من امام موسی صدر را قبل از فوت مرحوم پدرشان آیتالله العظمی آقای سید صدرالدین صدر نیز دیده بودم. ایشان یکی از آقازادههای محترم قم بودند که در درسهای بزرگان، خصوصا درس مرحوم آیتالله آقای سید محمد داماد شرکت میکردند. اتفاقا از همان ایام یک منظرهای در ذهنم نقش بسته است که هرگز فراموش نمیکنم. مرحوم آیتالله داماد در مسجد امام درس میگفتند و شاگردان خیلی زیادی هم نداشتند. یعنی شاید ده دوازده نفر بیشتر در درس ایشان شرکت نمیکردند که البته همه آن ده دوازده نفر، نخبه بودند.
اولین برخورد
◊ استاد آنطور که در مصاحبه پیشین خود عنوان کردید، ظاهرا اولین آشنایی شما با امام صدر در مراسم تدفین پدر بزرگوار ایشان بود. اگر امکان دارد، ماجرای آن روز را به تفصیل بیان بفرمایید؟
استاد: بسم الله الرحمن الرحیم. البته من امام موسی صدر را قبل از فوت مرحوم پدرشان آیتالله العظمی آقای سید صدرالدین صدر نیز دیده بودم. ایشان یکی از آقازادههای محترم قم بودند که در درسهای بزرگان، خصوصا درس مرحوم آیتالله آقای سید محمد داماد شرکت میکردند. اتفاقا از همان ایام یک منظرهای در ذهنم نقش بسته است که هرگز فراموش نمیکنم. مرحوم آیتالله داماد در مسجد امام درس میگفتند و شاگردان خیلی زیادی هم نداشتند. یعنی شاید ده دوازده نفر بیشتر در درس ایشان شرکت نمیکردند که البته همه آن ده دوازده نفر، نخبه بودند. بعدها وقتی نوبت امثال ماها رسید و حضرت امام را هم تبعید کردند، درس آقای داماد رونق گرفت؛ به طوریکه ایشان دیگر روی منبر تدریس میکردند و جمعیت هم زیاد شد. علت آن بود که شاگردان درسخوان حضرت امام همه به درس آقای داماد منتقل شدند. واقعا هم در آن زمان بهتر از آقای داماد در حوزه نبود. ایشان به جهت دقت نظر و عمقی که در تحلیل مسائل فقهی داشتند، خصوصا آن ابداع احتمالاتی که در روایات میکردند، بینظیر بودند. به هر حال شاگردان ایشان همه نخبه بودند که یکی از برجستگان آنها امام موسی صدر بود. یکی دیگر آیتالله مکارم شیرازی از مراجع کنونی تقلید بود؛ یکی آیتالله موسوی اردبیلی بود؛ یکی آیتالله حاجآقا موسی شبیری زنجانی از مراجع تقلید کنونی بود و یکی هم مرحوم شهید بهشتی بود که ایشان نیز از شاگردان برجسته آن بزرگوار بودند. منظرهای که در ذهن من جای گرفته و هرگز فراموش نمیکنم آن است که امام موسی صدر، آقای مکارم، شهید بهشتی و دو نفر دیگر که الان درست به خاطر ندارم، بعد یا قبل از درس آقای داماد، در مسجد امام مینشستند و یک مباحثه داشتند.
◊ به این ترتیب ماجرای تشییع و تدفین مرحوم آیتالله العظمی صدر، دومین برخورد شما با امام صدر بود؟
استاد: بله؛ درست به خاطر دارم که در جریان فوت مرحوم آیتالله العظمی آقای صدر، قبل از اینکه جنازه را بردارند، در بیرونی منزل ایشان اجتماع کرده بودند. جمعیت فوقالعادهای بود و از جمله همه آقایان علما آمده بودند. من خیلی مترصد بودم تا آقای آقا موسی را ببینم، اما ایشان نبودند. آقای حاجآقا رضا صدر بودند که چنان حال عجیب و غریبی داشتند، که نمیتوانم توصیف کنم. طوری بود که وقتی جنازه را برداشتند، ایشان بدون عبا بودند و مدتی را هم بدون عبا در تشییع جنازه حرکت کردند، تا بالاخره دیگران عبایی بر دوش ایشان انداختند. وقتی جنازه به حرم مطهر حضرت معصومه (س) رسید، به همان شکلی که مرسوم است، آن را بیرون آوردند و دور حرم طواف دادند. همزمان با آن در مسجد بالاسر نیز قبری را در کنار قبر مرحوم آیتالله العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری موسس حوزه قم و همچنین مرحوم آیتالله العظمی سید محمد تقی خوانساری آماده کرده بودند [۱].
طبیعتا مسجد بالاسر آن ایام، وسعت و گستردگی امروز را نداشت. گمان میکنم که جنازه را در قبر گذاشته بودند که مرحوم آیتالله حاجآقا مرتضی حائری فرزند ارشد مرحوم حاج شیخ، با سرعت به منزل رفتند تا مقداری تربت بیاورند. خوب به یاد دارم که وقتی مرحوم آقای حاجآقا مرتضی بازگشتند و تربت را در کفن مرحوم آیتالله العظمی صدر گذاشتند، آقای آقا موسی وارد شدند. ایشان همین که وارد شدند، با صدای بلند شروع به گریه کردند و با آن حال عجیبی که داشتند، شور مضاعفی در جمعیت افتاد. البته بعدا مطلع شدم که ایشان وقتی اواخر شب حال مرحوم پدرشان منقلب شده بود، همان شبانه به تهران رفته بودند تا پزشک مخصوص را بیاورند؛ اما متاسفانه وقتی به قم رسیدند که مرحوم پدرشان دار فانی را وداع گفته و پیکر مطهر ایشان در داخل قبر قرار گرفته بود. با آمدن آقای آقا موسی، جمعیت خیلی شلوغ شد. خوب به یاد دارم که آقای بهشتی دست آقای آقا موسی را در دست داشتند، هر چند لحظه یکبار ایشان را بغل میکردند و نمیگذاشتند که ایشان خیلی بیتابی کنند. آنجا بود که من عمق دوستی وصمیمیت میان امام موسی صدر و شهید بهشتی را دریافتم. در تمام لحظات آن روز و در تمامی مجالس روزهای بعد، آقای بهشتی در کنار امام موسی صدر قرار داشتند و نزدیکی و صمیمیت این دو بزرگوار برای من بسیار چشمگیر بود.
اصلاحطلبی و دردمندی
◊ استاد شما در یکی از حساسترین مقاطع تاریخ حوزه علمیه قم، یعنی در دهههای سی و چهل شمسی، در این حوزه تحصیل کردید. در این دو دهه، مدرسین، علما و مراجع بزرگی در حوزه قم تربیت شدند. امام صدر چه امتیازاتی داشتند که ایشان را در میان این بزرگان برجسته ساخت؟
استاد: حقیقت آن است که امام موسی صدر از ابتدا دارای همان افکار اصلاحگرانهای بودند که امام خمینی میخواستند آنها را بنیان بگذارند. در میان فضلای همدوره امام موسی صدر، افراد معدودی که تعدادشان شاید از انگشتان یک دست تجاوز نمیکرد، دارای چنین طرز تفکری بودند [۲]. اینها اعتقاد داشتند که حوزه در و پیکر میخواهد؛ حساب و کتاب میخواهد؛ امتحان باید گذاشته شود؛ هر کس نباید بتواند عمامه بر سر بگذارد و ادعای روحانیت کند؛ کتابهای درسی که تاریخ تدریس آنها سپری شده و مایه اتلاف عمر طلاب است، از برنامه آموزشی کنار گذاشته شود و...؛ امام موسی صدر از همان ابتدای جوانی، یعنی از زمانی که دانشجوی دانشگاه تهران و مدرس حوزه علمیه قم بود، چنین افکار اصلاحگرانهای داشتند. البته ایشان و همفکرانشان خیلی هم به صورت انقلابی وارد عمل نشدند.
برای اینکه در مقابل آنها مرجع بسیار نیرومندی مثل مرحوم آیتالله العظمی آقای بروجردی قرار داشت که قدرت و مرجعیت شیعه تقریبا در ایشان متمرکز شده بود. امام موسی صدر و همفکران ایشان اگرچه به آن افکار اصلاحگرانه اعتقاد داشتند، اما بر حفظ حرمت آقای بروجردی اهتمام بسیار داشتند و به هیچ وجه اجازه نمیدادند که احترام ایشان شکسته شود. به همین جهت هم این آقایان، به مجرد آنکه اندک اصطکاکی با اصحاب آقای بروجردی پیشآمد، کنار کشیدند. به عبارت دیگر در دوران آقای بروجردی، اندیشه اصلاحی آنها در همین سطح ابراز باقی ماند و نتوانستند قدم اساسی بردارند. با این وجود، نفس تکوین این افکار اصلاحگرایانه در اوان جوانی و همچنین نفس رنج بردن از انحطاط جامعه اسلامی، مقدمهای شد برای آنکه امام موسی صدر به یکی از شخصیتهای ممتاز جامعه اسلامی تبدیل شوند. چنانکه بعدها دیدیم، این دو ویژگی، یعنی داشتن تفکرات اصلاحی و در کنار آن دردمندی، ایشان را در مسیر مصلحان برجسته تاریخ اسلام قرار داد. همانطور که میبینید، من بر عنصر دردمندی، به اندازه تفکر اصلاحی، تاکید دارم. برای اینکه اگر تفکرات اصلاحگرایانه با دردمندی همراه نباشد، فایدهای در بر نخواهد داشت و ره به جایی نخواهد برد [۳].
امروز اگر بخواهیم زنجیرهای از مصلحان یک صد و سی سال گذشته را برشماریم، که طبیعتا از سید جمالالدین اسدآبادی، محمد عبده، کواکبی و رشید رضا آغاز میشود و در دوران معاصر ما به مرحوم شرفالدین، اقبال لاهوری، امام خمینی، شهید مطهری و دکتر شریعتی میرسد، انصافا امام موسی صدر را یکی از حلقات برجسته این زنجیره خواهیم یافت. همان تفکرات اصلاحی و همان دردمندی که این بزرگان در دوران حیات خود داشتند، تماما در وجود ایشان جمع شده بود. امام موسی صدر آن بنیه علمی، آن مایه فرهنگی و آن تفکرات اصلاحی را به احسنالوجه دارا بودند. ایشان یک عالم واقعی بودند و به فرهنگ اسلامی احاطه کامل داشتند. ایشان از نظر جهانبینی اسلامی بسیار قوی بودند و این توان را داشتند که ایدئولوژی و فرهنگ اسلامی را به شکلی بسیار مترقی تبیین و ارائه کنند. در کنار اینها، امام موسی صدر دردمند بودند. به اعتقاد من این دو امتیاز بود که این بزرگوار را به چنین شخصیت ممتازی در جامعه اسلامی بدل کرد.
دلایل نزدیکی
◊ حضرتعالی تالیفات متعددی در باره امام صدر دارید و برخی آثار ایشان را نیز به فارسی ترجمه کردهاید. واضح است که رابطه شما با این بزرگوار، بسیار فراتر از یک آشنایی یا خویشاوندی ساده است. چه شد که اینگونه به امام صدر علاقمند شدید؟
استاد: به حضور شما عرض کنم که ما نیز در زمان خود از جوانهای به اصطلاح روشنفکر حوزه بودیم. من، آقای سید هادی خسروشاهی و چند تن دیگر از افراد همدوره، که شاید تعداد ما نیز به پنج نفر نمیرسید، به همان افکار اصلاحگرانهای اعتقاد داشتیم که امام موسی صدر و فضلای همفکر ایشان. از طرفی ما در حوزه قم از اولین کسانی بودیم که به مسجد هدایت رفتیم. ما بعد از کودتای ۲۸ مرداد و در زمانی که حدودا بیست سال داشتیم، رفت و آمد به مسجد هدایت را شروع کردیم. همانجا بود که با امثال شهید دکتر چمران و دکتر یزدی، که بعدها چهره شدند، آشنا شدیم. یادم هست که دکتر چمران آن زمان دانشجوی دانشکده فنی و شاگرد مرحوم مهندس بازرگان بود. به هر حال آغاز این آشناییها از مسجد هدایت بود. طبیعتا وقتی از حوزه به مسجد هدایت میرفتیم، این رفت و آمدها را مخفی میکردیم. برای اینکه حوزه آن زمان متاسفانه تاب این را نداشت که دو تا طلبه آن، با مرحوم آیتالله طالقانی و مهندس بازرگان تماس بگیرند. فضای آن روز حوزه به گونهای بود که وقتی میخواستیم روزنامه بخریم، آن را مخفی میکردیم. نمیگذاشتیم کسی بفهمد و آن را زیر عبا مخفی میکردیم. خیلی تقیه میکردیم. حتی بالاتر از این! گاهی اوقات مرحوم شهید باهنر پیشنهاد میکرد که برویم در باغهای انار قدم بزنیم.
آن زمان بالاتر از مدرسه حجتیه هنوز ساخت و ساز نشده و همه آن منطقه از باغ انار پوشیده بود. وقتی عصرها میخواستیم با آقای باهنر در باغهای انار قدم بزنیم، به شدت مراقب بودیم تا کسی نفهمد که ما برای قدم زدن آمدیم. برای اینکه آن زمان دونشان طلبهها میدانستند که در باغ قدم بزنند. میخواهم بگویم که ما در چنین فضایی زندگی کردیم و جوانی خود را گذراندیم. در چنین شرایطی کاملا طبیعی بود که امثال ما جذب امام موسی صدر، شهید بهشتی و همچنین آقای مکارم شویم. من به آقای مکارم نیز همواره ارادت داشتم و امروز نیز دارم. یادم هست که آقای مکارم آن زمان «نجات نسل جوان» را تشکیل داد که بعدها به «مدرسه امام امیرالمومنین (ع)» مبدل شد. امام موسی صدر، شهید بهشتی و آقای مکارم، همفکر هم و از بنیانگزاران نهضت روشنفکری در حوزه قم بودند. این آقایان معتقد بودند که باید دیدگاههای اصلاحی و انقلابی را در حوزه پیاده کرد. اینها اعتقاد داشتند که وضع مرجعیت شیعه اصلا باید عوض شود. یادم نمیرود که یک بار آقای مکارم به خود من گفتند که «شما به اشخاص انتقاد نکنید، از سازمان و تشکیلات انتقاد کنید.
سازمان مرجعیت سازمان درستی نیست». حتی درست یادم هست که گفتند «اگر سلمان فارسی با آن قداست و با آن بزرگواری امروز به حوزه بیاید و بخواهد از طریق مرجعیت به اسلام خدمت کند، ایشان هم ناچار خواهد شد تا یک بیرونی راه اندازد، یک روضهای برپا کند، یک رسالهای چاپ کند و چند نفر اطرافی را دور خود جمع نماید. بیایید ما این راه را نرویم. بیایید به سازمان مرجعیت انتقاد و آن را اصلاح کنیم». به هر حال این بزرگواران از یک سو دارای اندیشههای اصلاحی و از سوی دیگر دردمند بودند. همانطور که گفتم، اینها همان خصوصیاتی بود که بطور طبیعی امثال ما را جذب میکرد.
◊ آیا به جز افکار اصلاحگرانه و دردمندی، عوامل دیگری هم بود که اینجاذبه را افزایش دهد؟
استاد: سوال خوبی است. خصلتهای فردی امام موسی صدر را هم حتما باید به این عوامل اضافه کرد. امام موسی صدر انسان متواضعی بودند، آنهم در حد اعلای تواضع؛ در همان حال انسانی صمیمی بودند، آنهم در حد اعلای صمیمیت؛ من همواره این حس را داشتم که میتوانم هر آنچه را در دل دارم، به راحتی با ایشان در میان بگذارم. این برای من خیلی جذاب بود که انسانی در آن سطح والای سیاسی، اجتماعی و مقام، اینگونه با دوستان و حتی تودههای مردم، متواضع و صمیمی باشد. البته من معتقدم که امام موسی صدر این تواضع و صمیمیت را از مرحوم پدر خود به ارث برده بودند. مرحوم آیتالله العظمی صدر هم تواضع و صمیمیت فوقالعادهای داشتند. امام موسی صدر درست همانند پدر خود مهربان، دلسوز و خدمتگذار بودند. یعنی اگر احساس میکردند که فردی گرفتار است، قبل از اینکه آن فرد گرفتاری خود را به زبان آورد، خود برای رفع گرفتاری وی پیش قدم میشدند. بنابراین هم آن قرابت فکری و هم این فضایل اخلاقی و شخصیت ممتاز فردی، باعث شد تا جذب ایشان شوم.
هجرت به لبنان
◊ بسیاری از اساتید و دوستان امام صدر اعتقاد دارند که اگر ایشان در حوزه میماندند، آینده حوزوی درخشانی در انتظارشان بود. به نظر شما کدام گزینه اصلح بود؟ ماندن ایشان در حوزه یا هجرت ایشان به لبنان؟
استاد: درست گفتهاند. امام موسی صدر اگر در حوزه میماندند، آینده حوزوی درخشانی داشتند. ایشان اگر در حوزه میماندند، خیلی میتوانستند در آن منشأ اثر باشند. ایشان اگر در حوزه میماندند، با توجه به خصوصیاتی که داشتند، قطعا تا بالاترین سطوح مرجعیت پیش میرفتند. منتها یک نکته را باید توجه کنیم: زمینههای فعالیت اجتماعی و سیاسی که در لبنان آن زمان برای امام موسی صدر فراهم بود، در ایران وجود نداشت. ایشان اگر در ایران میماندند، مثل دیگر دوستان خود همان کارهای علمی، فرهنگی و تدریس را در حوزه ادامه میدادند و پس از ۱۵ خرداد نیز مثل دیگر آقایان در خط مبارزه میافتادند. در حالیکه لبنان، به دلیل آنکه در یک چهارراه بینالمللی واقع شده بود، زمینههای فعالیت اجتماعی و سیاسی بسیار وسیعتری را برای ایشان فراهم ساخته بود. البته ایشان هم انصافا خوب عمل کردند و کارهای عظیمی را به انجام رساندند. یعنی کاملا این لیاقت را داشتند که از آن منطقه حساس جغرافیایی لبنان و بیروت، حداکثر استفاده را ببرند. نمیدانم چرا متاسفانه تقدیر چنین بود و عمر اجتماعی و سیاسی ایشان اجازه نداد تا کارهای خود را ادامه دهند؛ اما همین مقداری که توفیق یار ایشان بود، کارهای عظیمی را به انجام رساندند که اگر هر کدام آنها مورد بررسی قرار گیرد، میتواند برای ما الگو و سرمشق باشد.
◊ اسباب هجرت امام صدر به لبنان چه بود؟ آیا سفر ایشان در آبان سال ۱۳۳۸به لبنان، واقعا به قصد ماندن بود یا آنطورکه استاد حسین شرفالدین اعتقاد دارند، تنها سفری استطلاعی بود که نهایتا به ماندن ایشان منجر شد؟
استاد: به نظر من تنها یک عامل را نمیتوان در هجرت ایشان به لبنان موثر دانست. یک خاطرهای از مرحوم بهرامی ساوجی دارم که تا حدودی مقدمات این هجرت را روشن میکند. مرحوم بهرامی ساوجی یکی از دوستان و بلکه یکی از اساتید ما بود. من به اتفاق آیتالله آقای سید حسن طاهری خرمآبادی مقداری پیش ایشان صمدیه و سیوطی خواندیم. ایشان از شاگردان و علاقمندان امام موسی صدر بود. مرحوم بهرامی ساوجی خودش برای من نقل کرد که یک روز که آقای صدر از صحن بزرگ حرم حضرت معصومه (س) عبور میکردند، خدمت ایشان رسیده بود. در باره ماجرای مکتب اسلام و علت جدایی آقای صدر سوال کرده بود. از جمله پرسیده بود که چرا مقاومت نکردید و آیا اگر مقاومت میکردید، بهتر نبود؟ میگفت که آقای صدر با یک لحن خیلی صمیمانهای پاسخ داده بودند: «آقا من شانم اجل از این بود که در این جور اختلافات بیفتم. چنین مسائلی کم اهمیت هستند و شما هم بهتر است دیگر پیگیری نکنید...». البته همینجا لازم است این نکته را یادآور شوم که آقای صدر خیلی بزرگوارانه از مکتب اسلام جدا شدند و هیچوقت هیچ مسالهای را در هیچکجا مطرح نکردند... بگذریم... ایشان در ادامه صحبت به مرحوم بهرامی ساوجی گفته بودند که «من ظاهرا خلق شدم تا به یکی از کشورهای اسلامی بروم و در آنجا فعالیت بکنم. بالاخره من از ایران میروم و در اینجا نخواهم ماند». خوب، اجداد امام موسی صدر که بزرگان خاندان صدر و شرفالدین هستند، عرب و اهل منطقه جبل عامل در جنوب لبنان بودند. بنابراین طبیعی بود که ایشان پس از فوت مرحوم آیتالله شرفالدین و درخواست خانواده آن بزرگوار، احساس تکلیف کردند و به لبنان رفتند. البته آنطورکه شایع بود، ظاهرا اول از آیتالله بروجردی خواسته بودند تا آیتالله حاجآقا رضا صدر، یعنی برادر بزرگ امام موسی صدر را به لبنان بفرستند. اما آقای حاجآقا رضا صدر نپذیرفته بودند. بعدا آقای بروجردی آقای حاجآقا موسی صدر را میخواهند و قضیه را با ایشان در میان میگذارند. اینطور بود که امام موسی صدر برای رفتن به لبنان آماده شدند...
◊ ببخشید استاد! آیا مکاتباتی که میان خانواده مرحوم شرفالدین و ایران در این خصوص صورت گرفت، هنوز موجود است؟
استاد: من ندیدم. آنچه هم در مورد دعوت از مرحوم آیتالله حاجآقا رضا صدر گفتم، روایت شایع بود و ظاهرا به سندی استناد نداشت [۴]. اما در مورد امام موسی صدر، این مقدار مسلم است که ایشان تصمیم به رفتن را داشتند و با شرحی که دادم، زمینه در لبنان کاملا مهیا بود. بنابراین من تصور میکنم که رفتن ایشان به لبنان برای ماندن بود و نه برای مطالعه. یعنی با توجه به مجموعه اطلاعات موجود، گمان میکنم که ایشان از همان اول که آن دعوتنامه آمد، با این نیت به لبنان رفتند که در آنجا مستقر شوند.
سفرهای ایران
◊ وقتی امام صدر به لبنان منتقل شدند، ارتباطشان با ایران و دوستانشان چگونه بود؟ آیا آن همفکریها و همکاریهای دوران ایران ادامه یافت؟
استاد: طبیعتا امام موسی صدر پس از رفتن به لبنان هم با دوستان خود تماس داشتند و افکارشان را با یکدیگر رد و بدل میکردند؛ به خصوص با برخی دوستان خاصشان از قبیل شهید بهشتی، که یک نوع ارتباط فکری را حفظ کرده بودند. اما اینکه رابطه ارگانیک با ایران داشته باشند، نه اینطور نبود. دلیلش هم آن بود که وضعیت شیعیان لبنان ایشان را آنچنان درگیر کرده بود، که وقتی تمام بیست و چهار ساعت شبانهروز را هم صرف آن میکردند، باز وقت کم میآوردند. با این همه، ایشان چند سفر به ایران آمدند...
◊ اتفاقا یکی از محورهای اصلی سوالات امروز ما همین سفرهای امام صدر به ایران مربوط است. ایشان ظاهرا پس از عزیمت به لبنان، تنها در سالهای ۱۳۴۰، ۱۳۴۴ و ۱۳۵۰ به ایران سفر کردند؟
استاد: همینطور است. ایشان در طول این بیست سالی که در لبنان بودند، سه سفر به ایران آمدند و هر بار حدود یکی دو ماه ماندند. دو سفر اول زمانی بود که مجلس اعلای اسلامی شیعه هنوز تشکیل نشده بود و ایشان برای تاسیس آن تلاش میکردند. همه طوائف مذهبی لبنان برای خود مجلس مستقلی داشتند به جز شیعیان؛ ایشان آرزو داشتند که طایفه شیعه نیز همانند دیگر طوائف مذهبی لبنان برای خود مجلسی داشته باشد تا به امور آن سامان دهد. سفر آخر که آمدند، مجلس اعلای اسلامی شیعه دیگر تاسیس شده بود و خود ایشان نیز به ریاست آن انتخاب شده بودند. یادم هست که در یکی از جلسات دید و بازدید، آقای مکارم از ایشان در باره این مجلس سوال کردند. امام موسی صدر هم ماجرای مجلس را از اول تا به آخر برای ایشان و حضار تعریف کردند. توضیحات ایشان شاید حدود سه ربع ساعت طول کشید و در تمامی آن مدت متکلم وحده بودند.
◊ خیلی ممنون میشویم که قدری از خاطرات مربوط به سفرهای امام صدر به ایران را برای ما بیان بفرمایید؟
استاد: خاطراتی که من از سفرهای ایشان به یاد دارم، به دو سفر اخیر ایشان مربوط است. همانطور که تذکر دادید، این دو سفر در سالهای ۱۳۴۴ و ۱۳۵۰ انجام گرفتند. سفر دیگری را به یاد ندارم. اما از این دو سفر اخیر، خاطرات فراوانی دارم. برای اینکه وقتی به دیدن مراجع و آقایان میرفتند، غالبا در خدمتشان بودم؛ در برخی جلسات خصوصی در خدمتشان بودم؛ به تهران هم که میآمدند، باز در خدمتشان بودم.
◊ ظاهرا در برخی دیدارهای خاص، از جمله دیدار امام صدر با مرحوم آیتالله بهاءالدینی نیز حضور داشتید؟
استاد: همینطور است. از جمله دیدارهایی که در خدمت آقای صدر بودم، دیدار ایشان با مرحوم آیتالله حاجآقا رضا بهاءالدینی [۵] بود. آقای بهاءالدینی از علمای عارف و بزرگوار آن زمان بودند که آقای صدر نسبت به ایشان اظهار اشتیاق و علاقه میکردند.
◊ ببخشید استاد! غیر از حضرتعالی دیگر چه عزیزانی با امام صدر در این سفرها مانوس بودند؟
استاد: کسانی که خیلی در این سفرها با ایشان مانوس بودند، یکی جناب آقای دکتر صادقی شوهر همشیره ایشان است، یکی آقای خاقانی باجناق ایشان است و یکی هم مرحوم حاجآقا مهدی صدر عاملی شوهر همشیره دیگر ایشان. من هم در خدمتشان بودم. البته با امام موسی صدر دوستان و آشنایان زیادی مراوده داشتند؛ اما کسانی که با ایشان خیلی مانوس بودند، همین تعداد هستند.
◊ ایشان ظاهرا در میان غیر روحانیون نیز دوستان فراوانی داشتند. با کدامیک از این آقایان بیشتر ارتباط داشتند؟
استاد: همینطور است. ایشان حتی پیش از رفتن به لبنان، یعنی از همان دوران قم هم دوستان زیادی داشتند که در سلک روحانیت نبودند و با هم رفت و آمد میکردند؛ متاسفانه من الآن اسامی آنها را به خاطر ندارم.
◊ در مصاحبه قبل اشاره داشتید که امام صدر در سفر سال ۱۳۴۴ خود نشست مهمی با علما و فضلای حوزه قم در منزل آقای هاشمی رفسنجانی داشتند [۶]. لطفا ماجرای این جلسه را با تفصیل بیشتری بیان بفرمایید؟
استاد: بله. این جلسه با اقدامات ما چند نفر، یعنی من، آقای هاشمی رفسنجانی و یکی دو نفر دیگر برگزار گردید. با خود گفتیم حالا که آقای صدر به ایران آمده است، خوب است یک نشستی با ایشان داشته باشیم، تا هم با افکار ایشان بیشتر آشنا شویم، هم نظرات ایشان را در رابطه با نهضتی که امام خمینی شروع کردهاند جویا شویم، و هم از ایشان بخواهیم تا گزارشی از فعالیتهای خود در لبنان را برای ما ارائه کند. اتفاقا واسطه آن دعوت هم خود من بودم. خدمت ایشان رفتم و گفتم که عدهای از فضلا و اساتید حوزه مایل هستند یک نشستی با شما داشته باشند. ایشان هم موافقت کردند و منزل آقای هاشمی را برای این منظور انتخاب کردیم. نشست در منزل ایشان برگزار گردید. خوب یادم هست که آقای صدر دیر کردند و من تلفنی پیگیری کردم که یکی از بستگان اطلاع داد که ایشان لحظاتی است که حرکت کردند و عن قریب خواهند رسید... اتفاقا همان موقع هم بود که ایشان رسیدند...
◊ چه صحبتهایی در آن جلسه مطرح شد؟
استاد: محور صحبتها کارهایی بود که آقای صدر در لبنان انجام داده بودند. ایشان ابتدا مقداری در باره نظم صحبت و تاکید کردند که باید نظامی در حوزه برقرار شود تا بینظمیها این اندازه به روحانیت و جامعه آسیب نزند. در همین ارتباط مقداری پیرامون نظام و برنامههای واتیکان برای ما صحبت کردند که خیلی تکاندهنده بود. از جمله تشریح کردند که آنها چگونه منظم کار میکنند و با چه شیوههایی تدریجا در دنیا نفوذ میکنند. بعد هم گزارشی از فعالیتها و تجربیات خود در لبنان را ارائه کردند.
◊ آیا دیگران در آن جلسه صحبتی نکردند؟
استاد: آقای صدر در آن جلسه تقریبا متکلم وحده بودند. یعنی به جز ایشان، تنها آقای مکارم بودند که یکی دو نکته را مطرح کردند و اندکی هم آقای هاشمی.
◊ این دو بزرگوار چه صحبتهایی را مطرح کردند؟
استاد: صحبت آقای مکارم در ادامه مباحث آقای صدر بود که جزئیات آن را الآن درست به خاطر ندارم. همین قدر یادم هست که ایشان هم نکات خوبی را مطرح کردند. صحبت آقای هاشمی در رابطه با مسائل انقلاب ایران بود. ایشان میخواست بداند که فعالیتهای آقای صدر در لبنان با انقلاب ایران چه ارتباطی دارد. آنچه آن زمان برای آقای هاشمی اولویت داشت، مبارزه با رژیم شاه و براندازی آن بود
◊ پاسخ آقای صدر چه بود؟
استاد: آقای صدر گفتند «بله، این هم خود کاری است؛ اما من الآن در لبنان در مسیر دیگری هستم که براندازی نیست. آنچه من الآن در پی آن هستم، نجات شیعیان لبنان از فقر و بیسوادی و فلاکت است، تا بعد ببینم چه میشود». خوب به خاطر دارم که آقای هاشمی آن شب خیلی روی مسأله انقلاب تکیه کرد تا ببیند آقای صدر چه نظری دارد. آقای صدر هم همانطور که گفتم، این حرکت را تایید و امضاء کردند. یعنی هیچ انتقادی نسبت به آن نداشتند. تنها تاکید ایشان آن بود که با توجه به فضای طائفی و مشکلات آن روز لبنان، خود در آن شرایط نمیتوانند موضع حادی بگیرند؛ باید مدارا کنند، تا زمان مناسب فرا رسد...
◊ ببخشید استاد! کدام یک از بزرگان در آن جلسه شرکت داشتند؟
استاد: تا آنجایی که به یاد دارم، اغلب اساتید و فضلای حوزه که الآن هم تشریف دارند، در آن جلسه حضور داشتند. مثلا آیتالله منتظری را به خاطر دارم؛ آیتالله مکارم را به خاطر دارم؛ مرحوم ربانی شیرازی را به خاطر دارم... کلا بسیاری از اساتید و فضلای آن روز حوزه شرکت داشتند. بسیار جلسه سنگینی بود. یعنی الآنکه فکر میکنم، باید بگویم که حقیقتا یک جلسه تاریخی بود.
◊ اگر از آن جلسه خاطرهای دارید، خوشحال میشویم که بیان بفرمایید؟
استاد: خاطره جذابی که از آن جلسه دارم آن است که وقتی امام موسی صدر وارد شدند، آیتالله منتظری هم در جلسه نشسته بودند. خوب، ایشان ظاهرا یکی دو سال پیش آقای منتظری درس خوانده بودند. یعنی آقای منتظری استاد ایشان بودند. ایشان وقتی وارد شدند، با همه معانقه کردند، دست دادند و گرم گرفتند. وقتی به آقای منتظری رسیدند، خم شدند تا دست ایشان را ببوسند. خوب، آقای صدر قد بلندی داشتند و آقای منتظری قدی کوتاه. علیرغم اینکه آقای منتظری ابا داشتند، اما آقای صدر به زور دست استادشان را بوسیدند. بعد هم اظهار کردند: «شما استاد من هستید و من هیچگاه سمت استادی شما را فراموش نمیکنم». من هرگاه یاد این صحنه میافتم، گرفتار هیجان میشوم و تنم میلرزد. انصافا این یکی از آن خصلتهایی است که باید یاد بگیریم. متاسفانه وقتی صحبت از انقلاب میشود، برخی میگویند این مسائل را فراموش کنید. در حالیکه اصلا اساس انقلاب ما برای احیاء این نوع فضیلتها و انسانیتها است. یک انقلاب خدایی انقلابی است که در راه کمال انسانها و احیاء فضیلتها حرکت کند...
◊ اگر باز از آن جلسه خاطره دارید، ممنون میشویم که بیان بفرمایید؟
استاد: باز یادم هست که وقتی همه نشستند، امام موسی صدر از آقای منتظری پرسیدند که آیا درس شما هنوز هم مثل آن روزها شلوغ میشود؟ آقای سبحانی بلافاصله شوخی کردند و پاسخ دادند: «نه؛ از زمانی که درس خارج را شروع کردهاند، تعداد شاگردان ایشان کم شده است»!
◊ امام صدر ظاهرا در همان سفر سال ۱۳۴۴ خود در موسسه دارالتبلیغ قم نیز سخنرانی داشتند؟
استاد: بله. ایشان یک سخنرانی خیلی جالبی در موسسه دارالتبلیغ داشتند که پیرامون ضرورت ساماندهی به شیوههای تبلیغ بود. این سخنرانی، همان زمان در مجموعه سخنرانیهای دارالتبلیغ چاپ گردید و من نیز آن را در مجموعه سخنرانیها و مقالات ایشان آوردهام که انشاءالله به زودی چاپ خواهد شد. یک سخنرانی خیلی خوبی هم در جمع علماء و تجار شهر اصفهان داشتند که به ابتکار آقای مستجابی برپا گردید. من خیلی دنبال این سخنرانی بودم، اما متاسفانه تا الآن نتوانستم آن را پیدا کنم. یک سخنرانی دیگری هم باز به دعوت مرحوم آقای گلسرخی در روز تولد حضرت علی (ع) یا عید غدیر در کاشان انجام دادند. سخنرانی خیلی جالبی بود که در رابطه با شخصیت امام علی (ع) صورت گرفت. نوار این سخنرانی که در مرکز اسناد ساواک پیدا شد، پس از انقلاب بارها از رادیو پخش گردید. من آن را پیاده کردهام و انشاءالله در ضمن مجموعه سخنرانیها و مقالات ایشان چاپ خواهد شد.
◊ ظاهرا سخنرانی امام صدر در موسسه دارالتبلیغ باعث شد تا برخی نیروهای انقلاب از این اقدام گله کنند؟
استاد: همینطور است! خیلیها راضی نبودند که ایشان در دارالتبلیغ سخنرانی کند. این ناشی از حساسیتی بود که از همان اول نسبت به دارالتبلیغ وجود داشت.
◊ آیا غیر از امام صدر، بزرگان دیگر در دارالتبلیغ سخنرانی نداشتند؟
استاد: چرا. مثلا آقای مطهری اصلا خودشان در دارالتبلیغ تدریس میکردند. ایشان هفتهای یک روز به قم میآمدند و در دارالتبلیغ تدریس داشتند. اتفاقا برنامه تدریس ایشان چند سال هم به طول انجامید. حتی دو سه تا از کتابهای ایشان توسط مرکز انتشاراتی دارالتبلیغ به چاپ رسید. اما غیر از آقای مطهری، هر کس با دارالتبلیغ ارتباط داشت، مورد انتقاد قرار میگرفت. مثلا در همان سخنرانی کاشان، یادم هست که آن مراسم برای مدت سه روز برقرار بود. روز اول از مرحوم محققی، نماینده اسبق مرحوم آیتالله بروجردی در هامبورگ، دعوت کردند که سخنرانی کند؛ روز دوم از مرحوم آقای صدر بلاغی و روز سوم نیز از امام موسی صدر دعوت کردند...
◊ببخشید! این سخنرانی کاشان هم در همان سفر سال ۱۳۴۴ انجام گرفت؟
استاد: بله. یادم هست که بازار کاشان یک تیمچه خیلی وسیع و بزرگی داشت که آن را بسته و برای این مراسم آماده کرده بودند. بانی مراسم هم مرحوم گلسرخی [۷] بود. خدا رحمتش کند. ایشان از مریدان مرحوم نواب صفوی، از سخنوران معروف و از نویسندگان مکتب اسلام بودند. خیلی مرد خوبی بودند. به هر حال پس از سخنرانی کاشان، آقای هاشمی رفسنجانی من را دیدند و سوال کردند که برنامه کاشان چه بود؟ گفتم آقای گلسرخی جشنی گرفتند و این سه بزرگوار را دعوت کردند. آقای هاشمی اعتراض کردند و گفتند ایشان باید افراد دیگری را هم دعوت میکردند. گفتم این سه نفر که افراد خیلی ممتازی بودند؛ دیگر چه کسانی را باید دعوت میکردند؟ آقای هاشمی گفتند که آخر اینها هر سه نفر، دارالتبلیغی بودند! برای اینکه آقایان محققی و صدر بلاغی هر دو از اساتید دارالتبلیغ بودند، آقای صدر هم که در آنجا سخنرانی کرده بودند! به همین جهت آقای هاشمی اعتراض داشتند که از جناحهای دیگر هم دعوت میکردند. بله، این خاطره را هم از آقای هاشمی داریم.
◊ امام صدر دیگر چه برنامههایی در سفر کاشان داشتند؟
استاد: اقامت آقای صدر در کاشان خیلی کوتاه بود. ایشان حدود ساعت دو بعد از ظهر به کاشان وارد شدند؛ حدود ساعت ۴ یا ۵ بعد از ظهر سخنرانی داشتند و پس از آن هم به منزل حاجآقای بنیکاظمی تشریف بردند. یادم هست که آیتالله یثربی امام جمعه فعلی کاشان بلافاصله به دیدن ایشان آمدند [۸]. حدود یک ساعتی با هم بودند و پس از آن آقای صدر به اتفاق آقای دکتر رفاهی [۹] که از اصفهان آمده بودند، عازم آن شهر شدند.
◊ پس آن سفر معروف اصفهان بعد از سفر کاشان انجام گرفت؟
استاد: بله. سفر اصفهان در ادامه سفر به کاشان بود. ایشان به اصفهان که رفتند، بر آقای مستجابی وارد شدند. البته من در سفر اصفهان در خدمت ایشان نبودم. اما شنیدم که حدود یک هفته در آنجا بودند. آقای مستجابی جلسهای را برپا کرده بودند که علما و تجار بزرگ اصفهان در آن شرکت داشتند و آقای صدر سخنرانی مهمی را در آنجا ایراد نمودند. تا آنجایی که اطلاع دارم، در آن سفر اصفهان کمکهای مالی زیادی برای شیعیان لبنان جمعآوری گردید. اصولا یکی از مراکزی که همواره به شیعیان و محرومین لبنان کمک میکرد، علما و مردم خوب اصفهان بودند.
◊ آیا از دیدارهای ایشان با علمای اصفهان هم اطلاعاتی دارید؟
استاد: بله. در سفر اصفهان هم با مرحوم آیتالله خادمی دیدار داشتند، هم با آیتالله طاهری اصفهانی و هم با دیگر علمای آن. همانطور که اطلاع دارید، آقای طاهری با ایشان همدرس و به ایشان علاقمند بودند [۱۰]. البته جزئیات این سفر را باید از آقای مستجابی سوال کنید. آقای مستجابی قطعا خاطرات خیلی زیادی از آقای صدر دارند. برای اینکه این دو تن حتی قبل از رفتن آقای صدر به لبنان، با هم رفاقت صمیمانه داشتند. وقتی هم آقای صدر به لبنان رفتند، رفاقت آنها به واسطه سفرهای متعدد آقای مستجابی به بیروت و همچنین این چند سفر آقای صدر به ایران، روز به روز محکمتر شد. آقای مستجابی حتی شاید نامههای زیادی از آقای صدر نزد خود داشته باشد [۱۱].
◊ امام صدر ظاهرا در همین سفر سال ۱۳۴۴ چند روزی را نیز در شیراز اقامت داشتند. آیا از برنامههای ایشان در شیراز اطلاعاتی دارید؟
استاد: همینطور است. آقای صدر طی این سفر چند روزی نیز به شیراز رفتند که بر آیتالله آقای آقا مجدالدین محلاتی وارد شدند. من متاسفانه در این سفر هم خدمت ایشان نبودم. اما اطلاع دارم که در آنجا هم سخنرانی خیلی خوبی داشتند که من متاسفانه نوار آن را نیز پیدا نکردم.
◊ در سفر مشهد چطور؟ آیا طی آن سفر جلسه خاصی نداشتند یا در جایی سخنرانی نکردند؟
استاد: سفر ایشان به مشهد تنها جنبه زیارتی داشت. گمان نمیکنم که در آن سفر جلسه عمومی تشکیل داده باشند.
◊ در تهران چطور؟
استاد: در تهران هم جلسه عمومی نداشتند. اما با مرحوم آیتالله سید احمد خوانساری، با مرحوم آیتالله آملی و با دیگر علمای تهران دید و بازدید داشتند. در تهران یادم هست که تمام آقایان بزرگان، ائمه جماعات تهران، آنهم امام جماعتهای استخواندار، همه به ایشان اظهار علاقه کردند. اظهار علاقه علماء تهران حقیقتا فوقالعاده و برخورد آنها بسیار صمیمانه و از روی محبت بود. برای اینکه آنها ایشان را از مفاخر شیعه و یک خدمتگذار میدانستند. آنها آقای صدر را انسانی میشناختند که دارد به اسلام و کیان تشیع خدمت میکند.
ماجرای ملاقات با شاه
◊ امام صدر در سفرهای خود به کشورهای عربی، آفریقایی و اروپایی، همواره با مسئولان عالیرتبه و روسای آن دیدار و گفتگو داشتند. اما در رابطه با سفرهای ایشان به ایران، به نظر میرسد که رویه دیگری در پیش گرفته بودند. آیا همینطور است؟
استاد: دقیقا همینطور است. در رابطه با مورد خاص ایران، امام موسی صدر همواره سعی داشتند تا سفرهایشان از جنبههای سیاسی به دور باشد. ایشان فقط با این انگیزه به ایران میآمدند که با خانواده خود دیدار، با دوستان خود تجدید عهد و اماکن مقدسه را نیز زیارت کنند. علتش هم آن بود که سفرهای ایشان به ایران در دورهای انجام گرفت، که روحانیت به سختی با رژیم شاه در افتاده بود. بنابراین همه سفرهای ایشان به ایران جنبه خصوصی داشت و نه سیاسی.
◊ ببخشید استاد! پس چه شد که امام صدر در سفر سال ۱۳۵۰ خود به ایران بر خلاف رویه پیشین با شاه دیدار کردند؟
استاد: الآن عرض میکنم. اینکه ایشان در سفر آخر خود با شاه دیدار کردند، تنها به سبب اصرار پارهای از دوستان ایشان، از جمله شهید مطهری، شهید بهشتی و یکی از مراجع قم بود. من از نزدیک در جریان جزئیات این قضیه بودم. مثلا من خود حضور داشتم که مرحوم شهید مطهری از یکی از مراجع قم تقاضا کرد که شما امام موسی صدر را وادار کنید تا با شاه دیدار کند. علتش هم این بود که رژیم شاه بنا داشت تعدادی از مبارزین و از جمله مرحوم حنیفنژاد را تیرباران کند. این مبارزین در میان مردم و روحانیت محبوبیت بالایی داشتند. آقایان اصرار داشتند که امام موسی صدر با شاه دیدار و به منظور جلوگیری از کشتن آنها وساطت کند. همانطور که گفتم، شهید مطهری اصرار داشت که آن مرجع کاری کند تا امام موسی صدر به ملاقات شاه برود...
◊ پاسخ آن مرجع چه بود؟
استاد: پاسخ آن مرجع این بود که شما اول اجازه دهید تا آقا موسی به قم بیاید و ببینیم که ایشان آیا اصلا مایل است با شاه دیدار کند و آیا این کار برایش میسر است؟ وقتی امام موسی صدر به ایران آمد، هم در تهران و هم در قم به ایشان فشار آوردند که برای جلوگیری از اعدام این مبارزین با شاه دیدار کند. این در حالی بود که ایشان در بدو ورود، هیچ برنامهای برای دیدار با مقامات نداشت [۱۲]...
◊ اگر در این خصوص خاطراتی دارید، ممنون میشویم که بیان بفرمایید؟
استاد: الآن عرض میکنم. خداوند برادر بزرگ ایشان مرحوم آیتالله حاجآقا رضا صدر را رحمت کند. امام موسی صدر وقتی به ایران آمد، در تهران بر ایشان وارد شد و چند روزی در منزل ایشان جلوس داشت. افراد و شخصیتهای مختلفی برای دیدن ایشان آمدند. مثلا یادم هست که یک روز شهید بهشتی و شهید مفتح آمدند و مدت زیادی را نشستند و با ایشان صحبت کردند. یک روز هم آقای عباس مسعودی [۱۳] در میان دیدار کنندگان بود. عباس مسعودی از زمان پدر امام موسی صدر به طور خانوادگی با خاندان صدر ارتباط و به آنان ارادات داشت. وقتی عباس مسعودی میخواست خداحافظی کند، من همراه امام موسی صدر وی را تا دم درب بدرقه کردم. درست یادم هست که او از امام موسی صدر سوال کرد که آیا در این سفر برنامه ملاقات هم پیشبینی کردید؟ عباس مسعودی اگرچه نام شاه را نبرد، اما کاملا پیدا بود که منظورش همان است. امام موسی صدر پاسخ منفی داد و گفت که هیج برنامهای ندارد. میخواهم بگویم که امام موسی صدر وقتی وارد ایران شد، به هیچ وجه هیچ برنامهای برای دیدار با شاه و دیگر مقامات نداشت. ایشان بعدا و پس از تماس و اصرار آقایان تصمیم گرفت که به منظور جلوگیری از کشته شدن این مبارزین با شاه ملاقات کنند. من معتقدم که یکی از موارد مظلومیت امام موسی صدر همین ملاقات ایشان با شاه بود. برای اینکه وقتی رژیم پس از مدتی آن بچهها را تیرباران کرد، در مورد ایشان کملطفیهایی صورت گرفت. آقایانی هم که بر انجام این دیدار مصر بودند، متاسفانه آنطور که شایسته بود از ایشان دفاع نکردند.
◊ ببخشید استاد! آیا افراد دیگری هم بودند که انجام این دیدار را به امام صدر پیشنهاد کردند؟
استاد: همانطور که گفتم، آقایان مطهری، بهشتی و همچنین شهید باهنر را دقیقا در جریان بودم که میخواستند امام موسی صدر با شاه ملاقات کند. البته افراد دیگری هم بودند...
◊ آقای هاشمی رفسنجانی که ظاهرا آن زمان در زندان بودند؟
استاد: بله؛ آقای هاشمی آن زمان در زندان بود [۱۴]. اتفاقا یادم هست که یک شب پس از دیدار امام موسی صدر با شاه، با ایشان به دیدن آقای بهشتی رفتیم. آقای صدر ماجرای ملاقات با شاه را با جزئیات برای آقای بهشتی تعریف کردند. بعد هم مقدار زیادی با هم در اطراف این موضوع صحبت کردند که در آینده چه باید کرد. منزل آقای هاشمی و منزل شهید بهشتی در یک کوچه بود. من همانطور که نشسته بودیم، به آقای صدر پیشنهاد کردم که حالا که اینجا هستیم، بد نیست که از خانواده آقای هاشمی هم دیدن کنیم. آقای صدر نیز استقبال کردند. به اتفاق رفتیم، اما خانواده آقای هاشمی نبودند. توسط خدمتکار یا یکی از اقوام خانواده که در منزل ایشان حضور داشت، پیغام دادیم که آقای صدر برای دیدنشان آمده بودند.
رابطه با انقلاب اسلامی ایران
◊ یکی از محورهای مهم سوالهای ما، رابطه امام صدر با انقلاب اسلامی ایران است. آنطور که اشاره داشتید، در جلسه سال ۱۳۴۴ منزل آقای هاشمی رفسنجانی بسیاری از علما و فضلای مبارز آن زمان حضور داشتند. پاسخ آقای صدر به سوالهای آقای هاشمی در میان آنها چه انعکاسی داشت؟
استاد: استنباط من اینطور بود که مرحوم ربانی شیرازی مجموعا از صحبتهای آقای صدر راضی نبود. برای اینکه وقتی صحبتهای ایشان تمام شد، درست زمانی که آقای مکارم میخواستند شروع به صحبت کنند، مرحوم ربانی بلند شدند و رفتند. من فکر میکنم که این رفتن ایشان اعتراضی بود به آن جلسه و سخنان آقای صدر. خدا آقای ربانی شیرازی را رحمت کند. ایشان در مسائل انقلاب خیلی تند بودند. نمیتوانستند مسائل اصلاحی، رفرمیستی و مقولههایی از نوع برنامههای آقای صدر در لبنان را تحمل کنند. برای اینکه در حال و هوای مبارزه با رژیم شاه و براندازی آن بودند. به همین جهت تنها مقولههایی برای امثال آقایان ربانی شیرازی و حتی هاشمی رفسنجانی قابل تحمل بود که در مسیر تند و تیز مبارزه مستقیم با رژیم شاه قرار داشت [۱۵].
◊ آنها مثلا از امام صدر چه انتظاری داشتند؟
استاد: توقع امثال این آقایان این بود که آقای صدر برای انقلاب شعبهای در لبنان باز کنند و همان رویه امام خمینی را آنجا در پیش بگیرند.
◊ پاسخ آقای صدر چه بود؟
استاد: پاسخ آقای صدر این بود که اگر کسی جامعه طائفی لبنان را بشناسد و تنها دو ماه در آن کشور بسر برد، برایش مسلم خواهد شد که غیر از آنچه ایشان در آنجا عمل میکند، کار دیگری نمیتوان کرد و زمان مناسب برای اقدامات دیگر فرا نرسیده است. آقای صدر تاکید داشت که شرایط لبنان با ایران متفاوت است و خیلی میبایست روی لبنان کار شود تا تازه به شرایط آن روز ایران برسد. ایشان معتقد بود که آقایان شناخت درستی از شرایط لبنان ندارند. یادم هست که بارها در ایران و لبنان از ایشان شنیدم که میگفتند: «آقایان باید در نظر داشته باشند که من امروز نه در ایران، که در لبنان هستم؛ در فضای لبنان است که بار مسئولیت بر دوش گرفتهام؛ توقعات آقایان باید با شرایط لبنان متناسب باشد. آقایان توقعاتی میتوانند داشته باشند که در فضای لبنان عملی باشد. من ناگزیر هستم که در اقدامات خود ملاحظات خاص لبنان را مورد توجه قرار دهم».
◊ حضرتعالی امروز خودتان چه قضاوتی دارید؟ رابطه امام صدر با انقلاب را چگونه ارزیابی میکنید؟
استاد: گمان من این است که آقای صدر در مسیر انقلاب ایران هیچ کوتاهی نداشتند. ایشان در بزنگاههای مهمی که پیش آمد، در مسیر منافع انقلاب قدمهای اساسی برداشتند و کارهایی مهمی را صورت دادند. من اطلاع دارم که ایشان در سطح کشورهای عربی و حتی اروپا، دیدارهای مهمی را برای شناساندن انقلاب ایران و شخص امام خمینی انجام دادند. طبیعتا از حضور شهید چمران نیز در لبنان استفاده میکردند تا اقداماتی را انجام دهند.
◊ اگر خاطرهای پیرامون اقدامات امام صدر در حمایت از انقلاب ایران دارید، ممنون میشویم که بیان بفرمایید؟
استاد: بله. مثلا در جریان دکتر شریعتی، با آنکه رژیم هیچ مایل نبود، امام موسی صدر خیلی از آن مرحوم تجلیل کرد. یعنی هم در تشییع جنازه آن مرحوم شرکت کرد، هم بر او نماز خواند، هم ترتیب دفن وی در مجاورت حرم حضرت زینب (ع) را داد، هم آن مراسم باشکوه را در بیروت برپا کرد و هم خود در تکریم دکتر شریعتی سخن گفت.
◊ ظاهرا غیر از رژیم شاه، برخی دوستان روحانی امام صدر نیز از این اقدام ایشان آزرده خاطر شدند؟
استاد: بله. برخی روحانیون که با افکار دکتر شریعتی مخالف بودند، از اینکه امام موسی صدر در چنین سطحی از آن مرحوم تجلیل کردند، رنجیده بودند؛ البته برخی روحانیون و نه همه آنها. من در همین تهران از برخی روحانیون نسبتا معروف گلههایی را شنیدم که ایشان چرا از دکتر شریعتی در این سطح تجلیل کردند! میخواهم بگویم که امام موسی صدر در بزنگاههایی که برای انقلاب اسلامی ایران پیش آمد، همیشه در میدان بود. هرگز اینطور نبود که ایشان بیتفاوت باشد. منتها این نکته را همواره گوشزد میکرد که من فعلا مسئولیت شیعیان لبنان را دارم، حوزه کاریام در لبنان است و ناچار هستم شرایط اینجا را در نظر بگیرم.
◊ رابطه امام صدر با شخص امام خمینی چطور بود؟
استاد: ایشان همیشه نسبت به امام خمینی اظهار علاقه و عشق میکردند. یعنی نه تنها خودشان را شاگرد امام خمینی میدانستند، بلکه به ایشان علاقمند بودند، ارادت میورزیدند و همه جا از ایشان تعریف میکردند. هیچ ابایی از ابراز این مطالب نداشتند. البته این واقعیت را نیز باید بپذیریم که از نظر فکری و از نظر برداشتهای سیاسی و انقلابی، اختلافنظرهایی با امام و انقلاب داشتند. این یک واقعیت است که به هر حال نباید آن را نادیده گرفت...
◊ نظر امام صدر در باره بقاء رژیم شاه چه بود؟ آیا مثل نیروهای انقلاب خواهان رفتن شاه بودند؟ یا اینکه اعتقاد داشتند که شاه بماند، اما اصلاحاتی در درون نظام وقت صورت گیرد؟
استاد: امام موسی صدر هیچگاه در باره ماندن شاه نظر مساعدی نداشتند. یادم هست که ایشان در سفر سال ۱۳۵۷ خود به پاریس، که ما بیش از یک هفته به طور شبانهروز در خدمت ایشان بودیم، با اطمینان و خوشحالی به خود من گفتند: «شاه ماندنی نیست و خواهد رفت»! اتفاقا وقتی امام موسی صدر این جمله را بیان میکردند، همسر من که برادرزاده ایشان است، در جلسه حضور داشت. ایشان طی این سالها بارها از آن روز یاد کرده است که عموجان در پاریس چنین گفتند.
◊ این دیدار ظاهرا پنج شش ماه قبل از پیروزی انقلاب صورت گرفت؟
استاد: بله. در عین حال آخرین دیداری هم بود که ما با ایشان داشتیم. دقیقا یادم هست که در ماه رمضان سال ۱۳۵۷ و در فرانسه بود. البته اندکی پیش از آن، یعنی در اوایل سال ۵۷، در لبنان نیز خدمتشان رسیده بودیم و از آنجا به اروپا رفتیم. در ماه رمضان بود که ایشان هم به فرانسه آمدند و یک ده روزی را آنجا در خدمتشان بودم. وقتی در پایان این ده روز از هم خداحافظی کردیم، ایشان عازم الجزایر شدند و من عازم آلمان. در آنجا با رئیسجمهور وقت بومدین ملاقات کردند و پس از یک توقف چند روزه در لبنان، عازم لیبی شدند که متاسفانه در آنجا مفقود گشتند.
◊ مقاله «نداء الانبیاء» هم ظاهرا در همین سفر منتشر گردید؟
استاد: بله. یادم هست که ایشان در همان سفر این مقاله را در روزنامه لوموند به چاپ رساندند که بعدها خیلی سر و صدا بپا کرد. ایشان در این مقاله که کلا به معرفی انقلاب اسلامی ایران اختصاص داشت، رهبری امام خمینی را مورد تاکید و حمایت قرار دادند. همچنین یادم هست که واسطه بردن این مقاله به روزنامه لوموند، یکی از چهرههای سیاسی آن زمان بود که هم با امام خمینی ارتباط داشت و هم با امام موسی صدر، اما متاسفانه پس از پیروزی انقلاب عاقبت خوبی نیافت.
اصلاحطلبی یا انقلابیگری
◊ در پاسخ به سوالهای قبل اشارهای داشتید که میان امام صدر و امام خمینی، گاهی اوقات در پارهای مسائل فکری و سیاسی و انقلابی، اختلافنظرهایی وجود داشته است. ضمن تاکید بر این امر که وجود اختلاف نظر میان اصحاب فکر و اندیشه امری طبیعی است، ممنون میشویم که این موضوع را کمی بیشتر باز بفرمایید؟
استاد: ببینید! درست است که امام موسی صدر با انقلاب اسلامی ایران همراه و همگام بود، اما این هم صحیح نیست که بخواهیم ایشان را یک انقلابی مثل امام خمینی معرفی کنیم. این نیز با واقعیت سازگار نیست. امام موسی صدر یک انقلابی مثل امام خمینی نبود که به زیر و رو کردن اعتقاد داشته باشد. لااقل در شرایط خاص لبنان که آمادگی چنین افکاری را نداشت، اینطور نبودند. همانطور که خدمتتان عرض کردم، ایشان بارها به خود من گفتند که الآنکه من در لبنان هستم، آقایان باید در حد یک رهبر لبنانی از من توقع داشته باشند و حتما محذورات آنجا را در نظر بگیرند. ایشان تاکید داشتند که اگرچه ایرانی هستند، اما چون فعلا در لبنان زندگی میکنند و مسئولیت شیعیان آن کشور را بر عهده دارند، باید محذورات آنجا را در نظر بگیرند. برای اینکه لبنان کشوری است که هم جامعه آن طائفهای است و هم نظام حکومتی آن! امام موسی صدر حتی اگر در صدد هم بود که حرکت خود را به جایی برساند که بتواند در لبنان یک حکومت اسلامی برپا کند، هرگز دست خود را رو نمیکرد و نیت خود را آشکار نمیساخت. ایشان معتقد بود که فعلا باید در چارچوبی که دمکراسی لبنان اجازه میدهد، که انصافا هم دمکراسی خیلی سطح بالایی است، حرکت کرد. میخواهم بگویم که تفاوت میان امام موسی صدر و امام خمینی، تفاوت میان دو شخصیت اصلاحگرا و انقلابی بود. امام موسی صدر یک شخصیت اصلاحگرا بود و امام خمینی یک شخصیت انقلابی؛ امام موسی صدر حداقل در شرایط آن روز لبنان به اصلاحات اعتقاد داشت و نه انقلاب! اگر گاهی هم اختلافنظرهایی میان امام موسی صدر و انقلابیون پدید میآمد، از تفاوت میان دو بینش اصلاحگرا و انقلابی نشات میگرفت...
◊ ببخشید استاد! چرا امام صدر در برخورد با مسائل خود لبنان نمیتوانستند به شیوه انقلابی عمل کنند؟
استاد: بینید! لبنانی که امام موسی صدر در آن قرار گرفته بود، مشکلات بنیادی و زیربنایی داشت. امام موسی صدر در جامعهای قرار گرفته بود که تازه میبایست برای شیعیان گرسنه، بیسواد و پا برهنه آن، قدمهای اولیه را برداشت. شیعیان لبنان در طول تاریخ در عسرت و حرمان زندگی کرده بودند؛ آنها در زمان ورود امام موسی صدر به آن کشور در نهایت فقر و فلاکت بودند؛ بسیاری از آنها حتی نان نداشتند؛ من لا معاش له، لا معاد له! امام موسی صدر در صدد بود تا آنها را سیر کند، برای آنها مسکن و ماوایی فراهم سازد و حیثیت آنها را احیاء کند. ایشان در صدد بود تا آنها را از آن حرمان تاریخی نجات دهد. طبیعتا این هدف مقدس روشهایی را میطلبید که ایشان بتواند ماموریت تاریخی خود را انجام دهد. امروز که به تحولات چند دهه گذشته لبنان نگاه میکنیم، به روشنی درمییابیم که مسیر انتخابی ایشان درست بوده است. شخصیتهای شیعی تحصیلکرده امروز لبنان، همه دست پروردههای امام موسی صدر هستند. همین آقای نبیه بری رئیس کنونی پارلمان لبنان، یکی از جوانان دست پرورده امام موسی صدر است. ایشان و همه شیعیانی که امروز جامعه لبنان را اداره میکنند، در سایه کوششها و فعالیتهای امام موسی صدر به این موفقیتها نائل آمدند. این امام موسی صدر بود که نوجوانها و جوانان را به مدرسه و دانشگاه فرستاد و با تربیت نسل تحصیلکرده کنونی، شیعه را از آن حرمان فرهنگی و اقتصادی نجات داد. طبیعی است که این نوع کارها را نمیشد با انقلابیگری انجام داد. وقتی میگویم انقلابیگری، منظورم زیر و رو کردن است. امام موسی صدر نمیتوانستند از همان اوان ورود به لبنان، این نوع برخوردهای قهرآمیز انقلابی را در پیش گیرند.
◊ اگر امام صدر به لبنان نمیرفتند و در ایران باقی میماندند، در برابر رژیم سابق چه شیوهای را در پیش میگرفتند؟ اصلاحطلبی یا انقلابیگری؟
استاد: من اعتقاد دارم که همین امام موسی صدر اگر در جامعه ایران و در موقعیت پس از ۱۵ خرداد قرار میگرفت، همان تفکری را میداشت که مرحوم شهید بهشتی و دیگر انقلابیون داشتند.
نوآوری فقهی
◊ محور دیگر سوالهای ما در خصوص نوآوری فقهی امام صدر است. بزرگان بسیاری تاکید داشتند که نگرش این بزرگوار به فقه با اقتضائات زمانه سازگار بود و به همین سبب نیز در پارهای موارد، آراء خلاف مشهور داشتند. حضرتعالی در این خصوص چه نظری دارید؟
استاد: همینطور است. در پاسخ سوالهای اول شما تلویحا بیان کردم که امام موسی صدر طرفدار فقه پویا بودند. ایشان یک نگرش بسیار مترقی همراه با شناخت کامل نسبت به فقه داشتند. من معتقد هستم که اگر امام موسی صدر میماندند، با این طرز تفکری که از ایشان سراغ داریم، در مورد بسیاری از مسائل امروز جامعه ما که اصطلاحا همان مسائل مستحدثه است، دیدگاههای خیلی مترقی و کارسازی را مطرح میکردند. متاسفانه عمر علمی ایشان کفاف نداد که آراء فقهی خود را در باره اینگونه مسائل بیان کنند. البته من هنوز هم امیدوار هستم که ایشان در قید حیات باشند. ایشان اگر انشاءالله باشند و باز گردند، در مسائل فقهی میتوانند نظرات خیلی کارآمد و راهگشایی را ارائه کنند. درست مانند حضرت امام، که در این اواخر یکی دو مورد را عمرشان کفاف داد و حل کردند؛ در حالیکه اگر در قید حیات باقی میماندند، حتما موارد دیگری را نیز حل و بسیاری از بنبستها را باز میکردند. امام خمینی متاسفانه تنها در آخر عمر فرصت یافتند تا برخی نظرات فقهی خود را ابراز کنند. امام موسی صدر هم همینطور بود. ایشان در تمامی زمینههای فقهی، خصوصا در مواردی که با مسائل روز و احتیاجات مردم سر و کار داشت، قادر بودند نظرهای بسیار مترقی و کارسازی را ارائه دهند...
◊ ببخشید استاد! اگر ممکن است، برخی موضوعات مهم را که امام صدر در مورد آنها اظهار نظر کرده است، بیان بفرمایید؟
استاد: یکی از موضوعات مهم، بحث موسیقی است. اینطور نبود که امام موسی صدر کل موسیقی را حرام بدانند. ایشان در همین کتاب «اسلام و فرهنگ قرن بیستم» بحثی دارند که به موسیقی و خدمات تاریخی دانشمندان اسلامی به آن پرداخته است. امام موسی صدر نه تنها موسیقی را به طور کل حرام نمیدانستند، بلکه برخی انواع آن را از جلوههای زیبایی روح انسان تلقی میکردند. امام موسی صدر موسیقیشناس بودند و انواع و اقسام موسیقیها را درک میکردند [۱۶]. البته طبیعی است که ایشان موسیقیهای مبتذل را قبول نداشتند؛ یعنی هیچ مسلمانی با این نوع موسیقیها موافق نیست. منظور من از موسیقی مبتذل، همان لهو و لعب است که انسان را به گناه و فساد میکشاند. یعنی همان چیزی که در روایات غنا نامیده شده است. غنا همان لهو و لعب است. غنا در مجالس بنیامیه و خصوصا بنیعباس رواج داشت و ائمه اطهار (ع) نیز از آن نهی کردند. غنا همان موسیقیای است که مجالس هزار و یک شب و رقاصی بر پایه آن میچرخید. واضح است که این نوع موسیقی حرام است و امام موسی صدر هم آن را قبول نداشت. اما برخی متاسفانه آمدند و همه موسیقی را غنا گرفتند و نتیجتا بر حرمت آن فتوا دادند. امام موسی صدر این نگرش را هم صحیح نمیدانستند. ایشان موسیقی را اعم از لهو و لعب میدانستند. ما در میان انواع موسیقیها، سمفونی و در میان انواع سمفونیها نیز آثار بتهوون را داریم؛ بتهون قبل از آنکه موسیقیدان باشد، یک فیلسوف بوده است. سمفونی پنجم بتهوون مسأله جبر و اختیار را مطرح کرده است! لهو و لعب کجاست؟ کجای این حرام است؟ از طرفی ما خود در ایران یک سلسله موسیقی سنتی داریم که برخی مسائل عرفانی سطح بالا را که هیچ سخنران، نقاش، و مجسمهسازی نمیتواند بیان کند، با ظرافت تمام مطرح ساخته است. به قول یکی از دانشمندان، آنگاه که سخن از بیان باز میماند، تازه موسیقی آغاز میشود؛ آنجایی که سطح مطلب آنقدر بالا است که نه قلم، نه بیان و نه نقاشی، هیچکدام نمیتواند آن را برساند؛ آنجا موسیقی است که جلو میآید و ظرافتهای بزرگ روح انسانی را با زبان خود مطرح میسازد. نگاه امام موسی صدر به موسیقی اینگونه بود. ایشان کلیت موسیقی را حرام نمیدانستند و بنابراین صحیح نمیدانستند که گفته شود: «بسمه تعالی؛ هر آینه موسیقی حرام است»!
مراقبت بر خودسازی
◊ در سخنان خود به دیدار امام صدر در سفر سال ۱۳۴۴ ایشان به ایران با مرحوم آیتالله بهاءالدینی اشاره کردید. اگر امکان دارد، قدری در مورد چگونگی روابط امام صدر با این بزرگوار برای ما صحبت بفرمایید؟
استاد: خدمت شما عرض کنم که من دو بار در خدمت آیـتالله حاجآقا رضا صدر و یک بار هم در خدمت امام موسی صدر به دیدن آیتالله بهاءالدینی رفتم. آنچه از رفتار و گفتار آقای بهاءالدینی نسبت به این دو برادر دریافتم آن بود که ایشان اولا نسبت به دودمان صدر علاقه زیادی داشتند؛ ثانیا به این دو برادر عشق میورزیدند. وضع آقای بهاءالدینی اینطور بود. البته این دو برادر هم نسبت به آقای بهاءالدینی خیلی اظهار علاقه میکردند. هر دوی اینها آدمهای با شعوری بودند که نه زیر بار هر کس میرفتند و نه به هر کس اعتقاد پیدا میکردند. ارادت من به آقای بهاءالدینی از همینجا شدت یافت. البته من از قبل هم نسبت به ایشان ارادت داشتم. اما ارادتم وقتی مضاعف شد، که دیدم شخصیتهایی مثل آیتالله حاجآقا مرتضی حائری، آیتالله حاجآقا رضا صدر و امام موسی صدر، با آن درجه از فهم و شعور، مرید ایشان هستند و گاهی اوقات نزد ایشان میروند و ارشاد میخواهند. این خیلی معنی داشت که افرادی در سطح این سه بزرگوار، نزد آقای بهاءالدینی بروند و بخواهند از ایشان به اصطلاح کسب فیض کنند. من از آنجا فهمیدم که آقای بهاءالدینی سطحش خیلی بالاتر از این حرفها است و این آدم باید یک اصالتی داشته باشد که بزرگانی مثل آقای حاجآقا مرتضی حائری، حاجآقا رضا صدر و امام موسی صدر، اینطور نسبت به ایشان اظهار علاقه میکنند. البته همانطور که گفتم، آقای بهاءالدینی هم متقابلا نسبت به این آقایان شدیدا اظهار علاقه میکردند. یعنی هرگاه این دو برادر را میدیدند، انصافا پیدا بود که خیلی مسرور میشدند. در واقع رابطه اینها با آقای بهاءالدینی، یک رابطه متقابل و دو طرفه بود.
◊ ماجرای دیدار سال ۱۳۴۴ امام صدر با آیتالله بهاءالدینی چه بود؟ اگر خاطرهای در این خصوص دارید، ممنون میشویم که بیان بفرمایید؟
استاد: حقیقت آن است که دیدار امام موسی صدر با آقای بهاءالدینی، یکی دیگر از خاطرات سازنده و فراموش ناشدنی من در باره این بزرگوار است. این خاطره نشان میدهد که ایشان تا چه اندازه حساس بودند تا از خود غافل نشوند و از اندیشهها، اعمال، خصلتها و اصالتهای خود مراقبت کنند. طبیعتا در ابتدای دیدار این دو بزرگوار نسبت به هم ابراز محبت کردند. هم امام موسی صدر خیلی به ایشان اظهار علاقه کردند و هم آقای بهاءالدینی فوقالعاده به ایشان ابراز محبت و احترام کردند. پس از آن امام موسی صدر وضع خود در لبنان را برای آقای بهاءالدینی تشریح و سوال کردند که چه کنند تا از خود باز نمانند؟ آقای صدر گفتند که تمامی ایام را از صبح تا شب درگیر مسائل اجتماعی، سیاسی و اقتصادی مردم و شیعیان هستند، و نمیخواهند که این فعالیتها ایشان را از خودشان باز بدارد، طوری که پس از سالها ناگهان متوجه شوند که از خود غافل بودهاند. امام موسی صدر گفتند که ممکن است کسی به مردم خدمت و آنها را سیر، صاحب مسکن و باسواد کند، ممکن است شیعیان را احیاء و آنها را در عرصههای اجتماعی و سیاسی به اوج عزت برساند، اما وقتی پس از سالها به گذشته نگاه و حالات خود را بررسی کند، دریابد که از خودش مانده و از خدا رانده شده است. سوال ایشان از آقای بهاءالدینی آن بود که چه کند تا به چنین وضعی گرفتار نیاید. از آقای بهاءالدینی تقاضا کردند که ایشان را نصیحت کند تا آن فعالیتهای سیاسی و اجتماعی، ایشان را از خودشان غافل نکند و در مسیر تکامل فردیشان مانعی ایجاد ننماید. آقای بهاءالدینی هم صحبتهای خوبی را مطرح کردند. یادم هست که با استناد به نهجالبلاغه داستان امیرالمومنین (ع) را بازگو کردند که گاهی از اصحاب خود میخواستند تا به زیرزمین یا جای خلوتی بروند، با خود محاسبه کنند که چه کرده و چه نکردهاند؛ کدام کارهایشان برای خدا و کدام کارها برای خودشان بوده است؛ و مراقبت کنند تا کارهایی مثبتی را که انجام دادهاند، باعث غرور و وسیله زینت آنها نشود. آقای بهاءالدینی گفتند که گاهی اوقات انسان کارهای مهمی را برای فقراء، مستمندان و حتی عزت شیعیان و مسلمین انجام میدهد، اما وقتی با خود حساب میکند، خیلی معلوم نیست که چه مقدارش برای خدا بوده است. خوب به یاد دارم که وقتی ایشان صحبت میکردند، امام موسی صدر با دقت گوش فرا میدادند و مرتب سر خود را به نشانه تایید و پذیرش تکان میدادند [۱۷].
◊ استاد، آخرین سوال ما از حضرتعالی آن است که در شرایط کنونی، پرداختن به کدامیک از ابعاد وجودی بزرگانی چون امام صدر را برای جامعه ما مفیدتر میدانید؟
استاد: به نظر من باید به ابعادی از بزرگان پرداخته شود، که برای نسل جوان ما، هم جذاب باشد و هم سازنده. واقعا ما به این بیست میلیون جوانی که متاسفانه برخی، آنها را رپ و اشرار مینامند، چه نشان دادهایم؟ اینها کسانی هستند که وقتی انقلاب به پیروزی رسید، یا به دنیا نیامده بودند و یا حداکثر دو سه سال داشتند. ما چیزهایی را باید برای این عزیزان بیان کنیم که به دردشان بخورد و آنها را بسازد. به نظر من یکی از مهمترین مسائلی که باید به نسل جوان نشان داد، معنویت و اخلاص بزرگانمان است. ما اگر بتوانیم جوانانمان را با معنویت و اخلاص امثال امام موسی صدر آشنا کنیم، خیلی ارزشمند است. به نظر من این خیلی مهم است که بتوانیم برای نسل جوانمان جا اندازیم، که امام موسی صدر در عین آنکه یک شخصیت طراز اول اجتماعی، سیاسی و در متن تحولات منطقه و جهان دارای نقش موثری بود، در عین حال، به فکر خودسازی، معنویت و تکامل روحی خود هم بود؛ نسل جوان ما باید بداند که امام موسی صدر حتی در اوج مبارزات سیاسی، همواره مراقب بودند که نکند از خود غافل شوند و معنویت و اصالتهای روحیشان آسیب ببیند. تکیه روی این نکات خیلی اهمیت دارد. توجه به این نوع ظرایف خیلی مورد نیاز جامعه و خصوصا نسل جوان ما است. خصوصا در چنین روزهایی که درگیری جناحها متاسفانه چنان آثار سوئی بر جای گذاشته است، که میرود تا انقلاب را از معنویات تهی کند. خدا گواه است که من گاهی خجالت میکشم وقتی مشاهده میکنم، که نیروهای انقلاب تا این حد در مطبوعات و رادیو و تلویزیون به جان هم افتادهاند. طبیعتا تکیه بر مبانی فکری هم خیلی مهم است. اما نباید از معنویت و اخلاص غافل شویم. ما عقیده داریم که اینها اساس کار است. اگر در کارهایمان معنویت و اخلاص نداشته باشیم، از نظر اسلام پشیزی ارزش ندارد، حتی پشیزی! شما الآن بیایید و تهران را آباد کنید. این منطق اسلام است که اگر اخلاص و صبغه الهی در کارتان نباشد، هیچ ارزشی نخواهد داشت. امام موسی صدر نه تنها مبانی فکری مترقی، تفکرات اصلاحی و دردمندی داشت، بلکه فضایل مهم اخلاقی، معنویت و اخلاص هم داشت. ایشان نه تنها این امتیازات روحی را داشت، بلکه بر حفظ و تکامل آنها مراقبت میکرد. امام موسی صدر دائما مراقب خودش بود، به خودش میرسید و نمیگذاشت که فعالیتهای اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و در یک کلام اعمال نیک، حجابی شوند که او را از حالات خود غافل سازند.
◊ استاد، واقعا خسته نباشید. ازاینکه وقت خود را در اختیار ما قرار دادید، بینهایت سپاسگزار هستیم و برای حضرتعالی آرزوی شفای عاجل و طول عمر داریم.
استاد: من هم از شما تشکر میکنم و همواره دعایتان میکنم.
پینوشتها
[۱]. یکی از علمای محترم و درگذشته قم در رابطه با فوت مرحوم آیتالله العظمی سید صدرالدین صدر خواب جالبی دیده است که میتواند نشانی از عظمت مقام روحانی آن بزرگوار باشد: «درست به خاطر دارم که روز شنبه برابر با ۱۹ ربیعالثانی سال ۱۳۷۳ قمری بود که نگارنده به منزل آیتالله حاج شیخ عبدالنبی عراقی رفتم. ایشان در تعبیر خواب مهارتی بسیار داشت و به این امتیاز نیز معروف بود. به هنگام ورود من بود که حجتالاسلام آقای میرزا محمد همدانی از بیت ایشان خارج شدند. هنگامیکه به محضر آیتالله شرفیاب شدم فرمودند: «آقا شیخ محمد را دیدی»؟ گفتم آری؛ مطلبی داشت؟ فرمودند خواب عجیبی دیده بود. گفتم تعبیر آن برای شما روشن است. چه خوابی دیده بود؟ فرمودند ایشان میگوید که شب گذشته در خواب دیدم که به حرم دخت گرانمایه حضرت کاظم (ع) شرفیاب شده و از آنجا به مسجد بالاسر رفتم تا فاتحهای برای آیتالله حائری (قدس) بخوانم که دیدم میان قبر مرحوم خوانساری و آیتالله حائری قبری آماده است. با تعجب از خود پرسیدم که این قبر برای چه کسی آماده شده است؟ بانوی گرانقدری را دیدم که فرمود: «این قبر پسر من صدر است. صدر از دنیا رفت. او خوب فرزندی بود» شگفت اینکه مرحوم آیتالله عراقی هنوز در مورد این خواب سخن میگفت که بناگاه صدای بلندگوی حرم طنین افکند و خبر رحلت آیتالله العظمیآقای صدر (قدس) را اعلان کرد». ر. ک. به محمد رازی، «کرامات صالحین»، ص ۲۴۵ تا ۲۴۸.
[۲]. در همین ارتباط آیتالله موسوی اردبیلی طی گفتگویی با استاد حسین شرفالدین چنین گفته است: «این انقلاب، آن سرمایه اولیهاش، از چند نفر تجاوز نمیکرد. حضرت امام بود و یک گروهی که دور ایشان بودند و با ایشان همفکر بودند. شاید این عده به بیست نفر هم نمیرسیدند. اصل اولیه انقلاب، فکر انقلاب، فرهنگ انقلاب، ارزشهای انقلاب و سنگ اول انقلاب به دست اینها گذاشته شد و امام موسی صدر در میان اینها، در آن صف اول نه در صفهای بعدی.». ر. ک. به خسروشاهی، ص ۴۰۳.
[۳]. آنطور که حجتالاسلام و المسلمین سید محمد غروی در کتاب خود آورده است، امام صدر در سخنرانیها، مصاحبهها و جلسات خود همواره تاکید میکرد: «الساکت عن الحق شیطان اخرس»؛ یعنی کسی که از حق دفاع نکند، شیطانی اخرس است. ر. ک. به غروی، ص ۲۱۵.
[۴]. شبیه این روایت را خود مرحوم آیتالله العظمی سید رضا صدر نیز برای نگارنده نقل کردند. وقتی بعد از ظهر یکی از روزهای تابستان ۱۳۷۲ در بیرونی منزل آیتالله العظمیسید صدرالدین صدر خدمت آن بزرگوار رسیدیم تا در باره امام صدر با ایشان گفتگو کنیم، ضمن نقل این روایت تاکید کردند: «هجرت آقا موسی به لبنان، به داد ایشان رسید. آقا موسی به قدری از فضای آن روز ریا در نجف و قم به تنگ آمده بود، که اگر مساله هجرت به لبنان پیش نیامده بود، لباس روحانیت را از تن در میآورد، برای همیشه به کنار مینهاد، و رشتهای مثل حقوق و وکالت را در پیش میگرفت». شایان ذکر است که استاد گرانمایه حجتالاسلام و المسلمین سید باقر خسروشاهی نیز در آن جلسه حضور داشتند.
[۵]. بیوگرافی کوتاهی از مرحوم آیتالله سید رضا بهاءالدینی در بخش رجالنامه آورده شده است.
[۶]. خاطره این جلسه را حجتالاسلام و المسلمین آقای سید محمود دعایی نیز در گفتگوی تابستان سال ۱۳۶۸ خود با نگارنده بیان داشتهاند.
[۷]. جهت آشنایی با زندگی نامه مرحوم حجت الاسلام و المسلمین غلامرضا گلسرخی کاشانی (۱۳۱۱-۱۳۶۹)، ر. ک. به مقاله «دو نامه تاریخی و منتشر نشده از برادر، همفکر و همرزم گلسرخی»، علی حجتی کرمانی، تاریخ و فرهنگ معاصر، جلد ۵، ص ۱۶۳ تا ۱۷۸.
[۸]. شایان ذکر است که آیتالله سید مهدی یثربی، نماینده محترم ولیفقیه و امام جمعه کاشان، به رغم گذشت چند دهه، هنوز نهایت محبت و عاطفه را نسبت به امام صدر دارا هستند، و نه تنها خود بزرگوارانه نامه اسفند ۱۳۸۲ نخبگان به رئیسجمهوری در خصوص ضرورت ساماندهی روند پیگیری سرنوشت آن عزیز را امضاء کردند، بلکه با پیغام صمیمانه خود زمینه امضای آن توسط جناب آقای دکتر محمد دقیق رئیس محترم دانشگاه کاشان را نیز فراهم نمودند.
[۹]. اخیرا، به برکت دوست محترم حجتالاسلام مطبعه چی، مجموعه خاطرات حجتالاسلام و المسلمین دکتر خلیل رفاهی را که «گردش ایام» نام دارد، دریافت کردم. یک بخش از این کتاب به امام صدر اختصاص دارد، که خاطرات زیبایی از نویسنده و همچنین از مرحوم تاج استاد معروف موسیقی ایران و اصفهان طی آن بیان شده است. ر. ک. به خلیل رفاهی، «گردش ایام، خاطرات حوزه، دانشگاه و خارج از کشور»، ص ۲۵۴ تا ۲۶۲.
[۱۰]. آیتالله سید جلالالدین طاهری اصفهانی نیز به رغم گذشت سالها، همان دوستی و عاطفه را نسبت به امام صدر حفظ کردهاند و با نهادن مهر و امضای خود در کنار مهر و امضای آیتالله میرزا حسین مظاهری، مطالبات تاریخی نخبگان از رئیسجمهور در خصوص ضرورت ساماندهی روند پیگیری سرنوشت آن عزیز را مورد تایید قرار دادند.
[۱۱]. ر. ک. به پیوست شماره یک این دفتر.
[۱۲]. یکی از اسنادی که صحت سخن آقای حجتی کرمانی در خصوص عدم علاقمندی امام صدر به تماس با مقامات ایران را نشان میدهد، صورت جلسه مورخ ۱۰/۹/۵۰ اداره کل دوم ساواک است که در آن چنین آمده است: «اداره کل سوم از طریق رابطین خود بطور غیر مستقیم با سید موسی صدر تماس گرفته و ضمن مذاکره با او تلویحا تشویق گردید که با پارهای مقامات عالی... ملاقات نموده و ضمن این ملاقاتها نیات واقعی سید موسی صدر نسبت به ایران و همچنین میزان همکاری او با دولت شاهنشاهی معلوم گردد. ضمنا جریان ملاقات و انجام مذاکرات وی با مقامات عالیه مملکت و روحانیون در جراید درج و از تلویزیون نیز نشان داده شود تا به فرض آنکه سید موسی صدر در شرایط فعلی حاضر به همکاری و اعمال طریق در مسیر اهداف دولت شاهنشاهی نشد، انتشار جریان ملاقات و نیز انجام مذاکرات وی با مقامات عالی دولت و روحانیون برای برخی کشورهای عربی و اشخاص مخالف ایران که با سید موسی صدر ارتباط دارند لااقل این تصور را پیش آورد که سید موسی صدر با دولت شاهنشاهی همکاری و نزدیکی داشته و این امر موجب گردد که کشورها و افراد مزبور از سید موسی صدر فاصله گیرند و نتیجتا وقتی که سید موسی صدر در انزوا قرار گرفت، خود به خود وادار به همکاری با دولت شاهنشاهی گردد». ر. ک. به «یاران امام...»، کتاب هفدهم، جلد اول، ص ۲۷۵ و ۲۷۶.
[۱۳]. رئیس اسبق روزنامه و موسسه انتشاراتی اطلاعات.
[۱۴]. بر اساس اسناد و مدارک موجود، که برخی در زیر نقل میشوند، آزادسازی آقای هاشمیرفسنجانی از زندان، یکی دیگر از اهداف دیدار امام صدر با شاه بود:
الف) بنابر سند شماره ۱۴۳۲۷/۲۰ه۱۲ مورخ ۲۱/۹/۵۰ ساواک، همسر حجتالاسلام و المسلمین هاشمیرفسنجانی نیز خواستار وساطت امام صدر نزد شاه در مورد آزادی آن بزرگوار شده بود: «... در تاریخ ۱۹/۹/۵۰ همسر نامبرده بالا [شیخ اکبر هاشمیرفسنجانی] به همسر سید رضا صدر امام جماعت مسجد امام حسین واقع در میدان شهناز گفت شنیدهام آقا موسی صدر از لبنان آمده و قرار است با شاه هم ملاقات بکند. میخواستم به ایشان یادآوری بکنید که در مورد آزادی آقا شیخ اکبر هم اقدامی بکند. چون او مرتکب جرمی نشده فقط یک ورقه ماشین شده بدون امضاست که به عنوان [امام] خمینی نوشته. آنها میگویند کار شیخ اکبر است و او هم میگوید کار من نیست. همسر سید رضا صدر گفت اولا موضوع ملاقات با شاه صحت ندارد. ثانیا خواهرزاده او را هم گرفتهاند، تا حالا خیلی فعالیت شده آزاد نکردهاند. معالوصف من جریان را به ایشان خواهم گفت». ر. ک. به «یاران امام...»، کتاب هفدهم، جلد اول، ص ۲۸۸.
ب) در گاهشمار زندگی آقای هاشمیرفسنجانی که توسط خانواده ایشان تنظیم شده، ذیل تاریخ ۲۴/۹/۱۳۵۰ آمده است: «اقداماتی از سوی مرتضی مطهری، علیاصغر مروارید، علی حجتیکرمانی و همسر اکبر هاشمیرفسنجانی جهت آزادی وی از زندان، از طریق آیتالله شریعتمداری و امام موسی صدر صورت گرفت». ر. ک. به محسن هاشمی، «هاشمی رفسنجانی، دوران مبارزه»، جلد دوم، ص ۱۵۸۲.
[۱۵]. آیتالله مشکینی، یکی دیگر از حاضرین آن جلسه، در باره آن چنین گفتهاند: «در سفری که به ایران آمده بودند، به زیارتشان رفتیم. در آن جلسه ایشان مطالبی فرمودند که برای طلبههای آن روز شاید خیلی موجه نبود. اما بعد از پیروزی انقلاب اسلامیایران مفهوم صحبتهای آن روز ایشان روشن شد». ر. ک. به خسروشاهی، ص ۱۳۷.
[۱۶]. یکی از دوستان، مرحوم استاد فرید مسعودی، نامهای با دستخط امام صدر را به نگارنده نشان داد، که در ایام نوروز یکی از اولین سالهای دهه چهل شمسی، خطاب به پدر ایشان، مرحوم استاد محمد مسعودی، نگاشته شده بود. امام صدر نامه را با این مضمون آغاز کرده بود: «اکنون که این سطور را مینگارم، خانم و بچهها به ایران آمدهاند و تنها یادآور آن سرزمین رویایی و صمیمی، صدای گرم آقای قوامی است، سماوری و سیگار همایی...».
[۱۷]. حجتالاسلام شیخ ابراهیم خازم عاملی، که مدتها در دروس اخلاق، تفسیر و عرفان مرحوم آیتالله بهاءالدینی در قم شرکت کرده است، در ص ۱۰۳ تا ۱۰۶ از کتاب خود، از برخی شاگردان ایشان نقل کرده است، که امام صدر در دوران تحصیلات حوزوی در قم، در دروس عرفان علمیو عملی آن مرحوم شرکت میکرده است. آقای خازم عاملی که از شاگردان مرحوم آیتالله االعظمی سید رضا صدر و آیتالله العظمی سید موسی شبیری زنجانی نیز به شمار میرود، در ص ۹۱ از کتاب خود آورده است که امام صدر در اخلاق و عرفان، همچنین از شاگردان مرحوم آیتالله شیخ هادی عبادی و از آن بزرگوار نیز متاثر بوده است. یادآور میشود که مرحوم عبادی، یکی دیگر از دامادهای مرحوم آیتالله العظمی سید صدرالدین بودند و بیوگرافی کوتاه آن مرحوم در بخش رجالنامه آمده است.