نخستین بار که سخنرانی امام توجه مرا به خود معطوف کرد، زمانی بود که در میان جمعی، که اغلب مسیحی بودند، سخن میگفت ایشان «انسان» را خطاب قرار داده بود و به یاد ندارم که در آن سخنرانی به آیهای از قرآن استناد کرده باشد. چنین روشی را در میان هیچیک از علمای مسلمان نه شنیده و نه خوانده بودم. با خود گفتم: در حضور پیشوایی ایستادهام که قادر است اندیشههای انسانی را مبنای گفتگو قرار دهد، تنها به مسجد محدود نگردد و از آن فراتر رود.
دیگر بار، از زبان خود ایشان شنیدم که میفرمود: «آنچه را در مسجد بر زبان میآورم، در همه جا می توان تکرار کرد.» بدین ترتیب، ایشان به وحدت میان باورهای آدمیان، که از همگونی و صداقت فطرت آدمی سرچشمه می گیرد، پی برده بود و صاحب چنین اندیشهای میتواند شیوایی کلام را در همه عرصهها به منصه ظهور برساند، بیآنکه از معیارها عدول کرده باشد.
انسانی که با تکیه بر ایمان به خداوند اعتماد به نفس یافته باشد، خود را پرچمدار رسالت الهی می بیند، و چنین کسی قادر خواهد بود بدون جدل، مناقشه و یا برتریجویی، با هر اندیشهای به گفتگو بنشیند، و اوست که رسالت الهی را با دقت کامل و با اخلاص بیشائبه بر دوش میکشد. اینکه کسی بر اثر باور عمیق به رسالتی که بر دوش دارد، آن را در معرض آسیب و تهدید نبیند و بداند که باور راستین او را نیازی به حمایت اشخاص نیست، به راستی در مجامع دینی کمنظیر است.
به گمان من، امام موسی صدر تنها در دامان شریعت سمحه اسلام پرورش یافته است، آری، او به عالم لاهوتِ ادیان تطبیقی تعلق ندارد، تنها در نهر پرآب شریعت اسلام شناور است، اما این نهر آرام و روان، همچون نیل است که شهری چون قاهره را دو نیمه میکند! او تنها دستی در اسلام دارد، اما بر آن است که با داشتههای خود، با جهان، آنگونه که هست به گفتگو نشیند، و لبنان را آنگونه که میخواهد، بسازد. ایشان به جهانشمولی اسلام و تمدن و کلام و فقه و هنر و به طور کلی به «تمدن» اسلامی پایبند است. اما ضمن وفاداری به پیشینه خویش، آنچه را جهان پهناور برای گسترش «فراخوان» او در اختیارش گذارده، میپذیرد تا دعوت خویش را با قدرت و صلابت آشکار سازد و به پرچمدار عصر خویش مبدل گردد. هم او بود که توانست با هوشمندی در عرصه «حال» باقی بماند، بیآنکه ذرهای از باورهای «گذشته» را رها سازد.
آنچه در تهیه و تنظیم بحث حاضر محدودیتهایی پدید آورده، آن است که امام صدر، تألیفات و نوشتههای زیادی نداشت، از این رو برای دستیابی به آرأ و اندیشههای امام باید به سخنان، مصاحبهها و نیز روش و منش عملی ایشان استناد کنیم و آن را در تبیین فرهنگ جهانشمول ایشان به کار گیریم. به جز اندک نوشتههای عربی امام در لبنان، تنها اثر تألیفی که از ایشان بر جای مانده، کتابی است با عنوان «مکتب اقتصادی اسلام» که چهل سال پیش به فارسی نوشته شده و تا سال گذشته حتی به عربی هم ترجمه نشده بود. از این رو برای بررسی ابعاد جهانی فرهنگ و ادبیات امام صدر، راهی جز مراجعه به سخنان، مصاحبهها و گفتههای ایشان نیافتم.
با نگاهی گذرا به کتاب «مکتب اقتصادی اسلام» رویکرد امام به «اقتصاد سیاسی» و آگاهی ایشان از مکاتب اقتصاد سیاسی غرب و تلاش وی برای اصلاح آنها با استفاده از اسلام، به عنوان یک ایدئولوژی، قابل درک خواهد بود. در اسلام واژه «اقتصاد» ناشناخته و ناخوشایند نیست، چنان که در آیین اسلام درباره دنیا سخن به میان آمده و خداوند نیز احکام اقتصادی ویژهای را مقرر فرموده است. در واقع «انسانی بودن» اسلام، اگر تعبیر درستی باشد، از ملکوتی بودن آن نشئت میگیرد، از این روست که اسلام به عنوان یک مفهوم کلی، با غرب، که آن نیز یک مفهوم کلی است، مواجه میشود و این رویارویی، تعارض و اختلافی پدید میآورد که گاه به تقابل و مناقشه منجر میگردد و گاهی هم در حد یک تعارض و اختلاف باقی میماند. این رویارویی، مسلمانان را بر آن میدارد که یک نگرش کلی نسبت به جهان هستی داشته باشند و آن را نقد و بررسی کنند.
امام صدر با آگاهی از نظریات مارکسیستی، در کتاب مذکور برخی از اصول مارکسیسم را بر اساس کتاب «سرمایه» مارکس، مورد نقد و بررسی قرار میدهد و در خصوص افزایش ثروت و چگونگی توزیع آن بر اساس روش مارکسیستی مباحثی را مطرح میکند و سپس به بحث ارزش افزوده و تجارت میپردازد و روش اسلام در توزیع ثروت را بیان میدارد. در ادامه نیز با ذکر مسئله تحریم ربا در اسلام، عناصر سهگانه اقتصاد یعنی کار، سرمایه و ابزار را نام میبرند.
نظر ایشان در کتاب مذکور آن است که اسلام در خصوص مسائلی چون ارث، وجوه شرعیه (مانند خمس و زکات)، تقسیم غنایم و سود، و چگونگی بهرهبرداری از زمینها و تملک آن، احکام اقتصادی خاص خود را دارد.
امام به رابطه میان مباحث مادیگرایانه و تحول مراحل تاریخی پی برده بودند، از این رو نظر اسلام درباره تحول روند تاریخ را در این کتاب بیان کرده و یادآور شدهاند که منظور از فلسفه اسلامی، همان فلسفه مسلمانان است. از نظر امام، فلسفه اسلامی یک ساختار گزینشی دارد. به عقیده من، نوآوری امام در مبحث اقتصاد آن است که ایشان برخلاف دیگران، مدعی وجود یک «ساختار» ویژه در اقتصاد اسلامی نیستند، بلکه آن را تنها یک مکتب یا رویکرد میدانند. تفاوت امام با بسیاری دیگر از اندیشمندان معاصر ایشان در همین است، زیرا بسیاری دیگر از اندیشمندان همدوره ایشان، تأکید دارند که قرآن درباره تمامی مفاهیم و موضوعات، مواضعی اتخاذ کرده و موجودات را مبنا و محور قرار داده است. اگر امام صدر تنها به علوم دینی اکتفا میکرد، رسیدن به چنین نگرش آزاد اندیشانهای برای ایشان میسر نمیشد. جهانی بودن اندیشه امام در این عرصه، نتیجه گوناگونی ِ منابع و مآخذ فکری ایشان بوده است.
بدون وجود چنین ابعاد فراگیر جهانی و احساس انسانی، غیر ممکن بود که امام بتواند مسیحیانی را که در آیین خود بسی استوار بودند، به سوی خویش جذب کند. نمیخواهم ادعا کنم که در بعد عقیدتی، امام از آموزههای مسیحیت استفاده میکرد، اما لطافت مسیح (ع) هم در گفتهها و هم در روش بیان ایشان موج میزد. به یاد دارم که روزی برایم از شیخ شهابالدین سهروردی سخن میگفت. در گفتههایش، چندین بار واژههای «عرفان» و «اشراق» را به کار برد و گویی این واژگان، روحمان را فرا میگیرد و احساس میکردیم که آن عبارات را از زبان «عبودیتِ» نهفته در جای جای هستی میشنویم. و این همه، حالتی روحانی برایمان پدید آورده بود که میتواند ما انسانها را در کنار هم گرد آورد، آن هم زمانی که هیچ متن و نوشتهای را چنین تأثیری نتواند بود.
آنچه از همه اینها مهمتر جلوه میکند آن است که در نوشتهها و گفتههای امام، هیچگاه اثری از خصومت و مناقشه نیافتم. ایشان اسلام را به گونهای تشریح میکند که اسلام، خود میخواهد خویشتن را آن گونه معرفی کند. و حتی شیوهای را که اسلام برای دیگران تجویز کرد نیز به کار نمیبرد، بدین معنا که اسلام در قرآن فرمان میدهد: «جادِلهُم بِالتی هِیَ اَحسَن» اما ایشان هرگز حتی مجادله هم نمیکند.
در همین زمینه به یاد دارم که در اوایل دهه ۱۹۷۰ م و در یکی از روزهای تابستان، امام در دانشکده دخترانه بیروت درباره «اسلام» سخنرانی میکرد. جلسات آن سلسله مباحث از سوی سلوی نصار ترتیب داده شده بود. امام در سخنان خود به این موضوع اشاره کردند که در مسیحیت، مفهوم دوگانه خیر و شر وجود دارد، زیرا انجیل یوحنا، ابلیس را رئیس این جهان نامیده است.
من که نمی خواستم در حضور جمع با امام بحث کنم، وقتی تنها شدیم به ایشان عرض کردم: ابلیس، پیش از رانده شدن از درگاه الهی رئیس جهان نامیده شده است و آن زمانی بوده که فرشتگان عهدهدار امور هستی بودهاند. به هر تقدیر در انجیل چهارم، مراد از جهان، جهانِ گناه و خطا بوده است. بدین ترتیب برخلاف عقاید پیروان زرتشت و مانی، دوگانگی ِ جهان ماورأ طبیعت، در مسیحیت مورد پذیرش نیست.
امام با شنیدن سخن من، بلافاصله از زیر قبای خود، قلمی طلایی رنگ بیرون آورد و آن جمله را خط زدند. تواضع و فروتنی ایشان مرا شگفتزده کرد و دریافتم که هر گاه حقیقتی برایشان آشکار شود، بر آن گردن مینهد.
از نگاه امام انسانیت دارای وجودی واحد است و یکی بیش نیست. این نکته را در همایشی که در سال ۱۹۶۴ م. در لبنان برپا شده بود، بیان کردند. در آنجا از او خواسته شد که مذهب تشیع را تعریف کند. او هم ابتدا ویژگیهای خاص ملتها و میراث و تجربیات مشترک و پیوند و وحدت میان آنان را مورد بررسی قرار داد. بی تردید ایشان منادی وحدت امت اسلام بودند. شکی نیست که اسلام نیز تعدد مذاهب و ادیان در جامعه را به رسمیت شناخته است و با روش خاص خود، پیروان ادیان دیگر را محترم میشمارد، با این شرط که غیر مسلمانانِ ساکن در جوامع اسلامی به یاد داشته باشند که در سایه حکومت اسلامی زندگی می کنند.
به عقیده من، یکی از نکات جالب توجه در اندیشه امام صدر آن است که ایشان عقیده داشت که رسالت و هدایت الهی سه مرحله دارد که از باطن و درون آدمی آغاز میشود و رسالت پیامبران در پی آن معنا می یابد.
نوآوری ایشان در این عرصه آن است که نقش عقل و ضمیر انسان را در بخشی از روند هدایت الهی مؤثر میداند و آن را «رسول باطنی» خداوند میشمارد، چنان که در نامه پولس رسول خطاب به رومیان نیز مشابه چنین مفهومی را شاهد هستیم، یعنی یک فطرت انسانی واحد را پیش از بعثت پیامآوران و همراه با آنان را در روند هدایت مؤثر میداند. آیا این بدان معنا نیست که همه مردمان در اداره حکومت سهیم هستند؟
امام صدر، بدون در نظر گرفتن نقش مسلمانان در اداره حکومت در دیگر کشورها، «آزادی» را مورد تأکید قرار میدهد. هم او که اکنون با احترام و فروتنی از وی یاد می کنیم، سلب آزادی را موجب «سرسپردگی انسان در برابر مفاهیم تحمیلی از سوی سلب کنندگان آزادی» میداند، که لجام گسیختگی فرد و در ادامه، انحطاط جامعه را به دنبال خواهد داشت.
ایشان آزادی را تنها یک فراخوان اصولی نمیداند، بلکه فراتر از آن، دشمنان آزادی را مستبد، خودکامه و عامل استعمار، بورژوازی و تروریسم فکری مینامد و آنان را مدعی قیمومیت بر مردم و موجب تباهشدن و از دست رفتن فرصتها میشمارند.
ایشان در کنار دعوت به آزادی، بر عدم تعرض و تهدید اقلیتها تأکید دارند، چرا که وجود چنین حالتی، اقلیتها را همواره در مقام دفاع از خود قرار میدهد.
در مدت زمان کوتاهی که امام در میان ما سپری کردند، فرصت لازم را نیافتند تا اندیشه خود را در قالب یک فلسفه سیاسی تبیین کنند. ایشان همچون پیامبران، به طور ناگهانی در میان ما ظهور کرد، و پیامآوران را فرصت آن نیست که مبانی اندیشه خویش را به طور کامل و همچون بنایی استوار، برپای دارند. اما آنچه او پایهگذار آن بود، برای ما کافی است تا ساختاری منسجم بر فراز آن برپا کنیم. اکنون با این پرسش روبرو هستیم که در اوضاع سیاسی کنونی، آزادی را چگونه معنا کنیم؟ اقلیتها چگونه میتوانند نسبت به بهرهمندی کامل از آزادی اطمینان حاصل کنند؟ این قبیل پرسشها در آینده بسیار مورد بررسی قرار خواهد گرفت.
بررسی مستقیم فرهنگ و اندیشه امام صدر از سوی هر پژوهشگری مستلزم آن است که مطالعات ایشان را به زبان فرانسوی، که از جوانی با آن آشنا شدند، در دانشگاه و پس از آن را نیز مورد بررسی قرار گیرد، اما از آنجا که چنین امری برای من میسر نشد، تنها به تألیفات و نوشتههای ایشان به زبان عربی بسنده میکنم.
نخستین برداشت و درک من از اندیشههای امام صدر آن بود که ایشان با آگاهی از «روش» های مورد بحث در علوم اجتماعی، توانست اوضاع شیعیان را درک کند و به آن جایگاه و شأن اجتماعی دست یابد این روشها بر آمار استوار است. امام توانست دغدغههای خیرخواهانه فردی خویش را به یک رویکرد زیربنایی و اصولی در سطح جامعه شیعیان مبدل سازد و این، آغازی بود بر مباحث اجتماعی و جامعهشناسانه در میان شیعیان لبنان. و چه بسا بخش مهمی از این موفقیت از آن ناشی میشد که امام در حوزه تئوری و عمل، میان «فراخوان دینی» و «خدمت به محرومان» یک پیوند و ارتباط آلی برقرار کرده بود، به گونهای که «دینداری» را روح و اساس فعالیتهای اجتماعی خویش میدانست.
یکی دیگر از دستاوردهای ایشان، تلاش برای ایجاد آمادگی دفاعی و رزمی در میان جوانان جنوب و مسلح ساختن آنان از سال ۱۹۶۹ م. بود، تا هسته اصلی مقاومت ملی را برای روزهای دشوار پایهگذاری کنند. وقتی تمامی این دستاوردها را در کنار هم قرار دهیم، با ساختار سامانیافته و متکاملی مواجه میشویم که از ایمان و عقیده آغاز میشود و با گذر از مباحث اجتماعی، در رویارویی و دفاع در برابر دشمنان جلوه عملی مییابد. در واقع، نگرش تکامل یافتهای را پیش روی خود می بینم که در عرصه مذهب تشیع، از باور و عقیده آغاز و به جهاد و مقاومت ملی و میهنی منتهی میگردد. بدین ترتیب، یک بسیج مردمی شکل میگیرد و روند معین و از پیش تعیین شدهای را از ابتدا تا به انتها طی میکند. این همه در حالی است که امام، با همه ادیان و مذاهب موجود در لبنان رابطه برونگرایانه و آزاداندیشانه دارد و در عین حال، با این رفتار خود هیچگاه در پی گسترش نفوذ خویش نبوده است، چنان که امام علی میفرماید: «زهد به معنای آن نیست که تو مالک چیزی نباشی، بلکه زهد آن است که چیزی مالک تو نباشد.»
ابعاد انسانی و فراگیر اندیشه امام، در برخورد با جلوههای تمدن و تکنولوژی، بیش از پیش آشکار میگردد، به گونهای که در سال ۱۹۷۰م. در یک کنفرانس مطبوعاتی در شهر بن، ویژگیهای ملت آلمان را یادآور شد و آنان را بر قله تمدن و پیشرفت تکنولوژیک توصیف کرد و بر این اساس، آنان را به توسعه روابط خود با مشرق زمین و جهان عرب فرا خواند و آن را موجب «تحقق هدف آفرینش» برشمرد. بدین ترتیب شاهد هستیم که چگونه یک روحانی مسلمان، غرب را به عنوان یک معضل نمینگرد، بلکه با آزاداندیشی با آن روبرو میشود. ایشان در همان کنفرانس مطبوعاتی ساختار ویژه جامعه لبنان را یک ضرورت فرهنگی نامید، که به سادگی میتواند گوش ِ شنوا و زبانِ گویای پیوند و گفتگو میان شرق و غرب و میان قارهها باشد. پیش از آن نیز لبنان را یک نیاز جامعه متمدن برای آغاز گفتگو میان اعضای پیکره بزرگ جامعه انسانی نامیده بود. اینکه سی سال پیش، در اندیشه امام موسی صدر لبنان به عنوان نمادی از بشریت فرهیخته مطرح شده، نکته قابل توجهی است.
جمله دیگر ایشان در کنفرانس بن نیز بسیار پرطنین بود، آنجا که فرمود: در لبنان، نظامی منحصر به فرد و جامعهای متشکل از طوایف و مذاهب گوناگون پدید آمده است که با آزاداندیشی به جهان مینگرد و میتوان آن را یک ضرورت دینی نامید که امکان همزیستی ادیان و مذاهب در کنار هم و در جامعهای واحد را به اثبات میرساند. در عین حال، وجود چنین لبنانی یک نیاز دنیای متمدن است که وجود روابط مذهبی و دینی میان طوایف گوناگون، هر یک از آن طوایف را به روزنههایی برای تبادل فرهنگ و تمدن در جهان مبدل میسازد.
بدین ترتیب، با حمایت از ارتباط برونگرایانه مسیحیان با سراسر جهان و ایجاد پیوند میان آنان و جهان عرب، لبنان به محلی برای ایجاد پیوند و تفاهم تبدیل شد. این سخن امام نشان میدهد که ایشان ارتباط عمیق با اندیشه اروپایی را ناخوشایند نمیدانست و به عبارت دیگر، غنای فرهنگهای وارد شده به لبنان را پذیرفته بود.
ایشان ادیان را تنها مجموعهای از باورهای غیرملموس نمیدانستند، بلکه آن را در چهرههایی متجلی میدیدند که در همین دنیا نیز جلوه پروردگار را مینگریستند. اصولا ادبیات ایشان چنین بود. یکی از اشخاص مورد علاقه آن بزرگمردِ والاگهر، پدر یواکیم مبارک بود. امام صدر، مناسبتها و اعیاد مسیحی و اسلامی را نه تنها در بُعد زمانی، بلکه در دلهای پیروان آنها نیز متقارن و همزمان میدانست، تا جایی که درخصوص میلاد مسیح میفرمود: «ولادت او، تجسم کلمه ا بود و سربلندی با او به دنیا آمد.» دیگر بار در یکی از سخنرانیهای خود یادآور شد: «مسیح کبوترفروشان و صرافان معبد را می گفت: سرای پدرم جایگاه نیایش است، اما شما آن را دخمه دزدان کردهاید.»
امام، گفتار را از رفتار جدا نمیدانستند. از نگاه ایشان همه تجلیات ایمان در قالب زمان و در میان مردم معنا مییابد. در نظر وی، تاریخ تنها از «واژگان» زاده نمیشود، بلکه، به تعبیر خود ایشان، شکل گیری روند تاریخ حاصل همکاری انسان و جهان است و این حرکت، همواره رو به تکامل دارد.
برداشت و درک من از این گفته آن است که امام صدر، تاریخ را رو به تکامل و در حال حرکت به سوی نقطه اوج میدیدند. همفکران دی شاردان که اندیشههایش در میان فرهیختگان معاصر امام تأثیرگذار بود، نیز چنین باور داشتند.
بیگمان، چنین نگرشی نسبت به تاریخ، مسئله راست و چپ را نیز مطرح میکند. در این خصوص، خبرنگار روزنامه کویتی القبس از ایشان پرسید: «چرا با چپگرایان لبنان تا این حد تند برخورد میکنید؟» و امام در پاسخ گفتند: «من با چپگراهای لبنان برخورد خشنی ندارم، بلکه اگر چپگرایی را تحولخواهی معنا کنیم، خودم را نیز یکی از سردمداران آن میدانم.»
چنین پاسخی برخاسته از پیشینهای است که امام در عرصه مبارزه در لبنان در ذهن داشت. تردیدی نیست که ایشان سکولاریزم را نفی کرد و همگان را به نفی ساختار طایفهگرایی سیاسی فرا خواند، پیش از آنکه علل آن را به تفصیل بیان کرده باشد.
بنا ندارم که در این فرصت کوتاه، همه آنچه را امام در مورد جنگ و مبارزه و مسئله فلسطین و لبنان بیان کرده است، باز گویم. مواضع ایشان در این خصوص، آشکار و مشخص است. اما برداشت من از ادبیات و شیوه بیان ایشان آن است که در اندیشه امام موسی صدر، تناقضی میان دو حوزه «عام» و «خاص» وجود نداشت و همین امر بود که ایشان را همزمان در عرصههای ملی و بینالمللی تأثیرگذار جلوه میداد. اینکه امام چگونه توانست از یک سو شیعیان و اهالی جنوب و سراسر لبنان و فلسطین را به عرصه مبارزه وارد کند و از سوی دیگر با اندیشهای فراگیر، تمامی جهان را مخاطب قرار دهد و خود را در کنج خلوت محدود نکند، در جای خود قابل تأمل است.
علاقه امام به یک موضوع، هیچگاه موجب نشد که دیگری را دشمن بدارد. حتی در جنگهای داخلی لبنان نیز تنها طرف مقابل را مقصر نمیدید و خطاهای آنان را بیان نمی کرد، بلکه اشتباهات یاران خود را نیز یادآور میشد و همواره در پی چاره بود و امید آن داشت که هر یک از طرفین، دیگر بار خود را باز یابد. چه بسا ایشان در برخورد با دیگران، با تأسف و اندوه سخن می گفت، اما هیچگاه تنش و چالش به وجود نمی آورد. زمانی هم که مواضع عملی و اجرایی را در قالب تئوری و نظریه بیان میکرد، بر اصل «کثرت در عین وحدت و وحدت در عین کثرت» تأکید داشت. این تعبیر را در عقاید فلاسفه قدیم و جدید نیز مشاهده میکنیم. ایشان روابط میان مؤمنان پیرو حضرت ابراهیم را چنین تشریح میکرد: «تفاوت میان مسلمانان و مسیحیان، همچون تفاوت دو مفهوم متکامل با یکدیگر است.»
آنچه در گذشته و حال تحت عنوان «همکاری در ساختن کشور» و «همزیستی در کنار یکدیگر» مطرح میشود، در واقع از همین اندیشه نشئت گرفته است. ایشان فرمود که همه ما «کامل» هستیم و این اظهار نظر بر یک بینش فلسفی استوار بود. این گونه نبود که یک جمله خبری و بدون پشتوانه فکری باشد. به عبارت دیگر، ایشان «واحد بودن» گروهها و «جمع بودن» افراد را دریافته بود و «آزادی» کامل را مبنای این نگرش بر میشمرد، چنان که پس از آن، اینگونه ادامه داد: «نخستین شرط لازم برای تبدیل کثرت به وحدت، آزادی است.» تأکید فوقالعاده امام بر «انسان»، به طور ضمنی، نفی «طایفهگرایی سیاسی» در لبنان و در میان ساکنان یک میهن واحد را القا میکرد.
آری، احساس آن بزرگمرد چنین بود و به عقیده من، احساس بخشی از فرهنگ است. در عین حال امام همچنان یکی از پیشتازان فرهنگ اسلامی است و آن را از لحاظ تاریخی، دربردارنده فرهنگ تمام ملتها میداند و به خاطر دارد که گذشتگان، اقتباس از فلسفه و علوم یونانی را پذیرفتند، اما در برابر شعر و هنر یونان باستان، محافظهکارانه عمل کردند. امام صدر درباره دستاوردهای تمدن اسلامی برای جهانیان، مباحثی طولانی مطرح کردند، اما در صحت ادعای کسانی که تلاش کردهاند تا همه اکتشافات دنیای جدید را با قرآن پیوند دهند، تردید دارد. ایشان این موضوعات را در کتابی تحت عنوان «الاسلام و ثقافه القرن العشرین» (اسلام و فرهنگ قرن بیستم) مطرح و آنچه را اسلام برای دنیای معاصر به ارمغان آورده، تشریح کرده است. انتظار من آن بود که در مقابل، بحثی هم درباره دستاوردهای قرن بیستم برای جهان اسلام داشته باشند، زیرا دنیای اسلام نیز مفاهیم بسیاری همچون تعاریف آزادی، کارکردهای اجتماعی، مفاهیم علمی، هنری و اندیشه معاصر را از دنیای جدید اقتباس کرده است و این موضوع بیانگر آن است که میان دنیای اسلام و تمدن جهان معاصر، یک پیوند دوسویه وجود دارد.
تلاش من آن بود که با توجه به گفتهها و نوشتههای خود امام به ابعاد جهانی فرهنگ و اندیشه ایشان دست یابم، نه از طریق آنچه دیگران درباره ایشان گفتهاند، و اکنون احساس میکنم که آن رادمرد، بسی فراتر از اندیشههایش قرار دارد. جهانی بودن او و یافتههایش، بسی گستردهتر از آن است که از قلم ایشان تراوش کرده است، زیرا ایشان در بحبوحه نبرد و پیکار مینوشتند، نه در آرامش یک محیط دانشگاهی و پژوهشی. احساس آدمی جلوه فرهنگ اوست. امام در برخی از صفحات نوشتههای خود، اندیشه تابناک و قلب مهربان را در کنار هم قرار میدهد. عبارات ایشان مرا تحت تأثیر قرار میداد. ما مسیحیان ارتودوکس معتقدیم که آرامش درونی، که آن را جلوهای از ملکوت مینامیم، زمانی حاصل میگردد که عقل و اندیشه در دل آدمی جای گیرد و صفا و پاکی یابد، و آن گاه بینشی پدید میآید که به واسطه آن، جلوه عظمت الهی را میتوان دید. در چنین حالتی، روح آدمی فراتر از جهانشمولی و جهانیشدن خواهد ایستاد و به ملکوت هستی دست خواهد یافت و آنگاه، اسلام آیین سمه و سهله خواهد بود. اسلامی که فقها و علما بیان می کنند، همچون دیگر آیینهایی که انسانها تفسیر میکنند، بسیار تحت تأثیر مفاهیم بشری قرار دارد. رویارویی و تقابل میان انسانها نیز اجتناب ناپذیر است. از این رو، بانگ اختلاف و مخالفت میان آنان بر میخیزد. بدین سان، چه بسا عدهای اسلام را خوشایند و عدهای نیز آن را ناخوشایند بپندارند. به تعبیر پولس رسول، آیینی که بر دل ننشیند، همچون طبلی پرصدا و تشتی پرطنین است، اما آیین موسی صدر از دل مهربان او سرچشمه میگیرد و به همین سبب من با آن مشکلی ندارم. چنین آیینی تمام ظرفیت عشق ورزیدن را در دل من تسخیر کرده است. آری، موسی صدر یک «دل» بود که نه تنها تاثیری جهانی یافت، بلکه فراتر از آن، توانست با اخلاص و فرمانبری از حق، تا ملکوت عرش فرا رود.
-------------------
۱- الصدر، السید موسی، ابجدیه الحوار، اعداد: حسین شرف الدین، ص ۳۵، دارالارقم، بیروت، ۱۹۹۷
۲- همان، ص۱۷۱.