علی حکمت، روزنامهنگار
بدون مبالغه، امام موسی صدر یکی از شخصیتهای برجستۀ تاریخ روحانیت شیعه است. او دارای ویژگیهای بسیار و آموزههای فراوانی است که باید از ابعاد گوناگون مورد مداقه و بررسی قرار گیرد و تنها در این صورت است که میتوان به عظمت کارنامۀ درخشان او وقوف پیدا کرد. طبیعی است که در این مختصر نمیتوان به ابعاد فراوان شخصیت و کارنامۀ امام موسی پرداخت و تنها با نیم نگاهی به دو امر مهم از کارنامه امام موسی صدر اشارهای گذارا میکنم.
کسانی که با ساختار جامعۀ لبنان بهویژه در دهههای میانی قرن گذشتۀ میلادی آشنا هستند، میدانند که طایفۀ شیعه در لبنان از لحاظ موقعیت اجتماعی و اقتصادی واجد وضعیت ویژهای بود: اقلیتی محدود و معدود که صاحب ثروت و مکنت بودند و اکثریتی بیشمار که در فقر روزگار را سپری میکردند و تنها نقطۀ اشتراک این دو گروه این بود که در شناسنامۀ آنان وابستگی به طایفۀ شیعه قید شده بود، ولی حشر و نشر آنان با صاحبان ثروت و قدرتِ دیگر طوایف لبنان بود.
در اوایل دهۀ 50 شمسی بنا به ضرورت، به لبنان مهاجرت کردم و جسته و گریخته در ایام تعطیلات به شهر صور میرفتم و در مؤسسۀ فنیوحرفهای موفق به دیدار امام موسی صدر میشدم. شهادت میدهم که یکی از دغدغههای اصلی او وضع نابسامان معیشت اکثریت طایفۀ شیعه بود. برای درک این موضوع نیازی به تحقیق و بررسی خاصی نبود. کافی بود که در کوچه و خیابانهای شهر، با سپورهای شهرداری گپی بزنی و از نام و فاملیش جویا شوی تا به وابستگیاش به طایفه شیعه پی ببری؛ و یا در محلههای مرکز شهر بیروت، که مرکز کسب و کار و تجارت و کانون صنعت چاپ و نشر بود، قدم بزنی و خیل حمالان و باربران رنجور و شیعه را ببینی که با چه مرارتی روزگار دشوار خویش را سپری میکنند.
نگارندۀ این سطور مدتی در یکی از کوچههای منشعب از خیابان سوریا در محلۀ معروف به خندقالغمیق در مرکز شهر بیروت زندگی میکردم و به علت ترددم به انتشاراتیها و سروکارم با چاپخانهها، از نزدیک ناظر رنج و فقر و بیچارگی آنان بودم و علاوه بر رنجی که از وضع آنان میبردیم، تعلق اغلب این جماعت به طایفۀ شیعه برای ما رنج مضاعفی را به همراه داشت. و یکی از کارهای امام موسی صدر ایجاد تغییر در این وضع موجود بود.
امام موسی صدر با دوراندیشی و ذکاوت و با احساس تعهدی که به محرومان و مستضعفان داشت و با درایت و تعاملی که با جریانهای قدرت در لبنان داشت، توانست اکثریت قریب به اتفاق طایفۀ شیعه را از این وضع ناهنجار نجات دهد. من امام موسی صدر را واضع طبقۀ متوسط در ساختار جامعۀ جدید لبنان میدانم.
نکتۀ دومی که میخواهم به آن بپردازم، موضوع دیدگاه منفیای است که تعدادی از مبارزان ایرانی به امام موسی صدر داشتند. در آن روزگاران پرالتهاب، عدهای از دوستان مبارز خارج از کشور و بهویژه دوستان مبارز ایرانی مقیم لبنان، به مواضع سیاسی امام موسی صدر در قبال رژیم ایران انتقاد داشتند و نه تنها انتقاد داشتند که احیاناً مواضع انتقادی آنان به تهمت و افترا هم آلوده میشد. بهویژه که امام موسی صدر در یکی از سفرهایش به ایران با محمدرضا شاه پهلوی هم ملاقات کرده بود.
گرچه این ملاقات به منظور نجات سران مجاهدین خلق (حنیفنژاد و همراهانش) از اعدام بود، به هر حال، نفس ملاقات با شاه در نظر عدهای از دوستان، گناهی نابخشودنی و یا حداقل کوششی بیمعنا و بلاوجه بود و دستمایۀ انتقاد و اعتراض زیادی شده بود. علاوهبر این موضوع، مسئلۀ اعلام مرجعیّت آیتالله خویی پس از فوت آیتالله حکیم از سوی او و مجلس اعلای شیعیان لبنان بود که دوستان مبارز ایرانی به آن معترض بودند و معتقد بودند که امام موسی باید پس از درگذشت آیتالله حکیم، امام خمینی را مرجع شیعه اعلام میکرد و نه آیتالله خویی را.
برای ثبت در تاریخ متذکر میشوم که بیانیۀ مجلس اعلای شیعیان لبنان مرجعیت شیعه را در مرحوم آیتالله خویی منحصر نکرده بود، بلکه نام چند نفر از مراجع شیعه را ذکر کرده بود که مقلدان آیتالله حکیم میتوانند به آنان رجوع کنند و حتی پس از نام آیتالله خویی، دومین گزینه نام امام خمینی را قید کرده بود، ولی به هر حال، این شیوۀ ترتیب بیانیه دوستان را برآشفته بود و آتش اعتراض آنان را تندتر کرده بود. این چالش آنقدر تند و عمیق شده بود که حتی پس از تنش میان امام موسی صدر و منصور قَدَر، سفیر گردن کلفت شاه در لبنان، و مصاحبۀ معروف امام موسی با روزنامۀ لبنانی السفیر و حمله به رژیم شاه هم دوستان بر موضع خویش پافشاری میکردند. مصاحبۀ امام موسی صدر با روزنامۀ السفیر تبدیل به تیتر اول روزنامه شد که با فونت درشت نوشته بود: «الصدر یطلق النار علی الحکم الایرانی»؛ امام موسی صدر بر روی ایران آتش گشود. به نظر من این مصاحبه نقطۀ عطفی در تاریخ زندگانی سیاسی و اجتماعی امام موسی صدر و اعلام حمایت علنی امام موسی صدر از مبارزات حقطلبانۀ ملت ایران برضد رژیم پهلوی بود.
نکتۀ ظریفی که دربارۀ موضع امام موسی صدر در قبال مسائل ایران از یکسو، و دیدگاههای انتقادی دوستان مبارز ایرانی از سوی دیگر، حتماً باید مورد مداقه قرار گیرد، این است که دوستان تصور و انتظارشان از امام موسی دقیق و منطقی نبود. به عبارت دقیقتر، موقعیت حقیقی و حقوقی امام موسی صدر را از هم تفکیک نمیکردند.
تصوری که دوستان مبارز از ایشان داشتند، مبتنی بر آقا موسی صدری بود که گویا طلبۀ جوان روشنفکری است که در حوزۀ علمیۀ قم مشغول تحصیل است و مؤسس یا عضو هیئت تحریریۀ مجلۀ مکتب اسلام است. ولی این برداشتِ غلط یا حداقل ناقصی از امام موسی بود. امام موسی همۀ اینها بود، ولی علاوهبر اینها، رئیس مجلس اعلای شیعیان لبنان و رهبر سیاسی و اجتماعی و مذهبی شیعیان لبنان هم بود.
منصب رسمی و موقعیت حقوقی و مقام ریاست مجلس اعلای شیعیان لبنان، اقتضائاتی را ایجاب میکرد که برای همصنفانش در قم یا تهران و مشهد و یا در نجف و بیروت با موقعیت و شخصیت حقیقی آنان، اقتضائات دیگری دارد و مسئولیتهای متفاوتی را طلب میکند.
امام موسی صدر با درک درست از موقعیتها و فرصتها و شناخت دقیق از ساختار متکثر جامعۀ لبنانی و صدالبته، استفاده از ادبیات مبتنی بر تساهل و تسامح و حداکثر بهرهبرداری از دیپلماسی توأم با صفا و صمیمیت، نه تنها رهبری شیعیان لبنان را احراز میکند، بلکه بهمثابۀ قطب معنوی، از طرف پیروان مذاهب و ادیان دیگر جامعۀ لبنانی نیز مورد تکریم و پذیرش قرار میگیرد.
امام موسی صدر، تحصیلکردۀ حوزه و دانشگاه، مسلط به زبان فرانسه و آشنا با دنیای مدرن و مقتضیات زیستن محترمانه و بزرگوارانۀ جغرافیای جهان خویش بود. او الزامات ریاست مجلس اعلای شیعیان لبنان و رهبری فرقه اش را در ساختار پیچیدۀ جامعۀ لبنانی درک میکرد و تلاش کرد تا دنیای شیعیان لبنان را متحول سازد و از فقر و محرومیت آنان بکاهد و اعتبار و عظمت را برای شیعیان به ارمغان آورد.
در خاتمه، تمایل دارم با این نکته نوشتهام را به پایان برسانم که پس از حدود چهل سال از آخرین دیدارم در هامبورگ، هنگامی که به امام موسی صدر میاندیشم، همواره تصویر دلچسبی در ذهنم نقش میبندد: قامتی بلند، چشمانی نافذ، سیمایی خندان و بیانی نرم و لطیف و شاعرانه.
آخوندی که با خیلی از آخوندها متفاوت است؛ آخوندی در هیئت مسیح.