بیتردید گفتوگو گونهای از ارتباط کلامی است ولی هر ارتباط کلامی را نمیتوان گفتوگو نامید.
انسان نه تنها پس از پای نهادن به عرصۀ گیتی، زندگی و پویایی و تعالی خویش را با گفتوگو پیوند زد، بلکه پیش از آفریده شدن نیز موضوع گفتوگو بود. خداوند پیش از خلقت انسان با فرشتگانش در این باره گفتوگو کرد (بقره، ۳۰) و اندکی پس از خلقت انسان نیز به گفتوگو در بارۀ او با فرشتگان از یک سو (بقره، ۳۱ - ۳۴) و شیطان از سوی دیگر (حجر، ۳۰ - ۴۳) پرداخت. در آغاز خلقت انسان از گفتوگوی خداوند با انسان (اعراف، ۱۹) و گفتوگوی شیطان و آدم (طه، ۱۲۰) نیز میتوان سخن گفت ولی گفتوگوهای پیش از زندگی این جهانی انسان را باید به گونهای دیگر بررسی کرد. نخستین گفتوگوی مستند بشری که گزارش قابل اعتمادی از آن در متون وحیانی باقی است، گفتوگوی هابیل و قابیل است که در بارۀ قربانی خود با یکدیگر سخن گفتند. (مائده، ۲۷ - ۲۹) و بدین سان حیات اجتماعی انسان در پیوندی همیشگی با گفتوگو آغاز شد.
بیتردید گفتوگو گونهای از ارتباط کلامی است ولی هر ارتباط کلامی را نمیتوان گفتوگو نامید. ارتباطات کلامی از نظر تعداد کنشگران ارتباطی و نوع پیام و ابزار پیامرسانی و دیگر عناصر و شرایط مؤثر در یک فرایند ارتباطی، انواع گوناگونی دارد که برشمردن آنها خارج از موضوع این نوشتار کوتاه است. در دوران معاصر سکۀ نقش اجتماعی گفتوگو به نام فیلسوف آلمانی یورگن هابرماس Jürgen Habermas و در پیوند با مقولهای به نام کنش ارتباطی ضرب شده است. وی در کتابی که با نام «نظریۀ کنش ارتباطی» در سال ۱۳۸۴ش. به فارسی ترجمه و از سوی مؤسسۀ انتشاراتی روزنامۀ ایران منتشر شده است، کنش ارتباطی را یک کنش برای تحقق تفاهم میداند که گفتوگو هستۀ مرکزی آن را تشکیل میدهد. در بین اندیشمندان مسلمان معاصر هم شاید حق سبق از آن مرحوم آیتالله سید محمد حسین فضل الله (۱۳۸۹ش) باشد که با نوشتن کتاب «الحوار فی القرآن» دری تازه به این بحث گشود. روشن است که در این مختصر نمیتوان به بررسی دیدگاهها در بارۀ چیستی گفتوگو و بایستههای آن پرداخت. آنچه به عنوان مقدمۀ بحث و مبتنی بر درکی عرفی از این کلمه میتوان گفت این است که گفتوگو گونهای از ارتباط است که در آن طرفین میکوشند ضمن انتقال دیدگاه خود به طرف مقابل دیدگاه او را هم بشنوند و مهمتر از آن، آن را درک کنند، یعنی ضمن این میکوشند شرایطی فراهم آورند که طرف مقابل سخن آنها دریابد خود نیز میکوشند سخن طرف مقابل را دریابند. بنا بر این گفتوگو حتی با مکالمه و مذاکره ـ به مثابۀ یک اصطلاح ـ هم فرق دارد، هر چند این دو کلمه هر دو در باب مفاعله همسخن شدن با هم را میرساند ولی مکالمه هر نوع همسخنی هر چند اگر هدف مشخصی را دنبال نکند را هم دربر میگیرد و در مذاکره نیز فائق آمدن بر طرف مقابل و امتیاز گرفتن از او انگیزۀ ایجاد ارتباط است بر خلاف گفتوگو که انگیزۀ اصلی آن فهم طرف مقابل و فهماندن خود به اوست و شاید این درک عرفی با مفهوم واژهشناختی کلمۀ حوار در زبان عربی که در آن بر ضرورت رفت و برگشت (مرادّه) تأکید شده است (مفردات راغب، مدخل حور)، سازگار باشد. بنابراین گفتوگو را باید بهترین روش برای به اشتراک گذاشتن اندیشهها و در معرض داوری قرار دادن یافتههای خود و خشکاندن ریشۀ کلیۀ منازعاتی دانست که ریشه در برداشت نادرست از افکار و مواضع طرف مقابل دارد. لازمه گفتوگو تن دادن به این واقعیت است که من تنها نیستم و جز من کسی دیگر هم هست که او هم میاندیشد و چه بسا او متفاوت از من بیاندیشد. لازمۀ یک گفتوگوی مؤثر درست شنیدن و درست فهمیدن سخن طرف مقابل و جلوگیری از دخالت پیش فرضها و ذهنیت های پیشین در گزینش سخنان طرف مقابل است؛ لازمۀ یک گفتوگوی موفق احترام به طرف مقابل و پرهیز از نگاه فقیه اندر سفیه به اوست است. شاید بتوان از این سخن پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله و سلم که: «إنّا مَعاشِرَ الأَنبِیاءِ اُمِرنا أن نُکَلِّمَ النّاسَ عَلى قَدرِ عُقولِهِم» (الکافی، تصحیح مرحوم غفاری، ج ۱، ص ۲۳) چنین برداشت کرد که پایبندی به لوازم یگ گفتوگوی موفق تا بدانجا اهمیت دارد که حتی پیامبران خدا برای اینکه فرصتی فراهم آورند تا مخاطبانشان آنها را بفهمند، به اندازه خرد مخاطبان با آنها سخن میگویند. اشاره به ظرایف و طرایف قرآنی و روایی و حِکمی مربوط به گفتوگو را هم باید به فرصتی دیگر وانهاد.
پس از این مقدمۀ کوتاه باید گفت که همان گونه که گفتوگو در یک بستر اجتماعی شکل میگیرد و به هر اندازه که ساختار اجتماعی و تودهها رشد یافتهتر باشند به همان اندازه ضمانت موفقیت یک گفتوگو بیشتر است، گفتوگو نیز به نوبۀ خود یکی از عوامل مؤثر بر ثمربخش بودن حرکت های اصلاحی اجتماعی است، بدین معنی که اگر همگرایی و انسجام را از مهمترین زیرساخت های هر تحول اجتماعی بدانیم، اصلی ترین راهکار تحقق آن گفتوگوست بررسی زندگی امام موسی صدر نشان میدهد که وی بر اساس چنین درکی از مفهوم گفتوگو به صورت گسترده از آن برای ایجاد انسجام اجتماعی و سرانجام ایجاد تحولات اصلاحی در لبنان بهره جست. این مدعی که در این یادداشت کوتاه مورد بررسی قرار گرفته است، شواهد خود را از جلد نخست کتاب سیره و سرگذشت امام موسی صدر، ج اول، از آغاز تا ۱۹۷۴م برگرفته است. این کتاب که از سوی هیئت رییسه جنبش امل لبنان نگاشته شده، از سوی آقای مهدی سرحدی به زبان فارسی ترجمه و در سال ۱۳۹۳ش از سوی مؤسسۀ فرهنگی تحقیقاتی امام موسی صدر منتشر شده است. شماره صفحاتی که از این پس در برابر گزارهها درج شده، مربوط به همین کتاب است.
امام موسی صدر از سال ۱۹۵۷م / ۱۳۳۷ ش وارد لبنان شد و بخش عمدهای از فعالیت های او از سال ۱۹۶۲م / ۱۳۴۱ش در اسناد و مدارک آرشیوی و مطبوعاتی منعکس است. تنوع شگفت مردمانی که از گروهها، مذاهب، اصناف، مسئولان کشوری و شخصیت های بینالمللی که با ایشان مرتبط بودند حکایت گر ارتباطات اجتماعی بسیار گستردۀ اوست. سزاوار است سخن را با اظهار نظری از حضرت آیتالله سیدموسی شبیری زنجانی دامت برکاته آغاز کنیم که دربارۀ ادب گفتوگوی امام موسی صدر چنین گفته اند: «در تمام مدتی که ایشان را میشناختم، ندیدم که صدایش را بلند کند، یا هنگام گفتوگو با افراد مختلف به تندی رفتار کند. در رفتار با مردم هرگز الفاظ تند یا عبارات ناخوشایند و یا کلمات خشن و اهانت آمیز به کار نمیبرد... چنین چیزهایی هرگز از ایشان صادر نشد. به عبارت دیگر، ایشان هنگام گفتوگو بسیار مؤدب بودند و این صفت نیز از ویژگیهایی بود که ایشان را در میان مردم متمایز و برجسته میکرد و در نزد دیگران جایگاهی خاص به ایشان میبخشید» (ص ۱۰۲)
امام موسی در سال ۱۹۶۲م در زمرۀ نخستین اقدامات خود با دو رهبر مذهبی یعنی اسقف مارونیان صور و فلسطین و اسقف کلیسای کاتولیک مناطق صیدا و دیرالقمر دیدار کرد و با آنها دربارۀ مذاهب و فرقههای لبنان و لزوم یکپارچه شدن تلاش های ملی آنان به گفتوگو پرداخت و در نتیجه این گفتوگو این سه با هم تصمیم گرفتند به اتفاق هم به مناطق مختلف رفت و آمد کنند و به ویژه به بازدید از مناطقی بپردازند که هم مسلمانان و هم مسیحیان در آنجا ساکن هستند. (ص ۱۲۱). ایشان در در اولین روز اولین ماه ۱۹۶۳م در مراسم جشنی در هتل بریستول سخنرانی کرد و حاضران را به احترام متقابل فراخواند. (ص ۱۲۵) وی بر اساس اصل احترام به ادیان آسمانی و پیروان آنها، در مراسمی که به مناسبت رحلت پاپ ژان بیست و سوم در لبنان برگزار شده بود، شرکت کرد و به منشوری به نام «صلح بر روی زمین» که پاپ آن را اندکی پیش از مرگش تنظیم و صادر کرده بود استناد کرد و با تأکید بر مفاد، اجرای آن را به ویژه در لبنان بسیار سودمند شمرد. (ص ۱۲۶) سفر او به واتیکان در سال ۱۹۶۳م و دیدار با پاپ جدید که ظاهرا اولین سفر یک روحانی شیعه و بل مسلمان به واتیکان بود (ص ۱۲۷) را هم در این چارچوب باید تفسیر کرد. امام موسی در همان سال در تلاش برای ائتلاف میان داوطلبان تصدی منصب شهرداری در شهر صور به منظور از بین بردن اختلافات و ارائه فهرست مشترک، اقدام به برگزاری چندین نشست کرد (ص ۱۲۸). شاید نخستین اشارههای امام موسی به ضرروت ایجاد یک تشکیلات برای سازمان دهی شیعیان به سال ۱۹۶۶م برمیگردد ولی نکته اینجاست که ایشان از همان آغاز بر این نکته اصرار داشتند که سازمان یافتن شیعیان به هیج وجه به معنایفرقهگرایی نیست بلکه در شرایطی که شانزده فرقه لبنانی همگی سازمانیافته هستند، شیعیان نیز از این طریق ضمن حل مشکلات خود، میتوانند همکاری بهتری با دیگر مذاهب لبنان داشته باشند (صص۱۴۰ و ۱۴۱). با پیگیریها و سختکوشی امام موسی صدر مجلس اعلای شیعیان لبنان سرانجام در سال ۱۹۶۹م تأسیس شد. امام موسی در همان سال و در بدو تأسیس مجلس اعلاء که ریاست آن را برعهده داشت در واکنش به مشکلات صحنۀ سیاسی آن روزگار لبنان، با این عبارات از ضرورت فضای سرشار از اعتماد متقابل سخن گفت: «میتوانیم به راه حلی برسیم که بر اساس آن هم حاکمیت لبنان محفوظ بماند و هم حضور مبارزان فلسطینی در لبنان ادامه پیدا کند و در عین حال هیچ بهانهای هم برای حمله به دست اسرائیل ندهیم، چنین راه حلی فقط در فضایی سرشار از اعتماد متقابل به دست میآید»، (ص ۱۸۴). امام موسی صدر در همان سال و به عنوان رییس مجلس اعلای شیعیان در نامهای تاریخی خطاب به شیخ حسن خالد، مفتی اهل سنت لبنان با دعوت به وحدت کلمۀ مسلمانان برای دفع خطرهای تهدید کننده و توصیه به وحدت فقهی و تلاش های مشترک برای ایجاد وحدت بین شیعه و سنی، پیشنهاد یکسان کردن اعیاد و مناسبتها در سراسر لبنان را مطرح کرد که با استقبال مفتی روبرو شد. (صص ۱۹۶ تا ۱۹۸) امام موسی صدر در سال ۱۹۷۰ م، توانست عادت ناپسند خونخواهی در میان قبائل مختلف جنوب لبنان را از طریق سوگند جمعی و امضای یک میثاقنامه از بین ببرد (ص ۲۲۴) در سال ۱۹۷۲م. بعد از اعلام نتایج انتخابات مجلس، امام موسی صدر به منظور پایان دادن به اختلافات حاصل از رقابت های انتخاباتی ضیافت شامی با حضور نمایندگان شیعه راه یافته به مجلس برپا کرد و با طرفین اختلاف به گفتوگو نشست. (ص ۲۲۷). در سال ۱۹۷۳م پس از وقوع درگیری میان ارتش لبنان و مقاومت فلسطین در پیامی خطاب به طرفین درگیری چنین نوشت: «سرنوشت و چارۀ قطعی ما تفاهم با یکدیگر است. نخستین وظیفه و تکلیف ما آن است که احساسات فرقهای را در رویدادها دخالت ندهیم، خطرناکترین سلاح دشمن ایجاد تفرقه و اختلاف است، باید با اعتماد متقابل و وحدت کلمه با آن به مقابله برخیزیم» (ص ۲۴۸) وی در همان سال در سخنانی در جمع نمایندگان فرق و مذاهب لبنان که در محل مجلس اعلای شیعیان تشکیل شده بود، این گردهمایی را پدیدهای نادر شمرد که در تاریخ لبنان و تاریخ جهان برای نخستین بار اتفاق میافتد و افزود: «ما با تمام توان و نیروی خود به طور شبانهروزی برای بهبود اوضاع و بازگرداندن اعتماد متقابل میان شهروندان و طرف های درگیر تلاش میکنیم تا اوضاع به روال طبیعی بازگردد» (ص ۲۵۱) وی همچنین در مصاحبهای از یک تجربه موفق بهرهگیری از گفتوگو چنین یاد میکند: «یاسر عرفات از من خواست که زمینۀ گفتوگو میان اعضای مقاومت فلسطین و اندیشمندان لبنانی را فراهم کنم تا این گفتوگوها بدون هرگونه ابهامی برگزار شود. جلسات گفتوگو فرصتی پدید آورد تا وجدان و احساس فلسطینیان در سخنان رهبر آنان ظهور پیدا کند» (ص ۲۵۳) این جمله ایشان که در مصاحبه با مجلۀ کل شیء در سال ۱۹۷۳م بیان شده است، گویای جایگاه گفتوگو در منظومۀ فکر امام موسی است: «میان یک دولت و یک جنبش مقاومت، متون و توافقنامههای خشک و انعطافناپذیر، تأثیری در ساماندهی روابط آن دو ندارد. از این رو، رسیدن به چنین توافق هایی نیازمند گفتوگوی مستمر و رفت و آمد و بحث و تبادل نظر دائمی است تا تفاهم ادامه یابد. به نظر من حسن نیت و تمایل به تفاهم و همفکری نزد دولتمردان لبنان وجود دارد اما به سبب فقدان گفتوگوی مستمر چنین تفاهمی به وجود نیامده بود و این موجب شده بود که روابط لبنان و فلسطین به شکل قبلیهای و عشیرهای باقی بماند. (صص ۲۵۴ و ۲۵۵). اقدام بسیار مهم دیگر امام موسی در سال ۱۹۷۳م اعلام یکی بودن دو مذهب علوی و جعفری لبنان بود که گامی مهم در مسیر انسجام اجتماعی به شمار میآمد. وی در همان جلسه ادغام این دو مذهب چنین اظهار داشت: «امیدوارم که این جلسه آغازی برای گفتوگو و شروعی برای اتحاد و وحدت کلمه باشد »(صص ۲۶۲ تا ۲۶۴). اقدامات مبتنی بر احترام متقابل امام موسی سبب شد ۱۹۰ تن از فرهیختگان بیانیهای را امضاء کنند تا به مسیحیان اعلام کنند جنبشی که امام موسی آن را رهبری میکرد، نهضتی فرقهای نیست و هدف آن تحقیر مسیحیان یا سلب حقوق آنان نبوده است، (ص ۳۳۲)
همان گونه که ذکر شد این نمونههای محدود که تنها از یک دورۀ سیزده ساله فعالیت اجتماعی امام موسی صدر (از سال ۱۹۶۲ تا ۱۹۷م.) گزیده شده است میتواند به خوبی نقش گفتوگو و تفاهم را در تحولات اجتماعی نشان دهد. روشن است که این سخن به معنای مطلقانگاری گفتوگو نیست و در مواردی که گفتوگو کارآمدی خود را از دست میدهد باید به سراغ اقدامات قاطع دیگر رفت؛ همان طور که امام موسی صدر خود نیز به این نکته واقف بود و بارها از آن سخن گفت. (به عنوان نمونه، ص ۲۶۹ و صص ۳۱۸ و ۳۱۹ و ص ۳۴۰)
سزاست سخن را با یادآوری این نکته به پایان بریم که هر چند این روزها برخی نااهلان که الفاظ دین تنها بر زبانهایشان جاری است و رفتارشان رنگ دین ندارد، پارهای شبهات را با هدف جدا شمردن راه امام موسی صدر از امام خمینی این سو و آن سو میپراکنند، اما مراجعه به سخنان آن پیر بزرگ نشان میدهد که امام خمینی افزون بر اینکه بارها از علاقه عامۀ مسلمانان به امام موسی صدر سخن گفتهاند (مانند صحیفۀ امام، ج ۱، ص ۱ و ج ۵، ص ۸۲) علاقۀ شخصی خود را هم به ایشان صراحتاً اظهار کرده-اند (به عنوان نمونه صحیفۀ امام، ج ۴، ص ۴۴۴ و ج ۵، ص ۸۲ و ج ۷، ص ۱۹۹) و مهمتر اینکه بارها ایشان را فرزند خویش خواندهاند: «باید بگویم من بزرگ کردم ایشان را، من فضایلشان را میدانم» (صحیفۀ امام، ج ۱۳، ص ۱۶۶)، «او مثل فرزند من است» (صحیفۀ امام، ج ۱۵، ص ۵)، «آقای موسی صدر فرزندی از فرزندان من است» (صحیفۀ امام، ج ۱۵، ص ۳۳۹) و چنین بود که امام موسی صدر نیز در ماجرای دستگیری امام خمینی در سال ۱۳۴۱ش تلاش زیادی برای آزادی ایشان کرد تا آنجا که یکی از مراجع تقلید وقت، سفرها و گفتوگوهای امام صدر را دارای نقش اساسی در آزادی امام شمرد. (ص ۱۲۷)