در جامعه ما مراسم بزرگداشتها و نکوداشتهای بسیاری داریم، از نکوداشتهای هنرمندان گرفته تا شاعران و اصحاب اندیشه و شخصیتهای مختلف، اما سخن از امام موسی صدر به گونه دیگری است. اهمیت امام موسی صدر در این نکته است که او برای ما میزان بوده و هست.
ما عالمان بسیاری داریم که درباره آنها بحث و گفتگو میکنیم ولی به ندرت میتوانید عالمی را مثال بزنید و بگویید که او معیار و میزان است. من میخواهم بگویم امام موسی صدر میزان و معیار بود؛ از این جهت که اگر مجموعه اوصافی را که شما در متون دینی درباره عالم دین، وجود دارد، بررسی کنیم، بی شک یکی از مصادیق آن امام موسی صدر خواهد بود. نکته دوم این است که طرح مسئله امام موسی صدر امروزه به دلیل میزان بودن بسیار مهم است. چون شما باید یک معیار علمی و ملموس به نسل جوان بدهید. من بارها با خود اندیشه کردهام که چگونه میتوان شخصیتهایی مثل امام موسی صدر را به نسل جوان معرفی کرد تا سره از ناسره مشخص بشود. این مسأله هم خیلی جای بحث دارد و نمیخواهم وارد آن شوم.
مطلب بعدی این است که امام موسی صدر از نظر فعالیتهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگیی که داشته بسیار مهم است. باید این را توجه داشته باشیم که هر فردی حتی یک آدم معمولی هم که دست به کاری میزند یک مجموعه باورها و انگیزهها دارد که آن باورها و انگیزهها منشأ عمل اوست میخواهم بگویم که باید درباره شخصیت امام موسی صدر تأمل کرد؛ هم درباره انگیزهها و هم درباره منظومه باورهایی که امام موسی صدر داشته است. اگر این مسأله را در نظر بگیریم و درباره آن مطالعه کنیم به این نتیجه میرسیم که چرا این اقدامات و رفتارها از امام موسی صدر صادر شد. من بحث اقدامات و اندیشه و معرفت را، که مبنای عمل است، جدا کردم.
آنچه برای ما ضرورت دارد این است که ما مطالعات موردی یا همانcase study که جامعه شناسان میگویند، انجام دهیم. به نظر من امام موسی صدر از شخصیتهایی است که بسیار خوب میتوان در درباره او مطالعه موردی کرد. من وقتی که درباره مرحوم مطهری آن دو جلد کتاب مفصل را نوشتم، در فصل آخر یک مطالعه موردی با این عنوان که چگونه مطهری نظریهپرداز شد، انجام دادم. به جای اینکه بیاییم فقط بحثهای آکادمیک مطرح کنیم، که خیلی هم در باب نظریهپردازی ضرورت دارد، از آن سو کار کنیم و کسانی را که به آن نقطه رسیدند تجزیه و تحلیل کنیم. اتفاقاً اعتقاد دارم که شخصیت جامع امام موسی صدر از آن شخصیتهایی است که باید درباره آن مطالعه موردی کرد؛ باید ببینیم، به اصطلاح هرموتیک، چه مبانی و پیشفرضهایی به در ذهن داشتهاند که آن نظام معرفتی شکل گرفته است و سپس آن نظام معرفتی به انضمام انگیزههای مقدس به آن آن اقدامات و رفتارها منجر شده است.
وقتی این دو کتاب یعنی نای و نی و ادیان در خدمت انسان و آثار دیگر ایشان را مطالعه میکنید و او را با بسیاری از عالمان دیگر مقایسه میکنید، یکی از ویژگیهای بسیار مهم امام موسی صدر که به چشم میآید آشنایی، همسویی و همدلی ایشان با مقولات مدرن است. من درباره این موضوع یعنی نسبت ما و مدرنیته مطالعاتی داشتهایم، عالمان ما در صد و پنجاه سال خیر خصوصاً در مقطع مشروطه دو گروه بودند؛ مشروطه خواهان و مشروعه خواهان. این دو گروه منازعات جدی با یکدیگر دارند. من به این نتیجه رسیدم که ذهن عالمی مثل شیخ فضل ا نوری نمیتواند با مقولات مدرن آشنا شود، اما مرحوم نائینی میتواند. به هر حال اگر این مسأله را امروز هم در جامعه خودمان بررسی کنیم، میبینیم گروهی هستند که نمیتوانند با مقولات مدرن همسو شوند. من نمیگویم ما باید مقولات مدرن را صددرصد بپذیریم یا رد کنیم. ما باید به این سؤال مبنایی پاسخ دهیم که سرانجام با مقولات مدرن چگونه باید برخورد کنیم. تنها عالمان نیستند که با مقولات مدرن میستیزند بلکه اصحاب فلسفهای هم هستند که به شدت با این مقولات مخالفند.
اما نکته مهم این است که امام موسی صدر با مقولات مدرن خوب آشنا است و تلاش میکند که مقولات مدرن را وارد حیات معرفتی مسلمانان کند. برای نمونه میتوان به بحثی که در باب آزادی دارند و اهمیتی که برای آزادی قایل است، اشاره کرد. ایشان آزادی را سرچشمه همه تواناییها میداند و موانع آزادی را جدی میگیرد. نکته بسیار ظریفی که اشاره میکند این است که میگوید محروم کردن مردم از فرصتها با آزادی آنها مغایر است. این مسأله از نظر اندیشه سیاسی نکته بسیار عمیقی است. اگر در جامعهای شرایطی فراهم بیاید که خواسته یا ناخواسته بعضی از افراد از یک سری فرصتها محروم شوند چه در زمینه تحصیل، چه در بیان افکار یا غیره باشد، با آزادیاش تلاقی دارد و دیگر نمیتوان از آزادی دفاع کرد. این نکته بسیار ظریفی است که در منظومه فکری آقای صدر دیده میشود.
نکته دیگر مسئله وحدت ادیان است که یک بحث تئوریک است. ایشان مشترکات ادیان را مطرح میکند و یک استراتژی برای کارهایش دارد که همان گفتگوی ادیان است آنچه مطرح میشود پیش از این امام موسی صدر مطرح کرده است. حتی در کلیسا سخنرانی میکند و روی این مسئله تأکید میکند. برای درک اهمیت این کار باید به شرایط اجتماعی توجه داشته باشید؛ کسی که روحانی است، بالاخره محدودیتها و اقتضائایی دارد. چنین کسی چقدر باید شجاعت و شهامت داشته باشد و چقدر باید، نه تنها باورها، بلکه انگیزههایش قوی باشد. ممکن است کسی باوری داشته باشد اما مصلحتاندیشی کند، اما کسی که انگیزه قوی دارد باورش همسو با اوست و به عمل منتهی میشود. لذا من نه تنها روی باورها بلکه روی انگیزهها هم تأکید بسیار دارم.
مطبوعات خیلی برای امام موسی صدر اهمیت دارد، چون بیدارسازی مردم را از راه مطبوعات میداند. رسانه هم یک مقوله مدرن است و نکتهای که بسیار مهم است، توجهی است که خود او به رسانه دارد. خودش گفت و گوهای مختلفی با نشریات گوناگون انجام میدهد، هر چند که این کار تبعات اجتماعی و صنفی دارد. اما با همه این مسایل چون نظام باورش با انگیزههایش همسو است، این کار را میکند تا برخی از سدها را بشکند، حتی اگر خودش آسیب ببیند. بنابر متونی که گفتم مگر میشود کسی عالم دینی باشد ولی نخواهد آسیبها را بپذیرد؟ این امکان ندارد و با آن معیارها که گفتم نمیخواند. لذا وقتی گفتم امام موسی صدر یک معیار و میزان است و بزرگداشت او با بزرگداشت دیگران بسیار متفاوت است، بنابر این تحلیلهاست.
مسئله بسیار مهم دیگر بحث اصلاح معرفت دینی مسلمانان است. از زمان سید جمال تا امروز بحث نهضت و سنت احیاگری همواره مطرح بوده است و باید سید را طلایهدار این قضیه بدانیم. امام موسی صدر هم تلاش بسیاری میکند که تصویری صحیح از دین ارائه بدهد و این مسئله دغدغه اوست. در اینجا هم مصلحتاندیشی نمیکند. او وقتی اعتقاد دارد که باید نظام معرفتی دینداران، یک نظام صحیح باشد در راه اصلاح آن گامهای اساسی بر میدارد.
نکته دیگر این است که امام موسی صدر به مسئله سازگاری اسلام با مقتضیات زمان توجه دارد. پیش فرض این دیدگاه این است که مقولات مدرن را با قرائتی که خودش داردمیپذیرد. اولاً من این نکته را به بگویم که این طور نیست که مقولات مدرن یک قرائت داشته باشد. برخی این مطلب را خلط میکنند. این طور نیست که دموکراسی و آزادی و دیگر مقولات مدرن یک قرائت داشته باشد، بلکه قرائتها و تفسیرهای مختلفی وجود دارد. این طور نیست که اگر کسی آمد و از آزادی سخن گفت و بحث سازش اسلام با دموکراسی را مطرح کرد به سمت لیبرالیسم غوطه ور شده است مسئله توجه به اسلام و مقتضیات زمان برای آقای صدر بسیار مهم است. بد نیست بگویم که در سالهای ۵۱ یا ۵۲ ما علوم اقتصادی میخواندیم و در دانشگاه با نیروهای چپ درگیر بودیم.
در آن زمان برای دفاع از مرزهای عقیده خودمان دو کتاب برای من خیلی عزیز بود و همواره افسوس میخورم چرا امروز نسل جوان و دانشگاهیان ما به آن توجه نمیکنند یکی کتاب اقتصادنا از شهید محمد باقر صدر بود و دیگری کتاب کوچکی از امام موسی صدر. از این کتابها خیلی استفاده میکردیم، چه در صحبتهایمان و چه در بحثهای فکری که با استادان داشتیم. اولین بار من در آن کتاب دیدم که امام موسی صدر این بحث را مطرح میکند که اگر ما در اسلام میگوییم اقتصاد داریم به معنای مکتب اقتصادی است نه علم اقتصاد و اتفاقاً برایم جالب بود. با اینکه کتاب شهید محمد باقر صدر بسیار گستردهتر است، اما طرح امام موسی صدر در آن کتاب کوچک خیلی جالبتر است.
ما هنوز بعضی از این نزاعها را داریم؛ در بحث علم و دین این مسأله مطرح است در بحث اقتصاد اسلامی هنوز این مسأله مطرح است، در حالی که سی و اندی سال پیش تکلیف را کسانی مثل امام موسی صدر مشخص کردند. ما میگوییم در اسلام مکتب اقتصادی داریم این دو بزرگوار اشارات سودمندی هم میکنند که چگونه مکتب اقتصادی بر رفتارهای اقتصادی تأثیرگذار است و چه نسبتی میتواند با علم اقتصاد داشته باشد. این بحثی است که باید در جای خودش به آن توجه کرد. این دو شخصیت آغازگران این راه بودند این توجه نشان میدهد که این بزرگواران وقتی بحث هماهنگی اسلام را با زمان مطرح میکردند تا چه اندازه به معضلاتی که در آن شرایط خاص زمانی وجود داشت آگاه بودند.
نکته دیگر درباره که امام موسی صدر توجهی است که بر جوانها دارد و مواجهه او با روشنفکران است. چرا دریافت افراد مختلف متفاوت است؟ است چرا یک فقیه امروزه یک فتوا میدهد و فقیهی دیگر فتوایی دیگر؟ چرا یکی مثل علامه جعفری ده هزار صفحه درباره مولوی مینویسد؟ اینان چه فرقی با هم دارند؟ هر دو فقیه طراز اول هستند. باید توجه داشته باشیم که نظام باورها چگونه شکل میگیرد.
یکی از مسایلی که در نظام باورهای شخصیتها مؤثر بود، مواجهه آنان با روشنفکران بوده این مسئله را نمیتوان نادیده گرفت. ما نباید این قدر شکاف ایجاد کنیم، این قدر فاصله ایجاد کنیم. نمیخواهم بگویم اینها شخصیتهایی بودند که هر آنچه دیگران گفتند صد در صد میپذیرفتند. اما توانستند گفتگو و تعامل بکنند. این مسئله اتفاقاً در ذهنیت خودشان اثر داشت، اگر به فرض محال هم در طیف مخالف نتوانستند تأثیر بگذارند، به جرأت میگویم در ذهنیت خودشان تأثیرگذار بود و خودشان خیلی استفاده کردند، در عین حال که اعتقاد دارند طرف مقابل هم توانست استفادههای لازم را ببرد.
امام موسی صدر چنین شخصیتی است. نمیرود یک گوشه خانه یا در مدرسه طلبگی در را ببندد و بقیه را اغیار تلقی کند و فقط دنبال مسایل فردی و شخصی خودش باشد؛ میآید ارتباط و تعامل پیدا میکند و این ارتباط و تعامل ذهنیتی میسازد که او میتواند یک شخصیت خلاق و متفکر برای جامعه اسلامی باشد. نکته جالب این است که او در مواجههاش با جوانها و روشنفکرها به نکته خوبی توجه میکند، آن نکته این است که میگوید ما داریم از دین دفاع میکنیم و باید بتوانیم توانمندی دین را در سازگار شدن با زمان تبیین کنیم.
امام موسی صدر نگاهی خاص به عالمان دین دارد؛ میگوید عالم دینی باید زندگی اصیل و مستقل داشته باشد. عالم دینی باید مستقل باشد و بر روی این استقلال باید خیلی تکیه کرد. شما میتوانید با این معیارها افراد را بسنجید و بگویید این شخص میتواند عالم دین، به این معنا که ما در متون داریم، باشد یا نباشد. این است که گفتم امام موسی صدر معیار و میزان است. ویژگی بعدی این است که عالم دین باید نسبت معرفت دینی را با یک سری مقولات مثل آزادی، عدالت، پیشرفت و حق معین و مشخص بکند. یعنی عالم دینی باید درگیر با این مسایل باشد. من نمیخواهم خدای ناکرده تلاش بسیاری از فقهای عظیمالشأن را کتمان کنم، چون قطعاً تلاش آن بزرگان در طول تاریخ بسیار مؤثر بوده است.
اما میخواهم این را بگویم که اگر امام موسی صدر هم میخواست دنبال این برود که فقیهی شود و بعد هم رسالهای بنویسد و در این راه خدماتی هم بکند، آیا در آن صورت میتوانست بیشتر مؤثر باشد یا اینکه بخواهد بفهمد یک عالم دین باید نسبت بین دین با این مقولات را مشخص کند. آثاری که ما از آقای صدر داریم در سن چهل و اندی سالگی است و بیش از این سن نیست. یعنی اگر آن بزرگوار در بند نبود و آن اندیشهای که باید از این صاحب اندیشه تراوش میکرد در بند نمیبود، قطع بدانید بحثهای بسیار مفیدی در این زمینهها مطرح میکرد. ویژگی دیگر عالم دین این است که باید از مرزهای عقیده دفاع کند. عالم دین نباید مرعوب شود.
یکی از بحثهای جالبی که در این دو کتاب وجود دارد درباره هانری کربن است. من آرزو داشتم در سمیناری که به نام زائر شرقبرگزار شد، کسی یک نقدی هم به کربن داشته باشد. برخی از تحلیلهای کربن قابل قبول نیست. من نمیخواهم بگویم که همه تحلیلهای امام موسی صدر را میپذیرم، مخصوصاً بحثهایی که ایشان راجع به تشیع و تصوف میکنند، اما این را میخواهم بگویم که ایشان وقتی مقدمهای بر تاریخ فلسفه هانری کربن مینویسند، علاوه بر تجلیل و تکریم از کربن مطالب نقدگونه خودش را هم مطرح میکند این مسأله نشان میدهد که در این مقدمه در واقع یک عالم دین از مرزهای عقیده دفاع میکند.
امام موسی صدر به آسیبشناسی جامعه دینی بسیار توجه دارد و اعتقادم بر این است که یکی از بزرگترین نقطه ضعفهایی که ما امروزه در جامعه خودمان داریم بیتوجهی به این مسئله و بیتوجهی عالمان دینی به مسئله آسیبشناسی جامعه دینی است. وقتی که دین میخواهد عهدهدار تشکیل حکومت و خیلی از قضایای دیگر شود، قطعاً آسیبهای خاص خودش را خواهد داشت. تا زمان امام موسی صدر که دین در شرایطی نیست که استقرار پیدا کرده باشد و قبل از استقرار است و فقط میتوان بحثهای نظری انجام داد و آسیب اجتماعی محدود را در رفتارهای دینداران مطرح کرد، ولی وقتی نظام دینی تشکیل میشود آسیبشناسی آن خیلی ضرورت دارد و من اعتقاد دارم که اگر آن صاحب اندیشه در بند نبود قطعاً اندیشههای بسیار مهمی در زمینه آسیبشناسی جامعه خودمان و بسیاری از جوامع دینی، که هر چند دین حاکمیت ندارد ولی در آنها اسلام رواج دارد، مطرح میکرد.
باید توجه داشته باشید که دو کتاب نای و نی و ادیان در خدمت انساناز مجموعه سخنرانیهای ایشان است. سخنرانی یک نفر تا اینکه با یک عنوان خاصی یک اثری را تألیف بکند، قطعاً فرق دارد. در سخنرانی مطالب محدودی را میتوان بیان کرد و نمیتوان اندیشههای را خیلی به صورت سیستماتیک ارائه داد. ولی لابهلای این سخنرانیها میشود با ذهنیت این عالم بزرگوار آشنا شد. او یک عالم دینی است و عالم دینی باید قطعاً دغدغه دین را داشته باشد و جالب این است او که دغدغه دین را دارد به ابعاد اجتماعی دین خیلی توجه دارد و فقط به جنبههای فردی دین تأکید و توجه نمیکند. جالب این است که وقتی میخواهد سراغ متن برود و تفسیری از متن ارائه بدهد، حتی در بعد اجتماعی دین یک پیشفرضهایی دارد.
یکی از پیشفرضهای امام موسی صدر این است که باید به نیازهای انسان توجه کرد. پیشفرض دومی که من دیدم و در آثارشان خیلی مهم است این است که آقای صدر متعقد است هیچ نیازی نباید به سبب نیاز دیگر نادیده گرفته شود. میتوان از بعد هرمنوتیکی سؤال کرد که آیا این پیشفرضها تفسیری از دین ارائه میکند که دین را در کلیت خود مورد لحاظ قرار میدهد؟ لذا شما حتی در گفتگوها و سخنرانیهای ایشان میبینید به گونهای به ابعاد مختلف دین توجه شده است و ابعاد مختلف مورد تجزیه و تحلیل قرار میگیرد. تنها به یک بعد توجه نمیشود.
ایشان نگاه جالبی به مقوله ایمان دارد، که مبنا و پایه دین تلقی میشود. در این نگاه ایمان باید حرکتزا باشد. ایمان باید عاملی باشد برای فائق آمدن بر رنجهای ما نه نادیده گرفتن آنها شما اگر بخواهید تصویری از دین برای دیگران ارائه دهید چگونه تفسیری را ارائه میدهید؟ آیا معتقدید که ما باید بر رنجها فائق شویم یا آنها را نادیده بگیریم؟ مواجهه شما با رنج چگونه است؟ اگر امروزه بودیزم در دنیا و حتی در جامعه ما هم مورد توجه قرار گرفته است، یکی از جهاتش این است که اصل و اساس اصول چهارگانه آن مسأله رنج است. خاستگاه رنج، منشأ رنج، رهایی از رنج و راه رهایی از رنج است. یقیناً آقای صدر از بودیزم تأثیر نپذیرفته است. او با نگاه خاص خود به مقوله ایمان مینگرد.
ایمان و اعتقاد باید در زندگی عینیت پیدا بکند و نمیتواند جدا از متن زندگی باشد. لذا اگر شما بخواهید ببینید کسی دیندار است باید متن زندگیاش را ملاحظه کنید. نمیتوانید به عنوانش، سوابقش، تحصیلاتش و غیره توجه کنید. باید ببینید آیا در متن زندگی این فرد، چه عامی و چه عالم ایمان تجلی پیدا میکند یا خیر؟ اینجاست که شخصی مثل امام موسی صدر معیار ارائه میدهد و میگوید دین باید در همه صحنههای زندگی بشر حضور داشته باشد. هر چند که بحث دین حداقلی و دین حداکثری از مقولات جدیدی است که امروزه مطرح شده است، ولی نگاه امام موسی صدر، مثل همه احیاگران ازین از سید جمال گرفته تا عصر حاضر، نگاه حداکثری است. البته راهکارها و ساز و کارهایی هم نشان میدهند که چگونه میتوانند از این نگاه حداکثری دفاع کنند، یعنی راهکارهاشان برای سازگاری دین با زمانه چیست. اگر کسی نتواند این راهکارها را ادامه دهد امروزه نمیتواند از حداکثری بودن دین دفاع کند. این افراد با توجه به پیشفرضهایی که دارند این راهکارها را ارائه میدهند.
نکته دیگری که در مطالب این دو کتاب درباره اندیشههای آقای صدر میبینیم، این است که بحث دین در روزگار ما برایشان مطرح است و خیلی هم پر اهمیت است. او میگوید که باید بپذیریم که دین در روزگار ما بیتأثیر است و در روزگار ما در کاروان تمدن جدید نقش ندارد. البته میتوان گفت که «تأثیر» مقول به تشکیک است. اما در هر حال او نگاهش این است که دین امروزه در تمدن جدید تأثیرگذار نیست.
نمیخواهد بگوید که آدمهای امروزه دیندار هستند یا نیستند. بحث او از یک افق بالاتری است. از نگاه وی دین در تمدن جدید نقش ندارد و اگر هم گاه از دین سخن گفته میشود، دین یک آبجکت و متعلق شناسایی تلقی میشود که سوژههایی در آکادمیها نشستهاند و در باب این آبجکت مطالعه و تحقیق میکنند و آثار مختلفی هم ارائه میدهند. اما اگر خودشان را ارزیابی کنیم، میبینیم آنگونه که دین باید در عرصههای حیاتشان تجلی داشته باشد، در متن زندگیشان تجلی ندارد. اعتقاد امام موسی صدر این است که ایمان برای عصر حاضر ضرورت دارد و درست است که تأثیر آن کم شده است.
نکته دیگر این است که کسی مثل امام موسی صدر پیشفرضهای خاصی در انسانشناسی دارد. این پیشفرضها، خود، مبنایی در خود است. او معتقد است که انسان به یک تکیهگاه محکم نیاز دارد و این تکیه گاه محکم را در روزگار خودمان نمیبینیم، لذا اعتقاد دارد که ایمان به غیب میتواند منشأ و خاستگاهی برای انسان روزگار ما از جهت اینکه امید پایدار به حیات خودش داشته باشد، تلقی شود. این پیشفرض انسانشناسی موجب میشود تا امام موسی صدر اعتقاد راسخ پیدا کند که به تعبیر مطهری خورشید دین هرگز غروب نمیکند و تلاش ما باید این باشد که دین را معرفی کنیم. اعتقاد جالبی هم که دارد این است که میگوید اگر ما بحث ایمان و دین را در روزگار خودمان مطرح میکنیم یک بُعدش این است که باید تکیهگاهی پیدا شود، اما بُعد دیگرش این است که در روزگار ما بین سیاست، مدیریت، بازار، آبادانی و این مسائل تعادل نیست، و دین میتواند بین این اجزای مختلف تعادل ایجاد کند. بنابراین ما باید به دفاع از دین بپردازیم و میگوید اخلاقی که امروز مطرح میشود، نمیتواند خیلی منشأ اثر باشد.
تلقی امام موسی صدر این است که آن چیزی که امروز از اخلاق در خیلی از جوامع رایج است، اخلاق مبتنی بر سودجویی است. یعنی اگر میگوییم رفتارهایتان اخلاقی باشد به سبب این است که روابط اجتماعی درستی داشته باشید، تا سود اقتصادی به دست آورید یا لااقل با دین تزاحمی نداشته باشید.
حداکثر این است که یک آرامش روحی داشته باشید، نه اخلاق به آن معنایی که بر انگیزههای متعالی تکیه میکند و بحث کمال انسان مطرح میشود. مثال جالبی نه سودجویی میزند و به آثار دیل کارنگی اشاره میکند. بحث ایشان مربوط به سال ۴۶ است. من به خاطر دارم که در آن موقع کتابهای دیل کارنگی خیلی چاپ میشد. من یادم هست در جامعه ما که آن موقع کتاب خوانده نمیشد این کتاب رواج داشت امروزه این کتابها به گونهای دیگری رواج دارد. میخواهم بگویم ایشان یک آسیبشناسی هم میکند بدون اینکه خیلی وارد بحث شود، چون لابهلای یک بحث مختصر است.
گویی میخواهد تذکر هم بدهد که اگر بنا بشود که نگاه اخلاقی ما یک چنین نگاهی باشد، ما هم چه بسا به راهی برویم که دیگران رفتند و این راه نیست و بیراهه است. من در اینجا بحث خودم را به پایان میبرم و از خداوند متعال میخواهم که انشأا تعالی این شخصیت بزرگ هر چه زودتر از بند آزاد شود.