میخواهم به این مسئله بپردازم که چرا مسئله امام موسی صدر، مسئلهای است که این اندازه ابعاد وسیع در جهان اسلام و خارج از آن را به خود اختصاص داده، و هر سال بیش از گذشته مورد توجه قرار گرفته و هر روز ابعاد تازه تری مییابد، یعنی بحث ویژگیهای شخصیتی امام موسی صدر با چشم پوشی از آنچه بر سر ایشان آمده است. در این زمینه طبعاً باید به اندیشهها و مبانی فکری و شیوه علمی ایشان اشاره کرد که متاسفانه در این مدت کوتاه مجال تبیین آن را ندارم.
بسم الله الرحمن الرحیم
رب اشرح لی صدری و یسر لی امری و حلل عقده من لسانی یفقهوا قولی.
سلام عرض میکنم خدمت خواهران و برادران عزیز، شخصیتهای برجسته وگرامی و میهمانان عزیزی که از کشور لبنان تشریف آوردهاند.
در مقدمه سخن میخواهم به این مسئله بپردازم که چرا مسئله امام موسی صدر، مسئلهای است که این اندازه ابعاد وسیع در جهان اسلام و خارج از آن را به خود اختصاص داده، و هر سال بیش از گذشته مورد توجه قرار گرفته و هر روز ابعاد تازه تری مییابد، یعنی بحث ویژگیهای شخصیتی امام موسی صدر با چشم پوشی از آنچه بر سر ایشان آمده است. در این زمینه طبعاً باید به اندیشهها و مبانی فکری و شیوه علمی ایشان اشاره کرد که متاسفانه در این مدت کوتاه مجال تبیین آن را ندارم. اما من این مسئله را به صورت یک سوال مطرح میکنم تا بدان بیندیشیم و برای آن پاسخی بیابیم و انشاءالله در فرصتی دیگر به آن بپردازیم.
به دهه سی و چهل شمسی میرویم؛ در جهان اسلام و در کشوری مثل لبنان دوران، دوران آرمان گرایی است. اندیشه مارکسیسم و ماتریالیسم دیالکتیک بر جهان، سیطره فکری و سیاسی و داعیه علمی بودن و مبارزه دارد. فضای حاکم بر ذهن و احساس تحصیل کردگان، متاثر از پیروزیهای پی در پی جنبشهای آزادی بخش کمونیستی در سراسر نقاط جهان است. فکر و مکتب حاکم و غالب بر سر و دل جوانان، تئوریهای مارکس و اندیشههای لنین و پرچم بر افراشته مائوتسه تونگ و مشی پیروزهوشی مینه و دلآوریهای چه گوارا و پیکار گریهای فیدل کاسترو و مجاهد تهای احمد بن بلا و خروش پر فروغ لو مو مبا، در آسیا و آمریکای لاتین و آفریقا، علیه سلطه گریهای امپریالیسم آمریکا میباشد. دین، به عنوان افیون تودهها و عامل بازدارنده و رخوت جمع و جماعت و وادادگی انسانها در مقابل ستمگران تلقی میشود. جامعه دانشگاهی به شدت ضد دینی و ضد مذهبی است.
از سوی دیگر بزرگترین متفکران ضد شیعی و بر جستهترین علمای اهل سنت، با آن داعیههای بلندپروازانه خود، جو حاکم بر جماعت مسلمانان را شکل میدهند.
علمای بزرگ مسیحی و متکلمین برجسته عصر بیداری و نویسندگان پر آوازه و شعرای با نام و نشان فرقههای مختلف مسیحیت نیز حضوری پر اقتدار دارند.
همه این بزرگان فکر و اندیشه چه در عالم سیاست و چه در وادی دین اعم از مارکسیست و مسیحی وسنی، یک وجه مشترک دارند و آن، ضدیت و مبارزه با فکر و عقیده و مرام و مذهب تشیع است.
کشور لبنان از نظر سیاسی - اجتماعی کشوری طایفهای است. در تقسیم بندیهایی که از سالهای استقرار فرانسویها در آنجا صورت گرفته، قرار بر این است که رئیس جمهور از مسیحیان - که دارای اکثریت هستند - باشد. مسلمانان نیز به دو دسته تقسیم شدهاند: سنی و شیعه. چون سنیها اکثریت دارند، مقام نخست وزیری به آنان میرسد. و بالاخره ریاست مجلس هم با شیعیان میباشد. گر چه مسیحیان به فرقههای بیشتری تقسیم شدهاند، اما برای آنکه اکثریت را پیدا کنند، همه فرقهها با هم یک جا در نظر گرفته شدند.
بیشترین امکانات و رانتهای حکومتی در دست مسیحیان و بعد در اختیار پیروان تسنن است.
در این تقسیم بندی قدرت جامعه شیعه لبنانی به عنوان اقلیتی مفلوک و مهجور و فقیر و مستضعف و فاقد هویت فرهنگی، در فقر و فاقه غوطه میخورد و دختران و پسران خود را اسیر روسپیگری و قاچاق مواد مخدر میبیند. اگر تک و توک جوان تحصیل کردهای در میان این قوم دیده شود، ناچار انگل فئودالهای شیعه تبار و یا خادم سرمایه داران مارونی و یا عنصر و آلت سر به زیر زمامداران حاکم میگردد.
در چنان فضایی از فقر فرهنگی و درماندگی اقتصادی و فحشای اخلاقی که بر قوم شیعه لبنانی حاکم است، روحانی حدودا «سالهای از قم وارد میشود.
در مدتی کمتر از ده سال از آن اقلیت مفلوک، جماعتی میسازد دارای بالاترین هویت انسانی و دینی و فرهنگی و سیاسی.
آن شمار عظیم متفکران و اندیشمندان و قلمزنان و انقلابیون چپ و راست و روحانیان مسیحی و اهل تسنن، نه تنها مانع موفقیت این روحانی شیعی نمیشوند، بلکه حتی آنچنان مجذوب خلق و خو و مرام و منش و شیوه سلوک و منطق دینی او میشوند که زبانزد خاص و عام میشود. امام موسی صدر» وجدان لبنان «نام میگیرد و قدم و قلم و کلامش، در کلیسای مسیحی – به قول یک عالم بزرگ مسیحی - همان روحانیتی را فرو میپاشد که در مساجد اهل تسنن و محافل شیعه.
رهبران مسیحی در کلیساهای کبوشین در بیروت و مارمارون در شمال بارها و بارها برای تقویت مبانی معنوی و روحانی دعوت کردند. از جمله یک بار که یکی از رهبران مسیحی از امام صدر برای سخنرانی در دیر المخلص که دیر راهبههای مسیحی است دعوت کرده بود پس از سخنرانی ایشان میگوید:» روحانیتی که امام موسی صدر با یک سخنرانی در دیرها و کلیساها و قلوب جوانان ما میریزد بیش از معنویتی است که خود ما طی این سالها در این اماکن مقدس پدید میآوریم.
کاردینال فرانتس کونینگ اسقف اعظم وقت اطریشیدر سال ۱۹۷۰ پس از دیدار با رهبران مسیحی و سنی و شیعی از جمله امام صدر به حاضرین میگوید: «تاریخ لبنان را باید به دو دوره مجزا تقسیم کرد: دوره پیش از امام موسی صدر و دوره امام موسی صدر»
این یک طرف ماجرا میباشد
از طرف دیگر کارشکنیهای عمال جور و ستم و ترفندهای موذیانه آخوندهای درباری و نفاق افکنیهای فئودالهای شیعه و سمپاشیهای وابستگان به سفارت شاهنشاهی و عنادورزیهای مشتی ورشکسته سیاسی و دربدر و هجمههای تبلیغاتی و رسانهای مزدوران بعثی عراق و شبنامهها و روزنامههای چپیهای عقیدتی و جیره خواران دستگاههای اطلاعاتی و امنیتی و جاسوسان ساواک و سیا و موساد، که با تمامی توشه و توان و انواع حیلهها و دسیسهها و شایعه پراکنیها، که علیه این روحانی جوان علی الدوام به کار گرفته میشود، هیچکدام کارساز و اثر گذار واقع نمیگردد.
دانشجویان دانشگاههای لبنان، فوج فوج به دورش گرد میآیند. جوانان و دختران و پسران لبنانی، اعم از شیعه و سنی و مسیحی، تحت آموزشهای دینی و اخلاقی و سیاسی او قرار میگیرند. سازمان سیاسی «حرکت المحرومین» با هدف فقر و استضعاف ستیزی و عدالت پروری و با مشارکت جوانان پر شور از همه فرقهها و ادیان و به رهبری امام صدر، اعلام موجودیت میکند.
مدارس و موسسات و آموزشگاهها و درمانگاهها و انجمنهای خیریه و نهادهای دینی و فرهنگی و سیاسی و خدماتی و بالاخره انستیتو تکنولوژی جبل عامل، پای میگیرند. امام صدر در جستجوی یاوری توانا و مسلمان و متعهد و متخصص و انقلابی و هوشیار، به دکتر مصطفی چمران بر میخورد. این معلم عارف و دانشمند الکترونیک شاغل در ناسای آمریکا و استاد دانشگاه برکلی، به لبنان میرود. او که بقول خودش «تبلور مظلومیت چهارده قرنه تشیع و عدالت علوی» را در سیما و سینه امام صدر میبیند، از تمامی عناصر وجودی خویش و از تمامی ابعاد خلاقه و هنری و اجتماعی خود، برای ایجاد و پرورش نسلی نو و انقلابی و متد ین مایه میگذارد. او هم بقول خودش «مجذوب راه و رسم و سیره و سلوک و بردباری و عزتمداری معبودش امام صدر» گشته و نجات ملت لبنان و جامعه ایران را از یوغ ستم و استبداد، وجهه همت خود قرار میدهد.
به اقتضای شرایط سیاسی و اقوام مسلح و حضور اسرائیل در مرزهای جنوبی لبنان وضرورت فراهم بودن امکانات دفاعی، سازمان شبه نظامی «امل» مرکب از جوانان انقلابی و پاکباخته شیعی، شکل میگیرد و هدف خود را حفظ وحدت و عظمت لبنان و کرامت انسانی و دفاع از موجودیت «قدس شریف» و مبارزه با اشغال گران و استعمار گران صهیونیست، اعلا م میدارد.
نسلی و قومی و جامعهای در لبنان توسط امام موسی صدر، این عالم پارسای دینی و روحانی روشن ضمیر و فقیه جهان و زمانشناس ساخته میشود که حتی تا امروز که بیش از یک ربع قرن از فقدان و اختفای ظالمانه و پر رمز و راز او و شهادت عارفانه مصطفی چمران در میدان جهاد علیه کفر جهانی میگذرد، همچنان پرچمدار جهاد علیه استعمار صهیونسیتی در فلسطین و لبنان و اثر گذار در میدان سیاست خاورمیانه عربی میباشد.
سوال اینست:
این روحانی و طلبه جوان و این شخصیت بارز مذهبی حدودا «سی ساله چه ویژگیهایی داشت؟ اندیشهاش متاثر از چه نوع نگرش به دین، مذهب و مکتب اجتماعی بود؟ رفتار و منش و شیوه تربیت آنچه با خودی، چه با سنی چه با مسیحی، چه با مارکسیست مدعی چه با دشمن تشنه به خونش، چه نوع روش، سلوک و منشی بود که تمامی خصومتهای کینه توزانه و دشمنیهای بر شمرده کارساز واقع نگشت و بزرگان فکر و اندیشه و سیاست و مذهب نه تنها علیه این شخصیت بسیج نشدند بلکه مفتون و مسحور این جوان شیعه شدند. دوست داشتم امروز فرصت میداشتم تا به چند نکته از این خصلتها اشاره میکردم. چون خوشبختانه من این توفیق را داشتم و از نزدیک، بخصوص در همان سالها شاهد فعالیتها و عملکردها و نوع بینش و کیفیت تبیین مسائل دینی و سلوک و روش مباحثه وشیوه برخوردهای امام موسی صدر بودهام. اما همان طور که ملاحظه میکنید فرصت من اندک است وطرح موضوعی با این درجه از اهمیت در چنین مجال کوتاهی میسر نیست. لذا در این فرصتی که در اختیار دارم به مسئله اختفای ایشان میپردازم.
در همین چار چوب دو سوال مطرح شد:
نخست: انگیزه آمر یا آمرین و عاملان این جنایت چه بود؟
دوم: چرا ایشان را مانند دیگران رهبران دینی و سیاسی ترور نکردند و دست به این نوع عمل ظالمانه زدند؟
در مورد انگیزههای این کار میتوان موارد متعددی را برشمرد که سخنرانان قبلی به چند زمینه آن اشاره کردند. همان دو سه موردی که گفته شد در کنار چشم انداز پیروزی قریب الوقوع انقلاب اسلامی ایران و توطئه» توطئن فلسطینیان «که آقای قذافی با سماجت عجیبی آن را پی میگرفت و نیز یکی دو انگیزه دیگر، کافی است برای اینکه نقشهای برای حذف ایشان از صحنه سیاسی خاورمیانه طراحی و اجرا گردد.
اما این سوال همیشه بوده و هست در حالی که میشد آقای صدر را خیلی راحتتر در لبنان ترور کرد کما اینکه تنی چند از رهبران و شخصیتهای برجسته سیاسی، فکری، و مذهبی نظیر رشید کرامی، کمال جنبلاط، شیخ حسن خالد، شیخ صبحی صالح و رنه معوض را هم در لبنان ترور کردند؛. اما چرا آقای صدر را در لبنان ترور نکردند. خیلی راحت میشد این کار را کرد و این همه جنجال هم که امروز وجود دارد در پی نمیداشت. به عقیده من مسئله مبهم ماندن و ربوده شدن ایشان هم فلسفهای دارد که قسمتی از آن به الطاف خفیه الهی بازمی گردد تا همیشه مسئله امام موسی صدر زنده باقی بماند. ثانیا» ابعاد جنایت گستردگی خاص و در خور خود را پیدا کند. از سوی دیگر کس یا کسانی که دست به این کار زدند جایگاه لازم و مستوجب خود را در تاریخ بیابند. و طبعا «مجازات چنین کسی و کسان به سادگی و به این کوچکی که یک محکومیت قضایی و جنایی و جزایی صورت بگیرد پایان نیابد. این امر با این وضعیت پیش آمده ابعادی پیدا خواهد کرد و باعث حرکتی خواهد شد که در تاریخ مستمر و جاودان خواهد بود. انشاءالله
سوال دیگر: بعد از اعلام ربوده شدن امام صدر چه اقدامی صورت گرفت؟
باید بگویم زمانی که آقای صدر عازم سفر به مقصد لیبی بودند، قرار بود من و یکی از دوستان هم در خدمت ایشان باشیم. هدف ما دو نفر ایرانی از همراهی ایشان این بود که در آن مقطع برای روشنگری مردم ایران دو ساعت وقت در روز برای یک برنامه رادیویی از آقای قذافی بگیریم تا به زبان فارسی فکر و اندیشههای امام را برای مردم ایران بیان کنیم. در آن زمان به دستور صدام و عمویش حسن البکر منزل ایشان را در نجف محاصره کرده بودند و به خیال خودشان میخواستند فکر و اندیشه ایشان را محصور کنند. بنابراین هدف ما راه اندازی یک برنامه به زبان فارسی از یک رادیوی قدرتمند بود. با تعویقی که در سفر آقای صدر پیش آمد من و آن دوستم نتوانستیم همراه ایشان باشیم. طنین کلام ایشان هنوز در گوشم هست. زمانی که من تلفنی به ایشان گفتم به تعویق افتادن سفر شما باعث میشود که من دیگر نتوانم همراه شما باشم چون مرخصی من از دانشگاه قابل تمدید نیست، ایشان گفتند» انشاءالله خیردر همین است «، شاید فرصت دیگری پیدا شود.
در مدت زمانی که ایشان در لیبی به سر میبردند ارتباطشان با مطبوعات و با خانواده قطع شده بود. حتی سفیر لبنان در لیبی که علی الاصول میبایست از همان اولین ساعات ورودشان به طرابلس در جریان برنامههای ایشان قرار گیرد از حضورشان در آنجا بیاطلاع بود.
بعد از اعلام ربوده شدن و بیانیه رسمی دولت لیبی که ایشان با پرواز شماره فلان شرکت آلیتالیا به رم رفتهاند و بیاطلاعی مقامات ایتالیائی واعضای خانواده از وضع و حال ایشان تلاشهای گسترده آغاز شد. اولین عکس العمل از امام خمینی، تلگرافی بود که به یاسر عرفات مخابره شد. یاسر عرفات را هم، یاسر عرفات امروز نبینید. یک آدم مفلوک دست وپا شکسته گردن کج و آویزان. عرفات در آن روزیک چهره ایدئولوژیک ویک قهرمان سیاسی ویک چریک برجسته و نامدار انقلابی بود که همه از همه جای دنیا آرزو داشتند در کنار او بایستند ویک عکس یادگاری بگیرند. تلگراف امام به یاسرعرفات حاوی این نکته بود که» هر چه سریعتر من را از سلامت و مکانت «ایشان مطلع کنید. عین همین تلگراف برای حافظ اسد نیز فرستا ده شد. به هرحال تلاشهایی صورت گرفت. اولین واکنش رسمی دولت لیبی چنانکه گفته شد این بود که آقای صدر در سی ویکم اوت با پرواز شرکت آلیتالیا، لیبی را به قصد ایتالیا ترک کردند. طبیعی است که بلافاصله با دولت ایتالیا تماس گرفته شود. تحقیقاتی که دولت ایتالیا انجام داد به این نتیجه منتهی شد که آقای صدر، هرگز نه تنها با این هواپیما بلکه با هیچ هواپیمای دیگری هم به ایتالیا نیامده است. دو سه روز پس از این تاریخ وسایل و چمدانهای ایشان در هتل» هالیدی این «در رم پیدا شد. روشن است که دو نفر به نام ایشان وشیخ محمد یعقوب اتاقی اجاره کردهاند و وسایلشان را گذاشتهاند، بعد هم رفتهاند و دیگرمراجعه نکردهاند. جالب این است که در فرمی که این دومسافر در هتل پر کرده ا ند هر دو اسم خود را با غلط املایی نوشته شده بودند. یعنی هم آقای صدر و هم شیخ محمد یعقوب اسمهای خودشان را با غلط املایی در آن فرم نوشته بودند.
ولی همچنان آقای قذافی مدعی بود آقای صدر از لیبی رفتهاند. و برای اثبات این ادعا دولت لیبی ادلّه، اسناد ومدارکی را به مقامات قضایی ایتالیا و در اعتراض به حکمی که صادر شده بود ارائه کرد. اولین حکم مقامات قضایی ایتالیا در تاریخ ۱۹ ماه مه سال ۱۹۷۹ صادرشد. دولت لیبی به این حکم اعتراض کرد. و این اعتراض خود را به تعداد زیادی اوراق، اسناد ومدارک مستند کرد. طبیعی است که طبق هر رویه قضایی، پلیس ایتالیا این مدارک را گرفت وسرانجام در حدود ۴ سال بعد در تاریخ ۲۸ ژانویه ۱۹۸۲ رسما اعلام کرد که تمام این اسناد ومدارک جعلی وفاقد اعتبار است وآقای صدر همچنان که قبلا تحقیقات نشان میداد از لیبی خارج نشده و هرگز به ایتالیا نیامدهاند.
در این فاصله انقلاب ایران به ثمر رسیده بود. دولتها وشخصیتهای برجسته یکی پس از دیگری انقلاب را به رسمیت میشناختند وآمادگی سفر به ایران را اعلام میکردند. یاسرعرفات دوسه روز بعد از پیروزی انقلاب به ایران آمد. معمر قذافی هم تصمیم گرفته بود به ایران بیاید. سفرش هم مثل تمام کارهایش غیر متعارف وبسیار عجیب وغریب بود. آن زمان من معاون سیاسی - اجتماعی وزارت کشور بودم حدودا» چهار یا پنج هفته ازپیروزی انقلاب اسلامی گذشته بود که از سازمان هواپیمایی کشوری با دفترمن تماس گرفتند و گفتند که یک هواپیمای ناشناس با ۱۴۰ تا ۱۵۰ دیپلمات عرب خواهان ورود به آسمان ایران وفرود در تهران است. با وزرات خارجه تماس گرفته بودند، وزیر خارجه وقت حضور نداشت. با دفتر نخست وزیر تماس گرفتند، ایشان همدان بودند. طبعا از وزارت کشور کسب تکلیف شد. من بلافاصله حدس زدم که احتمالا چنین دیوانه بازیی فقط از چنین دیوانهای بر میآید. یک هواپیمای ناشناس، با ۱۴۰ تا ۱۵۰ نفرسرنشین دیپلمات واعلام هم نکنند که چه کسانی هستند و از کجا میآیند، واجازه ورود نیز بخواهند. بنابراین به هواپیمای کشوری دستور داده شد که هواپیما را به آسمان ایران راه ندهید واجازه فرود به تهران داده نشود. با قم ودفتر امام تماس گرفتم وبه مرحوم حاج آقا احمد قضیه را اطلاع دادم و گفتم به امام بگویید چنین مسئلهای رخ داده است. امام هم کار ما را تأیید کردند. دفعات بعد که آقای قذافی خواهان سفر به ایران بود امام نپذیرفتند وخط قرمزی تعیین کردند. خط قرمز امام روشن شدن مسئله امام موسی صدر وروشن شدن ابعاد این جنایت بود که تا امروز هم طول کشیده است. پس از انکه موضع دولت ایران وموضع امام رسما اعلام شد، لیبی به شیوه دیگری متوسل شد. قذافی یکی از مقامات عالی رتبه خود را به ایران فرستاد ومدتی مدید در بیت یکی از مراجع مستقر کرد. این نماینده آقای قذافی در بیت آن مرجع یک پایگاه قدرتمند سیاسی بااستفاده از شیوههای انتفاعی درست کرده بود. عدهای از نزدیکان آن مرجع عالی قدر تلاششان را برای دیدارشخصیت لیبیائی مزبور با امام از یک سو و جلوگیری از پیگیری مسئله امام موسی صدراز سوی دیگرآغاز کردند.
همان طور که میدانید پیش از انقلاب روابط ایران با لیبی قطع شده بود. بعد از انقلاب تلاشهایی عمدتا «توسط رفقای ایرانی آقای قذافی صورت گرفت تا روابط دیپلماتیک فیما بین دوباره برقرارشود. یکی از بندهای مقاوله نامه تجدید روابط ایران ولیبی تشکیل کمیته تحقیق برای پیگیری وروشن کردن مسئله امام موسی صدر بود. در چارچوب این موافقت نامه کمیتهای در ایران تشکیل شد. این کمیته مجموعه اطلاعات، اسناد ومدارک لازم را گردآوری کرده بود. این مدارک شامل اسناد و مدارک تهیه شده در ایران وایتالیا و لبنان و نیز اسناد مقامات قضایی و دیپلماسی و اطلاعاتی لبنان وهم چنین گزارشات مقامات ایتالیایی و تحقیقات پلیس بین الملل بود. اعضای این کمیته نیز نمایندگان رئیس جمهور لبنان و جنبش امل، وکیل خانواده امام موسی صدر واز ایران هم نماینده وزیر دادگستری، دو وکیل برجسته ایرانی وسه وکیل بین المللی بودند. من، هم عضو کمیته مزبوربودم و هم ریاست آن را به عهده داشتم. اعضای این کمیته خود را آماده سفر کرده بود. عصر همان شبی که قرار بود گروه به لیبی سفر کند به ما اطلاع داده شد که دولت لیبی از پذیرفتن کمیسیون امتناع میکند و اعلام کرده که اجازه تحقیق به کمیسیون را نمیدهد. وقتی تذکر داده شد که این مساله در بند هفدهم مقاوله نامه تجدید روابط دیپلماسی دو کشورمندرج است، گفته شد که جناب معمر قذافی گفتهاند اسم این کمیسیون، کمیسیون تحقیق است اما وقتی این کمیسیون پیش از تحقیق نظر خودش را اعلام وابراز کرده دیگر تحقیق معنی ندارد. این بهانه اشارهای بود به مصاحبهای که من سه یا چهارهفته قبل از این تاریخ در لبنان انجام داده و گفته بودم که آنچه بر سر آقای صدر آمده در لیبی رویداده است ودولت لیبی وشخص معمر قذافی مسئول این کار است. همچنین گفته بودم ملتی که میتواند آن» طاغوت کبیر «را به زانو در بیاورد میتواند تکلیفش را با این» عقید صغیر «روشن کند.» عقید «یعنی سرهنگ، و منظورم سرهنگ قذافی بود. وقتی که معلوم شد بهانه آقای قذافی، آن اظهارات من بوده است، بلافاصله اعلام کردم من نه تنها از ریاست این کمیسیون بلکه از عضویت آن هم استعفا میدهم تا کمیسیون بتواند کار تحقیق خود رابا انجام سفر آغاز کند. اینجا به جای اینکه پاسخ از لیبی بیاید، همان مراجع عالی قدربه توصیه و ابراز نگرانی همان مقام لیبیلئی مستقر در بیت ایشان شبانه خود را به تهران وبه امام رسانده وبه ایشان گفت: آقا ما الان برای ایجاد اتحاد جماهیر اسلامی در حال تلاش هستیم، ما کشوری هستیم که در دنیا این همه دشمن داریم، از این طرف جبهه شرق، از آن طرف جبهه غرب. ما یک دوست در دنیا بیشتر نداریم وآن جناب معمر قذافی است. من اطلاع دارم که او هم اکنون به ما کمک میکند. والان وقت این نیست که ما به این مسائل بپردازیم وروابط خودمان با او را تیره کنیم.
روز بعد هم یکی از روزنامههای مدعی انقلاب در تهران این تیتر را زد که «مصلحت صدر یا مصلحت انقلاب، کدام یک در صدر اند.»
پس از این دیدار امام من را خواستند وخیلی صمیمانه و خصوصی گفتند که به عقیده من شما مدتی این مسئله را مسکوت بگذارید تا این آب وتابها و شیطنتهای این افراد بخوابد. اشارهشان به افرادی بود منجمله سید مهدی هاشمی ویاران او که در اختیار همان مقام لیبیایی بودند و اینکه اینها انسانهای سالمی نیستند، به عبارت دیگر مخالفت آنهابا پی گیری قضیه آقای صدر ریشه اعتقادی ندارد، ریشه اقتصادی و انتفاعی دارد. بعدها هم اظهارات سید مهدی هاشمی را در تلویزیون شنیدید. به اعتراف خوداو پنجاه میلیون دلار از لیبی پول گرفته بود تحت عنوان کمک به سازمانها و جبهههای آزادی بخش. آن هاغیراز پول پودر سرطان زا هم برای حذف مخالفین از لیبیائیها گرفته بوند که بر حسب اقاریرسید مهدی هاشمی وبه احتمال بسیار قوی در مورد مرحوم ربانی املشی از همین پودر سرطانزا استفاده شده بود. خدا میداند که چه کسان دیگری را با این پودر نابود کردهاند. به هر حال مسئله پیگیری قضیه دراینجا متوقف شد. بعد جنگ پیش آمد.
به طور طبیعی در طول دوران جنگ هم مشکلاتی وجود داشت. باز عدهای از همان یاران قذافی ادعا میکردند که الان تنها کشوری که به ما اسلحه میدهد وکمک نظامی میکند لیبی است. درست نیست که ما در چنین شرایطی بخواهیم ارتباطمان را تیره کنیم. البته در همین مقطع هم یکی دو بار رؤسای جمهور وقت - آیت الله خامنهای وآقای هاشمی رفسنجانی - به لیبی سفر و مسئله را مطرح کرده بودند. اما هر بار، با نوعی لودگی قذافی از زیر بار مسئله شانه خالی کرده بود. قذافی با لحنی آمیخته با شوخی و تهدید گفته بود که» این مسئله را فراموش کنید «. این دو بزرگوار گفته بودند مسئله، مسئله شخصی ما نیست که فراموش کنیم، یک ملت، یک جهان، یک امت پیگیراین ماجرا هستند. به هر حال این مسئله در این مقاطع دیگرپیگیری نمیشد. اقداماتی که صورت میگرفت بیشتر توسط افراد خانواده، کمیسیونها، سمینارهای منطقهای و بین المللی در لبنان وجاهای مختلف بود، تا اینکه دولت آقای خاتمی شروع به کار کرد.
وقتی که هم زمان با برگزاری همایش بزرگداشت شخصیت امام صدردردانشگاه مفید قم خواهر امام موسی صدر ودختر ایشان خدمت مقام معظم رهبری رسیدند، ایشان بعد از» اظهار تاسف از اینکه این ماجرا تا امروز به تعویق افتاده وکار اساسی از طرف ایران انجام نشده «تا به نتیجهای برسد با صراحت گفتند که» این وظیفه جمهوری اسلامی است که با جدیت مسئله را پیگیری کند. در این سالها غفلت شده است، باید جبران کنیم. حال که آقای خاتمی رئیس جمهور هستند با جدیت پیگیری کنند. باید تمامی راهها را تا آخر برویم حتی اگر به قطع رابطه با لیبی بینجامد. «این اظهارات، رهنمود مقام معظم رهبری بود.
طرح یک سوال یا یک ابهام
در اینجا یک مسئله مطرح شده که دلم میخواهد در این فرصت بدان اشاره کوتاهی کنم.
گاهی من از برخی دیپلماتهای وزارت امور خارجه وبعضی از شخصیتهای دیگرمی شنیدم که در حال حاضر اصلا «صحیح نیست که ما مسئله انقلاب ودیپلماسی کشورمان را با مسئله آقای صدر هم وزن وهم شأن و مرتبط بدانیم؟ بله ایشان یک شخصیت بسیار برجسته و مهم هستند و جنایتی هم صورت گرفته است، اما باید این مساله در کانال خود پیگیری شود و روابط دو کشور هم در کانال خودش باید ادامه یابد.
من فرض را بر اخلاص این دوستان واین برادران میگذارم. در پاسخ باید گفت اصلا مبنای انقلاب ایران که به تعبیر امام انقلاب ارزشها وانقلاب فرهنگی بود چیست؟ مگر غیر از این بود که به کرامت انسانی وارزش انسانی و الهی پرداخته واین ارزشها دوباره زنده شود وایران کشوری الگو وجلودار وپرچمدار این ارزشها باشد. مگر ما تا به حال برای حفظ این ارزشها، کم هزینه پرداخت کردهایم.؟ چه مسئلهای بالاتر از اینکه یکی از شخصیتهای برجسته دینی سیاسی و فکری اسلام بیش از نیم قرن از ربودنش میگذرد، و از اوهیچ اطلاعی موثق نداریم. تنها گروهی که توانستهاند به اشغال نظامی اسرائیل در یک منطقه پس از تهاجم واشغال خاتمه دهند شیعیان لبناناند که دست پروردگان آقای صدر ویار صدیق ایشان دکتر مصطفی چمران بودند. مگر این مسئله کوچکی است.؟ اگر قرار باشد که از این مسئله چشم پوشی کنیم، خیلی ارزشهای دیگر هم داشتیم که میتوانستیم از آنها چشم پوشی کنیم وامروز به مراتب مشکلات کمتری داشته باشیم. وقتی که کشورهای دیگر جهان که مثل ما مدعی دفاع از ارزشها وکرامت انسانی هم نیستند، برای حفظ کرامت شهروندان خودشان تلاش میکنند، ما که نباید از آنها کمتر باشیم. هم اکنون اسرائیل خود را به زمین وزمان میزند وحاضر است به همه جا باج دهد تا سرنوشت خلبان مفقودش» آراد «مشخص شود. بالاتر از این در کشوری مثل آلمان چند نفر خارجی که مقیم آنجا هستند، یعنی شهروند مقیم آلمان شمرده میشوند، در حالی که آنها آلمانی نیستند وتبعه آلمان هم نمیباشند. ولی چند صباحی اجازه اقامت در آن کشور را گرفتند اما دولت آلمان خود را موظف ومتعهدبه سرنوشت وامنیت این شهروندان میداند. وقتی که آنها ترور میشوند میبینیم که تا امروز تلاش خود را میکنند تا مجرمین را پیدا کنند وافرادی را هم متهم میکنند. چرا؟ برای اینکه این سه چهار خارجی در آنجا مقیم بودند، کرامت انسانی آنها خدشه دار شده وبه امنیتشان صدمه وارد آمده است. تلاش کشور فرانسه وآمریکا را برای بازماندگان حادثه هواپیمای TWA میبینید، که چقدر تلاش کردند وچند سال مسئله را با استفاده از تمامی شگردهای دیپلماسی و اطلاعاتی و جاسوسی وشنود گذازی و... پیگیری نمودند واتباع لیبیایی رابالاخره شناسائی کرده و آنان رابا تهدید خواستند ومحاکمه کردند. این همه تلاش برای چه است؟ برای اینکه جان چند شهروند آنها به خطر افتاده است.
خوب وقتی کشوری مثل ایالات متحده آمریکا نسبت به اتباعش یا کشوری مثل آلمان نسبت به خارجیهای مقیم کشورش این اندازه حساسیت نشان میدهند وتهدید وبه خطر انداختن امنیت آنها را توهین به خود وامنیت خود تلقی میکنند، آن وقت این دور از انصاف نیست که انقلابی که مدعی دفاع ارزشهای انسانی است، مدعی آزادی خواهی است، مدعی کرامت انسانی است، مدعی حفاظت از انسانهایی است که باید خلیفه الله شوند و چنین شخصیتی این گونه مورد تجاوز قرار میگیرد وبه خطر میافتد وربوده میشود واین جور هم به ریش جهان میخندند وبعد ما بگوئیم که مصلحت صدر در صدر است یا مصلحت انقلاب؟
اما خوشبختانه اظهار نظر مقام معظم رهبری دست مایه تلاشهای برادر عزیزمان آقای خاتمی قرار گرفت. آقای خاتمی یکی از معاونین خود- آقای ابطحی - را مأمور پیگیری جدی این مسئله کردند. فشارهای مختلف سرانجام به اینجا رسید که شخصی که میگفت آقای صدر از لیبی خارج شده وبا ارائه اسناد ومدارک مجهول توسط دولت خودش سعی میکرد بار جنایت را از دوش خودش بردارد، صراحتا اعتراف کند که این جنایت در لیبی صورت گرفته است. این چیزی نیست جز نتیجه فشارهایی که به دولت لیبی آمد ونتیجه پیگیریهایی بود که به همت رئیس جمهور خاتمی صورت گرفت.
در میان زندانیانی که دو سال پیش از زندانهای لیبی آزاد شدند کسانی بودند که بیش از بیست سال در زندانهای لیبی به سر میبردند و لیبی منکر شده بود که چنین انسانهایی اصلا» وجود دارند. حال بعد از بیست وچند سال آزاد شدند. آنها اظهاراتی کردهاند که میتواند شاهد وقرینهای باشد بر سرنوشت مشابه برای امام صدر.
چند صباحی است ظاهرا پسر قذافی، آقای سیف الاسلام، در صدد است که جای پدر را بگیرد. از این رو میکوشد تا چهره مشهور به جنون پدرش را در دنیا رفته رفته با ماله کشی واصلاح و بزک عوض کند. یکی ازکارهایی که مدتها مضحکه جهانیان شده بود این بود که آقای قذافی حدود بیست سال پیش در کنفرانس غیر متعهدها که در یوگسلاوی آن زمان (قبل از تجزیه) بر گزار شد سوار بر شتر و با اسکورت شتر سواران قصد عبور از خیابانهای شهر را تا مقر کنفرانس داشت. قبلا «در کنار رزید انس سفیرش خیمهای زده و چند جهازو نفر شتر با هواپیما به آنجا آورده یود. روز کنفرانس میخواست سوار بر شتر وارد محل اجلاس کنفرانس غیر متعهدها شود که پلیس جلوی او را گرفت وگفت این بازیها را در صحرای خود انجام دهید.
یاسرعرفات برای خود من تعریف کرد که قذافی سفیر خودش را در مسکو احضار کرد به محض اینکه سفیر به لیبی آمد، پیش از هر کاری دستور داد موهای سرش را با تیغ مثل خیابان باز کنند وبتراشند و بدون اینکه بگوید برای چه کاری احضارش کردهاند وجرمش چیست دستور داد او را در خیابانها بچرخانند. بعدها توسط فرد دیگری به سفیر کبیر مختار محترم بخت بر گشته پیغام داد وقتی که من گفتم بیا، از کجا میدانستی که من برای چه به تو گفتهام بیا، که به خبرنگاران گفتی توضیحاتی از من در مورد حوزه ماموریتم میخواهند. جرم این سفیر فقط همین بود. اما کسی از او نپرسید شما قبل از اوبه این سوال پاسخ دهد احضارش کردید. از این کارها یکی و دو تا یا سه تا و ده تا وصد تا صورت نگرفته است. من از پارهای سران و دیپلماتهای عرب دهها مورد از این اعمال غیر طبیعی وغیر متعارف شنیدهام که شرح آنها به طول میانجامد.
علیرغم تلاشهای آقای سیف الاسلام برای باز سازی چهره پدرش طبیعی است مسئلهای که به سادگی حل نخواهد شد و لکه ننگی که از دامان این دولت واین شخص پاک نخواهد شد، مسئله جنایت باراختفا و حذف پر رمز و رازامام موسی صدر است. طبیعی است آنها بخواهند برای حل این مسئله تلاش کنند. و به همین جهت آقای سیف الاسلام به صراحت اظهار کرده بودند که ما خواهان حل مسئله هستیم. و در تلاشیم نقاط کور ماجرا را روشن کنیم.
چندی پیش گفته بودند اگر خانواده امام صدر قول دهند دست از تعقیب قضائی رهبر لیبی بر دارند ما حقایق را خواهیم گفت وگر نه یک طرفه نتایج تحقیقات خود را به دنیا اعلام میکنیم. اینجا معلوم نشد که مگر با ترک تعقیب جنائی مسئله از جانب خانواده امام محتوای حقایق کشف شده عوض میشود که حتما» قول عدم تعقیب حقوقی و جنائی ماجرا را خواهانند؟
مدتی پیش گفتند بله به هر حال واقعیت این است که ایشان میهمان رسمی ما بودند وتوسط اشخاصی که دشمن لیبی و دشمن دوستان رهبر ما بودند این کا ر را بدون اطلاع ما انجام دادهاند لذا این مسئولیت را پذیرفته وآمادگی پرداخت خسارت را داریم. اما متوجه شدند که این مقدار اعتراف کافی نیست چون حفظ امنیت مهمان آن هم در این سطح بر عهده میزبان است.
سال گذشته قذافی اعلام کرد که موسی صدر از دوستان قدیمی من بود و ما بارها با هم ملاقات کرده بودیم، در حالی که این هم دروغ است. بین این دو قبلا «دو ملاقات بیشترصورت نگرفته بود. وآن روز یعنی روز سی و یکم اوت هزار و نهصدو هفتاد و نه ساعت یک و نیم بعد از ظهرقرار ملاقات سوم را با ایشان داشته است. قذافی میگوید هر چه صبر کردم امام موسی نیامدند، وبعدا» به من اطلاع دادند که ایشان رفتهاند.
آیا این ادعا پذیرفتنی است؟
آیا میتوان پذیرفت که میهمان رسمی شما و چنین شخصیت شناخته شدهای در هتل تحت اشراف شما اقامت داشته. باشد و بنا براظهارات ماموران هتل به اتفاق همراهانش ساعت ۱۲ اطاقهای خود را تخلیه کرده، وبا چمدانهای خود از هتل خارج شده و به گفته شما ساعت ۷ بعداظهرهم با پرواز هواپیما ی ایتالیا به رم رفته است. و در این مدت هفت ساعت هم شما نمیدانستید آنها کجا بودهاند و همه اینها در حالی رخ میدهد که حضرتعالی از ساعت یک ونیم بعد از ظهر منتظر ایشان بودهاید؟ آیا این افسانه را یک کودک دبستانی میپذیرد؟
آیا ایشان از ساعت دوازده ظهر تا ساعت هفت بعدازظهر با چمدانهایشان در خیابانهای لیبی میچرخیده وشما نمیدانستید کجاست!؟ شما ساعت یک ونیم بعد از ظهر منتظر دیدار با ایشان بودهاید هر چه صبر کردید ایشان نیامده و بعدا «به شما گفتند که آقای صدر لیبی را ترک کرده است.؟
از این لحظه است که این گونه اظهارات لیبیاییها شروع میشود. این اظهارات هر چه پیشتر میرود، خود تبدیل به سندهایی میشود که محکمه پسند است.
در دوسال گذشته رسما آقای صدر مورد عنایت خاص آقای قذافی قرار میگیرد ودر یک سخنرانی میگوید که ایشان مؤسس مقاومت در لبنان بود. به دعوت من به لیبی آمد. ولی در لیبی گم شد. البته این اعتراف بسیار مهمی است. این اعتراف تمام ادعاهای پیشین را باطل میکند. از جمله ادعایی که ایشان به ایتالیا رفته است ونیز ابطال تمام اسناد ومدارکی که دال بر رفتن ایشان به ایتالیا بود که همه آن اسناد ومدارک را خود دولت لیبی ارائه داده بود. در واقع این اعتراف مهر باطلی است بر تمامی اسناد ومدارکی که خود قذافی ارائه کرده بود. وقتی یک شخص برای اثبات حرف خودش اسناد ومدارکی ارائه میدهد که مجعول است، بعد هم بر ضد همان ادعاها اعتراف میکند. دراین اعتراف چه چیز نهفته است، جز مشارکت مستقیم ومباشرت در اتهام وجرم.؟
به هر حال علاوه بر معمر قذافی آقای سیف الاسلام هم اظهاراتی میکند. یک جنبه این اظهارات خوشایند است چون دولت لیبی میپذیرد که مسول آن چیزی است که بر سر آقای صدر آمده. همان طور که گفتم زمانی هم به آقای ابطحی گفته بود که ما هم مثل شما متأسفیم. البته آن زمان گروههای خود سر در لیبی بودهاند که این گونه جنایتها را انجام میدادند، مثل کشور شما که تعدادی قتل توسط افراد خودسر صورت گرفته است. و بعد هم به آقای ابطحی پیشنهاد دادند بیایید با هم بگردیم جسد ایشان را پیدا کنیم. بعد هم آقای ابطحی را با اتومبیل چند کیلومتری در صحرا وکویر چرخاندهاند تابه خیال خودشان جنازه را پیدا کنند. طبیعی است این ادعا هم مثل سایر اظهارات میتواند دروغ باشد.
فشارهای سیاسی افزایش پیدا میکند تا اینکه صریحا» آقای قذافی اعتراف میکند به اینکه «آنچه بر سر آقای صدر آمده در لیبی بوده. و ما مسئولیت آن را میپذیریم»
خانواده اما موسی صدر و وکلای آنها، سازمانهای بین المللی و سازمانهایی که تا به حال در این ماجرا فعالیت داشتند چیزی بهتر ازاین اعترافات به عنوان سند پیدا نکردند، این بود که مبتنی بر همین اقاریر پرونده را دوباره به جریان انداختند که منجر به صدور حکم توقیف آقای قذافی وهفده تن از یارانش شد که از افراد عالی رتبه اطلاعاتی، امنیتی، سیاسی لیبی هستند. البته این حکم که چندی پیش توسط یک قاضی صادر شد بود به صلاحیت آن اعتراض شد. لذا دادستان کل لبنان مجددا «پرونده را عهده دار شد و آن را به یک قاضی شجاع و با شرف واگذار کرد. آن قاضی هم تحت فشار قرار گرفت وحتی به به ترور هم تهدید شد، اما او ظاهرا» اصرار دارد این پرونده را به سرانجام برساند.، بلکه انشاءالله منجر به کشف حقیقت شود.
گروه ترور فدائیان قذافی
پس از این مسئله و شروع کار مجدد قضائی و صدور حکم تعقیب آقای قذافی از راه دیگری وارد میشود. ناگهان جمعیتی به نام «گروه فدائیان قذافی» با یک ماموریت ویژه اعلام موجودیت کردند وآن تهدید خانواده امام موسی صدر وشخصیتهای پیگیرمسئله ایشان به ترور است. حتی یک یا دو نفراز سران کشورهای عربی را هم میخواستند ترور کنند، ماجرای توطئه ترورامیر عبدالله ولیعهد عربستان سعودی را حتما شنیدهاید. سه نفر مامور ترور ایشان شده بودند که شناسایی و دستگیر شدند
طرف دیگراین قضیه اظهارات سه چهار ماه اخیر وبخصوص بیانیهای است که دیشب وزارت امور خارجه لیبی صادر کرده است. همانگونه که پیش ازاین ریاست محترم جلسه اعلام داشتند یک جبهه جهانی برای پیگیری مسئله امام صدر و کشف آنچه بر سر ایشان آمده تشکیل شده است. این کمیته حقیقت یاب یک سازمان جهانی است. هم اکنون چهار کانون برای این حرکت جهانی اعلام موجودیت ومرکزیت کرده است. آدرس ونشانیهای آنها اعلام شده تا افراد وسازمانهای بین المللی و انجیوهای غیر دولتی وشخصیتهای جهانی واصولا «کسانی که اطلاعاتی ویا پیشنهاداتی دارند وهر کمکی که میتوانند ارائه دهند به این مراکز رجوع کنند. آدرس این مراکز چهارگانه در سایت فارسی و عربی امام موسی صدر موجود است. من بعید نمیدانم که، چون تشکیل این کمیته جهانی دو روز پیش اعلام شده است بیانیه دیشب وزارت امور خارجه لیبی در همین ارتباط باشد. در این بیانیه آمده مسئله امام موسی صدر برای ما بسیار مهم است. ایشان مهمان ما بودند و در اینجا مفقود شدند. مسئولیت او بر دوش ما است وما پیگیری خواهیم کرد. البته دراین بیانیه به حکم دادستان لبنان اعتراض هم شده است.
به هر حال این حرکت بسیار مرموز است وباید با نهایت درایت و هوشیاری پیگیری شود. دوستان ما در وزارت امور خارجه ودیپلماتهای کار کشته ما باید با دقت و ظرافت به مسئله بنگرند.
چندی پیش هنگامی که یکی از رهبران افراطی فلسطینی به نام ابو نضال در بغداد ترور میشود بلافاصله آقای قذافی اعلام کرد که مسئول ربودن و جنایت اختفای امام صدر ابو نضال بوده است. کسی که دیگر حضور ندارد و به او دیگر دسترسی نیست مسئول ماجرا اعلام میشود. طبیعی است بعدها نیز نظیر این ادعاها تکرار شود.
توقع بیجا نه ولی انتظارات بجا آری
به هر حال اینکه پرونده پر ماجرای اختفای مظلومانه امام صدر وارد مرحله حساس خود شده است طبیعی است که وظیفه جمهوری اسلامی هم حساستر میشود.
خانواده امام صدر از دولتمردانام القرای جهان اسلام آن هم با آن خط قرمز امام خمینی و این رهنمود صریح مقام رهبری توقع بیجا ندارند اما انتظاراتشان بجا است.
خانواده امام موسی صدر هرگز انتظار ندارند که دولتمردان جمهوری اسلامی خود را به مخاطره جانی افکنده و اسیر توهمات آقای قذافی کنند. اما از جمهوری اسلامی ایران به عنوان پشتوانه بزرگ ومرجع امید و آرزوی شیعیان سلحشور و مقاوم و جهاد گر لبنان این تمنا را دارند که در اجرای منویات مقام معظم رهبری کوتاهی نکنند و حال که مرحله قضائی پرونده به جای حساسی رسیده است از مقامات قضائی لبنان و حکم صادره علیه معمر قذافی و دستیارانش حمایتهای جدی و لازم را به جای آورند.
مشکلات سیاسی و منطقهای و جهانی و حتی مسائل شخصی نظیر قرابت سببی آقای خاتمی با خانواده امام موسی صدر همه قابل درک است وجای خود را دارد. ولی حداقل این انتظار را خانواده امام موسی صدر دارند که وقتی امام خمینی در مورد شخص قذافی آن چنان عکس العملی را نشان میدهد و رهبر انقلاب آیت الله خامنهای صراحتا این عبارت را دارند که هرچند به قیمت قطع رابطه با لیبی منجر شود، باید با جدیت شایسته ودر خور مسئله را تا کشف کامل و بدون ابهام حقیقت پیش برد.
ایران در جهان امروز مدعی و پیشگام حکومت اسلامی برمبنای دستورات و ارزشهای قرآن کریم است، جمهوری اسلامی در جهان امروز مدعی انقلاب است ومدعی دفاع ازارزشها وکرامت انسانی والهی در جهان بشری، ایران در این عصر، پرچمدار انقلاب فرهنگی اسلام است، آقای صدر هم یک شهروند تبعه ایران است.زاده این سرزمین است. اگر همه امتیازات او را به عنوان رهبر، به عنوان منجی، به عنوان یک عالم، به عنوان یک مجتهد، به عنوان یک مفتی و یک فیلسوف و یک ادیب و یک مصلح ویک شخصیت سیاسی نادیده بگیریم، او دست کم یک شهروند ایرانی است، حداقل انتظار این است که در جهت رهنمودهایی که این دو مقام برجسته - چه امام وچه آیت الله خامنهای – دادهاند اقدامات لازم صورت بگیرد. و این انتظار بیجائی نیست.
امید وارم با حمایت همه جانبه از اقدامات قضائی اخیر و توفیقات کمیته جهانی کشف حقیقت سال اینده در چنین روزی لا اقل چنین دغدغه هائی را نداشته باشیم.
از صبر و حوصله شما سپاسگزارم.
خدا نگهدار شما