اخلاق مدارا از ویژگیهای امام موسی صدر است. موضوعی که از گمشدههای امروز ایران است.
آنچه در ادامه میخوانید، سخنان دکتر محسن برهانی، استاد دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران در نشست «امامی که نشناختیم» است. این نشست عصر یکشنبه، 15 اسفند ۱۳۹۵ در دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران برگزار شد.
در دورۀ معاصر با شخصیتی متفاوت مواجه هستیم که در عین تفاوتداشتن با همسلکهای خود، تابلوی زیبا و دلربایی از اندیشهای خاص نشان میدهد.
چگونه موسی صدر، امام موسی صدر شد؟ چه ویژگیهای شاخص شخصیتی داشت و چه بخشهایی از این ویژگیها برای امروز ما مفید است؟ با توجه به تغییر موضوعات و مسائل زمانه، بهنظر میرسد میتوان از شخصیت و ساختار فکری و اجتماعی ایشان برای امروز هم استفاده کرد. برای شناخت امام موسی صدر باید چند ویژگی را در نظر بگیریم:
اجتهاد
ویژگی اول این است که ایشان مجتهد بود و دوران طلبگیاش را در حوزۀ قم گذرانده بود. بسیاری از سطوح را نزد دامادشان، آیتالله سلطانی طباطبایی، گذراند و در درس خارج مرحوم آیتالله سیدمحمد محقق داماد شرکت میکرد. آیتالله سیدمحمد محقق داماد از استادان مبرز قم بود.
آیتالله مکارمشیرازی نقل میکند که امام موسی صدر در دروس قویتر از همدورهایهای خود بود. موسی صدر هممباحثهای مرحوم آیتالله بهشتی و آیتالله شبیری زنجانی، از مراجع حال حاضر بود. در دورهای هم که در نجف، شاگرد مرحوم خوئی بود، هممباحثهای پسرعموی کمنظیرشان، مرحوم سید محمدباقر صدر بود.
امام موسی صدر در لبنان مخالفان بسیاری داشت؛ روحانی و غیر روحانی. یکی از مخالفان ایشان گفته بود زمانی که آقای صدر به لبنان آمد، در فهم اصول نظیر نداشت. مبانی کاملاً در دست ایشان بود.
آقای صدر ازنظر علمی جایگاه والایی داشت. مرحوم آیتالله خویی در هنگام درسدادن، به کسی اجازۀ اِشکالکردن نمیداد. درس را بیان میکردند و تمام میشد؛ ولی مشهور بود یکی از کسانی که اجازه داشت اِشکال کند، موسی صدر بود. مرحوم خویی گفته بود که سه نفر به نجف آمدند و رفتند و ایکاش نمیآمدند. یکی از آن سه نفر امام موسی صدر بود که شخصیت خاصی داشت.
جامعبودن و تجربیات خاص
ویژگی دومی که وجه تمایز امام موسی صدر با روحانیون همطراز ایشان است، جامعبودن و تجربیات خاص ایشان است. امام موسی صدر در دهۀ سی شمسی و در زمان مرحوم آیتالله بروجردی، در قم حضور داشت. ایشان و چند شخصیت بزرگ دیگر، اولین مجلۀ حوزوی با نام مکتب اسلام را منتشر کردند.
امام موسی صدر جزو اولین روحانیونی بود که به دانشکدۀ حقوق دانشگاه تهران رفت. مرحوم کاتوزیان که تقریباً با امام موسی صدر همدوره بود، نقل میکرد که: سید زیبا و قدبلندی در دانشکدۀ ما تحصیل میکرد. ایشان فارغالتحصیل دورۀ کارشناسی دانشکدۀ حقوق دانشگاه تهران در رشتۀ حقوق اقتصادی بود. این روحانی در دهۀ سی از دانشگاه تهران فارغالتحصیل شد. سپس، به عراق رفت و پس از آن به لبنان مهاجرت کرد. در همۀ شهرهای لبنان زندگی کرد؛ یعنی هیچ روستایی در لبنان نبود که ایشان به آنجا سر نزده و از نزدیک با مردم و مشکلاتشان آشنا نشده باشد.
دو ویژگی که ذکر شد، یعنی داشتن دانش کافی در حوزۀ دین و داشتن مجموعهای از تجربیات، ما را به ویژگی سوم، یعنی اولویتبندی رهنمون میسازد.
اولویت سنجی در دین و جامعه
بخشی از نظام دینداری ما تحتتأثیر تجربیات شخصی ما شکل میگیرد. دین مجموعهای از دستورها و باورها و اعتقادات و اخلاق است. دین به ما نمیگوید که کدام اولویت دارد. انسان کدامیک از این بخشها را باید در اولویت قرار دهد؟ کدام مهم و کدام کماهمیت است؟ اولویتسازی در بخشهای دینی و مذهبی در کجا شکل میگیرد؟ آیا در روایات به اولویتبندی اشاره شده است یا اینکه انسان متدین این اولویتبندی را انجام میدهد؟
گاهی در فضای مجازی فیلمی را میبینیم که در آن، شخصی روحانی دغدغهاش را مطرح میکند. اما ممکن است تعجب کنیم. ریشۀ این معضل این است که نتوانستیم بهدرستی اولویتسنجی کنیم. اولویتبندی نادرست باعث میشود که تصویری کاریکاتوری از دین ارائه شود. کاریکاتور واقعیت است؛ دروغ نیست. کاریکاتور تناسب و هارمونی و اولویت را بههم میزند.
ریشۀ اولویتسنجی در تجربیات افراد است. نکتۀ بسیار مهم در اولویتسنجی این است که اولویتهای واقعی جامعهمان را بسنجیم و براساس آن اقدام کنیم؛ نهاینکه علایق شخصیمان را اولویت جامعه قرار دهیم. توهم اولویت یکی از بیماریهای جامعۀ امروز ماست. بعضی افراد در شناخت و رتبهبندی اولویت متوهم هستند. برای مثال، هرچندوقت یک بار موضوعی حاشیهای به اولویت جامعه تبدیل میشود؛ از اتفاقی در فلان سینما، فلان پارک یا فلان تئاتر، تا قضیۀ موسیقی و برگزاری کنسرت ... .
اولویتبندی، اصلی است که میتوان آن را از سنت فکری امام موسی صدر وام گرفت. اولویتبندیکردن درست درس است. ایشان در این زمینه تجربۀ کاملی داشت و طبق آن، اولویتهایش را میسنجید. این اولویتها کجا خودشان را نشان میدهند؟ این اولویتها در فضای تزاحم، خود را نشان میدهند. در بحث تزاحم میگویند که باید اوامر، اوامر مختلف باشد؛ یعنی وقتی به مکلف خطاب بشود و مکلف در مقام امتثال نتواند همۀ اوامر را انجام بدهد، آنگاه سه امر برای او باب میشود. در این موقعیت میگویند که مکلف باید اهم و مهم کند؛ یعنی پی ببرد کدام اهم است و کدام مهم. نمیشود کسی در اتاق یا حُجرۀ خودش بنشیند و بگوید این اول است.
تشخیص اولویتها در کار، مستلزم این است که در عرصۀ اجتماعی ذهنی شفاف داشته باشیم و جامعه را درک کنیم. دراینصورت، دیگر در دنیای امروز اولویت ما این نخواهد بود که جامعه را با فیلترکردن اداره کنیم. باید بهجای فیلترگذاشتن، فضا را مدیریت کرد. این درست همان کاری است که امام موسی صدر انجام داد. محلهای فساد و فحشای بیروت پر بود از دختران شیعه. چه اتفاقی افتاد که پس از ورود امام موسی صدر به لبنان، شیعه به فرقهای مقبول تبدیل شد؟ زمانی که برخی از مسلمانان کمونیست میشدند و امام موسی صدر به تمام این مسائل احاطه داشت. اولویتسنجی، اصلی است که باید دربارۀ آن تأمل کنیم.
حال باید دید که چگونه باید اولویتسنجی کرد و معیار این کار چیست. بهطور قطع، این مسئله با تجربه حل میشود. تجربۀ لبنان و اروپا برای امام موسی صدر در تشخیص اولویتها بسیار اهمیت داشته است. برای مثال، رنگ لباس برای امام موسی صدر مهم نبود. حال، دنیای فکری کسی مثل امام موسی صدر را با دنیای فکری بعضی از ما مقایسه کنید که رنگ لباس برایمان مهم است. برای نمونه، زمانی در ایران آییننامهای وضع شد که در آن خانمها ملزم بودند که از سه رنگ مشکی و سورمهای و قهوهای پررنگ برای لباس خود استفاده کنند. ببینید این اولویت ذهنی چقدر خندهدار است! هردوی این اندیشهها هم دینی است. آن کسی که این آییننامه را مینویسد هم حتماً مسلمان و مذهبی است. امام موسی صدر هم مذهبی است. نمیتوانیم بگوییم یکی از این دو نفر بیدین است. درواقع، اولویتهای ذهنیشان باهم تفاوت دارد.
مهمتر این است که مردم اعتقاد قلبی داشته باشند تا اینکه ظواهر را رعایت کنند. اگر همۀ همۀ زنان مانتوی سورمهای بپوشند اما هیچکس نماز نخواند، رنگ مانتو چه اهمیتی دارد؟ تجربیات زندگی و دیدن دنیا و صحبتکردن با صاحبان اندیشههای مختلف در عین داشتن مبانی، در اولویتبندی دین و جامعه تأثیرگذار است.
اعتقاد به گفتو گو
ویژگی چهارم امام موسی صدر اعتقاد ایشان به گفتوگوست. گفتوگو برای ایشان بهمنزلۀ استراتژی نبود؛ بلکه هدف ایشان بود. امام موسی صدر با همه گفتوگو میکرد. برای انقلابیون ایران ناخوشایند بود که ایشان با شاه دیدار کند. امام موسی صدر با همه نوع شخصیت سیاسی دیدار میکرد؛ از ملکعبدالله سعودی و پادشاه اردن تا حاکمان شمال آفریقا و سران اروپا. اما این گفتوگو مبتنی بر اعتمادبهنفسی بود که ما کم نداریم.
ایشان درس خوانده بود؛ پیام دین را درک کرده بود؛ بهدرستی اولویتسنجی میکرد؛ و با همه گفتوگو میکرد. از چیزی هم خوف نداشت. مخالفان ایشان میگفتند اگر موقعیتی پیش بیاید، با ابلیس هم گفتوگو میکند؛ کسانی که میخواستند به امام موسی صدر آسیب بزنند. ایشان بسیار دشمن داشت؛ هم در لبنان و هم در میان انقلابیون ایران. در آن زمان، دو جریان مخالف در ایران وجود داشت: عدهای آقای صدر را غیرانقلابی میدانستند و گروه دیگر او را به بیدینی متهم میکردند. در آن زمان، ملاحظات سیاسی هم وجود داشت. سران ایران در آن دهه بسیار محتاطانه عمل میکردند. برای نمونه، به دلیل ملاحظات نظامی در برابر سرهنگ قذافی بااحتیاط رفتار میکردند.
مداراگری
ویژگی پنجم شخصیت امام موسی صدر، داشتن اخلاق مدارا است. موضوعی که از گمشدههای امروز ایران است. ایشان با همه ارتباط داشت؛ حتی با انقلابیترین انقلابیون. امام خمینی (ره) ایشان را بسیار دوست داشت و دربارۀ ایشان میگفت: «فرزند من است.»
از سوی دیگر، امام موسی صدر شاگرد مرحوم آیتالله شریعتمداری بود و با ایشان رابطۀ خوبی داشت. روابط ایشان در نجف بسیار قوی بود. این روابط نهتنها دایرۀ علما، بلکه دایرۀ طوایف را نیز شامل میشد؛ اما نه رابطهای مبتنی بر تزلزل مبانی. عدهای نیتشان این است که جلوۀ مثبتی از اسلام را نشان دهند؛ لذا تا در جمعی قرار میگیرند، چند حکم صادر و از چند خط قرمز عبور میکنند و هدفشان هم این است که دیگران را به اسلام جذب کنند.
امام موسی صدر در عین حال که به افراد احترام میگذاشت، هیچگاه از مبانی خود کوتاه نیامد. مسلمانی شرمنده نبود. ایشان واقعاً به مدارا اعتقاد داشت. امام موسی صدر معتقد بودند که اگر دنیای اسلام جایی مانند لبنان نداشت، باید مسلمانان هزینه میکردند و لبنانی میساختند تا همۀ طوائف اعم از یهودی، مسیحی، اهلسنت، دُروزی و ... در آن زندگی کنند. دیوار کشیدن دور خود و از خودتعریف کردن، هنر نیست. جوانی سیساله با دست خالی به لبنان رفت و تنها سرمایهاش این بود که جای مرحوم شرفالدین، صاحب کتاب المراجعات نماز میخواند.
یکی از گمشدههای عصر ما همین موضوع است. ما همه از یک طایفه هستیم. اکثر ما یک دین و یک مذهب داریم؛ اما نمیتوانیم با هم صحبت و همدیگر را تحمل کنیم. بسیار مایۀ تعجب است. شکافهای مختلفی در جامعه وجود دارد؛ مانند مذهبی و غیرمذهبی، این طایفه و آن طایفه، این خط و آن خط، این جناح و آن جناح، بسیجی و انجمنی و... . درنتیجه، افراد با هم صحبت نمیکنند و این ضعف بزرگی است. میتوانیم با کسی اختلاف نظر داشته باشیم، ولی با او صحبت کنیم و او را تحمل کنیم. بدون اینکه از مبانی خود کوتاه بیایم، با هم گفتوگو کنیم؛ اما فحش ندهیم و دعوا هم نکنیم. باوجود گذشت حدود چهل سال و بعد از این اتفاقات در لبنان و ظهور چنین شخصیتی ما همچنان از ایشان فاصله داریم؛ آن هم در چنین قرنی!
هدف از بیان این مباحث، این است که بدانیم اولویتسنجی چیست و گفتوگو به چه طریق صورت میگیرد و مدارا تا چه میزان است. اگر این مؤلفهها برجسته شود، شاید دلیل تفاوت امام موسی صدر با بسیاری از همصنفهای ایشان روشن شود. باید دربارۀ آنها بیشتر مطالعه و اندیشه کنیم. جامعۀ جوان ما به چنین الگویی نیازمند است. دانشجویان ما نباید نمایندگان اندیشۀ حوزوی و دینی را در چهرهای با رگهای کلفت، حنجرههای دریده، چهرههای غضبناک و برآشفته ببینند. بهیقین این قشر نمایندگان انحصاری این اندیشه نیستند. نمایندۀ واقعی صاحب اندیشۀ دینی کسی است که بعد از نزدیک به چهل سال پس از فقدانش، هنوز که انسان دربارۀ او میاندیشد، مجذوبش میشود. این نکتۀ بسیار مهمی است. اکنون چنین شخصیتهایی نداریم یا اگر هم مشابهشان را در دورۀ معاصر داریم، بهدلیل مدارانداشتن و گفتوگونکردن، آنها را سوزاندیم.
باید تحقیق کنیم و ببینیم این ضعف در کجاست؟ امام موسی صدر واقعاً به مدارا و دوستداشتن افراد، جدا از معانی فلسفی اعتقاد دارد. ایشان میگوید: «به خدا قسم میخورم هر گلولهای که بهسمت مناطق مسیحینشین شلیک شود، گویا به منبر و محراب و قلب و اولاد من شلیک شده است.»
این باور است. فیلم نیست. اگر این کلام را فردی عادی بگوید، شاید فیلم باشد و به دل نخواهد نشست؛ اما کسی مثل امام موسی صدر واقعاً باور دارد. مدارا، گفتوگو، اولویتسنجی و در آخر دوستداشتن، گمشدههای ماست. متأسفانه، ما نمیتوانیم کسی را که مخالف یا رقیب ماست، دوست داشته باشیم. میتوانیم با او رقابت کنیم و درعینحال، با او اختلاف داشته باشیم؛ اما امام موسی صدر اعتقاد دارد که باید مخالف یا رقیب را دوست داشت. در مرحلۀ عمل هم ایشان بعضی از بنبستها را میشکند؛ برای مثال، قبل از مرحوم آیتالله حکیم، امام موسی صدر جرئت کرد و گفت اهل کتاب پاک هستند. ایشان بر طبق مبانیای که آموخت، معتقد بود که اهل کتاب نجس نیستند.
امام موسی صدر با اینکه متفاوت عمل میکند، اما حساسیتهای حوزۀ قم و مشهد و نجف را برنمیانگیزد.