گفتوگو با مخالفان فکری و عقیدتی یا همکیشانی که مانند ما رفتار نمیکنند و بهطور کلی تبلیغ دینی، هنر بزرگی است که البته از هر کسی انتظار نمیرود. واقعیت آن است که حتی در میان نخبگان، اهمیت این موضوع و آثار آن شناخته شده نیست، یا حداقل بروز و ظهوری (در مقام اثبات) ندارد. این درحالی است که قرآن با تعجب میپرسد: «کیست خوشگفتارتر از آنکس که به سوى خدا دعوت نماید؟» (فصلت، ۳۳). پیامبر خدا (ص) به امیرمومنان (ع) فرمود: «اى على! اگر خداوند به دستان تو انسانى را هدایت کند، از آنچه خورشید بر آن تابیده و غروب کرده، براى تو بهتر است و براى توست ولایت او، اى على!» (الکافی، ج ۵، ص ۲۸).
استاد شهید مرتضی مطهری مقام و ارزش تبلیغ را حتی با مقام افتاء و مرجعیت مقایسه میکند و میگوید: «بعضى از مسائل هست که ما بهحق، ارزش آن مسائل را درک کردهایم... مثلاً امر افتاء و فتوا دادن. خوشبختانه تا حد زیادى، لااقل نود و پنج درصد جامعه ما مىشناسند که افتاء کارى است سنگین و در سطح بسیار بسیار بالا. نه افرادى زود جرأت مىکنند که چنین ادعایى کنند و نه اگر افراد خوشاشتهایى این ادعا را کردند، جامعه زود مىپذیرد. جامعه این را احساس کرده که سطح این کار بالاست. ولى مسئلۀ دعوت مردم به سوى حق، مسئلۀ تبلیغ مردم، مسئلۀ ارشاد و هدایت مردم، مسئلۀ حرکت دادن مردم به سوى خدا که سخن، سخن حرکت دادن است [سطح آن شناخته نشده است.]» (سیرۀ نبوی، در مجموعه آثار، ج ۱۶، ص۱۴۰).
همین غفلت بیدلیل موجب آن شده است که در میان ما مسلمانان، مصلحان اجتماعی موفق، به اندازه بایسته ظهور نکرده باشند؛ چرا که شرط نخست اصلاح جامعه، برخورداری از هنر گفتوگو و مهارتهای تبلیغی است. با این حال، باید امام موسی صدر را از موفقترین چهرههای شیعی دانست که توانسته است هنر گفتوگو، تبلیغ دین و دعوت انسانها به درک متقابل و همزیستی مسالمتآمیز را به نمایش بگذارد؛ آنهم در افقی فراتر از مرزهای جغرافیایی و اتفاقاً در جامعه متکثر و بحرانزدهای مثل لبنان آن روزگار.
شناخت رمز موفقیت وی و الگوبرداری از آن، البته مستلزم مطالعهای عمیق در مبانی فکری و سیرۀ عملی آن بزرگوار است؛ اما در این فرصت کوتاه به چهار اصل مهم در اندیشه و عمل وی اشاره مینمایم با این امید که باب تحقیقی مناسب را بگشاید.
۱- اعتقاد و التزام عملی به کرامت و آزادی انسان
نخستین شرط لازم برای برقراری گفتوگوی موفق با دیگران، خصوصاً اگر دارای عقاید متفاوت باشند، باور قلبی به ارزش انسان و احترام به قدرت انتخاب او است. چنین باوری موجب میشود که نحوۀ ارتباطگیری صحیح و توأم با ادب انسانی باشد، از درشتگویی و تحمیل اجتناب شود، اقناع در اولویت قرار گیرد و صبر و بردباری لازم فراهم آید. امام موسی صدر، انصافاً چنین بود. از نظر او که البته مبتنی بر آموزههای ناب وحیانی است، انسانها همه خوب و بر فطرت پاک خلق شدهاند. چه بسا منافع شخصى و فساد محیط از بروز آثار این فطرت جلوگیرى مىکند و انسان مرتکب ظلم یا فساد مىشود ولى حتى در همان حالت، فطرت وى او را به صلاح دعوت مىکند. گاهى منافع مادی انسان را از تشخیص خوب و بد بازمىدارد و حتى در داورى به اشتباه مىاندازد ولى در مواردى که منافع مادى وجود نداشته باشد، حکم فطرت، کاملاً واضح خودنمایى مىکند. همین فطرت سبب پیروزى حق در جهان، سبب بهوجود آمدن افکار عمومى، و سبب ایجاد وجدان جهانى مىگردد و بالاخره همین فطرت ضامن پیروزى پیغمبران در دعوت مردم به حق مىگردد. (امام موسی صدر، نای و نی، ص ۵۴).
در چنین نگاهی، مراقبت از نوع و لحن گفتوگو طبیعی است و به همین جهت «در بسیاری از آموزشهای اسلامی بر تکریم گفتارِ انسانی، به اعتبار آنکه جزئی از وجود اوست، تأکید شده و به همین سبب، صیانت از سخن انسان را بر او واجب کرده است. اسلام کلام سنجیده و پسندیده و قول سدید را کلید بهرهمندی از خیر و خوبی و دفع زشتی و شر بهشمار میآورد.» (همان، ص۸۳).
این ویژگی او تنها در سخن نیست که در عمل نیز چنین است. از میان همۀ نمونهها به دو مثال اکتفا میکنم؛ دو مثالی که اتفاقاً مورد نیاز ما و قابل مقایسه با سیره ما است: یکی تظاهر به ضدارزشی مانند روزهخواری و دیگری بدحجابی و بیحجابی. امام موسی صدر در برههای از زمان با مشکل بیحرمتی به ماه مبارک رمضان روبهرو بوده، اما چه واکنشی از خود نشان داده است؟ او خود تعریف میکند که: «بنده با همین دانشآموزان و جوانان فرهنگى قبل از ماه رمضان، به همراه هیئتى از محترمین شهر، در خیابانها راه افتادیم. قهوه خانهها و میهمانخانهها و کبابیها را ملاقات کردیم و نزد آنها نشستیم و چاى و قلیان صرف کردیم و از آنها براى حفظ ظاهر رمضان و رعایت ادب در معابر عمومى کمک خواستیم و با لطف خدا توفیق مراعات این شعار بزرگ اسلامى را نیز یافتیم. در این اقدام، جوانهایى با ما بودند که در سال قبل چه بسا از تظاهر به روزهخوارى باکى نداشتند.» (امام موسی صدر، نای و نی، ص۶۹).
همچنین هنگامی که خانم حنان معلوف، خبرنگار مسیحی روزنامه النهار، برای یک مصاحبه با امام موسى صدر روسری بر سر میکند، زیرکانه میپرسد: «آیا من که این روسرى را به سر کردهام، منافق هستم؟» امام موسی صدر، پاسخی زیرکانهتر میدهد: «خیر. شما منافق نیستید. این پوشش شما تنها لباس خاص و رسمىای است که براى دیدار با یک روحانى از آن استفاده مى-کنید. شما یکى از تکالیف دینى خود را رعایت کردهاید و همین مراعات شما، بر احساس انسان متدین و در نتیجه بر اندیشه او که از موقعیتهاى معین و خاصى منتجشده، بسیار تأثیر مىگذارد. تنها زن مسلمان نیست که در برابر عالمان دین حجاب را رعایت مىکند، بلکه همه کسانى هم که به کلیساى پطرس قدیس در رم مىروند نیز حجاب را رعایت مىکنند.» معلوم است که این پاسخ های آکنده از حکمت و احترام تا چه اندازه بر مخاطب نکتهسنج اثر خواهد گذاشت. برای همین است که خانم خبرنگار اعتراف میکند که: «شما مرا قانع کردید. من الآن روسرى را برنمى دارم.» (همان، ص ۲۲۷).
۲- عشق به انسان و تلاش برای عدالت رفاه همگانی
تبعیض دشمن اعتقاد و اعتمادسوز است. نمیتوان حقوق و کرامت بشر را نادیده گرفت یا بهطور تبعیضآمیز اجرا کرد، و آنگاه از آنان خواست که به مرام و راه ما بگرایند. باور به کرامت انسان ایجاب میکند که به حقوق و رفاه مخالفان نیز احترام نهیم و حتی دشمنی با دیگران باعث نادیده گرفتن دادورزی نگردد؛ وَلاَ یجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلاَّ تَعْدِلُواْ اعْدِلُواْ هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى وَاتَّقُواْ اللّهَ إِنَّ اللّهَ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ (مائده، ۸).
امام موسی صدر، چون چنین نگرشی داشت، حتی همۀ ادیان را در خدمت انسان میدانست و میگفت: «ادیان یکى بودند، زیرا در خدمتِ هدفى واحد بودند: دعوت به سوى خدا و خدمتِ انسان. و این دو نمودهاى حقیقتى یگانه اند. و آنگاه که ادیان در پى خدمت به خویشتن برآمدند، میانشان اختلاف بروز کرد. توجه هر دینى به خود آنقدر شد که تقریباً به فراموشىِ هدفِ اصلى انجامید. اختلافات شدت گرفت و رنجهای انسان فزونى یافت» (امام موسی صدر، ادیان در خدمت انسان، ص ۱۶). این تعبیر را ساده نینگارید. همین نگاه است که یک روحانی بلندپایه شیعه را به کلیسای کبوشیین بیروت میکشاند تا بگوید: «خدایا، تو را شکر میگزاریم که ما را به عنایتت موفق داشتى و به هدایتت گردآوردى و با مهربانیات دلهای ما را یکى کردى... براى انسان گرد آمده ایم، انسانی که ادیان براى او آمده اند، ادیانى که یکى بوده اند و هرکدام، ظهور دیگرى را بشارت میداده است و یکدیگر را تصدیق میکرده اند. خداوند، به واسطه این ادیان، مردم را از تاریکیها به سوى نور بیرون کشید و آنان را از اختلافاتِ ویرانگر نجات داد و پیمودن راه صلح و مسالمت آموخت.» (همان، ص ۱۶).
همین نگرش است که باعث میشود از میان همه تعالیم مسیح (ع)، این جمله را برگزیند و فریاد زند: «هرگز، هرگز! محبت خدا با دوست نداشتن انسان جمع نمیشود.» و صداى او در جانها میپیچد و ندایى دیگر از پیامبر رحمت (ص) اوج میگیرد که: «به من ایمان نیاورده است کسى که سیر به بستر خواب رود، اما همسایه اش گرسنه باشد.» (همان، ص ۱۸).
۳- حُسن رفتار و طیب کلام
دیگر شرط موفقیت در گفتوگو و تبلیغ دین، گفتن سخن خوب و خوب سخن گفتن با دیگران است. هم مضمون سخن و هم لحن آن نباید در تعارض با احترام به شخصیت مخاطب باشد؛ فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ کُنتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِکَ... (آل عمران، ۱۵۹).
امام موسی صدر این درس را به خوبی از شریعت و فطرت خود فراگرفته است و به همین جهت است که به صراحت اعلام میکند که حتی «اهل کتاب از جانب مسلمانان مستحق چیزی جز جدال احسن نیستند، نه ضرب و نه طعنه، نه جنگ و نه قطع رابطه و نه حتی درشتی و خشونت در بحث؛ بلکه وظیفۀ ما است که به آنان بگوییم: «آمَنَّا بِالَّذِی أُنزِلَ إِلَینَا وَأُنزِلَ إِلَیکُمْ وَإِلَهُنَا وَإِلَهُکُمْ وَاحِدٌ» و حتی بیشتر از این، بر ما است که بگوییم: همه ما تسلیمشدگان به خداوندیم.» (امام موسی صدر، حدیث سحرگاهان، گفتارهای تفسیری، ص ۲۶۸). این در خصوص برخورد با اهل کتاب است، چه رسد به مردم و خصوصاً جوانهای مسلمانی که احیاناً در همه موارد مانند ما نمیپوشند و نمیاندیشند!
او با دلی پرسوز و گداز میگفت: «آقایان عزیز، اگر با خشونت و تصلب بخواهیم مردم را به حفظ حدود خود مجبور سازیم تا در برابر ما آزادى رفتار، آزادی گفتار و آزادى سؤال، مناقشه و مباحثه نداشته باشند، خود را از حقیقت دور و معالجات فرضى و خیالى و پیشنهادات تخیلى کرده ایم. مصلح، قبل از هرچیز باید واقعیتها را هرچه هم تلخ باشند، درک کند. (مقاله ذوق و ابتکار در دعوت، امام موسی صدر، نای و نی، ص ۵۷).
این معلم بزرگ گفتوگو و تبلیغ دینی معتقد بود: «بر علمای دین است که به خود آیند و از خود طاغوتهایی نسازند که نسخۀ برابر اصل حکام باشند و از سیاستمداران و دولتمردان در رفتارها و فخرفروشیهایشان پیروی نکنند. بشر از این حکام و تفرعن و خودنماییهایشان خسته شده است و از این بزرگان، دربانها، سازمانها، ماشینها و کاخهایشان در عذاب است. بشر کسی را میخواهد که به او مهر ورزد، دست بر قلبش بکشد، عرقش را خشک کند و با او زندگی کند. اگر برای خود، یعنی علمای دین، اوضاع و احوالی چون اوضاع و احوال اهل دنیا پدید آوریم، آخرین امیدِ آینده را نابود کردهایم، آخرین امیدِ باقیمانده از زندگی ملتها. (امام موسی صدر، ادیان در خدمت انسان، ص ۵۵).
او «دربارۀ وظیفۀ علما» در جهان معاصر میگفت: «فکر میکنم همینکه حقیقت ناب اسلام را برای مردم بیان کنند، کافی باشد. وقتی حقیقت اسلام با زبانی مناسب و نرم مطرح شود، خودِ جوامع و مسلمانان پیش از همگان درخواهند یافت درمان همه گرفتاریها، مشکلات و عقبماندگیهایشان در اسلام است. بنابراین، وظیفۀ علما در زمان حاضر ارائه درست و مخلصانه اسلام با قلب و زبان است، به گونهای که از رهگذر عجز و ناتوانی اسلام در پی مجد و عظمت خود نباشند.» (امام موسی صدر، روح تشریع در اسلام، ص ۱۵۶ و ۱۵۷).
۴- هماهنگی گفتار و کردار، حقیقت واقعیت
چهارمین پیش شرط موفقیت در گفتوگو و جذب دیگران، دعوت با عمل قبل از دعوت با زبان است؛ کُونُوا دُعَاةَ النَّاسِ بِأَعْمَالِکُمْ وَ لَا تَکُونُوا دُعَاةً بِأَلْسِنَتِکُم... (بحارالأنوار، ج ۵، ص ۱۹۸). نه تنها عمل شخصی مبلغ دینی باید نمایانگر صحت دعوت وی باشد، بلکه واقعیتهای اجتماعی نیز باید تأییدکننده شفابخش بودن نسخهای باشد که او میپیچد. این گفتۀ امام موسی صدر در نهایت اتقان است که «دعوت، اگر صحیح و توأم با عمل نباشد و وضع اجتماعىِ دعوت کننده یا هم مذهبان او بد باشد، کم اثر خواهد بود. اصولاً یکى از بزرگترین دلایل براى بطلان ادعاى دعوت کننده، همان وضع اجتماعى اوست. آخر چهطور ممکن است که مردم، ادعاى مسلمانى را که اسلام را ضامن سعادت دنیا و آخرت مىداند باور کنند، درحالى که فقر، جهل، مرض و کثافت آنها را فراگرفته است و اخلاق تجار، روش جوانان، معامله زنان و رفتار سیاستمداران همه فاسد و منحرف باشد؟! این خود سند بىاعتبارى مدعاى هر دعوتکنندهاى است.» (امام موسی صدر، نای و نی، ص ۵۵).
او با دلی پردرد میپرسید: «کدامیک از حرکتهای دنیای معاصر برخاسته از دین است؟ کدامیک از موجهای جامعه، کدامیک از تمدنهای جهان، کدام تحول تاریخی، کدامیک از سیرهها و روشهای ما، کدام لباس پوشیدن ما رنگ و بوی دین دارد؟ دین از صحنه زندگی ما غایب است. در زندگی عادی ما اصلاً حضور ندارد. تنها شبح، شکل و رنگ آن باقیمانده است. اگر نمیخواهیم خود را بسازیم و اگر بر اساس دین حرکت نمیکنیم، دیگر چرا آبروی دین را میبریم؟ چرا دین را نادرست جلوه میدهیم؟ دینِ صحیح این است که هریک از ما به محمد کوچک و علی کوچک تبدیل شود و کار و تلاش کند. دین این است و غیر آن لغو و پوچ. راه بسته نیست، به هیچوجه؛ میتوانیم شروع کنیم و بهتدریج بکوشیم تا دیگران را برای خدا دوست بداریم و با دیگران برای خدا دشمنی کنیم. اندکی برای خدا کار کنیم، برای خدا از کسی طرفداری کنیم، اندکی صدایمان را برای خدا بالا ببریم و همۀ این امور اینگونه پیش رود.» (امام موسی صدر، انسانِ آسمان، ص ۹۳).
بر اساس چنین بینش درستی است که او همراهی با مردم در مشکلات و سختیها را وظیفۀ مبلغان دین میدانست. با مردم محروم مینشست، با آنان سخن میگفت و برای تسکین آلام نیازمندان مؤسسه خیریه میساخت و میگفت: «باید دست مردم را در سختیها بگیریم و هدایت کنیم. باید نظرِ خود را در هر زمینهای اظهار کنیم و به هر سؤالی پاسخ دهیم. حال که دین از زندگی عادی بشر بهدور است، علمای دین باید خود الگو باشند.» (امام موسی صدر، ادیان در خدمت انسان، ص ۵۵).
بیهوده نیست که میگویم انسان امروزی بیش از هر روز دیگر، به بازگشت امام موسی صدر و رواج اندیشههای او نیازمند است... بمنه و کرمه انشاءالله.