متن بیانیۀ جنبش محرومان
۱. سالروز استقلال
در سال جاری، در وضعیتی به استقبال سالروز استقلال میرویم که مانند آن را در حافظۀ ملت لبنان و حتی در تاریخ ملل به یاد نداریم. آری، در حالی سالگرد استقلال خود را جشن میگیریم که این جشن بیشتر به مراسم ترحیم شبیه است... خدا چنین روزی را نیاورد.
به سبب بر زبان آوردن این جمله، به درگاه خداوند استغفار میکنیم و از لبنان عزیز و هموطنان ارجمند پوزش میخواهیم. اما این را گفتیم تا شاید دلها و اندیشهها به خود آیند و همگی برای بازنگری در این واقعیت تلاش کنیم و آنچه را به دست خود صورت دادهایم، باز ببینیم و به تجدید عهد و تحکیمِ پیمانِ وطندوستی و عشق به هممیهنان روی آوریم.
این را گفتیم تا آن آرزوهای بلند و متعالی که در سپیدهدم استقلالْ آفاق و أنفس را آکنده بود، و آن احساسات برادرانه و صادقانه که چنان معجزهای را رقم زد، در جانها بیدار شود. رؤیایی که مدتها اندیشۀ تمامی بشریت را به خود مشغول کرده بود، سرانجام، در سراچهای آکنده از برادری و آزادگی و پویایی و سرشار از امید و آرزو به حقیقت پیوست، و بشریت آیندۀ خود را بازیافت و در سرزمینی کوچک در مشرقزمین گذشتۀ تمدن و فرهنگ انسانی به بار نشست و ملتها به همکاری و همراهی روی آوردند.
آن روز همۀ اعراب بر این باور بودند که وجود چنین لبنانی برای آنان ضرورتی اجتنابناپذیر است، و باورمندانِ سراسرِ کرۀ خاکی بر این حقیقت تأکید کردند که چنین تجربهای آنان را درتحقق رسالت جهانیِ خود یاری خواهد داد. و اینگونه بود که در سپیدهدم ۲۲ نوامبر ۱۹۴۳، بار امانتی گرانبها را با شادمانی و افتخاری وصفناپذیر و با آمال و آرزوهایی فراتر از ابعاد وطن بر دوش کشیدیم؛ در روزی که در امتداد همۀ تاریخ گسترده شده است و گذشتهای پرافتخار و آیندهای پرشکوه را در دل خود نهفته دارد. اکنون سالگرد آن فرا رسیده است، اما...
این مقایسه درد و اندوهی بس عظیم را در دلها جای میدهد. ولی هرگز تسلیم در برابر نومیدی و بر باد رفتن آرزوها و به هدر رفتن همۀ آن تلاشها را نمیپذیریم.
این مناسبت را تبریک و تهنیت نمیگوییم که تهنیتی برای ما باقی نمانده است. در عین حال، تسلیت را نیز هرگز نمیپذیریم. زیرا معتقدیم هنوز همهچیز به پایان نرسیده است. در عوض، با فروتنی میایستیم و برای ارواح پاک بیگناهان آمرزش میطلبیم و به درگاه پروردگار توانا عذر تقصیر میآوریم و از حضرتش میخواهیم که اندیشۀ صواب و نیت پاک و کردار صحیح را نصیبمان کند.
اینک جا دارد با آرامش و اخلاص و تأمل، وقایع گذشته را از نظر بگذرانیم و ۲۲ نوامبر را پایان رنج و محنت و سرآغاز لبنانی جدید قرار دهیم.
۲. توطئه
با اجرای بخشی از توطئۀ بزرگْ نشانههای عظمت لبنان یکی پس از دیگری فروافتاد. لبنانیان فروافتادند پس از آنکه پرچمدار و طلایهدار فرهنگ و تمدن در جایجای جهان بودند، چندانکه اکنون نزدیک است آنان را با قبایل بیتمدن ماقبل تاریخ مقایسه کنند.
سرزمین و خاک لبنان از خون و کشتار، و آسمان آن از طنین آهِ سرد و دودِ آتشِ گرم آکنده است. وحدت ملت به سستی گراییده و احساسات ملی پارهپاره شده است. اعتماد و امنیت و مهرورزی رخت بربسته است، تا چه رسد به دانش و شکوفایی و اقتصاد.
گویی جنگلی خالی از یاران باوفا پیش روی خود میبینی که در آن فقط اشباح این سو و آن سو میروند و وحوشِ درنده در آن پرسه میزنند. اگر از اکثریت سراغ بگیری، شماری از آنان را میبینی که به هر جانب گریختهاند، حتی به نزد دشمنان، و بقیه ناباورانه خیره ماندهاند، گویی جانوری وحشی بر آنان چنگ انداخته است.
نه دغدغهای و نه رسالتی و نه حتی مدنیّتی. نقابها فروافتاده و میهن، که چون شمعی روزگار را روشنی میبخشید و جهانی را نورانی میکرد، ذوب و ناپدید گشته است، و این قصه سر دراز دارد.
همگی باید خود را در پیشگاه خدا و انسانیت و در برابر نسلهایی مسئول بدانیم که عزیزترین امانتها را به ما سپردهاند و ما را بدان مفتخر کردهاند، ولی آن امانت را به دست کینه سپرده و در معرض نابودی قرار دادهایم، و چشمههای شر و بدی به سوی جهان عرب و سراسر جهان جوشیدن گرفتهاند.
برخی از ما، که هنوز هم هستیم، ساختار نظام را با هدف آزمودن آن مستقر کردهاند و شماری دیگر نیز آن را با تمامی خطاهای فاحش به اجرا گذاردهاند؛ بدینمعنا که هوای نفْس خود را با تمامی زیادهخواهیها و کاستیهایش مبنا قرار دادهاند. سپس، عدهای این تجربه را، بهرغم ناکامی و نادرستیاش، درست و تغییرناپذیر شمردهاند و، در نتیجه، ظلم و محرومیت در مناطق مرزی که محافظ و نگهبان میهن هستند، گسترش یافته و تا اطراف پایتخت و حتی در قلب آن نیز نفوذ کرده است.
مسئولان در سطوح مختلف در قبال این پدیده سکوت پیشه کردند، درحالی که هر که از گفتن حق خاموش مانَد، شیطانِ گنگ است. هیچ صدای جدّی و توجهبرانگیزی به اعتراض بلند نشد و محرومیت افزایش یافت و، به دنبال آن، رنج و محنت جنوب نیز افزون شد.
تلاش کردند تا با ظواهر فریبنده ظلم و محرومیت و رنج را بپوشانند. از پیشرفت و شکوفایی و تجربۀ نادر و ارتقای سطح معیشت سخن گفتند و جلوههای رفاهِ زندگی روزنامهها و دیدگان را پر کرد.
بسیاری از آنان که زبان به گلایه گشودند، به کفر و ناسپاسی متهم شدند. هیئت اعزامی از «ایرفد» به ریاست یک روحانی به لبنان آمد و برخی از حقایق دهشتآور را آشکار کرد و از وجود ظلم و نابرابری ـ که از کفر فراتر است ـ خبر داد.
فریادهایی به هوا برخاست و نهضتِ مطالبۀ حقوقِ محرومان گسترش یافت، اما همچون فریادی درکوهستان گوش شنوایی نیافت. خیرخواهان زبان به نصیحت گشودند، اما از رنج و اندوه حاکم بر منطقه و خطر دشمن صهیونیستی سوءاستفاده شد. از دین وحرمت فرقهها و موضوع همزیستی سوءاستفاده شد و ارزشها چندان برای هیچ به کار گرفته شدند که به فرسایش رسیدند.
دشمن در تجاوزات خود گستاختر شد، چراکه از دفاع و امنیت و کرامت خبری نبود. هرچه بود، بهانهتراشی و سرزنش و شماتت بود. پس از ربع قرن انتظار، مقاومت فلسطین سر برآورد و اصل مبارزۀ مسلحانه را مبنای کار خود قرار داد و ملت فلسطین مطمئن شد که برای بازگشت به وطن راهی جز جهاد و فداکاری وجود ندارد. مقاومت شکل گرفت و در اردوگاهها به ساماندهی نیروها و تحکیم صفوف خود پرداخت و به سلاح مجهز شد، و آنگاه که دشمن در همهجا افراد مقاومت را تعقیب میکرد، نیاز آنان به سلاح فزونی یافت.
میان اعضای مقاومت فلسطین، محرومان از وطن، با محرومان در وطن (لبنانیان محروم)، همدلی و همکاری پدید آمد و دردݫݫِ مشترکِ محرومیت و دغدغۀ مقدس فلسطین آنان را به یکدیگر نزدیکتر کرد. سردمداران باز هم از فرصت سوءاستفاده کردند، دستاویزی جدید یافتند و از ملتها خواستند که در زمان مقابله با مقاومت فلسطین از دولت حمایت و در برابر اعضای مقاومت صفآرایی کنند. وقتی نقشههای آنان نقش بر آب شد، از میهن انتقام گرفتند و به تدریج از جنوب عقبنشینی کردند و خارج شدند، چندانکه نشانههای حضور دولت یکی پس از دیگری از میان رفت. نه از دفاع خبری بود، نه از طرحهای عمرانی و نه حتی از اطلاعرسانی. آنچه برجا ماند، فقط توطئه و تحریک و فئودالیسم بود و هرجومرج؛ که از دیگر نتایج فقدان حاکمیت است.
مصیبتهای ملیِ بزرگ آشکار شد. حاکمیت و اقتدار از جنوب رخت بربست یا چهبسا دولت عمداً و از روی خباثت از زیر بار مسئولیت شانه خالی کرد و تخم تفرقه را میان لبنانیان و فلسطینیان پاشید. هرجومرج گسترش یافت. باندها پا به عرصه نهادند و، در نتیجه، مردم خواستار حاکمیت دولت شدند. سردمداران به تدریج مقاومت را در گرداب سیاستهای محلی فرو بردند و باری طاقتفرسا بر عهدۀ آن نهادند، حال آنکه مقاومت دشوارترین مسئولیت جهانی را بر دوش خود میدید.
از سوی دیگر، در کنار مطالبهها از حاکمیت ملی، عدهای در سطح وسیع به تهیۀ سلاح و آموزش نظامی اقدام کردند تا به نمایندگی از نظام حاکم ـ که خود حضور نداشت ـ و چهبسا به تشویق و تحریک سردمداران، به زعم خود، از حاکمیت دفاع کنند. و این زمانی بود که تلاش برای از میان بردن یا محدود کردن مقاومت فلسطین بارها به ناکامی منجر شده بود و سردمداران که از این ناکامیها کینه به دل داشتند، دیگران را به مقابله و نبرد تشویق کردند. سپس، تب مسلح شدن به دیگر گروهها نیز سرایت کرد و این بار، هدفِ آنان دفاع از خود بود. بدینترتیب، هم اهالی روستاها و هم شهرنشینان به سلاح مجهز شدند و زمینه برای آغاز جنگ داخلی مهیا شد.
در تمامی مراحل مذکور فعالیتهای تبلیغاتی نیز اوج میگرفت و جانها و اندیشهها را پیش از دستها برای کینهتوزی و کشتن شهروندان آماده میکرد. دشمنان نیز به نوبۀ خود با سمپاشی و فتنهانگیزی آخرین مراحل توطئه را به اجرا درمیآوردند که با دقت بسیار و با در نظر گرفتن روحیات لبنانیان و اوضاع کشور و دیگر متغیرها، طرحریزی شده بود.
سیاستهای محلی و درگیری و نزاعهای بیرحمانه گسترش مییافت و آتشِ فتنه را بیش از پیش شعلهور میکرد و مطابق معمول هر ابزار و وسیلهای برای دستیابی به پیروزیهای سیاسی بیارزش و در آن اوضاع مخاطرهآمیز است. باید بگوییم که همه و همه در برابر خداوند و بشریت و نسلهای آینده مسئول هستند.
۳. مجلس اعلای شیعیان
پس از تلاشهای بسیار و طی مراحل دشوار، مجلس اعلای شیعیان در ماه می۱۹۶۹ تأسیس شد و خداوند چنین اراده کرده بود که در دشوارترین اوضاع و در حالی که بحران تشکیل کابینه به مدت هفت ماه ادامه داشت، مسئولیت دفاع از حقوق شیعیان مطرح شود.
به موجب قانون و در پاسخ به درخواست اکثریت مطلق شیعیان، بلکه اکثر شهروندان، که بنا بر تجربهای طولانی امیدهای بسیاری به این مجلس بسته بودند، مجلس اعلا به ریاست (امام) موسی صدر این مسئولیت را بر دوش کشید.
حقیقت آن است که دفاع از حقوق مظلومان نتیجۀ طبیعیِ ایمان حقیقی به خداوند و وظیفهای ملی به شمار میآید، چراکه ظلم و بیعدالتی بزرگترین خطری است که هر میهنی را تهدید میکند.
بدینترتیب، قانون جدید حقیقت و وظیفۀ ملی و دینی را تثبیت میکند.
بررسیها و پژوهشهای لازم برای حل معضلات اجتماعی آغاز و مشخص شد که گزارش هیئت اعزامی ایرفد بیانگر نمونهای از محرومیت شیعیان و تصویری از اختلافِ فاحش سطحِ معیشت در میان شهروندانِ مناطق همجوار و اهالی کشور است.
اعتصاب عمومیای که در می۱۹۷۰ و بنا بر فراخوان رئیس مجلس اعلای شیعیان صورت گرفت، چنانکه در بیانیۀ فراخوان به اعتصاب تصریح شده بود، «اعتراض به کوتاهی و بیتوجهی سردمداران به مشکلات محرومان و مسئلۀ جنوب» به شمار میآمد.
از جمله نتایج آن اعتصاب، طرح مشکلات جنوبِ لبنان و مسائل محرومان در سطوح ملی و جهانی بود. کابینۀ وقت به ریاست رشید کرامی تعهد کرد که طرح اجباری شدن خدمت سربازی و تجهیز ارتش را به پارلمان تقدیم کند و اجازۀ افزایش مساحت زیر کشت تنباکو و احداث پناهگاه درجنوب را صادر کرد و، بالاخره، مجلس جنوب تأسیس شد و در ابتدای فعالیت توانست خدمات مفید و سریعی به اهالی جنوب ارائه کند.
دورۀ جدید ریاستجمهوری آغاز شد و دولت متعهد شد به جنوب لبنان که از آن با عنوان فرزند بیمار یاد میکردند، اهمیت بیشتری دهد. برقراری امنیت و عدالت اجتماعی و مرهم گذاشتن بر زخمهای میهن نیز از دیگر تعهدات دولت بود.
دو سال گذشت و سال سوم آغاز شد، در حالی که رنج و محنت ادامه داشت و محرومیت افزایش یافته بود. مجلس جنوب از مسیر اصلی خود منحرف شد و قانون خدمت سربازی هم به تصویب نرسید. بودجۀ مناطق محروم نیز حذف شد یا به دیگر مناطق اختصاص یافت و دفاع و امنیت و عدالت و توسعه نیز فقط در قالب عبارتی بر روی کاغذ باقی ماند.
مجلس اعلای شیعیان در واکنش به این بیتوجهیها از سیاستمدارانِ عضو مجلس درخواست کرد که پایبندی خود را به تلاش در راه احقاق حقوق مناطق و اقشار محروم حفظ کنند و در صورت برآورده نشدن این خواستهها استعفا دهند. آنان نیز سوگند یاد کردند که به این پیمان خود پایبند باشند.
در ادامه، همۀ تلاشها و اقدامات سیاسی و خواستههای مطرحشده با ناکامی مواجه شد.
۴. جنبش محرومان
سرانجام، جنبش محرومان شکل گرفت که جلوهای جدید و منطقی از عدالتخواهی بود. با حضو پرشمار مردم تجمعهای بزرگ در اعتراض به وضع موجود برپا شد که دهها هزار نفر از شهروندان در آن شرکت جستند و سوگند یاد کردند که «تا زمانی که حتی یک محروم، چه شیعه و چه غیرشیعه، در لبنان وجود دارد، از پای ننشینند.» خواستهها اعلام شد و، بهطور مشخص، بیست خواستۀ کارشناسیشده بهمنظور توسعۀ همۀ مناطق لبنان، علاوه بر دفاع از کشور و مسئلۀ افراد فاقد تابعیت، مطرح شد.
ابعاد گوناگون جنبش محرومان تبلور یافت و جریانی ملی و نه فرقهای، به وجود آورد که پدیدهای کمنظیر و شرافتمند به شمار میآمد. درواقع، جنبش محرومان جنبشی تحولخواه و پیشرو بود که توانست نیروهای نهفته در میان مردم را شکوفا کند و برخی استعدادهای راکد و بیاستفاده را به نیروهای فعال و تأثیرگذار در راه خیرخواهی برای انسان و میهن، به دور از تعصب و تحجّر، تبدیل کند.
تودههای مردم گرداگِرد جنبش حلقه زدند و شعارهای آن را با جان و دل درک کردند. شعارهایی همچون:
- مبارزه با بیعدالتی و محرومیت در همۀ ابعاد سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی؛ نفی مفاهیمی همچون فئودالیسم و سلطهجویی و قیمومیت و استعمار و انحصارطلبی و حرکت به سوی جامعۀ مصرفی و تحمیل عقاید داخلی و خارجی و به کارگیری معیارهای فکری و اجتماعی وامگرفتهشده از دیگران، باور و اعتقاد به آزادی و کرامت و اصالت فردی و اجتماعی انسان و تلاش و تکاپوی دائمی او، و پیوند و رابطۀ میان دو مفهوم ایمان به خدا و خدمت به مردم؛
- مسئولیتپذیری ملت در تمامی مسائل ملی، بهویژه مسئلۀ جنوب و لزوم مبارزۀ مسلحانه در راه دفاع ازجنوب؛
- نفی روشها و سیاستهای سنتی، بهویژه مخالفتِ جنبش با طبقهبندی و تبعیض میان ملت و، در ادامه، یاری خواستن از همۀ مبارزان شرافتمند.
بدینترتیب، جنبش توانست شهروندان، بهویژه فرهیختگانِ فرقههای مختلفِ لبنان را به سوی خود جذب کند. همچنین، توانست حکومت را به عقبنشینیِ سیاسی وادارد. کابینۀ تقیالدین الصلح سقوط کرد و به جای آن کابینهای به ریاست رشید الصلح روی کار آمد که در برنامههای خود متعهد اجرای خواستههای محرومان شد. کمیتههایی از کارشناسان ارتش برای بررسی خواستهها تشکیل شد و دولت آن خواستهها را ضرورتهای ملی و به حق شمرد.
اما پس از آنکه دولت بار دیگر خواستههای محرومان را نادیده گرفت، با تصویب مجمع عمومی مجلس اعلا مقرر شد که روش تلاش برای تحقق خواستهها با برگزاری تجمع بزرگی در بیروت گسترش یابد. مجلس اعلا به اتفاق آرا تصویب کرد که در تأیید و حمایت از مواضع و برنامههای امام، دامنۀ اقدامات گسترش یابد و تا زمان تحقق اهداف و تحولات سیاسی ـ اجتماعیِ مدنظر، تحصن برپا شود.
آری، قرار بر این بود که اقدمات تشدید شود، و برنامه و راهکارهای آن نیز تدوین شده بود تا پس از تعطیلات عید سعید فطرِ سال ۱۹۷۴، اجرای برنامه آغاز شود. اما ناگهان پدیدۀ نوظهوری در عرصۀ کشور بروز کرد و آن اینکه در ماه رمضان آن سال مزدوران حکومت حرکتی گسترده را با هدف مسلح کردن افراد و بسیج افکار فرقهگرایانه آغاز کردند و معلوم شد که سردمداران حکومت پس از ناتوانی در مقابله با جنبش، در ظاهر عقبنشینی کردهاند، اما زمینه را برای ایجاد نزاع مسلحانۀ فرقهای مهیا میسازند و به مسیحیان چنین وانمود میکنند که جنبش محرومان نهضتی فرقهای است که با هدفِ تحقیر مسیحیان و ایجاد حکومتی مستبد و متعصب فعالیت میکند.
سردمداران در اقدامات فریبکارانه و گمراهکنندۀ خود، رابطۀ جنبش با مقاومت فلسطین و کشورهای عربی، بهویژه کشور دوست و برادر سوریه، را دستاویزی برای تخطئۀ جنبش قرار دادند و روابط جنبش با همۀ شهروندان لبنان، بهویژه موضعگیریهای مشهور امام را در چهارده سال گذشته در لبنان و در همایشها و محافل بینالمللی نادیده گرفتند.
وقایع بعدی دقت نظر و ژرفاندیشی رهبران جنبش را اثبات کرد. آنان بهخوبی دریافته بودند که تشدید اقدامات جنبش به جای آنکه حکومت و حامیان آن را در موضع انفعال قرار دهد، جنبش را رودرروی هموطنانِ مسلح خود قرار خواهد داد و جنبش را به جنگ داخلی و فرقهای وارد خواهد کرد؛ مسئلهای که جنبش هیچگاه موافقِ آن نبوده و نمیتواند برای بهبود اوضاع محرومان وارد چنین نبردی شود.
با توجه به واقعیتهای مذکور، برنامه و روشها تغییر کرد و مقرر شد که به جای تشدید اقدامات برای تحقق خواستهها و ایجاد تحولات سیاسی و اجتماعی، حقایق و اهداف واقعی جنبش برای دیگر فرقهها تبیین شود، که تحت تأثیر تبلیغات مغرضانه قرار گرفته بودند.
برای تحقق این هدف تلاشهای گستردهای صورت گرفت و دیدارهای متعددی با عموم مسیحیان و فرهیختگان آنان برگزار شد. این تلاشها، اظهارات و موضعگیریهای رهبران مسیحی را در تأیید جنبش در پی داشت و سخنرانیهایی نیز در باشگاهها و کلیساها برگزار شد. ۱۹۰ نفر از فرهیختگان نامدار نیز با صدور بیانیهای حمایت کامل خود را ازجنبش اعلام کردند که آغاز انقلاب فرهیختگان نام گرفت و دبیرخانهای با عنوان دبیرخانۀ شورای اندیشمندان متعهد برای خدمت به محرومان تشکیل شد و مقر آن در دفتر مرکزیِ نهاد هماندیشی لبنان تعیین شد.
از سوی دیگر، جنبش بهمنظور مقابله با آن اوضاع خطرناک، یعنی افزایش سلاح در دست مردم و آمادگی ذهنی برای درگیری فرقهای که روزهای تاریکی را هشدار میداد و در عمل نیز چنین شد، همگان را به بازگرداندن سلاحها به جایگاه اصلی آن و اعزام شبهنظامیان به جنوب کشور برای مقابله با دشمنِ زیادهخواه و غدّار فراخواند و خود نیز در اقدامی عملی، تشکیل «أفواج مقاومت لبنان» (أمل) را تشویق کرد و از جوانان عضو جنبش خواست «با احساس مسئولیت به دفاع از سرزمین و کرامت خویش برخیزند، پیش از آنکه دشمن سرزمینشان را اشغال کند.»
بدینترتیب، جنبش محرومان با خلوص نیت و با وجود محرومیت دو خدمت بزرگ به کشور و ملت ارائه کرده است:
نخست، تشکیل جنبش مقاومت برای دفاع از میهن، پیش از حملۀ دشمن و آوارگی ملت؛ و دوم، دور کردن سلاحها و افراد مسلح از مناطق مختلف داخل شهرها و ممانعت از به کارگیری سلاح برای هدف قرار دادن شهروندان و ضربه زدن به فلسطینیان.
محرومان صاحبان واقعی میهن هستند، همانها که بدون قیمومیت و بدون معامله بر سر مسائل سرنوشتساز از نزدیک با خطرها دست و پنجه نرم میکنند و از رنجها ودشواریهایی آگاه هستند که بر میهن میگذرد. آنان در نهضتِ آگاهانۀ خویش، با همۀ داشتهها و نیروهای خود برای حل مشکلات و پیشگیری از وقوع فاجعه به پا خاستهاند.
اکنون در بحبوحۀ بحران خونبار و در غوغای اطلاعیهها و شعارها و ادعاها و با وجود اتهامات مطرحشده از سوی جناحهای تندرو، جنبش محرومان بر استمرار روش خود در پاسداری از امانت شهروندان و مطالبۀ حقوق آنان و مبارزه در راه دستیابی به آن تأکید میکند و همچون مادری دلسوز اعلام میکند که به کارگیری سلاح به بهانۀ احقاق حقوق و خواستهها، بهویژه در اوضاع کنونی، خطر بزرگی است که موجودیت وطن را تهدید میکند.
۵. شرایط آغاز جنگ
سال نامیمون ۱۹۷۵، در حالی آغاز شد که همهچیز از آغاز جنگ حکایت داشت: سلاح در همهجای کشور پخش بود، جانها از کینه آکنده بود و با نزدیک شدن پایان دورۀ ریاستجمهوری، نزاعهای سیاسی به اوج خود میرسید. دولت که از عرصۀ جامعه غایب بود، پس از وقوع حوادث از برخی از آنها آگاه میشد. حکومت به اوج گسیختگی و ناکارایی رسیده بود. لجبازی و بیبرنامگی در همۀ امور کشور مشاهده میشد. فساد به اوج خود رسیده و همۀ ارکان کشور را در بر گرفته بود. برای نخستین بار حکومت به یکی از طرفین نزاع تبدیل شده بود و برای تحمیل عقیده و موضع خود میکوشید و تلاش میکرد نهادهای ملی و نیروهای مسلح کشور را به نفع اشخاص و گروهها وارد عمل کند و هویت ملی آنان را سلب کند. امنیت کشور خدشهدار شده و کینه در دلها جای گرفته بود.
برخی گروههای سیاسی همچنان به مسلح کردن اقشار فقیر ادامه میدادند، بیآنکه آنان را آماده کنند و نظم و انضباط به آنان بیاموزند، از فقر و بیکاری و نگرانی شهروندان از آیندۀ خود سوءاستفاده و آنان را مسلح میکردند و آنان را مهیا میساختند برای ارتکاب هرچه فرمان میدهند. گویی زندگی و سعادت خانوادۀ فرد را با یک قبضه سلاح میخرند و، بدینترتیب، پیوند عاطفی او را با میهن وخانواده منقطع میکنند.
دروازههای وطن و مجالس شهروندان به روی همۀ جریانها و همۀ فراخوانها گشوده میشود.
از سوی دیگر، ضربات سختی به دشمن صهیونیستی وارد شده و مقاومت فلسطین عملیات خود را در اعماق اراضی اشغالی گسترش داده است. سازمان ملل با به رسمیت شناختن حق ملت فلسطین در مبارزه برای بازپسگیری وطن خود، یاسر عرفات را در جلسات خود میپذیرد. جهان عرب با وحدت کلمه در کنفرانس رباط، رئیسجمهور لبنان را نمایندۀ خود برای قرائت بیانیۀ اعراب و دفاع از حقوق ملت فلسطین در مجمع عمومی سازمان ملل متحد انتخاب میکند. لبنان مهد انقلابیون فلسطینی میشود و رسانهها و دفاتر و مؤسسات علمی و مبارزانِ انقلاب فلسطین را در خود جای میدهد. وجدان جهان به خود میآید و خویشتن را به سبب کوتاهی در حق اعراب و فلسطینیان ملامت میکند. استعمارگران از در کینهتوزی درآمده و تهدید را آغاز کردهاند. شمار دوستان و حامیان اعراب در میان کشورهای جهان افزایش یافته و قدرت آنان در عرصههای مختلف جلوهگر شده است. دشمن در صدد است تا تجاوز به سوریه و لبنان را توجیه کند و نخستوزیر خود را به واشنگتن اعزام میکند تا زمینۀ حملهای برقآسا را مهیا سازد، ولی او دست خالی باز میگردد و در جستوجوی فرصتی دیگر برای توطئه و تجاوز مینشیند.
در چنین اوضاعی، همۀ انسانهای مخلص و فداکار به ابعاد توطئه پی برده بودند و میدانستند که فقط دشمن از آغازِ جنگ داخلی بهره میبرد. از این رو، رهبرانِ مخلص لبنان و فلسطین آرام کردن اوضاع و جلوگیری از آغاز جنگ را وجهۀ همت خود قرار دادند.
آنان بهخوبی آگاه بودند که جرقهای کوچک ممکن است کشور را منفجر کند و جنگ و خونریزیای را موجب شود که نتیجۀ آن دستیابیِ دشمن به پیروزیِ چشمگیری به بزرگی شکست آنان در جنگ رمضان، یا چهبسا فراتر از آن خواهد بود و وحدت و استقلال لبنان را در معرض خطر قرار خواهد داد و مقاومت فلسطین را هم با خطر فروپاشی و انحلال و یا درگیر شدن در مسائل حاشیهای مواجه خواهد کرد. آن هم دقیقاً در اوضاعی که تلاشها به بار نشسته و زمان دستیابی به نتایج جهاد مستمر و انقلاب مسلحانه و تقدیم دههزار قربانی فرا رسیده بود.
از اواسط سال ۱۹۷۴، سخنان و گفتارهای امام صدر از پند و هشدار آکنده بود و به سران مقاومت و رهبران مخلص جهان عرب، بهویژه کشور برادر سوریه، درخصوص خطرهای مذکور هشدار میدادند. تحلیلها و مقالات منتشرشده در روزنامههای مهم بینالمللی نیز تصویر دقیقی از اوضاع موجود ارائه میکرد.
این در حالی بود که گردانندگان روزنامههای راستگرای افراطی لبنان با تشدید انتقادات و حملات خود بر ضد فلسطینیان، آنان را آشوبگر و عامل هرجومرج لقب میدادند. از سوی دیگر، همنوایی و تحریکات چپگرایانِ افراطی نیز به وخیمتر شدن اوضاع دامن میزد و زمینه را برای آغاز درگیریهای داخلی مهیا میکرد.
درک این حقیقت چندان دشوار نیست که در آن اوضاع دشمنان و عوامل استکبار با راستگرایان و چپگرایانِ افراطیِ لبنان اشتراک منافع داشتند. آنچه عجیب به نظر میرسد اینکه چگونه شهروندان لبنانی در این دام گرفتار شدند و به خطرهای ناشی از آغاز درگیری و جنگ داخلی توجه نکردند.
۶. آغاز جنگ
در آن اوضاع بحرانی و در پی تظاهرات صلحآمیز ماهیگیران صیدا، پلیس به سمت تظاهرکنندگان تیراندازی میکند. این تظاهرات به دنبال بیتوجهی مسئولان به اعتصاب دو هفتهای آنان در اعتراض به اعطای جایزۀ ویژۀ صید به شرکت انحصاری پروتئین برپا شد. در این حادثه معروف سعد کشته میشود و اندوهی بزرگ بر جانها چیره میگردد و، پس از آن، رویدادهای ناگوار در پی هم استمرار مییابد.
چنانکه گفتیم، اوضاع آن روز جامعۀ لبنان بهگونهای بود که کوچکترین جرقهای میتوانست به انفجار و آغاز جنگ منجر شود، چه رسد به کشته شدن نمایندۀ امینِ بخش چشمگیری از اهالی یک منطقه، آن هم در تظاهراتی آرام برای دستیابی به خواستههای برحق و معقول.
وقایع و رویدادهای آن مرحله، که مقدمه و زمینۀ آغاز جنگ را مهیا کرد، بدینشرح بود:
- اعتصابهای عمومی و ناآرامی در گوشه و کنار کشور؛
- انتقاد از ارتش که برای پراکندن حاضران در راهپیماییِ آرام وارد عمل شد؛
- حوادثی خونین در صیدا؛
- تیراندازی یکی از مزدورانِ معروفِ حکومت به سوی خودروِ حاملِ تعدادی از نظامیان بیگناه وکشته شدن تنی چند از آنان؛
- برپایی راهپیماییِ ساختگی در بیروت با حضور هزاران کودک خردسال در طرفداری از ارتش و سر دادن شعارهای تحریکآمیز و غیرمعمول؛
- فاجعۀ عینالرمانه و کشته شدن ۲۷ تن از غیرنظامیان لبنانی و فلسطینی؛ فاجعهای که تاکنون نیز مسئولان از انتشار جزئیات آن خودداری کردهاند؛
- تصمیم احزاب مبنی بر منزوی کردن حزب کتائب؛
- درگیری خونین میان اهالی منطقۀ دکوانه و ساکنان اردوگاه تلزعتر به بهانۀ جابهجایی اردوگاه؛
- استمرار کابینۀ رشید الصلح در عین بحران؛
- استعفای وزرای وابسته به حزب کتائب؛
- استعفای نخستوزیر، رشید الصلح، در صحن پارلمان، پس از قرائت بیانیهای طولانی و بیان خواستههایی که در زمانِ تصدیِ مسئولیتِ خود هیچگاه درصدد اجرای آنها نبود؛
- از سرگیری نبرد در اکثر مناطق؛
- تشکیل کابینۀ نظامی؛
- گردهمایی شخصیتهای اسلامی در محل دارالفتوا و مخالفت اشخاص و نهادهای ملی با کابینۀ نظامی؛
- استعفای کابینۀ نظامی و از سرگیری نبرد و خونریزی؛
- انتخاب رشید کرامی به نخستوزیری و مأمور کردن وی برای تشکیل کابینه؛
- موانع و مشکلات سیاسی و اجرایی در روند تشکیل کابینه؛
- درگیری در زحله و تیراندازی مرگبار و آدمربایی در مناطق مختلف؛
- تشدید گلولهباران شیاح؛
- تحصّن موسی صدر؛
- میانجیگری سوریه؛
- تشکیل کابینۀ نجات و برقراری آرامش نسبی؛
- درگیریهای اسفناک فرقهای در بقاع؛
- درگیری در طرابلس در پی کشته شدن هیجده اسیر در زِغَرتا؛
- تشدید درگیریهای طرابلس؛
- پیدایش سازمانها و گروههای مسلح، غیر از کتائب و احرار، همچون تجمع زحله؛
- تشکیل ارتش آزادیبخش زِغَرتا؛
- تشکیل جبهۀ پاسداری سداروس؛
- شکلگیری احزاب و خاندان مسلح و گروههای شبهنظامی؛
- برقراری آرامش کوتاهمدت و صحبت از آغاز مرحلۀ چهارم جنگ؛
- از سرگیری نبرد در بیروت و زحله و حومۀ بیروت؛
- انعقاد پیمان سینا و اعتراض فلسطینیان به آن؛
- ادامۀ بحران و تهدید نخستوزیر، کرامی، به استعفا؛
- پذیرفته نشدن استعفا و میانجیگری سوریه؛
- گردهمایی رهبران مذهبی فرقهها؛
- آغاز زمزمههای تجزیۀ لبنان؛
- تشکیل هیئت گفتوگو؛
- اعتصاب رشید کرامی و امتناع وی از تشکیل کابینه؛
- شکلگیری و افزایش فعالیت کمیتههای هماهنگی؛
- ادامۀ وقایع مصیببار و تکتیراندازی و کشتن ربودهشدگان و مُثله کردن آنان.
بدینترتیب، وقایعی که از رویدادهای یک سدۀ آکنده از جنایتهای شرمآور فراتر است، فقط در طی چند ماه به وقوع میپیوندد؛ جنگی که هیچیک از اصول و قواعد بشری و اخلاقی در آن رعایت نمیشود. گلولهبارانِ منازل پس از نیمهشب و در ماه مبارک رمضان و کشتن و مُثله کردن اسرا و آدمربایی و تکتیراندازی به افراد بین درگیریها بهطور مشکوکی در مناطق مختلف اتفاق میافتد.
جنگی که هدف از آن نامشخص است. هریک از طرفین از آن اعلام انزجار و طرف مقابل را به آغاز جنگ متهم میکند. توافقنامههای آتشبس در برخی روزنامهها چندین بار زیر پا گذارده میشود.
جنگی که در آن بیگناهان و مخلصان کشته میشوند، در حالی که جنگطلبان، بهویژه آنان که به تازگی از زندان آزاد شده یا گریختهاند، مصون میمانند و آسیب نمیبینند.
جنگی که دوستان و ملتها و دولتهای دوست و برادر را اندوهگین میکند و فقط دشمن است که از آن خرسند میشود و بر ابعاد آن دامن میزند. با این همه، طرفینِ درگیر همچنان به جنگ ادامه میدهند. جنگی که در برابر دیدگان حکومت اتفاق میافتد و دولت نظارهگر یا حتی مشوق آن است. جنگی که در شهرها ادامه دارد، نه در میدان نبرد، و در سالنها اتفاق میافتد، نه در عرصۀ پیکار.
آیا برای خواستههای سیاسی و اجتماعی جنگیدهایم؟ اگر چنین است، پس چرا رسماً اعلام جنگ نمیکنیم و فقط با اعلام انزجار از آن طرفِ مقابل را متهم میکنیم؟ آیا جنگ در خدمتِ اهداف ما قرار دارد و ضرر و زیان عمدهای نمیرساند؟ آیا برای پاسداری از خواستههای خود میجنگیم؟... هرگز. هرکس داعیۀ دفاع از خود و از فرقه و محلۀ خود را دارد و، در عین حال، همۀ اشخاص و اماکن و فرقهها از آن اعلام انزجار میکنند.
جنگی که ویژگیهای زمانی و مکانی و نحوۀ بسیج افراد در آن نتایج و پیامدهایی خواهد داشت که به مراتب بیشتر از قربانیان مستقیم آن خواهد بود. دانشآموزان و دانشجویان در سنگرها به بیرحمی خو گرفتهاند و مرگ خود و دیگران را سهل و آسان میبینند. شهروندان کشتارها را به چشم خود میبینند. ربودهشدگان را نگهداری میکنند. کودکانِ خردسال در نخستین صفحات زندگی خود با مناظر و صداهای هولناک روبهرو میشوند. مادران سرکوب و بیرحمی را مشاهده میکنند و نالۀ بیچارگی و ذلت مردان را میشنوند. فردا در کلاسهای درس و خانهها و کاشانهها و عرصههای فرهنگ و تمدن برای وطن چه باقی خواهد ماند؟
جنگی که با شعار ملیگرایی و تحولخواهی ادامه دارد و دشمنان و استعمارگران آتشبیارِ این معرکهاند و گویی بهطور متناوب در برابر آن واکنش نشان میدهند؛ با شدت یافتن درگیریها دشمن سکوت میکند و با آرام شدن نبرد تجاوز را از سر میگیرد.
جنگی که بر دلها و دیدهها و اندیشهها مُهر زده و ما را از مشاهدۀ دشمن و اندیشیدن به عواقبِ وخیمِ جنگ بازداشته است.
جنگی که اجازه نمیدهد اخبار پیروزیها را بشنویم و از آن خرسند شویم و آنها را در راه ادای وظایف و رسالت خویش به کار گیریم.
میشنویم که جهان به ما چشم دوخته و توجه روزنامهها و رسانهها و محافل بینالمللی به ما معطوف است؛ بیانیههای صادرشده در نشستهای سازمان ملل و کنفرانسهای جهانی، همه و همه، به ما توجه دارد و هیئتهای اعزامی از کشورهای دور و نزدیک به سوی ما روانه میشوند.
این همه را میشنویم و میبینیم، اما فایده و نتیجهای از آن عایدمان نمیشود و از آنان قدردانی نمیکنیم.
از صدور قطعنامۀ سازمان ملل درخصوص نژادپرست بودن صهیونیسم و تجدیدنظر در قطعنامۀ سال ۱۹۴۷ دربارۀ رژیم اسرائیل باخبر میشویم، اما نه ما لبنانیان ـ که جهانیان روش همزیستی ما را دریافته و به برتری شیوۀ همزیستی ملی ما اقرار کردهاند ـ با شنیدن این خبرجشن میگیریم، و نه فلسطینیان که در بحبوحۀ حوادث لبنان گرفتار آمدهاند، از اینکه جهان به پیروزی ما صحّه نهاده است، فرصتِ شادمانی مییابند.
دشمن به صرافت میافتد و سازمان ملل و امریکا را متهم میکند و از شدت ناراحتی به سبب صدور قطعنامۀ مذکور بر دوست و دشمن میتازد. ولی این مهم گویی برای ما اهمیتی ندارد، چراکه شنیدن آمار کشتگان و پیگیری سرنوشت ربودهشدگان، ما را به خود مشغول کرده است و فقط در پی پیشروی در جنگ و یا آتشبس هستیم؟
پروردگارا، ما را ببخشای و عذاب از ما برگیر. ای مشوقانِ کشتار بس کنید. شما که شرافت و مجد را به کلی در انحصار خود درآوردهاید، کمی از آن را برای دیگران بگذارید؛ برای دشمن صهیونیستی و برای نسلهای آینده... از خدا پروا کنید. ای که خون و جان بیگناهان و آوازه و شرافت میهن را مالالتجارۀ خود قرار دادهاید.
بدانید که میهنِ شما بهتنهایی زیانها و خسارتهایی را متحمل شده که با زیانهای همۀ اعراب در چهار جنگ گذشته برابر است و اینکه به رایگان و بلاعوض تمامی این دستاوردها و پیروزیها را به اسرائیل هدیه کردید.
۷. خطاب به لبنانیان
ای لبنانیان، بیایید اندکی بیندیشیم و در معیارها و ارزیابیهای خود تجدیدنظر کنیم. برای چه میجنگیم؟ وظیفۀ ملی و انسانی جنبش و مسئولیت تاریخی آن ایجاب میکند که مواضع و پاسخهای شفافتری داشته باشیم.
از سوی دیگر، مسئولیت جنبش در قبال محرومان و بار امانتی که آنان بر دوش ما نهادهاند و برای پایبندی به آن سوگند یاد کردهایم، ما را بر آن میدارد که بیش از پیش صریح و بیپرده سخن گوییم و نقاب از رخ حقیقت برگیریم، چراکه در این میان محرومان بیش از همه زیان دیده و جان و مال خود را از دست دادهاند و مناطق و محلههای آنان بیش از همه در معرض تجاوزهای مستمر قرار داشته است.
خانوادهها و عشیرههایی که عزیزان خود را از دست دادهاند، بهخوبی میدانند که قصاص کردن و گرفتن حق خویش در چنین موقعیتی بر اوضاع عمومی کشور تأثیر میگذارد.
از طرفی، آمادگی گروهها و جناحها برای درگیری نظامی بیانگر ادامۀ دشمنیها و کینهتوزیهاست و باید متوقف شود. از این رو، اتخاذ مواضع صریح و شفاف، به هر قیمت ممکن، وظیفهای حتمی است و آگاه کردن مردم از تمام حقایق مسئولیتی اجتنابناپذیر به شمار میرود.
جنبش محرومان بدینوسیله با صداقت و اخلاصْ خطرها و تهدیدها و تعیین مسئولیتهای فردی و اجتماعی هریک از شهروندان، بهویژه محرومان، را اعلام میکند و بر این نکته تأکید میکند که موضع رهبران جنبش از زمان آغاز این حوادثِ دردناک و حتی پیش از آن همین بوده است و همین خواهد بود تا زمان بروز خطر یا تهدیدی در جامعه که مقابله با آن و مبارزۀ مسلحانه با آن ضروری باشد. از جملۀ این خطرها تجزیۀ میهن است که به شکلهای گوناگون مطرح میشود و جدایی بخشهایی از وطن را مدنظر دارد تا لبنان به کشوری فدرال یا کنفدرال یا متشکل از چندین کانتون یا ایالت فرقهای تبدیل شود.
این خطر وحدت و استقلال کشور را تهدید میکند و برخی از مناطق، بهویژه جنوب، را در معرض اشغال قرار میدهد و علاوه بر قربانی شدن بسیاری از شهروندان و کشتار و ویرانیهایی به مراتب گستردهتر از آنچه تاکنون اتفاق افتاده است، تشکیل اسرائیل دیگری را در منطقه موجب خواهد شد. و تلاشهای مسیحیان را در طی یک قرن یا بیش از آن برای همزیستی و گفتوگو بر باد خواهد داد و همزیستی موجود در جهان عرب و در شرق و غرب عالم را تهدید خواهد کرد. علاوه بر همۀ اینها، تجزیۀ لبنان تأییدی بر منطق نادرست اسرائیل و توجیهکنندۀ رفتارهای این رژیم خواهد بود و، در نتیجه، تلاشهایی را با شکست روبهرو میکند که برای محکومیت این رژیم در نزد افکار عمومی جهان صرف شده است، و هدف استراتژیک مقاومت فلسطین را که ایجاد جامعهای مبتنی بر همزیستی در خاک فلسطین است، با ناکامی مواجه خواهد کرد.
خطر دیگری که وجود دارد، از میان بردن مقاومت فلسطین در لبنان است که دشمن صهیونیستی و همپیمانان او با تمام توان در این راه تلاش میکنند. اکنون که مقاومت توانسته است جهانیان را دربارۀ حقانیت مبارزۀ خود متقاعد کند، و در پی ظهور توانمندی اعراب در ابعاد نفتی و مالی و نظامی و دیپلماتیک در جنگ رمضان، اسرائیل که از پیروزی بر آنان ناتوان شده، درصدد نابود کردن مقاومت برآمده است.
خطر اسرائیل هنوز هم جنوب لبنان را تهدید میکند و بر تمامی نیروهای شرافتمند دولتی و مردم لبنان و فلسطین لازم است که با مال و جان و با تهیۀ سلاح و با استفاده از هرچه در اختیار دارند، برای برطرف کردن نهایی این خطر تلاش کنند. و بر همگان آشکار است که اشغال جنوب لبنان موجب تغییر در اوضاع منطقه میشود و امنیت سوریه را نیز تهدید میکند.
این خطرها و تهدیدها ما را بر آن میدارد که تا سرحد ازخودگذشتگی، به دفاع مسلحانه اقدام کنیم و با آگاهی و آمادگی کامل اختلافات و کینهها ودرگیریهای شخصی را به زمان دیگر موکول کنیم.
اما برای تحقق خواستههای برحق شهروندان و بهبود اوضاع مناطق عقبافتاده و اصلاح ساختار نظام سیاسی و بهمنظور دستیابی به عدالت و آزادی بیشتر و مشارکت بهتر شهروندان در مسائل و سرنوشت خویش، به استفاده از سلاح و نبرد مسلحانه نیازی نیست و با وجود اهمیت پیگیری این خواستهها ـ که از گذشته تاکنون محل توجه جنبش محرومان بوده است ـ در موقعیت دشوار کنونی و اوضاع حساس کشور و منطقه و خطرهای بزرگی که پیشتر ذکر شد، اقدام مسلحانه در این راه به نفع کشور نخواهد بود.
در اوضاع کنونی، تنها راه رسیدن به این خواستهها گفتوگو در سطح ملی و مبارزۀ دمکراتیک و مردمی است و، در غیر این صورت، نتایج حاصل از دیگر روشها موجب تهدید میهن و شهروندان و بروز مشکلات و محرومیتها و بحرانهایی میشود که خطر آنها از تحقق نیافتن خواستهها به مراتب بیشتر خواهد بود و خطرهای بزرگ و زیانهای جبرانناپذیری در پی دارد که نشانههای آن پدیدار شده است.
همچنین، در مواردی که شهروندان در معرض خطر هجوم و تجاوز قرار گیرند و حکومت نیز از ادای وظایف خود در این زمینه سر باز زند، دفاع مشروع باید به محدودترین شیوه و در پایینترین حد ممکن صورت پذیرد.
ای شهروندان و ای محرومان، ای برادران، این مواضع و باورهای ماست که با کمال اخلاص و فروتنی بیان میکنیم و بر این نکته تأکید میکنیم که وظیفۀ دینی و ملی و قومی و انسانی ما چنین ایجاب میکند و ما لحظهای در آن تردید به خود راه نخواهیم داد، هرچند در این میان، عدهای جز برای منافع سیاسی و گروهی خود، در کنار ملت و میهن حضور نیافتهاند. اکنون اندیشهها و دلها و وجدان شما را به همراهی میطلبیم و از خداوند میخواهیم که دلهای شما را محکم و گامهایتان را استوار سازد.
مواضع و باورهایی که بدان اشاره شد، درواقع، همان مواضع و باورهای مقاومت فلسطین است و در اظهارات و بیانیهها و مصوبات و تحلیلهای مقاومت بر وجود خطرها و تهدیدهای مذکور و ضرورت مبارزه با آنها تأکید شده و اعضای مقاومت در مواضع خود، دربارۀ وقایع اخیر لبنان نیز همواره بر ضرورت جلوگیری از گسترش بحران و محدود کردن آن به حداقل ممکن تأکید داشتهاند و تمامی کسانی که با اعضای مقاومت ارتباط داشتهاند، از این موضع آنان باخبرند.
در قبال این موضعگیریها، مقاومت فلسطین از سوی نیروهای راستگرای افراطی در معرض اقدامات تحریکآمیز و هجومهای ظالمانه قرار گرفته و از سوی چپگرایان نیز با اتهامات و اعتراضات و مخالفتهای عقیدتی آشکار و پنهان مواجه شده است، بهگونهای که شخص یاسر عرفات را به خیانت و مماشات متهم کردند.
جنبش محرومان و رهبر آن امام صدر نیز در معرض حملات تند قرار داشته است و در اهداف آن تردید و تشکیک کردهاند و سیل اتهامات ظالمانه و مقالات مغرضانهای در نشریات و روزنامههای راستگرایان و، همچنین، منشورات حزبی و گفتههای چپگرایان افراطی به سوی جنبش سرازیر شده است.
یک بار گفتند: چرا از شعار «سلاح زینت مردان است» دست برنداشتند؟» گویی سلاح باید به روی هموطنان کشیده شود تا دشمن از این کار خشنود شود، حال آنکه این شعار از حدیثی در تفسیر آیۀ «خذوا زینتکم عند کل مسجد» بیان شده است.
بار دیگر گفتند: «چرا تجمعهای تند و خشمگینانۀ بعلبک و صور به اعتصاب غذا و دعوت به آرامش مبدل شد؟» گویی فراموش کردهاند که آن اعتراضهای تند خطاب به سردمداران طغیانگر بود، نه رودرروی شهروندان. مگر ندیدهاند که قران کریم در وصف مؤمنان همراه رسول خدا آنان را «تندخو بر کافران و نرم و مهربان با یکدیگر» [۲] وصف میکند؟
هنگامی که امام صدر ۷۷ تن از شخصیتهای کشور (موسوم به کمیتۀ ۷۷ نفره) را برای تشکیل هستۀ مرکزی گفتوگوی ملی فراخواند تا کشور را از انحلال و تجزیۀ حاصل از شعار انزوا و خلأ حضور حکومت نجات دهد، زبانها و قلمهای تند و تیز خود را به سمت ایشان نشانه رفتند تا پلها را ویران کنند و کشور را به مرحلهای برسانند که امروز شاهد آن هستیم، و هنوز هم در مسیر تشدید درگیریها حرکت میکنند.
عجیب نیست که باندهای مسلح راستگرا رهگذران بیگناه را بازرسی میکردند و گرایش به جنبش محرومان و امام شیعیان را گناهی نابخشودنی میشمردند. در همان حال، چپگرایان افراطی نیز شدیدترین اتهامات را متوجه امام میکردند و جنبش محرومان را به همکاری و همدستی با راستگرایان متهم میکردند.
وقتی پیکرهای پاک کسانی که مظلومانه کشته شدند، به سوی جنوب و بقاع در حرکت بود و اخبار آدمرباییها در مناطق مختلف احساسات مردم را جریحهدار میکرد، گروهی دیگر در این اندیشه بودند که طرفین نزاع را به کشتن شمار دیگری از بیگناهان تشویق کنند و نقش خود را در وخیم کردن اوضاع و تکمیل روند اجرای توطئه ایفا کنند و بر ضد میهن و مقاومت فلسطین جنگافروزی کنند؛ کاری که جز برای منافع اسرائیل نیست.
هنگامی که امام در اعتراض به کشتار بیگناهان در شیاح و عینالرمانه و نبعه و سنّ الفیل تحصّن و اعتصاب غذای خود را آغاز کرد، آنان به سرعت در بقاع و دیگر مناطق حضور یافتند تا طرفین درگیر را به کشتن شمار دیگری از بیگناهان تشویق کنند و این در حالی بود که امام با صدور بیانیهای به کارگیری سلاح در آن مناطق را به منزلۀ هدف قرار دادن قلب و خانه و محراب و منبر خویش به شمار آورد. اما به دنبال اقدامات آنان، ناگزیر شد تحصن خود را پایان دهد و به سوی بقاع حرکت کند.
۸. راست افراطی، چپ افراطی
هموطنان عزیز،
روند حوادث گذشته را به یاد آورید و بیندیشید که چگونه دو گروهݫِ در حالِ نزاعِ راستِ افراطی و چپِ افراطی هریک نقشی را در جنگافروزی برعهده گرفتند و والاترین ارزشهای انسانی را از شهروندان ما سلب کردند، بهگونهای که کشتن اسیران و مثله کردن کشتگان و شکار رهگذران بیگناه و گلولهباران شبانۀ مناطق مسکونی و غیرنظامی با توپخانۀ سنگین به کاری عادی بدل شد.
در یک سو، دیر و کلیسا به دژ جنگ و هجوم تبدیل میشود و، در دیگر سو، مدارس و حسینیهها را اشغال میکنند و دروازههای مساجد را میشکنند تا اقدامات جنایتکارانۀ خود را آنجا آغاز کنند.
تکتیراندازی در عینالرمانه و میدان الحایک لحظهای قطع نمیشود و، در مقابل، آدمربایی و تجاوز در نبعه ادامه مییابد، گویی اینها بازتاب یکدیگرند.
در مناطق شمالی خودروی حامل اسیران بیگناه هدف قرار میگیرد. دو روز پیش از آن، دو تن از اعضای یک حزب تندرو اعلام میکنند که دولتِ نخستوزیر کرامی را به رسمیت نمیشناسند و از یاران خود میخواهند مسلح شوند و خود را برای مراحل خطرناک بعدی آماده کنند.
هنگامی که راستگرایان افراطی به زحله تجاوز میکنند و آتش کینۀ خود را بر روستای کرک فرو میریزند، چپگرایان افراطی نیز به محلههای شهر طرابلس هجوم میبرند.
بدینترتیب، ملاحظه میکنیم که سناریویی هماهنگ در مخالفت با تلاشهای سوریه و پایبند نبودن به آتشبس در حال اجراست و آنان از صلح و آشتی میان مناطق مختلف و راهپیماییهای آرام و هر نوع اقدامی که برای کاهش شدت درگیریها اجرا شود، خشمگین میشوند. غارت و چپاول و سرقت خودروها و داروخانهها و دیگر مراکز با شدت از سوی طرفین درگیر ادامه مییابد.
درد و رنجهایی که بر جانها سایه افکنده از مرز صبر و شکیبایی فراتر است و هر ثَبات و آرامشی را از بین میبرد. کشتهها و مجروحان و ربودهشدگان و خسارتهای فراوان همهجای وطن، بهویژه خانهها و مناطق محرومِ فقیرنشین را آکنده است. این در حالی است که تردیدافکنان و نیرنگبازان ـ همانها که آتش درگیریها را برای رسیدن به اهداف کوچک و بزرگ غیرشرافتمندانه برافروختند ـ دیگران را از درست اندیشیدن بازمیدارند و همۀ توان خود را به کار میگیرند تا بحران را تشدید کنند و اعتماد مردم را به نیروهای مخلص و متعهد از بین ببرند.
غوغای حاصل از تحریکها و تحلیلهای گوناگون دربارۀ وقایع گوشها را آکنده است و نزدیک است که ابهامِ حاصل از پندارها و دروغپراکنیها و تهمتها دیدگان را از مشاهدۀ حقیقت بازدارد.
بدینترتیب، وضعیتی پدید آمده که سخن حق و رفتار صحیح و اتخاذ موضع عادلانه بسیار دشوار است، بلکه مخاطره به حساب میآید. در عین حال، مجاهدتهای امت اسلام را از یاد نبردهایم که در الجزایر یک میلیون شهید تقدیم کردند تا زمانی که مذاکرات «ادیان» آغاز شد و آنگاه که رهبران، آنان را به آرامش و پرهیز از درگیریها فراخواندند، خواستۀ رهبران خود را به اجرا درآورند و به اقدامات تحریکآمیز ارتش مخفی فرانسه توجهی نکردند. به یاد آوریم فرمودۀ قرآن کریم را که «وَ لایَجرِمَنَّکُم شَنانُ قَومٍ عَلی أَلاّ تَعدِلُوا هُوَ أَقرَبُ لِلتَّقوی». [۳]
و از یاد نبریم که از دیدگاه رسول خدا (ص) جهاد اکبر مبارزه با نفْس است. از این رو، سخن حق و راه صحیح را در قالب تذکرات ذیل یادآور میشویم و امید آن داریم که با همت خود بر رنج و درد فایق آیید و موضعی صحیح و عادلانه اتخاذ کنید:
- خطرهایی که وطن را در بر گرفته است، ایجاب میکند که تلاشها و اموال و سلاحهای خود را برای امور شخصی و برای انتقامجویی و حتی تحقق خواستهای اجتماعی و سیاسی به کار نگیریم.
- خطرناکترین تهدیدی که در برابر ما وجود دارد آن است که این جنگ را جنگ فرقهای به شمار آوریم. از این رو، لازم است ضمن مخالفت با این پندار، اختلاف در دین را عامل خصومت و دشمنی ندانیم، بهویژه آنکه قرآن کریم مسیحیان را نزدیکترین قوم به مسلمانان مینامد.
- وظیفۀ ما آن است که جان هموطنان را پاس بداریم و آن را امانتی الهی و ملی بدانیم تا کابوس جنگ فرقهای را از وطن دور کنیم.
- انتقام گرفتن از بیگناهان جنایتی دیگر است که در کنار جنایت نخست قرار میگیرد و مواضع و رفتارهای دیگران هرگز چنین عملی را توجیه نمیکند.
- فضای متشنج و ناآرامی که در کشور حاکم است و تلاشهایی که برای گسترش دامنۀ درگیریها صرف میشود، همانا سلاح دشمن توطئهگر است که میخواهد نیرو و توان ما برای نبرد داخلی با یکدیگر صرف شود تا پس از به پایان رسیدن نیروی ما، وارد شود و خاک ما را به تصرف درآورد.
- اهالی بعلبک و هرمل و جرود شمالی و روستاهای جنوب و کوهستان، همگی، پشتوانۀ نیرومند میهن در هنگامۀ بحران هستند و موضعگیری تاریخی آنان بر ضد استعمارگران این حقیقت را به اثبات رسانده است. اینکه وظیفۀ ملی آنان ایجاب میکند که با هم متحد شوند و اختلافات و انتقامجوییهای خود را به زمان دیگری موکول کنند که اکنون هنگامۀ سختی و خطر است و میهن در معرض هجوم خارجی و تجزیهطلبیهای داخلی قرار دارد و مقاومت فلسطین با خطر فروپاشی مواجه است.
- رهبران جنبش محرومان علاوه بر تلاش مستمر بهمنظور کاهش رنج و محنت هموطنان با روشهای مختلفِ تماس و فشار، فعالانه برای پیشرفت و موفقیت روند گفتوگوی سیاسی و ایجاد زیربنای صحیح برای ساختن آیندۀ لبنان میکوشند و بهمنظور بررسی روشهای اصلاحات با مؤسسات و نهادهای سیاسی همکاری دارند و برنامههای اصلاحی فراگیر خود را از طریق مجلس اعلای شیعیان و گردهمایی رهبران مذهبی و یا هیئت گفتوگوی ملی پیگیری میکنند.
یادداشت سازمان آزادیبخش فلسطین که از طریق هیئت گفتوگوی ملی به دولت لبنان ارائه شد، راه را بر هر عذر و بهانهای میبندد و روابط لبنان و فلسطین را به مسیر صحیح آن باز میگرداند. از این رو، مسئولیت پیامدهای ناشی از بیتوجهی به این یادداشت را متوجه دولتمردان میدانیم.
هموطنان عزیز، اکنون زمان سکوت و تماشا نیست و فردا پشیمانی سودی نمیبخشد، پس بیایید به تفاهم برسیم و با یکدیگر دیدار کنیم.
ای شرافتمندان، ای نیروهای متعهد، ای کسانی که با وجود همۀ رویدادهای ناگوار، تعادل فکری و عملی خود را حفظ کردهاید، بیایید جبهۀ واحد و متحدی تشکیل دهیم تا حق میهن ادا شود و منافع هموطنان تأمین گردد. به امید دیدار، ای حامیان میهن، ای پاسداران حریمها و ای سازندگان تاریخ و کشور.
ــــــ
[۱]. کتابچۀ منتشر شده از سوی جنبش محرومان در نوامبر ۱۹۷۵ به مناسبت سالروز استقلال لبنان ـ آرشیو حاج خلیل حمدان.
[۲]. «أشِدّاءُ عَلَی الکُفّارِ، رُحَماءُ بَینَهم.» (فتح، ۲۹).
[۳]. «دشمنی با گروهی دیگر وادارتان نکند که عدالت نورزید، عدالت ورزید که به تقوا نزدیکتر است» (مائده، ۸).