آبان ماه، جاده بیروت به صور پر بود از پوسترهای پنجاه ساله شدن مؤسسات امام موسی صدر.
وارد صور که میشوی، چند خیابان را که میگذرانی، به خیابانی میرسی که نزدیک دریاست. ادامه خیابان را که میروی، تابلوی موسسات را میبینی. وارد محوطهای میشوی با ساختمانهای سفید کوتاه و فضای سبز زیاد که همه جا را گرفته و نخلهای بلند. اول یادت نمیآید که از این فضاهای سبز جای دیگری در لبنان ندیدهای. وقتی که میگویند تازه متوجه میشوی. لبنان پارک و فضای سبز، آن طور که ما در ایران داریم، ندارد. فضای سبز اینجا هم ایده و کار نجاد شرفالدین هست، مدیرعامل فعلی مؤسسات و کوچکترین پسر رباب خانم صدر/ شرفالدین.
سمت راست ساختمان اداری است، دفتر رباب خانم. میرویم داخل. از در که وارد میشوی اول سالن بزرگی میبینی با حوضی در وسط که دورتادورش اتاق است. ـ بعدا میفهمیم که این کار پیشنهاد رباب خانم است به یاد معماری ایانی و حوضهای خانههای قدیمیاش. ـ دست راست اتاق رباب خانم است، میزبان ما. اتاقی بزرگ که دو طرفش پنجرههایی به محوطه موسسه. میز رباب خانم کنار در اتاق است و همه منظره بیرون روبهرویش. رباب خانم، لُؤَی و نجاد، پسرانش، فریده خانم همسر آقای لؤی و محمود کرباسچیان، از همکاران مرکز امام موسی صدر، در دفتر هستند و منتظر ما.
روی میز رباب خانم حجم زیادی کاغذ و پوشه است که همه خیلی منظم روی هم چیده شده. با عکسی از جوانیهای امام و پشت سرش، روی میزی دیگر، قابها و عکسهای دیگری از امام. اتاق با گلیم فرش شده و پنجرهها کرکرههای ظریف دارند.
چند دقیقهای مینشینیم، چای غلیظ لبنانیها را میخوریم، نماز را در نمازخانه کوچک و تمیز موسسه خواندیم و رفتیم برای بازدید مؤسسات. آقای کرباسچیان مترجممان بود. رباب خانم یکی از کارمندان را برای همراهیمان فرستاد و در همان فاصله رسیدن ما و رفتن برای بازدید، گفت دوربینی هم آماده کنند برای فیلم گرفتن از بازدید ما. ما برای بازدید رفتیم و پسران رباب خانم خداحافظی کردند تا برای انجام دادن کارهایشان به بیروت بروند.
دبستان
بازدید را از نزدیکترین ساختمان شروع کردیم؛ دبستان موسسات. ساختمانی دو طبقه با نمای سیمانی سفید و پنجرههای آلومینیومی. در ورودی تمام شیشهای ساختمانف یک هفته مانده به محرم، مقواهای مشکی رنگی چسبانده بودند، با جملههایی درباره عاشورا.
ساختمان دو قسمت است و راه پله وسط قرار دارد. کنار راه پله عکسی از امام موسی صدر بود و زیرش دعای وارث را چسبانده بودند. طبقه بالا فقط دورتا دور کلاس است. در نتیجه ساختمان، با نوری که از نورگیر سقف داخل میآید، روشن است. اول سمت چپ میرویم، کلاس موسیقی. بچهها سر کلاساند. دایره شکل نشستهاند و با معلم ریتمی را تمرین میکنند. گروه کری که در مراسم پنجاه سالگی موسسات برنامه اجرا کرد در همین کلاس آموزش دیدهاند. معلمشان موسیقیدان و آهنگسازی است که چندسالی است جذب موسسات شده. گروه کر موسسات امسال در مسابقات سراسری لبنان اول شده است.
دختران لباسهای فرم موسسات را بر تن دارند. کنار دیوار قفسه بزرگی است پر از سازهای مختلف. بیشتر از همه گیتارها به چشم میآید. راهنمایمان توضیح داد که همه مقاطع تحصیلی کلاس موسیقی دارند و به ترتیب میآیند و آموزش میبینند. در همان چند دقیقه حضور ما کلاس تمام شد و کلاس بعد، برای بچههای اول دبستان بود که با روپوشهای سبزشان به کلاس آمدند. کلاس بعدی، کلاس بچههای خاص بود. کلاسی رنگارنگ با صندلیهای رنگی و میزهای گرد که ۱۲ بچه دورش مینشستند. معلمشان گفت در یک کلاس بیشتر از این شاگرد نمیگذارند. ساعت ریاضی بود و معلم به انگلیسی درس میداد. گفتند در برنامه مدارس لبنان برخی درسها مانند ریاضی و فیزیک و شیمی به نگلیسی تدریس میشود. بیدلیل نیست که هرکس را میبینی خیلی راحت انگلیسی صحبت میکند.
همراهمان توضیح داد که موسسات کودکانی را که مشکل جسمی دارند شناسایی میکند و سعی میکند با خدمات درمانی توانمندشان کند. یکی از این کارها درمان کودکان ناشنواست. کودکانی که ناشنوای کامل هستند، عمل میشوند و سمعک خاصی برایشان کاشته میشود. هزینه این عمل بسیار بالاست و مؤسسه آن را میپردازد. بعد از این عمل این کودکان تحت گفتاردرمانی قرار میگیرند. به کلاس گفتار درمانی رفتیم. مربی مشغول کار با پسر بچههای ۸-۹ ساله بود. کف اتاق کف پوشی رنگارنگ، پر از شکل و نقاشی داشت. راهنمایمان گفت این بچهها بعد این درمانها به راحتی میشنوند و حرف میزنند. یکیشان را هم دیدیم که پسری ۱۰-۱۲ ساله بود. راهنما گفت وقتی اینجا آمد اصلا نمیتوانست حرف بزند. اما حالا کامل صحبت میکند.
به طبقه بالا رفتیم. اول سراغ کلاس تعلیمات دینی. کلاس تاریک بود، چون اسلاید پخش میکردند. گفتند محتوای درسی تعلیمات دینی را خود موسسات تدوین کرده است. کلاس بزرگ بود و دورتادور میز بود. کف کلاس هم مثل کلاسهای دیگر کف پوشی رنگی و شکلدار داشت. موضوع درس آن روز آشنایی با زندگی حضرت عیسی بود. اسلایدهایی پخش شد و داستان ولادت مسیح گفته شد. بعد بخشی از سریال مریم مقدس که مربوط به موضوع بود پخش شد. وقتی صلوات میفرستادند و برای فرج دعا میکردند، دستشان را روی سرشان میگذاشتند که در لبنان رسم است.
در دبستان یک کلاس عادی را هم دیدیم. با دیوارهایی پر از کاردستی. درس آنان هم ریاضی بود و در گروههای سه، چهار نفره مشغول حل تمرین بودند. غیر از معلم اصلی یک مربی کمکی هم داشتند که در کلاس میگشت و بچهها را کمک میکرد. بچهها روی صفحات سفید کوچک، شبیه وایت برد مینوشتند و پاک میکردند. حضور ما خیلی حواسشان را پرت نکرد و مشغول کارشان بودند. عکس انداختیم و بیرون آمدیم.
گزارش: مهدیه پالیزبان