از گذشته به شخصیت، زندگی و افکار امام موسی صدر علاقه داشتم؛ ولی فرصتی پیش نیامده بود تا آثار ایشان را مطالعه کنم. گاهی از روانی و سادگی نوشتهها اینگونه برداشت میشد که نوشتههای ایشان برای عامۀ مردم فاقد بنیانهای نظری و عمیق است. اما کسی که وارد این عرصه میشود متوجه اشتباه خود خواهد شد. سادگی و روانی در نوشتههای امام موسی صدر هیچگاه نباید این تلقی را ایجاد کند که نوشتههای ایشان بنیادی، نظری و عمیق نیستند. دغدغۀ ایشان از این نوشتهها هدایت و راهنمایی و یافتن حقیقت هم برای خود و هم برای دیگران است. هیچگاه خود را به حقیقت رسیده به حساب نمیآوردند. گفتوگوی ایشان برای این نبوده است که دیگران را به حقیقت بکشانند، بلکه برای این بود که دیگران را پیدا کنند. روحیۀ تحول و حرکت در همۀ زمینهها در تفکر و عمل ایشان دیده میشود.
امام موسی صدر، مصداق بارزی از شاهد بودن هستند. اوج شاهد بودن در مفهوم شهید قرار دارد. شهید به معنای گواهی یا نشان دادن و حقیقتی را بیان کردن است. شاهد خدا بودن در مسیحیت آنطور که حضرت مسیح (ع) به حواریون خود فرمودند که شاهد من باشید به این معناست که مردم من را در شما میبینند و دوست دارند شما را ببیند.
یکی از نکات اساسی زندگی امام موسی صدر، شاهد بودن است. یعنی ایشان دیده نمیشوند، بلکه بر حقیقت دیگری شاهد و گواه هستند و بر خداوند و ارزشهای عمیق اسلامی و انسانی گواه هستند. خداوند خطاب به پیامبر گرامی اسلام (ص) میفرماید: من شما را شاهد و بشیر و نظیر قرار دادم. شاهد بودن در مراتب فروتری از مرتبۀ پیامبر (ص) در میان انسانها قرار دارد. ما نیز شهادت میدهیم، ولی شهادت ما به اللهاکبر و به قولی در بیان خلاصه میشود.
واژۀ گفتوگو را برای دیالوگ به کار میبریم و گاهی این ایهام ایجاد میشود که منظور گفتوگوی میان دو نفر است، اما به این معناست که از راه سخن، ارتقا یابیم و با سخن گفتن پیش برویم.
جدال یا دیالکتیک غیر از دیالوگ است. دیالکتیک دفاع از چیزی است که آن را حق میدانید و میخواهید به هر شکل ممکن آن را کسب کنید. برخی از شیوههای غلط حقیقتی را برای دیگران ثابت کنید شاید مطلب حقی باشد ولی شیوۀ رسیدن به آن، غلط و اشتباه است.
از طریق دیالوگ و سخن گفتن دیدگاه جدیدی مییابیم و دیدگاه قبلی خود را رها میکنیم. چه دیدگاه، نظری باشد یا جهانشناسی و به تعبیر امام موسی صدر شناخت سطور هستی باشد یا دیدگاه دینی و شناخت سطور کتاب خداوند باشد. شاید از طریق دیالوگ تحول یابیم و نظر جدیدی پیدا کنیم.
جنبههای مختلف گفتوگو
موضوع گفتوگو را از سه جنبه مورد بحث قرار میدهیم که عوامل و عناصر تعیینکنندۀ تصمیمگیری اخلاقی هستند. گاهی به دلیل نتیجه، یک تصمیم اخلاقی میگیریم، گاهی به دلیل ذات فعل یعنی وظیفهگرایی تصمیم میگیریم. جنبه سوم تصمیمگیری اخلاقی، ریشه در شخصیت و منش و ویژگیهای درونی شخص دارد. بنابراین گفتوگو سه جنبه نتیجهگرایانه، وظیفهگرایانه و فضیلتگرایانه دارد که به هر کدام خواهیم پرداخت.
نتیجهگرایی در گفتوگو
سخن گفتن از سه جهت میتواند در اخلاق مهم باشد. یکی نتیجهگرایی است. برای افراد نتیجهگرا، نتیجه اهمیت بسیاری دارد. مثلاً مدرسه یا رفاهی ایجاد شود. ولی فرآیند و نحوۀ رسیدن به آن اهمیتی ندارد. مهم این است که خیری در جامعه افزایش یابد. اما آیا با افزایش این خیر، عدالت نیز افزایش مییابد آنها به این موضوع کاری ندارند.
سودگراها وجه غالب تفکر اخلاقیِ امروز غرب هستند. که در اینباره سه نظریه وجود دارد: نظریۀ سودگرایی، نظریۀ اخلاق کانت (Kantian ethic) و نظریۀ احیای ارسطو. این سه نظریه رقیب یکدیگر هستند و آنچه برای آنها اهمیت دارد نتیجه و تکبعدی دیدن قضیه است. اما ما موافق چنین نگاهی نیستیم. اگر نگاه فقط تولید ثروت باشد کار خوبی است و کسی آن را نفی نمیکند. سود رساندن به دیگران کار خوبی است و با سودگرایی متفاوت است آنچه نقد میکنم، سودگرایی است نه اصل سود.
امام علی (ع) میفرمایند، کسی که همسایهاش در رنج و عذاب است چطور احساس شادی میکند. اصل سود و اهتمام به دیگران بسیار خوب است ولی در کنار آن باید عدالت نیز وجود داشته باشد. در اخلاق فقط نتیجه نمیتواند تعیینکننده باشد.
تعهد به تقیدات ذاتی اخلاقی کوتاهمدت ممکن است برای یک انسان یا جامعه سختی ایجاد کند ولی همۀ حیات انسانی را در این لحظه نگاه نکنید، با ایستادگیهایی که روی این تعهدات صورت میگیرد قرنها بعد الگوهای عمیقی برای حرکتهای انسانی فراهم میشود که نتیجۀ این تعهدات را در آنجا خواهید دید. این روشها را در آثار امام موسی صدر میبینیم که هیچگاه حاضر نیستند کسی را تحقیر یا غیبت کسی را بکنند.
وظیفهگرایی در گفتوگو
کسانی وظیفهگرا و معتقد به عدالت هستند. وقتی سود و ثروت تولید نشود عدالتی برقرار نمیشود. باید چیزی باشد که در مورد آن عدالت صورت گیرد. بنابراین باید خیر، رفاه، ثروت و لذت ایجاد کنید و آن زمان تقید به عدالت داشت.
وظیفهشناختی میتواند مستقل از جهات نتیجهشناختی باشد. ممکن است نتیجه خوب باشد اما فرآیندی که آن را ایجاد میکند، قبح ذاتی دارد. به این معنا که صرفنظر از اینکه چه نتیجهای تولید میکند کار ناپسند و غیرانسانی است و اگر گاهی در شرایطی آن را میپذیریم به دلیل ضرورتهای استثنایی است. مثلاً دروغ، قبح ذاتی دارد و نباید حتی در یافتن نتایج خوب از دروغ استفاده کرد. حتی بیان میشود که از دروغی که شوخی است، بپرهیزید.
تعهدات وظیفهگرایانه در همۀ این گفتوگوها موج میزند. وقتی زندگی امام صدر را نگاه میکنید متوجه میشوید که میخواهد راهنمایی کند و از طریق گفتوگو خیری را در جامعه افزایش دهد، ولی هیچگاه تعهدات ذاتی اخلاقی را نادیده نمیگیرد و به خاطر آنها دروغ نمیگوید و کسی را تحقیر نمیکند.
فضیلت گرایی در گفتوگو
جنبۀ دیگر، جنبۀ شخصیتی است. نیت امر بسیار مهم است. کانت معتقد است بسیاری از مردم وظایف اخلاقی را انجام میدهند ولی نه به این دلیل که شخصیت اخلاقی دارند، بلکه ملاحظات دیگری دارند. مثلاً از جامعه میترسند یا برای کسب موقعیتی در جامعه چنین کاری میکنند. بنابراین نتیجه، وظیفه و نیت تعیینکننده هستند.
آنچه به گفتوگو ارزش میدهد، نتیجة آن است. گاهی گفتوگو صورت میگیرد اما نتیجۀ آن تحقیر دیگران یا اشاره به ناتوانی کسی است. آیا چنین دیالوگی ارزش دارد؟ در مقابل اگر نتیجۀ دیالوگ روشن شدن حقیقت یا نجات گمراهان یا رفاه و امنیت باشد، خوب خواهد بود.
پویایی (تحول) و گفتوگو
دیالوگ در فضایی که به پویایی حیات انسان اعتقاد داشته باشد، اتفاق میافتد. امام موسی صدر فرهنگ را در نوشتههای خود به حیات عقلانی معنا میکند. آنجا که حیات بر مسیر عقلی شکل گرفته است و در جامعه به آنچه عقل بشری به آن رسیده است توجه و عمل میشود. ممکن است یک جامعه یک نوع دستاورد عقلی داشته باشد و جامعۀ دیگری دستاوردهای عقلی دیگری داشته باشد. اما پویایی اساس دیالوگ است. اگر پویایی را کنار بگذاریم و پیشرفتی نداشته باشیم یا اصلاً در فکرمان چنین تصوری داشته باشیم عملاً حرکت رو به جلو نخواهیم داشت و دیالوگ هم صورت نخواهد گرفت.
امام موسی صدر میفرمایند که تحول عبارت است از مطالعۀ سطر جدیدی از کتاب هستی و قرار گرفتن انسان در صفحۀ جدیدی از این کتاب. از جمله نتایج این مطالعه به کارگیری شناخت جدید و سپس دگرگونی نشأت گرفته از آن است. در متن این تحول، فقط بحثهای نظری نیست بلکه تغییری در سبک، شیوه و ارزشهای زندگی شماست. گفتوگو مفروض میگیرد که این راه باز است و ممکن است به چنین چیزی برسیم. یعنی فضای تحول را که اساس گفتوگوست، نبستهایم. بنابراین کلام خداوند مانند پدیدهها و حقایق هستی و بلکه عین حقایق هستی است و در هر مرحله انسان از آن چیز جدیدی کشف میکند.
دین و متون دینی از نگاه افراد مختلف متفاوت است برخی حاضر نیستند که برداشت و فهم جدیدی داشته باشند و تصور میکنند که اگر برداشت جدیدی داشته باشند اصالت و تقدس دین از میان میرود. در حالیکه روح نوگرایی و نواندیشی در متون دینی در کنار حفظ قداست آن خوب است. بنابراین متن نباید قربانی شود و از میان برود باید نظام و ضابطهای برای فهم این متن وجود داشته باشد که بتواند این نوآوری را تضمین کند. نه آنکه آنچه فکر میکنیم به آن تزریق و تحمیل کنیم.
امام موسی صدر معتقدند که نواندیشی و تحول در فهم دینی نباید به قداست و اصالت آن ضربه بزند. یکی از مشکلات روشنفکران این است که چطور میتوان نواندیش بود، ولی اصیل هم بود. چطور میتوان نوآورانه به دین نگاه کرد، ولی اصالتها و بنیانهای متن را از دست نداد. ضوابط و قواعد آن چیست؟
به دلیل ترس از آسیب دیدن تقدس متن نباید همیشه بگویید آنچه میگویم درست است. این فکر خوبی نیست. از طرفی هم نباید آنچه افراد میگویند را به متن تحمیل کرد. ایشان معتقدند که نواندیشی باید در کنار متن قرار گیرد. حیات عقلیِ اسلامی - فرهنگی است که انسان را به سوی پیشرفت و تحول عقلی در قلمروهای گوناگون پیش میراند و هر مسئلۀ جدید را با ذهن و قلب گشوده میپذیرد و این کشف و شناخت را به مثابه سلوک الیالله و شناخت باریتعالی و کمال انسان میداند.
نوآوری درست به مثابه سلوک الیالله و شناخت باری تعالی است و این نوعی عبادت است. پیامبر (ص) به حضرت علی (ع) فرمودند که ای علی میخواهی راهی را به شما نشان دهم که وقتی در تقرب و مسابقۀ قربالیالله شرکت میکنی از دیگران پیشی بگیری، حضرت علی (ع) در پاسخ فرمودند؛ بله و پیامبر (ص) فرمودند؛ شما تعقل داشته باش از آنها پیشی خواهی گرفت.
امامموسیصدر این روایت را اینگونه تعبیر میکنند که، تعقلِ درست در مسیرِ درست عبادت است.
برداشت تحولی از حیات و فرهنگ انسان، اساس گفتوگوست که گفتوگو را صوری نمیکند. بلکه بنیانهای نظری زیربنای روش عملی قرار دارد. چرا امام موسی صدر با اشخاص، جریانها و فرهنگهای مختلف به راحتی گفتوگو میکنند بدون اینکه از حقیقتی که میدانند تنزل داشته باشند؟ گاهی اشخاص برای دستیابی به موقعیت و منزلت از حقیقت دور میشوند ولی امام موسی صدر بدون دوری از حقیقت و با استفاده از روشهای درست گفتوگو میکردند.
امام موسی صدر میگویند نمیخواهم بزرگان عالیقدری را که عمر خویش را در پژوهش دربارۀ شرق و اسلام صرف کردند، متهم کنم یا از ارزش تحقیقات گسترده، عمیق و خدمات عظیم ایشان به فرهنگ جهانی بکاهم، بلکه میخواهم به نقص روششناختی آنان اشاره کنم. مستشرقین نمیتوانند بیانکنندۀ خوب اسلام باشند، به این دلیل که آنها نقص روششناختی دارند. برای فهم دین، علاوه بر آشنایی با الفاظ و عبارات باید در آن سنت زندگی کرد. نمیتوان کسی را که چند کتاب دربارۀ بودا مطالعه کرده الگو یا مرجع و منبع مهم و اساسی برای فهم بودا دانست. بودا را کسی میفهمد که در آن سنت زندگی کرده و تجربههای آن را داراست.
ایشان معتقدند که آنها نمیتوانند الگوی خوبی برای اسلام باشند، گرچه میتوان از آنان استفاده کرد. چنین نگاهی، عمیق است و این امکان را میدهد تا از داشتۀ دیگران استفاده کرد و به دلیل چند خطا از آنان فاصله نگرفت.
در کتاب سیرۀ امام موسی صدر خواندم که عدۀ زیادی از دوستان ایشان در جنگ با فرقهای به ایشان اعتراض میکردند که چرا با آنها گفتوگو میکنید. ایشان به رویۀ امام حسین (ع) اشاره کردند و گفتند که تا جایی که امکان دارد باید گفتوگو کنیم. اگر گفتوگو مانع از جنگ و درگیری میشود باید گفتوگو کرد. بنیان نظری این سخنان این است که ایشان به انسان خوشبین هستند و معتقدند که اگر نسبت به انسان بدبین هستید اولین گزینة شما این است که گفتوگو را کنار بگذارید اما تعبیر امام موسی صدر در مورد انسانها این است که از نظر اسلام همه خوب و بر فطرت پاک خلق شدهاند چه بسا منافع شخصی از بروز آثار این فطرت جلوگیری میکند و انسان مرتکب ظلم یا فساد میشود؛ حتی در همان حالت، فطرت وی او را به صلاح دعوت میکند. این نوع نگاه نسبت به انسان این امکان را میدهد که به کمک گفتوگو آنچه در زیر خروارها منافع یا ترس پنهان شده است، بروز یابد.
الزامات گفتوگو
در دیالوگ سه نوع الزام وجود دارد؛
• یکی الزام به سخن است. گاهی احساس میکنیم که باید حرفی بزنیم. در متون دینی به سکوت بسیار توصیه شده است. حضرت علی (ع) میفرمایند «نحن امراء الکلام». برخی شارحین آن را اینگونه معنا کردند که امیران سخن هستیم؛ یعنی سخنوران بالایی هستیم؛ اما برخی دیگر از شارحین معتقدند که سخن در دست ما اسیر است و ما امیر سخن هستیم.
• سکوت اصل مهمی است و در برخی از ادیان به سکوت توصیه شده است. سکوت توجهات اصیلی را در انسان ایجاد میکند. سخن باید نتیجه و تعهدات و تقیدات خود را داشته باشد سخن نباید دروغ و استهزاء باشد. وظایف و شرایط را باید در این الزام لحاظ کرد.
• از طرفی در دیالوگ، الزام به شنیدن نیز وجود دارد. اگر نشنوید چگونه میخواهید دیالوگ کنید. ما قدرت شنیدن نداریم و دیالوگکنندگان خوبی نیستیم و نمیشنویم. الزام دیگری به نام الزام به شنیدن داریم که شاید سختتر نیز هست.
برخی شخصیتها اهل دیالوگ هستند و برخی اهل دیالوگ نیستند و کبر و غرور ویژگیهایی هستند که اگر در دل کسی نهادینه شود، نمیگذارد که گفتوگو صورت گیرد. اما فروتنی و تواضع و در واقع محبت و عشق به انسان باعث ایجاد گفتوگو میشود.
این ویژگیهای شخصیتی در امام موسی صدر بسیار وجود داشت. ایشان معتقدند «دین با دروغ و دورویی نیز غرور و تکبر درافتاده است و چون به صورت بنیادین به این خصلتها مینگریم میزان تأثیر منفی آنها را بر تواناییهای فرد و جامعه درک میکنیم. دروغ حقایق و نیروهای آمادۀ تبادل میان انسانها را از بین میبرد.» دروغ نمیگذارد که حقایق تبادل پیدا کنند. «دروغ این نیروها را واژگونه و ناشناخته میگرداند. پس تبادلها و تواناییها معطل میمانند. کبر و غرور، توانایی انسان را متوقف و منجمد میکند زیرا آدم مغرور حس میکند که به مرتبۀ خودکفایی رسیده است و از تکامل باز میماند و مردم نیز از اقتباس از او و کامل شدن به واسطة او دست میکشند.» غرور از پیشرفت جلوگیری میکند و نه تنها خود پیشرفت نمیکند بلکه دیگران نیز نسبت به او منفی نگاه میکنند و ممکن است از ترس به او احترام بگذارند. حقایقی نیز که در اختیار او بود به درد مردم نمیخورد و او نمیتواند با مردم ارتباط برقرار کند. «و این یعنی مرگ تواناییها و ظرفیتها».
آنچه مهم است اینکه دیالوگ فقط گفتن و سخن نیست. دیالوگی مفید است که صداقت در آن وجود داشته باشد. صداقت به این معناست که فرد به آنچه خود میگوید پیشتر از همه عمل کند. شکلهای مختلف کلام، نیاز به صداقت دارند. مثلاً وعظ یکطرفه است. موعظۀ ابوسعید ابوالخیر را شنیدهاید که به مردمی که در عقبتر نشسته بودند، گفت که خدا رحمت کند کسانی را که بلند شوند و یک قدم جلوتر بیایند و بسیاری تصور کردند که جلوتر بنشینند تا برای بقیۀ مردم فضایی ایجاد شود. وقتی مردم جلوتر آمدند، گفت؛ والسلام علیکم و رحمه الله حرفم این بود موعظه این است. اساس این موعظه صداقت است.
دیالوگ باید صداقت داشته باشد. اینطور نیست که هر کس بیشتر میداند و مطالعه میکند انسان موفقی در دیالوگ است. ایشان در چندین جا تأکید میکنند که گفته باید با عمل همراه باشد. اگر واقعاً گفتهها با عمل همراه نباشند در دیالوگ مفهوم پیشرفت وجود نخواهد داشت. زمانی در اخلاق پیشرفت میکنیم که به خیری برسیم.