گزارش بازدید از مؤسسات، بخش اول دختران موسی (مهد کودک و خوابگاه)
مهدیه پالیزبان - آبان امسال در سفری ده روزه به لبنان، سری هم به صور زدیم و مهمان رباب خانم صدر شدیم و موسسات امام موسی صدر را دیدیم. موسساتی که امسال پنجاه ساله شده اند. گزارش این بازدید در سه بخش تدوین شده است؛ دبستان، مدرسه پرستاری و مهدکودک.
... آخرین جایی که میرویم مهدکودک و خوابگاه دختران است؛ زیباترین قسمت موسسات. وارد ساختمان مثلثی شکل که میشوی سبزی محوطه توی چشم میزند و حواست را پرت میکند. اینجا از همه جا سرسبزتر است. طبقه اول یکی در میان شمشاد است و حوضهای کوچک آب. دو طبقه دیگر، مثل ساختمانهای دیگر دوتا دور اتاق است و لبه نردهها تمام گلدانهای شمشاد است، زیر نور آفتابی که از سقف میتابد. اینجا مهدکودک موسسات است و طبقه آخرش، خوابگاه دختران بیسرپرست یا بدسرپرستی که زیر پوشش موسسات هستند. مهدکودک کودکان خارج از موسسه را هم میپذیرد.
وقتی به مهدکودک رسیدیم که زمان تعطیلیاش بود و والیدن بعضی بچهها آمده بودند دنبالشان. دیوارهای ساختمان پر از تصویر و کارهای دستی کودکان بود. در طبقه دوم، بالای یکی از درها عکسی از امام موسی صدر بود که دخترش، حورا را بغل گرفته. عکس کهنه بود اما با سلیقه انتخاب شده بود. مهدکودک برای بچههای ۳ تا ۶ سال بود و محدودیتی برای پذیرش نداشت. اینجا از خانوادههایی که توانایی مالی دارند، شهریه میگیرند.
سری به کلاسها زدیم و رفتیم دفتر مدیر این قسمت که میگفت در این وقت کم نمیشود همه چیز را برایتان توضیح دهم. در اتاقش جایزههای موسیقی گروه موسسات هم بود که سه، چهار سالی است جزو سه گروه اول لبنان میشوند و امسال، اول شدهاند.
آخرین جایی که در موسسات رفتیم، رستوران بود. موسسه رستوران و شیرینی پزی و تولید لبنیات خودش را دارد که آخرین ساختمان موسسات است و روی پلههای ورودیاش که بایستی میتوانی مدیترانه آبی آرام را ببینی. ناهار را با چند نفر از اعضای موسسات مهمان رباب خانم بودیم با غذاهای لبنانی و سبک پذیرایی خاصشان که تمام غذاها را خودشان میکشند و مدام هم تعارف میکنند.
همان سر میز غذا سی دی فیلم بازدیدمان را تحویل رباب خانم دادند. جاذبه مدیریتش را به خوبی حس می-کنی و یادت میآید او در تمام ۳۵ سال اسارت امام اینجا بوده و موسسات را نگه داشته است. ۳۵ سالی که ۱۵ سالش در جنگ داخلی و حمله اسرائیل گذشته است و همه حرفش این است که سعی کردیم وظیفهمان را درست انجام دهیم و امانتی که از امام به دستمان رسید را حفظ کنیم تا خودشان بیایند. پشت لبخندش میتوانی سختی همه این سالها را حس کنی.
از موسسات بیرون میآییم. رباب خانم تأکید دارد به تاریکی شب نخوریم. به سمت بیروت میرویم و با خودم میگویم دختران موسسات خوشبختند که چنین جایی را دارند. کاش همه کودکان محروم اینقدر ارزش و احترام میدیدند و نگران آینده نبودند.