برای او گفتوگو با دیگری از هر دین و مذهب و مشربی تفننی روشنفکرانه یا احساس افتخار و رضایت سطحی نیست بلکه او همۀ اعضای جامعه را شایسته مشارکت برای تصمیمگیری در سرنوشت خود میداند و راهی غیر از همفکری و مشارکت و گفتوگوی همه نمیشناسد. ا
«ما هم اینک در پیشگاه تو و در خانهای از خانههای تو، در ایامِ روزه، به خاطر تو گِرد آمدهایم. دلهای ما به سوی تو پر میکشد و خردهای ما نور و هدایت را از تو میگیرد. تو ما را فراخواندهای تا در کنار یکدیگر در خدمت به خلق گام برداریم و بر کلمۀ سواء برای خوشبختی بندگانت اتفاق کنیم. به سوی درگاهت روی آوردهایم و در محراب تو نماز گزاردهایم. براى انسان گرد آمدهایم، انسانی که ادیان براى او آمده اند، ادیانى که یکى بوده اند و هرکدام ظهور دیگرى را بشارت می داده است و یکدیگر را تصدیق می کرده اند. خداوند، به واسطۀ این ادیان، مردم را از تاریکیها به سوى نور بیرون کشید و آنان را از اختلافاتِ ویرانگر نجات داد و پیمودن راه صلح و مسالمت آموخت. ادیان یکى بودند، زیرا در خدمتِ هدفى واحد بودند؛ دعوت به سوى خدا و خدمتِ انسان. و این دو نمودهاى حقیقتى یگانه اند.»
اگر تاریخ کلیسای کاتولیک را بررسی کنیم در مییابیم که تاکنون آیین یا منسکی از مناسک اصلی دین مسیحیت به یک روحانی غیر مسیحی و غیرکاتولیک سپرده نشده است مگر به امام موسی صدر آن هم در سال ۱۹۷۵میلادی، روز ۱۹ فوریه مطابق با ۳۰ بهمن ۱۳۵۳.
در این روز کلیسای کبوشیین بیروت منسک ایراد خطبههای موعظۀ آغاز ایام روزه را به امام موسی صدر میسپارد تا فضای کلیسا و مسیحیان را سرشار از معنویت و روحانیت و انسانیت سازد.
این دعوت و این اتفاق تاریخی تصمیمی از سر هیجان یا مناسبات سیاسی و یا ناگهانی نبوده است، بلکه ناشی از شناخت و اعتمادی است که رهبری مسیحی و جامعۀ مسیحیت نسبت به اندیشه و شخصیت امام موسی صدر طی چندین سال و از خلال همکاری و همفکریهای بسیار پیدا کرده بود.
این اتفاق تاریخی اگر در تاریخ کلیسا منحصر به فرد است، در تاریخچه فعالیتهای امام موسی صدر منحصر به فرد نیست. با بررسی فعالیتها و آثار و اقدامات امام موسی صدر درمییابیم که زندگی وی مشحون از اینگونه اتفاقاتی است که باعث میشود او را نماد گفتوگو و همزیستی بین ادیان و تقریب بین مذاهب و تفاهم میان انسانها بسازد. امام صدر نه تنها با کلیسا یا جامعۀ مسیحی که با نهادها و مجامع و شخصیتهای اسلامی غیرشیعی نیز رفتاری مشابه دارد.
او از پوسته رنگ و فرهنگ و زبان و ملیت و دین عبور میکند و به مغز یا هستۀ وجودی انسان میرسد. در چنین نقطهای هیچ چیزی به اهمیت سرنوشت انسان و به ارزش عزت انسان نیست.
هرکس زندگی امام را از آغاز تا لحظۀ ربوده شدن مرور کند درمییابد که لحظه لحظۀ آن از تار و پود کرامت و گفتوگو بافته شده و هر لحظۀ آن را که دست بگذاری آهنگ گفتوگو و تفاهم و همدلی میشنوی. امام صدر به ارتباط و گفتوگو و همکاری و همفکری با پیروان ادیان و مذاهب دیگر اعتقاد دارد و این باور از عمق اعتقاد او به انسان و کرامت و آزادی و شرافت انسان و غایت ادیان سرچشمه میگیرد.
برای او گفتوگو با دیگری از هر دین و مذهب و مشربی تفننی روشنفکرانه یا احساس افتخار و رضایت سطحی نیست بلکه او همۀ اعضای جامعه را شایسته مشارکت برای تصمیمگیری در سرنوشت خود میداند و راهی غیر از همفکری و مشارکت و گفتوگوی همه نمیشناسد. او معتقد است که «سیاست محروم کردن برخی مردم یا برخی مناطق از فرصتها و نگاه داشتن مردم در جهل و بیسوادی و محروم کردن آنان از فرصتهای تحرک و توسعه، همه و همه از شکلهای مختلف سلب آزادی و درهم کوباندن توانمندی انسان است.»
برای او گفتوگو هم هدف است و هم وسیله، هم روش است و هم نتیجه. برای او گفتوگو ضرورت است و فریضه تا جایی که معتقد است راهی جز گفتوگو نداریم.
با چنین اعتقادی به گفتوگو است که امام صدر به لیبی میرود تا گفتوگو کند و برای کاهش درد و رنج ناشی از آتش جنگ و برادرکشی و نهایتاً حفظ کرامت انسان اقدام کند. اما حکومت لیبی او را میرباید و ما را از نعمت حضور و اقدامات او محروم میکند.
امروز بیش از آن زمان به گفتوگو و به امام صدر نیاز داریم.