عاشورا در تاریخ
به نظر میرسد نوشتههایی که مورخان یا عالمان شیعه در طول تاریخ دربارۀ حادثۀ عاشورا نوشتهاند، به سه گروه تقسیم میشود. یک نگاه و رویکرد چیزی است که از ابتدا تا این صد سال پیش ادامه داشتهاست. در میان نویسندگانی که به حادثۀ عاشورا پرداختند، عمدتاً آن جنبههای عاطفی و عزاداری و غم و اندوه و مصیبت أبی عبدالله (ع) مطرح بودهاست. لذا کتابهایی که در این ایام نوشته شده، همه با این رویکرد است. برخی از آن کتابها را نام میبرم: طریق البکأ، طوفان البکأ، محیط البکأ، بحر الغموم و....
این نگاه کلی است؛ غیر از کتابهای مشهوری که به اسم مقتل، تاریخنگاری خاص عاشوراست، کتابهای دیگر همه اینطور است. یعنی تأکیدی که نویسندگان داشتند و بخشی از عاشورا که به چشمشان میآمده، حزن و اندوه و غم و گریه و مصیبت آن است.
البته، در کتابهای فقهی هم گاهی بحث عاشورا و امام حسین مطرح میشده که نوع این نگاه در بحثهای کلامی است مثلاً سیدمرتضی در کتاب تنزیه الأنبیاء، به اجمال به امام حسین میپردازند، به مناسبت اینکه آیۀ «وَلاتُلقُوا بِأَیدیکُم إلَی التَّهلُکَه» چهطور با علم امام حسین به شهادت تطبیق میکند.
در کتابهای فقهی و کلامی اینگونه مطرح میشده است و کتابهایی هم که برای عموم نوشته میشده، با این بخش است. چون قاعدتاً وقتی حادثۀ عاشورا حادثهای الگوناپذیر باشد، از اختصاصات امام حسین است. مثل اینکه نماز شب بر پیامبر واجب بود و از اختصاصات ایشان بود. چرا امام حسین زن و بچه را برد؟ چرا آنجا رفت؟ چرا حج را نیمهتمام گذاشت؟ ما فلسفۀ آن را نمیدانیم. مسئلۀ الهی بوده است. شاید سیدرضا صدر اشاره نکرده، ولی آن بخش پنهان نگاه ایشان این است که اینگونه است. لذا بحث شهادت مطرح میشود و آثار تربیتی و اخلاقی باید از آن بگیریم، نه بیش از آن. حزن و اندوه و روضه و عزاداری مطرح است که آثار تربیتی خاص خود را دارد.
این نگاه و رویکرد نخست که ما در طول تاریخ در میان شیعیان میبینیم، تا قبل از دورۀ معاصر بوده است. در دورۀ معاصر در دنیا انقلابهایی اتفاق افتاد: انقلاب کمونیستی در شرق، انقلاب فرانسه، در هند قیام گاندی،... و در همهجای دنیا. در این دوره نگاه جدیدی شکل میگیرد. ما شیعهایم و در این فضای جدید چه داریم؟ دیگر بحث امام حسین و خون و شهادت و نهضت و انقلاب و آزادی و... مطرح میشود. به کتابهایی که در ۴۰-۵۰ سال اخیر نوشته شده نگاه کنید، این اسامی به چشم میخورد: در سایۀ سرو آزادی، رهبر آزدگان، حسین پرچمدار آزادی، حسین بزرگمرد آزاده و.... همۀ اینها نام کتابهایی است که در دورۀ اخیر نوشته شدهاست.
کمتر از بیست سال یا حدود ده سال است که مسئلۀ جدیدتری مطرح شده است. الآن دنیا انقلابیگری را برنمیتابد. همه پشیمان شدهاند و میگویند که انقلاب دیگر خوب نیست. همهجا صحبت از صلح است، اعلامیۀ جهانی حقوق بشر است، بحث کرامت انسان است، بحث عزت است. الآن ناخودآگاه رویکرد سومی در مواجهه با حادثۀ عاشورا شکل میگیرد. لذا در سالهای اخیر بحث زن که از قبل بوده است، جدیتر مطرح میشود. بحث حقوق بشر، ارزشهای اخلاقی، کرامت و عزت انسان در حادثۀ عاشورا مطرح میشود. البته، این رویکرد هنوز جدید است و خیلی پربسامد نیست، ولی نگاه جدیدی در حال شکلگیری و مطرح شدن است.
آیا میتوانیم موضوع بحث را با این رویکردها تطبیق دهیم؟ چهکار باید بکنیم؟ چهطور مقایسه کنیم؟ کدامیک از این قالبها بر کدامیک از این سه شخصیتی که موضوع بحث ماست، منطبق است؟ آیا اساساً حادثۀ عاشورا این قابلیت را دارد که هرکس برداشتی از آن داشته باشد؟ آیا هر کسی میتواند تعلقات خاطر خود را سر این سفره ببرد و بهنام عاشورا مطرح کند یا نه؟ ما تا چه حد مجازیم؟
منشأ تفاوت دیدگاهها
پیش از پاسخ به این پرسشها، این سه شخصیت را با یکدیگر مقایسه میکنم. این سه شخصیت اشتراکات بسیاری دارند. همه از یک خانوادهاند و همه عالم دین و فقیه زمانهاند. یعنی عالمی نیستند که از جهان پیرامون خبر نداشته باشند. حتی سیدرضا صدر که نگاهشان ممکن است بهنظر ما سنتی باشد، عالم به زمان است. کمونیست را میفهمد، چهگوارا را میشناسد، مارکس را میشناسد. لذا از موضع کسی که میداند و نفی میکند، برخورد میکند. هر سه نفر از یک خانوادهاند، دو برادر و یک پسر عمو، یعنی کاملاً فضای نزدیکی با یکدیگر دارند. هر سه در حد فقاهت مورد تأیید کسانی هستند که با اینان حشر و نشر داشتهاند. البته، امام موسی صدر درس خارج نداشتند، ولی کسانی که با ایشان بودند و همدورههاشان به این اذعان دارند که فقیه و مجتهد بود. سید رضا صدر و شهید سیدمحمد باقر صدر هم درس خارج داشتند.
چه میشود که دیدگاههای این افراد متفاوت میشود؟ منشأ آن اختلافات چیست؟
سیدرضا صدر نگاهش به حادثۀ عاشورا این بود که عاشورا حادثهای منحصر به فرد است، امام حسین بر اساس حکمتهایی که خدا به او الهام کرده یا علم الهیای که داشته، تکلیف خود را دانسته و شهادتی اتفاق افتادهاست. ما از این شهادت در زندگی برای تربیت خود درس میگیریم. اما دو بزرگوار دیگر نگاه حماسی-انگیزشی داشتند و امام موسی صدر در آستانۀ بحثی دیگر قرار میگیرد. میخواهد امام حسین را با مسیح و مسیحیت پیوند دهد. علت این اختلافات چیست؟
یکی از علل این تفاوت نگاه، تفاوت فضاهای فرهنگ و جغرافیایی است؛ یکی در لبنان زندگی میکند و با مسائل آن منطقه و نگرش جهان از آن منطقه آشناست. یکی در عراق زندگی میکند و دورۀ صدام و دورۀ حاکمیت چپیها و کمونیستها را در عراق دیده است. یکی هم سیدرضا صدر است که در ایران زندگی میکند؛ جایی که جریانهای چپ و تفسیرهای انحرافی از دین و تشیع وجود داشت. ابوذر و سلمانی که دکتر شریعتی مطرح میکردند، برای بعضی از علما پذیرفتنی نبود. ابوذر سوسیالیست مسلمان نبود.
انشعاب در سازمان مجاهدین خلق پذیرفتنی نبود. پس یکی از علل و عوامل این تفاوت نگاه ممکن است تفاوت فضای فرهنگی و جغرافیایی باشد.
نکتۀ دیگری هم هست که استنباط و تحلیل بنده است. ما در بحث اصلاح جوامع سه نظریه و سه نگاه داریم. عدهای معتقدند که ما زمانی میتوانیم جامعه را اصلاح کنیم که از افراد شروع کنیم. باید اصلاح فردی صورت بگیرد. کارهای انقلابیگری مقطعی است. عدهای معتقدند که ما باید از رأس اصلاح را شروع کنیم. حکومت و حاکم باید درست شود تا جامعه هم درست شود. نگاه سوم هم نگاه تلفیقی و ترکیبی است. بهنظرم این سه مبنا و نگاه تربیتی و جامعهشناختی اینجا ظهور و بروز دارد. مرحوم سیدرضا صدر، به گمان من، از گروه اول است. آن چیزی که جواب میدهد و میتواند پایدار باشد، اصلاح و تربیت از پایین است. کارهای انقلابیگری و برخورد با حکومتها مشکلی را حل نمیکند. شهید سیدمحمد باقر صدر برعکس است. لذا بحث را بر حاکمیت بردند. یعنی پنج نوع حاکم را ذکر میکنند و میگویند که در جامعۀ بعد از پیامبر این شیوۀ حاکمیت بود. همچنین، آن تعبیر را گفتند که جامعه سه رکن دارد: دولت، مجتمع و امت. دولت که خراب شد. ائمه تلاش میکردند که دولت را اصلاح کنند. تمام تمرکزش بر مسئلۀ حکومت است و معتقد است که باید از آنجا شروع کرد. من فکر میکنم که امام موسی صدر معتقد بودند که این دو باید با هم باشد، یکی جواب نمیدهد. لذا خودشان در لبنان دنبال چنین کاری بودند. از یک طرف، تعامل و مواجهه با دولتها و حکومتها و از طرف دیگر، تودهها را ساختن و اصلاح کردن. شاید یکی از علل و مبانی این نگاههای متفاوت به این مسئله برگردد. حالا اگر بخواهیم به دستهبندی بپردازیم، ما سه رویکرد در تاریخ میبینیم، دیدگاه مرحوم آیتالله سیدرضا صدر را در رویکرد اول منتها به شکل مدرنش قرار میدهم. یعنی آن نگاه عاطفی و تربیتی و احساسی که ذکر کردم، منتها به شکل مدرن. همان تعبیر لهوف مدرن برای کسی که دنیای معاصر را میشناسد، جامعۀ خود را میشناسد و در این فضاست.
رویکرد شهید سیدمحمد باقر صدر رویکرد حماسی و اجتماعی است و رویکرد امام موسی صدر آن رویکرد حماسی-اجتماعی است، منتها در آستانۀ ورود به رویکرد سومی که رویکرد انسانی خواندمش.
آیا ما مجازیم اینگونه تطبیق کنیم؟
من معتقدم که متون مقدس و وقایع تاریخی که قداست پیدا کرده، ظرفیتهای لایهلایه و فراوانی دارد و میشود از این ظرفیتها استفاده کرد. نمیتوان گفت که آن برداشت عاطفی یا حماسی غلط است. اگر اینها در کنار هم بیاید با مرور زمان مکمل هم هستند و نشان میدهد که آن حادثه و آن واقعه یا آن متن چنین ظرفیتی داشتهاست. مثل آنچه در قرآن میبینیم. هزار سال قبل مفسر قرآن را چهطور تفسیر میکرده و امروز با مطالب جدید علمی، کلامی، اجتماعی و سیاسی چگونه تفسیر میشود. این نشاندهندۀ ظرفیت این متن است. منتها قواعدی دارد که باید رعایت شود. پس اشکالی ندارد که ما از حادثۀ عاشورا رویکردهای مختلف و برداشتهای مختلف داشته باشیم، به شرطی که آن قواعد را رعایت کنیم. چون آن واقعه، واقعهای عادی و خشک نیست. مثل این نیست که آدمی عادی جنگیده و کشته شدهاست. چون به جنبههای قدسی و وحیانی گره خورده و رابطه پیدا کرده است ممکن است این لایههای مختلف همه با هم مورد نظر سازندۀ آن واقعه و حادثه باشد. مثل اینکه میگوییم چون متن قرآن از خدای علیمِ مشرف و مطلع بر همهچیز است، لذا میتوان قائل بود که از این متن همۀ اینها را اراده کرده باشد، منتها ما انسانها چون دانشمان محدود است، کمکم به این پی میبریم.
ممکن است متنی مقدس یا واقعهای مقدس هم با افزایش دانش ما برداشتهای بیشتری از آن شود. منتها اینها نافی هم نباید باشد. یعنی وقتی نگاه حماسی به حادثۀ عاشورا شکل میگیرد، جنبۀ عاطفی را نباید نفی کند و بگوید گریه و عزاداری نه، روضه نه، بلکه پنجره و فضای جدیدی به روی ما گشوده میشود که در حادثۀ عاشورا این جنبه هم هست و امروزه چون در دنیا مسئلهای داریم بهنام نژادپرستی، زن و آزادی و حقوق بشر، میتوانیم پنجرهای باز کنیم و مشاهده کنیم. در عین حال که آنجا خشونت از طرف مقابل بوده، رأفت و مهربانی از این طرف بودهاست.
برای استفاده از ظرفیتهای مختلف باید نکتههایی را در نظر بگیریم. یکی اینکه این برداشتها بتواند با واقعیتهای تاریخی سازگار باشد. یعنی متون تاریخی اینها را تأیید کند. اگر ما متون تاریخیای داریم که بتواند این برداشتها را تأیید کند، مانعی ندارد. دوم اینکه این برداشتهای جدید با آن اهداف و اصول کلی دین ناسازگار نباشد. به هر حال، امامت نقشی دارد. هدف امامت اصلاح فرد و اصلاح جامعه است. بنابراین، اگر بگوییم امام حسین اینگونه بوده است، منافات ندارد. اگر بگوییم امام حسین نوۀ کسی است که رحمة للعالمین است و اینگونه برخورد کرده است، مانعی ندارد. یعنی این تفسیر نو با اصول و اهداف کلی دین ناسازگار نباشد. سوم اینکه تفسیرهای ما فراگیر باشد و بتواند ابعاد مختلف آن جریان و واقعه و حادثه را پوشش دهد.