چنان که از نوشتهها و عملکرد امام موسی صدر بر میآید، زیربنای ساختار اندیشه ایشان را مسأله «تأمین زندگی اجتماعی شایسته برای انسان» تشکیل میدهد. در اندیشه امام حیات آدمی وسیلهای است برای ارتقأ جایگاه او و تحقق ارزشهای انسانی؛ آنچنان که شریعتِ اسلامی نیز بدان اشاره دارد. از این رو میتوان گفت که زندگی در واقع اجرای مبانی آیین مقدس الهی در وجود آدمی و رویکردهای اوست.
امام صدر در این باره میفرمایند: «معنا و مفهومی که اسلام از جامعه ارائه میکند، از حقایق وجودی انسان، به عنوان اصل و هدف تشکیل جامعه، نشأت میگیرد. از نگاه اسلام، جامعه یک نهاد انسانی است، نه فردی ونه گروهی. جامعهای یکپارچه و منسجم به دور از تفرقه، درگیری و چندگانگی، که در نتیجه حالات افراد یا گروهها و تحت تأثیر علل پیرامونی به وجود میآید. چنین جامعهای، در عین کثرت «واحد و یکپارچه است، و مانند جهان هستی و انسان و اجزای آن در مسیر کسب رضای الهی، با یکدیگر همکاری و رقابت میکنند.»
بدین ترتیب، امام از ابتدای زندگی، تا آن مرحله از عمر که ما از آن باخبریم، همواره به این اصل و مبنای زیربناییِ اندیشه خویش پایبند بود و ضمنِ حفظ هماهنگی با این مبنا، تحولات و دگرگونیها و مقتضیات آن را نیز مد نظر داشتند. از این رو میتوان گفت که ایشان «جامعه انسانی خیرخواه» را هدف قرار داد و به وسیله اصول، احکام و ارزشهای اسلامی به سوی این هدف حرکت میکرد.
بر مبنای چنین نگرش ساختاری و نوعی نسبت به بُعد اجتماعی انسان در اندیشه امام موسی صدر، مسأله «آزادی انسان» در این عرصه با جدیٌت مطرح میشود. به ویژه آنکه مسأله «آزادی» در میزان اثربخشی و نقش انسان سهم بسیار دارد و محور اصلی همه نهادها و سازمانهای انسانی را تشکیل میدهد. بدین معنا که همواره توانایی جامعه انسانی در انجام هر کاری، با معنا و مفهوم آزادی در آن جامعه، ارتباط ساختاری دارد. بدیهی است که امام صدر نیز از این مسأله مهم و محور اساسی و مؤثر در عملکرد جامعه انسانی، غافل نماند. ایشان در این خصوص میفرماید: «آزادی برترین ابزار برای بهرهوری از نیروهای وجودی انسان است. آدمی در جامعهای که آزاد نباشد، قدرت خدمت ندارد و اگر آزادی نداشته باشد، نمیتواند تمامی نیروهای خویش را به کار گیرد و همه موهبتها را پرورش دهد. پس آزادی بهترین وسیله برای به کارگیری نیروهای درونی فرد در خدمت به جامعه و نشانه احترام به کرامت انسانی و خوشگمانی به انسان است، در حالی که فقدان آزادی نشانه بدگمانی به انسان و کاستن از کرامت اوست.»
ایشان در ادامه با توجه به تأثیر مخرب فقدان آزادی در زندگی انسان می فرماید: «فقدان آزادی، آدمی را به پیروی از محدودیتهای اعمال شده غاصبان آزادی وامیدارد، و در نتیجه هم فرد و هم جامعه به محدودیٌت و کوتهنظری کشیده میشوند. و آن گاه که انسان در برابر این محدودیٌتِ تحمیلی ایستادگی میکند، همه ما نیز به حکم ایمان خویش به کمک او می شتابیم، و برای مقابله با این قدرت تفرقهانگیز و سرکوبگر به پا میخیزیم و در واقع از انسان و نیروهای وجودی و کرامت انسانی او دفاع میکنیم، بی اینکه به قالبهایی که این محدودیت تحمیلی در طول زمان به خود گرفته توجه کنیم. بدین سان، از دیدگاه امام موسی صدر، آزادی یک انگیزه و محرک اصلی و ضروری برای انسان است و در نتیجه، سلب آزادی نه تنها این «انگیزه» را از بین میبرد، بلکه با تعدٌی به کرامت انسانی، آن را نیز نابود می کند، که به معنای کفر ورزیدن به صُنع پروردگاری است که آدمی را کرامت عطا کرده است.
از دیدگاه ایشان، «آزادی» یکی از پایههایی است که ایمان بر آن استوار میگردد و برای دستیابی به منافع انسان و برای اثبات ایمان به پروردگار و آفرینندگی او، باید بدان اتکا کرد و امام صدر در گفتههای خود، آشکارا به این نکته اشاره میکند، «تنها کسانی آزادی انسان را محدود میکنند که به فطرت آدمی کافر باشند؛ فطرتی الهی که انسان بر آن خلق شده و پیامبر باطنی و درونی انسان است.»
امام صدر، دو مفهوم «آزادی کامل» و «آزادی حقیقی» را با یکدیگر متفاوت میداند و این تفاوت، بیش از آنکه بیانگر دو «نوع» آزادی باشد، در واقع دو مرحله همراه و هماهنگ با یکدیگر را ترسیم میکند، که هر یک زیربنای دیگری قرار میگیرد. بنا بر آنچه امام بدان اشاره دارد، «آزادی حقیقی» آن است که آدمی باید برای تحقق آن بکوشد تا حقیقتِ وجودی خویش را تثبیت کند و آن را به مقتضای ایمان فعال سازد. این نوع آزادی در گرو رهایی انسان از «عوامل فشار بیرونی و فشار درونی است»، چنان که امام علی (ع) میفرماید: «آزاده کسی است که خواهشهای نفسانی را رها کند.»
امام صدر در تبیین معنای این نوع آزادی چنین می فرماید: «آزادی حقیقی عبارت است از رها شدن از دیگران و رها شدن از خویشتن. با چنین تعبیری از آزادی، میتوان آزادی را نامحدود دانست، زیرا آن نوع آزادی که با آزادی دیگران تداخل پیدا میکند نفسپرستی و پیروی از هواهای نفسانی است.»
و اما «آزادی کامل»، از نگاه ایشان، جوهری است که رفتارهای مبتنی بر آزادی و اصول برخورد با مسائل مربوط به آنها، از آن سرچشمه می گیرد. «آزادی کامل» در واقع «بها» ی آزادی، «معیار» رفتار در سایه آزادی و «مبنا» ی مواجهه انسان با آن است. از دیدگاه امام صدر، آزادی کامل همان «حق» است که از جانب خداوند نازل شده و حد و مرزی ندارد.
بر اساس آنچه گفته شد، امام موسی صدر، وجود آزادی در زندگی همه انسانها را یک «اصل» میداند و با بیان راه و روشهایی که موجب سلب آزادی میگردد، پیکار بشریت در برابر عوامل سلب و نفی آزادی را مورد توجه قرار میدهد و بر این نکته تاکید میکند که آنچه امروزه گریبانگیر بشریٌت گردیده، سوغات اردوگاه سیاسی غرب است. از نگاه ایشان، پدیدههایی همچون سلطه سیاسی واحد، تحت عنوان «جهانیسازی» و اصطلاحات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی حاصل از آن، به کلی مردود است و بشریٌت باید با برپایی یک «جهاد» و مبارزه انسانی، با آن به نبرد برخیزد و خود را از بند آن نجات بخشد. چرا که این سیاستها، روشی برای سلب آزادی انسان، و تلاشی خبیثانه در جهت جلوگیری از تحقق اراده مقدٌس الهی در آفرینش انسان و هدف اوست.
ایشان در تشریح روشهای سلب آزادی میفرماید: «از استبداد تا استعمار، و از فئودالیسم تا تروریسم فکری و ادعای قیمومیٌت بر انسانها، به بهانه اینکه آنان فهم و درک ندارند، و از «استعمار نو» تا «تحمیل اراده» بر افراد و ملتها، و از سیاست اهمال و بیتوجهی، که موجب هدر رفتن فرصتهای برخی از مردم و برخی از مناطق میگردد، تا سلب آگاهی و محروم گرداندن مردم از سلامت، پویایی و توسعه، همه و همه اشکال و گونههایی از سلب آزادی و به هدر دادن امکانات است.»
و آن گاه که در عرصه همکاریهای انسانی و تقابل حیاتی، سخن از مقولهای با عنوان «دیگران» به میان میآید، امام صدر، اندیشه و عملکرد خویش را بر مبنای برداشتی پویا، راهبردی و اجرایی از رسالت اسلام قرار میدهد. او میگوید: «اسلام قوانینی وضع میکند تا رابطه افراد با یکدیگر، با جامعه و با جهان هستی را سامان بخشد، و نحوه رفتار آدمی با برادر و همتایش، یعنی انسان دیگر را به او بیاموزد و در جان انسان مؤمن، امید به آینده و خوشگمانی نسبت به دیگران را زنده گردانَد و یقین به برتریِ ندای حق و پیروزیِ عدالت، به یاری نیروهای جهان هستی و ضمیرهای پاک انسانها را در باور او احیا کند.»
در اندیشه امام، مبنا و اساس رابطه با دیگری، نخست، «پذیرش» و «خوشگمانی» نسبت به او و در ادامه، آزمودن او برای کشف تواناییهایی است که میتواند در راه تحقق نگرشهای اسلامی نسبت به «بشریٌت» و «جامعه انسانی» مورد استفاده قرار گیرد. چنان که از اندیشه امام بر میآید، معیار به رسمیٌت شناختن و پذیرش «دیگران»، عبارت است از نقش و تأثیری که آنان میتوانند در مسیر ایجاد منافع اجتماعی برای انسان و جامعه بشری برعهده گیرند. همانگونه که خداوند فرمان داده، از دیدگاه امام بر انسان لازم است که با توجه به رسالت وجودی خویش، موجودی «علمگرا» باشد، چرا که آدمی «خلیفه و جانشین خدا بر روی زمین قرار داده شده، کلیدهای جهان هستی در اختیارش قرار گرفته و علم اسباب و علل و اسمأ به او تعلیم گردیده است، چندان که به امر پروردگار فرشتگان بر او سجده آوردند و همه نیروهای تکوینی به تسخیر او درآمد. پس تنها راه رسیدن به جایگاه اصلی انسان، یعنی مقام جانشینی خدا بر روی زمین، آن است که نیروهای بالقوه را به فعلیٌت برساند، از جهان هستی و نیروهای موجود در آن آگاهی یابد و قوانین موجود در آن را کشف کند.»
در ادامه، امام با تأکید بر این نوع ادراک می افزایند: «فرهنگ ما، آسمان و زمین را به یکدیگر پیوند میدهد و میان آفریدگان، اعم از فرد و جامعه و پروردگار، پیوند برقرار میسازد و از صفات قداست، الوهیت و قدرت برخوردار میگردد، و رضایت همه احساسات آدمی را موجب میشود. اسلام تلاش میکند که این صفات، مانع از پویایی و حرکت عقل سلیم نگردد و آن را از اندیشیدن منصفانه در حقایق هستی، پدیدههای جهان و عرصههای مختلف فکری باز ندارد.»
بدین سان امام صدر، قابلیت و توانایی قابل توجهی را برای پذیرش «دیگران» ارائه می کند، مشروط بر آنکه این دیدگاه باز، زمینه تحقق رسالت اجتماعی بزرگ انسان گردد: «بررسی و پژوهش در عرصههای گوناگون فرهنگی، در دنیایی گسترده و وسیع آغاز میشود و رویکرد الهی و ثابت خویش را، که زندگی از آن تهی نتواند بود، همواره حفظ میکند.»
ایشان در ادامه، ارتباط میان «آزادی»، که یک ویژگی بنیادین وجود انسان است، و «علم» و معرفت» را چنین بیان میکند: «آزادیِ اراده و اختیار، برای انسان فراهم آمده، اما این موجب فضیلت او نیست، بلکه آنچه موجب فضل و برتری او میگردد، آن است که خیر و نیکی را برگزیند، و جز با علم و دانش نمیتوان این راه را پیمود، چرا که علم، عنصر اساسی در شکلگیری جانشینی خدا بر روی زمین است.»
بر همین اساس، امام در برخورد با دیگران، شیوه روشن وبازی را به کار گرفت و این دیدگاه باز، در گفتههای ایشان آشکارا به چشم میآید: «اسلام، هر جنبش فکری مثبت و هر دگرگونی صحیح در اندیشه را با آغوش باز میپذیرد و این همه را بخشی از رسالت انسان در زندگی و یکی از وظایف او به شمار میآورد.» البته در این خصوص، ایشان تنها به طرح مباحث نظری و تئوریک در مورد «دیدگاه باز» اسلام در برخورد با دیگران اکتفا نکرد، بلکه با ذکر نمونههایی عملی از تاریخ اسلام، گفتمان خویش را مورد تاکید قرار داد و زمینه را برای روش های اجرایی در دوران معاصر مهیا کرد. ایشان در این باره میفرماید: «با نگاهی به موضعگیری علمای اسلام در قبال ورود فرهنگ غیر خودی، در مییابیم که اغلب آنان از آن فرهنگها استقبال و آن را تقویت می کردند. به عنوان نمونه، کافی است به موضع امام الفقها، حضرت ابو عبدالله امام جعفر صادق (ع) در این باره توجه کنیم. ایشان در موضعگیریهای خود، عرصههای مختلف فرهنگی را مورد توجه قرار میدادند، آن را به شاگردان خود تعلیم میفرمودند و برخی از آنان را به فراگیری تخصصی آن فرمان می دادند. مثلاً «جابر بن حیان» را به فراگیری علوم طبیعی امر فرمودند و او نیز در این زمینه متبحر گردید و پدر علم شیمی جدید لقب گرفت. «هشام بن حکم» و «مؤمن طاق» را نیز به آموزش فلسفه و کلام فرمان دادند. به طور کلی، از سخنان فقهای بزرگ و پیشوایان شریعت چنین بر میآید که آنان، از فرهنگ و علوم جدید استقبال میکردند و حکم فقهی بسیاری از مسائل نوظهور را بیان میفرمودند. حتی گاه بحثها و گفتگوهای متعددی را میان آنان شاهد هستیم، مانند مناظرات حضرت امام رضا (ع) و عمران صابئی.»
امام صدر، پس از بیان این موارد چنین نتیجه گیری میکند: «اسلام، آغوش خود را برای پذیرش فرهنگهای بشری میگشاید، از آن استقبال میکند، آن را به درون خود میکشاند و پویایی میبخشد و این همه را از وظایف و واجبات انسان و بخشی از رسالت جهانی او می شمارد.»
به طور خلاصه میتوان گفت که اندیشه امام موسی صدر، نه تنها اختلاف را، که موجب تمییز مردم از یکدیگر است، میپذیرد و به رسمیٌت میشناسد، بلکه آن را نعمتی میداند که انسانها را در راه تلاش، وحدت و هماهنگی یاری میدهد تا بتوانند با هم باشند و با تلاش دستهجمعی، وظیفه جانشینی خداوند را به انجام رسانند و رسالت الهی خویش را بر عهده گیرند. چرا که از نظر ایشان «در جامعه جهانی، باید اختلاف عقیده و رأی و محصول را بپذیریم و آن را جلوهای از کمال و زیبایی فطری بدانیم که فرآیند آشنایی، همکاری، پیشرفت، همبستگی و وحدت را تسهیل میکند. این اختلاف، یا به تعبیر بهتر، این تنوع در کالبد آدمی و نیز در تصویری که اسلام از جهان هستی ترسیم میکند جلوهگر میشود. در واقع، بدون ایجاد هماهنگی میان تلاشهای فرهنگی و بدون رسیدن به وحدت رویه، دستیابی به صلح امکانپذیر نیست. همچنین اگر بخواهیم همه روشها، آرأ، فرآیندها و اجزأ را همانند و یکسان سازیم صلح حاصل نخواهد شد.»
بر این اساس از آنجا که در عرصه همکاری و تعامل میان انسانها، غرب نیز نمونهای از «دیگری» به شمار میآید، امام صدر، خود و اندیشه خود را آزاد می گذارد تا آن «دیگری» را مورد بررسی قرار دهد و توانایی اصول و مبانی آن را، در تحقق رسالتی که خداوند در زندگی دنیا بر عهده انسان نهاده، پردازش کند. بدین ترتیب، از نگاه امام موسی صدر، «غرب» پیش از آنکه مقولهای قابل «پذیرش» یا «رد» باشد، موضوعی برای آزمودن و محک زدن میتواند باشد؛ آزمونی که نتایج آن، زمینه پذیرش یا رد و یا انتقاد را فراهم میکند.
از این رو امام صدر، آزمودن غرب را با بررسی اصول اندیشه در تمدن غرب آغاز میکند و این آزمون، با پرسش درباره مبانی آن اندیشه آغاز می گردد؛ تمدنی که به تعبیر خود امام «در ادامه دوران اسکولاستیک و پس از پایان قرون وسطا و بر اساس بیتوجهی به تأثیر ماورأ الطبیعه در زندگی انسان، بنا نهاده شد و پایههای تمدن را بر «بیتوجهی به خداوند» و نه انکار او قرار داد، به گونهای که ضمن اعتراف به وجود خدا، تأثیرگذاری او در جهان هستی را نفی کردند و، به تعبیر قرآن کریم، گفتند: «یداِ مغلوله» (دست خداوند، بسته است.) اینگونه بود که تمدن غرب، بدون مبنای اخلاقی و معنوی رشد کرد و از رقابت آزادانه و بلندپروازی انسان بهرهها گرفت و همچون اسبی افسارگسیخته، به راه خود ادامه داد و بدین ترتیب، چرخهای تمدن با سرعتی هراسانگیز، و به تعبیر دقیقتر، ناهماهنگ با ابعاد گوناگون وجود آدمی، در هر سو به حرکت در آمد.»
از نگاه امام موسی صدر، با توجه به بنیادهای فکری و عملی تمدن غرب، میتوان گفت که این تمدن، انسانیت را به چیزی شبیه هرج و مرج سوق میدهد. از دیدگاه ایشان لجام گسیختگی دوران معاصر، مرحلهای از روند تمدن مادی است که دشواری و رنج حاصل از آن، روز به روز فزونی مییابد، چرا که مبانی و اصول انحرافی، جز نتایج منحرف به بار نمیآورد و پیامد نهایی آن نیز جز زوال مردانگی، ضعف اراده، ناتوانی و نابودی نیروهای وجودی انسان در دوزخ سوزان شهوات، هیچ نخواهد بود.
چنان که میبینیم، امام در برابر غرب و در برابر تمامی تجربیات تمدن انسانی، دیدگاهی باز دارد، اما این دیدگاه به معنای پذیرش تمامی دستاوردهای آن تجربیات نیست. زیرا در ابتدا باید هر تجربهای، محک زده شود، و محک و معیار سنجش هر تجربه، توانایی آن در ایجاد همکاری و تعامل مثبت در راه رسالتی است که خداوند برای انسانها، از هر قومیت و ملیت، مقدر فرموده است، و با توجه به گفتههای امام، میتوان آن را «همکاری در راه تحقق خلافت الهی بر روی زمین» نامید، و این نکته در عباراتی که پیشتر از ایشان نقل کردیم، تجلی مییابد، آنجا که میفرماید: «انسان، خلیفه و جانشین خدا بر روی زمین قرار داده شده، کلیدهای جهان هستی در اختیارش قرار گرفته و علم اسباب و علل و اسمأالهی به او تعلیم گردیده است، چندان که «فرشتگان بر او سجده آوردند و همه نیروهای تکوینی به تسخیر او درآمد. پس تنها راه رسیدن به جایگاه اصلی انسان، یعنی مقام جانشینی خدا بر روی زمین، آن است که نیروهای بالقوه را به فعلیت برساند، از جهان هستی و نیروهای موجود در آن آگاهی یابد و قوانین موجود در آن را کشف کند.»
بنابراین، در اندیشه امام صدر «آزادی» مسئولیتی انسانی در برابر خداوند و مبنای اصلی شکل گیریِ جامعه انسانی خیرخواه به شمار میآید. از سوی دیگر، محور همکاری با «دیگران»، و از جمله «غرب»، توانایی ذاتی و فکری آن تمدن برای تحقق رسالت الهی در میان انسانها و رساندن آنان به مقام جانشینی خداوند بر روی زمین است.