جناب آقای هاشمی از اینکه محبت کردید و ساعتی از وقت خود را در اختیار ما قرار دادید تشکر میکنیم. همانطوری که استحضار دارید، امسال مصادف با بیستمین سال ناپدید شدن امام موسی صدر، و همچنین هفتادمین سال ولادت ایشان است. به همین مناسبت دانشگاه مفید در قم و مرکز مطالعاتی و تحقیقاتی امام موسی صدر در لبنان بر آن شدهاند تا به کمک یکدیگر، همایش علمی دو روزهای برای معرفی و تجلیل از شخصیت، خدمات و آثار این بزرگوار برگزار کنند.
به دو دلیل این مزاحمت را برای حضرتعالی ایجاد کردیم و خدمت رسیدیم: هم به جهت آشنایی که با ایشان داشتید و هم به جهت نوع نگرش اجراییتان به دین که تشابه زیادی با نوع نگرش ایشان دارد.
بسیار خوب. البته من الان همه چیز را به یاد ندارم. چون این خاطرات مربوط به مدتها پیش است. سالیان زیادی از آن وقتها گذشته است. متأسفانه بعد از آخرین ملاقاتی که با ایشان کردیم، ایشان رفتند و مفقود شدند. هیچ وقت هم کسی نبود که کمک کند، تا این حلقه ارتباطی گذشته تجدید و احیا گردد. مع هذا الان یک سری چیزهای مبهمی در ذهنم هست که آنها را مطرح میکنم. خود شما هم در ضمن صحبت با سؤالاتتان کمک کنید تا مطالب دیگری را به یاد آورم. در هر حال من اصل این کار شما را خوب میدانم.
آغاز آشنایی و حمایت آیتالله صدر از فدائیان اسلام
O اگر برایتان امکان دارد، نخست مقداری درمورد چگونگی آشنایی خودتان با امام موسی صدر برایمان صحبت بفرمایید. آغاز اینِ آشنایی به چه سالی مربوط میگردد؟
استاد: بله، از همین جا شروع میکنم. در همان ماههای اولی که من به قم آمدم و خوب هنوز خیلی جوان بودم، یعنی در سال ۱۳۲۷ که حدود ۱۴ سال سن داشتم، با ایشان آشنا شدم. دلیلش هم این بود که آقایان اخوان مرعشی و دیگر آقایان با ایشان رفیق بودند و رفت و آمد داشتند. من هم در منزل آقایان اخوان سکونت داشتم. اینجا بود که ایشان را شناختم. میآمدند و میرفتند، جلساتی داشتند که ما هم مینشستیم. بنابراین آشنایی ابتدایی ما آنجا بود. از طرفی ما به خانواده آیتا صدر علاقهمند شده بودیم و جهتش هم همین بود که ما آن وقت تصور میکردیم که مرحوم آیتا صدر، یعنی پدر بزرگوار ایشان، از فدائیان اسلام حمایت میکنند. فدائیان اسلام پیش ما افراد خیلی محبوبی بودند. خوب ما خیلی جوان بودیم. طبعاً این نوع کارها را میپسندیدیم و به اینچنین آدمهایی علاقهمند بودیم. فکر میکنم در درس مُطولی که ایشان میگفتند، من شرکت و از ایشان استفاده میکردم. آن زمان مطول خوانده میشد. حالا گویا در قم دیگر مطول خوانده نمیشود، همینطور است؟
O بله ترک شده است.
استاد: بله! الان مختصر خوانده میشود. خوب، ایشان آدم خوش بیانی بود. خوش سیما و خوش چهره بود و از لحاظ ما یک شخصیت خوبی بود. از فضلای مورد احترام ذهنی من بود در آن موقع. چند نفری بودند که یکی از آنها هم ایشان بود.
O در آن درس تنها شما بودید یا اینکه عده دیگری هم بودند؟
استاد: نه، جمعیت زیادی بود. در اول خیابان ارم، از صحن که میخواهیم به طرف صفاییه برویم، یک مسجد و یا شبه مسجدی بود که در آن درس میگفتند. نمیدانم که الان هم هست یا نه. بعداً امام در همان جا درس میگفتند. من وقتی که به درس امام میرفتم ایشان برای اولین بار درس تیمم را آنجا میگفتند. همان جا و البته قبلش به درس مُطول آقا موسی هم میرفتم. جای کوچکی بود، شاید به اندازه همین اتاقی که در آن نشستیم. حالا نمیدانم که هنوز هم هست یا نه، چون کنار خیابان بود، قاعدتاً یک چیز دیگری درست کردهاند.
O آن زمان قاعدتاً غیر از آقای صدر کسان دیگری هم مطول را درس میگفتند. چطور شد که شما درس ایشان را انتخاب کردید؟
استاد: خوب، ایشان هم بیانش خوب بود، و هم جزو مدرسین قابل قبول آن دوره در سطوح بالای ادبیات بود. البته من درس مُطول آقا شیخ نصرا صالحی هم رفتم. بخشی از مطول را هم پیش ایشان خواندهام. برای اینکه قسمتهای مختلفی داشت و احتیاج بود که یک قسمتی را هم پیش ایشان بخوانم.
O به نکتهای اشاره فرمودید که میخواهیم از فرصت استفاده کنیم. این حمایت مرحوم آیتا صدر از فدائیان اسلام و از آن طرف عدم حمایت مرحوم آیتا بروجردی چگونه با هم جمع میشدند؟ آیا غیر از آیتا صدر، از آیات دیگر هم کسی از فدائیان اسلام حمایت میکرد؟
استاد: جمع این دو موضع خیلی راحت است! موضع آیتا بروجردی قابل فهم بود. آیتا بروجردی رئیس حوزه بودند و ملاحظاتی داشتند. ایشان نمیخواستند با رژیم آن موقع درگیر شوند. ایشان میخواستند حوزه و آرامش را حفظ کنند. دلشان نمیخواست که داخل حوزه شلوغ شود. آنها میآمدند سخنرانی میکردند، مبارزه میکردند و برای حوزه خطر ایجاد میشد. سیاست آقای بروجردی هم این بود که در آن موقع حوزه را حفظ کنند. حمایت مرحوم آیتا صدر و همینطور تا حدودی مرحوم آیتا خوانساری و برخی دیگر شکل دیگری داشت.
O ببخشید! آیا منظورتان مرحوم آقا سید محمدتقی خوانساری است؟
استاد: بله، مرحوم آقا سید محمدتقی خوانساری. ایشان هم حمایت میکردند. آقا سید محمدتقی خودشان با مرحوم آیتا کاشانی همدوره بودند و در عراق کنار یکدیگر در جنگ با انگلیسیها شرکت داشتند. آن موقع و در اوایل کار، آیتا کاشانی و فدائیان اسلام در یک خط حرکت میکردند. خوب، آیت ا کاشانی هم پیش همه ماها محبوب بودند. در هر صورت در آن زمان این بزرگان حمایت میکردند. البته حمایتها طوری نبودند که با نظر آقای بروجردی معارض باشند. علاوه بر این، به نظر من آقای بروجردی از خود نواب راضی بودند. مسأله ایشان فقط جوانترهایی بود که میآمدند و حوزه را شلوغ میکردند. ایشان این را دلشان نمیخواست. به نظر من اینطوری بود.
O آنطوریکه نقل میکنند، مرحوم آیتا صدر خودشان هم یک چند وقتی در خارج قم پنهان بودند.
استاد: بله، من این را آن موقع میدانستم. من به خاطر همان ارتباطاتی که از طریق آقایان اخوان با ایشان داشتم، میدانستم که حمایت اساسی میکنند. یعنی آنها را دوست دارند و رفتوآمد دارند. این برای من روشن بود.
مقطع دوم روابط؛ مکتب تشیع و مکتب اسلام
O اگر امکان دارد، قدری در مورد مقطع دوم رابطه خود با امام موسی صدر برایمان صحبت بفرمایید.
استاد: بله! مقطع بعدی که من یادم هست دوباره ما با ایشان به هم رسیدیم، در رابطه با مکتب تشیع بود...
O حالا که نام مکتب تشیع به میان آمد، بد نیست که ما سؤال دیگری را در همین ابتدا مطرح کنیم تا بلکه خاطرات بیشتری هم در ذهنتان مرور گردد. شما بحمدا حافظه خوبی دارید و دوست داریم تا بخشی از تاریخ حوزه را هم از خود شما بشنویم. یک بحثی هست که ظاهراً اول مکتب اسلام منتشر گردید و بعد مکتب تشیع. جنابعالی ظاهراً در تأسیس مکتب تشیع نقش اساسی داشتهاید. آقای صدر هم در مکتب اسلام چنین نقشی داشتهاند. اگر امکان دارد، این مسأله را در صحبتهایتان قدری بیشتر باز بفرمایید.
استاد: بله، مکتب اسلام قبل از مکتب تشیع تأسیس شد. کسانی که مکتب اسلام را تأسیس کردند بیشتر با آقای شریعتمداری رفیق بودند. ماها بیشتر دور بر امام بودیم. مکتب اسلام که تأسیس شد، انصافاً کار خوب و با ارزشی بود. آن موقع اصلاً در حوزه مجله و نشریه و اینطور چیزها نبود. این خودش در آن زمان یک حرکت انقلابی بود که چنین مجلهای تأسیس شد. خوب ما هم به کار علاقهمند بودیم. منتها آن گروهی که کار میکردند، ۷ الی ۸ نفر بودند. یعنی هیأت علمی و تحریریه آنها ۷ الی ۸ نفر بودند که یکی از آنها آقای صدر بود. آقای مکارم بودند، آقای سبحانی بودند، آقای موسوی اردبیلی بودند و یک عده دیگر که نامشان معلوم است. ما به فکر یک قدم انقلابیتر بودیم. ما یک قدری از اینها جوانتر بودیم. اینها آن موقع در سطح استادان ما بودند و ما به فکر یک کار جوانتر و به روزتری بودیم. چون دیگر کمکم داشت بحثهای سیاسی در حوزه راه میافتاد. در ضمن ما شاگرد امام هم بودیم. ماها ۴ نفر بودیم. من بودم، شهید دکتر باهنر بودند. آقای مهدوی کرمانی بودند که دوره قبل نماینده مجلس بود و حالا محضر دارد. و همچنین آقای محمدرضا صالحی کرمانی بودند که فوت شدند. ما ۴ نفر آمدیم و به فکر افتادیم تا مجله جدیدی را به شکل سالنامه راه بیندازیم و محور و راهنمای اصلیمان هم امام باشد. من رفتم و با امام صحبت کردم. البته آن موقع دیگر ما جلوتر آمده بودیم. درس خارج میرفتیم و فکر میکنم که حدود سال ۱۳۳۸ بوده باشد. خوب، رفتیم با امام صحبت کردیم. ایشان هم راهنماییهای خوبی کردند. اما حاضر نشدند مثل آقای شریعتمداری، که پشتیبانیهای رسمی و علنی از مکتب اسلام میکردند، رو باشند. گفتند هر وقتی نیاز به مشورت داشتید بیایید با من مشورت کنید. ما هم به همین مقدار اکتفا کردیم. خوب ما دنبال نویسندههای مبرز اسلامی بودیم که هم مسائل اجتماعی را بفهمند و هم مسایل اسلامی. یکی از کسانی که انتخاب کردیم آقای صدر بودند، یعنی آقای سید موسی صدر، نمیدانم که ایشان در اولین مقالهای که نوشتند زکات را مورد بحث قرار دادند یا چیز دیگری؟
O در مورد مباحث اقتصادی اسلام بود.
استاد: بله، در مورد مباحث اقتصادی اسلام نوشتند و زکات را محور بحثشان قرار دادند. بنابراین ما در اینجا و در یک سطح بالاتری همکاریمان را با ایشان شروع کردیم. آن موقع درس میرفتیم. در حالی که این دفعه در مورد مسائل اجتماعی، سیاسی و انتشاراتی با ایشان همکاری داشتیم.
O ببخشید، ایشان آن زمان درس خارج میرفتند؟
استاد: ایشان از خیلی پیش از آن درس خارج میرفتند. آن زمان دیگر خود ما هم درس خارج میرفتیم. من نمیدانم که آیا ایشان آن زمان هنوز در قم بودند و یا اینکه به لبنان رفته بودند. احتمالاً آن زمان دیگر باید در لبنان بوده باشند. از چه سالی ایشان به لبنان رفتند؟
O آقای صدر در اواخر سال ۱۳۳۸ به لبنان رفتند.
استاد: بله، پس این مقاله را تقریباً در همان زمان رفتن به لبنان نوشتهاند. به هر حال همانطوری که میبینید، ما آن موقع یک بحث اساسی اسلامی -- اقتصادی -- سیاسی را با ایشان شروع کرده بودیم. بنای ما بر آن بود که از شخصیتهای مبرز، جا افتاده و مطمئن کشور استفاده نماییم. مثلاً علامه طباطبایی یکی از همکاران ما در اینجا بودند. آقای فلسفی یکی از همکاران ما بودند. یعنی سعی ما بر آن بود که از شخصیتهای درجه اولی که رنگ اسلامی و علمی داشتند استفاده نماییم. مثلاً مرحوم مهندس بازرگان، همین دکتر سحابی، مرحوم شهید مطهری، مرحوم شهید بهشتی و این تیپ افراد بودند. شما اگر همان فهرست اول ما را ببینید، نام این افراد را مشاهده میکنید و میبینید که ما در همان موقع آقای صدر را در ردیف اینطور شخصیتها میدیدیم و از ایشان استفاده میکردیم.
O این جریان به اصطلاح امروز روشنفکری که آن روز در حوزه بود، که آقای صدر و شما هم تعلقی به آن داشتید، قاعدتاً در اقلیت بود. آیا آن جریان کلی حوزه با این جریان اقلیت اصطکاکی هم داشت؟
استاد: من اصطکاکی به یادم نمیآید. آن زمان کسانی که دنبال مجله و سالنامه و اینطور چیزها بودند، قطعاً در حوزه منزوی نبودند. با آنها همکاری میشد و طلبهها هم خیلی همکاری میکردند. مثلاً وقتی ما خودمان شروع کردیم، پول که نداشتیم! قبض پیشفروش میکردیم. قبض را قبل از چاپ به مبلغ ۵ تومان، و بعد از چاپ به مبلغ ۷ تومان میفروختیم. همین ۲ تومان مؤثر بود در اینکه بعضیها زودتر بخرند. ما در سراسر ایران نمایندگی داشتیم. نمایندگان ما یا پیشنمازها بودند، یا متولی حسینیهها و این نوع. یعنی تیپ مدیران مذهبی کشور بودند. شبکه بسیار خوبی بود. من هنوز آن دفتر نمایندگان مکتب تشیع را دارم. وقتی به اسامی کسانی که برای ما کار میکردند مراجعه میکنم، میبینم که اینها از شخصیتهای ریشهدار کشور هستند. خوب، این نشان میدهد که نه تنها هیچ انزوایی نبود، بلکه استقبال شده بود. در خود حوزه وقتی طلبهها ماههای رمضان یا محرم میرفتند، از ما قبض میگرفتند و میبردند. نوعاً اینطوری بود. میآمدند از دفتر ما قبض میگرفتند و میبردند. ۵ تا، ۱۰تا، ۱۰۰ تا، بعضی کمتر و یا بیشتر میفروختند و به هنگام مراجعت پولش را به ما میدادند. ما هم به کسانی که نیاز داشتند، ۱۰ درصد مبلغ فروش را به عنوان حق فروش پرداخت میکردیم. برای زندگی طلبگی همین هم آن موقع معنا داشت. شاید حالا فکر کنید که این چیزی نمیشود که ۵ ریال از هر کتابی برداشته شود. در حالی که آن زمان همین ۵ ریال در زندگیطلبگی تأثیر داشت. من خودم وقتی که بحار صد جلدی در آمده بود، یکی از کارهایم آن بود که قبضهایش را در حوزه میفروختم. همان یک دورهای که میفروختیم در زندگی ما مؤثر بود. بنابراین آقایان ما را منزوی نکردند. همه علما قبول داشتند. بحثهایی هم که در مکتب تشیع در آمد، من اعتراضی متوجه آنها ندیدم. البته مکتب اسلام یک مقداری مخالفت داشت که آن هم بابت بحثهای مرجعیت بود. یعنی یک عدهای نمیخواستند که مرجعیت آقای شریعتمداری تأیید شود. ما در همین حد هم مخالفتی نداشتیم. مجله ما متعلق به همه بود. امام هم قبول نکرده بودند که ما به آن شکلی که در مکتب اسلام روال بود، مروج ایشان باشیم. لذا اصلاً حالت مخالفتی وجود نداشت و مقبول واقع شده بود.
شخصیت علمی و حوزوی امام موسی صدر
O فعالیتهای سیاسی آقای صدر در لبنان قدری بر شخصیت علمی ایشان سایه انداخته است. در زمینه علمیت ایشان چه نکات بارزی را سراغ دارید؟ جایگاه علمی و حوزوی ایشان چگونه بود؟
استاد: همانطوری که گفتم، در مقطع شاگردی من فقط مُطول را پیش ایشان درس خواندم که آن در سطح ادبیات بود. در مقاطع بالاتر دیگر من پیش ایشان درس نخواندم. اما ما آن موقع ایشان را به عنوان یک متفکر اسلامی میشناختیم. شناخت ما از ایشان اینگونه بود. چیز دیگری الان یادم نیست.
O آیا ایشان غیر از مطول درس دیگری را ارائه میکردند؟
استاد: من یادم نیست. ببینید، من در سه مقطع ایشان را شناختم. یکی در ادبیات که قبول داشتم. یکی در تفکر اجتماعی، سیاسی و اسلامی. یکی هم در مسائل سیاسی و مدیریت بخشی از جامعه اسلامی که در لبنان داشتند. در هر سه مقطع هم خاطرات خوبی از ایشان دارم.
O آیا شما در هیچ مقطعی هم با ایشان همدرس بودید؟ یعنی اینکه با هم به درس یک استاد بروید، مثلا به درس آقای بروجردی یا درس آقای طباطبایی؟
استاد: ببینید، تا زمانی که ما سطح میخواندیم، ایشان درس خارج میرفتند و از ما جلوتر بودند. وقتی هم به درس خارج میرسد، خوب همه در کنار هم پای خود مینشینند و استفاده میکنند...
O سوال ما هم دقیقاً همین است.
استاد: بله! من از اولی که به درس خارج میرفتم در درس آقای بروجردی حاضر میشدم. در درس آقای بروجردی هم همه میآمدند. حسابی پر میشد. حالا یا داخل صحن بود یا در مسجد بالاسر. حسابی پر میشد. من الان مشخصاً یادم نیست که آقای صدر هم میآمدند یا نه. قاعدتاً خود شما میدانید که آیا ایشان میآمدند یا نه. هر کس که درس خارج میرفت به درس آقای بروجردی میآمد. درس آقای بروجردی یک درس ریاستی بود که طلبهها را اشباع نمیکرد. ایشان درسی میدادند که خیلی هم عمیق بود و خیلی هم استفاده داشت. اما در طول هفته یکی دو درس را میگفتند و تکرار میکردند تا جا بیندازند. البته این برای من خیلی استفاده داشت. چون به ما راه را نشان میداد که چگونه تحقیق کنیم. ولی درس اساسی ما در آن موقع درس امام بود. اگر چه درس بعضی از آقایان دیگر هم میرفتیم. مثلاً آقای شریعتمداری شبها یک درس خصوصی میگفتند که مبحث نکاح را پیش ایشان خواندم. احتمال میدهم که آقای صدر هم آنجا میآمدند. من الان یادم هست که از گروه مکتب اسلام خیلیها آنجا بودند و در درس حاضر میشدند. اما آقای صدر را مشخصاً یادم نیست که آیا در آن درس میآمدند یا نه. این را میتوانید از کسانی که در آن درس شرکت میکردند بپرسید. شاید حافظه آنها از من بیشتر باشد. درس آقای شریعتمداری یک درس خصوصی بود که خیلی هم مفید واقع شده بود. چون جمعیت کم بود و مرتب سؤال و جواب میشد. بحثهای بین الاثنینی صورت میگرفت که آدم استفاده میکرد. در درسهای عمومی یک بار اشکال میکردیم و استاد جواب میداد. اگر قانع نمیشدیم دیگر نمیتوانستیم تعقیب کنیم. اما اینجا بحثها را رها نمیکردیم تا به یک چیزی برسیم. در واقع یک شبهمباحثه بود. آدمهایی هم که به آن درس میآمدند، سطحشان بالا بود. بالاتر از من بود.
O آیا ایشان در مسائل فقهی و اصولی مجتهد و صاحبنظر هم بودند؟
استاد: حتما بودند! حتما بودند! من حالا همه جزئیات را به یاد ندارم. اما ایشان از ماها جلوتر بود. کسانی که در سطح او بودند، الان همهشان از آیات بزرگ هستند. خیلیهایشان مرجع هستند و رساله دارند. اینها آن موقع از ماها خیلی جلوتر بودند. یعنی دقیقاً یک طبقه از ما جلوتر بودند. اگر ما آیتا منتظری و آیتا مطهری را در طبقه اول میدیدیم، در طبقه دوم اینها را میدیدیم و در طبقه سوم ماها بودیم. ایشان تا قبل از اینکه به لبنان بروند، همهاش مشغول درس و بحث بودند. منتها خوب، الان دیگر همه جزئیات را به خاطر ندارم.
O آیا در موضوعات فقهی به یاد دارید که ایشان نظر جدید و یا رأی خلاف مشهور داده باشند؟
استاد: بله، ایشان در همان مقاله مکتب تشیع رأی فقهی دارند. آن مطلبی که در آنجا مطرح کردند نو بود. یعنی وقتی که ایشان آن مقاله را نوشتند، حرف جدیدی زدند که هم در حوزه مطرح شد و هم در دانشگاه. متأسفانه من الان همه چیز را به یاد ندارم. باید مطالعهای بکنم تا مطالب دیگر به یادم بیاید. به هر حال ایشان آن موقع برای ماها شخصیت مطلوبی بودند.
مقطع سوم روابط؛ مدیریت جامعه اسلامی در لبنان، پیوند با انقلاب اسلامی ایران
O شما دو مقطع اول ارتباط خودتان با آقای صدر را بیان فرمودید. حالا اگر موافق باشید، قدری به مقطع سوم این روابط که به لبنان مربوط میشود بپردازیم. اگر ممکن است قدری در مورد این مقطع برایمان صحبت بفرمایید.
استاد: بله! حضور آقای صدر در لبنان زمانی برای ما اهمیت پیدا کرد که خودمان در حالت مبارزه قرار گرفتیم. در لبنان خیلی چیزها مطرح بود. بحثهای سیاسی اساسی، مسأله فلسطین، مسائل جهانی دنیای اسلام و خیلی چیزها. به همین جهت استقرار ایشان در لبنان، جاذبه بسیار برای ما در ایران داشت. یعنی در آن بخش ما به ایشان به عنوان یک نقطه امید نگاه میکردیم.
O آنطوری که نقل کردهاید، ظاهراً در یکی از سفرهای ایشان به ایران، جلسهای با حضور برخی از فضلای حوزه و ایشان در منزل شما تشکیل شده است. آیا از این جلسه خاطرهای به یاد دارید؟
استاد: ایشان هر وقت که به ایران میآمدند، ما هم ایشان را میدیدیم. حالا اینکه در منزل ما بوده است یا در جای دیگر الان دقیقاً یادم نیست. اما ما از کسانی بودیم که هر وقت ایشان به ایران میآمدند، به دیدنشان میرفتیم. این قضیهای که اشاره میکنید به چه سالی مربوط میگردد؟
O آنگونه که نقل شده است، این قضیه به سال ۱۳۴۴ مربوط میگردد. اتفاقاً حضرات آقایان دعایی و حجتی کرمانی نیز خاطرات شیرینی را از آن جلسه تعریف کردهاند.
استاد: به هر حال وقتی که چنین شخصیتی به ایران میآمد، تحقیقاً یا ما به دیدن ایشان میرفتیم، یا ایشان میآمدند و یا هر دو. در هر صورت جلساتی برای مشورت و صحبت تشکیل میشد. من الان چیز به خصوصی یادم نیست.
O آنطوری که نقل کردهاند، بسیاری از ایرانیهای فراری و تبعیدی، پناهگاهشان در لبنان و پیش آقای صدر بود. خیلی از اینها اسامی مستعار داشتند، مثل آقای محمد منتظری که گویا اسم مستعارشان محمد جعفری بود. آیا واقعاً پیوندی بین اینجا و آنجا بود؟ آیا انقلابیون اینجا و ایشان با یکدیگر در ارتباط بودند؟ و آیا ایشان پیوندی با انقلاب اسلامی ایران داشتند؟
استاد: بله اینکه بود! ما تقریباً مطلع بودیم که در لبنان چه میگذرد. ایشان هم مطلع بودند که در ایران چه میگذرد. افرادی میرفتند، میآمدند و مسائلی مطرح میشد. اما آنچه من الان بیشتر یادم هست و بیشتر میتوانم روی آن تکیه کنم، مربوط به سالهای آخری بود که خودم به آنجا رفتم. یادم هست که یک بار آقای تولیت به آن جا رفته بود. آن وقت ما با آقای تولیت کاری را شروع کرده بودیم. میخواستیم بیرون از کشور یک مرکز مالی -- سیاسی درست کنیم تا از مبارزات داخل و خارج کشور پشتیبانی بیرون از کشور به عمل آورد. ایشان هم با همین دید یک سفری به لبنان رفته بود. در آنجا یکی از برنامههای آقای صدر را در بعلبک دیده بود که وقتی برگشت برایمان تعریف کرد. خوب! این برای ما در اینجا خیلی جاذبه داشت که یک روحانی با آن حالت مسلح و با آن شیوه شبهحکومتی بتواند چنین ارتباطی با مردم آنجا برقرار نماید. چنین چیزی در ایران سابقه نداشت. گزارشی که آقای تولیت داد، یک چشمانداز کاملاً حماسی را از وضعیت ایشان در آنجا ارایه نمود. در همان وقت ما با ایشان به این نتیجه رسیدیم که یکی از جاهایی که ما میتوانیم چنین مرکزی را تأسیس کنیم در لبنان است. من هم با همین اندیشه بود که به لبنان رفتم. یعنی هم به خاطر فلسطینیها که آنها را بیشتر بشناسم، هم به خاطر بچههایی که رفته بودند و آنجا پناهنده شده بودند و هم به خاطر ظرفیتی که مجلس اعلا و آقای صدر داشتند و اینکه ببینیم چگونه میتوانیم برای هدف نهاییمان از ایشان استفاده کنیم.
O در سفر لبنان، آیا با آقای صدر برنامههای مشترک دیگری هم داشتید؟
استاد: بله! در لبنان که بودیم، با آقای صدر چند مسأله مهم دیگر هم داشتیم. یکی مسأله فلسطینیها بود. خوب، آن زمان دیدن یاسر عرفات برای انقلابیون ایرانی خیلی امر مهمی بود. عرفات هم وضع خطرناکی داشت و حاضر نبود با کسی ملاقات کند. چون مسأله لو رفتن و شناخته شدن مطرح بود. من و آقای صدر شبی آخر وقت به اتفاق یکدیگر به یکی از اردوگاههای فلسطینی در بیروت رفتیم. نمیدانم که ساختمان عرفات دو یا چند طبقه بود. به هر حال ما با آسانسور به بالا میرفتیم. در آن جا عرفات را دیدیم. جلسه خوبی بود و بحثهای خوبی انجام گرفت. عرفات از طریق کتاب سرگذشت فلسطین مرا میشناخت. خوب، مسائل ایران در آن موقع مورد توجه آنها بود. مسائل آنها هم مورد توجه ما بود. این بود که جلسه خوبی داشتیم. من متأسفانه آن موقع این طور چیزها را یادداشت نمیکردم. برای اینکه خطرناک بود. بعداً هم یادداشت نکردم. به همین دلیل دیگر همه جزئیات بحثها را به یاد ندارم.
O این قضیه حدوداً به چه سالی بر میگردد؟
استاد: قاعدتاً حدود سال ۵۳ یا ۵۴ بود. آن سفری که من رفتم در اسناد و کتاب خاطراتم مشخص است. کار مهم دیگری که با ایشان داشتیم مربوط به مبارزه مسلحانه بود. آن موقع همین سازمان امل داشت تشکیل میشد که به عنوان بازوی مسلح حرکتالمحرومین مطرح شده بود. دکتر چمران و اینها در این بخش خیلی فعالیت داشتند. گمان میکنم که آن موقع آقای نبیهبری هنوز جوان بود و زیر نظر دکتر چمران کار میکرد. اما آقای حسین الحسینی را که بعداً رئیس پارلمان لبنان شدند، یادم هست که خیلی فعال بودند. خوب! ماها اصلاً در همین فاز کار میکردیم و مسأله مهم و اساسی مورد نظر ما چنین کارهایی بود. در این جریان هم با ایشان بحثهای زیادی داشتیم و همفکریهایی صورت گرفت. بنابراین، این هم یکی از زمینههای کاری ما بود.
شبهات مطرح شده درباره ارتباط امام صدر با انقلاب، ملاقات با شاه و مسأله فلسطین
O برخی از ایرانیهای انقلابی آن زمان که در لبنان و سوریه مستقر بودند، شبهاتی را در مورد آقای صدر مطرح کردهاند. مثلاً عنوان میکنند که آقای صدر با انقلاب اسلامی و حضرت امام هماهنگ نبودهاند. نظر حضرتعالی در این مورد چیست؟
استاد: ببینید اینها توقعات بیش از حدی از آقای صدر داشتند که برآورده نمیشد. من به آنها گفتم که شما نباید چنین توقعاتی داشته باشید. اینها یک سری افراد انقلابی و متواری بودند که دلشان میخواست که آقای صدر هم مثل آنها حرف بزند و موضع بگیرد. خوب، آقای صدر هم در آنجا در محاصره مسیحیت و اهل سنت بود. آمریکاییها و غربیها هم در آنجا خیلی متنفذ بودند. جریانات مختلفی در لبنان بودند و واقعاً یک جای عجیب و غریبی بود. آنجا همهچیز بود و به هیچ وجه جای آسانی نبود. به همین جهت آقای صدر به ناچار یک سری ملاحظاتی داشت. آنها هم توقعاتی داشتند که با این ملاحظات ناسازگار بودند. طوری شده بود که بعضی از اینها دیگر اصلاً به مجلس اعلا هم نمیرفتند. من که به لبنان رفتم، دوباره این ارتباط را برقرار کردم. مسائل مقداری تعدیل شدند، اما نیاز به ادامه داشت که باید از اینجا پیگیری میشد. من هم در اینجا به زندان رفتم و دیگر نمیدانم که سرنوشت کار به کجا رسید. به هر حال موقعی که من به آنجا رفتم، به اتکای آشناییهای گذشته و اطلاعاتمان با ایشان ارتباط برقرار کردم. آقای چمران هم آن موقع در آنجا مستقر بود. آقای قطبزاده هم که یکی از پایگاههای مبارزاتی ما در اروپا بود، از فرانسه به آنجا آمده بود. مشکلاتی با نجف داشتند که من در سفر قاچاقی خود به نجف، امام را زیارت کردم و آن مشکلات را حل کردم. مشکلاتی با حاج آقا مصطفی داشتند که در مورد آنها بحث شد...
O اگر این مسائل بیان کردنی هستند، خواهشمندیم به آنها اشارهای داشته باشید.
استاد: بالاخره هنوز هم این حرفها یک قدری جنبه محرمانه دارد. مثلاً یک قدری از مسائل مربوط به مرجعیت بود. خوب، آقای صدر ملاحظاتی داشتند. آقای خویی در آن منطقه شاگردان زیادی داشتند. به علاوه مرجعیت امام در آن منطقه چندان مطرح نبود. یکی از آن نقاط انقلابی همین است. همه توقع داشتند که ایشان از مرجعیت امام حمایت کنند. آقای صدر اولاً مسأله خود آقای خویی را داشتند. بعد هم خود مقلدین آنجا و مسائل خاص لبنان بود.
O آنجا ظاهراً همه علما آقای خویی را معرفی کردند.
استاد: خوب بله! مسائل اینطوری بود. یعنی در بُعد مرجعیت، موضعگیری مشخص ایشان به نفع امام مسألهساز میشد. البته در نجف هم توقعات دیگری بود. به همین جهت وقتی من به نجف رفتم، این مسأله را تا حدودی حل کردم و فکر میکنم که این تلاشها تا حدودی مؤثر بودند. توقعات بجا از آقای صدر را در آنجا توضیح دادم. گفتم که با توجه به شرایط آنجا ایشان این کارها را میتواند بکند و بیشتر از اینکه نمیشود.
O آن برنامهای که با آقای تولیت داشتید به کجا رسید؟
استاد: بله! برای بعضی از کارهایی که بنا بود انجام شود، مقداری از اموال تولیت را در آنجا گذاشتیم. در ضمن بین آنجا و آمریکا رابطهای را بر قرار کردیم. در آمریکا همین آقای دکتر یزدی و گروههای دیگری بودند که فعالیت میکردند. همچنین انجمن اسلامی بود که محمد ما و دوستانش آن را اداره میکردند. اینها هم بین خودشان یک تعارضی داشتند. در سوریه هم باز یک سری مسایلی بود که من رفت و آمد کردم و یک قدری در حل مسائلشان کمک کردم.
O در سوریه چه مسائلی بود؟
استاد: آن موقع خود بچههایی که از اینجا رفته بودند، مثل محمد منتظری، در سوریه پایگاه داشتند. منافقین که البته آن موقع هنوز به این شکل منافق نبودند، به آنجا رفته بودند و یکی از پایگاههای خارج از کشورشان در سوریه بود. آقای جلالالدین فارسی به لبنان رفته بود، اما پایگاهش در سوریه بود. من یک چند روزی در سوریه ماندم. پاتوقهایی در زینبیه بود که به آنجا رفتوآمد میکردیم. مسائل خاصی بود که البته الان همه جزئیات آن را به یاد ندارم. افرادی مثل آقای زیارتی و اینها از من خیلی بهتر میدانند. ایشان هم یادداشت کرده است و هم خودش در متن کار بوده است.
O سؤالی که میخواهیم در اینجا مطرح کنیم، ملاقات آقای صدر با شاه است. این ملاقات سروصدایی در داخل کشور ایجاد نمود و انتقادات زیادی متوجه ایشان گردید. برای خیلیها واقعاً این سؤال مطرح است که انگیزه ایشان از ملاقات با شاه چه بوده است؟ و چه نفعی برای انقلابیون در داخل به همراه داشته است؟ چون برخی معتقدند که این ملاقات برای انقلابیون بیاثر نبوده است. میگویند یک سری خواستههایی مطرح گردیده که به بعضی ترتیب اثر داده شده است و از این نوع مسائل.
استاد: من این قضیه را کم و بیشم به یاد دارم. زمانی که ایشان آمد، من در زندان بودم. یکی از مسائل مهم سیاسی آن روز همین بود. آقای صدر در تهران با سفیر لبنان در ایران روابطش بد نبود. البته طبیعت کار هم همین بود. آقای صدر در تهران با سفیر لبنان در ایران نمیتوانست مثل ماها باشد. یعنی مثل بچههای ما که به لبنان رفته بودند و نمیتوانستند کار وسیعی بکنند. ایشان به آن شکل علنی و رسمی با آن مجلس اعلایی که داشتند، از این روابط استفاده میکردند. لذا به اینجا که میآمدند، اگر کسی توقعی داشت یا مشکلی با دستگاه داشت که یکی میتوانست واسطه باشد، طبعاً یکی از این واسطهها آقای صدر بودند. من یکبار که زندان بودم، دادماد آقای حکیم یعنی آقا سید ابراهیم طباطبایی مشکل مرا حل کرد. ایشان ظاهراً به ایران آمده بودند تا ضریحی را که در اصفهان برای حرم کربلا یا نجف ساخته بودند با خود ببرند. ایشان با شاه یا یکی از مقامات صحبت کرد و مشکل مرا حل کند. مشکل من هم در آن موقع جدی بود. بعداً در اسناد دیدیم که آقای حکیم در نجات من مؤثر بودند. دفعه دوم، سوم یا چندم بود که آقای صدر به ایران آمدند و رفقای ما در بیرون زندان از ایشان خواستند تا با شاه ملاقات کند و مشکل من را حل کند. حالا اینکه ایشان نتیجه گرفت یا نه، من دقیقاً یادم نیست. در اسناد مربوط به من ممکن است اشارهای به این مسأله شده باشد. آن زمان در آن نقطه حاد، ما انقلابیون داخل ایران بودیم و بدمان نمیآمد که ایشان ملاقاتی کند. به هر حال من این را میدانم که ما از ایشان خواسته بودیم، یعنی دوستان من در بیرون زندان از ایشان خواسته بودند تا قضیه را مطرح کند.
O در همین رابطه نقل شده است که مرحوم شهید مطهری هم به اتفاق یکی از آقایان به دیدن آقای صدر رفتهاند و مسأله را مطرح کردهاند. همچنین گفته شده است که قبل از آمدن ایشان به ایران، یکی از اعضای خانواده شما این قضیه را با خانم مرحوم آیتا حاج آقا رضا صدر مطرح کردهاند. آیا در این زمینه خاطرات دقیقتری هم به یاد دارید؟
استاد: به هر حال من این را میدانستم. قبلا هم در زندان به من اطلاع داده بودند که از آقای صدر خواسته شده است تا با شاه ملاقات کند و مسأله را طرح کند. اما اینکه حالا چه کسی با ایشان صحبت کرده است دقیقاً یادم نیست. البته، نوع تفکر شهید مطهری هم همین جورها بود. ایشان در مسائل خیلی افراطی عمل نمیکردند. یک مقدار سیاست معتدلتری داشتند و حتماً با چنین ملاقاتی مخالفت نمیکردند، با این نیت که بلکه گرهی باز شود.
O چون در صحبت خود مسأله فلسطینیها را مطرح کردید، مایل هستیم تا سؤال بعدیمان را به این موضوع اختصاص دهیم. یکی از انتقاداتی که گروهی از لبنانیها و بعضاً حتی عناصری از شیعیان متوجه آقای صدر کردهاند، حمایت ایشان از فلسطینیها بود. از طرفی در برخی محافل داخل ایران مشاهده میگردد که ایشان حتی امروز هم متهم هستند به اینکه علیه فلسطینیها فعالیت میکردهاند. نظر حضرت عالی در مورد این مسأله چیست؟
استاد: این هم عین مسأله قبلی است. یعنی ایشان یک سری ظواهر را میبایست مراعات کند. با آن موقعیتی که ایشان داشت، آنجا جایی نبود که ایشان بتوانند چهره یک نیروی انقلابی و رسمی و علنی را دارا باشند. بالاخره شما میدانید که آن موقع سفارت ایران در آنجا خیلی مؤثر بود. اینجا هم با فلسطینیها مخالف بودند. این خودش یک جرم بود که کسی در آنجا از فلسطینیها طرفداری کند. بنابراین ایشان میبایست این جهات را مراعات کند. اما واقعیت این است که ایشان حقیقتاً از فلسطینیها حمایت میکرد. شما ببینید. در همین ملاقات با یاسرعرفات ما یک جمع سه نفری بودیم که در یک مدت طولانی همه مسایل را مطرح کردیم. خوب، معلوم میشود که عرفات در آن موقع خیلی به ایشان اعتماد داشته است که توانستیم به مقرش برویم و از این پستهای مسلح عبور کنیم. عبور از این پستها خیلی وحشتناک بود. از طرفی همین نیروی مسلحی که ایشان به وجود آورده بودند، واقعاً در امر مبارزه کار مهمی بود. آن طرف قضیه هم نکتهای بود که قابل توجه است. بعضی از این مراکز سُنی که ضد شیعه بودند، اصولاً میخواستند بین شیعه و فلسطینیها فاصله باشد و رابطه را تخریب میکردند. این مسأله مهمی است. آن مشکل نهایی هم که برای ایشان پیش آمد، حتماً در همین رابطه بود. یعنی شیعه داشت در آنجا به واسطه ایشان یک محوریتی پیدا میکرد. خوب! همه فکر میکردند که این محوریت در آینده کارساز بوده و حضور جدی در سیاستهای جهانی خواهد داشت.
جاذبه معنوی امام موسی صدر
O جناب آقای هاشمی سؤال دیگری که ما داریم، در مورد سر جاذبه آقای صدر است. واقعاً دلیل این جاذبه چه بود؟ آیا مبانی فکری ایشان بود؟ آیا مثلاً اهل تسامح و تساهل بود؟ آیا وجهه علمی ایشان بود؟ یا اینکه اخلاق و وجهه ظاهری ایشان بود؟ دلیل این همه جاذبه چه بود؟
استاد: ایشان چند امتیاز داشت. اول: ظاهرشان یک ظاهر بسیار پرجاذبهای بود. قد بلند و سیمای بسیار گیرایی داشت. دوم: بیان ایشان بود که بسیار بیان خوبی داشت. هم درس را خوب میداد و هم قلم خوبی داشت. سوم: یک شخصیت باسواد و تحصیل کرده بود. هم تحصیلات حوزوی داشت و هم تحصیلات دانشگاهی. از شرایط جهانی هم کاملاً مطلع بود. چهارم: خانواده نیرومند، خانواده بسیار محترم صدر در لبنان، عراق و ایران یک خانواده شناختهشدهای است. پنجم: ایشان مواضع فکری درستی داشت. حتی سمینارها و کنگرههایی را بر گذار کرده بود که من کتابهای آن را دیده بودم. دوره خوبی آماده شده بود که من میخواستم بیاورم و الان نمیدانم که آیا آوردم یا نه. خلاصه اینکه همه عوامل نفوذ در ایشان جمع بود. به همین جهت هم آدم خیلی مؤثری بود.
O اخلاقیات ایشان چگونه بود؟
استاد: بسیار خوب بود. ایشان آدم خوش برخوردی بود و خلقیات اجتماعی و انسانی قابل تحسینی داشت.
انگیزه ربودن امام موسی صدر
O به نظر حضرتعالی، کسانی که ایشان را از صحنه سیاسی خارج کردند، چه انگیزهای داشتهاند؟
استاد: به هر حال لبنان یک جای حساسی هست و نمیخواستند که شیعه در آنجا خیلی نیرومند باشد. در لبنان اکثریت حقیقی با شیعه است. اگر رهبری آنجا هم یک رهبری با ویژگیهای آقای صدر بود، وضع لبنان در بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، با آنچه الان میبینیم خیلی میتوانست تفاوت داشته باشد. خارج کردن ایشان از صحنه سیاسی کاملاً حساب شده بود. به نظر من مسأله مربوط به شیعه است. یعنی ابعاد دیگر چندان مؤثر نبودند. البته من این را حدس میزنم.
O با توجه به اینکه آقای صدر در شهریور سال ۵۷ و در روزهای اوج انقلاب ناپدید شدند، آیا ارتباط ایشان با انقلاب هم میتواند انگیرهای برای آنچه اتفاق افتاد، بوده باشد؟
استاد: بالاخره این هم در همان چارچوب مربوط به شیعه قرار میگیرد. یعنی یکی از نتایج پیروزی انقلاب اسلامی در ایران نیرومندتر شدن شیعه در لبنان بود. مسأله در این بُعد قابل توجیه است. البته من در مورد این مسأله نه تحقیق کردم و نه قبلاً با چنین سؤالی مواجه شده بودم که در مورد آن فکر کنم. تنها حدس میزنم که مسأله اینگونه باشد.
پیگیریهای انجام شده توسط جمهوری اسلامی، سرنوشت امام موسی صدر
O در این سفر اخیر که ما به لبنان داشتیم، برخی از برادرانی که میدانستند خدمتتان خواهیم رسید، از ما خواستند تا سؤالی را در حضورتان مطرح کنیم. سؤال آنها این بود که چرا در طول دو دهه گذشته، جمهوری اسلامی به شکلی جدیتر و فراتر از ملاقات رسمی و تشریفاتی با قضیه آقای صدر برخورد نکرده است؟
استاد: خوب! لابد اینها نمیدانند که ما چه کردیم. البته ما هم درست به آنها نگفتیم. ایران خیلی جدی با مسأله برخورد کرد. در همان موقع و بعد از پیروزی انقلاب نخست وزیر لیبی به ایران آمد. مهمترین مشکل ایشان در اینجا همین مسأله بود. ایشان مدتهای طولانی در هتل مانده بود. نه کسی وقت ملاقات میداد و نه روابط لیبی با ایران جدی گرفته میشد. با اینکه لیبی قبل از انقلاب به صورتهای مختلفی به انقلاب ما کمک کرده بود. اینطور هم نبود که کسی بخواهد اینها را در اینجا برنجاند. ما با افکار همان زمانمان هم برای مثل انقلاب لیبی احترام زیادی قائل بودیم. تنها همین مسأله باعث شد تا آن توقعی که از همکاری دو انقلاب میرفت جامه عمل نپوشد. ما اینجا درباره مذاکراتمان خیلی حرفها داریم. متأسفانه در آن یکی دو سال اول مذاکرات را ثبت نمیکردیم. مثلاً بحثهای شورای انقلاب را تنها به صورت مختصری مینوشتیم. در هر صورت این قضیه جزو مباحث جدی ایران بود. تحقیقات کردیم، آدم فرستادیم و انواع کارها را کردیم! اما خوب، به جایی نرسید! آنهایی که این سؤال را میکنند، مثلاً توقع داشتند که ایران چه کار کند؟ دلشان میخواست که ما چه کار کنیم؟ خوب بله ما بنا نداشتیم و اصلاً سیاستمان هم این نبود که کشور لیبی را متهم کنیم به اینکه او مسئول این کار است! ما فقط یک سؤال مهم داشتیم و آن اینکه بالاخره ایشان به لیبی آمده است و از لیبی رفته است! میگفتیم شما باید به ما بگویید که ایشان الان کجاست؟ بالاخره یا زنده هست یا نیست! آنها هم یک جواب روشنی درست کرده بودند که این تذکره ایشان است و تا ایتالیا را ما خبر داریم که ایشان رسیده است! بعد از آن را دیگر ما خبر نداریم! آنها چنین جواب روشنی داشتند و ما هیچ ابزاری که از این جلوتر برویم نداشتیم! دو طرف قضیه در اینجا حسابی قفل کرده بودند. تنها چیزی که میتوان گفت اینها توقع دارند که ما باید با لیبی قطع رابطه میکردیم. خوب! اگر چنین کاری میکردیم چه اتفاقی میافتاد؟ چه میشد و چه نفعی برای آنها حاصل میشد؟ اگر یک امید کوچکی هم وجود داشت، آن هم از بین میرفت! ما خیلی جدی بودیم.
O جمع بندی امروز حضرتعالی از وضعیت ایشان چگونه است؟ آیا معتقد هستید که هنوز حیات دارند یا اینکه به شهادت رسیدهاند؟
استاد: ما واقعاً هنوز نمیدانیم! همیشه این وسط شایعاتی مطرح میشدند. اما هیچ وقت مستند نبودند. هر شایعهای هم مطرح شده ما پیگیری کردیم. هیچ وقت خبر مستندی به دست نیامده است. در عین حال دعا میکنیم. ایشان اگر حیات داشته باشد، واقعاً تحفه خیلی خوبی برای ما خواهد بود.
نامه مفید: از اینکه با همه گرفتاریهای خود به ما وقت دادید بسیار متشکریم.
استاد: خواهش میکنم! من به آقای صدر، و همچنین به کاری که دارید انجام میدهید علاقمند هستم.
-------------
۱-این مصاحبه در تاریخ ۱۳۷۶/۱۲/۲۶ در دفتر جناب آقای هاشمی رفسنجانی واقع در محل مجمع تشخیص مصلحت نظام صورت گرفته است.