آنچه در ادامه می خوانید، متن سخنرانی حجت الاسلام دکتر مهدی مهریزی، محقق و پژوهشگر در بیستمین نشست از درس گفتارهای اندیشه و عمل با موضوع «تکثر، پیش فرض گفتوگو، مطالعه موردی اندیشه و عمل امام موسی صدر» است. این درس گفتار هفتم اردیبهشت ماه 13۹۴ در مؤسسه امام موسی صدر برگزار شد.
تکثر پیش فرض گفتوگو
تکثر یکی از ملزومات و مقدمات گفتوگو محسوب میشود. اگر درباره امام موسی صدر تعبیراتی مانند معمار گفتوگو و معمار تقریب به کار میبریم، قبل از آن مسئلهای به نام تکثر مطرح است که باید در فکر و عمل ایشان مورد تجزیه و تحلیل قرار گیرد که از چه جایگاهی برخوردار است.
از اینرو، این بحث را در چهار بخش تنظیم کردهام:
o تکثر و ارائه تصویری از جایگاه و حد مطلوب و مذموم آن؛
o تکثر در مکتوبات امام موسی صدر؛
o منابع دینی درباره تکثر؛
o جمعبندی.
تکثر و ارائه تصویری از جایگاه و حد مطلوب و مذموم آن
تفاوتهای بسیار جدی در زندگی انسانها وجود دارد که آنها را نقطه شروع بحث میدانیم. قبل از گفتوگو، تکثر و قبل از آن تفاوت قرار دارد. تفاوتها نیز دو بخش هستند؛ تفاوتهای عارضی و تفاوتهای اولیه و ذاتی.
انسانها هشت تفاوت با یکدیگر دارند که همیشه همراه آنهاست و خالق آنها نیستند، بلکه مقهور آن تفاوتها هستند. این تفاوتها بسیاری از جنبههای زندگی انسانها را پوشش میدهد اما گاهی به آنها توجه ندارند. نقطه عزیمت ما در بحث تکثر و اختلاف، تفاوتهایی است که در زندگی انسانها وجود دارند.
این تفاوتها بدین شرح هستند:
اول، تفاوت جنسیتی. برخی زن و برخی مرد هستند. این تفاوت خود لوازم و ملزوماتی دارد؛ مانند درک، تمایلات، فهم، تفسیر، نگاه و غیر اینها.
دوم، تفاوت در استعداد. انسانها استعدادهای متفاوتی دارند: بعضی باهوش، بعضی نرمال و بعضی متوسط و بعضی زیر استاندارد هستند؛ مثلاً دو نفر در یک رشته تحصیل میکنند، اما چون استعداد آنها متفاوت است در نظر دادن و تجزیه و تحلیل کردن مسائل یکسان نیستند.
سوم، تفاوت نژادی. تفاوت در زبان، قومیت، رنگ و... در این مقوله قرار دارند. مثلاً سیاهپوستان، سفیدپوستان، فارس، عرب، کرد، لر، بلوچ و غیر اینها.
چهارم، تفاوت فیزیولوژیکی. بعضی سردمزاج و بعضی گرممزاج هستند. اینها در زندگی انسان و در خواستهها و علاقههای او تأثیرگذار هستند.
پنجم، تفاوت در منابع معرفتی. با حواسمان بخشی از مسائل را درک میکنیم و با قدرت عقل و استدلال حوزههای دیگری را کشف میکنیم. گاهی کشف و شهودِ الهام به کمک ما میآید و مسائل دیگری را متوجه میشویم و امری به ذهنمان الهام میشود. منابع معرفتی و ابزار و وسایل ادراکی انسانها متفاوت هستند و در یک سطح قرار ندارند.
تفاوت ششم، تمایلات انسان. ما تمایلات مادی و معنوی داریم. انسان غرایزی دارد و به خوردن، آشامیدن و ... نیاز دارد و نیازهای معنوی دارد؛ مثلاً به هنر عشق میورزد، زیبایی را دوست دارد و به معنویت و نیایش علاقه دارد.
تفاوت هفتم، تمایلات فردی و جمعی. انسانها حس فردی دارند و قبل از آنکه دیگران را ببینند، خود را میبینند و گاهی نیز خود را در یک جمع میبینند. انسان فردیت و جمعیت را در خود میبیند. به این معنا که اگر تنها باشد، دچار خستگی میشود، ولی وقتی در جمع قرار میگیرد، در ابتدا نیازها و منافع خود را میبیند. بنابراین، هم فردیت و هم جمعیت در انسانها وجود دارد.
تفاوت هشتم، تفاوت در محیط و جغرافیا. انسانها در محیطهای گرمسیر و سردسیر زندگی میکنند. که هر کدام از این محیطها بر انسان اثر میگذارد. انسانها مقهور تفاوتهای هشتگانه هستند. این تفاوتها عارضی نیستند که بتوان با بخشنامه یا قرارداد از آنها فرار کرد؛ اگر فردیت را کنار بگذاریم، گرفتار جمعیت هستیم یا اگر تمایلات مادی نباشند، تمایلات معنوی وجود دارند.
تأثیرات تمایلات و تفاوتهای هشتگانه
تمایلات هشتگانه، چهار پیامد دارند و در آگاهی و دانش انسانها تأثیرگذارند.
o پیامد نخست: بعضی به علوم حسی و تجربی و بعضی به فلسفه و عدهای به عرفان علاقهمندند و میزان آن به ابزار ادراکی انسانها یعنی حس و تجربه، عقل و استدلال و کشف و شهود و الهام بستگی دارد. اگر یکی از این حسها در فردی بیشتر از جنبههای دیگر باشد، به آن سمت حرکت میکند. بنابراین، آگاهیهای ما بر اساس آن منابع معرفتی متفاوتاند. در این مسیر علوم مختلفی مانند فلسفه، عرفان، علوم تجربی، علوم انسانی و ... یافت میشوند و یکی از پیامدهای این علوم، تفاوتهایی است که انسانها با یکدیگر دارند. در منابع معرفتی ابزار مختلفی مانند جنسیت، محیط، تمایلات انسان و... تأثیر میگذارد. یعنی یکی از نتایج تفاوتها، دانشهای مختلف است و اگر استعدادها متفاوتاند، میزان آگاهیها متفاوت است.
o پیامد دوم، حوزه باورهاست. باور انسانها بر اساس تمایلات و تفاوتهای اولیه متفاوتاند. تفاوت مذهب و دین که قبل از آن تفاوت در باورهاست، به تمایلات و منابع معرفتی انسان بازمیگردد. اگر کسی خود را فقط به منبع معرفتی حسی محدود کند، باورهای خاصی خواهد داشت و اگر کسی حالات معنوی را به آن اضافه کند، باورهای آن مقداری متفاوت خواهند شد. بنابراین، پیامد دوم، باورهای متفاوت است که مذاهب و ادیان مختلف در این چارچوب قرار دارند.
o پیامد سوم، آداب و رسوم است. بر اساس تمایلات متفاوت، آداب و رسوم متفاوت ظهور و بروز مییابد. نژادها و اقوام و زبانهای مختلف آداب و رسوم متفاوتی دارند. عروسی و عزا و دید و بازدید و احترام گذاشتن و همدردی کردن و شادی و غم در فرهنگهای مختلف مانند عربی و کردی و ترکی متفاوت هستند.
o پیامد چهارم، رفتارهای متفاوت است. فردی متعادل، دیگری تندخو و شخص دیگر آرام است. شخصی شاد و دیگری غمگین است.
خلاصه آنکه هشت تفاوت اولیه وجود دارد که نمیتوان آنها را حذف یا چیزی به آنها اضافه کرد. تفاوتهای هشتگانه چهار اختلاف را در عرصه زندگی ایجاد میکند: اختلاف در دانش و آگاهیها؛ اختلاف در باور و عقاید؛ اختلاف در آداب و رسوم؛ اختلاف در رفتارها. مجموع این اختلافات فرهنگها و تمدنها را میسازند.
درک این واقعیت به انسان کمک میکند که چگونه زندگی کند. در مقابل این تفاوتها دو نگاه وجود دارد؛ یکی نگاه حذفگرایانه است که یک طرف از این تفاوتها را ترجیح میدهیم و تقویت میکنیم و طرف دیگر را نادیده میگیریم؛ مثلاً جامعه مردسالار تشکیل میشود یا نژادپرستی حاکم میشود، یا فقها غالب میشوند و فلاسفه و عرفا به محاق میروند یا رهبانیت و صوفیگری حاکم میشود و تمایلات مادی و ازدواج به کنار میرود این مواجهه محصول آن است که در این میان تفاوتها را ندیده و آن را حذف کردهایم.
نزاع فلسفه و عرفان یا عشق و عقل، نزاع تاریخی است. در ادبیات فارسی فلاسفه طرفدار عقل و عرفا طرفدار عشق هستند. در وجود انسان هم عقل و استدلال و هم کششهای معنوی وجود دارد و اگر یک طرف را حذف کنید، به این معناست که تفاوت انسانها و ابعاد مختلف انسان را حذف کردهاید و نادیده گرفتهاید. فقها با عرفا و فلاسفه و نزاع مادیت و معنویت و منازعات نژادپرستانه که دنیا امروز نیز درگیر آن است و منازعات جنسیتی و منازعات فرقهای و نزاع میان شیعه و سنی و مسلمان و مسیحی و نزاع علم و دین و منازعات فردیت و جمعیت و دعوای کاپیتالیسم و مارکسیسم، همه از این سنخ است.
تفاوتها در سه حلقه قرار دارد: حلقه اول انسان؛ حلقه دوم محصول اجتماعی؛ حلقه سوم برآیند کلی آن یعنی فرهنگ و تمدن. در برابر این تفاوتها، نگاه اول، نگاه حذفگرایانه و نادیده گرفتن است که حاصل آن رکود جامعه انسانی، تباهی، فقر، خونریزی و جنگ است.
نگاه دوم که امروز بیشتر به آن توجه میشود، مدیریت تفاوتهاست. مدیریت تفاوت به این معناست که آنها را ببینیم و هرکدام را در جای خود قرار دهیم و مناسبات آنها را در سطح بالاتر حل کنیم. اگر توانستیم تفاوتهایی را که به اختلاف منتهی میشوند، در جوامع انسانی مدیریت کنیم، تمدن شروع، صلح برقرار و رفاه و آرامش به زندگی انسان ارزانی میشود.
چه کسی میتواند منازعات را مدیریت کند؟ مدیریتِ نزاع میان فقه و فلسفه را نمیتوان در اختیار فقها قرار داد، یا نزاع جنسیتی میان مرد و زن را نمیتوان در اختیار زن یا مرد قرار داد، یا نزاع میان مادیت و معنویت را نمیتوان در اختیار یکی از آنها قرار داد و اینجاست که نقش دین برجسته میشود و دین است که میتواند آنها را هماهنگ کند.
نقش دین در مدیریت تفاوتها
آیا در نوشتار، دیدگاه و اندیشه امام موسی صدر چنین نکاتی دیده میشود؟ ایشان کدام مسیر را طی کردهاند؟ آیا نگاه ایشان حذفگرایانه است یا مدیریت تفاوتها؟
در باب مسئله گفتوگوی تمدنها باید بگویم که اگر گفتوگوی میان دو علم را تحمل نکنید، چگونه میخواهید گفتوگوی میان تمدنها را مطرح کنید. قبل از گفتوگوی میان دو علم، اگر گفتوگوی میان دو انسان را تحمل نکنید، نمیتوانید به گفتوگوی میان تمدنها برسید. گفتوگوی زن و مرد میتواند تبدیل به گفتوگوی مارکسیسم و کاپیتالیسم یا گفتوگوی میان سیاه و سفید به گفتوگوی میان فلسفه و عرفان منتهی شود.
یکی از نقاط جدی حوزه مطالعاتی این است که جوامعی پا در مقوله تمدن و پیشرفت گذاشتهاند که این تکثر را باور دارند. در تاریخ اسلام دورهای به نام دوره تمدن داریم و معتقدیم که در قرن سوم و چهارم، علوم مختلف حضور داشتند؛ مثلاً کتب یونانیها ترجمه شد و مسلمانان از فرهنگ ایرانیها و مصریها دریافتهایی داشتند و به اصطلاح چشم و دل و وجودشان را به روی فرهنگها و علوم دیگر باز کردند.
سید مرتضی از عالمان شیعه قرن سوم و چهارم است؛ دورهای که بغداد در اوج مباحثات علمی میان شیعه و سنی و مسلمان و مسیحی قرار داشت و رفت و آمدها و گفتوگوها و ترجمههای بسیاری در این دوره صورت میگرفت. سید مرتضی در نقد کتاب المغنی قاضی عبدالجبار بیان میکند که قسم میدهم شما را که حرفهای من را تقلیدی قبول نکنید، بلکه درباره آن فکر کنید. این دوره، دوره تمدن است.
اگر به کتب علمای دینی از دوره صفویه تا به امروز توجه کنید، متوجه میشوید که بسیاری از آنها با واژههای منتهیالمواد، منتهیالدرایة، منتهیالحکمة، غایةالآمال، غایهالمقال، نهایةالحکمه و نهایةالدرایه همراه هستند. با این رویکرد علم رکود میکند؛ چون چیزی برای دیگران باقی نمیماند. به این دلیل که غایت گفتار و منتهای اصول را بیان کردهایم.
با این رویکرد و با این کتابها تمدن ایجاد نمیشود، ولی با رویکرد افرادی مانند سید مرتضی که راه و دل و فکر را به روی حرف دیگران باز گذاشته است، تمدن ایجاد میشود.
گاهی در مورد بعضی از مسائل مانند حقوق زن و آزادی شعار میدهیم. شعار دادن مرحله اول است. در مرحله دوم برای آن شعارها استدلال میآوریم و مرحله سوم نیز باید در جانمان بنشینند یا آنها را باور کنیم. مرحله سوم بسیار اندک، مرحله دوم کم و مرحله اول بسیار اتفاق میافتد. یعنی هر موضوعی که مُد میشود، همه شعار آن را میدهند. شعار دادن کار آسانی است؛ اما منطق داشتن و دفاع از آن بسیار سخت است و عده بسیاری کمی اینگونه عمل میکنند. با جان و دل باور کردن این موضوعات بسیار اندک اتفاق میافتد. جوامع انسانی باید کودکان را با این مسائل آشنا کنند تا با باور به تکثر و باور به تفاوتها رشد یابند.
تکثر در مکتوبات امام موسی صدر
امام موسی صدر این موضوع را باور کرده است. نمونههایی از آن را در آثار ایشان بیان میکنم که نشاندهنده این است که باور به تکثر در ایشان در حد شعار نیست؛ بلکه در حد باور است.
وقتی امام موسی صدر به ریاست مجلس اعلا انتخاب شدند، رئیسجمهور لبنان برای عرض تبریک به محل مجلس اعلا آمدند، امام خطابهای را با عنوان «فِرَق، دریچههای تمدن» بیان کردند. در این تیتر این نکته موج میزند که اگر طایفهها، فرقهها، دستههای مختلف حضور داشته باشند، تمدن شکل خواهد گرفت. قسمتی از این خطابه را که در صفحه 354 کتاب «نای و نی» قرار دارد، بیان میکنم:
«حضرت رئیسجمهور، هركس گمان بَرد كه وجود فرقههای مختلف در لبنان و سازماندهی امور این فرقهها سبب ضعف احساسات ملی است، به این مسئله از دریچهای تنگ نگریسته است. ما بر این باوریم كه وجود فرقههای سازمانیافتۀ مختلف، نقطۀ آغاز همكاری و دریچههای تمدن به روی دستاوردهای میلیاردها انسان در این عصر و اعصار گذشته است. این فرقهها، این تجارب را وارد لبنان كردهاند و تبادل میكنند و پیكرهای واحد را تشكیل میدهند كه نباید عضوی از آن ناقص باشد و، درنتیجه، همبستگی ملی و انسانی تقویت میشود.»
در کتاب «نای و نی» موارد بسیاری از این دست وجود دارد. بحثهای مختلفی درباره علوم مختلف و اینکه پیشوایان دین از علوم و فرهنگهای مختلف استقبال کردهاند و عدهای از آنان در برابر آنها موضع گرفتهاند؛ به این دلیل که دو ذهنیت منفی داشتند که درست نیست. نمونههایی از آن را برایتان ذکر میکنم.
در مقاله «اسلام و فرهنگ قرن بیستم» بیان میکنند:
علاوه بر همه اینها، میبینیم که در بغداد مؤسسه بسیار بزرگی به نام «بیتالحکمه» تأسیس شد که دانشمندان در آنجا جمع میشدند و تمام وسایل، از کتاب و جز آن، برای انتقال علوم و ترجمه و تألیف در اختیار آنان گذاشته میشد. این تشکیلات در آن زمان نقش بزرگی در پیشرفت تمدن ایفا کرد. تاریخ بیتالحکمه را در زمان هارونالرشید ذکر کردهاند و مدرکی در دست نیست که ثابت کند پیش از هارونالرشید تأسیس شده باشد.
این تنها برحسب تصادف و اتفاق نبود که جامعه اسلامی به اشعار هومر و نمایشنامههای اوریپید و آشیل که از مفاخر فرهنگ و ادبیات یونانی بودند، توجه نشان داد. این جریان تأکید میکند که نهضت ترجمه و انتقال علوم در میان مسلمین با برنامه حسابشده و به رهبری زعمای اسلام صورت گرفته است.
یعنی آنها به علوم مختلف از جاهای مختلف باور داشتند و اینگونه نبود که علم را غربی و شرقی یا اسلامی و غیر اسلامی کنند یا فرهنگ را اسلامی و غیراسلامی بدانند. این نوع تفکر راه را بر ما میبندد.
آنان مراقب بودند که فرهنگهای جدید با پیکره فرهنگ اسلامی انسجام داشته باشد. ما هنگامی که موضعگیری پیشوایان اسلام را در برابر ورود فرهنگهای بیگانه از نظر میگذرانیم، ملاحظه میکنیم که اغلب آن را پذیرفته و در راه پیشرفت آن کوشیدهاند. کافی است در اینجا به موضع امام فقها، حضرت امام جعفر صادق (ع)، توجه کنیم. امام موسی صدر در این قسمت کتاب نمونههایی از مواضع امام جعفر صادق(ع) را ذکر میکنند.
امام موسی صدر ذکر میکنند که همه مسلمانان در آن دوره اینگونه نبودند: «نباید از نظر دور داشت که عدهای از علما از بیم انهدام شخصیت اسلامی و تزلزل برخی از عقاید مذهبی، موضعی غیر از این داشتند. آنان در برابر فرهنگهای بیگانه یا بهطور کامل مردد و بیاعتنا بودند، یا بعضاً به مخالفت و مبارزه برمیخاستند.» علت آن را هم این موارد میدانند:
تردید در مبادی فکری و اعتقادی فرهنگ جدید؛ تردید در هماهنگی و تناسب این فرهنگ با فرهنگ اسلامی و تعارض و منافات آن با پارهای از احکام اسلام؛ ترس از هضم شدن شخصیت اسلامیِ عدهای از تازهمسلمانها و کسانی که در عقاید دینی خود هنوز مراحل ابتدایی را میگذراندند، در تمدن و فرهنگ جدید. حقیقت این است که عذر اول و دوم در محکمه حق و علم محکوم است، زیرا میتوان با مراقبت و بررسی دقیقِ فرهنگ جدید نقاط ضعف آن را برطرف کرد.
چنین نگاهی در سطح بالاتر علم و فرهنگ را میسازد.
«اسلام شرح صدر و ظرفیت وسیعی برای قبول و اقتباس فرهنگهای بشری و هضم آنها در خود دارد و کوششهای فرهنگی را رسالتی انسانی و یکی از واجبات زندگی شناخته است.» وقتی فرهنگ دیگری مطرح میشود خود آن کوشش، رسالت انسانی است. امام صدر در بحث اسلام و فرهنگ قرن بیستم و در بحث قانونگذاری، فلسفه، علم، تصوف و ادبیات و صلح نمونههایی ذکر میکند که اسلام به همه علوم با دیده تقدیر و احترام مینگرد و آنها را راهی برای رسیدن انسان به هدف خلقت و کمال اصیل و شناخت خداوند و مقام خلیفهاللهی میشناسد.
«حقیقت این است که برای علم هیچ گناهی غیر از کشف حقیقت نیست و شخصِ باایمانی که از علم میهراسد و با آن به مبارزه برمیخیزد، باید در ایمانِ خود تردید و تجدیدنظر کند» وقتی این مطالب را میخوانیم، حس میکنیم که تمام این مطالب از روی باور ایشان بیان شدهاند؛ یعنی کسی که علوم مختلف را با تمام وجود لمس کرده است.
سپس، به موضوع هماهنگ کردن علوم مختلف میپردازند و بیان میکنند: «بدون هماهنگ کردن کوششهای فرهنگی و بدون اتخاذ روشی واحد و عمومی، صلح و سلام برقرار نمیشود، همانطور که با اصرار و اجبار بر یکسانسازی نظامها و آرا و تولیدات و عناصر دستیابی به صلح جهانی امکانپذیر نخواهد شد.» با اصرار و اجبار بر یکسانسازی که همه مانند یکدیگر باشیم و یکسان فکر کنیم، به صلح جهانی دست نخواهیم یافت.
در همین قسمت ایشان به ضرورت انواع اختلاف میپردازند و معتقدند که مارکسیسم راه را اشتباه رفته است؛ زیرا بخشی از آن تفاوتها را ندیده است و هرکس آن تفاوتها را نبیند، محکوم به شکست است.
امام موسی صدر درباره اسلام و مشکل اختلاف طبقاتی هم بحثهای بسیار جدیای مطرح میکنند: «به همین دلیل در داخل كشورهای سوسیالیستی هم نتوانستهاید وحدت طبقه، یعنی، وحدت فكر، ایده، عاطفه، غریزه، تمایل و نیروهای بدنی ایجاد كنید.» این نوع کشورها نهایتاً هفتاد سال دوام میآورند؛ به این دلیل که تکبُعدی هستند. در طول تاریخ شکستهای بسیاری میبینیم؛ به این دلیل که با حالت طبیعی انسان ناسازگاری وجود دارد.
«در چنین کشورهایى هرچند طبقهاى به نام بورژوا (سرمایهدار) یافت نمىشود، طبقات گوناگونى به نام افراد حزبى و افراد غیرحزبى، بوروکراتها (کارمندان)، مردم عادى، کشاورز، کارگر و جنگدیدۀ نظامى وجود دارد که از هر نظر، مخصوصاً اوضاع زندگى مادى و سطح زندگانى با هم متفاوتاند. افکار گوناگون و تمایلات مختلف، حتى در بعضى از تربیتشدهها و رهبران حزبى دیده مىشود، و گاه و بىگاه آنان به ارتجاع، تندروى، چپروى و خیانت متهم و اخراج مىشوند. روشـن است كه عوامـلِ مـادیای كه در ظهور اختـلاف طبقاتـی دخالت دارد، در این نظام باقى است و امکان زوال ندارد. با بقاى علّت چگونه مىتوان انتظار داشت که معلول رفع شود و مشکل ما حل گردد.»
در این مورد نه تنها در دین اسلام سعی بر رفع اختلافات دیده نمیشود؛ بلکه از پارهای کلمات بزرگان اسلام استفاده میشود که وجود این تفاوتها لازم و رحمت است. اسلام تلاش در برچیدن این تفاوتها نمیکند، بلکه سعی میکند که آنها را مدیریت کند و بودن اینها مفید و لازم برای زندگی انسانی است.
در «مقاله هانری کربن، خاورشناس بزرگ» تعبیر بسیار جالبی دارند که: «كوشش ما در این مقدمه توضیح مبادی و آرا در اصول و تفسیر و اعتقادات است كه بخشی از مذهب و دین است. البته، مقصود این نیست كه آنچه را مؤلف از اندیشمندان نقل كرده است انكار كنیم، زیرا اندیشه سرچشمهای است که خشک نمیشود، پربار است، ارزانی میکند و متوقف نمیشود. هر متفكری مسئول گفتههای خویش است و به آنها میبالد. بنای باشكوه فرهنگ با اندیشۀ این و آن است كه بالا میرود.» زمانی فرهنگ رشد میکند که همه اندیشهها حضور داشته باشند نه اینکه اندیشهای باشد و بقیه اندیشهها حذف شوند.
مدیریت اختلاف
بیان کردم که در برابر اختلافات دو نگاه وجود دارد: نگاه حذفگرایانه و نگاه مدیریت. لابهلای نوشتهها و صحبتهای امام موسی صدر، میتوانیم مدیریت اختلاف را دریابیم. مدیریت اختلاف به این معناست که اختلاف یا به حوزه نظر مانند فکر و اندیشه و فرهنگ تعلق دارد یا به حوزه عمل. در مدیریت اختلاف شما در حوزه نظر، عقل جمعی که کلید آن گفتوگوست را میپذیرید و در حوزه عمل آنچه را اجراپذیرتر است، قاعده میدانید. پیشنهاد امام موسی صدر در این زمینه به مفتی اهلسنت لبنان، شیخ حسن خالد، این است که مسلمانان میتوانند اعیاد اسلامی را یکی کنند. در اینجا یکی کردن در حوزه عمل است نه در حوزه فکر. در حوزه فکر، مدیریت اختلاف، تفکر جمعی و گفتوگوست. در حوزه عمل میتوان زوائدی را کم کرد؛ مثلاً یک اذان واحد گفت یا رعایت هلال برای همه مسلمانان یکی شود.
امام موسی صدر در نامهای به شیخ حسن خالد، مفتی اهل سنت لبنان، راهکارهایی ارائه میکنند که یکی از آن راهکارها در حوزه اهداف شرعی، یکیکردن اعیاد و شعائر دینی و محتوای برخی از عبادات مانند اذان، نماز جماعت و... است. همچنین، به رؤیت هلال نیز اشاره میکند.
امام موسی صدر در کتاب «ادیان در خدمت انسان» اشاره میکنند که اجتهادهای مختلف میتواند کار را برای هماهنگی میان انسانها فراهم کند و در عمل نیز امکان یکپارچگی در شعائر اسلامی وجود دارد.
ایشان لبنان را الگوی جهان میدانند و درباره تکثر فرهنگها در کتاب «نای و نی» بیان میکنند که: «لبنان صاحب فرهنگ و تمدنی است که از تمدنهای متنوع و فرهنگهای مختلف و اندیشههای گوناگون بهره گرفته است. از این رو، لبنان محل التقا یا نمایشگاهی از همه این تمدنهاست. در آینه تمدن لبنان میتوان تجربههای میلیونها و میلیاردها نفر از افراد بشر را دید. میتوان از این دستاوردهای بشری، که اکنون در لبنان فراهم آمده، بهگونهای جدی بهرهبرداری کرد.
در پرتو این واقعیاتِ درخشان در لبنان مجموعههای متعدد و اندیشههای متنوعی مشاهده میکنیم. هم میتوان از این رنگارنگی و تنوع در جهت تفرقه و پراکندگی جامعه سوداگری کرد، و هم میتوان از آن در مقامِ پایگاههایی برای تعاون و همیاری سود جست، زیرا هر گروهی برای خود تجربهای دارد و صاحب افکاری است. این گوناگونی وسیلهای است برای نزدیکی و شناخت و تبادل اطلاعات و افزایش تجربهها و، درنتیجه، شکلگیری تمدنی انسانی با بهرهمندی از همۀ تمدنها.»
امام موسی صدر به انسانهای مختلف احترام میگذارند. اگر تکثر را نپذیرید، خواهید گفت که فلانی یهودی است یا فلانی سنی و متعصب است یا فلانی طاغوتی و در نظام شاه بوده است. در آثار امام موسی صدر انسانهای مختلف از فرانسویها تا هانری کُربن تا احمد امین مصری، حضور دارند و فکر و اندیشه آنها تجلیل میشود. مثلاً از افراد مختلف اینگونه یاد میکردند: «سیوطی رحمةالله علیه» یا «عبدو قدسالله نفسه»، «احمدامین مصری، فکری زیبا مطرح کرد»، «دکتر حسین نصر جوان متعهد فرهنگشناس».
اما اگر از نگاه دیگر استفاده کنیم، باید از القاب دیگر استفاده کنیم؛ مثلاً او یهودی یا مسیحی است یا فلانی در دفتر فرح بوده و غیر اینها اینگونه است که همه به کناری میروند و ما تنها میمانیم. در آثار ایشان فکر افرادی که صاحب فکر بودند، پذیرفته و تجلیل میشود.
در مباحث میان شیعه و سنی میگوییم که شیعیان قائل به اجتهاد و اهل سنت قائل به انسداد باب اجتهاد هستند و این را به عنوان نقطه ضعفی برای اهل سنت بیان میکنیم. آقای صدر در کتاب «روح تشریع در اسلام» تفسیر بسیار درستی مطرح میکنند که قبل از ایشان نیز شیخ آقا بزرگ تهرانی به آن اشاره کردهاند و آن اینکه در اهل سنت، باب اجتهاد بسته نیست؛ بلکه به لحاظ انسانی و عقلایی محدود است. در آن زمان هرکس هرچه میخواست فتوا میداد. بنابراین، حکومت برای مدیریت پراکندگی اجتماعی آن را محدود کرد. شیخ آقا بزرگ تهرانی نیز در کتاب خود انسداد باب اجتهاد از طرف اهل سنت را غلط میداند و بیان میکند که اجتهاد در اهل سنت محدود شد. چون ما با اهل سنت اختلاف و رقابت داریم، نباید هر بدیای را به آنها نسبت دهیم.
شواهد دینی برای پذیرفتن تکثر
اگر ذهن کسی درگیر این مسئله شود، متوجه خواهد شد که آیات الهی از تکثر دفاع میکند و آیه سیزده سوره حجرات: «وَ جَعَلناکُم قَبائِلَ وَ شُعُوباً لِتَعارَفُوا إنَّ اَکرَمَکُم عِندَاللهِ» به همین مسئله اشاره دارد. گروه گروه شدن، برای رسیدن به تمدن است. فِرَق دریچههای تمدن هستند. این تفاوتها زمینهای است برای رسیدن به قلهها.
«قرآن» پیامبران را متفاوت ذکر کرده است: «تِلکَ الُّرسُلُ فَضَّلنَا بَعضَهُم عَلَی بَعضٍ.» پیامبران همه یکگونه نیستند. تفاوتها واقعیتاند. حضرت یعقوب دوازده پسر دارد که یکی از آن¬ها گم میشود و آنقدر گریه میکند که بیناییاش را از دست میدهد. خداوند به حضرت ابراهیم در پیری فرزندی عطا میکند و در خواب از او میخواهد تا او را قربانی کند. پیامبری 950 سال صبر میکند و دیگری سریع عصبانی میشود و نفرین میکند. پیامبران با یکدیگر متفاوت و دین آنان نیز متفاوت است. خداوند برای هر پیامبر شرعهای قرار داده است: «لِکُلٍّ جَعَلنا مِنکُم شِرعَهً وَ مِنهَاجا». هر پیغمبری راه و روشی داشته است.
«قرآن» در سوره مجادله میفرماید: «قَد سَمِعَ اللهُ قَولَ الَّتی تُجَادِلُکَ فِی زَوجِهَا». یک زن نزد پیغمبر آمد و با ایشان بحث کرد و از حرفهای ایشان قانع نشد و «وَ تَشتَکِی إِلَی الله» و به خداوند شکایت کرد. «وَاللهُ یَسمَعُ تَحاوُرَکُمَا» خداوند گفتوگوی شما را میشنود. این کثرتی است که خداوند در «قرآن» پذیرفته و بر آن تأکید کرده است.
قرآن ابزار معرفتی را تأیید کرده است: «جَعَلَ لَکُم السَّمعَ وَ الاَبصارَ». ابزار معرفت هم دل و هم چشم و گوش و هم عقل است. جهنمیها میگویند: «لَو کُنّا نَسمَعُ أو نَعقِل مَا کُنَّا فِی أَصحَابِ السَّعِیرِ». انسان یا باید حرفشنو باشد یا عقل خوبی داشته باشد یا با تجربه و خردمندی به آنچه میخواهد، دست یابد.
گاهی به فرزندانمان میگوییم که یا باید گوش شنوا داشته باشید یا خردمند باشید، ولی متأسفانه بسیاری از ما نه گوش شنوا داریم و نه خردمند هستیم و همین باعث میشود که سرنوشتمان جهنم باشد.
پیغمبر(ص) هنگام صحبت با دیگران از کلمات ما یا شما، درست میرویم یا خطا میرویم، استفاده میکند: «إِنّا أَو إِیَّاکُم لَعَلَی هُدی أو فی ضَلال مُبین». چرا پیغمبر با چنین لحنی با مخاطب خود سخن میگوید؟ چرا «قرآن» در سوره فرقان در معرفی «عبادالرحمان» میگوید: «وَالَّذِينَ إِذَا ذُكِّرُوا بِآيَاتِ رَبِّهِمْ لَمْ يَخِرُّوا عَلَيْهَا صُمًّا وَعُمْيَانًا». یکی از ویژگیهای آنان این است که وقتی آیات ما برای آنها تلاوت میشود، چشم و گوش بسته کرنش نمیکنند.
در حکومت امام زمان(عج) نیز چنین اختلافاتی وجود دارد. شیخ صدوق در کتاب «علل الشرایع» ذکر میکند که وقتی امام زمان(عج) ظهور میکنند، برای یهودیان محکمههای یهودی و برای مسیحیان محکمه مسیحی برگزار میکنند.
امام زمان(عج) ظهور میکنند تا ظلم را بردارند، نه مذاهب را. به گمانم این کثرتها و نمونههای تکثر پذیرفتنی است و میتوان نمونههای فراوانی برای آن ذکر کرد.
به نظر میرسد کسانی که مسلک دین را دنبال کردند، مدیریت اختلاف را راه درست میدانند و با تکثر مواجهه درست دارند. ما مقهور تکثر هستیم؛ اما متأسفانه به آن باور و اشراف و احاطه نداریم. باید تکثر را بپذیریم و ظرفیتها را برای آن بالا ببریم. حق آنقدر وسیع است که در برابر آن ذرهای محسوب میشویم. حق مساوی با من و فکر من نیست، حتی در مسائل مسلّم گفتوگو باب واقعی است نه یک تعارف.