در زمستان سال ۱۳۲۵ در فاتحه مرحوم آیتالله العظمی، حاج آقا حسین قمی جد مادری امام موسی صدر به زیارت امام موسی صدر نایل شدم. احوال میپرسید و رفاقت و بهرمندی از لطف و مهرش شروع شد. جالبترین موضوع در برخورد اول لطافت اخلاق و انصاف او بود، که جلب نظر میکرد و جذب حالش بود. از همان اول زندگی ساده و بیآلایش بود.
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمد رب العالمین و صل الله علی خاتم الأنبیأ و اشرف المرسلین محمد و اله الطاهرین، ثم الصلوة و السلام علی ولی العصر، عجل الله تعالی و فرجه، اللهم اجعلنا من أعوانه و أنصاره و عجل فی ظهوره.
قال الله تعالی «انک لعلی خلق عظیم.» با اجازه از ساحت رسول اکرم صل ا علیه و آله که در این آیه شریفه مورد خطاب است، این خطاب را متوجه عالم بزرگواری میکنیم که این جلسه به یاد شخصیت او برگزار شده و عالم تشیع را به فقدان خود گرفتار کرده است. مگر نه اینکه علما وارث انبیأاند. پس خطاب به جدِ امام موسی صدر، به موجب قانون وراثت، خطاب به صدر، است. عالمی که از سنین جوانی در راه خدمت به دین بود و تا واپسین لحظه ممکن را نیز در راه عظمت اسلام و خاندان رسول خدا و شیعیان، به خصوص شیعیان لبنان، گذراند، و در حساسترین زمان نیاز به وجود و رهبریش در تاریکی گم شد.
در زمستان سال ۱۳۲۵ در فاتحه مرحوم آیتالله العظمی، حاج آقا حسین قمی جد مادری امام موسی صدر به زیارت امام موسی صدر نایل شدم. احوال میپرسید و رفاقت و بهرمندی از لطف و مهرش شروع شد. جالبترین موضوع در برخورد اول لطافت اخلاق و انصاف او بود، که جلب نظر میکرد و جذب حالش بود. از همان اول زندگی ساده و بیآلایش بود. صیت علم خاندانش و شخصیت آیتا سید صدرالدین صدر، رحمهالله علیه، و مهد با تقوای مادرش و خاندان بزرگ مرحوم قمی راه به این شعر داد:
لو جئته لاریت الناس فی رجل
و الدهر فی ساعه و الارض فی دار
هنگامی که مرحوم والدم، رضوان الله علیه، اوایل طلبگی حقیر به قم آمده بودند، امام موسی صدر با دوستانشان همهروزه عصرها خدمت ایشان میرسیدند و از مسائل مشکل دین سؤال میکردند و جواب میگرفتند. مرحوم والدم که سابقه خاندان صدر را میدانست، فرمود: در میان طلاب علوم دینی کسی را مانند امام موسی صدر ندیدم، که مطلب استاد را اینگونه دریافت کند. پس از اخذ دیپلم، امام موسی صدر به دانشکده حقوق تهران راه یافت و لیسانس حقوق در اقتصاد گرفت، که خود موجب تشویق حقیر به دیدن دانشکده حقوق شد. من هم یک سال بعد از ایشان، لیسانس حقوق گرفتم.
اما رفتن به دانشگاه و گذراندن مراحل علم جدید هیچگونه تغییری در حال طلبگی ایشان نداشت و همان روش ساده و زندگی تحصیلی را ادامه میداد. با هر کس طرح دوستی میانداخت، از صمیمیت او را محرم خود میدانست. اگر بگویم سرمایه عظیم پیشرفت او در اجتماع، به خصوص در لبنان، اخلاق و تواضعشان بود، اغراق نکردهام. زیرا این روش، یعنی حُسن خُلق، سنت جد بزرگوارش، رسول اکرم (ص)، بود. در این جا مطلب جالبی به نظر میرسد که رابطه علم و اخلاق را روشن میکند. ما معتقدیم که در عالم انسانیت اعلم از رسولالله، سلام الله علیه، نداریم. زیرا او کسی است که استادش خداست و مستقیم از محضر خدا کسب فیض و علم میکرد: «علمه شدید القوی.» با همه این احوال خدای متعال به رسول (ص) میفرماید: «اًنک لعلی خلق عظیم.» فرزند گرامیش یعنی امام موسی صدر با حسن خلق همه را جلب میکرد، حتی غیر مسلمان را.
در یکی از سفرهای لبنان گذرم به کلیسایی افتاد. کشیش آن با امام موسی صدر رفاقت داشت. از او پرسیدم: با امام موسی چگونهای؟ در جواب گفت: اگر ما در شش روز درباره نفی یا اثبات مسألهای بحث کنیم، امام موسی صدر در شش ساعت مطلب را تمام میکند. بنابراین همیشه هنگامی که در سخنرانیِ کشیشها و مسیحیها حاضر میشد، خیلی ملاحظهاش را میکردند. این معاشرت و نحوه درک علم او بود. با تمام طبقات با تواضع خاصی جوشش داشت. در لبنان، که مدتها در استثمار فرانسه بود، امام موسی صدر آنچنان تبلیغ کرد که بانوان آنجا در محافل دینی با روسری میآمدند. در حالی که پیش از آن از پوشیدن جوراب هم خودداری میکردند. جای رفقا خالی بود و نبود.
برای یکی از محترمان ایران در واشنگتن مجلس فاتحه گذاشتیم. مرحوم ناصر یگانه رئیس دیوان عالی کشور و عدهای از آمریکاییها با خانمهایشان میآمدند. دیگر چارهای هم نبود. نمیشد جلوگیری کنیم. فکر کردیم چه بکنیم. در مجلس دین سر برهنه هم میآیند، لخت و پتی هم میآیند، چه کنیم. به نظرم رسید که صد تا روسری خوب با مارک کریستین دیور بخریم و در بستهبندی خودش به هر خانمی که آمد بدهیم. در مجلس به خانمها میگفتیم چون مجلس مذهبی است خواهشمندیم این را بپوشید و بعد هم مال خودتان باشد. توجه کنید، خدا میداند تمام این خارجیها با روپوش و با سر پوشیده آمدند. رضوان خدا به تمام گذشتگان ما و یاد امام موسی صدر به خیر.
من از آنجا که زیاد لبنان میرفتم خدمتش این بحث را داشتم. قهرمان داستان ما بعد از مدتی از رحلت والد جدش به نجف اشرف بازگشت. به محضر استادان بزرگی چون آیتالله حکیم راه یافت و کسب فیض کرد. در اندک مدتی مورد عنایت و احترام استادان نجف قرار گرفت. چند سال در نجف اشرف در محضر استادان بود، تا یکی از فرزندان آیتالله شرف الدین، رضوان الله تعالی علیه، به نجف آمد و با مختصر معاشرتی که با امام موسی صدر داشت از ایشان دعوت کرد تا به لبنان برود و امام موسی هم پذیرفت و در شهر صور لبنان زندگی جدیدی را شروع کرد. صور رفتم. یاد امام موسی به خیر. آنجا غوغایی بود. شبها تا صبح مینشستیم و بحثهایی میکرد.
این مرد خدا برای رهبری و راهنمایی شیعیان لبنان آفریده شده بود. به خاطرم هست که به حقیر گفت: محلاتی از اول که من شروع کردم به نماز جماعت، مسائل شرعی را به زبان عربی میگفتم، اما به قدری غلط بود که عربها میخندیدند. اما در اثر استعداد و پشتکار و اخلاص در کار چنان شد که رهبر شیعیان لبنان و مؤسس مجلس اعلای شیعیان شد. پیش از همه کارها جمعیتی درست کرد به نام جمعیت «البر و الاحسان» که خیریه بود. این مؤسسه خیریه هنوز به فعالیت ادامه میدهد. با بررسی اوضاع سیاسی لبنان به فکر مبدأ قدرت افتاد. خیلی زحمت کشید تا توانست مجلس اعلای شیعیان لبنان را تأسیس کند. طبعاً خیلی مورد حسادت بعضی آقایان قرار گرفت و باب اتهامات مفتوح شد. خدا نصیب نکند. یک سخنران از آفریقا آمده بود.
یادم هست که سخنران گفت: «اعوذ با من شر خلق الله.» تأسیس مجلس باب اتهام را مفتوح کرد. ولی از فعالیت آقا موسی در اعتلای شیعه هیچ چیزی ممانعت نمیکرد. در این گیر و دار حزب أمل را تأسیس و قدرت بیشتری پیداکرد. ایجاد حرکهالمحرومین لبنان با حسن خلق و زحمات طاقت فرسا بالاخره به تأسیس مجلس اعلای شیعیان منجر شد و امام موسی به ریاست مادامالعمر مجلس انتخاب شد. دو خاطره نقل میکنم. اول اینکه یکی از طبقات مجلس دفتر کار آقا موسی بود. یک مجلس بود و طبقه پنجم هم محل زندگی خانوادهاش بود. در مجلس حاضر بودم و عدهای از علمای لبنان هم بودند.
در میان آنان آقای معممی بود که یک سال پیش زادگاه خود را ترک کرده وساکن بیروت شده بود. امام موسی صدر از آقای معمم پرسید: جناب شیخ شما که زادگاه خود را ترک و به بیروت هجرت کردهاید، آیا گاه به یاد گذشته، تفقدی از اهل ده میکنید. شیخ گفت: نه ابداً. امام موسی گفت: جناب شیخ من در مدت یک سال بیش از ده مرتبه به ده شما رفتم و از اهالی احوال شما را پرسیدم. اگر مریضی بود کمک کردم. چرا این قدر بیوفا هستید. با اینکه همه زندگانی شما از قریه و این اهالی تأمین شده است. در این داستان سِر حسادت بعضی از اهل علم به امام موسی صدر روشن میشود.
یک روز گفتم آقا چه خبر؟ گفت: یک کتاب دربارهام نوشتهاند به نام «جاسوس المعمم». ای داد و بی داد. عجب غوغایی، واقعاً یادش به خیر. در میدانهای روستاها سخنرانی میکرد. عکس بسیار زیبایی از یکی از سخنرانیهایش دیدم. مشغول سخنرانی برای اهل دهی بود. از هیجان عمامهاش افتاده بود. تمام اهل ده با خودش برای اعتلای کلمه شیعه قسم میخوردند. توجه فرمودید، با اینکه آن روز شیعه را متوالی میگفتند. متوالی یعنی یک کسی که مرتبه پایینتر دارد.
خاطره دوم هم اینکه آقا موسی در حاضر جوابی ید طولانی داشت. در مجلس اعلا نشسته بودیم. سفیر آمریکا به دیدن امام موسی آمد. روی میز تحریر کاسهای چینی از باقیمانده یک بمب بود بمبی که اسرائیل به یکی از نواحی لبنان انداخته بود. سفیر به شوخی گفت: این هدیه از پسرعموهای شماست. امام موسی گفت: بله، اما از طرف شما هدیه کرده است. واقعاً هم همین طور بود. سفیر خیلی خجالت کشید. جواب هم نتوانست بدهد. اسرائیل به سازمان ملل میگفت ما غیر از یهود هیچ چیز نمیتوانیم در کشورمان قبول کنیم. برای اینکه کسانی که با نژادهای مختلف و عقاید مختلف در یک کشور با هم زندگی میکنند، سازش ندارند. اسرائیل از کشورهای خوب دنیا بود.
اکنون هم هست. نه مانند آن روزها که آقا موسی بود. به هر حال مسأله اسرائیل وجود لبنان بود. آقا موسی قدرت گرفت. خودش هم قوی شده بود. حزب هم قوی بود. یادم هست هنگامی که از مرزها رد میشدیم چنان بین سربازان محترم بود که اصلاً سؤال نکردند که تو کجایی هستی؟ به احترام آقا موسی رد میشدیم. این قدر محترم و قوی شده بود که خبرنگاران میدویدند. این خبرنگاران هر جا که برسند بلایی هستند. ریختند در دفتر آقا موسی که خوب جناب آقا موسی حالا که قدرت گرفتی، حزب داری، مجلس داری و ریاست مجلس هم داری، میخواهی لبنان چگونه باشد. به روال آخوندی ما فقط شیعه خالص دوازده امامی باید باشد و لاغیر، بقیه هم باید اخراج بشوند. من در آن مصاحبه بودم.
آقاموسی گفت: «لبنان کماکان.» ای داد بی داد. «لبنان کما کان» غوغایی شد. روزنامهها نوشتند «لبنان کما کان.» به یاد دارم که روز بعد روزنامههای بیروت همه نوشتند که میخواهد لبنان همان گونه باشد؛ مسیحی باشد، یهودی باشد، شیعه باشد، سنی باشد. بله متوجه شدید. این است نظر عالمِ. آقایان اهل علم خدا میداند که دین ما دین عالمِ است. کشیش آمریکایی در مقایسه بین پیغمبر خودشان و پیغمبر ما درگیر بحث شد، گفتم تمام پیغمبران قوم هستند و مقدار ابراهیم ال قومه موسی ال قومه عیسی ال قومه ال آخر! (پیغمبر ما و ما ارسلناک الارحمة للعالمین) است.
صل الله علی محمد و آله طاهرین.