امام موسی صدر پس از تحصیلات دانشگاهی و حوزوی در قم به درجه اجتهاد رسید. سپس برای تحقیق بیشتر راهی نجف اشرف شد، و پس از چهار سال به قم بازگشت. در اواخر سال ۱۳۳۸ و بنا به دعوت شیعیان جبل عامل در جنوب لبنان، برای جانشینی حضرت امام عبدالحسین شرفالدین، به لبنان هجرت کرد. امام موسی صدر پس از نوزده سال جهاد در شهریور ۱۳۵۷ به دعوت رسمی دولت لیبی، راهی این کشور شد، و همزمان با محاصره بیت حضرت امام خمینی در نجف، به دست سرهنگ قذافی ربوده شد. ایشان از آن روز تا امروز، هرگز در خارج از کشور لیبی دیده نشدهاند.
بسم الله الرحمن الرحیم.
الحمد لله رب العالمین و الصلاه و السلام علی سید المرسلین و السلام علی انبیأ ا. السلام علیکم و رحمه الله و برکاته.
نخست باید از دوستان و سروران عربمان پوزش بخواهم. زیرا از من خواسته شده است که فارسی صحبت کنم. در آغاز سخن لازم میدانم، از طرف خودم، خانواده امام موسی صدر و دوستداران آن بزرگمرد در لبنان، از برگزار کنندگانِ عزیز این همایش بینالمللی تشکر و برای همه آنان موفقیت و سلامتی آرزو کنم. همه با هم دعا کنیم، تا اًن شأ الله همایش ِ سوم در حضور خود ایشان باشد. کارنامه درخشانِ امام موسی صدر در یک سخنرانی، یک کتاب یا یک گردهمایی نمیگنجد. لذا در سخنان امروز، تنها سرفصلهایی از زندگی و جهاد ایشان، و پس از آن نکات مهمی در خصوص ِ حیات و روند پیگیری سرنوشت ایشان ذکر خواهم کرد. امام موسی صدر در ۱۴ خرداد ماه ۱۳۰۷، در شهر مقدس قم و در خانه علم و عمل و فضیلت و جهاد دیده به جهان گشود. پدرانِ ایشان، نسل در نسل تا امام موسی بن جعفر (ع)، از مراجع عظام تشیع و از فرهیختگان دینی و اجتماعی و سیاسی بودند. به عبارتی میتوان گفت، که این بزرگوار خلاصه و عصاره اجداد ارجمندش است.
امام موسی صدر پس از تحصیلات دانشگاهی و حوزوی در قم به درجه اجتهاد رسید. سپس برای تحقیق بیشتر راهی نجف اشرف شد، و پس از چهار سال به قم بازگشت. در اواخر سال ۱۳۳۸ و بنا به دعوت شیعیان جبل عامل در جنوب لبنان، برای جانشینی حضرت امام عبدالحسین شرفالدین، به لبنان هجرت کرد. امام موسی صدر پس از نوزده سال جهاد در شهریور ۱۳۵۷ به دعوت رسمی دولت لیبی، راهی این کشور شد، و همزمان با محاصره بیت حضرت امام خمینی در نجف، به دست سرهنگ قذافی ربوده شد. ایشان از آن روز تا امروز، هرگز در خارج از کشور لیبی دیده نشدهاند.
امام موسی صدر، فعالیتهای خود را با بینشی جامع، علمی و واقعبینانه، برای توسعه اجتماعی، سیاسی و اقتصادی مردم لبنان آغاز کرد. از جمله دغدغههای مهم امام موسی صدر میتوان این موارد را برشمرد:
یکم: درک کامل واقعیتها، اوضاع و ساختار اقتصادی و اجتماعی آن زمانِ لبنان، با یاری گرفتن از تحقیقات و بررسیهای عمیق میدانی، که یا خود و همکارانشان در مناطق مختلف لبنان انجام دادند، یا از نتایج تحقیقات و بررسیهای هیئتهای مختلف سازمان ملل برگرفتند. ایشان در مصاحبهای گفتند که کیلومتر شمار ماشین فولکس ِ کوچک من سالانه صدوپنجاه هزار کیلومتر کار میکند، و این به سبب گشت و گذار در کورهراههای لبنان است. به راستی هیچ شهری، و هیچ دهاتی، اعم از مسلمان، مسیحی و شیعهنشین در لبنان وجود ندارد که بگوید امام موسی صدر در فلان تاریخ این جا نبود، یا فلان کار را این جا انجام نداد.
دوم: شهر صور و بلکه تمام منطقه جنوب لبنان، ناحیه رویارویی با رژیم صهیونیستی بود. لذا باید در آن و سپس در همه لبنان جامعهای مقاوم ایجاد میشد، که به رسالت خود جامه عمل بپوشاند. رسالتی که محافظت از سرزمین و انسانِ لبنان، و پاسداری از خطِ مقدمِ جبهه جهانِ عرب و اسلام در برابر اسرائیل بود. اسرائیلی که به تعبیر ایشان «شر مطلق» است، و میباید از ریشه کنده شود.
سوم: درک این حقیقت که محرومیت سرزمینهای جنوب، عکار، بقاع و سایر مناطق لبنان، مشکلات عظیمِ اجتماعی در دیگر مناطق و بلکه تمام کشور ایجاد خواهد کرد.
چهارم: ضرورت مشارکتِ همه افراد جامعه در مسئولیتهای اجتماعی، براساس توانمندیها و شایستگیهایی که هر انسان دارد.
پنجم: اهمیت سازماندهی، منظم و نهادینه کردن فعالیتهای اجتماعی، سیاسی و دینی به عنوان شرطی اساسی برای موفقیت تکتک فعالیتها.
ششم: ضرورتِ وارد کردن روحانیان به دنیای حرکت و تلاش، و به تعبیر خود امام صدر «تکاندن غبارِ سالها خمودی و انزوای در مساجد، و بیرون آوردن آنها به سوی منبر و محراب میهن، تا با زندگی و پیشرفتهای آن، و با اعتلای انسان همگام باشند و مسئولیت ناب و فکر دینی اصیل محفوظ بماند.»
خلاصه آنکه امام موسی صدر، دستاوردهای مهم و ارزندهای را به ارمغان آورد، که همه عبرتانگیز است. مهمترین این دستاوردها عبارتند از:
الف) بازسازی هویت، انسجام و غیرت شیعه در لبنان.
ب) پرچمداری حرکت تقریب مذاهب اسلامی و گفتگوی ادیان و فرهنگها.
ج) تأسیس مقاومتِ لبنانی و ایجاد جامعهای مقاوم در برابر تجاوزهای اسرائیل و نیز حمایت از انقلاب فلسطین.
د) معرفی حرکتِ انقلابِ اسلامی ایران به جهان و حمایت از آن، حتی قبل از پیروزی.
ه) دریافتن نسل جوان و بازگرداندن آنان به آغوش دین و ارزشهای الهی.
امام را باید از سخنان خودش شناخت. نه فقط امام موسی صدر، بلکه هر بزرگمرد و هر انسانِ مصلح و هر کسی که در جامعه نقشی سازنده ایفا میکند، بهتر است که از زبان خودش شناخته شود.
ایشان در سال ۱۹۶۳، ۳۳ سال سن داشتند. دو سال بعد از اینکه به لبنان رفتند مصاحبهای با روزنامه الحیاه، و در واقع با جوانان کردند. ملاحظه بفرمایید که امام درباره جوانان و آزادی چه میگویند: الحیاه میپرسد: «با توجه به اینکه شما به لحاظ سنی و فرهنگی، سالار و پیشگام نسل جوان هستید، برای جوانان چه آرزویی در دل دارید؟» پاسخ میدهند: «طبیعی است که جوانان آمال و آرزوهای خاص خود را دارند. اما در عین حال این مسئله اجازه نمیدهد که آنان در آرزوهای خود غرق شوند، جسم و روحشان به ابتذال کشیده شود، یا به اموری پیش پا افتاده سرگرم شوند. رفتار من با جوانان آمیزهای از تسامح و موعظه است. وقتی به جوانان مینگرم، یک چشمم را میگشایم و دیگری را برهم مینهم. آرزوی من این است که جوانان همواره مورد لطف و حسن ظن جامعه خود باشند.» طبیعتاً آنچه برای لبنان صادق است، در ایران هم صدق میکند. بعد میفرمایند: «جوانان همواره رایحهای از بهشت با خود به همراه دارند. آرزو دارم که آرمانهای علمی، ادبی و اخلاقی جوانان تحقق پیدا کند، تا در جامعهای که خداوند به ما ارزانی داشته، از حمایتِ بیشتر و نیز ارزش والاتر بهرهمند شوند.»
نکاتی درباره روند پیگیری سرنوشت امام موسی صدر
اکنون به موضوع اصلیمان بپردازیم که سرنوشت امام موسی صدر است. ۲۳ سال و ۶ ماه است که ایشان اسیرند. آن هم بدون هیچ اطلاع رسمی یا علنی! چگونه است که ما هنوز از اسارت و آزادی ایشان سخن میگوییم؟ آیا برای این است که منبر و بلندگویی داشته باشیم و بتوانیم حرف بزنیم؟ هرگز! تنها ناامیدان از رحمت خدا دل میکَنند. در این جا میخواهم سه نکته را یادآوری کنم:
نکته اول آنکه چرا ما هنوز به حیات و اسارت امام و دو همراه ایشان اعتقاد داریم؟
طبیعتاً برای این باور خود دلایل و قرائن فراوانی داریم. تمام اطلاعاتی که ما جمعآوری کردیم، چه پنهان و چه آشکار، همه بر اسارت امام موسی صدر و هر دو همراه ایشان دلالت دارند، و به حیات ایشان امیدواری میدهند.
یکی از دلایل ما، اطلاعات پنهان مستقیم و غیرمستقیمی است که در این سالها، از طریق برخی سران عرب دریافت کردیم. از جمله وقایعی، که نقل آن امروز اشکالی ندارد، آن است که آقای حافظ اسد تعریف میکردند که هنگامی که اجلاس سران جبهه پایداری چند ماه پس از ربوده شدن امام صدر در سوریه تشکیل شد، ایشان قذافی را دو ساعت در فرودگاه معطل کردند و برای او توضیح دادند که این شخص برای منطقه چه اهمیتی دارد، چه کارهایی کرده است و نبودش چه اشکالاتی ایجاد میکند. حافظ اسد میگفت که حتی به قذافی پیشنهاد کرده است که سوریه به عنوان دولتی که در لبنان نفوذ دارد، در پیدا کردن راه حل به او کمک کند. از جمله آنکه اعلان کند که چون امام دشمن داشته است، ما به ایشان توصیه کردیم تا مدتی را در یکی از شهرهای سوریه مخفی شود. با این حال سرهنگ قذافی نپذیرفت. در مورد اطلاعات آشکار، دهها خبر مختلف در مورد حیات و اسارت امام در لیبی در طی ۲۳ سال گذشته منتشر شده است.
به یاد دارم که در پایان جنگ تحمیلی، و در هنگامی که در خدمت همکارانم در هلال احمر بودم، تعداد اسرای ثبت نام شده در عراق حدود تنها بیست هزار تن بود. من آن زمان این افتخار را داشتم که به وضع اسرا و مفقودان و خانواده آنان رسیدگی کنم. با این حال عده آزادگانی که به میهنمان بازگشتد، بیش از چهل هزار نفر بود. یعنی از هزاران نفرشان قطع امید شده بود و هیچ کس نمیدانست که اصلاً چنین کسانی هنوز وجود دارند. به عبارت دیگر از روزی که مفقود شده بودند، دیگر از آنان خبری نبود. حتی صلیب سرخ هم اعلام کرده بود که آنان وجود ندارند. عراقیها نیز در مذاکرات سیاسی وجود آنان را انکار میکردند. با این حال خدا خواست و آنان بازگشتند.
در لیبی نیز به تازگی اعلام شده است که صدها زندانیِ سیاسیِ لیبیایی آزاد شدهاند. برخی از آنان بیش از ۳۰ سال زندانی بودند، آن هم بدون آنکه خانوادههایشان کوچکترین اطلاعی از ایشان داشته باشند. یعنی تنها تاریخ ربودنشان معلوم بوده است و هیچ اطلاع دیگری از آنان نداشتند. به مدت سی سال تمام از ایشان بیخبر بودند. تا اینکه اخیراً قذافی برای آنکه دامنش را از اتهام نقض ِ حقوق ِ بشر پاک جلوه دهد، جمعی از آنان را آزاد کرد.
برداشت ما از تلاشهای مقامات محترم جمهوری اسلامی ایران این است که آنان نیز به سرانجام قضیه پیگیری خوشبین هستند. وگرنه، یقیناً مقام معظم رهبری و جناب آقای خاتمی نمیخواهند که وسیلهای برای تبرئه قذافی پیدا کنند. شرط این عزیزان برای مذاکرات مستقیم با لیبی این است که تا جایی با شما مذاکره میکنیم، که امید به بازگشت امام موسی صدر و دو همراه ایشان وجود داشته باشد. برخی مسئولان که در گذشته به سرنوشت امام و همراهانشان اظهار بدبینی کرده بودند، هیچ یک مدرکی برای سخن خود نداشتند. تنها اظهار کرده بودند که احساس ما چنین است، یا فلانی گفته است، یا اینکه بعد از گذشتِ دو دهه دیگر امیدی به بازگشت ایشان نیست.
بنابراین من، خانواده و بسیاری از دوستداران امام، هنوز به حیات و امکان بازگشت ایشان یقین و ایمان داریم. از همین رو نیز مُجدانه در این جهت تلاش میکنیم. این نه از روی عاطفه و احساس قلبی، بلکه براساس اطلاعات و قرائنی است که ذکر کردم. در کنار همه اینها ما اعتقاد داریم که خداوند ایشان را دوست دارد و اگر بخواهد، به راحتی از ایشان محافظت و امکان آزادیشان را فراهم میکند، اِن شأ ا. طبیعتاً من، خانواده و دوستداران امام، هرگز اصرار نداریم که همه این نظر را بپذیرند. اما اصرار داریم که این قضیه حق است و باید حق را یاری کرد.
نکته دوم شبهاتی است که رژیم قذافی مطرح کرده است. حقیقت آنکه از همان ابتدا، صحبتهای لیبی پر از دروغ و تناقض بود. هر بار پس از مدتی، دروغی جدید و پرونده و سندی خلاف واقع مطرح کردند. همه اینها حکایت از آن داشت که توطئهای در کار است. چرا رژیم لیبی دو نفر کوتاه قد را به عنوان امام موسی صدر و شیخ محمد یعقوب، که ایشان هم از نظر قد دست کمی از امام موسی صدر ندارد، به هتلی در رم فرستاد تا وانمود کند که این شخص امام صدر است؟
پس از انقلاب هر بار که ایران وارد مذاکره میشد، گفتند که ایشان لبنانی است! شما چه کار دارید؟ وقتی جناب شیخ احمد الزین نیز به سوریه رفتند، به او گفتند: این آقا ایرانی است! شما با او چه کار دارید؟ چرا میخواستند همه را از پیگیری قضیه باز دارند؟
این همه نشان از یک توطئه است. امروز نیز پس از گذشت این سالها، همان مواضع را دارند. ادعا میکنند که ما با آقای صدر اختلافی نداشتیم! چرا باید چنین کاری کنیم؟ موضع قذافی و طرفداران او در لبنان خیلی روشن بود. معروف است که قذافی به «حلِ عسکری» یعنی استفاده از راههای نظامی برای حل مسائل لبنان اعتقاد داشته است. میگفت که باید نیروهای جدیدی را مسلح و تقویت کنیم، تا بر نیروهای مسیحیِ دستِ راستی، و هر کس دیگری که با آنان همکاری دارد، غلبه کند و لبنان اینگونه به کشوری اسلامی بدل شود. آن زمان «جمهوری اسلامی» را مطرح میکردند.
پس از آن نیز که انقلاب پیروز شد، واژه «جمهوری» را از ابتدای آن حذف کردند و شعار «کشور اسلامی» را عَلَم کردند. در حالی که موضع امام موسی صدر این نبود. موضع امام این بود که به هر قیمتی که شده، باید در لبنان آرامش و آتشبس ایجاد کرد، و به مسئله مهمتری پرداخت که همان دشمن صهیونیستی است، و به احتمال زیاد درگیریهای لبنان حاصل کار اوست. اما قذافی معتقد بود که ابتدا مسیحیها باید مسلمان شوند و کشوری اسلامی تشکیل شود، تا قضیه حل شود. از همین رو نیز هر زمان در نقطهای از لبنان آرامش برقرار میشد، با پخش پول و سلاح در میان مزدوران، دوباره آتش جنگ را شعلهور میکرد.
لیبیاییها ادعا میکنند که ما دوست آقای صدر بودیم! چرا باید چنین کاری کنیم، سفر پیشین و تنها سفر امام به لیبی، در سال ۱۹۵۷ م انجام گرفت. در آن دیدار، سرهنگ قذافی، در انتهای مذاکرات، با حالتی توهینآمیز کلاهش را بر روی چشم کشید و به خواب تظاهر کرد. آن روابط حسنهای که امروز لیبیاییها ادعا میکنند، تنها همین بود!
لیبیاییها ادعا میکنند که لبنان کشور ترور بود. خیلیها در آن جا ترور شدند. رئیس جمهور لبنان ترور شد، شیخ حسن خالد مفتی اهل سنت ترور شد، کمال جنبلاط ترور شد. بنابراین ایشان را نیز به راحتی میتوانستند در همان لبنان ترور کنند. در پاسخ اینها ما اعتقاد داریم که اتفاقاً برای ترور امام نیز خیلی تلاش کردند، اما خدا نخواست. تعداد دفعاتی که امام در معرض ترور قرار گرفتند، خیلی زیاد است. اما مقدر نبود که هدف قرار گیرند. همچنین ادعا کردند که امام دشمنان زیادی داشته است. از جمله ساواک دشمن ایشان بود، و بدش نمیآمد که بلایی سر امام بیاید. اسرائیل نیز به سبب آنکه امام مقاومت را تأسیس کرده و مردم را به مشارکت در آن فرا خوانده، از ایشان ناراحت بوده است.
گروههای چپی افراطی فلسطینی نیز با امام دشمنی داشتند. بالاخره با پولهای اهدایی لیبی، همه ممکن است دشمن شوند! به نظر ما همه اینها ممکن است بوده باشد! یعنی ممکن است که دهها گروه تروریستی بینالمللی دیگر هم دخیل بوده باشند. با این همه، اسناد بر آن دلالت دارند که امام به لیبی رفتند و هرگز از آن جا خارج نشدند!
خلاصه آنکه سران لیبی از همان اول پروندهسازی را شروع کردند. آخرین بازی حکومت لیبی، که برای به اصطلاح بازاریابی صورت گرفت، آن است که یک کمیته تحقیق مشترک سوری، لبنانی، لیبیایی و ایرانی تشکیل شود. طبیعتاً ظاهر این پیشنهاد براساس حسنِ نیت است. اما واضح است که هدفشان در درجه اول بیاعتبار کردن تمام تحقیقات و بررسیهای قضایی گذشته در ایتالیا و لبنان است. از آن سو کسی هم نمیتواند زندانهای لیبی را بازرسی کند، و حتی اگر هم میتوانست، چیزی عائد نمیشد. لیبیاییها چون پول زیادی دارند، به راحتی به خریدنِ خبرنگاران، سیاستمداران و خلاصه تجار لبنانی و غیر لبنانی اقدام میکنند.
نکته سوم اینکه ما چه بکنیم و چه باید کرد؟
امروز و پس از گذشت ۲۳ سال هنگام آن فرا رسیده است که حقیقت آشکار شود. دولت لیبی این عزیزان را آزاد کند، و سپس پاسخگوی این جنایت ضد انسانی باشد. پیگیری ما دو انگیزه دارد: اول آن است که پدر، برادر و همسری مفقود شده است، که البته ممکن است این سبب خیلی برای دیگران مهم نباشد. دوم آن است که خود امام به ما آموختهاند، که باید برای احقاق حق ایستادگی کرد. این سخن براساس فرهنگ عاشورا و بر مبنای سیره همه پیامبران و امامانِ ماست. قضیه، قضیه حق و عدالت است، و باید با تمام وجود ایستادگی کرد.
ما پس از گذشت ۲۳ سال و ۶ ماه هنوز همان عزم و جدیت روز اول را داریم. به همین دلیل نیز قضیه را ان شأ الله تا آزادی امام و دو همراه ایشان ادامه خواهیم داد. بخواهیم یا نخواهیم، این تکلیف ماست. باید با پیمودن همه راههای ممکن، در تمامی زمینهها کوشید و پیگیری را ادامه داد. مهم این است که در هر وضعیتی وظیفه دینی و انسانی خود را ایفا کنیم و از این مسئله حق و مقدس دفاع کنیم. باید از تمامی راههای ممکن استفاده کرد. در این چند سال به صورت علنی و محرمانه مذاکرات مستقیمی شده، که البته اخیراً علنی شده است. طبعاً برای پیگیری راههای مختلفی وجود دارد.
یک راه، پیگیری قضایی و قانونی است. راه دیگر تبلیغاتی و سیاسی است. یک راه، فشارهای مردمی است. دیگری از طریق جمعآوری اطلاعاتِ در خورِ اعتماد است. از هر کدام از این راهها میتوان و باید استفاده کرد. در نهایت هم اگر به تکلیف خود عمل کردیم اما نتیجهای حاصل نشد، باید راهی را که این بزرگمرد ساخته است، حفظ کرد. این خود بزرگترین ضربه به توطئه گرانی است که میخواستند با حذف ایشان، هدف و راهشان را از میان بردارند. از اینکه حوصله به خرج دادید و صحبتهای مرا شنیدید و بار دیگر از برگزارکنندگان محترم این همایش صمیمانه تشکر میکنم.