امسال ربودن امام موسی صدر و دو همراهش، شیخ محمد یعقوب و عباس بدرالدین، همچنان، چه در سطح نخبگان و چه در سطح توده مردم، زنده و پابرجاست. نخبگان این مساله را به سبب آنکه جنایتی متمایز در این عصر بود، دنبال میکنند. چرا که امام صدر نقش الگویی نخبه و ممتاز را ایفا میکرد که بسیاری از نخبگان همردیف او از این نقشی بیبهره بودند. توده مردم نیز در اوضاع و احوال و مناسبتهای گوناگون، درد جانکاه و دراز مدت خود را از این غیبت ابراز کردهاند و همچنان در انتظار بازگشت کسی هستند که خود را وقف برآورده کردن مطالبات محرومان و رنجدیدگان از همه فرقههای جامعه، با وجود گوناگونی فرقهیی و سیاسی آن در همه مناطق، کرده بود و از مسایل مربوط به آنان چنان دفاع میکرد که گویا به پیروزی خود یقین دارد. او همواره دغدغه دفاع از جنوب در برابر دشمنِ صهیونیستی را داشت و چشمانداز او سرزمین و مردم لبنان بود. در سخنان امام صدر در همهجا و در همه مناسبتها بر دو چیز تاکید میشد: محرومیتزدایی و ایستادگی در برابر تجاوز دشمن. او پیشوایی بود که دغدغه مشکلات امت اسلام در سرتاسر قلمرو اسلامی را داشت: از مشکل فلسطین تا چالشهای کشورهای عربی و برافراشتن نام حق از راه آزاد کردن انسان و سرزمین و مقدساتی که دشمن صهیونیستی به اشغال خود درآورده بود و نیز سرنگون کردن دیکتاتور معدوم: شاه ایران.
امام صدر در لیبی به دست جنایتکار مزدور و معدوم، قذافی، ربوده شد؛ کسی که نقش خود را برای اربابانش در لودگی سیاسی و به خطر انداختن آینده امت و بازی کردن با سرنوشت آن به خوبی ایفا کرد.
امام صدر و دو همراهش به دعوت رسمی کشور لیبی راهی این سفر شوم شدند و در همین سفر بود که امام صدر ربوده شد. این جنایت که هنوز در برابر دنیای متمدن خودنمایی میکند، جنایتی است که در تاریخ جدید و حتی در آداب و سنتهای عربی سابقه نداشته است.
با وجود آنکه این مساله هنوز در دنیا مطرح است و با وجود روشن و مسلم بودن آن (با توجه به تحقیقاتی که با دلیل و برهان و شهادت شاهدان، مسوولیت نظام لیبی در این جنایت را اثبات میکند) بر هیچ مسالهای مانند این جنایت از سوی سازمانهای بینالمللی غربی، شرقی، عربی و اسلامی سرپوش گذاشته نشده است. آنها همواره جنایتهای قذافی از بزرگ تا کوچک و جرمهایی که رییسان دستگاههای نظام او مرتکب شدهاند، از منفجر کردن هواپیما تا اقدامات پسران قذافی و ماموران امنیتی آنها را برشمردهاند، ولی مساله ربودن امام صدر جزو اولویتهای کسانی که اقدامات قذافی و نظام او را برملا کردهاند، نبوده است.
حال سوال این است: علت این سرپوش گذاشتن چیست؟
پاسخ به این سوال نیازمند در نظر گرفتن مجموعهای از رخدادها و پیشامدها و ارتباط دادن آنها با یکدیگر است: از درگیریهای عربی- صهیونیستی تا مساله فلسطین و چالشهای جاری در عرصه لبنان و سرنگونی شاه ایران و بحث انقلاب اسلامی در ایران.
در این میان، رخدادهای پیش از سفر امام - موسی صدر - به لیبی نقش ویژهای داشت، از جمله اختلافات عمیقی که در مورد جنگ اعراب و اسراییل وجود داشت. از سویی، انور سادات در مجلس نمایندگان مصر اعلام کرد که قصد دارد به رژیم اشغالگر صهیونیستی سفر و فرایند صلح را آغاز کند. این اظهارات وی پیامدهایی را به دنبال داشت. از سوی دیگر، جبهه جنوب لبنان که توانسته بود رژیم صهیونیستی را در دروازه آفریقا متوقف کند، مورد هدف قرار گرفت و نقش بزرگترین ارتش در بین دولتهای حلقه، یعنی ارتش مصر که شاهکارهای بزرگی در روند جنگ بر جا گذاشت، از بین رفت. افزون بر آنکه وضع داخلی لبنان نیز نابسامان بود و همین امر اوضاعی را برای اسراییل فراهم میآورد تا به خواستهها و طمعهای خود در مورد خاک و آب لبنان برسد و «زندگی مشترک» در لبنان را از بین ببرد.
در مورد انقلاب اسلامی ایران نیز هر انسان اهل مطالعهای از نقش امام صدر در شکلگیری این انقلاب به رهبری امام خمینی (ره) آگاه است. گفتنی است امام صدر در آخرین مقاله خود در روزنامه لوموند فرانسه با عنوان «ندای پیامبران» بر ستمگری شاه ایران در حق ملت خود و رنج مردم ایران تأکید کرده و گفته بود که اهداف این انقلاب، اهدافی انسانی و متمایز است. ملت ایران دغدغههای امت اسلامی و در راس آنها مساله قدس و فلسطین و ایستادگی در برابر دشمن صهیونیستی را دنبال میکند. زمانی که قلمهای مزدبگیر برای دفاع از شاه ستمگر ایران تلاش میکردند، این ملت مهمترین مساله عربی و اسلامی یعنی مساله فلسطین را برعهده گرفت.
درباره فجایع سال ۱۹۷۸ سخن بسیار گفتهاند. بزرگترین این فاجعهها، فاجعه ربودن امام صدر و دو همراهش، شیخ محمد یعقوب و عباس بدرالدین، بود. این حوادث خود به خود و تصادفی پیش نیامد. کمترین چیزی که میتوان گفت این است که این کار توطئهای بزرگ بود که سالها برای آن برنامهریزی شده بود تا دشمنان بتوانند میوه نقشههای سیاه خود را بچینند. این هدف بدون توطئه بینالمللی و بیاعتنایی عربی (اگر نگوییم خیانت عربی) تحقق نمییافت.
حال چرا امام صدر ربوده شد؟ این سوال در کانون حوادثی قرار دارد که منطقه و دنیا شاهد آن است.
- زیرا او در سرزمین محرومان از آنان و سرزمینشان دفاع کرد؛
- زیرا او پیشگام وحدت و مروج همزیستی و مخالف فرقهگرایی و تکیه بر افتخارات فرقهیی بود.
- زیرا او در مسجدها و کلیساها برای مردم سخن میگفت و وقتی آنان را به خیابان فراخواند، قیام کردند. از این رو، او زبان عبادت خداوند و عامل پیوند میان فرزندان یک میهن بود.
- زیرا او نپذیرفت که در سنگر فتنهانگیزان باشد و همه را به مخالفت با آنچه از خارج از لبنان دیکته میشد تا مردم یک میهن به روی همدیگر اسلحه بکشند، فرا میخواند و میگفت: «فعالیتی سیاسی و اجتماعی من بخشی از رسالت دینی و اسلامی من است.»
- زیرا او با اسکان دادن فلسطینیان در جنوب لبنان مخالفت میکرد.
- زیرا او یکی از بنیانیگذاران انقلاب اسلامی ایران بود.
- زیرا او منطق سادات دربارۀ حل مشکل فلسطین و نزدیکسازی مسائل عربی و اسلامی را نپذیرفت.
- زیرا او میخواست سد روانی میان مردم جنوب و دشمن صهیونیستی را حفظ کند. او در شرایطی بس پیچیده و در سایه بر هم خوردن موازنه قدرت در برابر دشمن صهیونسیتی مقاومت را به راه انداخت تا همگان چه در سطح رسمی و چه در سطح مردمی نقش خود را به عهده بگیرند.
- زیرا او میگفت: «شرافت قدس جز این نمیپذیرد که به دست مومنانی شرافتمند آزاد شود.»
- زیرا او هرگونه دیکته شدن از داخل و خارج را رد میکرد و میگفت: «هیچکس نمیتواند برای من نقش تعیین کند. نقش من از سوی خدا و میهن تعیین شده است.»
دشمنان این قامت استوار را دور کردند تا بتوانند به اهداف خود در زمینه جنگ با اسراییل و شعلهور کردن جنگ داخلی در لبنان برسند، در حالی که امام صدر میگفت: «بهترین شکلِ جنگ با اسراییل، پایان دادن به جنگ داخلی در لبنان است.»
رخدادهای تاریخی مرتبط با جنایت ربودن امام صدر
تحولات فاجعهآمیزی که در اثر حوادثی دردناک پدید آمد، ناشی از موضعگیریهای غیرمسوولانه و بلکه توطئهآمیز در سطح لبنان و جهان عرب است؛ چه از سوی برخی از رهبران عربی و چه از سوی برخی سیاستمداران لبنانی. البته، اگر نگوییم این تحولات با مصالح بینالمللی و پارهای از حوادث در هم تنیده شده بود. برجستهترین اقدامات و موضعگیریهای امام صدر که به ربودن ایشان انجامید عبارتند از:
۱. پایهگذاری جنبشی انقلابی در سطح توده مردم بر ضد رهبران فئودال که به شکلگیری مجلس اعلای شیعیان به عنوان موسسهای مادر انجامید و توانست تودههای مردمی را بر گرد خود جمع کند. (تجمع مردمی در بعلبک و صور و سوگند آنان در سال ۱۹۷۴)
۲. در این مرحله که طرحهایی برای به شکست کشاندن مساله فلسطین در قتلگاه دسیسههای عربی و بینالمللی به اجرا گذاشته شد و جنگ داخلی در لبنان آغاز شد، امام صدر آشکارا در حمایت از قضیۀ فلسطین و وحدت ملی در لبنان موضعگیری کرد.
۳. در تاریخ ۱۹- ۲۱ /۱۱/ ۱۹۷۷ سادات به اسراییل سفر کرد و همزمان جنگ داخلی لبنان (جنگ دوساله) شعلهور شد که پیامدهای داخلی و منطقهیی و بینالمللی داشت. سادات، رییسجمهور پیشین مصر در سخنرانی خود در تاریخ ۹ /۱۱/ ۱۹۷۷ در مجلس نمایندگان مصر گفت: آماده است در راه برقراری صلح تا آخر دنیا نیز برود. اسراییل و پس از آن ایالات متحده آمریکا و اروپا از این خبر استقبال کردند و از او برای دیدار از رژیم صهیونیستی در سرزمین فلسطین دعوت کردند. سادات در تاریخ ۱۹/۱۱/۱۹۷۷ به تل آویو رفت و در کنیست سخنرانی مفصّلی کرد. او در سخنانش در سه مورد عقبنشینی کرد:
- موافقت با همزیستی عربی- اسراییلی؛
- موافقت با درخواست اسراییل برای آنکه در مرزهای خود با امنیت و بدون هیچگونه تجاوزی زندگی کند؛
- موافقت با درخواست اسراییل برای گرفتن ضمانتهای بینالمللی در تامین صلح.
سادات در روز دوشنبه ۲۱ /۱۱ /۱۹۷۷به قاهره بازگشت. در پی این دیدار، امام صدر سلسله اقدامات و دیدارها و موضعگیریهایی را آغاز کرد و در آنها به تبیین میزان خطرناک بودن اوضاع عربی و بازتاب آن بر جنوب لبنان و کل منطقه پرداخت. او گفت: «باید از برادرانمان پشتیبانی کنیم؛ همانهایی که جز صلحی عادلانه و شرافتمندانه را نپذیرفتند، همانها که صلح مرموز اسراییلی را نپذیرفتند.» امام صدر گفت: سفر سادات به اسراییل به عقبگردهای تمدنی و تاریخی خواهد انجامید، مگر آنکه مسوولان عرب آن را جبران کنند. او همچنین خواستار برگزاری نشستهای عربی برای بررسی این مساله و تدوین برنامهای فراگیر برای اصلاح و مهار پیامدهای منفی آن شد.
وقتی سادات در سخنرانی خود در مجلس نمایندگان مصر برای سفر به اسرائیل اعلام آمادگی کرد، امام صدر مخالفت خود را با این سفر اعلام کرد و به آن تاخت.
در این شرایط بود که امام صدر تلگرافی به رییسجمهور سوریه، حافظ اسد، فرستاد که در آن آمده بود: «تقدیر برای بار چهارم و پنجم تو را در برابر نقطه عطفی سرنوشتساز قرار داده است و امت اسلام با نگرانی و امید به شما چشم دوخته و به شما کاملا اعتماد کرده است.»
در همین چارچوب امام صدر در روزنامه «أمل و رسالة» گفت: این سفر همه معادلات در سراسر جهان عرب (اگر نگوییم در کل دنیا) را بر هم زده و علامتهای تعجب و علامتهای سوال بسیاری درباره آینده این مساله به جا گذاشته است.
در این میان آنچه دل را خون میکند و دردآور است اینکه نخستین پیامد این دیدار، شکاف و بلکه از هم گسیختگی شدید در میان صفوف عربی بود و این، یکی از آرزوهای اسراییل بود. اینجاست که خطر سفر سادات به اسراییل روشن میشود. این سفر همبستگی عربی را کاملا از هم پاشید و عرب را در مبارزه بر ضد دشمن مشترک خود به نقطه صفر بازگرداند. از این رو، بر همه ماست که با توجه به واقعیتهای جدید، در محاسبات خود در مورد راهبرد تازه عربی بازنگری کنیم. امام صدر میافزاید: «پیامدهای تمدنی و فرهنگی سفر سادات بسیار خطرناکتر از پیامدهای سیاسی آن و بسیار گستردهتر از حد دیدار یک رییسجمهور عربی و یک مقام اسراییلی است. این دیدار سبب فرو ریختن سد روانی میان عربها و دشمن اسراییلی شد که به زیان نخستین مساله عربی یعنی فلسطین انجامید...»
الف. پیامدهای سفر سادات برای مقاومت فلسطین و سوریه و لبنان
سفر سادات به اسراییل سبب شد راهحل فراگیری که جهان عرب میتوانست رقم زند، به راهحلی تبدیل شود که تنها به سود مصر و اسراییل بود و یکی از پیامدهای آن، بازگشت بحران به لبنان بود، در حالی که لبنان به دنبال ورود ارتش سوریه که امام صدر نیز در آن بینقش نبود، مدتی را در آرامش گذرانده بود. به روشنی معلوم شد که این صلح یک جانبه، جنگ را برای لبنان در پی داشت. پس از گذشت کمتر از شش ماه نخستین حمله اسراییل به لبنان در مارس ۱۹۷۸ رخ داد و پس از آن در ژوئن ۱۹۸۲ این حمله تکرار شد و حتی به بیروت نیز رسید. تا جایی که خود رییسجمهور مصر نیز گفت در لبنان و سوریه کشتارهای خونینی انتظار میرود.
پس از این دیدار و با شدت گرفتن اختلافات عربی اوضاع چنان رقم خورد که محاصرۀ سوریه و مقاومت فلسطین با هدف خفه کردن مقاومت از راه ضربه زدن اسراییل به کمر زخمی لبنان یعنی جنوب، شدیدتر شد.
اسراییل در حمله به مقاومت و سوریه فرصتی مناسب برای برآورده شدن منافع خود پیدا کرد. از این رو، نیروهای خود را در شمال فلسطین متمرکز و ثقل نظامی خود را از مرزهای مصر به مرزهای لبنان و سوریه منتقل کرد و همین امر امام صدر را بر آن داشت که فورا برای پایان دادن به حالت آشفتگی و هرج و مرج در جنوب لبنان و مستحکمسازی صحنه و دور کردن خطرها از جنوب و پایین کشیدن فتیله بحران و مشغول نشدن سوریه، اقدام کند.
ب. حمله اسراییل (۱۴-۱۵ مارس ۱۹۷۸)
شب مارس ۱۹۷۸ اسراییل اعلام کرد که حملهای نظامی را در طول مرزهای جنوب با نام «عملیات لیطانی» آغاز میکند که هدف آن «ریشه کن کردن پایگاههای تروریستها در نزدیکی مرزها» و بیرون راندن افراد مقاومت فلسطین از جنوب است. آن شب امام موسی صدر در لبنان نبود، ولی وقتی از عملیات صهیونیستها و تجاوز زرهپوشهای دشمن به مرزهای جنوبی آگاه شد، در حالی که شب از نیمه گذشته بود با جناب شیخ محمدمهدی شمسالدین و عدهای از رهبران جنبش تماس تلفنی گرفت و دستوراتی در زمینۀ امور سازمانی (امل) و در زمینه پیگیری اوضاع مردم داد و تا صبح همچنان با آنها در تماس بود و بلافاصله به لبنان بازگشت.
اسراییل ۳۵۸ روستا در شهر حاصبیا و بنت جبیل و مرجعیون و نبطیه را مورد هدف قرار داد و ۱۱۰۰ کیلومتر مربع از خاک لبنان را به اشغال خود در آورد.
در این حمله ۵۶۰ نفر شهید و ۶۵۳ نفر زخمی شدند و در حمله هوایی به مسجدی در عباسیه که مردم در آن پناه گرفته بودند نیز کشتاری رخ داد که طی آن ۱۴۰ نفر شهید و ۵۰ نفر زخمی شدند. اسراییل، همچنین، در اردوگاهها نیز کشتار به راه انداخت و ۵۰ نفر کهنسال را کشت و یکچهارم اهالی روستای یارون را به قتل رساند و چندین روستا در جنوب را نیز به طور کامل ویران کرد.
با وجود صادر شدن قطعنامه ۴۲۵ شورای امنیت در ۱۹ مارس ۱۹۷۸ که در آن بر عقبنشینی ارتش اسراییل از جنوب و اعزام نیروهای ویژه بینالمللی به آن، تصریح شده بود، اسراییل تنها از برخی مناطق عقبنشینی کرد و بخش عمده خاک لبنان همچنان در اشغال اسراییل و شبهنظامیان خودفروخته باقی ماند. این شبه نظامیان از بازماندگان عناصر ارتش لبنان و عناصر راستگرایی بودند که اسراییل آنها را آموزش داده و با ابزارهای جنگی تجهیز کرده بود. بعدها این شبهنظامیان تشکیلات مستقلی با نام «دولت لبنان آزاد» به فرماندهی سرگرد سعد حداد در نواری متشکل از روستاها و شهرهای جنوبی به راه انداختند. مساحت این – رژیم - دولتگونه پس از حمله سال ۱۹۸۲ اسراییل به ۸۵۰ کیلومتر مربع با ۱۶۷ روستا و شهرک و مزرعه و جمعیت آن به ۲۰۰ هزار نفر رسید.
گفتنی است سعد حداد و سامی شدیاق، دو افسر ارتش لبنانی بودند که با حمایت اشغالگران اسراییلی بر کمربندی امنیتی در جنوب لبنان در نزدیکی مرزهای ۱۹۷۶ لبنان با اسراییل تسلط یافتند. این کار با نقشۀ اسراییل و با هدف ایجاد منطقهای برای حمایت از مرزهای شمالی خود صورت گرفت. در حمله نخست اسراییل در سال ۱۹۷۸ مساحت این کمربند امنیتی گسترش یافت و سرگرد سعد حداد در ۱۷ آوریل ۱۹۷۹، تشکیل «دولت لبنان آزاد» را اعلام کرد.
هدف اسراییل از ایجاد این منطقه، هم راهبردی بود و هم منافع آبی داشت. از نظر راهبردی دشمن دو هدف داشت:
۱. آسان شدن دفاع از خاک فلسطین اشغالی با توجه به طبیعت سرزمینهای لبنانی نزدیک به مرزهای فلسطین که تپهها و درههای بسیاری دارد و همچنین، تشکیل منطقهای حائل میان لبنان و اسراییل.
۲. ایجاد منطقهای برای توسعه اقتصادی و بازارسازی برای تولیدات اسراییلی به منظور عادی سازی روابط تجاری و اجتماعی و فرهنگی.
از نظر منافع آبی نیز دشمن ۳۰ کیلومتر از رودخانه لیطانی را در اختیار گرفت و بدینترتیب، سالانه از ۲۰ میلیون متر مکعب آب لیطانی بهرهبرداری کرد که باید ۵۰ میلیون متر مکعب آب چشمه وزانی را نیز به آن افزود.
تل آویو پیش از حمله به لبنان سیاستی را در پیش گرفته بود که امام صدر در سال ۱۹۷۷ از آن پرده برداشت و گفت نخستوزیر اسراییل، «مناخیم بیگن» میکوشد آنچه را در لبنان رخ داده است (جنگ داخلی) به ابزاری سیاسی برای دست یافتن به اهداف و خواستههای اسراییل تبدیل کند و برای رسیدن به این منظور اسراییل را نجاتدهندۀ مسیحیان معرفی میکند. امام صدر ضمانت اسراییل برای مسیحیان را شبیه به ضمانت گرگ برشمرد و افزود روشن است که اسراییل خیرخواه مسیحیان نیست. اسراییل در میان هر دو طرف مزدورانی دارد و آنان را برای بحراین آفرینی به کار میگیرد.
در تاریخ ۲۵ /۳/ ۱۹۷۸ امام صدر پیامی با عنوان «با جنوب لبنان چه کردیدای عرب؟» در روزنامه عربی و بینالمللی «النهار» منتشر کرد و در آن بر اعزام نیروهای بینالمللی به جنوب تحت یک فرماندهی حکیمانه و با پشتیبانی هوشیارانه لبنان و حمایتی بیطرفانه تاکید کرد، زیرا این کار میتواند مشکل را به کلی برطرف کند.
وضع خطرناک جنوب لبنان امام موسی صدر را بر آن داشت که برای نجات جنوب و عقبنشینی کامل اسراییل از همه سرزمینهای جنوب و به دنبال آن اجرای قطعنامه ۴۲۵ در این زمینه، فورا تماسهایی محلی و عربی و بینالمللی برقرار کند. به همین سبب، امام برای ایجاد بسیج عربی و بینالمللی در مورد اجرای این قطعنامه سفری دورهای به چند کشور عربی آغاز کرد که آخرین آنها سفر شوم او به لیبی بود.
ج. پیمان کمپ دیوید
پیمان کمپ دیوید که در ۱۷ سپتامبر ۱۹۷۸ امضا شد، نخستین پیمان تحت عنوان صلح میان اعراب و رژیم صهیونیستی است که پس از سفر رییسجمهور پیشین مصر، انور سادات، به تل آویو انجام گرفت. کمپ دیوید به گروههای عربی نشان داد که پیامدهای سیاسی و نظامی و حتی فرهنگی سفر سادات به اسراییل که امام موسی صدر در مورد آنها هشدار داده بود، بر کل دنیای عربی و اسلامی انعکاس خواهد یافت.
این پیمان هر چند برخی از مطالبات مصر را برآورده کرد؛ از جمله:
۱. بازگرداندن سینا؛
۲. برخورداری از کمکهای ناچیز مالی از سوی ایالات متحدۀ آمریکا در قبال حمایت کامل مالی و نظامی از اسراییل؛
ولی، در مقابل، چندین هدفی که اسراییل برای تحقق آنها تلاش میکرد نیز برآورده شد. مهمترین این اهداف عبارتاند از:
۱. تضعیف دنیای عرب در برابر اسرائیل و شکسته شدن سد روانی میان این دو؛
۲. تضعیف مصر و به زنجیر کشیدن آن از راه اعلام منطقۀ سینا به عنوان منطقهای عاری از سلاح و، همچنین، امضای توافق نامههای مالی و اقتصادی که مصر را گرفتار بدهیهایی سنگین کرد و، بدین ترتیب، بزرگترین قدرت نظامی عرب از درگیریهای عربی- اسراییلی کناره گرفت؛
۳. برای نخستین بار بزرگترین دولت عربی، رژیم صهیونیستی را به رسمیت شناخت؛
۴. فلسطینیان بهطور رسمی بخش زیادی از سرزمین خود را از دست دادند؛
۵. بقیه کشورهای عربی نیز ناگزیر به امضای توافق نامههای مشابه و با همان شروط با اسرائیل شدند؛
۶. اسراییل از این عرصه پیروز بیرون آمد، چراکه با وجود اشغال کردن سرزمینهای عربی، وجود آن به رسمیت شناخته شد و دیگر برای اعراب چیزی نماند تا بر سر آن مذاکره کنند.
د. راست گرایان مسیحی و اسراییل
امام صدر در دیدارهای خود با عناصر ارشد جناح راست گرای مسیحی (کتائب و احرار) آنان را از گرایش به سمت اسراییل به منظور تأمین حمایت داخلی در هنگام رویارویی با جنبش فلسطین و جناح چپ گرای لبنان و سوریه بر حذر داشت. او با رییسجمهور پیشین، کمیل شمعون، در منزلش در اشرفیه دیدار کرد و اهداف اسراییل را از ایجاد کمربند امنیتی در روستاهای مرزی، که عناصر راست گرای مسیحی امنیت را در آن بر عهده داشتند، برای او بازگو کرد. امام صدر به شیخ بیار جمیل نیز گفت: «آیا میدانید ایجاد منطقۀ امنیتی در مناطق مرزی با حضور جوانان مسیحی و نیروهای امنیتی چه معنایی دارد این به معنای آن است که بحران از جنوب به سوی لبنان خواهد آمد؟»
امام صدر چند نماینده به نزد کمیل شمعون و شیخ بیار و چند شخصیت دیگر مسیحی فرستاد و از آنان خواست برای ادامه ندادن رابطه با اسراییل فشار بیاورند.
الدیار البیروتیة نقل کرده است که در سال ۱۹۷۸ روزی شیخ بیار جمیل با امام صدر که در خانۀ خود بود، تماس گرفت و از او خواست برای آزاد شدن یک فرد ربوده شده کمک کند. امام پاسخ داد: تو از من برای آزادی یک نفر کمک میخواهی، ولی من از تو برای صدها نفر کمک میخواهم. نقل شده است امام به موضوع روابط میان اسراییل و جناح راست مسیحی پرداخت و به شیخ بیار گفت: آیا میدانید تعامل با اسراییل به چه معناست؟ من برایتان خواهم گفت. روزی خواهد آمد که مسیحیان این کشور در نتیجۀ این همکاری مورد حمله قرار خواهند گرفت و ناگزیر خواهند شد اصلاحاتی سیاسی و اجتماعی را بپذیرند؛ اصلاحاتی که هیچگاه در فکر پذیرفتن آن نبودند. در میان مسیحیان کشتارهایی زیر نظر اسراییل رخ خواهد داد و موقعیتهایی را که روزی برای خود امتیاز میشمردند و حاضر به کوتاه آمدن از آنها نبودند، از دست خواهند داد. من برای مسیحیان لبنان از فتنهای اسراییلی- بینالمللی بیمناکم که آنان را در آتش جنگی گرفتار میکند که هرگز برای آن برنامه ریزی یا به آن فکر نکرده بودند... اگر هم اسراییل نتواند نقشۀ خود را از راه همکاری با این احزاب مسیحی عملی کند، در محافل آنان بحران زایی میکند، زیرا مسیحیان طلایه دار دشمنان تاریخی اسرائیل هستند.
به سبب این مواضع بود که احزاب راست گرا رو در روی امام صدر ایستادند و کمیل شمعون در تاریخ ۱۴ /۳ /۱۹۷۸ به امام حمله و او را متهم کرد و گفت: «او از کسانی است که در این زمینه مسوولیت درجه اول دارند. او از کسانی است که در مصیبتی که بر سر جنوب آمد مسوولیت بزرگی دارند.» شمعون در جای دیگر نیز گفت: «تاریخ به نفع موسی صدر حکم نخواهد کرد.»
ه. افزایش تجاوزهای مسلحانه از سوی جناح راست لبنانی و فلسطینی
سال ۱۹۷۸ شاهد افزایش حجم تجاوزهای مسلحانه از سوی برخی از احزاب راست گرای لبنانی و فلسطینی بود. در آن هنگام از نیروهای ملی طرفدار مقاومت فلسطین (نیروهای مشترک) خبری نبود. افزایش تجاوزها پس از سفر رییسجمهور پیشین مصر، انور سادات، به تل آویو رخ داد. در آن زمان جنوب لبنان تنها میدان برای هرگونه تحرک یا فعالیت بر ضد سوریه بود، چراکه اختلاف میان دولتهایی که به نام استقامت و پایداری شناخته میشدند با دولتهایی که راهحل مسالمت آمیز با اسراییل را پذیرفته بودند، بیشتر شده بود. این اختلاف میتوانست به عملیات مسلحانۀ اسراییل بر ضد مقاومت فلسطین در جنوب لبنان و کشیده شدن سوریه به میدان جنگ مستقیم بینجامد.
اوضاع در جنوب لبنان به شکل خطرناکی بحرانی شده و تجاوزهای مسلحانه افزایش یافته بود. درگیریهای مسلحانهای میان گروههای مختلف در چندین شهر و روستا در جنوب از جمله صیدا و صور و نبطیه رخ داد که سبب شد اهالی صیدا اعتصاب عمومی کنند و خواستار بیرون رفتن نیروهای مسلح از کوچه و بازار و به عهده گرفتن مسئولیت از سوی دولت لبنان شوند.
در برابر این تحولات و افزایش تجاوزها، امام موسی صدر اعلام کرد نیروهای جنبش أمل از مواضع خود در حمایت از مقاومت فلسطین عقب نشینی میکنند. امام صدر بلافاصله سلسله فعالیتهایی را برای متوقف کردن هرج و مرج نظامی در روستاها و شهرهای جنوب آغاز کرد و در این راستا به دمشق رفت و با یاسر عرفات دیدار کرد و درباره نزدیک بودن حمله اسراییل هشدار داد.
بهترین توصیف از اوضاع آن دوره را کینز مراد در مجله فرانسوی نوول آبزرواتور در تاریخ ۵/ ۳/ ۱۹۷۸ در مقدمه خود بر مصاحبه با امام موسی صدر (در سفری که ایشان به پاریس داشت) نوشته است. کینز نوشته است: «با وجود گذشت پانزده سال از پایان درگیریها، شهروند بیچاره لبنانی احساس میکند بار دیگر به گرداب جنگ داخلی افتاده است. چرا؟ زیرا هرچند رسیدن نیروهای سوریه آرامش را در لبنان برقرار کرد، هیچ مشکلی را از ریشه حل نکرد. دو سؤال بزرگ همچنان باقی است: در لبنانی که سوریه بر آن تسلط دارد اوضاع مسیحیان چگونه است؟ وضع فلسطینیان چه خواهد شد؟ اکنون سؤال اول در شمال کشور و سؤال دوم در جنوب کشور مطرح است.»
در واقع، تجاوزهای مسلحانه در شهرها و روستاهای جنوب با موج گسترده تبلیغاتی از سوی روزنامهها و مجلات وابسته به احزاب چپ گرا بر ضد امام موسی صدر و طرفدارانش همراه بود. امام و طرفدارانش وقتی در جنوب و بیروت و هر کجای دیگر حضور مییافتند، مورد تعقیب قرار میگرفتند و در مقالهها و گزارشها و کاریکاتورها امام صدر را متهم میکردند که مهره اسرائیل و انزواطلبان (کتائب و احرار) از احزاب راست گرای مسیحی است. برخی از علمای شیعه نیز که با این احزاب تعامل داشتند یا از آنها بهرهای میبردند یا اختلافی با امام صدر داشتند نیز با این حمله سازمان دهیشده بر ضد امام صدر همراه شدند و اوضاع بهگونهای شد که هرگونه همکاری با جنبش امل یا دفاع از امام یا برشمردن خوبیهای ایشان سبب متهم شدن به طرفداری از طرحهای ضد مقاومتی میشد.
امام صدر چندین بار درباره خطرات این وضع هشدار داده و گفته بود که زمینه درگیری در میان مردم فراهم است و او (امام صدر) چندین بار در برابر تحریک گریهای برخی مقامات برای شوراندن گروههای شیعی بر ضد مقاومت ایستاده است و او به عنوان رهبر شیعیان راضی نمیشود که در برابر ملت فلسطین بایستد، ولی در عین حال نباید اقداماتی ناروا بر ضد شیعیان جنوب صورت گیرد.
امام در مصاحبهای میگوید: «من تلاش میکنم برای شیعیان توضیح دهم که این اقدامات، کار فلسطینیان نیست و تنها از سوی گروههای تندرو و نفوذی و توسط عوامل تنش آفرین صورت میگیرد. معروف است که نیروهای اطلاعاتی اسرائیل چیره دستترین نیروها در دنیا هستند.»
و. ترور طونی فرنجیه و خانوادهاش
در ۱۳ ژوئن ۱۹۷۸ صدها نفر از عناصر حزب کتائب لبنان به سرکردگی سمیر جعجع به منزل طونی فرنجیه، نمایندۀ مجلس و فرزند رئیس جمهور پیشین، سلیمان فرنجیه، در اهدن در شمال لبنان حمله کردند و او و همسر و دخترش را به همراه ۳۵ نفر دیگر به قتل رساندند.
طونی فرنجیه رئیس جریان المردة بود که در سال ۱۹۶۸ در منطقه زغرتا شکل گرفت و در آن هنگام ارتش آزادی بخش زغرتاوی نامیده شد. اختلاف بر سر اسلحه فلسطینیان، رئیس جمهور پیشین، سلیمان فرنجیه، را بر آن داشت که از طریق مقالهای در روزنامه النهار در قبال عملیات چریکی و مساله فلسطین موضع گیری کند و شعار «میهن من همواره بر حق است» را سر دهد و بر حاکمیت لبنان تأکید کند. در جنگ دو ساله (۱۹۷۵-۱۹۷۶) ارتش آزادی بخش زغرتاوی به «لواء المردة» تغییر نام داد. این نام برای مارونیان نخستین که در زمان حکومت بیزانس و جنگ با امویان در سوریه حضور داشتند به کار برده میشد.
رهبری این سازمان زیر نظر رهبران سیاسی زغرتا یعنی طونی فرنجیه، رینیه معوض، پدر سمعان دویهی، سلیم کرم و سیمون پولس بود.
در کتابی که به تازگی توسط ریچارد لابیویر روزنامه نگار فرانسوی منتشر شده از نقش موساد در ترور طونی فرنجیه پرده برداشته شده است. نویسنده میگوید: اسرائیل با بسترسازی برای این عملیات چهار هدف راهبردی را برای خود مشخص کرده بود:
۱. از میان برداشتن یکی از مهمترین دشمنان مسیحی خود؛
۲. جلوگیری از گسترش نظامی آنان در شمال لبنان که طونی فرنجیه بهطورغیرمستقیم بر آن تسلط داشت؛
۳. فتنه افکنی در اردوگاه مسیحی با هدف دستیابی آسانتر به هم پیمانانی برای خود؛
۴. تضعیف مسیحیان هم پیمان سوریه.
اسرائیل این ماموریت را بر عهده حزب کتائب که شاخه نظامی آن را بشیر الجمیل رهبری میکرد، گذاشت و عملیات را سمیر جعجع فرماندهی کرد که به کشته شدن طونی فرنجیه انجامید.
امام موسی صدر به همراه شیخ محمد یعقوب و حسین الحسینی (نماینده مجلس) به اهدن رفت و به سلیمان فرنجیه گفت: «برای حمله به اهدن تاریخ ۱۳ حزیران (ژوئن) انتخاب شد. انتخاب این زمان به توصیه اسراییل و برای کشاندن نگاهها از جنوب به شمال و سرگرم کردن افکار عمومی بود، چراکه افکار عمومی ناظر کارهای اسرائیل بود و برای خروج کامل از سرزمینهای لبنان بر او فشار میآورد. این کشتار افزون بر آنکه نگاهها را از اسراییل برگرداند، تلاشی بود برای بیاعتبار کردن ما در دنیا تا دیگر به اقدامات اسرائیل توجهی نکنند و، در نتیجه، فرایند عقب نشینی اسرائیل از لبنان با شکست روبهرو شود.
ح. استعفا دادن رییسجمهور الیاس سرکیس و پس گرفتن آن (۶ژوئیه ۱۹۷۸)
دوره ریاستجمهوری الیاس سرکیس از دشوارترین دورههای ریاستجمهوری در لبنان به شمار میآید. حتی میتوان گفت دوره ریاست سرکیس از دوره کمیل شمعون که به بحران ۱۹۵۸ انجامید نیز دشوارتر و حساستر بود. در دوره سرکیس جنگ دو ساله (۱۹۷۶-۱۹۷۵) با ورود نیروهای بازدارنده عربی به لبنان به فرماندهی سوریه پایان یافت، ولی همزمان با آن درگیریهای خطرناک منطقهای آغاز شد، از جمله درگیری سوریه و مصر، اختلاف سوریه و فلسطین، جنگ سوریه و اسرائیل، جنگ فلسطین و اسرائیل، حمله سال ۱۹۷۸ و پس از آن حمله سال ۱۹۸۲.
الیاس سرکیس بر این عقیده بود که مسیر دولت او بسته شده و او نمیتواند در سایه بازیگران بزرگ حکومت کند. او بین نیروهای درگیر گرفتار شده بود و هر طرف او را متهم میکرد که بر خطاهای طرف دیگر سرپوش میگذارد. در چنین شرایطی او در تاریخ ۶ ژوئیه ۱۹۷۸ استعفا داد و راهحل زیر را پیشنهاد کرد: حرکت به سوی نظام گسترده غیرمتمرکز، به این ترتیب که ساختار دولت واحد حفظ شود، ولی دولت در درون خود واحدهای فرقهای را به گونهای سازمان دهی کند که هر یک خودگردان باشند و استقلال داخلی داشته باشند. او تلاش کرد همه طرفها را متقاعد کند تا خودگردانی هر فرقه در مناطق خود به نظام گسترده غیرمتمرکز تبدیل شود و این مساله، موضوع میثاق ملی جدیدی زیر نظر قانونی مدرن و پیشرفته باشد.
مدتی بعد آقای سرکیس استعفای خود را پس گرفت و اصول چهارده گانه مورد توافق میان لبنانیان را مطرح کرد.
ط. دخالت اسراییل در جنگ داخلی
روزنامه فاینشنال تامیز در شماره ۱۵ ژوئیه ۱۹۷۸ اعلام کرد که صدها مشاور نظامی اسراییلی به همراه مقدار زیادی اسلحه و تجهیزات اسراییلی از جمله تانکهای چیرمن برای حمایت از راست گرایان مسیحی وارد بندر جونیه شدهاند. به گفته این روزنامه در دو هفته گذشته و پس از شعله ور شدن جنگ میان نیروهای سوریه وهم پیمانانشان با راستگرایان مسیحی، پلی دریایی میان جونیه و حیفا کشیده شده است.
رییسجمهور پیشین، کمیل شمعون، در مصاحبه با همین روزنامه بر همکاری با اسرائیل تأکید کرد و گفت که جبهۀ لبنان از سوریه نخواسته است که در لبنان دخالت کند و «آنان بودند که به ما حمله کردند.»
در همان زمان عناصر سعد حداد که وابسته به اسرائیل بودند، به شهرک بلاط در جنوب حمله کردند و ایست بازرسی به راه انداختند، با وجود آنکه نیروهای ویژه بین المللی نپالی در آنجا حضور داشتند.
ی. طرح اعزام ارتش به جنوب
در ۲۸ ژوئیه ۱۹۷۸ نشستی کاری در کاخ ریاستجمهوری در بعبدا با حضور رییسجمهور الیاس سرکیس و نخست-وزیر سلیم الحص و وزیر دفاع و خارجه فؤاد پطرس برگزار شد. در این نشست مساله اعزام ارتش به جنوب مطرح شد.
در اینجا باید به موضع جنبش أمل و امام صدر در حمایت از دولت قانونی و ورود ارتش لبنان به جنوب برای برقراری امنیت در آن و پایان دادن به حالت هرج و مرج تسلیحاتی اشاره کرد. امام صدر در اظهاراتی گفت: «برای هزارمین بار میگویم که هیچ راهحلی برای لبنان جز برپایی حکومت قانونی وجود ندارد و حکومت قانونی نیز جز با از بین رفتن دولت گونهها تشکیل نمیشود.»
ک. اسکان فلسطینیان: ۱۹۷۸
نخستوزیر پیشین اسرائیل مناحیم بیگن در اوت ۱۹۷۷ مساله اسکان فلسطینیان را مطرح کرد. این طرح در آن هنگام رییسجمهور، الیاس سرکیس، را بر آن داشت که در برابر هیئتهای دیپلماتیک نسبت به پیامدهای ناگوار ناشی از نادیده گرفتن اصول بنیادینی که باید در روایط میان دولتها رعایت شود، هشدار دهد و بر مخالفت لبنان با طرح باقی ماندن فلسطینیان در خاک لبنان تأکید کند، چراکه این امر فراتر از توان لبنان است و افزون بر آن به زیان خود مساله فلسطین نیز هست. وی افزود: «ما همه توان خود را برای پاسداری از حقوقمان به کار خواهیم گرفت.»
امام صدر نیز از دادن جنوب به غیرلبنانیان برحذر داشت و با طرح اسکان (توطین) فلسطینیان مخالفت کرد و در موضع گیریها و اظهارات خود دربارۀ آن هشدار داد.
مخالفت امام با طرح اسکان برخاسته از اهتمام او به مساله فلسطین و زنده ماندن آن در وجدان ملتهای عربی و به ویژه خود ملت فلسطین و، همچنین، از بین نرفتن مقاومت فلسطین بود تا از این راه فلسطین قبله و قطب اعراب باقی بماند.
۴. انقلاب اسلامی ایران: نقش لبنان در شکل گیری آن
رابطه میان امام موسی صدر و امام خمینی، هم رابطهای خویشاوندی وهم رابطهای اعتقادی و مبارزاتی بود. رابطه خویشاوندی از این جهت بود که سید احمد خمینی با خواهرزاده امام صدر ازدواج کرده بود. گذشته از آن امام صدر پیوندی استوار با یاران امام خمینی داشت که در سالهای پایانی حکومت شاه، ایران را ترک کردند و به بیروت پناه بردند و شروع به زمینه سازی برای انقلاب کردند. میتوان گفت جنبش أمل نقش مهمی در این انقلاب داشته است، زیرا یکی از برجستهترین چهرههای جنبش یعنی دکتر مصطفی چمران که مسئول رده اول سازمانی جنبش و یکی از بزرگترین معاونان امام صدر به شمار میرفت، یکی از حامیان انقلاب ایران بود و پس از پیروزی انقلاب به عنوان نخستین وزیر دفاع ایران منصوب شد. حتی رئیسجمهور، حافظ اسد، نیز پیش از انقلاب، توسط امام صدر با امام خمینی آشنا شد. عبدالحلیم خدام، معاون رئیسجمهور پیشین سوریه، در گفتگو با روزنامه الشرق الأوسط در این باره گفت: «پیش از پیروزی انقلاب ایران در سال ۱۹۷۹ سوریه از طریق امام موسی صدر با عناصری که برای انقلاب ایران زمینه سازی میکردند، ارتباط داشت... حتی مجموعهای از ایرانیانی که دست-پرورده موسی صدر بودند همگی گذرنامه سیاسی (سبز) سوریه را داشتند.»
این واقعیت را آشکارا میتوان از خبری که مجله الأسبوع العربی در تاریخ ۱۹ /۶ /۱۹۷۸ منتشر کرد، دریافت: «ناظران، غیبت امام صدر را غیبتی کامل از عرصه فعالیت سیاسی در لبنان میدانند... منابع آگاه خالی شدن روزنامهها از سخنان امام صدر را چنین تحلیل میکنند که به هیچ وجه به معنای متوقف شدن فعالیتهای سیاسی او نیست بلکه آنچه او را از اهتمام ورزیدن به اوضاع داخلی لبنان بازداشته، اهتمام فزاینده او به تحولات اوضاع داخلی ایران است، چراکه او در فعالیتهای جریان مخالف در ایران نقش دارد.»
روزنامه الشرق الأوسط در این زمینه مینویسد: «در رأس علمایی که رهبری انقلاب را بر دوش داشتند، موسی صدر رهبر جنبش أمل بود. او در درجه اول عالمی دینی است، ولی امروزی یا متجدد است. او هم ایرانی است و هم عربی و بهطور مشخص لبنانی. او حلقه ارتباطی میان دانشگاه یا دانشجویان با حوزه علمیه است.»
در همین مقاله دربارۀ مسئله ربودن امام صدر و ارتباط او با انقلاب ایران آمده است: «ربودن او به سبب عوامل بسیاری بود که شاید یکی از آنها موقعیت قابل پیش بینی و احتمالی او در ساختار انقلاب پس از پیروزی آن باشد. پیروزی این انقلاب از نظر طرفهای بین المللیِ دوستِ شاه و نظام او امری دور از انتظار نبود. ارتباط امام صدر (با انقلاب اسلامی ایران) ارتباطی استوار و عمیق و تقریباً خودجوش بود و همین امر او را راهنمای رهبران این انقلاب قرار داده بود تا جایی که نخستین معاون نخست وزیر در نخستین کابینه ایران دکتر صادق طباطبایی، خواهرزادۀ امام صدر بود... اگر انقلاب پیروز میشد و دولت آن شکل میگرفت (چنانکه واشنگتن نیز چنین چیزی را پیش بینی میکرد) جایگاه و نقش امام صدر نیز پویاتر و تأثیرگذارتر میشد، زیرا او کانال ارتباطی ایران با دولتها و ملتهای عربی و همچنین کانال ارتباطی اعراب با ایران میشد، همچنان، که نقش واسطه میان لیبرالهای اسلام گرا و جنبش امام خمینی و علما را پیدا میکرد و همین نقش او را قادر میساخت که از جایگاه رهبری (که در تهران در انتظار او بود) بین نیروها هماهنگی ایجاد کند و از بروز بحران جلوگیری کند.»
پس از ناپدید شدن امام موسی صدر وزیران خارجه ایران و عراق در نیویورک با یکدیگر دیدار و توافق کردند که امام خمینی، که با فشار نظام شاه از ایران به عراق تبعید شده بود، از عراق اخراج شود. در تاریخ ۲۴ سپتامبر ۱۹۷۸ خانه امام خمینی در نجف اشرف توسط نیروهای امنیتی عراق محاصره شد و امام خمینی در تاریخ ۴ /۱۰/ ۱۹۷۸ نجف را به سمت مرز کویت ترک کرد، ولی کویت زیر فشار نظام شاه با ورود ایشان به خاک کویت مخالفت کرد. امام خمینی قصد داشت به سوریه برود، ولی پس از مشورت با پسرش سید احمد خمینی قرار شد به پاریس بروند. در تاریخ ۶ /۱۰/ ۱۹۷۸ امام خمینی از بغداد به پاریس رفت و در خانه یکی از ایرانیان در نوفل لو شاتو، یکی از روستاهای اطراف پاریس، اقامت کرد.
الف. رئیس جمهور شیراک و امام خمینی
رئیسجمهور پیشین فرانسه، ژاک شیراک، که در آن هنگام نخست وزیر بود، در یادداشتهای خود نوشته است: «سال ۱۹۷۸ وقتی آیتالله خمینی که چند سال بود به عراق تبعید شده بود از این کشور اخراج شد، صدام حسین از طریق سفیر خود در پاریس نامهای برای من فرستاد و در آن به من سفارش کرد که به خمینی اجازه ورود به فرانسه داده نشود. بیشتر دولتهای بزرگ غربی از پذیرش او خودداری کرده بودند و تنها فرانسه باقی مانده بود که احتمال داشت امام خمینی به آنجا برود. صدام در این نامه چنین هشدار داده بود: «بسیار مراقب باشید. بگذارید او به لیبی برود، زیرا اگر او در فرانسه چیزی بگوید بازتاب بین المللی خواهد داشت، در حالی که اگر در لیبی چیزی بگوید ارزشی نخواهد داشت، زیرا هیچکس آن را نخواهد شنید.» در آن زمان من هنوز نخست وزیر نشده بودم، ولی با این حال فوراً این نامه را به رئیسجمهور ژیسکار دیستن دادم. او هیچ توجهی به آن نکرد و حتی کاملاً برعکس آنچه رئیسجمهور عراق گفته بود، عمل کرد.
محمود دعایی یکی از شاهدان عینی ماجرای بیرون راندن امام خمینی از عراق میگوید: معاون رییسجمهور عراق به نمایندگی از طرف وی با امام خمینی دیدار کرد و با اشاره به تعهدات عراق در قبال نظام ایران از امام خواست تنها به امور دینی بپردازد، ولی امام خمینی پاسخ داد: اسلام دین سیاست است و دین از سیاست جدا نیست... امام تأکید کرد که عقیده خود را تغییر نخواهد داد و اگر آنها بخواهند، او به جایی دیگر خواهد رفت. وقتی از او پرسیدند به کجا خواهد رفت؟ گفت: هر جایی که مستعمره ایران نباشد. پس از آن امام تصمیم گرفت از عراق برود. ابتدا فکر کرد به سوریه برود، ولی عراقیها به او اجازه رفتن به سوریه را ندادند. پس از آن تصمیم گرفت از راه کویت به سوریه برود، ولی فشارهای نظام شاه مانع از آن شد که دولت کویت اجازه عبور امام از خاک کویت را بدهد. وقتی امام به بغداد بازگشت، پسرش سید احمد خمینی به او پیشنهاد داد به پاریس بروند و همین طور نیز شد.
نکتهای که باید به آن توجه داشت فاصله زمانی میان ربودن امام موسی صدر در لیبی یعنی ۳۱ اوت ۱۹۷۸ و ابلاغ پیام به امام خمینی برای ترک عراق در اواخر سپتامبر همان سال است. این فاصله تقریباً یکماهه تصادفی نبود، به ویژه آنکه صدام حسین از طریق ژاک شیراک، رئیسجمهور پیشین، به فرانسویان توصیه کرده بود که امام خمینی را نپذیرند و او را به سوی لیبی بفرستند.
رخ دادنِ پی در پیِ حوادث در مدتی کوتاه، میزان ارتباطی که امام صدر و امام خمینی را به یکدیگر پیوند میداد، به روشنی معلوم کرد و نظام شاه و دستگاههای اطلاعاتی دنیا و به دنبال آن نظامهای وابستۀ عربی نیز این ارتباط را دریافتند. انتخاب لیبی به عنوان تبعیدگاه امام خمینی از روی حسن نیت رئیسجمهور پیشین عراق، صدام حسین، نبود، زیرا او با شاه ایران هماهنگی داشت، همچنانکه این تصمیم بدون هماهنگی با رهبر وقت لیبی، معمر قذافی، گرفته نشده بود. حداقل این بود که لیبی نزد دستگاههای اطلاعاتی دنیا که همگی با انسانهای آزاده دشمن بودند، تبعیدگاه و زندانی مورد اعتماد بود، بهویژه آنکه خود قذافی و نظام معدوم و جنایتکار او نیز آمادۀ ایفای این نقش بودند.
پدیده خمینی و صدر برای نظام وقت ایران و شریکهای عربی آن نگرانی به وجود آورده بود. فعالیتهای آموزشی و مقدماتی برای علنی سازی انقلاب که در برابر چشم دستگاههای مختلف وابسته به نظامهای غربی و شرقی و از مبدأ لبنان به سوی ایران صورت میگرفت، به بسیاری از نظامها اجازه نمیداد در برابر سرنگون شدن نظامی هم پیمان همچون نظام شاه خاموش بمانند یا از آن چشم پوشی کنند، بهویژه آنکه رئیسجمهور پیشین مصر، انور سادات، با ورود به تل آویو راه صلح (اگر نگوییم سازش) با اسرائیل را هموار کرده بود.
افزون بر آن، سرنگون کردن نظامی استوار همچون مصر و امن کردن مرزهای رژیم صهیونیستی با قارۀ آفریقا و جهان عرب در شمال آفریقا، راه را برای دولتهای عربی خاور میانه نیز باز کرده بود تا سوار قطار صلح مصری شوند. در این شرایط وجود دو سید خمینی و صدر، این صلح و منافع اسرائیل و نظامهای وابسته را تهدید میکرد. تنها راه برای خلاصی یافتن از این دو شخص معمر قذافی بود. این یک نظریه است.
نظریۀ دیگر میگوید که دستگاه اطلاعاتی آمریکا دریافت که نظام شاه روزهای پایانی خود را میگذراند و رهبر انقلاب ایران موفق خواهد شد قدرت را در تهران به دست بگیرد و در این میان امام موسی صدر همانطور که گفتیم نقش رابط میان انقلابیان لیبرال ایران و علمای دین و، همچنین، رابط میان اعراب و نظام جدید ایران را پیدا میکرد. سران آمریکا اجازه نمیدادند که شخصیتی همچون سید موسی صدر مانع طرح آنان برای ایران جدید شود. هرچند طرحهای آمریکایی درمورد ایران بعدها با شکست روبه رو شد، ولی کسی که هزینه برپا شدن جمهوری اسلامی در ایران را پرداخت، امام موسی صدر بود که از عرصه سیاسی محو شد تا از برپایی این جمهوری جلوگیری شود، چرا، که جمهوری اسلامی به پرچمدار دفاع از اسلام و پشتیبانی از جنبشهای آزادی بخش و مقاومت تبدیل میشد و جنگ بر ضد رژیم اسرائیل را رهبری میکرد و در برابر توطئههای استعمار میایستاد. هرچند امام موسی صدر ربوده شد، ولی مردان و زنان انقلابی و رهبران و تودهها، راه این انقلاب را به رهبری امام خمینی تکمیل کردند. امام خمینی طوفانی شد که رژیم شاه را در هم کوبید و سرانجام در ۱۱ فوریه ۱۹۷۹ وارد ایران شد و برپایی جمهوری اسلامی را پس از گذشت کمتر از یک سال از ربودن امام موسی صدر و رانده شدن خودش از عراق، اعلام کرد.
سال ۱۹۷۸ شاهد رویدادهایی سرنوشت ساز در عرصۀ داخلی و منطقهای بود. این رویدادها آشکارا نشان داد که منطقه در آستانۀ حمله به کشورهای طرفدار مقاومت که در آن هنگام سوریه و مقاومت فلسطین و لبنان مصداق آن بودند، است. رئیسجمهور پیشین مصر در سال ۱۹۷۷ راه سازش را گشود. در سال ۱۹۷۹ اسرائیل تلاش کرد با حمله به لبنان و سرگرم کردن سوریه از راه حمله به ارتش آن در لبنان و ربودن امام صدر و تبعید امام خمینی برای خلاص شدن از او، به اهداف خود در این منطقه دست یابد، ولی برنامه ریزی و بلندنظری امام موسی صدر و توانایی امام خمینی در ایستادگی و قدرت و تیزهوشی حافظ اسد همگی عواملی بودند که معادلات را دگرگون کرد و منطقه را از افتادن در دام صلح دروغینی که یاسر عرفات و برخی از همراهان او در مقاومت فلسطین را فریفت، نجات داد.
ما تا امروز تاوان این پایداری و ایستادگی در برابر توطئههای اسرائیل و هم پیمانان آن را میپردازیم. تلاش دوباره برای سرنگون کردن تنها نظام عربی طرفدار مقاومت یعنی سوریه، تکرار سناریوی حمله به مقاومت در لبنان و محاصرۀ اقتصادی و تلاش برای تضعیف ایران نمونههایی از این تاوانها هستند.
این مقاله را با سخنی از امام صدر به پایان میبریم: «ما پس از وقوع فاجعه و از دست رفتن فرصت به فکر میافتیم در حالی که اسراییل از زمان جلوتر است و برای رویدادهایی که زمان پیش خواهد آورد، برنامه ریزی میکند. در این شب از شبهای رمضان باید به صراحت بگویم که ما در لبنان دیگر چیزی برای از دست دادن نداریم... برادران ما باید به سرمایهها و خاک و قدرت خود فکر کنند. باید به میراث و دین و تمدن و ارزشهای خود تکیه کنند. به آنها میگویم: همه چیز شما در خطر است. این طور نیست؟ جا دارد این بیت شعر عربی از قصیدۀ «الاستنجاء» را دوباره بخوانم. این شعر هنگامی که به اندلس حمله شد و در آستانۀ سقوط قرار گرفت، خطاب به امیر تونس سروده شده است. شاعر این قصیده ابن الابار قضاعی است. وی گفته است:
ادرک بخیلک خیل الله اندلساً ان السبیل إلی منجاتها درساً
ترجمه: با لشکر خود که لشکر خداست اندلس را دریاب که راهی برای نجات آن نمانده است.»
خلاصه:
در سال ۱۹۷۸ لبنان وارد مرحلهای از حوادثِ پی در پی شد. با پایان جنگ دو ساله، اسراییل تجاوز به جنوب لبنان را آغاز کرد و همزمان با آن بحث اسکان فلسطینیان در لبنان را مطرح کرد. امام صدر اقداماتی برای دور کردن خطر صهیونیستها از لبنان و به ویژه جنوب آغاز کرد که در چند محور خلاصه میشود:
الف. متوقف کردن فتنه داخلی؛
ب. ایستادگی در برابر دشمن و طمع ورزیهایش؛
ج. هشدار نسبت به اسکان دادن فلسطینیان؛
امام صدر سفری دورهای به کشورهای عربی را آغاز کرد و به دمشق و عمان و کویت رفت و در کویت با هیئت فلسطینی به ریاست خالد حسن دیدار کرد که این دیدار تا صبح ادامه یافت.
امام پس از بازگشت از سفر، نتایج دیدارهای خود را با شیخ عقل طایفه دروز، محمد ابوشقراء، در میان گذاشت و با رئیسجمهور وقت، الیاس سرکیس، نیز دیدار کرد.
پس از حمله اسراییل به جنوب در شامگاه ۱۵ /۳ /۱۹۷۸ امام صدر گفت:
۱. آنچه رخ داد پیش بینی شدنی بود، چراکه لبنان سال هاست تاوان اشتباهات دیگران را میپردازد.
۲. همه مسوول هستند غیر از لبنان، زیرا حکومت قانونی لبنان در حال حاضر هیچ ابزاری در اختیار ندارد.
۳. اسرائیل ما را عادت داده است که عقب نشینی نکند. ما در محنت جنوب باید بدبینانهترین حالت را درنظر بگیریم.
۴. امروز بیش از گذشته فرصت فراهم است تا ارتش لبنان منطقه جنوب را در دست بگیرد.
اقدامات دیگر امام صدر عبارتاند از:
۱. تلگراف زدن به مراجع دینی دنیا؛
۲. تلاش برای یافتن راههایی برای کمک به آوارگان؛
۳. صدور پیام خطاب به لبنانیان برای اتحاد و کمک به یکدیگر و رویارویی با این وضع دردناک؛
۴. نوشتن نامه برای رهبران عرب درباره واقعیت موجود و ضرورت حمایت از جنوب؛
۵. پیگیری اجرای قطعنامۀ۴۲۵؛
۶. سفر به دمشق و عمان و عربستان سعودی و الجزائر.
سخن پایانی
امام صدر در آخرین گفتوگوی خود با مجله النهضة الکویتیة در هتل الشاطئ در ۳۰ اوت ۱۹۷۸ گفت: «وضع شیعیان به ویژه در لبنان بدتر از آن است که توصیف شود، خصوصاً که این فرقه بهای مواضع ملی و قومی و انسانی خود را نیز میپردازد.»
ایشان در ۲۹ /۷ /۱۹۷۸ در نخستین مراسم سالانهای که به دعوت انجمن نیکوکاری امام خویی و مدیریت مدینة الزهراء برگزار شد، گفت: «هیج راهحلی جز تشکیل حکومت قانونی وجود ندارد و حکومت قانونی نیز جز با از بین رفتن دولت گونهها، با هر ساختار و هر نام و هر شکل و هر عملکردی، تشکیل نمیشود. در انتظار آن روز هستیم تا بتوانیم این محنت و پیامدهای جنگ را چاره کنیم. ما میکوشیم تا برخی کارها انجام شود و دردها نیز اندکی کاهش یابد. باید مسئولیتی که در قبال خانواده و برادرانمان داریم به یاد آوریم.»
امام در آخرین دیدار خود با رییسجمهور لبنان، الیاس سرکیس، در تاریخ ۲۲/ ۸ /۱۹۷۸ گفت: «دیدار امروز من بهطور ویژه به سبب اظهارات نخست وزیر اسراییل، مناحیم بیگن، است که گفته: اسراییل از مسیحیان و شیعیان جنوب لبنان حمایت میکند. من با شما دیدار کردهام تا بگویم من هرگز به هیچ گونه حمایتی راضی نمیشوم. تنها حامی ما در لبنان حکومت قانونی لبنان است.»
همانطور که گفتیم آخرین مقالهای که امام نوشت در روزنامه لوموند فرانسوی در تاریخ ۲۳ /۸/ ۱۹۷۸ درباره انقلاب ایران و اهداف آن و ستمها و جنایتهای شاه ایران و انسانی بودن انقلاب اسلامی ایران بود.
باری، مواضع پیشگامانه امام صدر در سطح ملی و قومی و اسلامی و جهانی، سدی استوار در برابر اجرای اهداف توطئه گران پدید آورد و کوتاهیهای عمدی اعراب را برملا کرد. امام دو بار درباره شکسته شدن سد روانی میان مردم جنوب و دشمن صهیونیستی هشدار داد: یک بار وقتی دشمن تلاش کرد دیوار دوستی بنا کند (روابط حسنه برقرار کند) و بار دیگر وقتی سادات به رژیم اشغالگر صهیونیستی سفر کرد.
چون امام صدر نقش خود را خودش تعیین کرد و اولویت او خدمت به انسان و تلاش برای آزادسازی مقدسات و همگرایی با آزادگان جهان بود، دشمنان در صدد برآمدند این نقش بزرگ را بیاثر کنند.
به یاری خداوند متعال و با مقاومتی خستگی ناپذیر این راه ادامه دارد و جنبش أمل همان گونه که امام ربوده شده میخواست، آرام نخواهد نشست.
شماای برادران انقلابی، همچون موج دریا هستید که «آسودگی شما، عدم شماست.»
جنبش أمل در میدان جهاد و توسعه با رهبریهای برادر نبیه بری به راه خود ادامه داد. چشمان او همواره منتظر بازگشت امام موسی صدر و دو همراهش، شیخ محمد یعقوب و عباس بدرالدین، است. هرچند قذافی به عنوان کسی که در حق امت و ملت خود ستم کرد و بزرگترین جنایت این عصر یعنی ربودن امام صدر و دو همراهش را مرتکب شد، به سرنوشتی که سزاوارش بود دچار شد، ولی ما در جنبش امل بر مسئولیت این جنایتکار معدوم، معمر قذافی و نظام سرنگونشدهاش در قبال این جنایت پا میفشاریم و خطاب به رهبران کنونی لیبی تأکید میکنیم: مساله امام صدر و دو همراهش مسالهای محوری و اساسی است و ارتقای هرگونه رابطه در گرو روشن شدن این مسئله و آزادسازی آنان است، چراکه این مساله به همه آزادگان جهان مربوط میشود.