دکتر سوسن شریعتی، استاد دانشگاه و پژوهشگر
در جهان تکه پارهای که جهانیشدنِ سرمایه در پی داشته است، که امر جهانشمول متهم است به تک الگویی بودن(غرب-محوری) و امر بومی دستخوش اتمیزاسیون قومی، دینی و طبقاتی؛ یا خیز برداشته به سمت دیگری و یا تا خورده بر روی خویش، نزدیک چهل سال است که جای امام موسی صدر خالی است. او حضور غنیمتی بود برای خاورمیانۀ زخمی و داغدار که طی این چهل سال بدل شده است به تئاتر اصلی بازی قدرتهای جهانی، نزاعهای قومی و انواع و اقسام گرایشات مذهبی و رویارویی با این سؤال مکرر که علتالعلل این دچارشدگی آیا دین است؟ توسعۀ ناموزون و توزیع نابرابر منابع سرمایه است (در نتیجه فقر) و یا حضور غریبهها...؟
امام موسی صدر از همان شصت سال پیش و به علت زیست بیواسطۀ این موقعیت در لبنان، به درهم تنیدگی این سه وجه آگاه بود و آن را میشد هم در نگاهش به قدرتهای مسلّط دید و هم در تحلیلی یافت که از موقعیت دین در این خطه داشت و هم در روشهایی که برای پاسخ دادن به پارادوکسهای موجود و مبتلابه اتخاد میکرد؛ پارادوکسهایی که حل آن در گرو رعایت و ایجاد تعادل میان وجوه گوناگون امر واقع است. میان دین و ملت، دین و سیاست، امر اجتماعی و امر سیاسی، امر خیر و امر ساختاری. بر هم خوردن این تعادل است که این خطۀ تمدنی را مبتلا به لحظاتی اورژانسی کرده است و همۀ نشانههای متمدن بودنش را یک به یک منهدم کرده است.
من و دیگری
موسی صدر به نیابت از اقلیت شیعی در لبنانی که پس از جنگ جهانی دوم به چهار استان محروم و یک استان مرفه تقسیم شده بود و گرفتار ضعف قدرت سیاسی متمرکز و زعامتهای سنتی قدیم بود، در پی ساخت و ساز ملت و شکل دادن به وجدان عمومی لبنانی شد. روش موسی صدر، شکل دادن به «ما» از طریق اعادۀ حیثیت از «من»ها بود. این «من» شیعیای که ضرورتاً باید در پیوند با «ما»ی لبنانی تعریف شود؛ من لبنانیای که بایستی در نسبت با «ما»ی عربی قرار بگیرد؛ «ما»ی عربیای که در ذیل منطقه و در نسبت با یک «ما»ی جهانی باید خود را تعریف کند. اهمیت این نگاه در این بود که برای محقق ساختن این «ما»ی ضروری، منهای قومی و ملی و دینی نه تنها نادیده گرفته نمیشد که احیا میشد، قدرت میگرفت و در سپهر سهمیهبندی شدۀ لبنان، سهم میخواست. امام موسی صدر با به رسمیت شناختن دیگری و اعادۀ حیثیت از خویشتن به دنبال تعریف سومی از یکپارچگی ملی بود. این تعریف سوم را او بر اساس تعریف دوبارۀ نسبتهای برقرار میان اکثریت و اقلیت، امر عام و امر خاص، بومی و جهانی میسر میدانست؛ مایی برآمده از منها، یک مای مشارکتی.
در یک نگاه کلی و مختصر میتوان مؤلفههای اولیۀ این تعریف سوم را چنین برشمرد:
قدرت بخشی به جزء ضعیف برای بازسازی قدرتمندانۀ پازل اجتماعی
امام موسی صدر مدیریت و رهبری شیعیان را در واقعیت متکثر و چندگانۀ لبنان مشروط بر کسیشدن و به دست آوردن وزن حضور برای هریک از عناصر سازندۀ لبنان دهۀ شصت-هفتاد میدانست. برای به رسمیت شناخته شدن باید در صحنۀ روزگار اجتنابناپدیر باشی و همۀ تلاش او این بود که شیعیان را بدل به موجودیتی اجتنابناپدیر برای لبنان فردا سازد. توسعۀ ناموزون در این کشور و توزیع ناعادلانۀ سرمایه و قدرت و سرزمین، موسی صدر را متقاعد کرده بود که تنش اقلیت و اکثریت، همچنانکه تنشهای قومی و دینی، ریشههای مادی نیز دارد و راهحل را باید فراتر از گشودن جبهههای حق و باطل کلامی و فرقهای دید. ارتقای وضعیت مادی و سیاسی و فرهنگی از طریق تشکیل مؤسسات خیریه و آموزشی و فرهنگی، تشکیل مجلس اعلای شیعیان، تلاش برای کسب کرسیهای قدرت از جمله تلاشهای او برای بخشیدن قدرت به شیعیان به حاشیه راندهشده بود. بدیهی است که انسان سرکوب شده، خود میتواند بدل به قدرتی خطرناک برای نظم اجتماعی گردد و پیداکردن جایگاه اجتماعی تنها پادزهر این خطر است. برای پیشبرد این هدف، گفتوگوی انتقادی با نیروهای اجتماعی رقیب، کسب ابزارهای قانونی، نهادسازی، شکلدادن به افکار عمومی، اعتصاب غذا و در صورت لزوم توسل به قوای نظامی از جمله تاکتیکهای اتخاد شدۀ امام موسی صدر برای دستیابی به حیثیت اجتماعی شیعیان بود.
تکیه بر وظایف اقلیت و نه صرفاً حقوق مسلّم او، به قصد بالا بردن فرهنگ مشارکت
امام موسی صدر معتقد بود و به کرات تذکر میداد که شیعیان با بایکوت اکثریت و بیتوجه به نظم و نظام عمومی موجود نمیتوانند رستگاری و موفقیت خود را محقق کنند و احساس تعلق به یک کل، ضرورتی است اجتنابناپذیر. دعوت به مشارکت در انتخابات، دفاع از لبنان در برابر تهاجم بیگانه، احترام به قانون، ایجاد همبستگی میان قبایل، ترک سنت انتقامجویی، خدمت سربازی از جمله دعوتهایی بود که او شیعیان را به آنها تشویق میکرد و برای شکل دادن به همبستگیهایی جدید ضروری میدانست.
دعوت از دیگری و دیگرانِ دینی، قومی و سیاسی (اکثریت) برای حمایت از حقوق اولیۀ اقلیتها
دعوت از دیگری و فراخواندن آنان برای حمایت از حقوق اقلیت تأکید بر این اصل بود که مسئلۀ اقلیت، مشکلی است عام و محدود به جمعیتی بسته و در خود فرو رفته نیست و اکثریت حتی برای منافع خود باید به حمایت از احقاق حقوق اقلیت برآید. در این مشارکت و ارتقای فرهنگ همبستگی و تبدیل مسئلۀ دیگری به مسئلۀ خود است که شکل دادن به وجدان عمومی ملی برای جامعۀ چند فرهنگی ممکن است و تنوع را نه تنها بدل به تنش و تشنج نساخت که آن را فرصتی برای خلق آلترناتیوهای جدید کرد.
سیونه سال از غیبت امام موسی صدر از صحنۀ پر تلاطم و خونین خاورمیانه میگذرد و جای او همچون نوعی نگاه، شکلی از رفتار سیاسی و منش اخلاقی خالی است.