دل نوشته سعیده پیرزاده
فکرش را نمیکردم نوشتن از سید موسی اینقدر دشوار و پیچیده باشد. نوشتن از کسی با آن ویژگیهای منحصر به فرد و صفتهای عجیب و غریب، مثل محصور کردن کهکشان است... عقل این عمل را نمیپذیرد و عالم امکان ضدش تلاش میکند و ظرف و تلاش کنندهاش را نابود میکند. عقلم مدام از شاخهای به شاخهای پرید و بین ابعاد وجود امام سرگردان شد.
پر از کلمه بودم و کلمات بیشتر میل پرواز داشتند تا نشستن کنار هم. از چه باید مینوشتم؟ از چه توان نوشتن داشتم؟ از اراده و آزادگیاش یا از برکت وجودش؟ از بهار چشمهایش یا قامت سروش؟ از قدمهای محکمش یا لبخند دلنشینش؟ از جای خالیاش یا از ردپای ماندگارش؟ از این که هر جا میروم هست یا این روزهایی که نیست؟ از چه میشد بنویسم و بعد مطمئن باشم چیزی از قلم نیفتاده یا حق مطلب ادا شده؟
پناه بردم به عکسهای سید موسی. از بین عکسهایی که از او هست، آنهایی را بیشتر دوست دارم که جلوی لنز مصطفی چمران نشسته. نور، رنگ، سایه و حس و حال همین چند فریم عکس، با همه عکسهای او فرق میکند. اصلا انگار در آن عکسها موسی صدر، موسی صدر همیشگی نیست؛ غوغایی است بدون سکوت، آشوبی است بدون آرامش، به هم رسیدن دو دنیای بیانتهاست، دو دریای بیکران که شدهاند نور و رنگ و نشستهاند روی دانههای منتظر ظهور کاغذ عکاسی: «مرج البحرین یلتقیان».
باید از نگاه عاشقی به بزرگی مصطفی چمران، به معشوقی به وسعت امام موسی نگاه کرد و آن نگاه را با پای چوبین عقل درنوردید تا به ظرف قلم رسید. و الا تا هیچ وقت نوشته من از یک جمله و یا یک کلمه فراتر نمیرفت. «ما برای انسان گرد آمدهایم*». این جمله معروف امام صدر است زمانی که لبنان هزار پاره را میخواست به هم متصل کند. تمام وجود امام همین است. در همین چند کلمه خلاصه میشود. خلاصه که نه، عصاره و چکیده میشود، فشرده میشود و برای همین من هرچقدر هم که تلاش کنم قد فکرم به دیوار بلند وجودش نمیرسد. برای انسان و از انسان نوشتن، کار آدمهای هم سنخ انسان است. یکی مثل چمران، که میتواند در چند کادر ثبت کند خنده انسان، تفکر انسان و عزم انسان را.
..........
*اجتمعنا من اجل الانسان