امام موسی صدر در سال ۱۹۵۹ میلادی به دعوت عالم ربانی مرحوم سید عبدالحسین شرف الدین به لبنان آمد. اولین مرحله حضور ایشان در لبنان از اینجا آغاز گردید. در این مرحله ما به طور حضوری ایشان را نمیشناختیم. فقط اخبار فعالیتهای ایشان را میشنیدیم. این مرحله از زمان ورود ایشان به صور در سال ۱۹۵۹ میلادی آغاز، و تا حدود سال ۱۹۶۶ ادامه داشت.
اولین سالها
سؤال: برادر ابویحیی! قبل از هر چیز از شما تشکر میکنیم. شما نزد ایرانیان علاقمند به امام موسی صدر شخصیتی شناخته شده هستید. ما از طرف آنها به شما سلام رسانده و به جهت وقتی که دادید، تشکر میکنیم. خواهش میکنیم که به عنوان اولین سؤال، قدری پیرامون اولین فعالیتهای امام صدر در لبنان برایمان صحبت بفرمائید! و اینکه خودتان از چه زمانی با این بزرگوار مرتبط شدید؟
استاد ابویحیی: بسم الله الرحمن الرحیم. امام موسی صدر در سال ۱۹۵۹ میلادی به دعوت عالم ربانی مرحوم سید عبدالحسین شرف الدین به لبنان آمد. اولین مرحله حضور ایشان در لبنان از اینجا آغاز گردید. در این مرحله ما به طور حضوری ایشان را نمیشناختیم. فقط اخبار فعالیتهای ایشان را میشنیدیم. این مرحله از زمان ورود ایشان به صور در سال ۱۹۵۹ میلادی آغاز، و تا حدود سال ۱۹۶۶ ادامه داشت. همانطوری که گفتم، در این مرحله از نزدیک با امام صدر ارتباط نداشتیم. اما بواسطه صحبتهای مردم، اخبار مربوط به ایشان را میشنیدیم. امام در جنوب برنامههایی داشتند که بیسابقه بود. این برنامهها باعث شده بودند تا همه در مورد ایشان سخن بگویند. ما این اخبار را میشنیدیم و به دیدار ایشان مشتاق میشدیم. هرچند تا آن تاریخ ایشان را زیارت نکرده بودیم. من و برخی دوستان، یک گروه کوچک ده دوازده نفره تشکیل داده بودیم که در زمینههای اسلامی فعالیت میکرد. در چارچوب این گروه، اخبار مربوط به فعالیتهای امام را نیز دنبال میکردیم. یکی از افراد این گروه برادر ابوهشام بود. برخی از این برادران نیز به شهادت رسیده و امروز در میان ما نیستند.
بله! امام صدر در این مرحله کارهای مهمی را انجام دادند. اولین کار ایشان تغییر وضع اجتماعی شهر صور و مناطق اطراف آن بود. بعد از آن دامنه فعالیت خود را گسترش داده و به تدریس در مدارس پرداختند. یکی از این مدارس، کلیه عاملیه در بیروت بود. همزمان با آن به ایراد سخنرانی و برگزاری سمینارهای خاص فکری پرداختند. موضوع این سخنرانیها «اسلام قرآنی» بود. تعبیر خود ایشان اینگونه بود:
اسلام قرآنی، آنطوریکه موسی صدر میفهمد!
این تعبیر در واقع از خود ایشان بود. امام صدر از هر فرصتی استفاده میکردند تا اذهان مردم و خصوصاً نسل جوان را روشن کنند. در اغلب مجالس حاضر شده و به ایراد سخن میپرداختند. حتی در مجالس مربوط به طوائف دیگر! سمینارها و سخنرانیهای مهم و متعددی طی این مرحله توسط ایشان ایراد گردید. تا آنجائیکه اطلاع دارم، مهمترین این سمینارها در الندوه اللبنانیه و تحت عنوان «اسلام و فرهنگ قرن بیستم» ایراد گردید. بهر حال حوزه فعالیت ایشان با سرعت زیادی گسترش یافت.
بنابراین چنان که اشاره کردم، امام از شهر صور آغاز نمود. اولین فعالیت ایشان احیاء شعائر اسلامی بود. در قدم اول به شکلی مبتکرانه، برنامههای مربوط به شبهای ماه رمضان را دگرگون نمود. این برنامهها صرفاً دعا و ادعیه نبودند. از جاذبه و محتوی زیادی برخوردار بودند. همزمان با آن به مناطق داخل و خارج شهر صور نیز سرکشی میکرد. اینها اولین فعالیتهای امام در محیطی بود که به عنوان عالمِ اول شهر، مستقیماً در آن مسئولیت داشتند.
مدت کمی بعد حوزه فعالیت امام صدر گسترش یافت و ایشان به درمان پدیده فقر و تکدی در سطح شهر صور پرداخت. امام پدیده تکدی را بطور کلی از سطح این شهر بر انداخت. متکدیان زیادی در سطح کوچه و خیابان بودند که آنها را جمع، و با استفاده از صدقات مردم برایشان مقرری تعیین نمود. او اعتقاد داشت که تکدی شایسته شیعه نبوده و اینگونه ظواهر زشت، میباید هرچه سریعتر از مناطق شیعه نشین پاک شوند.
بعد از ریشه کنی پدیده تکدی در شهر صور، دامنه فعالیت امام گسترش بیشتری یافت و این بار کل منطقه جنوب لبنان را شامل گردید. هدف امام عمران، آبادانی و ایجاد توسعه در منطقه جنوب بود. به همین جهت جمعیت خیریه بر و احسان را تقویت و راه اندازی نمود. ما اخبار این فعالیتها را میشنیدیم و مرتباً در جریان آنها قرار داشتیم. امام صدر مؤسسات فرهنگی و اجتماعی متعددی را بنام جمعیت خیریه بر و احسان تأسیس نمود. یکی از این مؤسسات هنرستان فنی جبل عامل است. یکی دیگر حوزه معهد الدراسات الاسلامیه است. این مؤسسات، فعالیت جمعیت خیریه مزبور را از حالت سنتی و رایج خود درآوردند. امام صدر جمعیت خیریه بر و احسان را در زمینههای فرهنگی و اجتماعی بسیار فعال نمود.
مجلس اعلای اسلامی شیعه
سؤال: ببخشید استاد! امام صدر از چه زمانی در صدد تأسیس مجلس اعلای اسلامی بر آمدند؟
استاد ابویحیی: حالا عرض میکنم! در اواخر مرحله اول بود که امام صدر به فکر گسترش بیش از پیش برنامهها، و ایجاد تشکیلاتی مادر، برای در برگرفتن همه فعالیتها افتاد. ایشان بدین نتیجه رسیده بود که فعالیت فردی هر قدر هم مؤثر باشد، باز حوزه، تأثیری محدود دارد! بنابراین میبایست تشکیلاتی مناسب برپا نمود! از اینجا بود که ایده تأسیس مجلس اعلای اسلامی شیعه در ذهن ایشان شکل گرفت. در سال ۱۹۶۶ میلادی بود که به طور جدی برای تأسیس آن کمر همت بستند. مجلس اعلای اسلامی شیعه اولین مؤسسه رسمی شیعه در جهان است. انقلاب اسلامی ایران هنوز پیروز نشده بود و بنابراین از جمهوری خبری نبود.
همزمان با فعالیت برای تشکیل مجلس، به طور جدی در صدد آموزش و آماده سازی مردم جنوب برای مقابله با تجاوزات رژیم صهیونیستی برآمد. این اقدامات مقارن جنگ ۶ روزه اعراب و اسرائیل و ماههای بعد از آن بودند. امام صدر از سال ۱۹۶۷ میلادی به بعد، به طور جدی در صدد عملی ساختن اندیشه مقابله با اسرائیل بر آمد. البته در مقام نظر، این اندیشه از سالهای پیش از آن نیز وجود داشته است. تا آنجائیکه به خاطر دارم، امام خمینی از سال ۱۹۴۸، یعنی بدنبال تأسیس دولت صهیونیستی، این اندیشه را مطرح کرده بودند. طبیعتاً امام موسی صدر نیز از پیروان همان مکتب بود. منتها در مقام عمل، این امام صدر بود که از سال ۱۹۶۷ به بعد، به طور جدی در صدد عملی کردن آن بر آمد! او در پی آن بود که بتواند از پایگاه لبنان با اسرائیل مقابله کند. بنابراین همانطوری که گفته شد، امام صدر همزمان با برنامه ریزی برای تأسیس مجلس اعلای اسلامی شیعه، به این فکر نیز افتاد که مردم را برای مقابله با رژیم صهیونیستی آماده کند. از اینجا به بعد مرحله دوم حضور امام صدر در لبنان آغاز گردید. در این مرحله بود که با ایشان تماس گرفتیم و رابطهای نزدیک و دوستانه میان ما بوجود آمد!
از طرفی در همین زمان بود که مخالفین و دشمنان امام به حرکت در آمدند. یعنی وقتیکه دایره فعالیت ایشان گسترش یافت، دشمنان نیز به تکاپو افتادند! …
سؤال: ببخشید استاد! مخالفین امام صدر چه کسانی بودند؟ آیا از طوایف دیگر بودند یا از میان خود طایفه شیعه؟
استاد ابویحیی: مخالفین هم از طوایف دیگر بودند و هم از خود طایفه شیعه! در میان طایفه شیعه، مشخصاً هم زعامات سیاسی با ایشان مخالف بودند و هم برخی از روحانیون سنتی! یعنی دقیقاً از زمانیکه ایشان به فکر پی ریزی تشکیلاتی قوی و منسجم برای ساماندهی امور شیعیان افتاد، موج مخالفتها و دشمنیها آغاز گردید. در رأس این مخالفین، زعماء سیاسی طایفه شیعه و برخی طوایف دیگر، و همچنین برخی از معممین سنتی و تقلیدی بودند! فشارها از همه طرف بر ایشان وارد، و روز به روز بر شدت آنها افزوده میشد.
فشارها در اواسط سال ۱۹۶۶ میلادی به اوج رسید. گروهی از خانواده آل محفوظ، که در شهر صور ساکن بودند، به شخصیت روحانی و اخلاقی ایشان تعرض کردند. این واقعه یکی از مصادیق این آیه شریفه بود که «و عسی ان تکرهوا شیئاً و هو خیر لکم»! جریانات آن روز را همه مردم به یاد دارند. آن روز همه میدانستند که سیاسیون و دشمنان امام و در صددند تا ایشان را نابود کنند. مردم با فطرت خود دریافته بودند که این انسان با دیگران فرق دارد! آنها با تمام وجود حس کرده بودند که کردار این مرد با کردار همه سیاسیون و معممین فرق دارد. به همین جهت به شکلی غیر منتظره و بیسابقه به حمایت از او قیام کردند. از منتهی الیه شمال هرمل تا اقصی نقاط جنوب جبل عامل، همه به حرکت در آمدند! ما هم از منطقه بعلبک به راه افتادیم. از همین روز بود که مستقیماً با امام صدر مرتبط شدیم.
کاروانی متشکل از ۱۵۰ عدد اتومبیل را از بعلبک به طرف صور راه انداختیم. در صور با امام صدر ملاقات کردیم. تصور میکنم که محل اجتماع در باشگاه امام صادق (ع) بود. سخنرانیهای متعددی در آنجا ایراد گردید. یک روحیه حماسی و سلحشوری خاصی در همه پدید آمده بود. البته مردم بعلبک در لبنان به این روحیه شهرت دارند. روحیهای که هر وقت از اعتدال خارج گردید، مشکلاتی نیز به بار آورده است! از جمله در همین مجلس قرار گذاشته شد که اهالی بعلبک به حرکت در آیند و منازل خانواده آل محفوظ را در شهر صور به آتش بکشانند. برای اینکه اینها به ساحت امام جسارت کرده بودند. اتفاقاً من هم یکی از سخنرانان آن روز بودم. اهالی بعلبک را تشویق کردم تا از باشگاه امام صادق خارج شده و منازل آل محفوظ را به آتش بکشانند. البته مخاطبین ما تنها اهالی بعلبک بودند. قصد داشتیم اهالی صور را از صحنه درگیری دور نگه داریم تا دچار مشکلات بعدی نشوند. بخصوص مراقب بودیم که مسائلی نظیر اختلافات شیعه و سنی بوجود نیاید. چرا که آل محفوظ از خانوادههای اهل سنت شهر صور بودند. البته آنها به اسم اهل سنت دست به این توطئه نزده بودند. بهر حال بدون توجه به عواقب این اقدام، در حال خروج از باشگاه بودیم که ناگهان امام صدر بلند شدند و پشت میکروفون قرار گرفتند. باز تأکید میکنم که ما انصافاً همه جوانب را بررسی نکرده بودیم. تنها موضوعی که به آن فکر میکردیم، جسارت سیاسیون به عمامه پیامبر اکرم (ص) بود. بهر حال امام صدر در جایگاه قرار گرفتند و خیلی سریع اوضاع را آرام کردند. ابتدا مردم را به حال طبیعی خود باز گرداندند. سپس شبه برنامهای را برای حرکت آینده شیعه ترسیم کردند که بسیار کاراتر و مؤثرتر از برنامه ما، یعنی آتش زدن خانه دشمن و درگیری فیزیکی با آنان بود. اینگونه بود که اوضاع آرام و از بروز یک فتنه قطعی جلوگیری گردید.
همان روز از امام صدر درخواست کردیم تا کل لبنان، خصوصاً مناطق شیعه نشین آن را تحت پوشش قرار دهد. همینطور هم شد. با تحرک امام بین مناطق شیعه نشین لبنان، بقاع و جنوب، و بعلبک و جبل عامل به یکدیگر متصل شدند. این یک واقعیت معروف و تاریخی است که هرگاه بعلبک و جبل عامل به هم متصل شوند، قدرت شیعه افزایش و نتیجتاً بسیاری از معادلات منطقه تغییر مییابند! این قضیه ریشهای تاریخی دارد که به دوران امیر فخرالدین المعنی بر میگردد. در آن دوران خاندان آل حرفوش در منطقه بعلبک و هرمل، و خانوادههای مهمی چون آل صعبی، آل نکاد و … در منطقه جبل عامل زندگی میکردند. این خانوادههای بزرگ بر آن بودند تا رابطهای نزدیک با یکدیگر، و نتیجتاً بین بعلبک و جبل عامل بر قرار کنند. فرآیند نزدیکی شروع شده بود و تدریجاً پیش میرفت. خانواده آل حرفوش مناطق تحت سیطره خود را گسترش دادند و به مشغره رسیدند. آرزوی آنها این بود که به جزین برسند و بدین ترتیب مناطق بعلبک و هرمل را از طریق مشغره، جزین و سپس مرجعیون و نبطیه به جبل عامل متصل کنند. در اینجا بود که امیر فخرالدین وارد عمل گردید. در تاریخ لبنان از فخرالدین به عنوان یک قهرمان یاد میکنند! در حالیکه او یک خائن است! این پیشینه تاریخی را از این جهت بیان میکنم تا به اهمیت اقدامات امام صدر بهتر پی برید. امیر فخرالدین با مصطفی پاشا والی ترک تبار شام تماس گرفت. آن نامه معروف را به او نوشت و هشدار داد که این «مطاوله» میخواهند بعلبک و هرمل را به جبل عامل متصل کنند! و اگر چنین کنند، خطری بزرگ امارت من و دولت عثمانی را تهدید خواهد نمود! اینگونه بود که قوای مصطفی پاشا و امیر فخرالدین به راه افتادند و شیعیان را قتل عام کردند. ابتدا شهرهای قبل الیاس، جزین و مشغره را به آتش کشیدند. بعد به بعلبک رسیدند و تمامی آنجا را به آتش کشیدند. تنها هدف آنها آن بود که از اتصال بعلبک و جبل عامل جلوگیری کنند! امام موسی صدر نیز در این فکر بود که بعلبک را به جبل عامل پیوند دهد. درست همانطوریکه آرزو داشت، لبنان را به تهران، و حتی منطقه زهران در ساحل خلیج (فارس) پیوند دهد.
سؤال: پس آن خیزش مردمی که به دنبال واقعه شهر صور پیش آمد، فرصتی فراهم آورد تا امام صدر بتوانند ایده تأسیس مجلس اعلای اسلامی شیعه را قدرتمندانه مطرح کنند؟
استاد ابویحیی: دقیقاً همینطور است! بعد از این خیزش مردمی بود که حرکت امام صدر حسابی اوج گرفت. ایشان طی یک مصاحبه مطبوعاتی، خواسته شیعیان مبنی بر ضرورت تأسیس مجلس اعلای اسلامی شیعه را رسماً اعلان نمود. و البته همانطوریکه اشاره کردم، همزمان با آن به طور جدی و عملی به فکر افتاد تا نیرویی نظامی برای شیعیان فراهم آورد!
در همین مقطع با ایشان مرتبط شدیم و خود را به عنوان یک مجموعه در اختیار ایشان قرار دادیم. ما مجموعه متدینی بودیم که در همه مناطق فعالیت میکرد.
سؤال: به حضور برادر ابوهشام در مجموعه خود اشاره کردید. دیگر چه کسانی در آن فعالیت داشتند؟
استاد ابویحیی: یکی از افراد ما برادر شیخ خلیل شقیر بود. ایشان الآن مفتی منطقه بعلبک است. کلاً دو یا سه نفر از روحانیون فعال، در جمع ما حضور داشتند. برخی از افراد جمع مدرس یا معلم بودند. دو نفر از برادران قاضی، و دو نفر دیگر نیز در سازمان آب اشتغال داشتند. برخی را هم اشاره کردم که به شهادت رسیدند.
بهر حال در این منطقه، همکاری خود را به شکلی عملی با امام صدر آغاز کردیم. نزد بسیاری از علما رفتیم تا ضرورت تشکیل مجلس اعلای شیعه را برایشان تبیین کنیم. نزد بسیاری از سیاسیون رفتیم تا آنها را نسبت به اهمیت مسأله متقاعد کنیم. البته تنها ما نبودیم که با ایشان همکاری میکردیم! افراد و گروههای زیادی به ایشان پیوسته بودند! ما هم یکی از این گروهها بودیم.
بالأخره در سال ۱۹۶۷، لایحه تأسیس مجلس اعلای اسلامی شیعه به تصویب رسید. در این سال دشمنیهای زیادی بر علیه امام صدر صورت گرفت. بسیاری از سیاسیون و غیر سیاسیون، برای عدم موفقیت ایشان مانع تراشی کردند. اما امام صدر موانع را یکی پس از دیگری برطرف نمود و در نهایت مجلس اعلای اسلامی شیعه تأسیس گردید. البته قانون مجلس در اثر همین سمپاشیها دارای نواقصی بود! منتها امام مصمم بود تا این مؤسسه را تأسیس کند، و بعدها با فرصتی بیشتر نواقص آن را برطرف سازد.
سؤال: اگر ممکن است، انگیزه این کارشکنیها را قدری بیشتر باز بفرمائید. آیا روحانیون هم در این میان نقشی داشتند؟
استاد ابویحیی: همانطویکه اشاره کردم، سیاسیون در پیشاپیش مخالفین بودند. چرا که از حال و آینده خود نگران بودند. فئودالها هم به مخالفت برخاستند. زیرا منافع خود را در خطر میدیدند. برخی از روحانیون نیز بواسطه حسادت یا نگرانی از آینده به مخالفت برخاستند. همه اینها به حرکت در آمدند تا از تصویب لایحه تأسیس مجلس اعلای اسلامی شیعه جلوگیری کنند. اگر لایحه مزبور تصویب نمیشد، مجلس اعلای شیعه هم نمیتوانست تشکیل شود. این قانون حتماً میبایست در پارلمان لبنان تصویب شود. درست همانطور که قوانین مربوط به مجالس طوایفِ دیگر نیز در پارلمان به تصویب رسیده بود. این راهکار قانونی تشکیل مجالس در لبنان است. بنابراین همه سیاسیون، که شامل بسیاری از نمایندگان و در رأس آنها کامل اسعد بودند، و همچنین برخی روحانیون که نمیخواهم نام برم، با تصویب لایحه مخالفت کردند …
سؤال: ببخشید استاد! از آنجایی که این مطالب بایستی بالأخره در تاریخ ثبت شوند، خواهشمندیم تا آنجایی که ممکن است، گروهها و حتی افراد را نام ببرید!
استاد ابویحیی: در میان سیاسیون، کامل اسعد و هوادارانش در رأس مخالفین بودند. البته افراد دیگری هم از سیاسیون، مخالف بودند. اما در رأس آنها کامل اسعد قرار داشت. در میان روحانیون میتوان به مرحوم شیخ محمد جواد مغنیه اشاره کرد که البته آدم فاضل و عالمی بود. دیگری یک نفر از علما خاندان آل فقیه بود که عالمی با تقوا محسوب میشد و تقریبا تا حد مرجعیت هم پیش آمد. این دو نفر در رأس روحانیون مخالف قرار داشتند.
بهر حال مبارزه ادامه یافت. تا اینکه صبری حماده به ریاست مجلس نمایندگان انتخاب گردید. او اوضاع و احوال را میسنجید و حساب شده موضع میگرفت. صبری حماده دید که امام صدر با سرعت فوق العادهای پیش رفته و از یک پایگاه وسیع مردمی برخوردار شده است. به گونهای که از مردم، خصوصاً در منطقه بعلبک، کسی در کنار او باقی نمانده است. البته امام موسی صدر در منطقه جبل عامل هم طرفداران بیشماری داشت. اکثریت مردم حامی ایشان بودند. اما در عین حال، مخالفین ایشان نیز بیشتر از همین منطقه بودند. فئودالهای شیعه بیشتر در جبل عامل نفوذ داشتند تا در مناطق بعلبک و هرمل! بهر حال در همین زمان بود که صبری حماده به ریاست پارلمان انتخاب گردید. او تشخیص داد مصلحتش در آن است که با تأسیس مجلس اعلای اسلامی شیعه موافقت کند. از این رو و با موافقت او، جلسهای با حضور ۱۹ نماینده شیعه در پارلمان تشکیل گردید. همانطوریکه اشاره کردم، پایگاه مردمی امام صدر بسیار گسترش یافته بود و کسی جرأت نمیکرد در مقابل ایشان عرض اندام کند. در چنین شرائطی بود که نمایندگان شیعی پارلمان به دستور صبری حماده اجتماع، و لایحه تأسیس مجلس اعلای اسلامی شیعه را تصویب کردند. این مجلس در سال ۱۹۶۹ تأسیس گردید.
سؤال: در صحبت خود به برخی نقاط ضعف مجلس اشاره داشتید! اگر امکان دارد در این مورد توضیح بفرمائید.
استاد ابویحیی: همانطوریکه گفتم، مجلس نقاط ضعفی داشت. و البته خود امام صدر بهتر از همه به آنها واقف بود. در حقیقت این نقاط ضعف به ایشان تحمیل شده بودند. به عنوان مثال بعضاً افرادی در داخل مجلس بودند، که امام صدر کوچکترین رغبتی به حضورشان نداشت. اما از شروط ضمنی تأسیس مجلس آن بود که این افراد حضور داشته باشند. امام صدر هم موقتاً پذیرفت! زیرا میدانست که نهایتاً خودش هست که اوضاع را رقم خواهد زد. او میدانست که قادر است بعداً هر نوع تغییر و اصلاحی را بوجود آورد. به همین جهت در صدد بود تا بعد از تشکیل مجلس، نواقص آن را بر طرف کند.
حرکت المحرومین و امل
سؤال: ببخشید استاد! همکاریهای نظامی خود را با امام صدر از چه زمانی آغاز کردید؟
استاد ابویحیی: بله! در سال ۱۹۷۰ بود که تجاوزات اسرائیل به جنوب لبنان ابعاد بسیار وسیعی یافت! ما نیز از همین زمان همکاری جدی و عملی خود را در زمینههای نظامی با امام صدر آغاز کردیم. این در زمانی بود که مجلس اعلای اسلامی شیعه تأسیس، و امام صدر نیز به ریاست آن انتخاب شده بود. اجازه دهید تا قبل از اینکه وارد این بحث شوم، خاطره زیبایی را تعریف کنم! البته این خاطره به سؤال قبل بر میگردد!
سؤال: خواهش میکنیم! حتماً!
استاد ابویحیی: در همان روزهای اول تأسیس مجلس، شارل حلو رئیس جمهور وقت لبنان برای تبریک گویی به دیدار امام آمد. ما در آن جلسه حضور داشتیم و کنار امام نشسته بودیم. یادم هست که امام در بخشی از سخنان خود به رئیس جمهور پیشنهاد نمود، تا کل لبنان به صورت یک حوزه انتخابی واحد در آید. شارل حلو یک مسیحی فرانکوفون معروف و شناخته شده بود. افکار و گرایشهایش کاملاً فرانسوی بودند. او در جواب امام لبخندی زد و گفت:
حضرت امام! گویا شما در نظر دارید از همین حالا حکومت لبنان را در دست بگیرید!
برای اینکه او میدانست که اگر لبنان به صورت یک حوزه انتخابی واحد درآمده و مردم مستقیماً رأی دهند، امام بدون تردید پیروز خواهد شد! …
سؤال: ماشاءالله خاطرات زیبای شما انسان را به شوق میآورند!
استاد ابویحیی: خواهش میکنم! و اما فعالیتهای نظامی! همانطوریکه اشاره شد، در سال ۱۹۷۰ میلادی تجاوزات اسرائیلی وسعت یافتند. از اینجا به بعد بود که دوران آموزش و عملیات نظامی، کم کم شروع گردید. امام به طور جدی به فکر تشکیل نیرویی نظامی افتادند تا با تجاوزات اسرائیل مقابله کنند. البته ابتدئاً از دولت خواستند تا از جنوب دفاع کند، در آنجا پناهگاه بسازد و وسایل مقاومت در برابر تجاوزات اسرائیل را فراهم نماید. در این راه تلاشهای بسیاری کردند. این در زمانی بود که سلیمان فرنجیه ریاست جمهوری لبنان را به دست گرفته بود. اما سلیمان فرنجیه از همان ابتدا، بنای مخالفت با امام صدر را گذاشته بود. او با امام دشمنی داشت. به هیچ وجه حاضر نبود با امام کنار آید! با این وجود و به خاطر اتمام حجت هم که شده، امام طرحها و پیشنهادات خود را مجدانه مطرح کردند. ایشان میخواستند جنوب را برای مقاومت آماده کنند. میخواستند جنوب به نیرویی مقاوم در برابر اسرائیل بدل شود. امام صدر در این باب کلام و سخنان زیادی دارند. اما دولت با هیچ یک از طرحها و پیشنهادات ایشان موافقت نکرد. به همین جهت بود که امام مبارزه منفی خود را شروع کردند. اول مردم را به یک اعتصاب عمومی فرا خواندند. تمام لبنان به این دعوت پاسخ مثبت داد. در نتیجه این اعتصاب، دولت ناچار از تأسیس مجلس جنوب گردید. در همان سال بسیاری از روستاهای جنوب در اثر حملات اسرائیل آسیب دیدند. روستایی که بیشترین خسارات را متحمل گردید، روستای «مجدل زون» بود. اسرائیلیها وارد آن روستا شدند و ۱۲ واحد از منازل آن را منفجر کردند. متعاقب این حادثه امام موسی صدر از دولت درخواست نمود، تا به مسؤلیت خود در قبال جنوب عمل کند. اما دولت وقعی ننهاد. اینجا بود که امام تصمیم گرفت، مردم جنوب و بقاع را برای مقاومت در برابر تجاوزات اسرائیل بسیج کند. به یاد دارم که به مجدل زون رفتیم. مردم در وسط روستا جمع شدند. هزاران نفر آمده بودند! صدها نفر نبودند! هزاران تن از جبل عامل، بعلبک و هرمل آمده بودند. امام موسی صدر در کنار خانههای تخریب شده ایستاد و یکی از سخنرانیهای تاریخی خود را ایراد نمود. دقیقاً یادم هست که آن روز، ولادت یا وفات حضرت فاطمه زهرا (ع) بود!
سؤال: ببخشید استاد! آیا این مراسم همان تظاهرات معروف صور نبود؟
استاد ابویحیی: خیر! تظاهرات صور غیر از این است. واقعهای که تعریف میکنم در سال ۱۹۷۰ اتفاق افتاد. تظاهرات صور به سال ۱۹۷۴مربوط میشود. همانطوری که گفتم، تجمع مردم در مجدل زون با یک مناسبت دینی تقارن داشت. اصولاً امام صدر بر روی مناسبتهای دینی تأکید فراوانی داشت.
بهر حال امام به طور جدی و عملی به فکر افتاد تا دولت را برای اجباری کردن سربازی، احداث پناهگاه و تمامی اقدامات لازم جهت مقابله با اسرائیل، تحت فشار قرار دهد. ایشان میخواست نیرویی مؤثر برای مقاومت در برابر اسرائیل پدید آورد. اما از دولت هیچ جوابی نشنید. بالعکس با برخوردهای منفی آن مواجه شد. دولت نه تنها به حمایت از جنوب، جبل عامل و ایجاد یک نیروی مقاوم در برابر اسرائیل بر نخاست، بلکه در مقابل واکنش منفی نشان داد. سالهای ۱۹۷۱ و ۱۹۷۲ به همین منوال، با فشارها و هشدارهای امام سپری شدند.
در سال ۱۹۷۳ بود که آموزش نظامی جوانان شیعه را آغاز کردیم. هیچ کس از قضیه خبر نداشت. در روستایی بنام «یمونه»، که در میان کوههای سر به فلک کشیده و دور دست بقاع واقع شده بود، دورههای آموزش نظامی سری خود را برپا کردیم. مدیریت این دورهها با دکتر مصطفی چمران (ره) بود. در سال ۱۹۷۴ نیز دورههایی را در روستای یمونه برگزار کردیم. برگزاری این دورهها، به هیچ وجه با حوادث بعدی لبنان ارتباط نداشت! تنها هدف آن بود که مجموعههایی از جوانان، برای مقاومت در برابر تجاوزات اسرائیل آماده شوند. آنطوریکه خود امام به ما گفت، قرار بر آن بود تا بعدها وجود این مجموعهها علنی شود. من از همان زمان، مسؤلیت امور لجستیک و تجهیز این مجموعهها را بر عهده گرفتم. البته یکی از برادران بنام استاد محمد شرایف، که خود از اهالی روستای یمونه بود، ما را در این امر یاری میکرد. او لیسانس فیزیک داشت و در دبیرستان یمونه تدریس میکرد. یمونه روستایی بود که در میان کوهها قرار داشت. هیچ کس از فعل و انفعالات داخل آن مطلع نمیشد. استدلال امام موسی صدر آن بود که دولت در حق جبل عامل اهمال، و آن را فراموش کرده است. میگفتند دولت آمادگی مقابله با تجاوزات اسرائیل را ندارد! بنابراین بر خود ماست که به مقابله با آن اقدام کنیم. امام میگفتند که باید مردم را آموزش دهیم، مسلح و آماده کنیم تا در برابر اسرائیل مقاومت کنند. بهر حال این دورهها در سالهای ۴-۱۹۷۳ برگزار شدند. همانطوریکه اشاره کردم، تمامی این برنامهها سری بودند.
بالأخره سال ۱۹۷۵ فرا رسید. در این سال دائره فعالیت را وسیعتر کردیم. یک سلسله پادگان آموزشی در سلسله کوههای شرق لبنان و در مجاورت مرز سوریه احداث کردیم. محل تمرکز ما در منطقهای بنام «عین البنیه» بود. اولین پادگان نظامی و آموزشی ما در این منطقه احداث گردید. این منطقه در منتهی الیه جنوب شرقی بقاع قرار گرفته است. برنامههای جدید نیز اگر چه غیر علنی بودند، اما آن حالت کاملاً سری گذشته را نیز دیگر نداشتند. تعداد اندکی از بزرگان و شخصیتها مطلع شده بودند.
همانطوریکه گفتم، هدف اصلی آن بود که برای مقابله با اسرائیل آماده شویم. برنامهها بر همین منوال ادامه داشتند تا اینکه در ماه ششم سال ۱۹۷۵، حادثه دردناکی در یکی از دورههای آموزشی به وقوع پیوست. مین ضد تانکی منفجر گردید که در اثر آن ۲۸ نفر شهید و ۴۵ نفر مجروح شدند. اینجا بود که امام صدر ناچار گردید تا ولادت جناح نظامی حرکت المحرومین، یعنی «امل» را اعلان کند.
سؤال: ببخشید استاد! آیا این فعالیتهای نظامی قبل از تشکیل حرکة المحرومین بودند یا بعد از آن؟
استاد ابویحیی: سؤال خوبی کردید! آنچه هم اکنون گفتم، تاریخچهای از تکوین فعالیتهای نظامی ماست. مبارزات سیاسی امام صدر مدتی قبل از آن آغاز شده بودند. نقاط عطف این مبارزات، تظاهرات بزرگ و مسلحانه بعلبک و صور بودند که در سال ۱۹۷۴ به وقوع پیوستند. اولینِ این تظاهرات، در ماه مارس سال ۱۹۷۴ در بعلبک بر پا گردید. دهها هزار تن از مردم که بسیاری از آنها مسلح بودند، اجتماع و همراه امام صدر بر ادامه مبارزه سوگند یاد کردند.
بعد از آن و در ماه می، تظاهرات دوم در شهر صور بر پا گردید. این بار تمامی جناحهای دولت لبنان، یعنی ارتش، نیروهای امنیتی، خود سلیمان فرنجیه به عنوان رئیس جمهور، کامل اسعد به عنوان رئیس مجلس نمایندگان، همه و همه در مقابل امام صدر صف کشیده و برای ممانعت از مراسم به حرکت در آمدند. این جناحها موفق نشده بودند در تظاهرات بعلبک کاری انجام دهند. برای اینکه بعلبک معروف بود به اینکه مردمانی سلحشور دارد. مردمی که نه به دولت، و نه به هیچ نهاد دیگر، بهایی نمیدهند. اما جنوب وضع متفاوتی داشت. بسیاری از جنوبیها در ارتش بودند. بسیاری از آنها در داخل دولت بودند. سیاسیون جنوب نیز همواره جدیترین مخالفین امام صدر بودند. به همین جهت دولت به حرکت در آمد تا برنامه اجتماع مردم شهر صور را بر هم زند. در همین ایام بود که دکتر مصطفی چمران، که در مؤسسه صنعتی جبل عامل مستقر بود، نامهای برای ما ارسال نمود. آن موقع هنوز در نبی شیث مستقر بودیم و من در دبیرستان آن تدریس میکردم. پیام دکتر آن بود که جماعت دولت و کامل اسعد در پی آن هستند تا تظاهرات صور را به شکست بکشانند. به همین جهت لازم است شما و دوستانتان مسلح شوید و به سمت صور حرکت کنید! خوب؛ در آن موقع رفتن مسلحانه به صور کار آسانی نبود! دولت با برنامه تظاهرات مخالف بود و به همین دلیل در تمامی راههای منتهی به صور، پستهای بازرسی ارتش را مستقر کرده بود. سلیمان فرنجیه، کامل اسعد و دوستانشان تصمیم قطعی گرفته بودند تا برنامه را به شکست بکشانند. اینجا بود که ناچار شدیم، تا حیلهای را بکار بریم. البته حیله حلالی بود! پلاک اتومبیل یکی از نمایندگان پارلمان را باز کردیم. نمایندگان پارلمان مصونیت سیاسی داشتند و کسی اتومبیل آنها را بازرسی نمیکرد. اتومبیل متعلق به آقای محمد یوسف بیضون بود. البته خود ایشان هیچ اطلاعی نداشت. پلاک اتومبیلِ نمایندگان، پلاک مخصوصِ پارلمان بود. دقیقاً یادم هست که شماره این پلاک، عدد «۲۷» بود. این پلاک را به اتومبیل مرسدسی آویزان کردیم. ۳۰ قبضه اسلحه جمع کردیم و در داخل ماشین گذاشتیم. آن زمان داشتن این مقدار سلاح امر مهمی بود مثل امروز نبود که عادی باشد. سلاحها از نوع کلاشینکف بودند. قبل از عزیمت، تعدادی از جوانان آموزش دیده را به صور فرستادیم. من و برادر خانم شیخ محمد یعقوب سوار اتومبیل شدیم. او صاحب اتومبیل بود. شخصی را برداشتیم و به او لباسی رسمی همراه با کراوات پو شاندیم. او را در سمت راست نشاندیم. اینگونه وانمود کردیم که او، محمد یوسف بیضون نماینده پارلمان است. با این وضع رهسپار صور شدیم. سلاحها در صندوق عقب اتومبیل جاسازی شده بودند. طبیعتاً هیچکس ما را تفتیش نکرد! چون همه تصور میکردند که اتومبیل به پارلمان تعلق دارد. به محض اینکه به صور رسیدیم، با راه اندازی پستهای بازرسی و تعدادی گشتی، کنترل شهر را به دست گرفتیم. یادم هست که دکتر مصطفی چمران (ره) از شدت خوشحالی گریه میکرد! همانطوریکه اشاره کردم، ایشان در آن زمان مؤسسه صنعتی جبل عامل را اداره میکرد. این مؤسسه یکی از مؤسسات بسیار ارزشمند امام صدر است که در اواخر دهه ۶۰ میلادی، یعنی قبل از تشکیل مجلس اعلای اسلامی شیعه، و تحت پوشش جمعیت خیریه بر و احسان تأسیس گردید. بهر حال پستهای بازرسی را در صور ایجاد کردیم و شیرازه جماعت کامل اسعد تماماً از هم گسست. مزدوران وی در خانههای خود مخفی شدند و وضعیت شهر به حالت عادی بازگشت. کنترل تمامی شهر در دست ما قرار گرفت. احدی از جماعت کامل اسعد و حتی دولت باقی نماند که جرأت خروج از منزل را داشته باشد. البته قبل از آمدن ما، تعداد زیادی میخ مخصوص سه شاخه در جادههای منتهی به شهر ریخته بودند تا حرکت وسایل نقلیه را مختل کنند. منتها دکتر مصطفی چمران (ره) با آن نبوغ خود، تعدادی از شاخههای بزرگ درختان سرو را شکست و آنها را به یک دستگاه تراکتور کشاورزی بست. با استفاده از این روش، تمامی راههای منتهی به صور، یعنی جاده صیدا، جاده جبیع و … پاکسازی شدند. نهایتاً تظاهرات صور نیز به شکل بسیار باشکوهی برگزار گردید.
بعد از این تظاهرات امام صدر جلسهای گذاشت و نظر ما را پیرامون هر دو مراسم بعلبک و صور جویا گردید. البته امام نظر گروهها و طبقات مختلفی را جویا شده بود. ما به اصطلاح گروه عملیاتی و اجرایی بودیم و طبعاً بدون تشویش و ملاحظات معمول فکر میکردیم. اما امام حتی از سیاسیونی که دشمنی نداشتند نیز نظرخواهی کرده بود. از روحانیون نیز نظر خواهی کرده بود. اصولاً مشاوره، بخشی از روش امام موسی صدر بود. دکتر مصطفی چمران نیز در این جلسات ایشان را همراهی میکرد. بهر حال جلسهای گذاشته شد و امام نظر ما را جویا شدند. من نیز از جوانانی بودم که مورد سؤال قرار گرفتم. در آن جلسه مسائل مختلفی طرح گردید. من در جواب چنین اظهار داشتم:
درست است که در بعلبک دهها هزار نفر از مردم در مراسم شرکت کردند! درست است که در صور نیز دهها هزار تن شرکت کردند! اما بر اساس تجربه خود اعتقاد دارم که نتیجه کار ده نفر آدم تشکیلاتی، از نتیجه کار هزار نفر آدم بدون تشکیلات بیشتر است!
البته خود امام صدر بهتر از ما بدین امر واقف بود. منتها چون نظر ما را جویا شده بود، چنین جوابی دادیم. اغلب برادران حاضر در جلسه با این مسأله موافق بودند. یعنی اغلب موافق بودند که نمیتوان به مجلس اعلای اسلامی شیعه اکتفا نمود. احساس میکردند که وقت آن رسیده است تا تشکیلاتی منظم و قوی بوجود آید، که بتواند با تجاوزات اسرائیل، و همچنین حرمان و محرومیت در داخل کشور، مقابله کند. این در زمانی بود که اوضاع داخلی لبنان نیز کم کم به مرحله انفجار نزدیک میشد. همه حس میکردند که وضع موجود نهایتاً به انفجار منجر خواهد شد. همانطوریکه اشاره کردم، بعد از این قضایا بود که پادگانهای آموزشی را در منطقه عین البنیه برپا کردیم و هزاران نفر از جوانان آموزش نظامی دیدند.
سؤال: پس ولادت حرکت امل بلافاصله پس از واقعه انفجار عین البنیه صورت گرفت؟
استاد ابویحیی: دقیقاً! البته هدف امام موسی صدر آن بود که ولادت حرکت امل را بعد از انجام عملیاتی در داخل اراضی فلسطین اشغالی اعلان کند. من خوب به یاد دارم که امام بر این مسأله اصرار داشت! چرا که آن زمان مسئولیت آموزش نظامی جوانان در منطقه عین البنیه با من بود. ما میبایست یک یا دو گروه از اولین جوانان آموزش دیده را آماده کنیم، تا عملیاتی را در داخل اراضی اشغالی به اجرا در آورند. امام قصد داشت که بعد از این عملیات، رسماً ولادت جناح نظامی حرکة المحرومین، یعنی «افواج مقاومت لبنانی - امل» را اعلان کند. امام میخواست با این حرکت نشان دهد، که هدف حرکت امل تنها مقابله با اسرائیل است و نه هیچ چیز دیگر! این تصمیمی بود که امام صدر اتخاذ کرده و به ما ابلاغ نمود. منتها تقدیر چنان بود که آن انفجار صورت گیرد! نتیجتاً امام ناچار گردید تا ولادت حرکت امل را پیش از موعد اعلان کند! یک مصاحبه مطبوعاتی در فاصله ۴۰ کیلومتری شهر بعلبک برگزار و طی آن تأسیس شاخه نظامی حرکة المحرومین اعلان گردید.
اهداف نهایی
سؤال: برادر ابویحیی! هم ّو غمّ اصلی امام صدر چه بود؟ ایشان به چه هدفی میاندیشید؟ نهایتاً به کجا میخواست برسد؟
استاد ابویحیی: هم و غم اصلی امام صدر، آینده تشیع جهانی بود. هنگامی که مجلس اعلای اسلامی شیعه را ایجاد کردند، نظرشان این بود که اولین مؤسسه رسمی شیعه در جهان باشد. میخواستند نیرویی قوی و مؤثر بری شیعه بوجود آورند. از طرفی در صدد بودند تا به طور جدی و عملی با اسرائیل مقابله کنند. شب و روز تلاش میکردند تا تمامی اعراب را به جنوب لبنان بکشانند. میخواستند این منطقه را به صورت خط مقدم مقابله با اسرائیل درآورند. بگذارید باز خاطرهٔ برایتان تعریف کنم:
در سال ۱۹۷۶ نیروهی سوریه وارد لبنان شدند. من شرایط ورود این نیروها را که بر اساس توافق کنفرانس ریاض صورت گرفت، دقیقاً به خاطر دارم. میدانید که امام صدر خود، صاحب و برپاکننده این کنفرانس بود. ایشان سفرهی متعددی به دمشق، قاهره، ریاض و کویت نمود و نهایتاً موفق گردید تا سران این کشورها را در قالب کنفرانس ریاض گرد هم آورد. یکی از تدابیر امام صدر آن بود که ورود نیروهای سوریه به لبنان، از جنوب و مشخصاً از منطقه نبطیه باشد. هدف اصلی امام آن بود که تمامی اعراب را به جنوب بکشاند. آن موقع هنوز جمهوری متولد نشده بود. شاه پاسبان آمریکا در خلیج (فارس) بود. امام در پی آن بود تا ارتش کشورهای عربی را در قالب نیروهای بازدارنده عرب، به جنوب بکشاند.
بدین ترتیب مقدمات مقابله تمامی اعراب با اسرائیل فراهم میشد. امام در واقع میخواست دولتهی عربی را از طریق جنوب لبنان به مقابله با اسرائیل بکشاند. این هدف ایشان بود. اما وقتی اولین واحد نیروهای بازدارنده عرب وارد نبطیه گردید، هنوز ۲۴ ساعت از ورود آنها نگذشته بود که اسرائیل توسط آمریکا به سوریه اولتیماتومای ۲۴ ساعته داد! یعنی هشدار داد که اگر آن واحد نظامی ظرف ۲۴ ساعت از منطقه خارج نشود، اسرائیل حملات مستقیم خود به لبنان و سوریه را آغاز خواهد کرد. این هشدار، جدی بود. به همین جهت واحد مزبور از نبطیه عقب نشینی نمود. من همان موقع در خدمت امام صدر بودم که آقایی آمد و نوشتهای آورد. خبر عقب نشینی آن واحد نظامی در نوشته قید شده بود. انگار آن صحنه همین الآن جلوی چشمانم مجسم است. امام دستان خود را به هم زدند و گفتند: نشد! برنامه ما به هم خورد!
ما که متوجه قضیه نبودیم، از ایشان پرسیدیم منظورتان چیست؟ کدام برنامه به هم خورد؟ آن وقت قضیه را شرح دادند. هدف اصلی امام آن بود که در آن روزهی ضعف لبنان، و تا زمان کسب آمادگی مردم آن برای مقابله مستقیم با اسرائیل، ارتش کشورهی عربی را از طریق جنوب در مقابل اسرائیل قرار دهند. اما وقتی آن واحد نظامی عقب نشست، اظهار داشتند که برنامه به هم خورده است و روزهای سخت تری در پیش داریم!
رابطه با انقلاب اسلامی
سؤال: برادر ابویحیی! اگر اجازه دهید، مایلیم دامنه بحث را به انقلاب اسلامی ایران بکشانیم. رابطه امام صدر با این انقلاب و حضرت امام به چه شکلی بود؟
استاد ابویحیی: همه ما در پیشگاه خداوند هستیم و قاعدتاً توجه داریم که چه میگوییم. من در جواب این سؤال مطالبی دارم که میگویم و امیدوارم که در تاریخ ثبت شوند. تا آنجایی که ما شاهد بودیم، حتی یک روز هم حرکت مردم و جامعه روحانیت ایران از ذهن، زبان و کلام امام نیفتاد. ما را مرتباً متناسب با ظرفیتی که داشتیم، در جریان فضی ایران قرار میداد. دقیقاً یادم هست که از امام خمینی با تعبیر «الامام الاکبر» یاد میکردند. تعبیرشان از امام خمینی چنین بود …
سؤال: برخی در ایران عنوان کردهاند که امام صدر نظر موافقی نسبت به امام خمینی و انقلاب اسلامی نداشت. اگر ممکن است، این مساله را بیشتر توضیح بفرمائید:
استاد ابویحیی: تا آنجایی که ما اطلاع داریم، ایشان حتی یک روز هم از حرکت مردم ایران غافل نبود. تازه ما در جریان اقدامات امام قرار نداشتیم! زیرا ضرورتی نداشت که ایشان همه برنامههای خود را بری ما تعریف کنند. من یقین دارم که امام صدر یکی از ارکان انقلاب اسلامی ایران بود! …
سؤال: ببخشید استاد! امام صدر در مورد شخص امام خمینی چه اظهار نظرهایی داشتند؟
استاد ابویحیی: همانطوریکه گفتم، ایشان دائماً از امام خمینی با عنوان «الامام الاکبر» یاد میکردند. همواره میگفتند:
او انقلابی را رهبری میکند که چهره منطقه را دگرگون خواهد کرد!
ما مرتباً این تعابیر را از ایشان میشنیدیم. همواره به شکلی بسیار محترمانه و سطح بالا از علما مبارز ایران یاد میکردند.
متأسفانه در آن زمان روحانیت لبنان با روحانیت مبارز ایران تفاوت داشت. امام همواره تأکید داشتند که روحانیون ایران افرادی روشن، انقلابی و مبارز هستند. همواره چنین تصویری را از علما و روحانیت ایران در ذهن ما ایجاد میکردند. دائماً به ما القا میکردند که آن کسی که این انقلاب را رهبری میکند، «الامام الاکبر» آقای خمینی است. در اینجا مایلم به دو خاطره اشاره کنم:
و اما خاطره اول! من در حازمیه بودم. آن زمان هنوز مقر مجلس اعلای اسلامی شیعه در حازمیه بود. یکی از روحانیون ایرانی وارد مجلس گردید. لباسی بسیار ساده و تا حدودی مندرس به تن کرده بود. به گونهای که انسان تصور میکرد، درویش یا فردی زاهد است! آن زمان منشی دفتر و مسئول تنظیم ملاقاتهای امام، شخصی به نام … بود. او الآن هم در مجلس با آقای شیخ محمد مهدی شمس الدین کار میکند. یک بار هم نامزد نمایندگی پارلمان لبنان شده بود. بهر حال آن روحانی ایرانی آمد و در کنار منشی نشست. من هم آنجا بودم. به منشی گفت میخواهم با امام صدر ملاقات کنم. اما منشی چندان اهمیتی نداد. شاید با خود فکر کرده بود که این آقا یک روحانی معمولی است و کار مهمی ندارد. پس عیبی ندارد که کمی بنشیند! بعد از گذشت ۱۰ یا ۱۵ دقیقه، آن روحانی مجدداً به منشی گفت برادر! من میخواهم آقای صدر را ببینم! اما منشی عجلهای نداشت! بیش از یک ساعت و نیم به همین شکل سپری گردید. بعد از گذشت این مدت، روحانی مزبور با حالتی عصبانی اعتراض نمود.
تهدید کرد که اگر الآن به او وقت داده نشود، خود درب را باز کرده و وارد دفتر آقای صدر خواهد شد. منشی ناچاراً گوشی تلفن را برداشت و با آقای صدر تماس گرفت. گفت که یک روحانی ایرانی آمده و میخواهد شما را ملاقات کند. چند لحظهٔ نگذشت که درب باز شده و آقای صدر وارد گردید. آن روحانی را در آغوش گرفته و مصافحه کردند. بعد دست خود را روی شانه او گذاشتند تا به اتفاق داخل دفتر شوند. در همین حین نگاهشان به من افتاد. پرسیدند که آیا کاری دارم؟ گفتم که از جنوب آمدم تا پیرامون یک مسأله نظامی با ایشان مشورت کنم. اشاره کردند که من هم داخل شوم. وارد دفتر شده و در آنجا نشستم. امام و آن روحانی مدتی به زبان فارسی با هم صحبت کردند. طبیعتاً من متوجه نشدم که در مورد چه موضوعی صحبت میکنند. سپس آن روحانی مبلغ زیادی پول از جیبهای خود در آورد و آنها را تحویل امام صدر داد. امام پولها را شمرد، مرتب و ثبت کرده و در داخل صندوق گذاشت. دوباره صحبت خود را به زبان فارسی پی گرفتند. بعد از گذشت حدود نیم ساعت، آن روحانی به قصد خدا حافظی از جا برخاست. امام صدر نیز به منظور بدرقه بلند گردید و به اتفاق از دفتر خارج شدند. من پشت سر آنها بودم. وقتی امام برگشتند، خیلی جدی منشی خود را مؤاخذه کرده و به او چنین گفتند:
من بیش از صد مرتبه به شما تذکر دادم که مردم را احترام کنید! ارزش آنها را بدانید! متوجه باشید که با چه کسی برخورد میکنید! آیا هیچ میدانید که این آقا را چه کسی فرستاده بود؟ این آقا از طرف امام خمینی آمده بود!
یادم هست که منشی سخت ناراحت و پشیمان گردید. و این یکی از حوادثی بود که خود شخصاً نظاره گر آن بودم.
و اما خاطره دوم: سال ۱۹۷۷ و شاید هم ۱۹۷۶ بود. به احتمال قویتر سال ۱۹۷۷ بود. امام صدر تلاش میکرد تا برخی از مشکلات شیعیان عربستان سعودی را از طریق امیر عبدالله ولیعهد امروز آن کشور حل کند. معمولاً وقتیکه ایشان از سفری باز میگشتند، از شخصیتهایی که با آنها دیدار داشتند برایمان صحبت میکردند. ما کادرهای حرکت امل بودیم که تقریباً هفتهای یکبار جمع میشدیم تا در جلسات دروس عقیدتی و تحلیلهای سیاسی ایشان شرکت کنیم. در این جلسات ابتدا یک سلسله مباحث فرهنگی و عقیدتی را مطرح میکردند. بعد اوضاع سیاسی روز را مورد بحث قرار میدادند. نهایتاً نیز به مسائل تشکیلاتی میپرداختند. این برنامه ایشان در آن جلسات بود. تعداد ما چیزی در حدود ۱۰۰ یا ۱۲۰ نفر بود. در یکی از همین جلسات بود که اظهار داشتند، میخواهند از طریق امیر عبدالله برخی از مشکلات شیعیان عربستان را حل کنند. یادم هست که در این جلسه ارزیابی خود از رهبران سعودی را نیز بیان داشتند. از جمله تصریح کردند که امیر عبدالله را اصلح از دیگران میدانند. بهر جهت امام صدر با این هدف یکی دو مرتبه از مناطق شیعه نشین شرق عربستان بازدید کرده بودند. و اما خاطرهٔ که میخواهم بیان کنم! در یکی از همین سفرهایی که به عربستان داشتند، هنگام ورود به دفتر امیر عبدالله با آقی محسن دلول وزیر دفاع اسبق لبنان مواجه میشوند. محسن دلول در حال خروج از سالن بود. او ظاهراً به نمایندگی از طرف کمال جنبلاط رئیس حزب سوسیالیست ترقی خواه لبنان به آنجا آمده بود. بری اینکه در همان وقت قائم مقام رئیس این حزب نیز بود. البته آن موقع هنوز وزیر و وکیل نشده بود. وقتی به هم رسیدند، بعد از سلام و تعارفات اولیه، امام صدر دست وی را گرفتند و گفتند برگردید! صحبتی دارم که خوب است شما هم بشنوید! محسن دلول در جواب گفته بود که سرورم! من از طرف فرد دیگری اینجا هستم! کارم نیز با امیر عبدالله تمام شده است! اما امام گفته بودند عیبی ندارد! این بار من از شما میخواهم که در جلسه حضور داشته باشید! محسن دلول نیز برگشت و به اتفاق وارد دفتر امیر عبدالله شدند. آن زمان یکی از سختترین دورانهای لبنان بود. وضعیت لبنان حقیقتاً بسیار خطرناک بود! داستان آن جلسه را محسن دلول کلمه به کلمه برایمان تعریف نمود. ایشان میگفت که امام موسی حدود ۱۰ الی ۱۵ دقیقه در مورد وضعیت لبنان صحبت نمود. بعد از آن در حدود ۴۵ الی ۵۰ دقیقه پیرامون انقلاب اسلامی ایران سخن گفت! یعنی در شرایط خطرناک آن روز لبنان، در حدود سه چهارم صحبتهای امام به انقلاب اسلامی ایران اختصاص داشت! محسن دلول تعریف کرد که امام در قسمتی از سخنان خود به امیر عبدالله چنین گفتند:
در ایران انقلابی در شرف وقوع است! این انقلاب را مرجعی رهبری میکند که نامش آیت الله خمینی است! این انقلاب، اسلامی است! نه طایفی است و نه قومی! نه شیعی است و نه ایرانی! انقلابی است اسلامی، که بری مسلمین جهان خیر و برکت به همراه دارد! پیروزی این انقلاب قریب الوقوع است و زمان زیادی نخواهد برد! از هم اکنون به شما سفارش میکنم! بر شماست که با آن رابطهای سازنده و حسنه داشته باشید! فریب دسیسههای آمریکا را نخورید و در دام اختلافات واقع نشوید!
این دو خاطره به اندازه کافی، گویی عمق روابط امام صدر با انقلاب اسلامی ایران و همچنین امام خمینی (ره) هستند. ایشان به مناسبتهای گوناگون برای ما از انقلاب اسلامی ایران صحبت کردند. تعداد زیادی از مبارزین ایرانی پیش ایشان میآمدند و از کمکهای ایشان استفاده میکردند. به همین جهت هم افرادی مثل کامیل شمعون، منصور قدر سفیر ایران در لبنان، و یا عبدالحمید غالب سفیر مصر در لبنان، فشارهای فراوانی بر ایشان وارد کردند.
سؤال: ببخشید استاد! برخورد امام صدر با مبارزین ایرانی که در لبنان و سوریه فعالیت داشتند، چگونه بود؟
استاد ابویحیی: امام تمام نیازها و مایحتاج مبارزاتی آنان را تأمین میکرد. برای آنها فضایی امن جهت فعالیت و تحرک فراهم نمود. برای بسیاری از آنها اجازه اقامت، خروج و سفر گرفت. یعنی هر آنچه که برای ادامه مبارزه بدان نیاز داشتند، برایشان فراهم میکرد. ما برخی از این افراد را به اسم میشناختیم.
آخرین اطلاعات، ضرورت پیگیری
سؤال: برادر ابویحیی! الآن بیش از ۱۸ سال از ناپدید شدن امام موسی صدر میگذرد. دوستان و علاقمندان امام صدر در لبنان چه کردهاند تا از سرنوشت ایشان اطلاعی بدست آورند؟
استاد ابویحیی: ببینید! دوران غیبت امام صدر را میتوان از این نظر به دو یا سه مرحله تقسیم نمود. در مرحله اول که تا دو سال بعد از ناپدید شدن ایشان ادامه داشت، عملیات سیاسی و نظامی متعددی انجام گردید. منظور از عملیات سیاسی ملاقاتهایی است که با سران عرب انجام گرفت. به سوریه رفتیم و با رئیس جمهور حافظ اسد ملاقات کردیم. به الجزایر رفتیم و با شاذلی بن جدید ملاقات کردیم. به اردن رفتیم و با شاه اردن ملاقات کردیم. در این ملاقاتها من خود حضور داشتم. ملاقاتهای دیگری هم با افراد درجه اول و دوم صورت گرفتند. این ملاقاتها به سالهای ۱۹۷۸، ۱۹۷۹ و ۱۹۸۰ مربوط میشوند. در تمامی این ملاقاتها خواستار پیگیری قضیه بودیم. مثلاً در سوریه رفاقت حافظ اسد با امام صدر را بهانه قرار دادیم. یادم هست که در ملاقات سال ۱۹۸۰، حافظ اسد از امام صدر شدیداً تجلیل نمود و گفت:
ناپدید شدن امام صدر خسارتی بزرگ برای تمام امت اسلامی، و خسارتی شخصی بری خود من بوده است!
ایشان در سخنان خود از تعبیر «رحمه الله» نیز استفاده کرد! …
سؤال: ببخشید استاد! آیا این تعبیر متکی بر تحلیل عقلی بود؟ و یا اینکه به اطلاعات و مدارک اثباتی استناد داشت؟
استاد ابویحیی: ما از ایشان نپرسیدیم! اما معتقد هستیم که مسئولینی در این سطح، بر مبنی اطلاعات اظهار نظر میکنند! به عبارت دیگر، هیچگاه برمبنی عاطفه سخن نمیگویند. در صحبتی که با شاذلی بن جدید داشتیم، به شکلی متفاوتِ از سوریه صحبت کردیم. به ایشان گفتیم که شماها اخلاقاً مسئول هستید! بری اینکه شما الجزایریها بودید که رفتن به لیبی را به امام توصیه کردید. این توصیه شخصِ رئیس جمهور، هواری بومدین بود. یعنی زمینه ساز اصلی دعوت قذافی از امام شما الجزایریها بودید! به همین جهت و بر اساس این مسؤلیت اخلاقی، باید در قضیه امام صدر به ما کمک کنید! شاذلی بن جدید در ابتدی سخنان خود سعی نمود تا کمی از بار مسئولیت خود بکاهد! آنهم با این بهانه که آن زمان رئیس جمهور نبود! اما بعد اظهار داشت که تلاشهی زیادی کرده است. از جمله آنکه بارها با قذافی در این باره صحبت نموده است. بعد هم گفت:
امام صدر رحمه الله یکی از شخصیتهای بزرگ اسلامی و عربی در این زمان بود!
یعنی او هم دقیقاً همان تعبیر «رحمه الله» را بکار برد! …
سؤال: آیا از ایشان پرسیدید که بر اساس چه اطلاعاتی چنین تعبیری را بکار میبرند؟
استاد ابویحیی: طبیعی است که پرسیدیم! اما جواب این بود که ما غیر از پاسخهی رسمی دولت لیبی، چیز دیگری در اختیار نداریم! آنها میگویند که ایشان از لیبی خارج شده است! البته شاه حسین چنین تعبیری را در ملاقات ما بکار نبرد. اما تصور میکنم که در آن جلسهٔ کهام رائد تنها به دیدن ایشان رفته بود، چنین اطلاعاتی را به او نیز داده باشد. بهر حال اینها فعالیتهی سیاسی ما بودند.
اما در مورد اقدامات نظامی! موردی که الآن میتوانم بیان کنم، مربوط به زمانی است که قذافی میخواست به لبنان بیاید. قبل از اینکه به این قضیه بپردازم، مایلم بر این نکته تأکید کنم که بعد از ناپدید شدن امام صدر، سطح رهبری شیعه در لبنان بسیار پایین آمد! قضیهای که الآن بیان میکنم، یکی از شواهد من بر این مدعاست:
وقتی که قذافی به دمشق آمد، الیاس سرکیس رئیس جمهور لبنان بود. رئیس جمهور حافظ اسد به رئیس جمهور الیاس سرکیس اطلاع داد که قذافی میخواهد از لبنان دیدن کند! حدود ساعت ۱۰ شب بود که از قضیه مطلع شدم. تلفنی با برادر ابوهشام تماس گرفتم و قضیه را به ایشان گفتم. ما دو نفر همیشه یک زوج فعال و هماهنگ بودیم که یکدیگر را تکمیل میکردیم. ابوهشام گفت این غیر ممکن است! گفتم من این خبر را با گوشهای خودم شنیدم که قذافی فردا به لبنان میآید. او فوراً اتومبیل خود را برداشت و به منزل من آمد. ما آن زمان هنوز در نبی شیث بودیم. به اتفاق عازم بیروت شدیم و در حدود ساعت ۱۱. ۵ یا ۱۲ نیمه شب به آنجا رسیدیم. در آنجا هیچ کس را غیر از آقای حسین الحسینی نیافتیم. او در آن زمان دبیر کل حرکت امل بود. آقای حسین الحسینی به اتفاق آقایان عاطف عون و شیخ نعیم قاسم در منزل نشسته و به واسطه این خبر ماتم گرفته بودند. آقای عاطف عون الآن عضو دفتر سیاسی حرکت امل است. شیخ نعیم قاسم نیز هم اکنون قائم مقام دبیر کل حزب الله است و آن زمان مسئول فرهنگی حرکت امل بود. اینها طوری ماتم گرفته بودند که گویی یتیم شدهاند!
پرسیدیم که چه میخواهید بکنید؟ گفتند مگر کاری هم میتوانیم بکنیم؟ پرسیدیم که شیخ محمد مهدی شمس الدین نائب رئیس مجلس اعلای اسلامی شیعه و جانشین امام صدر، الآن کجاست؟ گفتند مدتیست که با او تماس گرفتیم! اما تا حالا نیامده است! من با تمام وجود میگویم که امام صدر، هم در زمان حضور و هم در زمان غیبتش، مظلوم بوده است! تصمیم گرفته شد که من و ابوهشام به روستی ییلاقی کیفون نزد شیخ محمد مهدی شمس الدین برویم. حدود ساعت ۱. ۵ بعد از نیمه شب بود که به کیفون رسیدیم. فرزند شیخ شمس الدی نگفت که پدرم الآن خواب هستند! گفتیم که قذافی فردا به لبنان میآید و نه تنها شیعه، بلکه تشیع را در این کشور لگد کوب میکند! او امام صدر را گرفته است و میخواهد فردا پیروزمندانه به لبنان بیاید! شیخ شمس الدین بیدار شد و آمد کنار ما نشست. صحبتهای بسیاری کردیم! اما او نمیخواست به بیروت بیاید! من این مطالب را در پیشگاه خداوند میگویم و او بر همه امور آگاه است! خیلی تلاش کردیم! در اواخر صحبت لحن کلاممان قدری تند گردید! شیخ شمس الدین اظهار تأسف میکرد که چرا اصلاً وارد مجلس اعلای اسلامی شیعه شده است! آن ساعتی را لعن میکرد که بدین امر رضایت داده است! ابوهشام در حال عصبانی شدن بود که با اشاره او را آرام کردم. بالأخره به اتفاق شیخ شمس الدین به بیروت برگشتیم! از او خواهش کردیم که به عنوان نائب رئیس مجلس اعلای اسلامی شیعه با الیاس سرکیس تماس بگیرد. از آقای حسین الحسینی نیز خواهش کردیم تا با نخست وزیر سلیم الحص تماس گیرد. شیخ شمس الدین میگفت که آخر در این وقت شب رئیس جمهور خواب است! من چگونه با او تماس بگیرم؟ گفتیم که او رئیس جمهور این مردم است و نه جی دیگر! فردا قذافی به لبنان میآید و این توهین به شیعهای است که یک سوم جمعیت این کشور را تشکیل میدهد! نه تنها الیاس سرکیس، بلکه بزرگتر از او هم باید در مقابل این قضیه احساس مسئولیت کنند! گوشی تلفن را برداشتم و شماره کاخ ریاست جمهوری را گرفتم. مأموری که ظاهرا مسئول حراست آنجا و نامش «شلوحی» بود، پشت خط قرار گرفت. ابتدا گفت که رنیس جمهور خواب است! گفتم که او را بیدار کن و بگو که شیخ محمد مهدی شمس الدین نائب رئیس مجلس اعلای اسلامی شیعه میخواهد با او صحبت کند! و اگر جواب ندهد فردا لبنان را به آتش خواهیم کشید! برای اینکه مسأله به سرنوشت شیعه در لبنان مربوط میشود! چند لحظهای نگذشت که الیاس سرکیس پشت خط قرار گرفت! شیخ شمس الدین با او صحبت نمود. سرکیس میخواست خود را تبرئه کند! گفت که خود حافظ اسد از او خواسته است تا فردا از قذافی در بیروت استقبال نماید! نهایتاً گفت که من الآن با دمشق تماس میگیرم و خواهم گفت که این مسأله در لبنان بحران ایجاد کرده است! اما خود شما هم با حافظ اسد تماس بگیرید! ما خیلی سعی کردیم تا با حافظ اسد تماس بگیریم! اما غیر ممکن بود. در همین حال به حدودساعت ۳ یا ۳، ۵ بعد از نیمه شب رسیده بودم. اینها را میگویم تا بدانید که شیعیان لبنان چگونه در آن دو سال اول به دنبال قضیه بودند.
نیروهی نظامی خود را در بیروت به حال آماده باش در آوردیم. برای اینکه ممکن بود قذافی از جاده فرودگاه، دمشق یا سایر راههای منتهی به کاخ ریاست جمهوری استفاده کند. نیروهای نظامی ما در مدت زمانی بسیار کوتاه آماده شدند. واحدهای سنگین آماده شدند تا اگر قذافی در فرودگاه بیروت و یا در کاخ ریاست جمهوری رؤیت گردید، بلافاصله آنجا را هدف قرار دهند. چند واحد ویژه نیز در حد فاصل مصنع (مرز سوریه) تا اشتوره مستقر شدند تا اگر اتومبیل حامل قذافی از آنجا عبور نمود، فوراً آن را هدف قرار دهند. بدین منظور هماهنگیهای خاصی انجام گرفت که در این فرصت جی ذکر آنها نیست. نیروهای امنیتی سوریه که بر این منطقه نظارت داشتند، متوجه تحرکات ما شدند. مسئولیت تمام این نیروها با یکی از برادران سوری بود که با ما و خصوصاً امام موسی صدر، روابط بسیار دوستانه و عاطفی داشت. وی یکی از مقربین و افراد خیلی نزدیک به حافظ اسد است. او فرستادهای نزد من فرستاد و چنین پیغام داد:
قذافی دارد به لبنان میآید! اکیداً توصیه میکنم که در این قضیه دخالتی نکنید! برای اینکه رئیس جمهور حافظ اسد با این سفر موافق است! و اگر این سفر صورت نگیرد، جبهه پایداری ضربه سختی خواهد خورد!
آن زمان کشورهای سوریه، لیبی، سازمان مقاومت فلسطین، یمن جنوبی و … چنین جبههای را تشکیل داده بودند. به آن فرستاده جواب دادم که به فلانی سلام ابویحیی را برسانید و از قول او چنین بگویید:
حتی اگر خود حافظ اسد هم در کنار قذافی باشد، اتومبیل آنها را به آتش خواهیم کشید! برای اینکه این مسأله با وجود تمامی تشیع، شیعه و شخص علی ابن ابیطالب در لبنان ارتباط دارد!
آن فرستاده گفت که این خیلی حرف بزرگی است! گفتم شما آن را همینطور بری فلانی بازگو کنید و او نیز به همین شکل به حافظ اسد انتقال دهد! فرستاده مزبور که خود یک افسر بود، از ما دو ساعت وقت گرفت و سریعا بازگشت. حرفهی ما را دقیقاً منتقل کرده بود. آن مسئول امنیتی نیز عیناً آنها را بری حافظ اسد نقل کرده بود. حافظ بلافاصله قذافی را در جریان ناآرامی لبنان قرار داده و تأکید کرده بود:
اگر این سفر صورت گیرد، لبنان منفجر خواهد شد! صلاح در این است که سفر شما لغو گردد!
آن فرستاده بعد از گذشت دو ساعت مجدداً نزد من آمد و با خوشحالی تمام پیغام دوست سوریمان را چنین بازگو نمود:
قضیه تمام شد! مطمئن باشید که قذافی به لبنان نخواهد آمد!
بعد هم برخی جملات حافظ اسد را خطاب به قذافی بازگو نمود!
خوب! این یک مورد از فشارهای نظامی جوانان ما بود تا بگویند، ما امام موسی صدر را میخواهیم! کارهای زیادی دیگری هم انجام شدند. جوانان شیعه لبنان بارها عملیات کردند تا خواسته به حق خودشان را به دنیا انتقال دهند! اقدامات مختلفی انجام گرفت! اما هیچگاه به نتیجهای نرسید.
این تلاشهای سیاسی و نظامی تا سال ۱۹۸۰ ادامه داشتند. اما از این سال به بعد همه چیز فروکش نمود! رهبران شیعه بر آن شدند تا عملاً مسأله را به فراموشی بسپارند! فضا تدریجاً سرد گردید! نهایتاً به وضعیتی رسیدیم که امروز در آن بسر میبریم! یعنی اگر شرمی در کار نبود، حتی تصاویر امام صدر را نیز از در و دیوار بر میداشتند! به همین جهت است که خداوند را شکر میکنیم! از اینکه در جمهوری هنوز انسانهایی هستند که برای احیاء نام امام تلاش میکنند! منظورمان از احیاء این نیست که بدن او را زنده کنند! بلکه این است که او را به عنوان یک فکر و به عنوان یک حقیقت زنده نگه دارند! اولین کسی که حرکت اسلامی را در این منطقه بوجود آورد، امام موسی صدر بود. نه حرکت امل، نه حزب الله، نه تجمع العلماء المسلمین، و نه هیچ گروه دیگر این حرکت را تأسیس نکردند! اولین کسی که روحیه نشاط و تحرک اسلامی را در لبنان بوجود آورد، شخص امام موسی صدر بود! او از ایران به اینجا آمد و عقلانیتی داشت که فراتر از ظرفیتهای لبنان بود. او در حالی از ایران آمد که فکر و روحیه انقلاب اسلامی را با خود به همراه آورده بود. روحیه انقلاب اسلامی فراتر از ظرفیتهای فکری و جغرافیایی لبنان بود. او بر آن بود تا افکار امام خمینی را در لبنان پیاده کند. اگر امروز مشاهده میگردد که افراد کثیری در بستر حرکت اسلامی لبنان فعالیت میکنند، از هر گروهی که باشند، به برکت تلاشهای کسی است که برای اولین بار این حرکت را در اینجا بوجود آورد! یعنی امام موسی صدر! متأسفانه حق ایشان تا به امروز آن گونه که شایسته بود ادا نشده است! و خدا را شکر میکنیم از اینکه کسانی مثل شما هستند، که تلاش میکنند تا غبار مظلومیت را از چهره این انسان بزرگ بزدایند!
بگذارید که این نکته را هم بگویم! ما الآن هیچ مسئولیت رسمی نداریم! و یکی از دلایل اصلی کناره گیری ما دقیقاً همین موضوع بود! بری اینکه قرار گذاشته شده بود تا این مسأله به فراموشی سپرده شود! البته از جانب مسئولین و نه مردم! مردم دلهای پاکی دارند! اما مسئولین اعم از شیعه و غیر شیعه تصمیم گرفتند که این مسأله را به فراموشی بسپارند! برای اینکه اینها از مطرح شدن مسأله امام موسی صدر متضرر میشدند. من معتقدم که ما و همه کسانی که به طور عملی در کنار امام صدر فعالیت کردند، بیش از آنچه که در طاقتمان بود عمل کردیم! اما کسانی که با استفاده از نام امام صدر به خیلی جاها رسیدند، نه تنها هیچ کاری نکردند! بلکه بالعکس، تا توانستند در این قضیه کار شکنی کردند! اینها همین امروز هم در تلاش هستند تا بذری را که امام صدر پاشیده بود، نابود کنند! اینها همین الآن هم کوشش میکنند تا افکار و آرمانهای ایشان را به فراموشی بسپارند! چه پیرامون مسأله مقابله با اسرائیل! چه پیرامون مسائل حیاتی داخل لبنان! چه پیرامون نهضت جهانی اسلام! و چه پیرامون ارتباط شیعیان لبنان با جمهوری! تمامی این مسائل در امام موسی صدر متجسد بودند! امام صدر سیاستگذار این مسائل در منطقه بود! افکار و اندیشههای ایشان به ضرر گروهی از شیعیان است که امروز بر مناصب حکومتی لبنان تکیه دارند! خداوند شاهد است که ما به اندازه وسع و طاقت خود عمل کردیم! نهایتاً هم به واسطه همین مسائل کنار گذاشته شدیم!
سؤال: انشاءالله خداوند به شما اجر خیر دهد. برادر ابویحیی! خودتان از وضعیت امام صدر چه خبر جدیدی دارید؟
استاد ابویحیی: هیچ خبر جدیدی ندارم!
سؤال: آخرین جمع بندی که بالأخره بر اساس مجموعه اطلاعات و قراین به آن دست یافتهاید، چه میباشد؟
استاد ابویحیی: جواب دادن به این سؤال برای من خیلی تلخ و دردناک است! حقیقت آن است که مجموعه اطلاعات و قرائن موجود، مرا نسبت به امکان حیات امام شدیداً بدبین کرده است! حقیقتاً به امکان حیات امام بدبین هستم! …
سؤال: چرا به این جمع بندی رسیدید؟ این بدبینی چگونه حاصل شده است؟ به چه اطلاعات و قراینی استناد میکنید؟
استاد ابویحیی: عمدتاً بر اساس همان ملاقاتهایی که در گذشته با برخی سران عرب داشتیم و پیشتر به آنها اشاره کردم. همچنین بر اساس برخی اطلاعات غیر رسمی که قبل از جدایی از حرکت امل بدستمان رسید. البته این اطلاعات هیچکدام قطعی یا موثق نبودند! اما در مجموع، احتمال حیات امام را کمرنگتر، و این حالت بدبینی را تشدید کردند.
سؤال: ببخشید استاد! آیا شما مطمئن هستید که امام هرگز از لیبی خارج نشدهاند؟
استاد ابویحیی: این مسأله قطعی است! تردیدی نیست که امام مطلقاً از لیبی خارج نشده است!
سؤال: آیا دلیل قطعی بر این مسأله دارید؟
استاد ابویحیی: بدون شک! تحقیقات دولت لبنان، تحقیقات دولت سوریه و همچنین تحقیقات خود ما بر این مسأله تأکید دارند! همه این تحقیقات بدین نتیجه رسیدهاند که امام مطلقاً از لیبی خارج نشدهاند!
سؤال: ببخشید استاد! آیا شما تصور میکنید که سوریه با این همه امکاناتی که در اختیار دارد، هر آنچه در توان داشت برای پیگیری قضیه امام صدر به کار برده است؟
استاد ابویحیی: ببینید! مسأله ناپدید شدن امام موسی صدر برای کسانیکه رهبر خود را از دست دادند یک حکمی دارد، و برای کسانیکه با او همکاری میکردند حکمی دیگر! از نظر ما امام صدر تا زمانیکه حضور داشت، رهبر حرکت اسلامی در لبنان بود. بنابراین رابطه ما با امام، رابطه یک رهرو با رهبرش است. اما دیگران وضعیت دیگری دارند. آنها روابط خود را بر اساس مصالح خود تنظیم میکنند. اگر مصلحت سوریه اقتضا کند که بدین مسأله بپردازد، قطعاً خواهد پرداخت! و اگر مصلحتش اقتضا نکند، بدان نخواهد پرداخت! تمامی دولتها بر اساس مصالح خود عمل میکنند. دولتها مثل ما و شما فکر نمیکنند! من اعتقاد دارم که حافظ اسد حقیقتاً امام صدر را دوست میداشت. و معتقدم که امام صدر نیز حقیقتاً حافظ اسد را دوست داشت. در میان سران کشورهای عربی تنها شخصی که امام صدر به او امیدوار بود، شخص حافظ اسد بود! همانطوریکه گفتم، هم با حافظ اسد و هم با سایر رهبران عالی مقام سوریه ملاقاتهایی داشتیم. عبدالحلیم خدام از همان هفته دوم اظهار میکرد:
خدا رحمتش کند!
یعنی از هفته دوم به بعد مرتباً چنین تعبیراتی را به کار میبرد! از رئیس جمهور حافظ اسد تنها یک بار چنین تعبیری را شنیدیم! من تصور نمیکنم که سران دولتها در مورد چنین موضوع حساسی از روی عاطفه و احساس صحبت کنند! بهر حال سوریه بر مبنی مصالح خود عمل میکند. بگذارید برایتان مثالی بزنم:
وقتیکه اجلاس سران جبهه پایداری در سوریه تشکیل گردید، با هزاران اتومبیل از لبنان به سوریه رفتیم. به ما اجازه داده شد تا هیئتی را به داخل اجلاس بفرستیم. این هیئت در جلسهای با معمر قذافی ملاقات نمود. قذافی که هیچگونه حرف منطقی نداشت، نزدیک بود قهر کند و به لیبی باز گردد! الآن دقیقاً یادم نیست که چه کسی بود! ظاهراً یاسر عرفات یا رئیس جمهور وقت یمن جنوبی بود که او را به سالن اجلاس برگرداندند! شما تصور میکنید که این واقعه در روزنامههای سوریه چه انعکاسی داشت؟ آنها در روز دوم اجلاس نوشتند که این کاروانهای مردمی بدین جهت از لبنان آمدند، تا جبهه پایداری را تأئید کنند! این در حالی بود که ما تنها بدین جهت به سوریه رفته بودیم تا امام صدر را مطالبه کنیم! چرا آنها قضیه را طور دیگری جلوه دادند؟ مسلماً به این خاطر نبود که مثلا حافظ اسد از امام صدر خوشش نمیآید! تنها به جهت مصالح سوریه بود! سوریه میخواست بگوید که جبهه پایداری مورد تأئید ملت لبنان است! همه دولتها بر اساس مصالح خود رفتار میکنند.
بنابراین اگر حافظ اسد میتوانست بدون به خطر انداختن منافع کشورش مسأله امام صدر را دنبال کند، قطعاً این کار را کرده بود. برای اینکه او واقعاً از دوستداران امام صدر بود. امام صدر هم از او تجلیل میکرد. یکبار در سال ۱۹۷۵ و بعد از آنکه از یک سفر دورهٔ به کشورهای عربی بر گشته بودند، از ایشان سؤال کردم. یادم هست که با یک ماشین بلیزر عازم پادگان عین البنیه بودیم. من رانندگی میکردم و دو تن از جوانان حرکت نیز همراه ما بودند. نظر ایشان را در مورد سران کشورهای عربی جویا شدم. امام هم ارزیابی خود را ارائه کردند. مثلا در مورد انور سادات چنین گفتند:
او مانند یک طاووس است! کار مهمی نمیکند و تنها به فکر خودنمایی است!
اتفاقاً سادات مدت کمی بعد به بیت المقدس رفت! در مورد حافظ اسد گفتند:
یک چیزی از علی ابن ابطالب (ع) در او وجود دارد!
انصافاً هم در میان سران کشورهی عربی، کسی که تا کنون بیشترین مقاومت را در برابر طرح به اصطلاح صلح خاورمیانه کرده است، شخص حافظ اسد است! البته جمهوری که اساساً تمامی طرحهای صلح را رد میکند، مقامی دیگر دارد! جمهوری این درگیری را نبرد میان اسلام و کفر، و حق و باطل میداند. اما در میان کشورهای عربی، سوریه یقیناً مقاومترین کشور است. و اگر مصلحتش اقتضا کند که اطلاعات خود در مورد قضیه امام صدر را ارائه دهد، به نظر من این کار را خواهد کرد. منتها دولتها همواره مصالح کشور خود را بر مصلحت اشخاص ترجیح میدهند!
سؤال: برادر ابویحیی! در سخنان خود اشاره کردید که یاسر عرفات هم ممکن است در این توطئه دست داشته باشد. سؤال این است که عرفات و قذافی چه نفعی در این توطئه داشتند؟
استاد ابویحیی: ببینید! امام صدر بواسطه دو موضوع ناپدید گردید. موضوع اول داخلی است که به احزاب و گروههای لبنانی بر میگردد. این مسأله را بیشتر توضیح خواهم داد. موضوع دوم همان برنامههای مفصلی است که ایشان در مورد جنوب، جبل عامل و اسرائیل در نظر داشت! برنامههایی که بارها بدانها اشاره کرده بود. مثلا امام صدر دائماً تأکید میکرد:
اسرائیل شر مطلق است!
و یا میگفتند:
هر نوع همکاری با اسرائیل حرام است!
این جملات حکم فتوی داشتند! صرفاً شعارهای سیاسی نبودند! امام بر آن بودند تا جنوب را به صورت خط مقدم نبرد با اسرائیل در آورند. همه این مسأله را میدانند. امام مرتباً این معنی را به ما گوشزد میکردند.
اما اسباب داخلی ناپدید شدن امام صدر! امام در چند مورد مشخص با یاسر عرفات اختلاف نظر داشتند. و این اختلاف نظرها را نه فقط با یاسر عرفات، که با گروهای دیگر از سران احزاب نیز داشتند. یعنی این تنها عرفات نبود که به ناپدید شدن امام کمک نمود! دیگران هم بودند! و اما مهمترینِ این نقاط اختلاف:
تا آنجایی که مشخصاً به مسائل داخلی لبنان مربوط میشود، یاسر عرفات در صدد بود تا بر تمامی لبنان حکومت کند. و در مرحلهای هم به جایی رسید که مقدرات لبنان را او تعیین میکرد. اغلب نیروهایی که بری او کار میکردند، از شیعیان بودند! درست همانند کمال جنبلاط! او نیز خود رهبر گروهی بود که اغلب نیروهایش شیعه بودند! این جمله کمال جنبلاط بسیار معروف است که میگوید:
تا آخرین رزمنده شیعه، جنگ را ادامه خواهم داد!
کمونیستها، قومیها و بعثیها، اغلب نیروهایشان از میان شیعیان بودند! هیچ کیان و بستر مناسبی نبود که بری جذب جوانان شیعه تلاش کرده و بدانها خط دهد. جوانان شیعه میخواستند رشد کنند و وضع موجود را تغییر دهند. چرا که محرومترین طبقه در لبنان بودند. به همین جهت جذب احزاب و سازمانهای چپ میشدند. مگر کسانیکه ایمان محکمتری داشتند، یعنی اغلب جوانان یا بسوی کمونیستها میرفتند! یا بسوی قومیها میرفتند! یا بسوی بعثیها میرفتند! و یا جذب گروههای فلسطینی، از جمله فتح و جبهه خلق برای آزادی فلسطین میشدند! این وضعیت ادامه داشت تا اینکه امام موسی صدر آمد! او برای شیعه کیانی بوجود آورد و نتیجتاً گلیم را از زیر پی احزاب کشید! امام صدر جوانان شیعهای که بدنه احزاب چپ بودند را جذب نمود! کاری کرد که جوانان شیعه به اصالت خویش باز گرداند! از جوانان شیعه، نیروهای انقلابی دیندار و خداشناس بوجود آورد! به آنها نشان داد که میتوان مسلمان، شیعه و متدین بود! و در عین حال مبارز و انقلابی هم بود! اجازه دهید به یکی از جملات معروف امام اشاره کنم:
ما هر دو گزینه جامعه طایفی و لائیک را رد میکنیم! باید جامعهای دیندار با یک نظام سیاسی واحد بر پا کنیم!
این دقیقاً همان مفهوم «نه شرقی و نه غربی» است! بهر حال این امور دست به دست هم دادند و تمامی احزاب کینه امام را به دل گرفتند. احزاب چپ او را متهم میکردند که گرایشات راست دارد! راستگرایان او را متهم میکردند که گرایشات چپ دارد! شاه ایران او را متهم میکرد که با کمونیستها همکاری میکند! کمونیستها او را متهم میکردند که با شاه ایران همکاری میکند! همه احزاب امام را متهم میکردند! و همه از حضور قوی ایشان در صحنه متضرر شده بودند! در رأس اینها، سران احزابِ فعال در لبنان بودند. و در پیشاپیش این سران، شخص یاسر عرفات! به همین جهت تقریباً همه روزه گزارشاتی بر علیه امام تنظیم و بری معمر قذافی ارسال میشد. همه گزارشات در مورد امام صدر، و همه هم منفی بودند! مثلا گزارش میکردند که امام باعث سقوط «نبعه» بود! و یا اینکه امام میخواهد سازمان مقاومت فلسطینی را نابود کند! و همینطور الی آخر! یکی از این افراد احمد خطیب فرمانده به اصطلاح ارتش عربی لبنان بود. این گزارشات یکی پس از دیگری برای قذافی فرستاده میشدند. برای اینکه او با رهبران تمامی احزاب چپ لبنان رابطه نزدیک و مستقیم داشت. توطئه بعدی این بود که امام صدر به لیبی برود! یکی دیگر از این افراد جرج حبش بود که مثلا امروز یکی از اصحاب ماست! چرا که با اسرائیل میجنگد! احمد جبرئیل یکی دیگر از کسانی است که برای قذافی گزارش میفرستاد!
همینطور احمد خطیب، ابو عمار و …! تمام کسانی که از حضور امام صدر متضرر بودند، برای معمر قذافی گزارش فرستادند! همه این عوامل دست به دست هم دادند تا نوبت به قذافی رسید. یعنی کسی که به هیچ معیار و اصولی در زندگی خود پایبند نمیباشد! نه اخلاق، نه انسانیت، و نه عرف سیاسی و بین المللی! بنابراین حقد و کینه رهبران احزاب لبنانی و در رأس آنها یاسر عرفات زمینه ساز توطئه شومی بود که نهایتاً بدست قذافی اجرا گردید.
سؤال: در مورد آینده چه نظری دارید؟ آیا با این بدبینی، هنوز هم ضرورتی بری پیگیری قضیه قائل هستید؟
استاد ابویحیی: ببینید! هیچ تردیدی نیست که بازگشت امام صدر یکی از آرزوهی بزرگ ماست. خصوصاً بعد از اینهمه گرفتاری و مشکلاتی که طی ۱۸ سال گذشته، صرفاً بواسطه عدم حضور امام متحمل شدیم. بازگشت امام صدر یکی از آرزوهای بزرگ ماست. و البته تنها در حد آرزو نبوده است. همانطوریکه اشاره کردم، تلاشهی زیادی برای بازگرداندن امام به عمل آمد.
این تلاشها بدون شک در آینده نیز باید ادامه یابند.
اگر امام زنده باشد و بتوان ایشان را بازگرداند، حقیقتاً رحمت و عنایتی الهی خواهد بود که شامل حال مردم ما شده است! نه شامل خود امام! چرا که اگر این بزرگوار بازگردد، بیشتر از گذشته اذیت خواهد شد. اگر هم به شهادت رسیده باشد، که من متأسفانه چنین نگرانی دارم، باز باید توجه داشت که حضور ایشان مستلزم آن نیست که حتماً «حضور فیزیکی» داشته باشند. امام صدر زمانی در میان ما حاضر است که با افکار و اندیشههای او زندگی کنیم. اندیشههایی که درباره لبنان داشت، درباره مبارزه با اسرائیل داشت، درباره وحدت اسلامی داشت، درباره حرکت اسلامی داشت و …. اینها اموری بودند که امام صدر عمر خود را صرف آنها نمود. با آنها زندگی و در راهشان فداکاری نمود. به نظر من اگر بتوان افکار و اندیشههای امام را زنده نگه داشت، در حکم آن است که خود این بزرگوار را بازگردانده باشیم. اگر هم خود امام را بتوان بازگرداند، نعمتی مضاعف و نورٌ علی نور خواهد بود.
بنابراین بایستی برای پیگیری سرنوشت امام صدر و احیاء اندیشههای این مرد بزرگ تلاش نمود. چه زنده باشد و چه به شهادت رسیده باشد. افراد مخلص و مؤمنی که نفع شخصی ندارند، باید دست به دست هم دهند تا این مهم به انجام رسد.
سؤال: بنابراین شما هنوز هم به ضرورت پیگیری اعتقاد دارید؟
استاد ابویحیی: قطعاً! من به ضرورت پیگیری این قضیه اعتقاد دارم و به امکان روشن شدن حقایق خوش بین هستم. البته مشروط بر آنکه تمامی شرایط لازم مهیا باشند …
سؤال: ببخشید استاد! آیا پیشنهاد مشخصی هم برای چگونگی این پیگیری دارید؟
استاد ابویحیی: به نظر من موفقیت این امر مهم مستلزم مشارکت فعالانه دو رکن مختلف است. این دو رکن باید دست به دست هم دهند و هیئتی را بری پیگیری قضیه تشکیل دهند. رکن اول جمهوری است که باید افراد امینی را با تمامی امکانات مورد نیاز در اختیار هیئت قرار دهد. و رکن دوم خانواده امام صدر است که آنها نیز باید افراد مورد اعتماد خود را در این هیئت جای دهند. جمهوری و خانواده امام دو رکن مهمی هستند که باید بری پیگیری قضیه همکاری کنند.
اما افرادی که با هیئت کار میکنند، باید تمامی حساسیتها و اختلافات سیاسی موجود را فراموش کنند. اگر چنین نشود، کار هیئت در همان روز دوم تمام است. تنها افراد مخلص برای چنین امر مهمی کارا هستند. افرادی که تنها به رضایت خداوند متعال و پیگیری قضیه بیندیشند. هر کس که کمترین ملاحظه کاری، غرض و منفعت شخصی داشته باشد، باید کنار گذاشته شود. اجازه دهید صریحتر باشم! مجلس اعلای اسلامی شیعه و حرکت امل به هیچ وجه نباید در این مسأله درگیر شوند. تنها و تنها جمهوری و خانواده امام صدر باید متولی قضیه باشند.
پیشنهاد من این است. اگر هیئتی با این خصوصیات تشکیل شود، قطعاً به موفقیت آن خوش بین هستم. اما اگر قرار باشد کار این هیئت نیز آلوده به سیاست، ملاحظه کاری و منافع شخصی افراد شود، در همان روز دوم به شکست خواهد انجامید.
رابطه با فلسطینیها
سؤال: برخی از نیروهای چپ ایران امام صدر را متهم کردند که از مبارزه گروههای فلسطینی بر علیه اسرائیل جلوگیری میکرده است! آیا این امر حقیقت دارد؟
استاد ابویحیی: این اتهام را نه تنها گروههای چپ ایران، بلکه گروههای چپ لبنان و احزاب چپ سراسر جهان عرب به امام صدر وارد کردند. ترس و وحشتی که از حضور امام صدر تمامی افراد برای پیشبرد اهداف اسلامی استفاده کند. اجازه بدهید تا خاطره کوچکی برایتان تعریف کنم. میخواهم از این خاطره به واقعیت بزرگی برسم. یکی از وجهاء منطقه بعلبک، شخصی به نام ملهم عاصم المصری بود. همه مردم ملهم عاصم المصری را میشناختند. او به شجاعت، قدرت، وجاهت و بزرگی معروف بود. ایشان پسری داشت بنام ابونایف که به این خاطره مربوط میشود. امام صدر بری مدتی موقت در محلی از بقاع بنام هتل آلویت مستقر بود. این محل بعدها به «مدینه الامام الصدر» مشهور گردید. هواپیماهای اسرائیلی نیز آنجا را بمباران کردهاند. یک روز امام مرا صدا کردند! مأموریت دادند تا پیش ابونایف بروم و بگویم که امام میخواهند به زیارت شما بیایند! من که حیرت کرده بودم، مدتی تأمل نمودم و کار به تأخیر افتاد! زیرا میدانستم که این آقا یکی از کسانی است که سالهی متمادی با امام دشمنی کرده است! سالها امام را متهم کرده بود که ایرانی، منحرف، همکار کجا، دشمن فلسطینیها و … است! یعنی انواع تهمتها را به امام وارد کرده بود! امام تردید مرا دید! گفت از شما خواهش کردم به ابونایف خبر دهید که میخواهم به زیارت ایشان بروم! فاصله بین محل اقامت امام و منزل این شخص زیاد نبود. یعنی از یک کیلومتر تجاوز نمیکرد. به امام گفتم:
سرورم! این آقا یک عمر با شما دشمنی کرده و تهمت زده است!
اما امام گفتند عیبی ندارد! بروید و آنطوریکه گفتم عمل کنید! رفتم! بالأخره دستور امام بود و باید اجرا میشد. به آن آقا گفتم که امام میخواهند به ملاقات شما بیایند. او هم خیلی تعجب کرد. با تعجب سؤال کرد که آیا خود امام شما را فرستاده است؟ گفتم بله، خود امام مرا فرستادهاند! آن آقا مرا خیلی خوب میشناخت. نیم ساعت وقت خواست تا خودش را آماده کند. برگشتم و به امام خبر دادم. بعد از گذشت نیم ساعت به اتفاق امام سوار ماشین شدیم و رهسپار منزل آن آقا شدیم. این آقا باغ بزرگی داشت. از ساختمان تا در باغ حدود ۲۰۰ متر فاصله بود. وقتی به در باغ رسیدیم، دیدیم که آن آقا با تمامی افراد خانواده و فرزندان به انتظار امام ایستادهاند! سرش برهنه بود و با پی پیاده تا دم درب آمده بود! این خیلی معنا داشت! ابونایف که حدود ۷۵ سال سن داشت، با پی پیاده و سر برهنه به استقبال امام آمده بود! چنین برخوردی در منطقه بعلبک خیلی معنا دارد! ابونایف امام را در آغوش گرفت و شروع به گریستن کرد. سپس به اتفاق وارد ساختمان شدیم و حدود ۱۰ دقیقه در آنجا نشستیم. فنجانی قهوه خوردیم و برگشتیم. وقتی برگشتیم، امام، من و تعدادی از برادران را صدا زدند تا خدمتشان برویم. در آنجا چنین گفتند:
فرزندان من! اساس کار، شما هستید! اساس تشکیلات، شما هستید! قدرت ما، شما هستید! این آقایان تنها پوششند! باید اینها را دریابیم تا بر ضد شما عمل نکنند! مأموریت اینها تنها آن است که پوشش لازم را برای فعالیت شما فراهم کنند! تنها چیزی که میخواهم، آن است که اینها ساکت باشند! تا بتوانید با خاطری آسوده فعالیت کنید! بتوانید شب و روز کار کنید! کادر تربیت کنید و مردم را آماده کنید! اینها حامیان شما در بیرون تشکیلات هستند! تشکیلات ما بسان باغی است که شما میوههای آن هستید و اینها حصار آن! کار کنید و بگذارید تا شما را توسط این افراد پوشش دهم! اینها هیچ امتیازی نخواهند گرفت! تنها آن کاری را انجام میدهند، که ما بخواهیم!
این روش کار امام موسی صدر بود. ایشان به این شکل و بر این اساس کار میکرد. یک بار از ایشان درباره «جبهه محافظت از جنوب» پرسیدم. این جبهه توسط امام تأسیس شده بود و برخی از سیاسیون تقلیدی و سنتی لبنان مثل محمد صفی الدین، حسین الحسینی و جعفر شرف الدین در آن عضویت داشتند. از امام پرسیدم که این افراد به چه دردی میخورند! چه کاری از آنها ساخته است! عین این سؤالات را برادر ابوهشام نیز از امام کرده بود. پاسخ امام چنین بود:
فرزندانم! فرض کنید که بخواهم کسی را پیش صائب سلام بفرستم! صائب سلام سیاستمداری کهنه کار است که بارها رئیس حکومت بوده است! چه کسی را بفرستم؟ آیا شما رزمندگان را بفرستم؟ در مورد چه چیز میخواهید با او صحبت کنید؟ آیا میخواهید به او درس جهاد، ایثار و شهادت بدهید! او که این چیزها را نمیفهمد! من باید کسانی را بفرستم که با او هم زبان باشند! آنها زبان او را بفهمند و او هم زبان آنها را! مطمئن باشید که هر کسی برود، تنها مطلبی را عنوان میکند که ما بخواهیم!
در مورد «هیئت یاری جنوب» نیز قضیه به همین شکل بود. این هیئت غیر از «جبهه محافظت از جنوب» بود. در این هیئت بسیاری از رهبران مسلمان، دروزی و مسیحی، از جمله بطریرک آنطونیوس خریش عضویت داشتند. ریاست هیئت با امام صدر بود. یعنی اداره آن و تصمیم گیریهای اساسی با خود ایشان بود. میخواهم بگویم که امام صدر تمامی نیروها و امکانات موجود را بری خدا و در راه او بکار گرفته بود. و در همین حال مرتباً به ما تأکید میکرد:
تنها شما رزمندگان مورد اعتماد من هستید! با جدیت کار کنید! نگران دیگر افراد نباشید! اینها صرفاً پوشش شما هستند!
نکته دوم آنکه امام صدر تمامی افراد و نیروها را به دقت میشناخت. به خوبی میدانست که چه کسانی قبلاً با احزاب قومی یا بعثیها کار کردهاند! روحیه افراد را میشناخت و میدانست که چه کسانی منافع خود را بر چیزهای دیگر مقدم میدارند! همه را میشناخت! و بر اساس همین شناخت بود که از هر کس در جای خود استفاده میکرد. امام صدر حتی در یک مورد هم نیروهی غیر مکتبی، یا غیر ملتزم به آداب شرعی را در مناصب حساس و تصمیم گیرنده قرار نداد. حداکثر مسئولیتی که به این افراد واگذار میکرد، مسئولیتهای مشورتی بود. شواهد فراوانی دال بر این مطلب دارم که الآن مجال ذکرشان نیست. امام صدر تنها به کسانی مسئولیت حساس و کلیدی واگذار میکرد که صد در صد به ایمان و اخلاص آنها اعتقاد داشت. یکی از این افراد دکتر مصطفی چمران بود که مسئولیت بخش تشکیلات حرکت امل را بر عهده داشت. شاید دکتر چمران تنها فردی بود که امام به او اعتماد مطلق داشت! به همین جهت هم تمامی اختیارات لازم را در اختیار او قرار داده بود!
نکته سوم آنکه امام صدر با دیدی واقع گرایانه و منصفانه به تمامی امور مینگریست. همواره مسائل را ریشه یابی میکرد. دائماً تأکید میکرد که من هیچ کراهتی نسبت به اینگونه افراد ندارم. میگفت که این افراد به دنبال تغییر وضع اسفبار موجود بودند و بستری جز احزاب چپ نیافتند! آن زمان هنوز نه مجلس اعلای اسلامی شیعه، نه حرکة المحرومین، نه امل و نه هیچ گروه اسلامی دیگری تأسیس نشده بود. امام به همین دلیل در پی آن بود تا کیانی برای شیعیان بوجود آورد! کیانی که بتواند اینگونه افراد را جذب و به اصل خویش باز گرداند!
و اما بخش دوم سؤال که به رابطه امام با حکومتها و من جمله دولت لبنان مربوط میشود! بیایید روش امروز جمهوری را در نظر بگیریم که تنها کشور اسلامی در دنیی کنونی است. جمهوری چگونه برخورد میکند؟ وقتیکه نمایندگان جمهوری به لبنان میآیند، با چه کسانی تماس میگیرند؟ وقتیکه وزیر خارجه ایران میآید، با چه کسی ملاقات میکند؟ وقتیکه وزری کشور و اقتصاد ایران میآیند، با چه کسانی ملاقات میکنند؟ در هر امری باید از راه طبیعی و عادی آن وارد شد! اگر قرار بر آن شد که در سطحی رسمی تماس گرفته شود قاعدتاً بایستی از راههای رسمی نیز استفاده نمود! امروز خود حزب الله چکار میکند؟ همگی بیاد داریم که حزب الله در ابتدا از حضور در نهادهای دولتی اجتناب و بر این موضع تأکید میکرد. اما بالأخره به این نتیجه رسید که باید در قلب نهادهی دولتی حضور یافت، و هر جایی که لازم است صحبت نمود! امروز میبینیم که حزب الله در مجلس نمایندگان لبنان نیز مشارکت فعال دارد! این به نظر من کاملاً طبیعی است! امام صدر هم دقیقاً به همین شکل عمل میکرد. من معذرت میخواهم که این را میگویم. اما با تأکید میگویم که هیچ کسی نتوانست واقعیتهای جامعه لبنان را همانند امام موسی صدر درک کند! چه قبل از ایشان و چه بعد از ایشان! امام موسی صدر جهتگیری تحولات سیاسی و اجتماعی لبنان را حداقل تا ۵۰ سال بعد درک و پیش بینی نمود! تمامی کسانی که نقطه نظری غیر از ایشان داشتند، نهایتاً به دیدگاههای ایشان رسیدند!
نظام حکومتی لبنان
سؤال: برادر ابویحیی! دیدگاه امام صدر در مورد نظام حکومتی لبنان چگونه بود؟ آیا به دنبال آن بودند که شیعیان حکومت را به دست گیرند؟ آیا مثلاً خواهان نوعی حکومت اسلامی بودند؟
استاد ابویحیی: پیشتر برخی از شعارهی سیاسی امام را برایتان بازگو کردم. همانطوریکه اشاره کردم، امام همواره میگفتند که بر ماست تا جوامع لائیک و طایفی را رد کنیم، و جامعهای دیندار با یک نظام سیاسی واحد بر پا کنیم! یکی دیگر از شعارهی سیاسی امام چنین بود:
در لبنان وجود طوایف مختلف نعمت است، و نظام طائفی نغمت!
امام تلاش میکرد تا جامعهای متدین و دیندار در لبنان بوجود آورد. در عین حال هیچگاه از حکومت اسلامی نامی نبرد! امام موسی صدر عالم بزرگی بود که در تمامی نوشتهها و گفتارهای خود، مردم را به دین و اسلام فرا میخواند! منتها با اسلوبی مناسب، که تمامی مردم و حتی غیر مسلمانها بدان گوش فرا دهند! امام معتقد بود که طوایف مختلف لبنان ناچارند در کنار یکدیگر زندگی مسالمت آمیزی داشته باشند. این مسأله بری امام مثل روز روشن بود. او اعتقاد داشت که طراحان ساختار سیاسی لبنان هنوز از مسلمانان این کشور قوی ترند و اجازه نخواهند داد تا دولتی اسلامی تشکیل گردد! البته قدرت مسلمانان نیز به حدی بود که از تشکیل حکومتی مسیحی جلوگیری میکردند. منتها برپا کنندگان نظام سیاسی امروز لبنان، یعنی امضاکنندگان معاهده سایکس - پیکو در سال ۱۹۲۰، هنوز در موضع برتر قرار دارند! هیچکس نمیتواند معادله موجود را برهم بزند مگر آنکه از برپا کنندگان آن قویتر باشد! تنها در این صورت است که میتوان یک نظام سیاسی جدید برپا نمود! نظر امام در مورد ساختار سیاسی لبنان اینگونه بود. او میدانست که هیچکس نمیتواند از این سقف بالاتر بپرد! امام بارها تأکید نمود که شیعیان باید با جدیت تلاش کنند تا بتوانند در سال ۲۰۰۰، به عنوان یکی از قطبهی تعیین کننده ساختار سیاسی جدید لبنان، نقش خود را ایفا کنند!. امام میگفت که شیعیان باید در تمامی عرصههای فکری، فرهنگی، مالی، اجتماعی و … با تمام توان تلاش کنند! ایشان خواهان آن بود که شیعیان رشد کنند، اعتماد به نفس پیدا کنند و از انسانی مهمل به انسانی فعال و مسئولیت پذیر تبدیل گردند! میگفتند تنها در این صورت است، که میتوان در سال ۲۰۰۰ ساختار حکومتی لبنان را تعیین نمود! جالب است که همین مطلب را سفیر اسبق فرانسه در لبنان نیز بر زبان آورده بود. وی که گویا نامش دلمار یا دلامار بود، در حین جنگ هی داخلی سال ۱۹۷۵ ترور گردید. او در مراسمی باشکوهی که توسط رهبران مذهبی و سیاسی فرقه مارونی در یکی از کلیساهای بیروت برپا شده بود، ضمن ارزیابی شخصیت امام صدر به مسیحیان اینگونه هشدار داد:
شیعیان امتیازاتی بدست آوردهاند که طوایف دیگر فاقد آن هستند! جمعیت آنها در سرتاسر لبنان توزیع شده است! تعداد آنها از دیگر طوایف بیشتر است! از نظر مالی در تمامی جهان غرب ریشه دواندهاند! از نظر فکری و فرهنگی در صف اول قرار گرفتهاند! من هشدار میدهم که اگر آنها بر همین منوال پیش روند، و رهبری روشن چون آقای صدر داشته باشند، در سال ۲۰۰۰ حکومت لبنان را بدست خواهند گرفت!
این سخن سفیر فرانسه در قلب کلیسی مارونی لبنان است که به رهبران این طایفه هشدار داده است! او درست فهمیده بود. امام دقیقاً در همین جهت حرکت میکرد. امام میخواست شیعه و تشیع را سربلند کند. امام بارها تأکید کرده بود:
اگر امروز لبنانی وجود نداشت، به خاطر شیعه و تشیع هم که شده، لازم بود آن را بوجود آوریم!
ایشان معتقد بود که در هیچ نقطه دیگری از جهان نمیتوان همانند لبنان ندی شیعه را بلند نمود! البته آن روز هنوز جمهوری تشکیل نشده بود. اما حتی امروز هم که خداوند این نعمت را بر مسلمانان ارزانی داشته است، لبنان کماکان همان اهمیت سابق را دارد! لبنان آزادترین تریبونی است که میتواند برای انتقال پیام شیعه به جهان مورد استفاده قرار گیرد. امام صدر میخواست شیعه را در لبنان، و از طریق آن در جهان، در بالاترین سطح مطرح کند. امام در صدد بود تا شیعه را به عنوان یکی از قطبهی تعیین کننده در حکومت آینده لبنان مطرح کند! نه اینکه لبنان تنها در اختیار آنان باشد! امام صدر نمیخواست لبنان تنها مال شیعیان باشد! او میخواست شیعیان یکی از قطبهای تعیین کننده ساختار حکومتی این کشور باشند. بنابراین تلاش میکرد تا هم شیعیان را در بالاترین سطح مطرح کند، و هم خود لبنان را حفظ نماید! به نظر من، یکی از دلایل غیر مستقیم ناپدید شدن امام صدر در همین واقعیت نهفته است!
خاطره فراموش نشدنی
سؤال: استاد اگر امکان دارد، قدری از خاطرات شیرین خود با امام صدر را برایمان تعریف بفرمانید:
استاد ابویحیی: خاطرات که زیاد هستند! انتخاب کردن یکی از میان آنها حقیقتاً مشکل است! بگذارید برایتان خاطره آموزندهای تعریف کنم که هیچگاه از جلوی چشمانم محو نمیشود! یکی از اولین اقدامات برای مقابله با اسرائیل آن بود که آمدیم و چهار مقر نظامی در جنوب لبنان و در روبروی اسرائیل بر پا کردیم. یکی از اینها در بخش شمالی شهرک طیبه مستقر شده بود. امام صدر به دلایلی در یک مقطع زمانی دستور داده بودند تا مواد غذایی خود را از هیچکس و از هیچ کجا تأمین نکنیم! قرار بر آن بود که کلیه ما یحتاج رزمندگان فقط از طریق ایشان تأمین شود. آن زمان تمام گروه هی چپی که در جنوب لبنان فعالیت داشتند، زیر پوشش جنبش الفتح بودند. امام گفته بودند که حتی از آنها هم چیزی نگیریم. همینطور هم شد. در همین اثنا موقعیتی پیش آمد، که برادران رزمنده مستقر در این چهار پاسگاه، به مدت ۸ روز چیزی جز نان خشک مصرف نکردند! همزمان با آن شهرک طیبه نیز به سبب تجاوزات اسرائیل از سکنه خالی شده بود. برادران رزمنده به هنگام یکی از گشتهای خود متوجه شدند که در یکی از باغهای شهرک، پنج کندوی عسل جا مانده است. در اثر فشار گرسنگی و بدون هماهنگی با فرمانده خود، دو تا از کندوها را برداشتند. از آنجائیکه نمیدانستند چگونه باید عسلها را استخراج نمود، کندوها را در داخل آب گذاشتند. نتیجتاً زنبورها از بین رفتند. امام از قضیه مطلع شده و مرا از جنوب به بیروت احضار نمود. ما هر وقت از جبهه به بیروت باز میگشتیم، امام با نهایت گرمی و محبت از ما استقبال میکرد. اما این مرتبه برخوردها رسمی بودند! بر خلاف معمول، مرا در آغوش نگرفتند! یعنی عملاً نشان دادند که از ما ناراحت هستند. در خلال سخنانشان گفتند:
اگر قرار است که ما شهید شویم، باید پاک و خالص باشیم! نه اینکه به مال مردم تجاوز کنیم! یا عسل و کندوی آنان را نابود کنیم!
قیمت کندوها را پرسیدند. گفتم که هر کدام حدود ۷۰ الی ۸۰ لیره ارزش دارد. در مقابل دو کندو ۲۰۰ لیره پرداخت کردند و خواستند که به کمک بچه هی مؤسسه جبل عامل، صاحب کندو را بیابیم! تأکید کردند که حتماً خسارت وارده را جبران و از صاحب کندو حلالیت بطلبیم! ما هم صاحب کندو را پیدا کردیم. بعد از اینکه شرح ما وقع را شنید، بشدت گریه نمود! با ناباوری میگفت:
جانم فدی امام و شما رزمندگان باشد! آیا واقعاً خود امام چنین چیزی را فرمودند!
از ما اصرار و از او استنکاف! به هیچ وجه حاضر به قبول وجه نبود! مرتب میگفتیم که اگر قبول نکنید، امام ناراحت میشود! نهایتاً صاحب کندو چنین گفت:
بسیار خوب! قبول میکنم! اما آن را به عنوان هدیه به شما بر میگردانم! غذایی تهیه کنید و بری بچهها به خط ببرید!
سخن آخر
سؤال: استاد ابویحیی! میدانیم که شما را خسته کردیم! از شما صمیمانه تشکر میکنیم! امیدواریم که به ایران تشریف آورید و شما را در آنجا زیارت کنیم. در پایان این مصاحبه اگر پیامی برای خوانندگان ایرانی دارید، لطفاً بفرمائید:
استاد ابویحیی: ما افتخار میکنیم به جمهوری بیاییم، و برادران و اماکن مقدسه آنجا را زیارت کنیم. بری همه کسانی که در سایه جمهوری زندگی میکنند، چه مردم و چه رهبران این نظام، آرزوی موفقیت دارم. امیدوارم که خداوند در همه کارها به آنها توفیق دهد و آنها را چنان قوی و متحد سازد که بتوانند در برابر حجم وسیع توطئه هی جهانی مقاومت کنند! حجم توطئهها بسیار بیشتر از آن است که ما بتوانیم تصور کنیم. امروز تمامی کفر جهانی بسیج شده است تا جمهوری را به زانو در آورد. آن هم بدین علت که تنها کشوری است که پرچم اسلام راستین را بلند کرده است!
اما در مورد آن چیزی که به امام موسی صدر مربوط میشود! ما اجحاف نکردیم اگر بگوییم، امام صدر مورد ظلم واقع شده است! هم در زمان حضورش و هم در زمان غیبتش! خصوصاً از ناحیه رهبران شیعه! در دوران اخیر آن گونه که شایسته بود، حق این انسان بزرگ ادا نگردید! به همین جهت از جمهوری اسلامی عزیز میخواهیم تا غبار مظلومیت را از این انسان بزرگ بزداید و حق او را ادا کند! چه زنده باشد و چه به شهادت رسیده باشد! چه موجود باشد و چه غائب!
خدا را شکر میکنم و از شما به واسطه این ملاقات، که به منظور زدودن غبار مظلومیت از چهره این مرد بزرگ، و بیان راه و روش او درباره مسائل لبنان، مسائل جهانی و همچنین مسائل اسلامی صورت گرفته است، تشکر میکنم! امیدوارم در آینده هم بتوانم شما را ملاقات کنم.