انسان چون حس میکند که مستظهر به غیب و مطمئن به خدا و متکی به مطلق است، احساس نیرومندی میکند و علم، صنعت، نظام اجتماعی و اقتصادی، فلسفه، هنر و تجربههای دیگر را چون آفریدهها و ابزار به کار میگیرد؛ با اطمینان و آرامش به زندگی ادامه میدهد.
ایمان به غیب، در حقیقت رکن اساسی دین است. فرق است میان دین و علم، اگرچه هماهنگ و همکار باشند. همینطور میان دین و فلسفه و میان دین و تکنولوژی و میان دین و علم اخلاق نیز تفاوت وجود دارد. ویژگی اساسی دین غیبی بودن آن است. ایمان به غیب اصل اول دین است و حتی اصول و فروع دین، هر قدر که علمی و منطقی و پیشرفته و نزدیک با عقل بشر باشد، باز هم غیبی است. و این بدان علت است که ایمان به غیب تنها اصلی است که انسان را در زندگیاش استوار میدارد.
تکیه کردن به علم، یا فلسفه، صنعت، اخلاق، تجربه یا هر چیز دیگری که ساختة بشر است، او را به راحتی و آرامش نمیرساند، چون علم، فرهنگ، فلسفه یا هنر ذاتاً کامل نیست ولی انسان همواره در حال تکامل است و علم و صنعت و اخلاق و تجربة او روزافزون است و در هر تکامل، سستی و ناپایداری است، چرا که اگر امروز درمانی برای مرضی یا علتی برای معلولی یا راهی برای کشفی مییابیم یا وسیلهای برای حل معضلی اجتماعی یا ساختاری برای اصلاح امور اقتصادی و اجتماعی به دست میآوریم، چه بسا همة آنچه امروز آن را کامل میپنداریم فردا به چیز جدیدی دربارة آن یا مشابه آن میرسیم. این، یعنی ایمان و اطمینان و یقین به این امور علمی و هنری و فلسفی و قانونی، ایمانی نسبی است.
ما بدانها اعتماد میکنیم چون این بهترین درمانی است که بشر تاکنون به آن دست یافته است. به این ساختار اعتماد میکنیم چون بهترین روشی است که بشر در تجربة خود تاکنون به آن رسیده است. بسا آنچه امروز آن را مفید میپنداریم، فردا دریابیم که به زیان ماست. این طبیعت همة دستاوردهای بشری است. بنابراین اعتمادِ مطلق انسان به دستاوردها و ساختههای خود ممکن نیست. و این به تعبیر دین بتپرستی است و هیچ یک از اینها جای «الله» را نمیگیرد. اطمینان و اعتماد تنها بر مطلق همیشگیِ ثابت فراگیر و جاودان ممکن است و این تنها خداست. قرآن کریم میفرماید: «... ألا بِذِکرِ اللهِ تَطمَئنُّ القُلُوبُ» [۱].
بیشک انسان چون حس میکند که مستظهر به غیب و مطمئن به خدا و متکی به مطلق است، احساس نیرومندی میکند و علم، صنعت، نظام اجتماعی و اقتصادی، فلسفه، هنر و تجربههای دیگر را چون آفریدهها و ابزار به کار میگیرد؛ با اطمینان و آرامش به زندگی ادامه میدهد. این از نظر تربیتی اثر فراوان و بزرگی دارد. انسان نباید امور نسبی را جای خدا و مطلق قرار دهد.
از اینجا به این اصل میرسیم که علم و صنعت و تجربههای بشری هر چند تکامل یابند، نمیتوانند در نفس انسان جای الله را بگیرند. خدا در پسِ خاطر انسان قرار گرفته است، ولی علم از جانب انسان صادر میشود و به سوی زندگی رهنمون است. پس انسان میان خدا و آفریدههای خود قرار دارد. انسان مخلوق خداست که برای خود آفریدهها و ساختهها و تجربههایی دارد.
الله در زندگی انسان جایگاهی دارد که هیچ چیز دیگر نمیتواند جانشین آن شود. اگر انسان بخواهد علم، صنعت، نظام یا تجربه را جانشین الله کند در پریشانی همیشگی به سر میبرد. این همان حالت درونی است که انسان معاصر در آن به سر میبرد و شایسته است با این فرمودة خداوند مخاطب قرار گیرد که: «... قال أَتَعبُدُون ما تَنحِتُونَ» [۲]؛ چرا که انسان که مخلوق خداست، علم و فلسفه و تجربه را خلق میکند. بنابراین ایمان به غیب در زندگی انسان نقشی اساسی ایفا میکند که نمیتوان از آن بینیاز بود.
------
[۱].... آگاه باشید که دلها به یاد خدا آرامش مییابد.» رعد (۱۳)، ۲۸.
[۲]. گفت: آیا چیزهایی را که خود میتراشید میپرستید؟ صافات (۳۷)، ۹۵.