اولین کاردار ایران در لیبی پس از انقلاب، با اشاره به ماموریت مخفیانه خود از طرف امامخمینی برای تعیین وضعیت امام موسی صدر، از گزارشی خبر داد که حاوی شواهد زنده بودن و نگه داری امام موسی صدر در کاخ العزیزیه تا سال ۱۳۵۹ بود. گزارشی که میگوید به امام خمینی تحویل داده و از سرنوشت آن اطلاع ندارد.
اولین کاردار ایران در لیبی پس از انقلاب، با اشاره به ماموریت مخفیانه خود برای تعیین وضعیت امام موسی صدر، از گزارشی خبر داد که حاوی شواهد زنده بودن و نگه داری امام موسی صدر در کاخ العزیزیه تا سال 1359 بود. گزارشی که می گوید به امام خمینی تحویل داده و از سرنوشت آن اطلاع ندارد.
علی خرم با تشریح نحوه انتخابش به سمت کاردار ایران در لیبی چنین میگوید: «در ابتدا فرد دیگری از سوی شورای انقلاب به عنوان کاردار در لیبی معرفی شد، اما او با وجود اصالت عربی حاضر نشد به لیبی برود. در جلسه شورای معاونین وزارت امور خارجه، مرحوم سیداحمد خمینی رو به من کرد و خواست این وظیفه را برعهده بگیرم و با توجه به اینکه وظیفه شرعی در اوایل انقلاب بسیار حائز اهمیت بود، وقتی احمد آقا خمینی این مسئولیت را وظیفه شرعی بیان کردند، من بدون هیچ بهانهای پذیرفتم.»
وی در بخشی از سخنانش به دیدار خود با امام خمینی و آقایان بهشتی، بنیصدر و رجایی اشاره کرد و افزود: «من به نزد امام رفتم. در آنجا سیداحمد خمینی هم حضور داشت. امام رو به من کرد و پرسید: شما به لیبی میروید و من پاسخ مثبت دادم؛ ایشان پس از توصیههای بسیار، به سیداحمد آقا گفت از اتاق بیرون رود. پس از خروج احمد آقا، امام به من فرمودند: به لیبی رفتی هیچ چیز مهم نیست، فقط میروی به دنبال امام موسی صدر و گزارش این ماموریت را فقط به خود من میگویی و هیچ کس حتی سیداحمد نیز نباید خبردار شود.»
اولین کاردار ایران در لیبی پس از انقلاب با بیان اینکه با وجود انجام وظایف دیپلماتیک دیگر، به دنبال ماموریت امام نیز رفته است، اظهار داشت: «پاشنه را بالا کشیدم و به دنبال ماموریت امام رفتم. در طی آن دو سال با بسیاری از افرادی که به نحوی امام صدر را دیده بودند، از جمله همبندیهای ایشان، آنان که شاهد شکنجه و اهانتهای قذافی به امام صدر بودند و نیز شاهدان ورود امام صدر به زندان العزیزیه و حتی برخی که مدعی بودند چند بار قذافی دستور اعدام امام صدر را داده، دیدار و صحبت کردم.»
او در بخش دیگری از سخنانش به تلههای اطلاعاتی که دولت قذافی در رابطه با این ماموریت برای او پهن کرده بود نیز اشاره کرد و گفت: «دولت قذافی دوبار در طول دو سال مامور ویژه به تهران فرستاد، یک بار در دوره نخستوزیری مرحوم رجایی و بار دیگر در زمان مهندس موسوی، و همین موجب شد من برای ادای پارهای توضیحات به تهران بیایم. هر دو بار این ماموران مدعی شده بودند که من دیپلمات نیستم، به فعالیت دیپلماتیک مشغول نیستم، به دنبال امام موسی صدر آمدهام و خلاصه اینکه من از اعضای نهضت آزادی هستم که پیش از انقلاب با امام صدر رابطه بسیار نزدیک داشتهاند که هر دو بار من با پارهای مستندات مسئولان را قانع کردم.»
خرم در ادامه با تبیین ماموریت خود، افزود: «پس از دو سال تحقیق، من اطلاعات به دست آمده را به صورت پروندهای در اختیار امام گذاشتم. امام از من پرسیدند: آخرین اطلاعات به دست آمده دال بر زنده ماندن امام صدر در چه تاریخی است؟ من هم با توجه به اسناد بدست آمده، گفتم: آخرین اطلاعات درباره ایشان مربوط به سال ۵۹ است و پروندهای شامل متن تمام جلسات با افرادی که به نحوی با امام صدر ارتباط یا اطلاع داشتند، را در اختیار ایشان گذاشتم، البته اینکه امام یا دفتر ایشان با آن پرونده چه کردند، من بیاطلاعم.»
مامور پیگیری پرونده امام موسی صدر از سوی امام خمینی درباره اسنادی که جمعآوری کرده بود، گفت: «به دلیل ولایتپذیری و فرمانپذیری که در آن زمان نسبت به امام داشتم و با توجه به اینکه این ماموریت از دید سیداحمد آقا هم پنهان بود، از جمعآوری شخصی این اطلاعات امتناع کردم مگر اینکه خود امام دستور میدادند که ندادند.»
خرم با بیان آخرین اطلاعات موجود در این ماموریت تصریح کرد: «تا زمانی که من در لیبی بودم طبق اظهارات همبندیان امام موسی صدر، ایشان زنده و در زندان زیرزمین کاخ العزیزیه بودند. این افراد در رابطه با امام موسی صدر بیان میکردند قذافی هر چند مدت یک بار امام صدر را میآورد، او را اهانت میکرد، به گوشش میزد تا بفهمد آیا ایشان مرعوب شده و حاضر است حرف قذافی را گوش کند و عامل او شود یا خیر. حتی برخی از آنان درباره پیشنهاد پول و ثروت و بالا بردن امام صدر تا ریاستجمهوری لبنان از سوی قذافی سخن گفتند.»
وی در پاسخ به اینکه آیا سندی دال بر حکم اعدام امام صدر از سوی قذافی وجود دارد، اظهار داشت: «چنین سندی موجود نبود، اما مدارک نشان میداد امام صدر تنها زمانی که تفهیم میشد، امکان آزادیاش از سوی معمر قذافی وجود داشت و در غیر این صورت، به نظر میرسید با همین شکنجهها ایشان را بکشد؛ البته قذافی چندین مرتبه به جلادان گفته بود که او را ببرند و بکشند اما انگار قرار بر ترساندن امام صدر بود و این اتفاق تا آن زمان رخ نداده بود.»