جد دوم امام موسی صدر مرحوم آیتالله العظمی سید صدرالدین عاملی است که اهل جبل عامل در لبنان بودند و به عراق آمدند. ایشان شاگرد علامه بحرالعلوم و شیخ جعفر کاشف الغطا بودند که بعد از عراق به اصفهان آمدند. مدتها در اصفهان ماندند و از جمله کسانی که از محضر ایشان استفاده کردند مرحوم آقا سید باقر خوانساری اصفهانی صاحب روضات الجنات بود. ایشان در شرح حال آیتاللهالعظمی صدر الدین عاملی میگوید که خیلی به من لطف داشت و من هم خصیص ایشان بودم.
بسم الله الرحمن الرحیم و الصلوه و السلام علی نبی الامجد و خاتم النبیین ابا القاسم محمد صلی الله علیه و آله و سلم.
کنگره بزرگداشت دانشمند عالیقدر اسلام و شخصیت درخشان روحانیت شیعه، حضرت امام موسی صدر «حفظه الله تعالی»، است. بنده به سهم خودم از برگزارکنندگان متشکرم که من را هم مشمول فیض خود قرار دادند تا لحظاتی چند درباره آن شخصیت والای علمی و اسلامی و شیعی صحبت کنم.
دیشب تلفنی از تهران به من اطلاع دادند که مقام معظم رهبری فرمودند: «درباره خاندان صدر هم صحبت شد، تا اصالت و نجابت این خانواده، هر اندازه که وقت اجازه میدهد، شناخته شود.» اما با این وقت محدود نمیتوان درباره خاندان ریشهدار صدر صحبت و حقشان را ادا کرد، ولی به مصداق «ما لا یدرک کله لا یترک کله» اشارهای میکنم، و شرح حال مفصل خاندان صدر و علمای بزرگ و شخصیتهای عالیمقام این خاندان را، به صورت کتاب برای کنگره آیتالله شهید صدر انشاء الله آماده میکنم.
جد دوم امام موسی صدر مرحوم آیتالله العظمی سید صدرالدین عاملی است که اهل جبل عامل در لبنان بودند و به عراق آمدند. ایشان شاگرد علامه بحرالعلوم و شیخ جعفر کاشف الغطا بودند که بعد از عراق به اصفهان آمدند. مدتها در اصفهان ماندند و از جمله کسانی که از محضر ایشان استفاده کردند مرحوم آقا سید باقر خوانساری اصفهانی صاحب روضات الجنات بود. ایشان در شرح حال آیتاللهالعظمی صدر الدین عاملی میگوید که خیلی به من لطف داشت و من هم خصیص ایشان بودم.
ایشان برای من نقل میکرد که من قبل ار بلوغ مجتهد بودم و بعد اضافه کرد من به محضر استاد بحرالعلوم شرفیاب میشدم و علامه شعرهایی را که سروده بود به من میداد و میگفت شما نگاه کنید و اگر عیبی دارد اصلاح کنید. این مرد بزرگ دوباره به نجف بازگشت و در سال ۱۳۶۲ در انجا به جهان باقی شتافت و همانجا هم دفن شد. فرزند ایشان و جد اول امام موسی صدر، مرحوم آیت الله سید اسماعیل صدر از مراجع عالیقدر تقلید بودند. ایشان ابتدا ساکن سامراء بودند و پس از آن به کربلا آمدند و در سال ۱۳۳۸ هجری قمری در کربلا مرحوم و در همانجا دفن شدند.
در کتابها عکسی چاپ شده است که میگویند تصویر میرزای شیرازی بزرگ، صاحب فتوای تحریم تنباکو است. اما اشتباه شده است. این عکس که ایشان نشسته و پشت سرش نماز میخوانند، عکس مرحوم آیتاللهالعظمی سید اسماعیل صدر، جد امام موسی صدر است و اشتباهاً به عکس میرزای شیرازی بزرگ معروف شده. در سال ۱۳۳۸ پدر امام موسی صدر، مرحوم آیتاللهالعظمی سید صدر الدین صدر، از عتبات به مشهد آمدند و دختر مرحوم آیتاللهالعظمی حاج آقا حسین قمی را به همسری گرفتند و در مشهد ماندند. ایشان از اعلام علمای مشهد بودند که بعدها به قم آمدند و از یاران مرحوم آیتاللهالعظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری، مؤسس حوزه علمیه قم، شدند. بعد از وفات آیتاللهالعظمی حائری در سال ۱۳۱۵ ایشان و مرحوم آیتالهن حجت و آیتالله سید محمد تقی خوانساری به مراجع ثلاث حوزه علمیه قم مشهور شدند، تا اینکه آیتاللهالعظمی بروجردی به قم آمدند.
من در اواخر عمر آیتالله صدر تازه به حوزه آمده بودم. ایشان مردی بلند قامت، نسبتاً لاغر اندام، سفیدرو و با هیبت خاص بود. عظمت و بزرگواری ایشان این بود که وقتی مرحوم آیتاللهالعظمی بروجردی به قم آمدند، ایشان مکان نماز خود را که واگذار کردند، به خانه رفتند و درسشان را هم در خانه گفتند. علما و فضلای خوبی به درس ایشان میرفتند. آیتالله صدر کتابهای متعددی هم تألیف کردهاند. البته ایشان به سختی مطلبی را مینوشتند. من امضای ایشان را دیدهام. کاتبی داشتند که بعضی رزوها میآمد و جواب نامههایی را که آمده بود، با خط خوش مینوشت و ایشان زیر آنها را امضا میکردند.
مرحوم آیتاللهالعظمی حاج آقا حسین قمی، پدر خانمشان، هم همینطور بودند. من از هردوی این بزرگواران متعجب بودم که اینها که خط ندارند، چگونه مطالب استادان را یادداشت میکردند، و تقریر مینوشتند. از جمله کتابهای ایشان المهدی درباره امام زمان (عج) است که از منابع اهل تسنن گردآوری شده است. فصول آقا شیخ محمد حسین را هم تلخیص کرده بودند که «خلاصه الفصول» نام داشت و یکی از شاگردهای خاص ایشان، شهید محراب، آیتالله صدوقی، این کتاب را مدتی درس گفتند. ایشان شاعر زبردستی هم بودند. آقا سید صدرالدین، جد امام موسی صدر داماد کاشف الغطا بودند.
البته خاندان صدر از زن دیگر ایشان هستند. ضمناً مرحوم آیتالله العظمی سید صدرالدین صدر نواده دختری شهید ثانی هم هست، یعنی خانواده محترم صدر از طرف مادر نواده شهید ثانیاند. اما همانطور که گفتم خاندان صدر از دختر کاشفالغطا نیستند و از زن دیگر ایشاناند. مرحوم آیتالله صدر، پدر امام موسی صدر، علاوه بر مقام عالی فقهی شاعر توانا و زبردستی هم بودند. شعرهایی که دور مرقد مرحوم آیتاللهالعظمی حائری نوشته شده از ایشان است:
عبدالکریم آیتالله قضی و النحل منسلک العلوم عقده
اجوب ربع العلم بعد خصبه و هد ارکان المعانی فقده
کان لأهل العلم خیر والد دبعده امست یتامی ولده
کوکب سعد سعد العلم به دهرا و غاب الیوم عنه سعده
فی شهر ذی العقده غاله الردی به سهمه یا لیت شلت یده
فی حرم الائمه الاطهار فی شهر الحرام کیف حل صده
دعاه مولاه فقل مورخا لدی الکریم حل ضیفاً عبده
(آیتاللهالعظمی عبدالکریم حائری جهان را ترک گفت و با رحلت او حلقه دیگری از زنجیره دانش و فرهنگ از میان رفت. او بوستان شکوفای دانش بود و با فقدانش ارکان ارزشها به لرزه درآمد. او برای دانشوران بهتری پدر بود و با رحلت او اهل علم یتیم شدند. او ستاره نیکبختی بود که دانش روزگاری طولانی از او سعادت یافت. اما اینک با رحلت او ستاره سعادت علم ناپدید شد. در ماه ذی القعده روزگار تیر اجل را به سوی او نشانه رفت که کاش دستش فلج شده بود. در حرم امامان پاک و در ماه حرام چگونه صید حلال شد؟ خدایش او را به سوی خویش فرا خواند و تاریخ آن چنین شد: بنده پروردگار مهمان خدای کریم گردید.)
همچنین در سال ۱۳۴۲ وقتی شنیده بودند که قبرستان بقیع را خراب کردند، سه بیت شعر گفتند:
لعمری ان ناحیه البقیع شیب لهولها فؤد الرضیع
و سوف تکون فاتحه الرزایا اذا لم نفح من هذا الهوج
فهل من مسلم لله یرعی حقوق زنبیه الهادی الشفیع
به جان خودم واقعه جانسوز بقیع موی سر بچه خردسال را سفید کرد. بیش از صد نفر از علما و شعرای عرب این سه بیت را استقبال کردهاند، دولت عراق هم تهدید کرد و گفت اگر روزنامهها از شعر آقای صدر استقبال کنند، روزنامههایشان را تعطیل میکنیم. این مختصری بود درباره پدر عالیقدر امام موسی صدر.
مرحوم آیتاللهالعظمی سه پسر داشتند: پسر اول ایشان استاد فقیه مرحوم، آیتالله حاجآقا رضا صدر بودند که من افتخار شاگردی ایشان را داشتم. من و شهید شیخ فضلالله محلاتی و چند نفر دیگر به ایشان اصرار کردیم تا درس بگویند. ایشان در یکی از حجرات صحن فلسفه میگفتند. چند نفری از طلاب و فضلا بودند، بنده هم در میانشان جا کرده بودم و پیش ایشان منظومه میخواندم. این مرد بزرگ از افتخارات این خاندان بود. پسر دوم آیتالله صدر جناب آقای حاجآقا علی صدر هستند و پسر سوم هم امام موسی صدر است. استاد، آیتالله صدر، لطف خاصی به من داشتند. من هم مقدمهای برای مقاله مفصل ایشان که آن را به کنگره شیخ طوسی داده بودند، نوشتم و به نام نگاه به آثار فقهی شیخ طوسی چاپ شده است.
ایشان مدتی به تهران آمدند. وقتی که من از قم به تهران رفتم اولین کسی که برای دیدن من به تهران آمد، جناب حجتالاسلام و المسلمین حاجآقا هادی طباطبائی بودند و بعد از ایشان استاد در گرمای ظهر آمدند. ایشان کمی سنگین شده بودند و در کوچه نشسته بودند. اشک در چشمانم حلقه زد، جلو رفتم و دست ایشان را بوسیدم. مدتها بعد شنیدم که ایشان میخواهند به قم بروند. ناراحت شدم. اما ایشان گفتند: آقای دوانی ما از آنهایی هستیم که اگر برویم قم برمیگردیم، ناراحت نباش. بعدها از آنجایی که منبع لطف و وفا بودند چند جا گفته بودند که فلانی یک شام داد که ما از تهران به قم نرویم؛ سرتا پا نجابت و آقایی و بزرگواری. هردو برادر مثل پدرشان بودند.
-------------------------------------------------------
همین جا بگویم من در شرح حال مرحوم حاج شیخ عباس قمی، که آخرین اثرم است، به مناسبت خویشاوندی آیتالله صدر با حاج شیخ عباس قمی نوشتهام که شایسته است هیئتی مأمور شوند و کتابهای مرحوم آیتالله صدر را تحریر کنند. این کتابها، همه، از بهترین آثار اسلامی است که بر جای مانده است.
اما امام موسی صدر. هنگامی که ما به قم آمدیم یکی امام موسی صدر را با قامتی بلند و شکلی زیبا و چهرهای جذاب میدیدیم و یکی هم حضرت امام را. هم امام خیلی موقر و خوشترکیب و با وقار بودند و هم امام موسی صدر. در یکی از حجرات صحن درس میگفتند. از یکی از شاگردانش پرسیدم که شرح لمعه آقا موسی صدر چگونه است؟ آیا خوب مسلطند؟ گفت: بله، به خصوص بیان خوبی دارند. خاندان صدر عموماً سخنورند و خوش بیان. امام موسی صدر و حاج آقا رضا صدر هم خوشبیان و سخنور بودند. همه این برادرها و خاندان صدر خوشحرف و گرماند. وقتی حرف میزنند آدم نمیخواهد رویش را برگرداند، خصوصاً امام موسی صدر، خیلی خوش بیان بود.
در سال ۱۳۳۸ یا ۳۹ با عدهای از رفقا مجله مکتب اسلام را تأسیس کردیم که خود شرح مفصلی دارد. من در سن و سال ۱۸ و ۱۹ و ۲۰ سالگی در روزنامه ندای حق، مجله مسلمین، روزنامه وظیفه و روزنامه استوار قم مقاله مینوشتم. در آن زمان ما را نصیحت میکردند و میگفتند مقالهنویسی در شأن شما طلاب نیست. بعد از من جناب حجت الاسلام و المسلمین آقای خسروشاهی تشریف آوردند. ایشان هم از کسانی بودند که در همان سنین جوانی مقالاتی مینوشتند. تصمیم گرفتیم مجلهای برای حوزه تأسیس کنیم. عدهای تجار تهران، که دو نفرشان گویا در قید حیات هستند، آقای عالینسب و آقای حاج ابوالفضل احمد گفتند که اگر فضلا جمع شوند و مجلهای منتشر کنند، تا زمانی که روی پای خود بایستند، ما مخارج مجله را تأمین میکنیم. هیئت مدیره و هیئت مالی و هیئت علمی را تشکیل دادیم.
به آقای صدر در نجف نامه نوشتیم که تحولی در حوزه ایجاد شده و شما را از اعضای مجله مکتب اسلام در نظر گرفتهایم. ایشان هم گفتند کار بسیار خوبی است و میآیم. حوزه علمیه، نه در نجف و نه در قم، مجله نداشت. نام این افراد امام موسی صدر، آیتالله موسوی اردبیلی، آیتالله مکارم شیرازی، آیتالله حسین نوری، آیتالله جعفر سبحانی، آیتالله شیخ مجدالدین محلاتی، واعظ خراسانی و جزایری بودند. من از نظر معلومات و سن و سال کمتر از آنان بودم، منتها سابقه مقالهنویسی داشتم، و به همین علت برای مجله فعالیت بیشتری میکردم تا راه بیفتد.
ایشان آمدند و گفتند نام مقالهام «اقتصاد در مکتب اسلام» است. ایشان اولین روحانی بودند که با حفظ لباس روحانی لیسانس حقوق در اقتصاد از دانشگاه تهران گرفتند. آقای محلاتی یک سال بعد لیسانس حقوق گرفتند. مقاله اقتصاد در مکتب اسلام خیلی صدا کرد. آن روزها این بحثها نبود. مکتبهای کمونیستی و مادی خیلی رایج شده بود. حدود یک سال فقط مقالهنویسی میکردیم، تا هنگامی که مجله شروع به کار کرد برای پنج شش شماره مقاله آماده داشته باشیم. در یکی از جلسات هیئت مالی مجله هم از تهران آمده بودند.
آقای عالینسب و آقای ابریشمی دو نفر از تجار آذربایجانی بودند. امام موسی صدر با همان بیان و قیافه و هیکل که نشسته بودند یک سر و گردن از همه بلندتر بودند. مقاله را میخواندند؛ روسو اینطور گفته، ژید اینطور گفته، جواب اینه. من دیدم آقای عالینسب رو کرد به آقای ابریشمی و چند جملهای به ترکی گفتند و خندیدند. امام موسی صدر گفتند: نشد آقا ما ترکی بلد نیستیم، هرچه بود به فارسی بگویید. ایشان خیلی هم لطیف بودند. یادم هست که همان جلسه گویا امام موسی صدر نیم ساعت دیر آمدند. تا آمدند رفقا گفتند که عضو مؤثر جلسه نیم ساعت تأخیر کرده است. ایشان گفتند: به قول مشهدیها «مگه مو ارسم.» گفتیم: ارس یعنی چه؟ گفتند: «روسها که آمده بودند، مشهدیها به آنان میگفتند ارس. همانروزها معروف شده بود که روسها اگر قول بدهند یک دقیقه هم تأخیر ندارند. یک انجمن از مسلمانها در مشهد درست شده بود.
یکی از آنان دیر آمده بود، مثل من، (ایشان گفت) اعضای جلسه گفتند نیم ساعت دیر آمدی. او هم گفته بود مگه مو ارسم. یعنی مگه من روسم که سر وقت بیایم، من ایرانی مسلمانم هر وقت آمدم، آمدم.» ایشان مقاله خود را خواندند. هفته بعد این دو نفر ده طاقه فاستونی اعلا آوردند که آن روزها متری ۶۰ تومان یا ۷۰ تومان بود. گفتند مقاله آقای صدر طوری ما را جذب کرد که دلمان میخواهد این پارچهها را قبا کنید تا شما را در این قبایی که ما هدیه کردیم، ببینیم. مدتی آنجا گذاشته بود، هیچکس دست نمیزد. آقای صدر گفتند: آقایان زحمت کشیدند، یا الله، این مال شما، این هم مال شما و...
بعد از سه شماره که از انتشار مجله مکتب اسلام میگذشت، ترسیدیم که بروند به آیت الله بروجردی چیزی بگویند و آقا تصمیمی بگیرند و یا حرفی بزنند. مرحوم حاج میرزا حسن نوری برادر بزرگ آیتالله حسین نوری، کاتب علمی آیتالله بروجردی بودند. ما به وسیله آقای نوری به ایشان گفتیم که مراقب آقای بروجردی باشند. ایشان گفتند: من دیدم این مجله که میآید آقا تقریباً با میل تا آخر مقالات را میخواند ناراحت نباشید. اجازه بدهید من اصل مطلب را بگویم.
سفری به صور رفته بودیم، وقتی به خانهشان رسیدیم گفتند که در مسجد شهید ثانی نماز جمعه میخوانند. به آنجا رفتیم. سخنرانی کرده بودند و نوار سخنرانی هم دستشان بود. با کسی صحبت میکردند. مرا معرفی کردند: «الشیخ دوانی من زملائی فی المجله مکتب اسلام.» آمدیم خانه. یک شبانهروز مهمان ایشان بودیم. چون وقت رو به پایان است، فهرست کارهای ایشان را میگویم و یک نامه تاریخی را میخوانم، که اساساً برای این آمده بودم. خوب ایشان چند کار مهم در لبنان انجام دادند:
۱. جمعیت بر و احسان: این انجمن را مرحوم علامه شرفالدین تأسیس کردند، اما در زمان امام موسی صدر فعالیتش بسیار گسترده شد.
۲. خانه دختران (بیت الفتاة): در این مکان به دختران فقیر و بیسرپرست خیاطی و هنرهای دستی دیگر آموزش میدادند.
۳. باشگاه جوانان (نادی الامام صادق (ع)): در این محل مراسمهای مذهبی و غیر مذهبی برای جوانان تدارک دیده میشد. اینجا همزمان مرحوم مرحوم شرفالدین تأسیس شده بود.
۴. مجلس اعلای شیعیان: شاید یکی از مهمترین کارهی امام موسی صدر تأسی مجلس بود. همه طوایف لبنان مجلس داشتند، اما شیعیان توسری خور بودند، و کسی نبود از حقوق آنان دفاع کند. به هر حال با سختیهای فراوان این مجلس به تصویب رسید.
۵. مرکز پژوهشهای اسلامی (معهد الدراسات الاسلامیه): این مرکز برای تربیت طلاب علوم دینی بود.
در آخر حیفم میآید نامه امام موسی صدر را نخوانم، آن را برای شما میخوانم و سخنانم را تمام میکنم:
حضرت دوانی برادر غیرتمند، وفادار و شجاع (اینها برای این است که کسی نبود اسم ایشان و لبنان را بگویم، تنها فقط من بودم.) سلام بر شما که مدتی شد محروم از دیدارم. سابقاً سری زدید، چی شد که در ساعات محنت از دیدار مصیبتزدگان امتناع دارید، امید که در خاطر باشد. اینک عاشورایی دیگر که قهرمانانش برادران شیعه شما هستند اتفاق افتاده و ایامی چون شب یازدهم با ما میگوید:
نکوتر بتاب امشبای روی ماه که روشن کنی این مرز را
آنها کمر همت بستند (یعنی شیعیان) و با دست خالی چون حسین، طاغیان فالانژیست و خدانشناس و کمونیستها، هردو را، دفع کردند و بر وظیفه خدایی و مذهبی و شرافت تاریخی خود محکم ایستادند. هزاران کشته و زخمی دادند و هزاران خسارات دیدند و از ملامتگویان و گمراهکنندگان هم بلاها کشیدند. ولی حقیقت از نزدیک و سپس از دور روشن و روشنتر خواهد شد. امیدوارم که عاشورای امسال از منبر شما این معرکه حسینی جایی داشته باشد و چون ضعیفان پول ذلت و صدقه و فطریه برای ایشان جمع نکنند. گزارشی تقدیم میشود. آقای حاج سید هادی تفصیلات را نقل میکنند و امیدوارم غیرت و وفای آن عزیز نقصها را جبران، برادران را شاد و خدا را راضی کند.
به امید دیدار، برادر شما موسی
افسوس که تا اکنون ایشان را ندیدهایم. تاریخ متأسفانه ندارد.
گر بگویم وصف او بیحد شود
مثنوی هفتاد من کاغذ شود
این شعری را که آقایان خواندند، در تاریخ نهضت روحانیون ایران آوردهام و حالا هم میخوانم:
آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست
هرکجا هست خدایا به سلامت دارش
و السلام علیکم و رحمه الله و برکاته.