جنبش محرومان در تاریخ ۱۹۷۷/۴/۹، با برگزاری مراسمی در حسینیۀ نبیشیث با حضور امام صدر و هزاران تن از شهروندان، یاد شهیدان نبرد طیبه را گرامی داشت. امام صدر در آن مراسم سخنانی ایراد کرد که در بخشهایی از آن چنین آمده بود:
در این مراسم بنا ندارم که شور و حماسۀ شما را بیفزایم، یا ویژگیهای برادران شهیدمان و یا نبردها را وصف کنم، چراکه حقیقت آشکار است. کدام صداقت والاتر از مرگ در راه هدف و به دور از انگیزههای شخصی است؟ کدام صداقت و راستی برتر از آنکه افرادی از سرزمین بقاع، در خاک جنوب، و در میان موج تبلیغات رسانهای گمراهکننده و گردوغباری که مانع از دیدن حقایق میشود ـ کشته شوند، و در سکوت رسانهای از پیش تعیینشده ـ که خود همچون بخشی از توطئه به نظر میرسد ـ جوانانی به استقبال مرگ روند، آن هم نه برای انتقامجوییِ خانوادگی یا افتخارات قبیلهای، و نه برای منافع شخصی و نتایج محدود، بلکه برای انسان و انسانیت.
اکنون وقت آن است که با برادرانمان صریح و بیپرده و با صداقت و امانتداری سخن بگویم، زیرا احساس ما آن است که در یک نقطۀ عطف تاریخی به سر میبریم... من در حالی به سوی شما آمدم که تاریخ قهرمانی و جهاد، و تاریخ پاکی و عصمت امامانمان را از نزدیک حس میکردید، اما در عین حال، از محرومیت رنج میبردید... ما با محرومیت مخالفت کردیم.
موسی صدر آمد و برخی برادران با او برخاستند و شعاری سر دادند و راه و روشی را مطرح کردند. پس با شما همراه شدند و شما گرد آنان جمع شدید، و من تجمعهای بعلبک را فراموش نمیکنم، که در آن دهها هزار، بلکه صدها هزار نفر از اهالی شتورا تا رأسالعین و هرمل و روستاهای پیرامون ما گرد آمدند. بدینترتیب بود نقطۀ شروع ما در این منطقه. پس از مدتی، به وضوح دریافتیم که تحقق منافع همگان امکانپذیر نیست، زیرا منافع با هم در تعارض هستند و منافع هر کس با منافع دیگری تناقض دارد. منافع هر روستا، هر شهروند و هریک از رهبران، منافع هریک از بزرگان با یکدیگر در تعارض است. نوبت به اتهام و تهمت زدن رسید. گفتند: «موسی صدر طرفدار فلان منطقه است.» اما این روشها نیز ناکام ماند. مدتی از شیوۀ راهپیماییهای مسلحانه استفاده کردیم. جنبش ما جنبش محرومان نام گرفت و از اینجا آغاز کردیم. گروهها و احزاب گمان میکردند که موسی صدر و راه و روش او را کشف کردهاند: «موسی صدر چپگراست و درصدد تحقق طرحهای چپگرایان است.» به من اتهام وارد شد و راه و روشمان نیز متهم گردید. شما نیز به همراه من متهم شدید. گفتند ما درصدد کسب قدرت و حکومت هستیم و میخواهیم خود را مطرح کنیم. احزاب و چپیها تا مدتی از ما راضی بودند، هرچند ما را چوان رقیب مخالف مینگریستند؛ مخالفی که میتواند از خشم مردم بهره بگیرد. افراد صاحب نفوذ و سردمداران، سیاستمداران و شخصیتها، ثروتمندان و خانوادههای بزرگ خشمگین شدند. مدتی گذشت و جنگ بزرگ لبنان آغاز شد، جنگی که مردم نمیدانستند چه کسی آن را آغاز کرده و چه کسی آن را گسترش داده است و چه کسی که از این جنگ بهره میبرد. تنها کسی که از این جنگ بهره میبرد، دشمن ماست، نه ما. ناچار به دفاع مسلحانه روی آوردیم. وقایع گوناگون رخ داد و احزاب دریافتند که روش ما با راه و روش آنان تفاوت دارد و موسی صدر، «نه» میگوید. به همین سبب بود که ملحدان و سکولارها از موسی صدر مسلمانتر و شیعهتر به شمار آمدند و از موسی صدر مقاومتر و ملیگراتر و قومیتگراتر و اسرائیلستیزتر شدند. چرا؟ چون موسی صدر سربریدن بیگناهان را نمیپذیرد.
اختلاف پدید آمد و ما در معرض حمله و دشنام و ترور قرار گرفتیم، مرگ و نابودی ما را خواستند، چرا؟ زیرا ما مخالف انتقام گرفتن از بیگناهان ساکن بقاع بودیم.
ما با افراد ذینفوذ و قدرتمندان مخالف بودیم. با احزاب و مردم هم اختلاف پیدا کردیم، اما صبر در پیش گرفتیم و به راه خود ادامه دادیم تا آنکه وضعیت کنونی در جنوب پدید آمد. بار دیگر به صراحت اعلام میکنم که تیراندازی به سوی هر روستای کوچک یا بزرگ مسیحینشین، هدف قرار دادن قلب من و فرزندان من و سینۀ من است.
اسرائیل ابزار و حربهای پیدا کرد و سلاحی یافت تا آن را بر ضد جنوب و اهالی جنوب به کار گیرد. ساکنان برخی روستاهای جنوب نگران بودند و اسرائیل از این نگرانی سوءاستفاده کرد و مزدوران خود را به یاری طلبید و افراد مسلح را از اسرائیل به برخی روستاهای مسیحینشین فرستاد تا آن را مسلح و تقویت کند. این را درک میکنیم که اهالی آن روستاها هراسان بودند. البته، حرف ما این نیست که آنان حق نداشتند، بترسند. درواقع، آنان از شیطان کمک خواسته بودند و از ترس به دامن دشمن پناه برده بودند. البته، هرچه باشد، تا این مرحله را ما میتوانیم درک کنیم. اما پس از آن چطور؟ باید تجاوز میکردند؟.
امام در ادامه، دربارۀ فلسطین تصریح کرد:
«به یاد دارم در راه یکی از مراسمهای بعلبک، مرا به یک اردوگاه فلسطینی بردند و نقشۀ فلسطین را به گردن من آویختند و گفتند: «سید موسی، فلسطین امانتی در دست توست.» من افتخار میکنم که در شمار خدمتگزاران و مجاهدان فلسطینی باشم. ولیای برادران، فلسطین را من آزاد نمیکنم، شما هستید که برای آزادی آن اقدام میکنید و من نیز حمایت میکنم. هیچ کشوری در دنیا شما را برای آزادی فلسطین یاری نخواهد کرد؛ نه کشورهای عربی و نه دیگر کشورها. شما خود هستید که باید فلسطین را آزاد کنید.
باید درک کنیم که در جنوب چه میگذرد، زیرا رسانهها به ما اجازۀ حرف زدن نمیدهند. بیانیههای ما در روزنامهها منتشر نمیشود. آیا میدانید اگر نیروهای راستگرا مرجعیون را اشغال کنند، چه اتفاقی برای مرجعیون رخ میدهد؟ مرجعیون از لبنان جدا میشود، یعنی دیگر نمیتواند با نبطیه و صور ارتباط داشته باشد و در زیر فشار سنگین نیاز و ترور، ناچار میشود با اسرائیل ارتباط پیدا کند. در بازار مرجعیون پول اسرائیلی رایج است. پس تسلط یافتن این نیروهای راستگرا به معنای همکاری و ارتباط با اسرائیل خواهد بود، نه تسلط عدهای مسلح، زیرا حضور آن افراد مسلح به ارتباط این روستاها با اسرائیل میانجامد.
بدیهی است که اسرائیل مطامع و زیادهخواهیهایی دارد. مطامع اسرائیل چیست؟ تثبیت همکاری میان لبنان و اسرائیل، و همکاری اعراب و اسرائیل به معنای از میان رفتن دیوار بیاعتمادی و مانع روانی میان اعراب و اسرائیل است.
اسرائیل ریشه دوانده و از نو متولد شده، تثبیت شده و در منطقه باقی مانده است. پس میخواهد مانع فکری و روحی میان خود و اعراب را از بین ببرد و خود را بار دیگر تثبیت کند. از سوی دیگر، وقتی گروهی بر منطقه مسلط شود که به قدرت اسرائیل تکیه دارد، اسرائیل هم به یکی از طرفهای دخیل در امنیت جنوب تبدیل میشود. اسرائیل در پس این اقدامات، خواهان دستیابی به آب است و با خلع سلاح منطقه، خواهان تثبیت امنیت خود میشود؛ این هم فایدۀ سوم برای اسرائیل. چهارم آنکه تا وقتی جنوب ناامن باشد، روند صلح در لبنان کامل نخواهد شد؛ نه امنیت، نه عمران و نه حکومت مقتدر، و جهان عرب سرگرم این پرونده خواهد بود. و در مذاکرات صلح ـ اگر مذاکراتی در کار باشد ـ همچنان مواضع جهان عرب تضعیف میگردد.
در ادامه، امام صدر با اشاره به لزوم جهاد و مبارزه خاطرنشان کرد:
جنگ و جهاد تلاش در راه حق است، نه کوشش برای به دست آوردن شغل و منصب، مأموریت و مسافرت، بورسیه و ریاست شهرداری و وکالت و وزارت... اگر شما یا دیگران میخواهید از طریق من به این چیزها برسید، اشتباه میکنید. من چنین کاری نمیکنم و آمادۀ چنین فعالیتی نیستم.
اگر احزاب میخواهند موسی صدر اهداف آنان را محقق کند و آنان یا بیشترشان فئودالیسم جدید هستند، و مردم نیز آنان را ستایش کنند و آنان میلیونها میلیون پول میخواهند، در اشتباه هستند. وقتی ما با فئودالیسم کهن مخالف بودیم، با فئودالیسم جدید هم مخالفیم. این بود که با احزاب هم اختلاف پیدا کردیم و از دست مجلس سیاسی و جنبش ترقیخواه و رسانهها و تلویزیون آنان چهها که نکشیدیم. سختیهایی را تحمل کردیم که کوهها قدرت تحمل آن را ندارد. به آنان بگویید که بیش از این نمیتوانید بر ضد سید موسی اقدام کنید. خدا شاهد است در اوج بحران، وقتی مسلمانان را نزدیک ایست بازرسی دادگستری میکُشتند، روزهایی که مردم از نبعه مهاجرت میکردند، برخی دوستان میگفتند: بیایید انتقام بگیریم. گفتم: به خدا اگر فرزندم را هم بکشند، از بیگناهان انتقام نمیگیرم.
راه ما راه حق است. در هر سرزمینی که مسئلۀ حق در میان باشد، ما هستیم. جوانان ما برخی به شهادت رسیدند و عدهای نیز هنوز شهید نشدهاند، و چهبسا من هم از آنان باشم، زیرا در میان دهها گزارش امنیتی که در جهان وجود دارد، در دوازده مورد از آنها تصریح شده است که پس از کمال جنبلاط، من نخستین کسی هستم که در معرض ترور قرار دارم. مهم نیست، مگر ما برحق نیستیم؟ چنانکه فرزند امام حسین (ع) از ایشان پرسید و امام حسین (ع) پاسخ داد: «آری، بر حق هستیم» و فرزندش گفت: «پس به مرگ اهمیت نمیدهم.»
موجب افتخار ماست که در راه حق و در راه دین و در راه میهن کشته شویم. در اینجا، اعلام میکنم که هر کس در خاک جنوب و در مخالفت با روند تعامل لبنان و اسرائیل و مقابله با زیادهخواهی اسرائیل و ظلم و طغیان در جنوب به شهادت برسد، او با حسین (ع) است. چقدر صبر کردیم، چقدر با همکاری با کتائب و احرار متهم شدیم، اکنون آنان خود در کنار هم قرار دارند و ما هستیم که دفاع میکنیم و جوانانمان کشته میشوند. [۱]
------
[۱]. الرسالة، شمارۀ۷، ۱۵ آوریل ۱۹۷۷.