وقتی شخصیتی مانند امام موسی صدر دربارۀ صلح سخن میگوید، بهمعنای صلحِ کل بودن نیست. صلح کل بودن بهمعنای نفاق است. صلح به این معنا نیست که انسان اختلافنظر را نادیده بگیرد. اختلافنظرها را باید پذیرفت و در نظر داشت؛ اما مسئلۀ مهم این است که با این اختلافنظرها چگونه باید مواجه شد.
آنچه در ادامه میخوانید، سخنان دکتر عبدالله نصری، عضو هیات علمی دانشگاه علامه طباطبایی در نشست «فقیه صلح، بررسی آثار، آراء و اندیشههای امام موسی صدر» است. این برنامه ۲۸ دیماه 139۵ در شیراز برگزار شد.
در ابتدا باید تعریف دقیقی از صلح ارائه بدهیم. اینکه صلح چیست؟ صلح مفهومی در ظاهر ساده و در عمق دارای پیچیدگی است. اغلب صلح در برابر جنگ مطرح میشود و درعین حال، صلح در برابر دفاع نیست. اگر جنگی بهصورت دفاعی باشد، تعارضی با صلح ندارد و زمینهساز صلح است.
اندیشۀ انضمامی امام موسی صدر دربارۀ صلح
اندیشهها و تفکرات امام موسی صدر در باب صلح امری انتزاعی نیست، بلکه انضمامی است. گاهی کسی در حال مطالعه و پژوهش است تا مطلبی را دربارۀ صلح ارائه دهد یا در باب صلح تدریس کند. این شیوه اقتضائات خود را دارد، اما گاهی کسی در اوضاع اجتماعی خاصی زندگی میکند و با گروهها و طایفهها و فِرَق مختلف درگیر است و باید اندیشهها و ایدههای خود را در مقام عمل محقق کند. بسیاری از اندیشهها و ایدهها در میدان عمل شکل میگیرد. از نظر فلسفی نسبت معرفت انسان با عمل وی حائز اهمیت است. مقصود این نیست که عمل را ملاک صدق و کذب معرفت بدانیم؛ اما بسیاری از معارف در مقام عمل شکل میگیرند.
فتوای فقیهی که در حجرهاش نشسته است و فقط از منزل به مدرسهاش میرود و بحث فقهی میکند، با فتوای فقیهی که در میدان کشمکشهای اجتماعی است، متفاوت است. مطالبی که امام موسی صدر بیان میکند، انتزاعی نیست. مباحث انتزاعی در معرض نقد هستند و چه بسا محقق شدنی نباشد؛ اما وقتی کسی این مطالب را در میدان عمل بیان میکند و خود نیز بدان عمل میکند، جنبۀ انضمامی مییابند و عینیت این اندیشهها نشان داده شده است.
این پرسش مطرح است که کدام تفکر به صلح میانجامد؟ مسئلۀ صلح یا مسئلۀ جنگ به دو رکن اساسی شخصیت انسان ارتباط دارد؛ رفتارهای صلحآمیز یا رفتارهای کشمکشآمیز و جنگطلبانه. این رفتارها از دو منبع نشئت میگیرند: 1. نظام فکری و معرفتی فرد؛ 2. نظام شخصیتی و روحی فرد.
گاه خطیبی در مقام دفاع از اسلام با لحنی خشونتآمیز و چهرهای خشن سخن میگوید. در جایگاهی که فرد با کسی جنگ و نزاع ندارد و درصدد بیان مطلبی فکری و اعتقادی است، این خشونت کلامی و این سیمای خشن چیست؟ ریشۀ این موضوع را باید در نظام معرفتی او و هم در نظام شخصیتی و روحی و روانیاش جستوجو کرد.
باید توجه داشت وقتی شخصیتی مانند امام موسی صدر دربارۀ صلح سخن میگوید، بهمعنای صلحِ کل بودن نیست. صلح کل بودن بهمعنای نفاق است. صلح به این معنا نیست که انسان اختلافنظر را نادیده بگیرد. اختلافنظرها را باید پذیرفت و در نظر داشت؛ اما مسئلۀ مهم این است که با این اختلافنظرها چگونه باید مواجه شد. یاسپرس میگوید: «اختلافنظرها و کشمکشها، وضعیتهای مرزی و حدی ما انسانهاست.»
امام موسی صدر نیز بر این مسئله تکیه کرده است. او در درسگفتارهای اعضای ارشد جنبش أمل، نمیگوید که همه باهم در صلح کل باشیم و اختلافنظری نداشته باشیم؛ بلکه تأکید میکند که اختلافنظر داریم و این امر طبیعی هم هست؛ چون به گونههای مختلف فکر میکنیم. این همان چیزی است که در اندیشۀ یاسپرس درخصوص وضعیتهای مرزی، به کشمکش عاشقانه و محبتآمیز تعبیر شده است و همان چیزی است که امام موسی صدر اعضای ارشد جنبش أمل و، نیز ما، میآموزد.
ریشههای موضوع صلح در تفکر امام موسی صدر
صلحاندیشی در تفکر امام موسی صدر: اولاً، در نگاه انسان به خود و ثانیاً، در نگاه انسان به دیگری ریشه دارد. خود مطلقانگاری یکی از معضلات اساسی انسان است. کسی که خود را خطاناپذیر تلقی می کند، نمیتواند رفتارهای صلحآمیز داشته باشد؟ امام موسی صدر بر آن است که انسان نباید خود را مطلق و خطاناپذیر تلقی کند.
نگاه امام موسی صدر به دیگری نیز تأمل برانگیز است. خاستگاه نگاه امام به دیگری، مبانی انسانشناسی اوست. البته، بهشرط آنکه افراد به مبانی انسانشناسی خود التزام داشته باشند. اهل علم معتقدند که انسان کرامت ذاتی دارد و خلیفةالله و موجودی واجد ارزش است. اما اختلاف علما در این است که برخی به لوازمِ مبانیِ انسانشناسی خود التزام دارد و برخی ندارند. بسیاری از برزگان حقوق انسانها را در مقام نظر پذیرفتهاند؛ اما آیا از لوازم پذیرفتن حقوق انسانها یا پذیرفتن فردیت آنان آگاهاند؟ آیا به لوازم آن هم اعتقاد داریم یا خیر؟ آیا در عمل هم به این لوازم پایبند هستیم. اینجاست که اختلافها پدیدار میشود.
در جامعه ما، معمولاً مفاهیم به صورت کلی مطرح میشود و هیچگاه تحلیل نمیکنیم که لوازم این مفاهیم، مثلاً کرامت ذاتی انسان چیست، بهراحتی به شخصیتهای خدوم کشور توهین میکنیم و درعین حال، میگوییم که به کرامت ذاتی انسان اعتقاد داریم. اهمیت و ارزش امام موسی صدر در این است که به لوازمِ مبانیِ انسانشناسی خود که برخاسته از منظومۀ فکریاش است، اعتقاد راسخ دارد و تلاش میکند که در مقام عمل، به آنها پایبند باشد.
پذیرش اختلاف یا صلح
پذیرش اختلاف با صلح جمعشدنی است. امام موسی صدر تأکید میکند که اختلاف نظر امری طبیعی است و باید آن را پذیرفت و این مسئله مخل صلح نیست. البته، برای امام موسی صدر پذیرش پلورالیسم لازمۀ صلح نیست. در واقع، امام موسی صدر قصد ندارد که حقانیت مکتب و دیدگاه خود را کنار بگذارد. او هویت شیعی خود را کنار نمیگذارد و معتقد به آن نیست که همه بر حقهستند. او به پلورالیسم نژادی معتقد است؛ اما برای همه حقانیت قائل نیست.
امام موسی صدر معتقد به گفتوگوست و بیان میکند که «در آموزشهای اسلامی بر تکریم گفتار انسانی، تأکید شده است؛ آن هم به اعتبار آنکه جزئی از وجود انسان است.» حتی نحوۀ سخن گفتن نیز یکی از شاخههای گفتوگوست. زبان و لحن و شیوۀ گفتوگو اهمیت بسزایی دارد. گویی امام صدر نگاهی اگزیستانسیالیستی به نسبتِ بین زبان و انسان دارد؛ همچنان که متفکران غربی این را بیان کردهاند. عبارت ایشان که میگوید: «به اعتبار اینکه این گفتار جزئی از وجود انسان است» بسیار جالبِ توجه است کسی که سخن خود را جزئی از وجودش تلقی کند، سخن خود را به هر گونهای بیان نمیکند؛ زیرا گویی وجودش را عرضه میکند.
امام موسی صدر میگوید که باید به این منطق قرآنی توجه کنیم که: «وَ إِنَّ عَلَيْكُمْ لَحافِظينَ كِراماً كاتِبينَ يَعْلَمُونَ ما تَفْعَلُونَ.» این آیه بدین معناست که گفتارهای ما در این نظام هستی ثبت و ضبط میشود. عالم هستی به همۀ رفتارهای ما واکنش نشان میدهد. لازمۀ اعتقاد به این آیه، توجه به مسئولیتِ گفتار و ارجمندی و عظمت آن است.
امام موسی صدر، توجه میدهد که وقتی دربارۀ منطق گفتوگو سخن میگوییم، باید به لوازم آن پایبند باشیم. منطق گفتوگو این نیست که دیگری در برابر ما فقط بشنود و بگوید: سمعاً و طاعتاً. در گفتوگو پیشفرض ذهنی فرد این است که میخواهد از دیگری بیاموزد. رابطۀ دو طرف گفتوگو معلمی و شاگردی نیست. به همین سبب، امام صدر معتقد است که فرقههای مختلف و سازمان یافته عوامل تعاون و دریچههای فرهنگی هستند که دستاوردهای میلیاردها فرد از افراد بهشمار میروند. به سخن دیگر، یعنی «من» که با «تو» گفتوگو میکنم، میخواهم از دستاوردهای فکریات بهرهمند شوم.
امام صدر در جایی دیگر تأکید میکند که هر گروهی برای خود تجربه و فکری دارد. این تنوع میتواند وسیلهای برای تعامل آرا، تبادل اطلاعات، افزایش تجربهها و درنتیجه، ساختن تمدنی انسانی باشد. گاه پیشفرضمان این است که اصولی داریم و میخواهیم براساس آنها تمدن اسلامی بنا کنیم. در این راه و باید همه باید خود را با ما سازگار کنند و آنچه را میگوییم، بشنوند و اطاعت کنند. تصور هم میکنیم که با امرونهی و دستور دادن، تمدن تحقق پیدا میکند. باید به این آگاهی برسیم که تمدن اینگونه شکل نمیگیرد. تمدن، این جمعِ انسانی را میسازد. اگر پیشینۀ تمدن اسلامی را در قرون اوج آن تحلیل کنیم، در ذیل آن است که اندیشههای متکثر و گوناگونی میبینیم. این تکثر اندیشهها و تبادل و تعامل آنها زمینهساز شکلگیریِ تمدن بوده است.
اصل در نظام هستی، صلح است. خداوند گرایش به صلح را در نهاد ما انسانها قرار داده است؛ یعنی فطرت انسان صلحجوست، نه نزاعپرور. اگر کشمکشی صورت میگیرد، امری عارضی است و با فطرت پاک انسانی سازگار نیست. امام موسی صدر میگوید که حب ذات میتواند در دو مسیر حرکت کند: هم در مسیر ستیزهجویی و هم در مسیر صلحجویی. انتخاب یکی از این دو مسیر بستگی به این دارد که انسان چه اندازه فرماندهی خود را بهعهده دارند. تلقی انسانشناسی ایشان این است که انسان میتواند حب ذات را هدایت کند.
ایشان معتقد است که اسلام انسانها را به صلح فرامیخواند: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِي السِّلْمِ كَافَّة». او به آیات قرآنی استناد میکند تا بگوید ایدئولوژی اسلام براساسِ سِلم است. امام صدر میگوید که در اسلام اصولی وجود دارد که انسان را بهسمت صلح و وفاداری به پیمانها و عهدها سوق میدهد: «أَوْفُوا بِالْعُقُود». این امر فقط در قراردادهای اجتماعی مطرح نیست؛ بلکه فراتر از آن است. ایشان معتقد است که این اصل قرآنی زمینهسازِ صلح است. نظام اجتماعی هم میتواند در مسیر صلح باشد و هم در مسیر ستیز. اگر بخواهید نظام اجتماعی مبتنی بر معیارگرایی بسازید، در این نظام، صلح امکانپذیر نیست. نظام اجتماعی مطلوب و صالح اسلامی به مسائل اینگونه نمینگرد؛ لذا قادر به برقراری صلح است. نوع نگاه اسلام به انسان عامل صلح و دوستی است. توجهی که اسلام به حقوق انسانها دارد، لازمۀ توجه به صلح است. آزادبودن انسانها و لزوم پاسداری از آزادی انسانها، زمینهساز صلح است. تأکید اسلام بر استقلال انسانها و آگاهی آنان و ضرورت حفظ این استقلال و آگاهی، اساساً با صلح امکانپذیر است.
ابعاد صلح
در اندیشههای امام موسی صدر، صلح چهار بُعد دارد:
• بُعد اول: صلح بینالادیانی.
• بُعد دوم: صلح بینالمذهبی. خبرنگاری از ایشان سؤال میکند که چه فرق و تناقضی میان شیعه و سنی است. ایشان میگوید: «در میان شیعه و سنی مطلقاً تناقضی وجود ندارد، هر دو مذاهبی از یک دین بهشمار میروند.» یعنی ما نباید وجود مذاهب گوناگون را درون دین واحد، تناقض تلقی کنیم.
• بُعد سوم: صلح درون فرقهای. اگر افرادی که هم مذهب هستند، نمیتوانند با هم صلح کنند، چگونه میتوانند با دیگران صلح کنند؟ اگر نتوانیم درون جامعۀ خود با هم گفتوگو کنیم، چگونه میتوانیم دربارۀ منطق گفتوگو در بین ادیان سخن بگوییم. هنر امام موسی صدر این است که از همین نقطهها شروع میکند.
• بُعد چهارم: صلح درون حزبی. کنترل احساسات و عواطف افرادی که درون حزبی انقلابی هستند، کار سادهای نیست؛ زیرا آرمانهایی مهم در حزب است و گاهی آرمانگرایی افراد را از شیوۀ درست رسیدن به آرمان دور میکند. امام موسی صدر کار خود را از درونِ گروهی آغاز میکند که با افرادش ارتباط وسیعی دارد و آنها را برای مبارزه در میادین نبرد آماده میسازد. کسیکه از گروه خود آغاز میکند، میتواند آن را به مذهب خود نیز بسط دهد و سپس، به مذاهب دیگر و در نهایت به ادیان دیگر. اینگونه نیست که امام موسی صدر گوشهای نشسته باشد و با ادیان دیگر صلح کرده باشد و بگوید که با مذاهب اسلامی هم در صلح باشیم. خیر، ایشان در مقام عمل این رویکرد را اجرا کرده و سعی کرده است که یارانش را نیز اینگونه تربیت و هدایت کند. البته، او به این استقلال فکری انسانها توجه دارد. بنا نیست که استقلال فکری دیگران را بهنفع خود مصادره یا اندیشۀ خود را بر دیگری تحمیل کند و نباید بگوییم چون آرمانهایمان متعالی و مقدس است، پس دیگران هم باید مثل ما بیندیشند.
برای دریافتن مفهوم صلح در اندیشۀ امام موسی صدر باید مطالب و آثار ایشان را بازخوانی کرد؛ زیرا ایشان مباحث جامعی در باب صلح ندارد. امام موسی صدر میگوید که برای برقراری صلح و صدق باید از روشی واحد و عمومی استفاده کرد، یعنی باید متدولوژی داشت. تکیه بر آرمان صلحطلبی کافی نیست. باید روشی واحد برگزید. گاه فقدان شیوهای واحد موجب تعارض شیوهها میشود. یعنی یک شیوه، شیوۀ دیگر را نفی میکند یا این روش با روش دیگر سازگار نمیافتد. مصادیق جامعۀ ما با مصادیق جامعهای که امام موسی صدر در آن زندگی میکند، قیاسکردنی نیست. ایشان در جامعۀ پرتلاطم و متکثر لبنان، برای مواجهه با همۀ ادیان و گروهها روش داشت.
ریشههای صلحجویی امام موسی صدر
ریشههای صلحجویی امام موسی صدر شامل محورهای زیر است:
1. تلقی او از اسلام؛
2. روش او در تبلیغ اسلام؛
3. شناخت او از دنیای جدید؛ ما دنیای جدید را نمیشناسیم؛ حتی دنیای اسلام را هم بهدرستی نمیشناسیم. اکثر ما فکر میکنیم که دنیای اسلام فقط داعش و طالبان و القاعده و وهابیت است. آشنایی با اندیشههای متفکران جهان اسلام یکی از ضرورتهاست.
۴. پذیرش افکار و روحیات مختلف انسانها و توجه به آن؛
۵. دیگری را عامل تکامل خود دانستن؛
۶. پذیرش رقابت سالم؛ انسان در رقابت رشد میکند. اگر تلقی ما اینگونه باشد، یعنی نظام فکریمان چنین باشد، نگاه به مسئلۀ صلح بهگونۀ دیگری خواهد بود.
در اندیشههای امام موسی صدر به شروط همزیستی مسالمتآمیز نیز اشاره شده است که در اینجا به چند محور آن اشاره میکنم:
• محور اول؛ به رسمیت شناختن دیگری؛
• محور دوم؛ احترام متقابل؛
• محور سوم؛ اطمینان متقابل. امام صدر می گوید: «شرط اساسی برای اینکه ما بتوانیم این افکار و تجارب متنوع را در کنار هم جمع آوریم و از آن بهمنزلۀ راههایی برای تعاون و همیاری بهره ببریم، همان توجه به اصل احترام متقابل در میان مردم این کشور است.»
امام موسی صدر اندیشههای گوناگون را به افکار و تجارب متنوع تعبیر میکند. باید بپذیریم که همۀ حرف ما نیست. درست است که بهقول دکارت، خداوند عقل را بین همۀ انسانها بهطور مساوی تقسیم کرده است، اما دریافتهای ما یکسان نیست. همۀ دریافتها را خدا به ما اعطا نکرده است؛ بلکه دیگری هم تجربهها و اندیشههایی دارد. نکتۀ دیگری که ایشان بر آن تأکید میکند، تحمیل سازش به دیگری یا به سکوت کشاندن یا به انزوا کشاندن دیگری است. این رویکرد خطرساز است. بسیاری از مواقع این روش را نفع تلقی میکنیم و نه خطر. اگر جریانی سکوت کرد یا به انزوا کشیده شد، گمان میکنیم که پیروز شدهایم؛ درحالیکه متوجه نیستیم که حرکت جنبشها و جریانهای اجتماعی به خواست و امرونهی ما نیست. با تهدید و ارعاب ما هم تغییر نمیکند. با تحلیلهای ما هم سازگار نیستند.