دل نوشته محمد مهر
آشنایی بنده با امام صدر سه مرحله ای بود:
۱. آشنایی اسمی: در آغاز (ایام نوجوانی) تنها نامی از امام موسی صدر می دانستم، در کنار متفکران دیگری چون بهشتی، شریعتی و مطهری و محمد باقر صدر (رحمة اللّه عليهم)، نام ايشان هم به عنوان یکی از این قهرمانان فکری، مطرح بود، که مخالفانشان از مقابلهء رودررو با آنها عاجز بوده اند، پس آنها را با ترور و اعدام و یا ربودن و اسیر کردن از سر راه منافع و اهداف خویش برداشته اند. یعنی در این مرحله امام صدر تنها به عنوان یک قهرمان فکری برایم مطرح بود.
۲. آشنایی نسبی: من به شهید چمران علاقه داشتم و آثار و اخبار مربوط یا متعلق به ایشان را با علاقه می خواندم، در ضمن این مطالعات همواره مطالبی هم به طور ضمنی در باره امام موسی صدر یافته می شد. که هریک چیزی از زیبایی و شکوه شخصیت امام موسی صدر نمایان می ساخت. با اینکه عمده توجه ام به چمران بود اما نگاهم به سمت امام موسی صدر توسعه می یافت. در این میان خطایی القایی(تحمیلی) بر ذهن من سایه افکنده بود که گمان می کردم که امام صدر در سفری به ایتالیا توسط دشمنانی ناشناس به طور ابهام آمیز ربوده شد. و این خطا تا هشت سال پیش در ذهن من بود و عمده توجه من به اندیشه ها و عمل های امام صدر بود نه به سرگذشت و سرنوشت ایشان.
۳. آشنایی تحقیقی و یافتن تعلق خاطر: در شهریور یا اوّل های مهرماه ۱۳۸۸ در روزنامهء «جام جم» یک ضمیمه ای در باره امام موسی صدر دیدم، از روی علاقه گرفتم و خواندم، به قول معروف، نقطه عطفی در مسیر شناخت ذهن من نسبت به امام موسی صدر شد. و دو نکته را برای اولین بار دریافتم. (دو نکته ای که خیلی پیشتر باید می فهمیدم.)
نکته یکم: برای اولین بار فهمیدم امام موسی صدر ایرانی بوده و تحصیلات و زندگی ایشان بیشتر در ایران بوده و گذشته ایشان متعلق به ایران است. (و البته این حتما برای خیلی ها عجیب است.)
نکته دوم: نکته دومی که دریافتم، و حیران کننده و دردناک و پر غصه بود، با این حال امید و انتظاری هم برای آینده روشن می ساخت، این بود که امام صدر نه تنها در ایتالیا ربوده نشده، بلکه هرچه برایش پیش آمد در همان لیبی میزبانش روی داد و به احتمال زیاد ایشان تا کنون زنده است و توطئه علیه ایشان هم به هدف اسیرکردن ایشان انجام شده نه کشتن، چرا که کشتن او در جای های دیگر هم ممکن و بلکه آسان تر بوده است.
و اسفناک تر اینکه پی گیری موثر برای نجات و رهایی او انجام نشده بود. از آن پس خیلی توجهم به امام صدر بود (در آن ایام با مؤسسه فرهنگی تحقیقاتی امام موسی صدر هم آشنا شدم.) در حالی که برای ایشان ناراحت بودم اما امید به زنده بودن و بازگشت ایشان برایم خودش تسکینی بود و آرزو داشتم طوری بشود که نظام دیکتاتوری لیبی متلاشی شود و گویا در عالم خیال می دیدم شمال آفریقا زلزله وار بر آشفته می شود و دیکتاتورانش فرعون گونه غرق می گرددند و همانگونه شد اما انتظار ما برآورده نشد. و اوضاع عقل و چشم و دل ما در نگاه به امام موسی صدر همچون گذشته در کنکاش و أسف و امید و انتظار است.