روایت و توصیف مواجهۀ حضرت زینب با بدن مطهر برادر را بارها و بارها شنیدهایم. اما آنچه شگفتیزاست، جملۀ حضرت زینب -سلامالله علیها- است؛ زمانیکه در کاخ ابنزیاد و در مقابل قاتلان برادر میفرمایند: «ما رأیت إلا جمیلا.»
جنگ و خونریزی از فاجعهبارترین و غمانگیزترین صحنههای ادوار زندگیِ آدمی است. کشتهشدن انسانها از هر قوم و ملیتی و از هر دین و مذهبی دردناک است، چه رسد به شهادت پسر رسولخدا. فرزندی که رسول الله در وصف ایشان میفرمایند: «حسین منی و أنا من حسین.»
واقعۀ عاشورا و قیام امامحسین -علیه السلام- از کمنظیرترین حوادث بشری است. قیامی که پس از ۱۴۰۰ سال هنوز هم خیل کثیری از انسانها را در بزرگداشت آن گرد هم میآورد.
بیتردید، تمامی وقایع و گفتارهای واقعۀ عاشورا و روزهای اسارت تأثیر شگرفی بر روح و جان آدمی میگذارد و عقل و احساس فردی را درگیر میسازد.
روایت و توصیف مواجهۀ حضرت زینب با بدن مطهر برادر را بارها و بارها شنیدهایم. اما آنچه شگفتیزاست، جملۀ حضرت زینب -سلامالله علیها- است؛ زمانیکه در کاخ ابنزیاد و در مقابل قاتلان برادر میفرمایند: «ما رأیت إلا جمیلا.»
جنگ است و خونریزی، بریده شدن سر فرزند رسول الله، قطعه قطعه شدن بدنهای پاک، تا راندن اسبها بر اجساد مطهر و از بین رفتن انسان و انسانیت. زینب -سلامالله علیها- از کدامین زیبایی سخن میگوید؟ چه دیده است؟ چه چیز این دیدگاه متفاوت را در زینب میآفریند؟
در این نوشتار میخواهیم با مروری بر گفتارهای امام موسی صدر پاسخی بر این پرسشها بیابیم. از دیدگاه امام صدر، این زیبایی از زمانی آغاز میشود که امام حسین -علیهالسلام- تلاش میکند که ابعاد کیفی حادثۀ کربلا را بالا ببرد. همچنین، از سخنان امام صدر میتوان دوگونه زیبایی را دریافت: ظاهری و باطنی. از نگاه صدر حضرت زینب در شهادت برادر این زیباییها را میبیند:
عبادت؛ شُکوه عبادت و بندگی در سپاه امام -علیهالسلام- جلوهگر بود. صدای نیایش لشکر امام طنینانداز صحرای کربلا بود. «لشکر دشمنان به چشم خود دیدند که شبِ حسین، نماز و نیایش و دعا و تسبیح است و شبِ دشمنان، شراب و فسق و فجور و توطئه. دریافتند که جنگِ حسین جنگ شریف و مقدسی است، که در گرو شخص نیست.» [۱]
شهادت؛ جنگ میان امام و سپاه دشمن جنگی نابرابر بود. جنگی که همگان به وضوح دریافته بودند که پایانی جز شهادت نخواهد داشت. امام یاران خود را برای شهادت آماده کرده بود. شهادتی که حاصلش جاودانگی در تاریخ است. شهادتی که میوهاش بیداری امت و به جوش آوردن عواطف بشری است. شهادتی که پایانش بر حق بودن امام حسین را به مردم نشان میداد.
عزت؛ امام حسین -علیهالسلام- پیروزی را در شهادت میدید و شهادت را مایۀ عزت و کرامت میدانست. او که فرزند قرآن ناطق است، میدانست که «و لا تقولوا لمن یقتل فی سبیلالله اموات بل احیاء ولکن لا تشعرون؛ کسی را که در راه خدا کشته شد، مرده نپندارید، بلکه او زنده جاوید است، ولیکن شما این حقیقت را نخواهید یافت.» [۲]
«امام حسین -علیه السلام- تلاش کرد که به صحنة نبرد، شکوه و زیبایی و عزت و کرامت ببخشد و هر زاویه و هر بُعدی از مکتب کربلا را به اوج زیبایی و درخشش برساند تا واقعة کربلا که حسین در آن پیروز شد و به شهادت رسید، تابلویی درخشان در تاریخ امت و بلکه در تاریخ جهان باشد. امام حسین کوشید درخشش چهرة کربلا را بیشتر کند و به این نبرد معنویت و رنگ زیبای انسانی ببخشد.» [۳]
حقخواهی؛ قیام امام حسین –علیهالسلام- نبرد حق علیه باطل بود. «حق و باطلی که از ازل با هم در ستیز بودند.» [۴] زمانی که امام حسین وارد کربلا شد و در خطبة معروف خود فرمودند: «ألا تَرَونَ الحَقَّ لایُعمَلُ بِهِ وَ الباطِلَ لایُتَناهَی عَنهُ، لِیَرغَبَ المُؤمِنُ فِی لِقاءِ اللهِ» (آیا نمیبینید که به حق عمل نمیشود و از باطل پرهیز نمیشود؟ جا دارد مؤمن دیدار خدا را آرزو کند) تکلیف را بر همگان روشن ساختند. اسلام واقعی در خطر بود و آنچه ارائه میشد اسلام اموی بود. حق پوشانیده شده بود و باطل با لباسی آراسته به مردم عرضه میشد. قیام امام حفظ دین محمد (ص) و حفظ زیباییهای اسلام واقعی بود.
جوانمردی؛ صحنۀ عاشورا همه نقش است و نگار. پیر و جوان و نوجوان از حبیب تا علیاکبر و قاسم جلوهای ویژه به این واقعه بخشیدند. مردان سپاه حسین نیز با حضور مقتدرانۀ خود به هدف امام حسین -علیه السلام- و به شکوه این حادثه افزودند. تجلی جوانمردی در اعمال و گفتار یاران امام و خودِ امام به چشم میخورد.
آزادی و آزادگی؛ اما کار با شهادت امام حسین پایان نپذیرفت. به جرئت میتوان گفت که زیبایی ظاهری عاشورا را حضرت زینب -سلامالله علیها- به اوج رسانید. همگان منتظر بودند که ذلت و خواری اسرای جنگ را ببینند، اما واقعه بهگونهای دیگر تغییر یافت. زینب در صحنۀ عاشورا زیبایی دید و شُکوه خلق کرد. او با افتخار بدن قطعه قطعه برادر را تقدیمِ پروردگار کرد و واقعۀ عاشورا را از صحرای کربلا به دل شهرها رساند. زینب پیامآور آزادی و آزادگی شد.
حضرت زینب در بخشی از خطبۀ خود در کاخ یزید میگوید: «ای یزید، آیا گمان کردی اینکه زمین و آسمان را بر ما تنگ کردهای و ما را همچون اسیران به این سو و آن سو میبری، تو را در نزد خداوند گرامی و ما را خوار میسازد؟ آیا این سخن خداوند متعال را فراموش کردی که: «وَ لاَ یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدَادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذَابٌ مُهِینٌ.» [۵]
معلول بیعلت پدید نمیآید. خلق این همه زیبایی هم بیعلت ممکن نیست. خداوند همۀ انسانها را با فطرتی الهی آفریده است. قرآن کریم فرموده است: «فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا.» [۶] این فطرتِ درونی سرچشمۀ زیباییهای ظاهری و همان زیبایی باطنی است. اگر امام حسین انسان عادی بود، حتماً به چنین سرنوشتی اعتراض میکرد. اما فطرت او فطرتی خدایی است. او فرزند کل ایمان است (تعبیر امام صدر برای امیرالمؤمنین). او در دامن پیامبر پرورش یافته است. فطرت پاک و ایمان امام حسین آفرینندۀ زیبایی ظاهری است. خلق زیبایی از درون حسین برمیخیزد. امام صدر معتقد است: «ایمان میتوانـد منشأ صفات عالیـه شود و ایمان سبب این همه معجزات است.» [۷] او همچنین آیۀ «أَلا إِنَّ أَوْلِیَاء اللّهِ لاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ» را چنین تفسیر میکند که ایمان سبب نترسیدن میشود.
«ایمان به خدا یعنی چه؟ ایمان به خدا یعنی من معتقد باشم که خالق جهان خداست. این اعتقادم از حد زبانم تجاوز کند و قلبم هم ایمان داشته باشد؛ زبانم، خونم، پوستم، احساسم هم ایمان داشته باشد.» [۸] زینب اینچنین است. او وقایع را از منظری متفاوت از دیگران میبیند. او ایمان مطلق است و تسلیم محض در برابر خواست و تقدیر الهی. ایمان به خدا معیار زیبایی را در نزد زینب متفاوت میکند و رنگ دیگری به آن میبخشد. او معبود را «إلا جمیلا» میداند. برای او شهادت کوچ إلیالله است. زینب خوشنودی خود را در گرو خوشنودی خدا میداند و با این دیدگاه است که در شهادت برادر میفرمایند: «ما رأیت إلا جمیلا.»
------
[۱] کتاب سفر شهادت، ص ۲۴
[۲] سوره بقره، آیه ۱۵۴
[۳] کتاب سفر شهادت، ص ۴۹
[۴] کتاب سفر شهادت، ص۳۷
[۵] «کافران مپندارند که در مهلتی که به آنان میدهیم خیر آنان است، به آنان مهلت میدهیم تا بیشتر به گناهانشان بیفزایند و برای آنان است عذابی خوار کننده» (آلعمران، ۱۷۸)
[۶]. «به یکتاپرستی روی به دین آور. فطرتی است که خدا همه را بدان فطرت، بیافریده است.»
[۷] کتاب انسان آسمان، ص ۴۳