گریه برای امام باید در جهت شناسائی اهداف و آرمانهای او باشد. سوگواری باید در جهت تربیت قهرمانانی باشد که در برابر ستمگران بایستند و سخن حق را بر زبان جاری سازند. گریه بر حسین (ع) نباید در جهت تخلیه و ناراحتیها و هیجانات روحی باشد.
قیام عاشورا از جمله حوادث مهم تاریخ بشری است که از ابعاد گوناگون دربارۀ آن بحث و بررسی شده است. از مسلمانان گرفته تا غیر مسلمانان به تجزیه و تحلیل این حادثۀ عظیم پرداختهاند. اندیشمندان مسلمان نیز در باب این نهضت بحثهای گوناگونی را مطرح کردهاند. مطالعۀ آثار هر یک از آنان نشاندهندۀ زاویۀ دید آنهاست.
امام موسی صدر نیز در طول حیات خود، مطالبی را در باب این نهضت بیان کرده است که امروزه بخشی از آنها که باقیمانده و در کتابی با عنوان سفر شهادت ترجمه و منتشر شده است.
تجزیه و تحلیل همین مطالب اندک، هر خواننده و پژوهشگری را با گوشههایی از اندیشههای آن بزرگوار و نوع نگاه و تفسیری که به این نهضت دارد، آشنا میسازد. در این گفتار به گوشههایی از تحلیلهای وی اشاره میکنیم.
امام موسی صدر قیام عاشورا را تابلویی زیبا و درخشان در تاریخ امت اسلامی میداند که تصویری با شکوه از ابعاد مختلف حیات انسانی و نبردی مقدس ارائه میدهد. از نظر وی نهضت عاشورا احیاگر اسلامی است که یزیدیان با همۀ توان در جهت نابودی آن گام برداشتند. و این هم که پیامبر میگوید: «حسین منی و أنا من حسین» (ص۸۷) نشاندهندۀ آن است که اسلام بدون نهضت حسینی پابرجا نمیماند.
عظمت قیام حسین تا آنجاست که امام حسین (ع) «ثارالله» یعنی خون خدا نامیده شده است. خون خدا بودن حسین به این معناست که «اگر خدا فرزندی میداشت، در همان راهی کشته میشد که امام حسین (ع) کشته شد. اگر خدا طرفداران و خویشان و اعوان و انصاری داشت، همینگونه عمل میکردند.» (ص۱۱۹)
صدر عاشور را بخشش و عطای حسینی میداند، چرا که «سطر سطر واقعۀ کربلا درس و عبرت و هدایتگری است.» (۱۲۲) امام با این نهضت خود سرمایۀ بزرگی را به همۀ مسلمان عطا فرموده است. و اگر هم رسول خود در مورد آن فرموده: «لایوم کیومک یا أبا عبدالله» به این معناست که عاشورا از جهت ابعاد با عظمت آن در طول تاریخ نظیری ندارد.
در تحلیل این نهضت، صدر آن را در عینیت حیات فردی و اجتماعی انسانها مورد مطالعه و بررسی قرار میدهد. هم به ابعاد فردی آن توجه دارد و هم به ابعاد اجتماعی آن و از آن در جهت سازندگی فرد و جامعه در هر عصر و زمانی بهرهبرداری میکند و حتی در تحلیل برخی از حوادث اجتماعی روزگار و محیط خود از آن مدد میگیرد. نکتۀ مهم در تحلیلهای صدر در مقایسۀ آن با حوادث روز، این است که هیچگاه عاشورا را به نفع یک گروه سیاسی خاص مصادره نمیکند. یعنی برای حذف یک جناح و گروه سیاسی مسلمان، خود را حسینی و طرفداران مقابل را یزیدی معرفی نمیکند. او در جهان اسلام فقط اسرائیل را یزیدی معرفی میکند، نه هیچیک از گروههای سیاسی درون مرزهای اسلام که حتی صدر با آنها اختلاف نظر دارد. از نکات مهم در تفسیر صدر از حوادث عاشورا و پیامدهای آن این است که هرگز به تفسیرهای غیبگونه توجهی نشان نمیدهد، بلکه همۀ حوادث را به صورت طبیعی تفسیر میکند. برای مثال برخی از مورخان گفتهاند که وقتی سر امام حسین (ع) را حمل میکردند و آن را در مکانی میگذاشتند، پس از مدتی مشاهده میشد که بیت زیر بالای مکانی که سر قرار داشته نوشته شده است:
أترجو أمة قتلت حسیناً شفاعة جده یوم الجزاء
آیا امتی که حسین (ع) را کشت به شفاعت جد او در روز جزا امید دارد؟
دشمنان امام (ع) این بیت را از روی دیوار پاک میکردند، ولی پس از مدتی دوباره در همانجا این بیت نگاشته میشد. برخی از مورخان و صاحبان مقاتل دیدگاه خاصی در این مورد دارند که صدر به نقد آنها میپردازد:
«تاریخ قدیم این حوادث را به شکل اعجازگونه نقل کرده است، ولی ما مجبور نیستیم آنها را اینطور تفسیر کنیم. در میان سپاهیان نیز افرادی ناراضی و پشیمان و انقلابی بودند که شاید چنین کارهایی میکردند تا قاتلان امام حسین را نکوهش کنند و عذاب دهند.» (ص۷۶)
ریشههای نهضت
از نظر صدر، کینه و دشمنی یزید و پیروان آن دو با علی ابن ابیطالب و خاندان وی از جمله عوامل اصلی مبارزه با امام حسین (ع) بوده است. یزید جنگ خود را با امام جنگی انتقامجویانه میشمرد:
لست من خندف أن لم أنتقم من بنی احمد ما کان فعل
من از خاندان خندف نیستم، اگر از فرزندان احمد نگیرم انتقام آنچه کردند. (ص ۲۱۰)
دشمنی خاندان یزید با اسلام موجب میشود تا برای زشت جلوه دادن چهرۀ اسلام نقشههای خود را عملی سازد. وقتی از درون اسلام و به نام اسلام از قدرت و حکومت سوء استفاده میشود، یعنی حکومتش بر نام اسلام تشکیل میشود، اما از درون تهی است، در ذهنیت مردم این اندیشه شکل میگیرد که الگوی حکومت اسلامی همین است که یزید حاکم آن است. آنگاه که امام میبیند نهضتی که با خون دلها، فداکاریها و مجاهدتهای بسیار حاصل شده، در حال از میان رفتن است، خود را با مسئولیت عظیمی مواجه میبیند. وقتی امام جامعهای را مشاهده میکند که آسایش و امنیت در آن حاکم نیست و حاکمی بیبندوبار و فاسق بر آن حاکم است، احساس خطر میکند. آنهم حاکمی که به دنبال سلطه بر مردم است و به زور میخواهد از حسین بن علی (ع) بیعت بگیرد. هنگامی که جامعۀ مسلمانان به روزی میافتد که مردم نه قدرت دارند و نه فضل و کرمی، یعنی خوار و خفیف شدهاند و حتی به طمعکاری و فرصتطلبی افتادهاند و آزادگان آنها آواره و در تبعیدند؛ هنگامی که ارزشهای دینی در حال فروپاشی است و جامعهای ضد ارزشی به نام جامعۀ دینی در حال معرفی است؛ هنگامی که یزید «اسلام را نه وحی و رسالت که بازیچهای برای حکومت کردن در دست بنیهاشم میداند،» چنانکه میگوید:
لعبت هاشم بالملک فلا خبر جاء و لا وحی نزل
هاشمیان با حکومت بازی کردند، نه خبری (از آسمان غیب) آمده و نه وحیای نازل شده است.» (ص ۱۰)
هنگامی که یزید نه تنها احکام اسلامی را به سخره گرفته که حتی به بهانۀ دستگیری عبدالله بن زبیر مکه را تصرف کرده، حتی تصمیم دارد تا خانۀ خدا را ویران سازد؛ هنگامی که وجدان بسیاری از مسلمانان به خواب رفته و در برابر ظلم و ستم و تخریب اسلام سکوت میکنند، امام نمیتواند ساکت بنشیند. آری، در چنین اوضاع و احوالی حادثۀ کربلا پیش میآید.
صدر در تحقق قیام عاشورا بر تأیید تأییدکنندگان و سکوت خاموشان تأکید بسیار دارد. (ص۱۴۵) به گفتۀ وی «افراد بسیاری با قول و فعل و سکوت و خشنودی و فرمانبری خود بر کشتن امام حسین (ع) اجماع کردند.» (ص۱۴۵)
هدف قیام
صدر با تحلیلی که از زمینۀ بروز قیام عاشورا ارائه میدهد، هدف اصلی امام را پاسداری و دفاع از اسلام میداند. امام نیز در عبارت زیر اهداف خود را چنین بیان میکند:
به خدا سوگند از روی سرمستی و طغیانگری و ظلم و فساد قیام نکردم، سلطه و حکومت بر مردم را نمیخواهم. استبداد نمیخواهم. همانا اصلاح در امت جدم را هر اندازه که در توانم باشد، خواستارم. میخواهم امر به معروف و نهی از منکر کنم و در این راه زندگی خود را تنها ضمانت قرار دادهام. (ص۱۵)
و این عبارت امام در ابتدا به انگیزۀ الهی خود اشاره کرد و سپس اهداف خود را بیان میکند که عبارتاند از: مبارزه با استبداد، اصلاح امور امت «خرجت لطلب الا صلاح فی مقدر جدی» و امر به معروف و نهی از منکر. «و امرت بالمعروف و نهیت عن المنکر»
در یک جا نیز امام (ع) اشاره به وضع موجود جامعه کرده و میگوید: «آیا نمیبینید که به حق عمل نمیشود.» (الا ترون الحق لا یعمل به)
این کلام امام نشان میدهد که وظیفۀ مسلمان تحقق عینی حق است، نه ادعای زبانی آن. از نظر صدر دفاع از حقوق انسانها (ص ۳۴)؛ پاسداری از کرامت انسانها و همدردی با ستمدیدگان نیز از جمله اهداف امام (ع) بوده است. (ص ۱۳۱)
ویژگیها و آثار قیام
در نهضت عاشورا افراد گوناگونی حضور پیدا میکنند. از کودک خردسالی چون علی اصغر گرفته و نوجوانی چون قاسم بن الحسن تا پیرمرد هشتادسالهای چون حبیب بن مظاهر و حتی زنان نیز در این قیام نقش ویژهای را ایفا میکنند.
در این نهضت سفید پوست در کنار سیاه پوست قرار میگیرد و فراتر از همۀ رنگها افراد به تکالیف انسانی خود عمل میکنند. در این قیام توبهکارانی چون زهیر بن القین و حربن یزید ریاحی نیز جانفشانی میکنند.
در این نهضت نقاب از چهرۀ یزید برداشته میشود. به گفتۀ صدر اگر قیام امام حسین (ع) نبود «یزید شناخته نمیشد، چراکه با بسیاری از راهها و روشها چهرۀ خود را میپوشاند و میتوانست در پس این نقابها اسلام را با حکمی پس از حکم و امری پس از امر و موضعی پس از موضع نابود کند.» (ص۱۹)
در این قیام سیمای هر دو گروه آشکار شد. «شب حسین، نماز و نیایش و دعا و تسبیح است و شب دشمنان، شراب و فسق و فجور و توطئه.» (ص۱۹) حسین (ع) بهگونهای زیست و نبرد کرد و به شهادت رسید که «امت دریافت که سکوت جایز نیست و مدارا، ذلت و پستی است و کسی که در برابر حق سکوت میورزد و چیزی نمیگوید، شیطانی لال است.» (ص ۲۰) از همین روی، پس از شهادت امام و روشنگری پیرامون حقیقت قیام توسط زینب (ع) مردم به سرزنش خود پرداختند و برای نبرد با یزید خود را آماده ساختند. قیام توابین از جملة این قیامهاست که مختاربنابی عبداللهثقفی آغازگر آن است. تا اینکه سرانجام عباسیان آمدند و بنیامیه را نابود کردند. پس از شهادت امام (ع) تا انقراض بنیامیه شعار همۀ معترضان و انقلابیون «یالثارات الحسین» بود. در واقع، نحوۀ قیام امام بهگونهای بود که توانست وجدانهای غافل و خفته را بیدار سازد.
قیام عاشورا در طول تاریخ به نسلهای بسیار انتقال پیدا کرد و اهداف و ابعاد گوناگون آن الگوی بسیاری از جنبشها و انقلابها شد.
شیوۀ مبارزه
امام (ع) به خوبی میدانست که یاران او اندکاند و با محاسبات طبیعی نیز غلبه بر یزید امکانپذیر نیست و برای نیل به اهداف خود چارهای جز پذیرش شهادت وجود ندارد. در عین حال، امام (ع) نمیخواست که شهادت او بهگونهای باشد که به نفع یزید تمام شود. از این روی، در حد توان خود کوشید تا نیروهای خود را بسیج کند. از آنجا که امام از ابتدا شهادت خود را پیشبینی میکرد،گاه به این سخنان رسول خدا (ص) استناد میکرد تا پیروان او بدانند که سرانجام قیام آنها چه خواهد بود:
«إن الله قدشاء أن یراک قتیلاً.»
خدا خواسته تا تو را کشته ببیند.
«إن الله قد شاء أن یراهن سبایا»
خداوند خواسته تا زنان را اسیر ببیند
هنگامی که امام در مدینه حضور داشت، قبل از آنکه به سوی کربلا حرکت کند، فرزندان ابوطالب را جمع کرد و خطاب به آنها چنین گفت:
«ألا و من خرج منکم معی یقتل و من لم یخرج لن یبلغ النصر.»
آگاه باشید که هر کدام از شما که با من بیاید کشته میشود و هرکس نیاید به پیروزی نمیرسد. (ص۱۴)
در واقع، امام به یاران خود میگوید که همراهی نکردن با قیام وی مساوی است با خواری و ذلت، چراکه یزید به هیچیک از آنان رحم نخواهد کرد، همانگونه که حجاج بن یوسف ثقفی را با تهمت به زندان افکند و زنده دفن کرد.
بیعت با امام در مدینه مطرح شد و امام (ع) که میدانست بیعت نکردن او موجب شهادت وی خواهد شد، حرکت خود را از مدینه آغاز کرد. از آنجا یاران خود را جمع کرده و در روز هشتم ذیالحجه که روز ترویه است و مردم برای مراسم حج در مکه جمع میشوند، امام از حضور در مکه خودداری کرد تا مردم را با این سؤال اساسی مواجه سازد که چرا حسین (ع) در این روز مهم زیارت کعبه را ترک کرده است. از امام (ع) سؤال کردند و او در پاسخ گفت که چون من با یزید بیعت نکردهام، او جماعتی را که در زیر لباسهای احرام شمشیر مخفی کردهاند، مأمویت داده تا خون مرا در کعبه بریزند و من نمیخواهم اولا، به حرم امن الهی هتک حرکت شود و ثانیاً، ترور شوم. در همین زمان بود که کلمات نورانی زیر را بیان کرد:
خط الموت علی ولد آدم مخط القلادة علی جید الفتاة
مرگ بر گردن آدمیزاده همانند گردنبندی بر گردن دختران جوان مقدر شده است.
امام در مسیر حرکت خود به سوی کربلا خطبههای بسیاری را خواند تا گوشههایی از اهداف دشمن و ترفندهای او را برای مردم آشکار ساخت. به گفتة صدر مخاطب اصلی فریادهای امام، سکوتپیشهگانی بود که به مدارای با یزید پرداختند. سرانجام امام (ع) وارد کربلا میشود و در خطبه معروف خود چنین میگوید:
«ألا ترون الحق لایعمل به و الباطل لایتناهی عنه، لیرغب المؤمن فی لقاءالله»
آیا نمیبینید که به حق عمل و از باطل پرهیز نمیشود. در این حال مومن باید دیدار خداوندی را آرزو کند.
برخورد امام (ع) با دشمنان خود بسیار درسآموز است. برای مثال حر با وجود آنکه مانع حرکت امام شد و، در واقع، زمینههای شهادت امام را فراهم آورد، امام با او مقابله به مثل نکرد. آن هنگام که سپاه او به تشنگی مبتلا شدند، امام دستور میدهد تا به همۀ افراد سپاه وی آب بدهند. حتی دستور میدهد که اسبهای آنها را نیز سیراب سازند و به بدن آنها آب بپاشند تا از گرما رها شوند. هنگامی که وقت نماز فرا میرسد، امام به او میگوید که من با سپاه خود نماز جماعت میخوانم، تو هم با سپاه خود نماز بخوان. حر به امام میگوید: من و سپاهم پشت سر شما نماز میخوانیم. امام به نماز میایستد و یاران او نیز به امام اقتدا میکنند. نحوه برخورد امام با حر موجب میشود تا سرانجام وی به سپاه امام بیپوندد. (ص۴۳)
یکی از کارهای مهمی که امام در شب عاشورا انجام میدهد، به گفتۀ صدر غربالگری است. او از یاران خود میخواهد هرکه آمادگی مبارزه و شهادت را ندارد، از تاریکی شب استفاده و صحنۀ قیام را ترک کند. انگیزۀ امام این بود که مبادا در روز عاشورا کسی از یاران او دچار ترس و یا تردید و تسلیم دشمن شود.
از آنجا که زنهای بسیاری همراه امام بودند، حضور آنها برای امام مسئلۀ مهمی بود، زیرا همسران و فرزندان آنها در روز عاشورا کشته و خودشان نیز در دست دشمن گرفتار خواهند شد. برای امام این امر مهم بود که آیا زنان برای رویارویی یا جنگ آمادگی دارند؟ یا اینکه فرار میکنند و میگریند و تسلیم میشوند و زاری سر میدهند و جزع و فزع میکنند، و در نیتجه از ارزش نهضت حسینی میکاهند.
امام حسین میخواهد همانگونه که مردانش استوار و سربلند و قهرمانانه ایستادند، زنان او و زنان اصحابش نیز با سرفرازی و افتخار و مردانگی بایستند و سر فرود نیاورند و زاری نکنند و تسلیم نشوند. (ص۴۷)
به زعم صدر یکی از عواملی که موجب شد تا امام زینب (ع) را همراه خود بیاورد، رهبری زنان پس از شهادت خود بود. در عین حال، در شب عاشورا مطالبی را با زینب و زنان در میان میگذارد تا نهضت او از هرگونه آسیبی در امان بماند.
یکی از نکتههای مهم در شیوۀ مبارزۀ امام این مطلب است که وی جنگ را آغاز نکرد. او به سخن رسول خدا عمل کرد که میگفت:
«لا تبدأوهم قبل ان یبدأوکم»
پیش از آنکه جنگ با شما را آغاز کنند جنگ را با آنان آغاز نکنید. (ص۱۹)
این نکته در تحیلی صدر از قیام عاشورا قابل تأمل است که امام با برنامهریزی دقیق و مدیریت صحیح این نهضت را پیش برد. امام از ابتداء به گونهای برنامهریزی و مرحله به مرحله مدیریت کرد که نه تنها دشمن به اهداف خود دست نیاید که خوار و ذلیل نیز بشود. امام (ع) به همة مسائل و مشکلات واقف بود و حتی برای جلوگیری از برخی پیشامدهای احتمالی برنامهریزیهای خاص خود را داشت و در عمل نیز آنها را به طور دقیق پیاده میکرد. برای مثال اینکه پس از شهادت وی و یارانش، احساسات زنانی که پدران، همسران و فرزندان خود را از دست دادهاند، کنترل شود تا آسیبی به نهضت وارد نشود، از پیش اقدامات لازم را انجام داده بود.
نقش زنان و زینب (ع)
از نظر صدر، در تحلیل تاریخ عاشورا به نقش زنان توجه جدی نمیشود. از نظر وی زنان نقش عظیمی در این قیام داشتند. دشمن در تلاش بود تا با کشتن حسین (ع) در بیابان کربلا، بدنهای آنان را بیسروصدا در زیر شنهای روان دفن کند تا اثری از آنها باقی نماند. به گفتۀ صدر، یزیدیان امام حسین (ع) را با حیلهای هوشمندانه و با ترفندی نظامی به اعماق صحرا کشاندند؛ جایی که نه عابری میگذشت، نه بینندهای بود و نه کسی میتوانست آنچه را رخ داده است، به گوش جهان اسلام برساند. امام را به تدریج به قلب صحرا و به وسط شنهای روان کشاندند. میخواستند حسین بمیرد و زیر ماسههای روان دفن شود تا از او نام و نشانی باقی نماند. (ص۹۴)
آنچه موجب شد تا این ترفند یزیدیان خنثی شود، نقشی بود که زنان به ویژه سالار و سرور آنان یعنی زینب (ع)، پس از شهادت امام بر عهده گرفتند. آنها با حرکات حسابشدۀ خود صدای مظلومیت حسین (ع) و اهداف او را به مراکز مختلف دنیای اسلام رساندند. شهادت امام (ع) و یاران او در عاشورا، باری سنگین و اندوهی بزرگ برای زینب (ع) و یاران او بود. دشمن برای آنکه مقاومت زینب (ع) و بازماندگان شهدا را درهم بشکند، زنان و کودکان را از کنار قتلگاه عبور داد، تا با مشاهدۀ بدن همسران، پدران و خاندان خود، روحیهشان تضعیف شود. اما وقتی زینب (ع) با بدن پارهپارهشدۀ برادر خود مواجه میشود، دست به سوی آسمان بلند کرده، میگوید:
«اللهم تقبل منا هذا القربان»
خدایا این قربانی را از ما بپذیر
به گفتۀ صدر این برخورد زینب به این معناست که ما با ارادۀ خود به این میدان آمدیم و هدف ما دفاع از اسلام و مبارزه با انحرافات و کژیها بود و برای این منظور حسین (ع) را در این میدان قربانی دادیم.
زنان به «پاسداری از عزت امام حسین و نمایاندن او به عنوان مظهر قدرت» پرداختند. امام در روز عاشورا هیچگاه مانند ناتوانان در صحنة کارزار حاضر نشد، هرگز بر کشتهشدگان گریه نکرد و در مقابل مصائب گوناگونی که پیش آمد هرگز روحیۀ خود را نباخت. زینب (ع) هم پس از شهادت امام (ع) هرگز در برابر دشمنان از خود ضعف نشان نداد.
وقتی زینب در مجلس ابنزیاد حاضر میشود، ابن زیاد از او سؤال میکند که چگونه یافتی آنچه را که خداوند با برادرت کرد؟ وی چنین پاسخ میدهد:
«ما رأیت إلا جمیلاً هولاء کتب الله علیهم القتل فبرزوا إلی مضاجعهم»
به خدا سوگند جز زیبایی چیزی ندیدم. آنان مردانی بودند که خداوند مرگ را برایشان مقدر کرده بود و به سوی آرمگاهشان رفتند.
صدر در برابر برخی از مطالب مقاتل نقل اینچنین موضعگیری میکند:
من به آنچه از ناتوانیها و شیونها و نالههای امام حسین یا زنان و یا خاندان امام حسین (ع) نقل و خوانده میشود، اعتقادی ندارم. به هیچ عنوان به این مسائل اعتقاد ندارم. امیدوارم این مسائل مطرح نشود، چراکه طرح این مسائل منحرف کردن حرکت امام حسین و مأموریت اوست. هرگز ذرهای از نشانههای سستی بر حسین پدیدار نشد، نه بر او و نه بر یاران و زنانش. این رسالت بزرگی بود که حسین آن را به انجام رساند و کاری بود که حضرت زینب نیز در میان زنان انجام داد. (ص۶-۱۸۵)
یزید تلاش داشت تا امام حسین (ع) را یکی از خوارج معرفی کند که به فتنهانگیزی در میان امت اسلامی پرداخته بود. آنها با تبلیغات خود ذهنیت مردم را نسبت به مقام و منزلت امام حسین (ع) مخدوش کرده بودند. دستگاه تبلیغاتی یزید تصویری دگرگونه از شخصیت امام (ع) ارائه میداد. زینب (ع) در دوران اسارت، از کوفه تا شام هرجا که میرفت با سخنرانیهای خود مردم را آگاه میساخت. وقتی هم که مردم سخنان زینب (ع) را میشنید، در مییافتند که قاتلان شهدای کربلا، همسران و فرزندانشان هستند. در این هنگام مردم نالهها و گریهها سر میدادند و اظهار پشیمانی میکردند.
تبلیغات بهگونهای بود که پس از شهادت امام (ع) در برخی شهرها مردم جشن برپا میکنند، به مردم چنین القا شده بود که او از اسلام خارج شده بود و قیام وی سد راه وحدت مسلمانان بود. در این اوضاع و احوال، اهمیت رسالت زینب (ع) آشکار میشود و اینکه چگونه باید با همۀ تبلیغات دشمنان مبارزه کرده و سیمای واقعی امام را برای امت به خوابرفته آشکار سازد.
خطبههای زینب (ع) آنچنان تأثیرگذار بود که حتی همسر یزید به گریه و زاری میپردازد و برای شهادت امام حسین (ع) مجلس عزا برپا میکند تا جایی که یزید ناچار میشود که مسئولیت قتل امام را به گردن ابنزیاد بیاندازد. (ص۷۷) خلاصه آنکه از نظر صدر «زینب تکمیلکنندۀ نهضت و قیام امام حسین بود.» (ص ۵۶)
درسهای عاشورا
از نظر صدر عاشورا آکنده از درسهای با عظمتی است که الگوی زندهای برای همۀ افراد در همۀ اعصار است. از جمله درسهای عاشورا این است کهگاه برای بیدارسازی مردم باید جان خود را نیز فدا کرد. امام برای بیدار کردن مسلمانان خفتۀ بزرگترین جانفشانیها را رقم زد. او نه تنها جان خود را فدا کرد، بلکه همة افراد خانوادۀ خود و بنیهاشم را به قتلگاه کربلا یا به تعبیر صدر قتلگاه آزادی برد. (ص۲-۷۱)
امام (ع) در روز عاشورا فداکاری را به اوج خود رساند، حتی علیاصغر را برای شهادت به میدان آورد تا هر آنچه که دارد، تقدیم اسلام کند. صحنۀ کربلا از هر سو آماج تیر و نیزه و شمشیر بود.
آوردن طفل شیرخوار به این میدان و بوسیدن او و درخواست آب برای او به معنای به خطر انداختن اوست. (ص۱۱۸)
حماسۀ عاشورا، «عرصۀ ارزشهای انسانی است که از ایمان جدا نمیشود. ابعاد این حماسه در امتداد زندگی انسان در هر زمان و هر مکانی، دیوارهای زندان نفس را ویران میکند و میان او و همنوعانش پیوند میدهد و از او موجودی بزرگ میسازد.» (ص۱۵۸)
یکی از درسهای عاشورا این است که هرچه سپاه یزید و یزیدیان عظیم باشد و هر اندازه که عوامفریبی آنها گستردهتر باشد و هر قدر که افکار دشمن جهنمی باشد، در برابر فداکاریهای افراد مخلص تاب مقاومت را ندارد. به گفتۀ صدر، حسین (ع) در صحرای کربلا تنها در برابر سیهزار نفر نایستاد، بلکه در طول تاریخ در مقابل ستمگران بسیار ایستاد و حرکت او «اهل باطل را چون دستههای ملخ پراکنده ساخت.»
چرا از به خاک افکنده شدن امام حسین یاد میکنیم و آن را در مقاتل میخوانیم؟ نالهها و شیونهای دلخراش، ماجرا را صحنه به صحنه میخوانیم تا واقعیت را پیش رو آوریم و خطر ستمپیشگان و سنگدلیشان را دریابیم و، همچنین، ابعاد فداکاری و تأثیر آن را بفهمیم. پس ما تنها به شیون بسنده نمیکنیم و حسین را تنها شهید اشکها نمیدانیم و برآنیم که تکلیف ما فقط با عزاداری به انجام نمیرسد. اگر در تاریخ نبرد میان حق و باطل، واقعۀ کربلا را از مقطع زمانی خود خارج سازیم و آن را با گذشته پیوند دهیم، بهطور طبیعی حادثه با آینده هم پیوند میخورد. چنانکه میگوییم حسین وارث آدم و نوح و موسی و عیسی (ع) است و امام صادق و باقر و رضا (ع) میراثدار او هستند، و هر کسی با باطل میستیزد و همۀ توان و حیات خود را در راه دفاع از حق تقدیم میکند، میراثدار اوست. (ص۳۲)
از همینجاست که صدر میگوید نباید عاشورا به یک یادبود تبدیل کرد. قرائت زیارت وارث هم در جهت زنده نگاه داشتن این قیام و خارج ساختن آن از انزواست. همواره باید «میان شهادت حسین (ع) و ستیزۀ همیشگی حق و باطل پیوند برقرار ساخت.» (ص۳۰)
درس بزرگ عاشورا مبارزه با استعمار و استثمارگران است. استعمار در اشکال گوناگون سیاسی، اقتصادی و فرهنگی خود را آشکار میسازد. استعمار فرهنگی را صدر به پیروی از شریعتی، استحمار مینامد. استحمار یعنی «ستمکار عقل و اندیشه و آگاهی و احساس ستمدیده را نادیده میگیرد. در اینجا نیز نبرد پابرجاست.» (ص۳۵)
از نظر صدر، ستمگران همواره به یک صورت ظاهر نمیشوند.گاه «ستمکار جامۀ نو بر تن میکند، جامۀ انبیا و لباس دین. به دعوت جدیدی فرا میخواند و شعار دفاع از مصلحت مردم را سر میدهد.» گویی در اینجا صدر اشارهای به همان بحث نائینی در باب استبداد دینی دارد.
عاشورا یادآور این نکته است که همواره دو جبهه وجود دارد: یکی جبهۀ یزید که جبهۀ باطل و استکبار است و دیگری جبهۀ حسین (ع) که جبهۀ حق است و مستضعفین. تمام تلاش صدر این است که نشان دهد انسانها باید موضع خود را مشخص کنند: آیا در جبهه حقاند یا باطل؟
عاشورا درس عزت نفس و حفظ حقوق انسانها و کرامت انسانی را میدهد.
عاشورا یادآور این حقیقت است که «زن تکمیلکنندۀ حرکت و رسالت مرد است.» (ص ۵۶)
عاشورا یادآور این حقیقت است که «رسالت مرد بدون مشارکت زن به انجام نمیرسد و نمیتواند موفقیتآمیز باشد. هیچ مرد باعظمتی در دنیا نیست مگر آنکه پشت او زنی ایستاده باشد.» (ص۵۴)
از آنجا که «زینب تکمیلکنندۀ نهضت و قیام امام حسین (ع) بود،» باید به تربیت دختران خود و تقویت ایمان و قدرت روحی زنان توجه کنیم.
وقتی به ایمان زینب مینگریم، درمییابیم این انسانی که در برابر یزید ایستاد و گفت: «اگر چه پیشامدهای ناگوار مرا به سخن گفتن با تو کشانده، من تو را کوچک و بیارزش میشمارم.» چنین انسانی شاخهای از شاخههای درخت ایمان است....
اگر ما بتوانیم در زنانمان این نوع ایمان و این نوع قدرت روحی را پدید آوریم، میتوانیم از آنان قهرمان بسازیم.
ما در نبرد بزرگ و سرنوشتساز خود و در مبارزات حیاتی شخصی یا عمومی، نیازمند آنیم که زنانی قهرمان بسازیم تا در خانهها به تربیت فرزندان بپردازند و اگر جنگی رخ داد، گریه و زاری نکنند، ما به چنین زنانی نیاز داریم. بنابراین، در این نبردها چارهای نداریم جز اینکه روح ایمان را در درون خود و زنانمان تقویت کنیم. (ص۵۶)
عینیت عاشورا
مطالعۀ قیام عاشورا برای شخصیت مبارزی چون صدر حاوی درسهای بسیاری برای رسالت او است. درسهایی که فقط در ذهن او جای ندارد، بلکه در عمل او تجلی پیدا میکند. او از عاشورا این درس را میگیرد که باید «حضور مصمم و درخواستی حقجویانه» در جنوب لبنان داشته باشد. وی هدف خود را «بازگرداندن حق شهروندان» میداند. از نظر وی شیعیان جنوب لبنان، شهروندانی شریف و وطنپرست هستند که باید از حقوق اساسی خود برخوردار شوند. آنها به دنبال این هستند تا لبنان به صورت کشوری درآید که بر اساس عدالت اداره شود تا همۀ افراد آن – چه شیعه و چه غیرشیعه و در مجموع همۀ محرومان- به حقوق خود دست یابند. دفاع از حقوق همة انسانها و آبادی همۀ شهرها و روستاها و همزیستی میان گروههای مختلف از مهمترین اهداف صدر بود که به گفتۀ خودش از تحلیل قیام عاشورا به دست آورده بود. او برای همۀ گروهها، کرامت و عزت و به ویژه برای محرومان و آوارگان، زندگی آبرومندانه را خواستار بود. (ص۲۴)
صدر مسائل جنوب لبنان و مصائب آن را با حادثۀ عاشورا مقایسه میکند تا به امت اسلامی گوشزد کند که باید مانند یاران امام (ع) در راه نیل به اهداف خود همۀ سختیها و دشواریها را تحمل کرد. او بهگونهای سخن میگوید که مردم را به حرکت در آورد:
این زندگی نیست، برادران، بلکه مرگ تدریجی است. زندگی با گرفتاری و خواری و کینهتوزی و مصیبت و منتظر حرکت دیگران ماندن تا آنان سرنوشت ما را تعیین کنند، زندگی نیست، مرگ است. (ص۷-۶۶)
صدر در جایجای بحثهای خود در باب عاشورا به مسائل جهان اسلام به ویژه مشکلات لبنان و فلسطین میپردازد. وی مباحث مربوط به عاشورا را انتزاعی مطرح نمیکند، بلکه در متن تاریخ امروز آنها را تحلیل میکند. البته، او تفسیر امروزی از عاشورا ارائه نمیدهد، یعنی حوادث آن را از زمینه و احوال خاص آن دوران جدا نمیسازد. او از اهداف و شیوههای مبارزه و سایر ابعاد آن برای حل مسائل امروز مسلمانان بهره میگیرد. از نظر وی عاشورا یک فرصت است، آنهم برای تغییر اوضاع و احوال زندگی فردی و اجتماعی مسلمانان. از نظر وی اینکه برخی از مسلمانان از کمالات نفسانی برخوردار نیستند؛ فاقد عزت و افتخار در جهان هستند؛ برای زندگی خود آرمانی ندارند و حتی به تعلیم و تربیت درست فرزندان خود نمیپردازند و از همه مهمتر وحدت خود را حفظ نمیکنند، نشاندهندۀ دوری آنها از فرهنگ عاشوراست.
معیار حسینی بودن
نهضت حسینی الگوی تام و تمام برای همۀ انسانهای آزاده است. کسانی که میخواهند پیرو راستین حسین (ع) باشند باید بدانند که او برای چه کشته شد؟ یعنی هدف امام از شهادت چه بود تا در مسیر آن هدف حرکت کنند. از آنجا که هدف حسین (ع) تحقق آموزههای دینی در فرد و جامعه بود، پس هرچه فردی دیندارتر باشد، بیشتر در مسیر امام حرکت کرده و به همان نسبت نیز در جهت پیروزی آن نهضت گام برداشته است.
پیرو راستین حسین (ع) باید در جهت اصلاح خود و حذف ابعاد منفی وجود خویش گام بردارد. پیرو حسین نمیتواند بگوید که از میان بردن عادات زشت و ادای واجبات کاری دشوار است، زیرا «هر چقدر هم این کارها دشوار باشد، حسین دشواریها و سختیهای بیشتر را تحمل کرده است.» (ص۶۲)
پیرو راستین حسین (ع) باید در زندگی و رفتارهای خود بازنگری کند، مسیرهای تازهای را برای رفتار و سلوک خود برگزیند. وی باید تلاش کند تا به اوج فداکاری و بخشش و وفاداری و خدمت به دیگران دست یابد.
حسینی بودن به این معناست کهگاه انسان باید بر خلاف «مدها و جریانها و موجهای اجتماعی» گام بردارد. همانگونه که امام (ع) بر خلاف جریان جامعۀ خود حرکت کرد. (ص۸۵)
لازمه حسینی بودن آن است که انتقام خون حسین (ع) گرفته شود، یعنی باید به خونخواهی او پرداخت و این خونخواهی نیز در طول تاریخ امری پیوسته و همیشگی است.
خونخواهی امام حسینی یعنی مبارزه با باطل و ظلم و انحراف و یاری کردن حق و دفاع از آن، یعنی نیکو کردن اخلاق و حل مشکلات و صاف کردن دلها، خونخواهی امام حسین به آمادگی عمومی برای بهبود وضع اجتماعی و بهبود وضع دفاعی در برابر دشمن حسین و دشمن خدا، اسرائیل است. در زمینۀ فردی نیز هریک از ما میتواند با بهتر کردن وضع اخلاقی و دینی خود، امام حسین را یاری کند.» (ص۸۰)
با توجه به تحلیلی که صدر از نهضت عاشورا دارد، نگاه خاصی به مجالس سوگواری و گریه برای امام (ع) دارد. به صراحت میگوید:
من حسینی را که کشته شده است تا من گریه کنم، نمیشناسم. (ص۱۰۷)
گریه برای امام باید در جهت شناسائی اهداف و آرمانهای او باشد. سوگواری باید در جهت تربیت قهرمانانی باشد که در برابر ستمگران بایستند و سخن حق را بر زبان جاری سازند. گریه بر حسین (ع) نباید در جهت تخلیه و ناراحتیها و هیجانات روحی باشد.
گریه بر امام حسین برای آن است که حسین را به یاد ما بیاورد تا موضع او و قهرمانیهای او را دریابیم و از او پیروی کنیم. مقتلخوانی برای آن است که عواطف ما را برانگیزد. تا در کنار عقل خود و در برابر دشمن بایسیتم و با ستمگران مبارزه کنیم. (ص۱۱۰)
سوگواری امام حسین افراد خوار و ذلیل پرورش نمیدهد، گریهکننده پرورش نمیدهد. عزای امام حسین انسانهای حسینی پرورش میدهد، انسانهایی که همانند امام حسین سکوت کردن در برابر ستمگر را رد میکنند. زنانی پرورش میدهد همچون زینب که پیکر برادرش را بلند میکند و میگوید: «خدایا این قربانی را از ما بپذیر.» آیا این گریه است؟! (ص۱۱۱-۱۱۰)
* همۀ ارجاعات به کتاب سفر شهادت با این مشخصات کتابشناسی است: صدر، موسی، سفرشهادت، چاپ اول: موسسه فرهنگی تحقیقاتی امام موسی صدر، تهران، ۱۳۹۱.