مقدمه:
آنچه میخوایند متن گفتوگوی مؤسسۀ فرهنگی تحقیقاتی امام موسی صدر با حجتالاسلام و المسلمین دکتر احمد مبلغی است. با ایشان دربارۀ گفتوگو و اهمیت آن و سلوک گفتوگویی امام صدر و خاستگاه این رویکرد وی صحبت کردیم. این گفتوگو را روزنامۀ ایران روز شنبه مورخ 3 مرداد 1394 منتشر کرد.
درباره اهمیت گفتوگو زیاد بحث شده است. حتی برخی آن را پایه تمدن بشری دانستهاند. شما برای مفهوم گفتوگو چه جایگاهی در سازندگی تمدن انسانی قائل هستید؟
گفتوگو خصلتی نهادینه در انسان است که از روز اول آفرینش به جریان افتاد و بعدها که جامعه تشکیل شد، ابعاد بیشتری پیدا کرد. این خصلت آنچنان با ذات انسان سرشته شده که براساس روایاتی که داریم حتی در فضای برزخی هم جریان دارد. نصوص بسیاری حاکی از این است که در فضای برزخی هم بین ارواح، گفتوگوهایی در جریان است. گفتوگو آنچنان ذاتی انسان است که در روز قیامت هم با وجود اینکه بین انسانها ارتباط اجتماعی برقرار نیست و به تعبیر قرآن انسان «فرادا» محشور میشود ولی گفتوگو که خصلتی ذاتی برای انسان است و عمدتاً در ساحت اجتماع معنا پیدا میکند، آن زمان بین انسان و خدا جریان پیدا میکند. این نشان میدهد که این ویژگی ریشهدار و فطری است و مختص انسان است و انسان از این طریق، نشاط و حیات و بودن و هویت خودش را شکل میدهد. گفتوگو اصولاًنقش مهمی در فعالیت انسانی برعهده دارد. اگر بپذیریم که گفتوگو در عین حال که یک امر جدانشدنی از ذات انسان است، میتواند دارای کارکرد هم باشد و این کارکرد دارای جنبههای مختلفی است، اهمیت گفتوگو برای ما بیشتر روشن میشود. کارکردهایی که برای گفتوگو وجود دارد یکی اینکه دو انسان و دو مجموعه را به هم نزدیک میکند. یعنی خود گفتوگو اصولاً نقش نزدیکساز دارد حتی اگر به راهحلی نرسند. چون گفتوگو با دیگری مبتنی بر پذیرش دیگری است. خود این عمل که گفتوگو میکنید یعنی من تو را میپذیرم و به رسمیت میشناسم.
یعنی شما برای گفتوگو، ارزش و اعتبار ذاتی و فینفسه قائل هستید؟
فقدان گفتوگو، خاستگاهی برای سوءظن میشود. بنابراین، گفتوگو فینفسه مهم است. حال اگر محتوای گفتوگو سازنده باشد و اصولی در گفتوگو رعایت شود، آثار سازنده آن بیشتر میشود. برای مثال اگر در گفتوگو بر امر مورد قبول دو طرف تأکید شود و به سمت رسیدن به نقطهای برود که تأمینکننده دیدگاه و خواست دو طرف باشد، تأثیر بیشتری دارد. گفتوگو ممکن است متضمن راهحلی باشد. ممکن است به توافق طرفین بینجامد. اگر گفتوگو برای حل مسألهای علمی باشد، در صورت وجود انصاف و تکیه بر امر مشترک یا مشترکات میتواند چهره جهل را از آنچه تا آن زمان مجهول بوده برطرف کند و توافق علمی را، ولو در ابعادی، حاصل کند.
گاهی از اوقات هم توافق، علمی نیست بلکه احساسی است. وقتی با کسی گفتوگو میکنید و سعی میکنید نسبت به او انصاف داشته باشید، و خوبیها و نکات مثبت طرف مقابل را نادیده نگیرید، باعث میشود او هم در همان زمان دچار احساس انسانی شود و هر دو بر راهحلی توافق کنید. گفتوگو اصولاً هم فی ذاته اهمیت دارد و کارساز است و هم اگر محتوا و مضمون آن درست و صحیح و عقلانی باشد و بر پایه یکسری اصول استوار باشد میتواند تأثیرگذار باشد.
وقتی از گفتوگو صحبت میکنیم دقیقاً از چه چیزی حرف میزنیم؟ بهعبارت دیگر چه نوع حرفزدنی را میتوان گفتوگو بهشمار آورد؟
قالب گفتوگو باید قالبی به دور از مجادله و لجبازی باشد. در حقیقت، اخلاق گفتوگو قالب آرام، انسانی و کاملاً همراه با ادب را شامل میشود.
نکته مهم راجع به گفتوگو این است که گفتوگو با چه کسانی صورت میگیرد؟ گفتوگو همیشه با کسی باید انجام گیرد که با او در نقطه یا نقاطی اشتراک نظر داشته باشید. چون مادامی که اصول مشترک یا مبنای پذیرفته شده مشترکی در کار نباشد، گفتوگو کردن بیثمر و بیفایده است. و از آنجا که انسانها اصولاً نقاط مشترکی را فیمابین خود دارند، اسلام، گفتوگو با هر انسانی را تجویز میکند. خود این منطق نشان میدهد که هیچ گاه اسلام، نگاه خشکی ندارد و معتقد است که همواره بین دو مجموعه، دو گروه و دو نفر، اصول مشترکی در کار است و با گفتوگو باید به نتایج مفیدی دست یافت. پس دامنه گفتوگو محدود به مجموعهای مشخص نیست و اسلام گفتوگو را بهصورت مطلق پذیرفته است. مگر اینکه کسی یا طرفی بخواهد از گفتوگو فرصت سوئی را استفاده کند که به شکل مقطعی و موردی، گفتوگو نکردن مجاز است. در غیر این صورت بهصورت عام و مطلق و یک اصل اساسی، اسلام گفتوگو را عامل سازنده فعالیت انسانی میبیند و نه تنها قیدی بر گفتوگو نزده که گفتوگو را به صورت گسترده مورد تشویق و ترغیب قرار داده است.
اگر گفتوگو را عامل سازنده فعالیت بشری بدانیم به نحوی که اسلام بر آن تأکید فراوان دارد، میتوان ادعا کرد که امروز جوامع اسلامی از خلأ گفتوگو رنج میبرند. فکر میکنید گفتوگو چقدر در ترمیم فضاهای ارتباطی و بهتر شدن وضعیت جوامع اسلامی اهمیت داشته باشد؟
این موضوع از دو جهت اهمیت دارد. یکی اینکه فقدان گفتوگو اصولاً خاستگاهی است برای پیدایش نگاههای منفی و ناهنجاریها و سوءظنها و از دست دادن فرصتها. و ایجاد گفتوگو افزون بر اینکه خط بطلان و تلاشی مؤثر در جهت از بین بردن آن خاستگاه است، ایجاد خاستگاه جدیدی برای پویایی و موفقیت و سالمسازی جامعهای است که انسانها همیشه در آن اختلاف نظر دارند و درگیریهایی وجود دارد یا سوءظنهایی در کار است. یکی از مشکلات ما مسلمانها در این است که باوجود اینکه دستور اسلام از آغاز متمرکز بر گفتوگو بوده و سیره اولیای ما هم بر گفتوگو متمرکز بوده است و تأکید زیادی بر گفتوگو داشتند، ما این ابزار نیرومند و قدرتمند و بشدت انسانی و اخلاقی را در وضعیت ضعیفی قرار دادیم و از پتانسیل آن چندان که باید استفاده نکردهایم.
باید اذعان کرد که تحقق فرهنگ گفتوگو نیازمند یک الگوست. این الگوها چه ویژگیهایی باید داشته باشند؟
کسی میتواند الگو باشد که واجد چند خصلت باشد: یکی اینکه دامنه گفتوگوهایش بسیار گسترده باشد. صرفاً در فضای مذهب به گفتوگو نپردازد بلکه فراتر از مذهب خود با مذاهب دیگر هم وارد گفتوگو شود. حتی فراتر از آن، در فضای انسانی و ادیانی وارد گفتوگو شود. خصلت دومی که در یک الگوی گفتوگو باید وجود داشته باشد این است که فرد باید اخلاق گفتوگو را رعایت کند. صرف اقدام به گفتوگو کافی نیست. ملتزم بودن به جوانب اخلاقی و انسانی گفتوگو بسیار مهم و لازم است و اصولاً گفتوگوی غیر اخلاقی، تولید بداخلاقی میکند. سومین خصلتی که میتواند از فردی الگوی گفتوگو بسازد این است که مضامین گفتوگوی وی مضامینی باشد که برآمده از سر دلسوزی باشد و پیشفرضهای درستی را نسبت به جامعه داشته باشد. با گفتوگو نخواهد همه چیز را به نفع خود و گروهش مصادره کند و نوعی استفاده به نفع خود را به شکل مطلق به انجام برساند و اصولاً قائل به اصل وحدت باشد. یعنی نوعی وحدت با طرف مقابل را پذیرفته باشد. ما در قرآن داریم که «تعالوا الی کلمه سواء.» این یک دستور به گفتوگو است. یعنی این حقیقت در کار است که بین مسلمان و اهل کتاب، یک نقطه برابر و مشترک و یک کلمه سوا وجود دارد.
آخرین خصلت در یک شخصیت الگو این است که باید شجاعت و ابتکار ورود در صحنهها را داشته باشد و بتواند نمونههایی خوب با تأثیرگذاریهای خوب ایجاد کند. چنین انسانی الگوست. حقیقتاً کم هستند کسانی که واجد این خصلتها باشند. به نظر من، امام موسی صدر، شخصیتی است که واجد این چهار خصلت است.
ویژگی تفسیر ایشان از مقوله گفتوگو چیست که او را یکی از الگوهای این عرصه میدانید؟
نگاه امام موسی صدر به گفتوگو، مباحثهای بین طلبهها نبود. بلکه به گفتوگوی اجتماعی معتقدتر بودند و گفتوگوی اجتماعی را هم در سطوح جدیدی بهصورت عالی رقم زدند. چون حقیقتاً بین شیعه و سنی گفتوگوی فعالی را راهانداختند و فراتر از آن، گفتوگوی بین ادیان و حتی، بین انسانها را. نشانههایی از این نگاه ایشان در دست است و از بعضی از کلمات ایشان به دست میآید. اگر نگویم چنین افرادیگاهی خیلی نادر هستند، باید بگویم اندک هستند. دیگر اینکه ایشان ذهنیت انسانی داشتند یعنی از گفتوگو، مقصود انحصار طلبانهای نداشتند. امام موسی صدر صاحب ابتکار هم بودند یعنی کسی نبودند که فقط تئوری گفتوگو را ارائه دهد. بلکه این تئوری را در عمل بیشتر بروز و ظهور داده بودند. در گفتوگوهایی که میکردند، به قلب فضاهای اجتماعی نفوذ میکردند و چون در کارشان صدق بود، مقبولیت هم متوجهشان بود. بر این اساس، شخصیت امام موسی صدر باید شخصیتی ممتاز و استثنایی تلقی شود که حقاً الگوی گفتوگو بود.
گفتید که تعریف گفتوگو برای امام موسی صدر،گفتوگو و مباحثه بین طلبهها نبود. این نکته ظریفی است. تعبیری که از سخن شما استنباط میشود این است که گفتوگو فقط حرف زدن نیست اگر گفتوگو همان حرف زدن با دیگری نیست، پس دقیقاً چیست؟
امام موسی صدر، برای ادیان یک کارکرد مشترک حداقلی قائل بود و تفاوت ادیان را تفاوت از سنخ تباینی کامل نمیدید. بلکه از حیث سعه و ضیق و یا کم و زیاد بودن میدید. لذا، اختلاف ادیان را بیشتر در این میدید. دوم اینکه از نظر ایشان، حقیقت ایجاد معنویت جزو مشترکات ادیان هست و ایجاد معنویت در جامعه یک امر اصلی دارای اصالت و مهم و حداقلی است که باید در جامعه انسانی ایجاد شود. سوم با مطالعه کلمات ایشان میتوان بهدست آورد که ایشان معتقد بود که با مشارکت ادیان میتوان به معنویت حداقلی در سطح کلان اجتماعی جهان دست یافت و بدون این همکاری اصلاً چنین چیزی امکانپذیر نیست. یعنی ما وقتی گفتوگو میکنیم، منت بر طرف گفتوگو نمیگذاریم بلکه به او نیاز داریم، همانطور که او هم به ما نیاز دارد. یعنی جامعه انسانی را جامعه پیچیده و مرتبطی میدید. اصل دیگری که ایشان معتقد بود تلاش برای ایجاد معنویت در جامعه با مشارکت ادیان یا تلاش برای استقرار بخشی از ارزشهای اسلام با مشارکت مذاهب هیچ منافاتی با فعالیتهای اختصاصی هر مذهب در فضاهای خاص و اختصاصی خود ندارد. این هم نگاهی بود که به نظرم در امام موسی صدر وجود داشت.
احتمالاً منظورتان این است که اگر حرف زدن با دیگری، برخوردار از عامل «تأثیر و اثرگذاری» باشد میتوان اسمش را گفتوگو گذاشت. درست است؟
انسانی میتواند اهل گفتوگو به معنای سازنده و انسانی و تأثیرگذارش باشد که جامعه را بشناسد و گفتوگو را یک خصلت فعال برای انسان اجتماعی ببیند. وگرنه گفتوگو راه به جایی نمیبرد. گاهی نگاه سطحی متوجه گفتوگو است. برخی خیال میکنند گفتوگو یعنی ما حرفی بزنیم و صحبتی کنیم و تمام شود. در حالی که گفتوگو بهعنوان یک امر مستمر در حال تزاید و تصاعد و مورد پذیرش و ضرورتاً امر اول جوامع برای مقابله و مواجهه با یکدیگر است. اگر اینطور به گفتوگو نگاه کردیم طبیعتاً میتوانیم تأثیرگذار باشیم. نکته دیگر این است که قراینی در کلمات امام موسی صدر و در سیره ایشان است که ادیان، ممکن است در بعضی موارد قالبهای مختلفی داشته باشند اما کارکردهای مشترکشان میتواند برای ما مهم باشد و با هم گفتوگو کنیم تا آن کارکرد مشترک را ایجاد کنیم. اتفاقاً این نگاه، در بعضی شخصیتهای فیلسوف ما در گذشته هم وجود دارد. اگر بخواهم شخصیتی را مثال بزنم، صدرالمتألهین است. صدرالمتألهین در ارتباط با آن آیه که میگوید استعینوا بالصبر و الصلاه و مفسران گفتهاند که صبر روزه است و صلاه نماز است و طبعاً خطاب استعینوا به مسلمانهاست. چون صوم و صلاه را ما داریم، میگوید ضرورتی ندارد که مخاطب را مسلمانها بگیریم، اهل کتاب هم صوم و صلاه دارند. آنها هم به صوم و صلاتشان برای فایق آمدن بر مشکلات استعانت میورزند.پس این آیه خطاب به آنها هم میتواند باشد. ایشان یک گام جلوتر هم میرود و میگوید باز ضرورتی ندارد مخاطب را اهل کتاب بگیریم. ممکن است انسانها باشند، انسانهایی که خدا را به هر حال قبول دارند، صلاه پیش آنها دعاست. صوم هم تحملی است که در برابر مشکلات دارند. لذا این آیه را آیهای با مخاطب انسانی تعریف میکند. این همان کارکرد ادیان مختلف یا کارکرد معنویت در جوامع بشری است که نقطه اشتراک همه ادیان است. امام موسی صدر هم چنین نگاهی داشت.
یعنی شما میفرمایید تمایز مدل گفتوگوی امام موسی صدر با دیگران، نتیجه نگرش و رویکرد ایشان به دین است؟
بله. امام موسی صدر کسی نبود که منبعی غیر از دین برای دیدگاهها و دریافت دیدگاهها و ذهنیتهای اجتماعی پیدا کند. امام موسی صدر یک عالم بود و دین را اینطور شناخته بود. نگاه او به دین نگاه اجتماعی گستردهای بود و نگاه او به ادیان، نگاه برش دادن و تقابل نبود. او به آیات اجتماعی و آیات مربوط به ادیان و جنبههای انسانی که در آیات متبلور است بسیار بها میداد. در کمتر سخنرانی است که به جنبههای اجتماعی نپرداخته باشد و جنبههای اجتماعی را به صورت کلان ندیده باشد و نوعی نگاه رصدکننده به روابط مسلمان با غیرمسلمان و انسان با انسان در کلامش ایجاد نشده باشد. ایشان شخصیتی است که نه تنها میشود از گفتوگوی او الگو گرفت، حتی میشود پیشفرضهای اجتماعی را گرفت و تبدیل به نظریه کرد. اصولاً ما در ارتباط با نگاهمان به جامعه، دچار ضعفهای مفرطی هستیم و از همینجا هم ضربههای هولناک و آسیبهای کلانی متوجه ما شده و مادامی هم که نگاههای اجتماعی ما، نگاههای انسانی اجتماعی ما از خاستگاه دین، تصحیح نشود تلاش کردن در خیلی از موارد راه به جایی نمیبرد. نگاه ما به جامعه، به ماهیت جامعه و به حدود و مناسبات جامعه از خاستگاه دین باید بشدت تنظیم شود و در قالب تئوریهای شفاف قابل دفاعی ظهور و بروز پیدا کند. به نظر من این نگاه اجتماعی در کلمات امام موسی صدر که در بعضی از سخنرانیها یا نوشتههای ایشان متبلور است موج میزند.
برخی معتقدند که لازمه گفتوگو پذیرش نوعی تکثرگرایی است. آیا این نوع تکثرگرایی برای جامعه دینی مشکل ایجاد نمیکند؟
در ارتباط با رابطه انسان با انسان و ارزشهای انسانی دو دیدگاه وجود دارد. یک دیدگاه این است که همه ارزشها انحصاراً بر زبان شرع منعکس شده و شرع ارائهدهنده آن است و جای دیگری نروید و سراغی از حرف خوب در جای دیگر نگیرید. این یک دیدگاه است. دیدگاه دوم معتقد است که اخلاق اصولاً در ذات انسان به ودیعت نهاده شده و امری انسانی است.یعنی حتی اگر جامعه دینی هم وجود نداشته باشد اخلاق میتواند وجود داشته باشد چون در ذات انسان نهفته است. و نقش دین در ارتباط با اخلاق، نقش تأسیس نیست. نقش تکمیل و امضا و تأیید و تفصیل است. گاهی اوقات هم نقش تقویتی دارد یعنی اخلاق را تقویت میکند. در ارتباط با اینکه آیا ممکن است رفتارهای خوبی در جوامع غیر اسلامی به وقوع بپیوندد که ما مسلمانها از آنها استفاده کنیم، بعضی ممکن است بگویند نه و به هیچ وجه چنین چیزی امکانپذیر نیست. خوبی فقط آن است که ما داریم و به هیچ وجه در جای دیگر امکان ندارد خوبی باشد. شاید نظرشان هم این است اگر بگوییم خوبی را میتوانیم از جای دیگری بگیریم به معنای نقص دین است. چون فرض این است که دین کامل است. آن چیزی که به نظر میآید دیدگاه امام موسی صدر در این باب است و من به زبان خاصی عرض میکنم، این است که اسلام هیچ گاه ناقص نیست، بلکه همیشه مکمل است. یعنی اسلام نه ناقص است و نه نقش تکرارکننده دارد، بلکه نقش تکمیل کننده دارد. اسلام در موارد بسیاری اصولاً بر کلیات تأکید ورزیده و دست جامعه انسانی را برای پویایی باز گذاشته و فراتر از آن، معتقد بوده که پویایی رفتاری و اجتماعی امری است که در جامعه اتفاق میافتد.
شاید اگر بخواهیم برای این موضوع دلیل بیاوریم بشود این دلیل را ذکر کرد که زمانی که مالک اشتر از سوی امام علی مأمور شد که به مصر برود، امام فرمود که آدابی از آن مردم را که باعث اجتماع و الفت آنها میشود تخریب نکن، تأیید کن چون مایه الفت آنها میشود. با توجه به اینکه مردم مصر، مردم جدید العهدی بودند و آدابی که داشتند آدابی نبود که در مدتی که مسلمان شده بودند ایجاد کرده باشند بلکه ریشه تاریخی داشته است. این بدان معناست که اسلام میپذیرد که ممکن است در جوامع غیر اسلامی هم آدابی باشد که ابتکارات و ابداعات و کارکردهایی در جهت الفت و خوبی و خیر داشته باشند. این به آن معنا نیست که اسلام ناقص است، اسلام به کلیات خیر و رفتارهای درست توجه نشان داده. بنابراین، با توجه به این دو اصل، تعامل و گفتوگو با جوامع دیگر هیچ منافاتی نه با کمال دین دارد و نه منافاتی با این دارد که تصور کنیم اگر از جوامع دیگر حرفی را گرفتیم یا استفادههایی کردیم بدان معناست که آن جوامع را در وضع ایده آل میبینیم. لذا امام موسی صدر اگر این نگاهها را ارائه میکند، از نگاه دقیقی نسبت به تمدن برخوردار بوده و از یک تعریف صوری خشک تحتاللفظی بیروح بهدور بوده است. تعریف دقیقی از تمدن داشته. جامعه انسانی را خوب میشناخته و از این خاستگاه، ایشان میتواند همچنان فرصتی برای بازنگری در اندیشههای اجتماعی و تمدنی باشد.
در این بین نقش جغرافیای فرهنگی لبنان را در ایجاد فضای گفتوگو چگونه میبینید؟ این فضا چقدر برای اهل گفتوگو بودن در روحیه امام موسی صدر تأثیر داشت؟ آیا امام موسی صدر با آن مبانی ای که از دین دارد، اگر در قم بود یا نجف یا لبنان، به یک میزان و به یک شکل و یک شاکله، اهل گفتوگو بود؟ جامعه لبنان چقدر در مدل سلوک گفتوگویی امام موسی صدر مؤثر بوده است؟
چند وقت پیش جلسهای در لبنان داشتم، سخنرانی ای در خانهای در جمع علما و دانشگاهیان بود. آنجا این را گفتم که جامعه لبنان، جامعه ویژهای است. کافی نیست کسی نابغه باشد یا مصلح باشد، شرط دیگری هم در کار است. قابلیت ظرف اجتماعی برای تأثیرگذار بودن یک مصلح لازم و کافی است. گفتم به دلیل اینکه همیشه همه ادیان و اقوام در لبنان در کنار هم زندگی کردهاند و ویژگیهای خاص جغرافیایی و تاریخی، یک جامعه مستعد برای حرکت اجتماعی و فرامذهبی و فرادینی شده است. شهید اول و شهید ثانی، را مثال زدم. این دو شخصیت که شخصیتهای مهمی بودند در فضای لبنان به دلیل آن موقعیت و آن آمادگی و استعداد و آن مطالبه اجتماعی و زمینههای اجتماعی، بیش از دیگر علمای شیعه، فرامذهبی عمل کردند و ارتباطات مدام و گستردهای داشتند و حتی تدریس مذاهب اهل سنت را هم برعهده داشتند. ارتباطات ادیانی هم داشتند. این نشان میدهد که هم شخصیت از ویژگیهای خاصی برخوردار است، چون دیگرانی هم بودند که این کار را نکردند، و هم منطقه در این شخصیتها تأثیرگذار و زمینه ساز بوده است. امام موسی صدر شخصیت بزرگی است، نبوغ خاصی در فهم دین و نگاههای اجتماعی درست دارد. ولی به نظرم جامعه لبنانی که جامعه مستعدی برای افکار از نوع افکار امام موسی صدر بوده، هم در اینکه امام موسی صدر این افکار را بتواند با ادبیات مناسب ارائه کند و به منصه ظهور بگذارد تأثیر گذاشته است. چه بسا اگر ایشان در قم بود نگاههای اجتماعی و بینالمللی را هم ممکن بود دنبال کند اما نه با این ادبیات و نه با این سعه و گستره. هیچ گاه نمیشود شخصیت را از جامعهاش دور کنیم. من معتقدم که امام موسی صدر هدیهای بوده است به لبنان که اگر نبود چه بسا آنان به این صورت در مسیر امروز نبودند و لبنان هم هدیهای بوده است به امام موسی صدر.