تحلیل سارا شریعتی از نگاه متفاوت امام موسی صدر به بسترهای اجتماع و تلاشهای او برای ارتقای زندگی اجتماعی مردم
آنچه در ادامه می خوانید، متن سخنرانی دکتر سارا شریعتی، در همایش «نیم قرن تکاپو، بزرگداشت شخصیت سید رباب صدر» است. این همایش، دی ماه ۱۳۹۳ در مجموعه فرهنگی سرچشمه برگزار شد.
سخنانم را به دو بخش تقسیم میکنم: اول، مرجعیت اجتماعی و دوم، نقش زنان در این مرجعیت اجتماعی، و توضیح میدهم که چرا از نظر من، این الگویی جدید است و در چه زمینههایی جدید است. علاوه بر این، میتوان مهمترین بخش آن را در این دانست که امام موسی صدر کار اجتماعی را بر همهچیز مقدم میشمارد؛ حتی بر تبلیغ دینی. این نوآوری بسیار مهمی در جهان دینی ماست.
مفهوم مرجعیت در معنای عام و خاص
درخصوص مفهوم مرجعیت ذکر این نکته ضروری است که وقتی از امام موسی صدر صحبت میکنم، ایشان را مجتهد و مرجعی بهمعنای عام و نیز عالِمی شیعه میدانم و توصیف میکنم. این نقش ایشان است که برای من مهم است و اینجا نیز میخواهم بر همین نقش تأکید کنم. مرجعیت در فرهنگ ما یک اسم عام و نیز یک اسم خاص است. اسم عام است به مفهوم گروه مرجع یا به مفهوم مکان و محلی که به آن ارجاع میدهیم و به آن رجوع میکنیم. حتی مرجع میتواند کتاب باشد؛ مانند کتاب مرجع، یا میتواند فرد یا گروهی اجتماعی باشد. مرجع، کانون و محل اعتماد و امید افراد است. افراد به آن مراجعه میکنند برای اینکه پاسخ پرسشی را پیدا کنند یا برای اینکه مشکلاتشان را با آن در میان بگذارند و حل کنند.
مرجع نقش معتمد را بازی میکند. درعینحال، اگر بخواهیم با ادبیات جامعهشناسی صحبت کنیم، مرجع کسی است که سرمایۀ اجتماعی دارد. مرجع کسی است که بیشترین سرمایهاش، سرمایۀ اجتماعی است و بهاینترتیب هم، در ادبیات علمی تحت عنوان گروه مرجع صورتبندی شده است. در یک کلام، مرجع کسی است که مردم به او مراجعه میکنند برای اینکه رفتارها و باورها و ارزشهایشان را از او الهام بگیرند. این معنای عام مرجعیت است. اما بهمعنای خاص آن، مرجعیت در فرهنگ دینی ما با مفهومی به نام «تقلید» پیوند میخورد.
زمانیکه ما دربارۀ مرجع صحبت میکنیم، مجبوریم به معنای عام تأکید کنیم. چرا؟ بهدلیل اینکه مقصود ما از مرجع در معنای خاص، مرجع تقلید است. مرجع تقلید کسی است که برای گرفتن پاسخ پرسشهای شرعی و مذهبی و دینیمان به او مراجعه میکنیم؛ اما در دورۀ اخیر، کارکرد این مرجعیت فراتر رفت و صرفاً به پاسخ به پرسشهای شرعی محدود نشد. در یک تفسیر، مرجع در ادامۀ حرکت رسول و امام تعبیر شد و درنتیجه، از بسط حوزۀ اختیارات مراجع صحبت کردند. بعد از بنیانگذاری جمهوری اسلامی، نظریۀ همبستگی سیاست و دیانت به این وجه فرادینی مرجعیت، برجستگی بیشتری داد؛ اما بهنظر میرسد بسط حوزۀ اختیارات مرجعیت، بیشتر به نفع وجه سیاسی آن بود تا وجه اجتماعی آن. چرا این بحث را مطرح میکنم؟ به دلیل اینکه وقتی موقعیت مرجعیتِ اسلامی را با مرجعیت در حوزۀ مسیحی مقایسه میکنیم، میبینیم که کاملاً روندی بهعکس را طی کرده است.
در مسیحیت، مرجعیت دینی همۀ نقشهای سیاسی خود را در طی تحول تاریخی از دست داد و پس از آن هیچگونه نقش سیاسی ایفا نکرد و کارکردهایش به موضوعات مذهبی و دینی محدود شد؛ اما برخلاف باور رایج، رنگباختگی مرجعیت کلیسایی و مسیحی در حوزۀ سیاسی بهمعنای غیبت آن در جامعه نبود. از اوایل قرن نوزده، در واکنش به بحرانی که بهدنبال انقلاب صنعتی در جامعۀ مدرن بهوجود آمده بود، جوامع اروپایی با تضاد کار و سرمایه شاخص شدند. در این جوامع، شکاف طبقاتی و طرد اجتماعی و بحران اقتصادی بیداد میکرد. کلیسای کاتولیک ناگزیر با طرح نظریۀ اجتماعی کلیسا، که امروزه هم با همین نام شناخته میشود، به این وضعیت جدید واکنش نشان داد.
نظریۀ اجتماعی کلیسا چیست؟ این نظریه کلیسا را موظف میداند که در برابر این اوضاع جدید پاسخگو باشد و الگوی جدید ارائه بدهد. همچنین کلیسا موظف است که مؤمن مسیحی را به مشارکت و مبارزه با این تحولات جدید دعوت کند. در این نظریه، مفاهیمی مثل کرامت انسان و همبستگی میان انسانها برجسته شد و از اوایل قرن نوزده، بعد از انقلاب صنعتی، کلیسای کاتولیک به مجموعۀ وسیعی از فعالیتهای اجتماعی سامان داد. امروزه در کشورهای اروپایی مراکز متعددی وجود دارد که به کلیسا وابسته هستند و خدمات اجتماعی مانند کار، رفاه، سلامت و عمران ارائه میدهند. مردم این جوامع، اعم از مؤمن و غیرمؤمن، میتوانند به این مراکز مراجعه کرده و مشکلاتشان را تا حدودی حل کنند. اما بهنظر میرسد در جامعۀ ما این روند طی نشد. مرجعیت ما جدا از کارکردهای دینی خودش، نقش دیگری هم یافت؛ اما این نقش بیشتر نقشی سیاسی بود تا اجتماعی.
خدمات اجتماعی مراجع و حضور در جامعه
نیم قرن پیش، مهندس بازرگان در مقالهای با عنوان «انتظار مردم از مراجع»، مراجع دینی به مفهوم عام و خاص آن را دعوت کرد که در امور خیر و خدمات و فعالیتهای اجتماعی پیشقدم باشند. بهگفتۀ مهندس بازرگان، اگر مرجعیت در این حوزه پیشقدم باشد، بعدها شاهد این خواهیم بود که دهها مرکز و مؤسسۀ خیریه، پروژۀ عمرانی، کتابخانه، مهمانخانه، پل، سد و... در این جامعه ساخته شده و فقر و شکاف طبقاتی ریشهکن خواهد شد. اینها همه، چیزهایی است که مهندس بازرگان از آن اسم میبرد. نیم قرن بعد از دعوت مهندس بازرگان، بهنظر میرسد که این انتظار برآورده نشد. فضای خاص سیاسی جامعه، فعالیتها و نقش سیاسی را برجسته کرد؛ اما نقش و حضور اجتماعی بهمیزان حضور سیاسی کمتر به چشم آمد.
امروزه شاهد این هستیم که بسیاری از مراجع ما بانی بیمارستانها و دارالایتامها هستند و خدمات اجتماعی ارائه میدهند؛ اما این خدمات درمقایسه با حضور سیاسی کمتر به چشم میآید؛ شاید بهدلیل اینکه خدمات اجتماعی گستردگی ملی ندارد. یکی از دلایلی که نقش اجتماعی مرجعیت دینی ما را به معنای عام آن کمرنگتر کرد، شاید سبک زندگی مراجع ماست. مراجع ما اغلب در شهرهای مذهبی زندگی میکنند و بهطور مشخص در قم و مشهد. پراکندگی جغرافیایی را در محل زندگی مراجع کمتر میبینیم. مردم به سراغ مراجع میروند؛ اما مراجع به سراغ مردم نمیروند.
الگوی دیگری از مرجعیت
رابطهای که مراجع دینی (به معنای عام) در رأس سازمان روحانیت و علمای شیعۀ ما دارند، اغلب رابطۀ مردم با مراجع است. مراجع کمتر به سراغ مردم میروند و بیشتر با مسئولان ارتباط برقرار میکنند. آنان جدا از خانواده، مؤمنان، مریدان و مقلدان، با دیگر اقشار اجتماع ارتباط کمتری دارند. کمتر با جوانان و زنان و کودکان ارتباط برقرار میکنند و حتی در این رابطۀ محدود به خانواده یا مریدان و مؤمنان، این مؤمنِ مرید، اغلب و در مواقع بسیار، به بزرگسال مرد محدود میشود و به دیگر اقشار اجتماع کمتر تسری پیدا میکند. به همین دلیل است که بهنظر من، امام موسی صدر در عمل، الگوی دیگری از مرجعیت است که میتوان آن را مرجعیت اجتماعی نامید.
ریشۀ این صورتبندی، نگاه ایشان به دین و انسان است. این نگاه در دو اثر امام موسی صدر در دین برای زندگی و «ادیان در خدمت انسان» کاملاً برجسته میشود. در نگاه امام موسی صدر، تا زمانیکه بستر اجتماعی و ساختارهای جامعه مساعد نباشد، هر فعالیتی به ضد خودش بدل میشود. امروزه میبینیم که فضا حتی برای تبلیغ مستقیم دینی هم مناسب نیست.
امام صدر میگوید: «فعالیتهای دینی من با هدف ارتقای زندگی اجتماعی مردم بهطور عام و فرهنگ دینی مسلمین بهطور خاص صورت میپذیرد و تا وقتی زندگی اجتماعی مردم در این سطح است، وضع دینی آنان را نمیتوان ارتقا داد. ازاینرو، درصدد تأسیس مؤسسۀ اجتماعی هستم تا برای بیکاران اشتغال ایجاد کند، به نیازمندان یاری رساند، یتیمان را پناه دهد و با استفاده از شیوههای جدید به آنها حرفه بیاموزد.» این نگاهی است که بهنظر میرسد پایۀ صورتبندی الگوی دیگری از مرجعیت اجتماعی است. این نگاه معتقد است ادیان، یک هدف بیشتر نداشتند: خدمت به خدا و انسان. چون خدا و انسان درواقع نمودهای متفاوت یک حقیقت واحدند. این نگاه فحوای همان جملۀ شریعتی است که معتقد بود «ناس» ترجمان اجتماعی «الله» هستند و وقتی ما در راه مردم مبارزه و تلاش میکنیم، گویی در راه خدا تلاش کردهایم.
بههمین دلیل است که وقتی از امام موسی صدر نام میبریم، بیدرنگ مؤسسات امام موسی صدر در ذهن ما تداعی میشود. امام موسی صدر بیش از اینکه با یک نظریه پیوند خورده باشد، با یک عمل و یک الگوی عملی پیوند میخورد و این مهم است؛ به این دلیل که در نگاه ایشان، ایمان بدون التزام عملی هیچ معنایی ندارد. بههمین سبب است که میتوان ایشان را الگوی مرجعیت اجتماعی نامید.
شاخصهای مرجعیت اجتماعی
این مرجعیت اجتماعی سه شاخص دارد. در واقع میشود سه شاخص را در این مرجعیت اجتماعی صورتبندی کرد. اینها شاخصهایی هستند که بنده با مطالعۀ زندگی ایشان به آنها پی بردم و با شاخصهای پیشین متفاوت است. این سه شاخص عبارتاند از: ۱. گشایش؛ ۲. تساهل؛ ۳. تقریب.
به نظر بنده، تساهل و تقریب، مشی عملی امام موسی صدر است. ما میتوانیم این تساهل و تقریب را در رفتارهای نامعمول و نامتعارف ایشان ببینیم. چرا میگویم نامعمول و نامتعارف؟ زیرا با آن معیاری که در سنت مذهبی خودمان میشناسیم، متفاوت است. برای نمونه، امروزه میبینیم طلبهای به دانشگاه میرود. این پدیده در دنیای امروز طبیعی است؛ ولی در آن دوره بسیار نامتعارف بوده است که طلبهای به دانشگاه برود و درس اقتصاد بخواند؛ یعنی علمی غیردینی بخواند؛ حتی زبان خارجی بیاموزد که این هم تأییدشده نبود یا به کشورهای غربی برود و با غیرمسلمانها مراوده داشته باشد یا در کلیسا سخنرانی کند یا در مکان مذهبی متعلق به مسلمانان، غیرمسلمانان را دعوت به اسلام کند. اینها همه رفتارهای نامعمول و نامتعارف بود؛ نهتنها در آن دوره، حتی در همین دورۀ ما نیز نامتعارف است.
سومین شاخص گشایش است؛ گشایش بهسمت مردم. امام موسی صدر معتقد است امروز وقت آن است که مراجع و علما خودشان بهسمت مردم بروند. نباید بنشینند تا مردم به سراغ آنها بیایند. این جملۀ غریبی است، این حرکت غریبی است، معمول نیست. منظور از مردم در کلام ایشان، همۀ اقشار اجتماعی است؛ از برقراری رابطه با کودکان گرفته تا تشکیل کلاس برای جوانان و همچنین دعوت از زنان برای مشارکت در الگوی مرجعیت اجتماعی شان. اصرار امام موسی صدر به عملکردن و تأکید ایشان بر رفتن به سراغ مردم، امروزه به پراگماتیزم (عملگرایی) و پوپولیزم (عوامگرایی) تعبیر میشود. توضیح این مطلب لازم است که با چرخش ارزشهای بهوجودآمده، این دو گزاره بار معنایی منفی پیدا کرده است. ارزشهایی که تا دیروز ما را سربلند میکرد، ارزشهایی که تا دیروز به آنها اتکا میکردیم، از جمله به مردمداری و ایمان عملی افتخار میکردیم، امروز چنان شده است که تلاش میکنیم از این ارزشها تبری بجوییم. امروز تلاش میکنیم بگوییم ایشان پوپولیزم و پراگماتیزم نیستند و این نشاندهندۀ این است که این ارزشها در این دوره هم بار معنایی متفاوتی یافتهاند و ما نیز تلاش میکنیم خودمان را از آنها مبرا کنیم.
مشارکت دادن زنان در امور اجتماعی
امام موسی صدر یک الگوی مرجع است؛ برای اینکه ما همچنان سربلند بگوییم به مردم تکیه میکنیم و اعتقادات ما در عمل اجتماعیمان است که بارز میشود؛ نه صرفاً در تأکید نظری و تبلیغ شفاهی. این اولین الگویی است که ایشان ارائه میدهد. اما امامموسی صدر الگوی دیگری را هم جدا از مفهوم مرجعیت اجتماعی ارائه میدهد و آن، مشارکت زنان در الگوی مرجعیت اجتماعی خودشان است. این هم الگوی جدیدی است.
امام موسی صدر در الگوی مرجعیتشان از این زنان دعوت میکند که در امور اجتماعی مشارکت کنند. از نظر من، ربابه صدر تکذیب این گزارۀ غیبت و خاموشی زنان در دنیای مذهبی و دنیای دینی است؛ زیرا برخلاف سنتی عمل میکند که در میان مراجع ما رایج است. در میان مراجع ما سنتی است که طبق آن، پسر ارشد میراث پدر را به ارث میبرد و نه همسر و دختر و خواهر. پس از امام موسی صدر، این میراث بهواسطۀ خواهر ایشان تداوم پیدا میکند، مسلماً با همراهی کل خانواده.
اهمیت نیم قرن تلاش ایشان در حوزۀ امور اجتماعی در این است که ایشان نیز مانند امام موسی صدر، بر کار اجتماعی تأکید میکنند. کار اجتماعی با کار سیاسی تفاوت دارد؛ زیرا زمان کار اجتماعی کُند است، بهسرعت جواب نمیدهد، هیاهوساز نیست، خبرساز نیست، هیچگاه تیتر اول روزنامهها به خدمات اجتماعی اختصاص پیدا نمیکند؛ اما همین کار اجتماعی است که درواقع بسترهای امن تحولی عمیق و درازمدت را در همۀ جوامع بنیان میگذارد. این فعالیت را اغلب، زنان بر عهده دارند. این فعالیتی است روزانه و مداوم و البته خاموش که کاری مادرانه بهشمار میآید.