جواد قاسمی، استاد حوزه و دانشگاه
قبل آنکه چند جملهای درباره امام موسی صدر بر قلم جاری سازم، لازم میدانم که به نکاتی اشاره کنم:
۱. معمولاً آنچه شخصیتها گفتهاند و نوشتهاند، بهترین معرف آنهاست و نه نوشتههای دیگران دربارۀ اندیشه آنان.
۲. هیچ شخصیتی غیر از معصومین نباید بدون نقد گذاشته شود. کسی که نقد بر او وارد است یعنی باطلی را باور دارد و نجات جامعه از باطل لازم و از حفظ اشخاص با اهمیتتر است.
۳. بسیاری از ویژگیهایی که بزرگان واجد آن هستند فقط مختص به آن شخصیت است و گاهی الگوبردار نیست.
۴. بیان این نکته نیز ضروری است که در این چند سطری که نوشتن آن به اینجانب واگذار شده، نمیتوان حق مطلب را ادا کرد و مجال بیان بسیاری از مطالب نیست.
قبل از اینکه به مهمترین اندیشه امام موسی صدر اشاره کنم، مطلبی را که کمتر مورد توجه قرار گرفته، یادآوری میکنم که البته خود شاید نیازمند نگارش یک کتاب است. امام موسی واجد دیدگاههایی متفاوت از اندیشههای رایج است که به یکی از آنها اشاره میکنم. وی در آثار متعددی به این دیدگاه اشاره کرده است. ایشان درباره شب قدر میگویند: یکی از معانی که از این روایات در مییابیم این است که باقیماندن شب قدر باقیماندن یاد آن است. یعنی مسلمانان باید شب نزول قرآن را گرامی بدارند و به قرآن بازگردند و قرآن را به یاد و خاطره خود بازگردانند تا واقعیت اوضاع خویش را بررسی کند و درباره انحرافات خود و اصلاح و افکار جدید و متجدد تحقیق کنند و سپس، این مسائل و موضوعات روز را از نو با قرآن کریم در میان بگذارند.
مهمترین نکتهای که میتوان درباره امام موسی صدر اظهار داشت و مدعی آن بود، این است که وی تا حدی توانست به شناخت اسلام واقعی نایل شود. از اشکالات رایج در تاریخ مسلمین نشناختن اسلام است، چون کسی میتواند مدعی اسلامشناسی باشد که بر بام اسلام نشسته باشد و با اطلاع از مجموعه تعالیم قرآن، سنت عترت، تاریخ و.... درباره اسلام اظهارنظر کند. صاحب این قلم غیر از معصومین کسی را در طول تاریخ اسلام نمیشناسد که اسلام را با همه ابعاد آن شناخته باشد. لذا در همه مباحث دست به دامان اجتهاد میشویم. اجتهاد تلاش در جهت رسیدن به حقیقت است، ولی نمیتوان مدعی شد که این اجتهاد حتماً بیانگر اسلام حقیقی است. درباره امام موسی صدر هم تنها میتوان ادعا کرد که تا حدی تلاش وی معطوف به شناخت و نیل به اسلام حقیقی از طریق توجه به ابعاد مختلف آن بوده است. نکاتی که در ذیل بدان اشاره میکنیم، شاید به درک بیشتر این مسئله کمک کند.
از نظر امام موسی صدر اسلام متشکل از توحید و معنویت است. این مفهوم را بهخوبی از عبارات زیر میتوان دریافت: «خدا از ما دور نیست. این خدایی که بزرگ و عظیم است و آسمانها درهمپیچیده در ید قدرت اوست، در عین حال، در دل ما حضور دارد و از رگ گردن به ما نزدیک تر است. پس خدا در ماست، در هر مکان و هر مسیری که باشیم، خدا با ماست. در هر چیزی است که پیرامون ماست. البته نمیخواهم بگویم دیوار یا انسان همان خداست، اما آن هنگام که از فقیری دستگیری میکنی، در راه خدا صدقه میدهی و نیز هنگامی که از کرامت خویش یا وطن خویش دفاع میکنی یا در راه هدف و رسالت خویش مبارزه میکنی، در راه خدا جهاد میکنی. همچنین، وقتی که به بیماری کمک میکنی، در واقع، به خدا یاری میرسانی. اینها نص روایات است. بنابراین، خداوند فقط خالق و پدیدآورنده جهان هستی نیست بلکه هر جا که باشیم و در تمام فعالیتها و کارهای ما با ما و در پیرامون ماست.»
جملات بالا اصلیترین و محوریترین اندیشههای امام موسی صدر است که به نظر میرسد در حقیقت ادامه کلام پیامبر است که میفرماید: «قولو لاإله إلاالله تفلحوا» و «إنی بعثت لأتمم مکارم الأخلاق.» این دو جمله بیانگر رسالتی عظیم برای انسان است که همانا تلاش برای ارتقای بشریت است نه پیشرفت حزب، قبیله، خانواده و فرقه! این رسالت رسالتی جهانی است؛ مفید بودن برای کل عالم انسانی همانگونه که در زندگی معصومین اینگونه بوده است. بر طبق سیره معصومین باید به فکر آن اهل کتابی بود که در کوفه گدایی میکند؛ بعد از تسلط بر آب نباید آن را از ارتش معاویه نیز دریغ داشت و لشکریان تشنه یزید را هم باید آب داد، در عین حال، حکومت فاسد یزید را نیز میبایست نفی کرد.
امام موسی در زندگی خود تلاش کرد که چنین سیره و رویهای را در پیش گیرد. در جایگاه یک موحد علاوه بر مسلمانان به غیرمسلمانان و حتی غیر دینداران توجه میکرد، اما نه به حیث نفی دین ایشان بلکه به حیث انسان بودنشان! به همین دلیل زمانی که در صور کسی را گرفتار و در بند میبیند به همراه عدهای آزادی وی را پیگیری میکند. فرماندار صور با تعجب به امام می گوید: «ولی امام او کمونیست است.» امام پاسخ میدهد «این برادر و فرزند من است» این واقعه نشاندهنده آن است که امام موسی برای انسان به دلیل انسان بودنش و کرامت ذاتی وی ارزش قائل است.
ایشان با توجه به اینکه ادیان را در خدمت انسان میداند، برای نزدیکی ادیان تلاشهای وسیعی انجام میدهد. در روز عاشورا که با تولد حضرت مسیح مقارن شده بود، اینگونه میفرماید: «خداوند چنین خواست که لبنان پس از پشت سرگذاشتن محنتهای خونبار خود، در کنار خاطرات هجرت نبوی و عاشورا به استقبال سالروز میلاد مسیح، میلاد ایمان، صلح و فداکاری و نیز به پیشواز سال نو بشتابد.»
وی با حفظ اندیشه شیعی خود به جریانات اسلامی ارادت میورزد. در مصاحبهای در مصر سه حدیث درباره امامت علی (ع) را از منابع اهل سنت یادآور میشود. در همین مصاحبه وی از نهاد ازدواج موقت که اندیشهای شیعی است و سایر اندیشههای شیعی دفاع میکند، در عین حال، کافر خواندن خلفای سهگانه را به دلیل آنکه این تفکر منجر به خطاکار دانستن پیامبر میشود، کفر میداند.
از این جالبتر آن فرد اباضی است که کتابی را نوشته و به امام موسی و آقای خسروشاهی هدیه میکند و نظر ایشان را جویا میشود، امام با ظرافتی تمام در طی نامهای به وی مینویسد: «کتاب را خواندم که مشتمل بر دوقسم است؛ بخش نخست که اخبار جوانمردیها و قهرمانیها و مواضع دقیق اسلامی قهرمانان خوارج، آنان که از شر قلمها و زبانهای شر در امان نبودهاند... و بخش دوم، موضوع آن روابط خوارج با امیرالمؤمنین علی ابن ابیطالب است. این موضوعی فوری، ضروری و مستقل است که باید به عموم اسلامشناسان و مورخان برای بحث و بررسی عرضه شود.»
او با وجود همه مشکلاتی که جنبش فتح در جنوب لبنان بوجود آورده است، تلاش میکند که به ایشان کمک کند. همچنین، هنگامی که فلسطینیان دختری مسیحی را به قتل میرسانند، واسطه میشود و مشکل را به گونهای حل میکند که هم رضایت خانواده مسیحی را کسب کند و هم مشکل فلسطینی را حل کند. امام موسی به گونهای به فرق اسلامی مینگرد که محمد ابوزهره در کنفرانس تونس میگوید: «اگر همه علما در مطالعاتشان شیوه امام صدر را دنبال میکردند، فرق اسلامی به تفاهم میرسیدند.»
امام موسی هرگز از کاستیهای درون جامعه مسلمانان و شیعیان غافل نبود. سخنرانی ایشان در دارالتبلیغ در سال 1344 گویای این نکته است. در آن سخنرانی وی نظم حاکم بر تبلیغات مسیحیان و حتی اهل سنت را یادآور میشود و از بهم ریختگی و بینظمیهای درون جامعه شیعه انتقاد میکند.
مجموعاً امام موسی دین را در توحید منحصر میداند. این توحید توحیدی است که اخلاق نیک با تمامی بشر اعم از دیندار و غیر دیندار، مقابله با دشمنان بشریت، جامعنگری، خودانتقادی و خودساختگی و دفاع از حق از آن ناشی میشود.