مصطفی غفاری؛ روزنامهنگار
درست 165 روز پیش از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، امام موسی صدر در سفری به لیبی ربوده شد. این واقعه برای اغلب مبارزان اسلامی در ایران و لبنان و برخی کشورهای دیگر مثل زهر تلخ بود. در دوران بازیابی حیات امت اسلام که در بهمن 57 به نقطۀ اوج خود رسید، یکی از موثرترین مردان دین و سیاست از صحنۀ معادلات ایران، منطقه و جهان اسلام حذف شد و چشمهای امیدی را که به نقشآفرینی چنین بازیگران کلیدیای دوخته شده بود، در انتظار گذاشت.
از نخستین روزهای واقعه، روایتهای گوناگونی دربارۀ آن پیدا و یا ساخته شد. از ربایش به دست رژیم قذافی تا شهادت بهوسیلۀ عمال فلسطینی و .... اگرچه هیچکدام از این روایتها به درجهای از اعتبار نرسید که به کلی دیگر روایتها را کنار بزند، فرضیۀ ربایش بهتدریج اعتبار بیشتری یافت و اثرات خود را نیز بر این امر گذاشت. بر این اساس، پروندهای حقوقی برای پیگیری این مسئله شکل گرفت که با دغدغۀ دولتهای ایران و لبنان و با محوریت خانوادۀ صدر علیه دولت لیبی ـ در مقام مسئول حفظ امام و همراهانش ـ دنبال شد؛ این خط با سرنگونی رژیم معمر قذافی در مهر 1390 وارد دورهای جدید شد. براساس روایت ربایش، امام موسی صدر باید تا آن تاریخ زنده و احتمالاً جایی در لیبی زندانی بوده باشد که کلید آن در دست قذافی و عمال اوست. اما برخلاف انتظارات، بعد از آن گرهی از کار فروبستۀ این پرونده گشوده نشد. همین وضعیت نیز برخی را دربارۀ اصل و اساس این روایت به تردید انداخت یا تردیدهای گذشته را بیشتر کرد.
در تمامی سالهای گذشته، خانوادۀ صدر در ایران و لبنان محور پیگیری پروندۀ امام و همراهان وی بودهاند. انگیزۀ نیرومند این خانوادۀ بردبار در بستر اوضاع و احوال جامعه و منطقه و همراهی سیاسی ـ حقوقی دولتهای آمده و رفته، پیشرانۀ این پروندۀ 93 ساله است. به موازات این، آنها سالهاست که تلاش میکنند با کارهای فرهنگی و اجتماعی، آثار امام صدر را در دسترس مخاطبان قرار دهند و اندیشۀ وی را زنده نگه دارند. اما گذر زمان از دو جهت با مطلوب آنها همسو نبوده است:
یکم، از این منظر که روزبهروز احتمال زنده بودن این افراد را در محاسبه و ذهنیت عمومی کاهش داده و مطالبۀ جدی آن را تحلیل برده است.
دوم، از این لحاظ که در میان انبوهی از مسائل و مصائب دیگر طی چهار دهه، سرنوشت این پرونده را بهطور طبیعی از صدر اولویتهای عمومی جامعه برانداخته است.
نجابت و جدیت خانوادۀ صدر در دنبال کردن پروندۀ ربایش و همزمان نشر آرا و اندیشههای امام موسی ستودنی است. دشوار است که ما حتی یک لحظه بتوانیم خود را در جایگاه آنان تصور کنیم و بار چهار دهه فراق را با صبر و جهاد به دوش بکشیم. در عین حال، میتوان این پویش را نیز به نقد کشید تا در آینده گامهای مؤثرتری بهسوی هر دو هدف برداشته شود و به مقصود نهایی برسد، إنشاءالله.
تلاش این خانواده اگرچه فراتر از بضاعت عادی و با پرداخت انواع هزینههای مادی و معنوی بوده، هیچگاه نتوانسته مسئلۀ امام موسی صدر را به مطالبۀ فراگیر ملی یا فراملی تبدیل کند. تصور کنید همین امروز در چند معبر پرتردد در نقاط مختلف تهران مصاحبهای با شهروندان ترتیب بدهند. چند نفر نام موسی صدر را شنیدهاند؟ او را چگونه میشناسند؟ از اندیشه و منش او چه میدانند؟ دغدغۀ سرنوشتش را دارند؟
این موضوع از دو جهت دارای اهمیت است. اولاً، شأن امام صدر چنین اقتضایی دارد، اما ادعاها درمورد نقش تعیینکنندۀ وی با نوع تبلیغات آن همخوانی ندارد. ثانیاً، محقق شدن هدف والایی که مدنظر است، جز از این طریق ـ یعنی تبدیل شدنش به مطالبۀ عمومی ـ بعید مینماید.
گره کار کجاست؟ به باور نگارنده از دو واقعیت بزرگ غفلت یا در مورد آنها کمکاری شده است.
یکم: چنین مینماید که در تمامی سالهای گذشته پیوند تعریفشدۀ عمیقی میان موسی صدر با مسائل کلان جامعۀ ایرانی برقرار نشده است. به همین روزها نگاه کنید. ربط امام صدر (شخصیتش، فکرش و عملکردش) با مسائلی چون رسیدگی به محرومان، آسیبهای اجتماعی، فقر فرهنگی، همبستگی ملی، چالشهای سیاسی و... در جامعۀ ایران چیست؟ اینها در کدام نقطه به هم گره میخورند و اگر گرهی هست، چگونه بازنمایی و پیگیری میشود؟
دوم: گویی چنین است که رعایت شأن امام صدر و جایگاه بایستۀ او در معادلات جامعه موجب شده تا نسبت تعریفشدۀ وثیقی میان امام موسی صدر و حکومت اسلامی در ایران و نیروها و نهادهای سیاسی آن قابل ردگیری نباشد. وضعیت بهقدری بغرنج است که شاید هیچ تفاوتی نمیکرد اگر خانواده و مؤسسۀ امام موسی صدر در زمان و مکان دیگری به جز ایران اسلامیِ بعد از انقلاب به فعالیت درمورد هدف میپرداختند.
یک نمونۀ برجسته؛ چه چیزی بهتر و بیشتر از موضوع فلسطین میتواند امام موسی صدر را با اولویتی که همواره مورد تأکید رهبران انقلاب بوده ـ و آنها فلسطین را در هر موقعیتی مسئلۀ اول جهان اسلام دانستهاند ـ پیوند بزند؟ در کدام راهپیمایی روز قدس حضور پررنگ موسی صدری را که میگفت «اسرائیل شر مطلق» است، دیدهایم؟ اگر چیزکی هم بوده باشد، به همین چندسال اخیر برمیگردد؛ و این یعنی چند دهه تأخیر و غفلت.
اسرائیل در تمامی سالهای پس از انقلاب از کدام خصومت و شرارت ـ از ترور دانشمندان گرفته تا تحریم بهواسطۀ لابی قدرتمندش در آمریکا ـ در حق ملت ایران فروگذار کرده است؟ موضع صریح خانواده و مؤسسۀ امام صدر در این میانه چه بوده است؟ چه بازتابی در رسانهها داشته است؟ حق نیست که انتظار داشته باشیم خانواده و مؤسسۀ امام موسی صدر در صف اول حامیان نظام بروز و ظهور داشته باشند؟ نه به دلیل ماهیگیری و فرصتیابی سیاسی یا نقش آفریدن به میل این و آن جناح خاص، بلکه به سبب نفس جایگاه و اندیشۀ امام صدر که چنین اقتضایی دارد.
سیرۀ امام صدر را نگاه کنید. در نزدیک دو دهه فعالیت جهادی در جامعۀ لبنان، در کدام بزنگاه او غایب میدان بوده است؟ البته، چنین حضوری نمیتواند خالی از اشتباه و آسیب و هزینه باشد. اما خانواده و مؤسسۀ امام صدر در کدام بزنگاه چهار دهۀ حیات انقلاب اسلامی حاضر میدان بودهاند؟
به گمان نگارنده، امروز کلید گشایش برای تبدیل شدن این پرونده به مطالبۀ عمومی، برقراری پیوند با «جوانان مؤمن انقلابی» است. آنها محور بسیاری از پویاییهای جامعه ایرانی در چند دهۀ گذشته بودهاند و در عین حال، اکنون با چالشهایی مواجه هستند که تفکر و سیرۀ امام صدر، پاسخی الهامبخش برای بسیاری از آنها در سطوح خرد و کلان است. مسائل عمدهای که دغدغۀ اغلب یا اکثریت جامعۀ ایرانی است و جوان مؤمن انقلابی میتواند محور حرکت در امتداد آنها باشد، نقطۀ آغاز این اتصال است. برای نمونه:
+ چرا مشی خردورزانه، روادارانه و جهادگرانۀ او سرمشقی برای عبور از تندروی و کندروی در جامعۀ ما نباشد؟
+ چرا سیرهاش در پیشانی اردوهای جهادی ندرخشد و به عمق و وسعت این حرکت نیافزاید؟
+ چرا جایزۀ سال بهترین مبلغ دینی از نام او اعتبار نیابد و به یادش اهدا نشود؟
+ چرا سالروز سخنرانیاش در کلیسای کبوشیین روز ملی گفتوگو نام نگیرد؟
+ چرا کنفرانس بعدی حمایت از انتفاضۀ فلسطین، یادوارۀ بنیادگذاری جبهۀ مقاومت بهدست او نباشد؟
+ چرا نسخۀ بازاندیشیشدۀ تجربۀ او، برای کاهش آسیبهای اجتماعی در دستور کار شورای اجتماعی کشور ایران قرار نگیرد؟
+ چرا تفسیرهایش متن درسی دورههای معارف اسلامی در دانشگاه یا طرحهای بصیرتافزایی بسیج نباشد؟
و...
واقعبینانه آن است که بدانیم حتماً در برابر هریک از این پیشنهادها و مانند آنها، نیروهایی به مخالفت برخواهند خاست. اما مطمئناً از جانب جوانان مؤمن انقلابی نیز دستهای گرم و پرتوانی بهسوی خانواده و مؤسسه برای همراهی در این مسیر گشوده خواهد بود؛ و خدا با کسانی است که بر سر تقوا و احسان همداستان شدهاند. شک نکنید، وقت آن است که موسی صدر را از حاشیه به متن بیاوریم!