سخنرانی امام موسی صدر در سال ۱۹۶۹ که از نواری صوتی، موجود در مرکز مطالعات و تحقیقات امام موسی صدر در بیروت آماده شده است.
بسم الله الرحمن الرحیم. والصلوة والسلام علی سید الخلق وخاتم المرسلین محمد وآله الطاهرین.
برادران گرامی! در این شب و در این مناسبت باید دربارۀ چند نکته صحبت کنم که پارهای از آنها کاملاً مرتبط با این مناسبت است. البته این مطالب متعدد، در منطق ایمان، یکی به شمار میآید، همچنانکه امام علی (ع) نیز برخوردهایی داشت که ضد و نقیض به نظر میرسید و شاعران با اشاره به این موارد گفتهاند امام شخصیتی است که اضداد در او گرد آمدهاند. این موارد متضاد نیز با وجود شکلهای گوناگونی که دارند، در منطق ایمان یکی هستند.
این مسئله جای شگفتی ندارد. برق نیز با اینکه امری واحد است، در ظاهر کارکردهای متضاد و گوناگونی دارد. وقتی از برق در وسایلی همچون اتو یا دیگر وسایل گرمازا استفاده میشود، گرما تولید میکند ولی وقتی در یخچال به کار میرود، سرما تولید میکند. برق، هم حرکت ایجاد میکند هم سکون؛ هم رانش هم کشش. میدانیم که یکی از ویژگیهای الکتریسیته این است که فضای مغناطیسی ایجاد میکند و اشیا را به سمت مرکز میکشد و از حرکت میاندازد ولی در عین حال، ابزاری است برای ایجاد حرکت؛ مانند پنکه و خودروها.
برق، پدیدهای واحد است، ولی به علت آثار و کاربردهایش، چنین به نظر میرسد که شکلهای گوناگون و متضادی دارد.
از این ویژگی، قاعدهای برای ربط دادن میان امور گوناگون به دست میآید که ما میخواهیم دربارۀ آن بحث کنیم. این امور گوناگون، همچنین نمایانگر سیره و روش امام (ع) در زندگی پرفراز و نشیب ایشان است. در حقیقت این گوناگونی در ظاهر، در سرتاسر هستی به چشم میخورد. آفریدگار هستی یکی است و سرچشمۀ وجود، خدای یگانه است، ولی این خدای یگانه از یک زمین و یک آب و یک هوا، انواع گوناگونی از گلها و شکوفهها و نیز میوههای متعددی با رنگها و مزهها و بوهای گوناگون میآفریند.
اینجاست که رمز همگرایی وحدت و کثرت (در اصطلاح فلسفی) روشن میشود. بر این اساس، هیچ تمایز و تفکیکی میان امور گوناگون در زندگی انسان وجود ندارد و انسان در هیچ شغل یا موقعیتی نمیتواند از وارد شدن به دیگر مسائل بپرهیزد. این حقیقت در جسم و روح انسان جلوهگر است. این حقیقت موجب میشود که اسلام در زندگی اجتماعی انسان حضور فعال داشته باشد. اگر ما بخواهیم از ایمان و اخلاق خود پاسداری کنیم، آیا میتوانیم فعالیتهای روزمره را نادیده بگیریم و هر طور بخواهیم عمل کنیم و بگوییم آنچه مهم است، دل انسان است و دل من نیز پاک است؟ نه، دل پاک جز در بدن پاک نمیتواند وجود داشته باشد. اگر بدن به پلیدی و گناه آلوده شود، دل نیز آلوده میشود. به همین ترتیب، در جامعۀ آلوده نیز انسان نمیتواند پاک بماند، چراکه انسان، هم از جامعه اثر میپذیرد و هم در آن اثر میگذارد. از این روست که اسلام به تشکیل جامعۀ پاک و سالم اهتمام ورزیده است تا پاکی و شایستگیهای حقیقی انسان در آن شکوفا شود. بنابراین، نمیتوان مسائل و امور را از یکدیگر جدا کرد. البته جدا نبودن مسائل از یکدیگر به هیچ وجه به معنای جدا نبودن تخصصها از یکدیگر نیست. درست است که انسان موجودی واحد است، ولی دانش پزشکی پس از پیشرفت خود به شاخههایی همچون دندانپزشکی، چشمپزشکی و تخصصهای دیگر در زمینۀ قلب و اعصاب و گوارش و مانند آن تقسیم شد.
فراوان بودن مسائل دانش یا اندیشه، انسان را بر آن میدارد که تخصصها را جزئی و از یکدیگر جدا کند و در عین حال پیوسته بودن این پدیدهها و ارتباط داشتن این امور با یکدیگر را حفظ کند. جامعه نیز پدیدهای واحد است و هیچ یک از ما خواه روحانی باشد یا پزشک یا مهندس، نمیتواند از وارد شدن به دیگر زمینهها و دیگر امور بپرهیزد. ولی این بدان معنا نیست که کارشناس در پزشکی، کارشناس در سیاست نیز هست یا عالم دین از امور دخانیات نیز آگاه است یا استاد علوم طبیعی میتواند مهندس ساختمانسازی یا جادهسازی یا مدیر کارخانه نیز باشد. تخصصها را باید از یکدیگر متمایز کرد، ولی این بدان معنا نیست که پزشک به این بهانه که پزشک است، وظایف ملی خود را نادیده بگیرد یا روحانی به بهانۀ اینکه عالم دین است، از وظایف ملی و قومی خود شانه خالی کند.
بنابراین، مسائل به یکدیگر پیوستهاند یا به تعبیر دقیقتر، مسائل یکی هستند ولی باید تخصصها را از یکدیگر متمایز کرد وگرنه هرج و مرج پیش میآید؛ چراکه خداوند انسان را با توانمندیهای گوناگون آفریده است.
اما موضوعاتی که دوست دارم امشب دربارۀ آنها صحبت کنم: این دومین مراسمی است که به مناسبت بزرگداشت شهادت امیر مؤمنان، علی (ع) برگزار میشود. این مراسم را کمیتۀ تعلیمات دینی مدارس در جنوب و کل لبنان برگزار میکند. اعضای کمیتۀ تعلیمات و اساتید آموزش دینی در مدارس اقدام به برگزاری و اجرای این مراسم کرده و در آن به سخنرانی پرداختهاند. کمیتۀ تعلیمات دینی برای پر کردن خلأ اعتقادی و دینی و تربیتی در مدارس رسمی شکل گرفته است؛ چراکه تعدد ادیان و مذاهب در این کشور، وزارت آموزش و پرورش را با مشکل روبهرو کرده است و از این رو، از ارائۀ تعلیمات دینی در مدارس خودداری میکند. این مسئله در میان جوانان ما که در خانه و خیابان و هماکنون در مدرسه از آموزشها و تربیتهای اسلامی محروماند، خلئی پدید آورده است که خطری بزرگ به شمار میآید و جوانان را در آستانۀ لغزش و انحراف قرار میدهد. تلاش برای ارائۀ تعلیمات دینی در مدارس، تلاشی ارزشمند و افتخارآمیز برای دستیابی به پرورش و ارشاد دینی جوانان است. تفاوت امسال با سال گذشته این است که این تلاشها گسترش یافته و بودجۀ آن نیز دو برابر شده است ولی با این حال، این هنوز نتوانسته است همه جای لبنان را پوشش دهد. امیدواریم به یاری خداوند در سالهای آینده بتوانیم این خدمات را به همۀ مناطق لبنان تقدیم کنیم. این تلاشها از برکات امام علی (ع) و دستاورد جهاد ایشان است و از این رو، این کمیته مناسبتهای مربوط به امام علی (ع) را گرامی میدارد.
همان طور که گفتم، در زندگی امام (ع) اموری ناهمگون و متضاد دیده میشود: میبینیم با دشمنان خدا سرسخت و درشتخوست و با دوستان خدا و ستمدیدگان، مهربان و نرمخو. همۀ ما سخن منسوب به یکی از اولیا را شنیدهایم که سه روز پس از شهادت امام به زیارت ایشان رفت: گاهی میبینیم که بهتنهایی نهصد یهودی را در یک روز میکشد و بار دیگر میبینیم در برابر کودکی یتیم و بیوهزنی ناتوان، به خود میلرزد. امام مقداری غذا برمیدارد و به خانۀ آن بیوهزن که شوهرش در جنگ صفین کشته شده بود، میرود و کودکانش را سرگرم میکند تا آن زن داغدار بتواند برای فرزندانش غذایی آماده کند. امام تنور را برمیافروزد و چهرۀ خود را در برابر آتش آن میگیرد و میگوید: «بچشای ابوالحسن، این جزای کسی است که حقوق یتیمان را ضایع کند.» [۱] آن قدرت و شکوه و جبروت در برابر دشمنان خدا کجا و این ناتوانی در برابر یتیمان و نیازمندان کجا! در برابر ستمگران او را نیرومند و مغرور میبینیم، ولی وقتی شب فرا میرسد، در برابر خداوند همچون بیمار به خود میپیچد و همچون مصیبتزده میگرید.
این دوگانگی و تضاد را که در همۀ عرصههای زندگی امام به چشم میخورد، چطور میتوان تفسیر کرد؟ او به اندازهای بخشنده بود که برخی از دشمنانش گفتند: اگر او دو خانه داشته باشد، یکی پر از طلا و دیگری پر از کاه، طلاها را پیش از کاهها انفاق میکند. ولی همین بخشندگی، در برخورد امام با برادرش عقیل به طرز شگفتآوری به بخل و آزمندی تبدیل میشود. عقیل از امام خواست که به سهم گندم او بیفزاید و به تعبیر خودِ امام: «مِن بُرِّکُم صاعاً.» (یک مَن گندم از بیتالمال شما.) [۲] ولی امام که امین اموال مسلمانان بود، نمیتوانست به برادر خود بیش از سهمش بدهد. از این رو تکه آهنی را گداخت و نزدیک او برد. «او چنان فریاد برآورد که بیمار از درد، و نزدیک بود از داغی آن پارهآهن گداخته، بگدازد.» [امام (ع) میفرماید:] «به او گفتم: مادران داغدار بر تو بگریند، از آهنی مینالی که انسانی به بازیچه آن را گرم ساخته است و مرا به آتشی میکشانی که خدای جبّارش به خشم گداخته؟ تو از آزار حرارتی اندک بنالی و من از شعلۀ سرکش دوزخ ننالم؟» [۳]
این صحنه را چطور میتوانیم تفسیر کنیم؟ آن بخشندگی کجا و این سختگیری کجا!
زندگی امام یکپارچه و واحد است و هر کس آن را مطالعه کند، هماهنگی کاملی در آن مشاهده میکند. جای شگفتی نیست که میبینیم امام در خانۀ خدا به دنیا میآید، در خانۀ خدا به شهادت میرسد و در طول زندگی نیز به عبادت و سجده در خانۀ خدا مشغول است.
ایمان اینگونه است و مؤمن جز اینگونه نمیتواند باشد. مگر نه اینکه قرآن کریم فرموده است: «مُّحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّهِ وَالَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَی الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ» [۴] سختگیری بر کافر و مهربانی با یکدیگر، هر دو یک حقیقت هستند همچنانکه گرما و سرمای ایجاد شده از برق نیز حقیقت واحد دارند. چرا این طور است برادران؟ اگر ایمان، انگیزه و خاستگاه حرکتهای انسان مؤمن باشد، میبینیم در راه خدا و در مسیر حق نیرومند است ولی در جای دیگر ناتوان و ضعیف. انسان مؤمن وقتی احساس میکند خدا با اوست، برای حرکت در این خط انگیزه پیدا میکند و نیرو میگیرد و دیگر از هیچ کس نمیهراسد ولی وقتی احساس کند خدا از او خشنود نیست، احساس ترس میکند و سست میشود و برای حرکت به تردید میافتد.
امیر مؤمنان وقتی در میدان جنگ میایستد و خدا را پشتیبان قلب خود مییابد و خود را دست خدا میبیند، به پیش میرود و باکی ندارد که آیا او به کام مرگ درآید یا مرگ او را به کام خود فرو کشد. به پیش میرود، زیرا نیرو و توان خود را از خود نمیداند، بلکه از سوی خدا میبیند. در این مسیر چنین قدرتی دارد ولی در جای دیگر چنین قدرتی را در خود نمییابد... وقتی از زبان رسول خدا به او میگویند نهصد یهودی را بکش، باکی ندارد، زیرا عاطفه و قلب او تابع ارادۀ خداوند است؛ همچنانکه در آیۀ مربوط به حدّ آمده است: «وَلَا تَأْخُذْکُم بِهِمَا رَأْفَةٌ فِی دِینِ اللَّهِ.» [۵]
بنابراین، امام علی (ع) در میدان نبرد احساس میکند دست قدرت خدا با اوست، اما در جای دیگر، نه. هنگام کمک به تهیدستان از تنگدست شدن خود نمیترسد و آنان را بر خود مقدّم میدارد، هرچند خودش سخت نیازمند باشد. چرا؟ زیرا احساس میکند با گنجینۀ پایانناپذیر خداوند در ارتباط است و از این رو، بدون ترس و درنگ انفاق میکند. ولی هرگز چیزی در راه باطل و به ناحق نمیدهد، زیرا در این صورت، گنجینۀ خداوند در اختیار او نیست.
رمز اقتدار امام و نمود یافتن رفتارهای متضاد و گوناگون در حیات ایشان این است. امام علی (ع) سمبول انسان یکتاپرستی است که همه چیز را با ترازوی حق و عدالت میسنجد و میان برادر یا نزدیکان خود و کسی که از او دور است، فرقی نمیگذارد. او وقتی به این میاندیشد که شاید در حجاز یا یمامه کسی باشد که به قرص نانی حتی امید نداشته یا مزۀ سیری را نچشیده باشد، پریشان میشود و خود را به خاطر اینکه مبادا دردهای همسایگان و دیگر افراد امت را نادیده بگیرد، نکوهش میکند و میگوید مرا برای آن نیافریدهاند که چون چارپایانِ در آغل بسته که همۀ نگرانی و مقصودشان نشخوار علف است، غذاهای لذیذ و دلپذیر به خود مشغولم دارد یا همانند آن حیوانِ رها گشته باشم که تا چیزی بیابد و شکم از آن پرکند، خاکروبهها را به هم میزند. [۶]
او درد و رنج دیگران را حس میکرد، زیرا این حس از ایمان به خدا سرچشمه میگیرد و بهترین راه برای عبادت خدا، خدمت کردن به آفریدگان اوست که آفریدگان همگی عیال خدا هستند و محبوبترین کس در نزد خداوند کسی است که برای عیال او سودمندتر باشد. ایمان، خاستگاه حرکت امام است و همین ایمان در جایی او را برمیانگیزد و جای دیگر او را باز میدارد. جایی او را به بخشندگی میخواند و جای دیگر او را به بخل ورزیدن وا میدارد. هر مؤمنی باید اینگونه باشد.
هر اندازه ایمان انسان مؤمن بالاتر رود، بر توانایی و دلاوری او افزوده میشود و از این روست که میگوییم بهترین ابزار برای پیروز شدن بر دشمن در جنگ و جهاد، بالا بردن ایمان و نزدیکتر شدن به خداوند است. امیر مؤمنان در سفارش به پسر خود، محمد بن حنفیه فرمودهاند اگر کوهها متزلزل شوند، تو پایدار بمان. سرت را به عاریت به خداوند بسپار و پاهایت را چونان میخ در زمین استوار کن. [۷] خواهش میکنم به این نکته توجه کنید. سرت را به عاریت به خداوند بسپار، یعنی وقتی میجنگی این طور فکر کن که عمر تو به دست خداست و سرت و زندگیات، امانت خداوند در نزد توست، چراکه سر نماد زنده بودن توست و اگر سرِ انسان قطع شود، انسان زنده نمیماند. در این صورت از چه هراس داری؟ وقتی ببینی سرت را نزد موجودی امین و توانمند و شکستناپذیر به امانت سپردهای، دیگر از چه بترسی؟
این احساس که مرگ و زندگی به دست خداست و خدا آفریدگار مرگ و زندگی است، انسانی را که بر حق است، در حرکت و رفتارش نیرومند میکند. ولی همین قهرمانی که از مرگ نمیهراسد، زیرا احساس میکند سرش را به عاریت به خدا سپرده است، اگر بخواهد به انسانی ستمدیده و بر زمین افتاده یک سیلی بزند، میترسد. چرا؟ زیرا میداند خدا در مسیر باطل با او همراه نیست و از او پشتیبانی نمیکند. این است فرق میان اعتماد به نفس و اعتماد به خدا. زندگی امام خلاصه میشود در یک سجده، یک موضع و یک میزان و معیار. پیامبر (ص) دربارۀ او فرموده است: «علی با حق و حق با علی است. هرکجا علی باشد، حق نیز بر محور او میگردد.» [۸] درود خداوند بر آن پیشوایی که هر بار نامش را میبریم، زنده و تازه میشود. اگر اندکی بیندیشیم و به ندای او در این عصر و این اوضاع گوش فرادهیم، میشنویم که بر سر ما بانگ برمیآورد و نمیپذیرد که ما پیرو او و برادران او در امت خوانده شویم، چراکه او خواری و زبونی را نمیپذیرد و در جنگ با دشمن خدا، ترس برایش معنا ندارد. ما سخت نیازمند مطالعۀ زندگی امام و پیروی از سیرۀ او هستیم.
برادران! امشب و دیگر شبها سخنان بسیاری گفته شده است و هیچ یک از ما با علی و سیرۀ علی (ع) ناآشنا نیست. پس چرا ما دیگر از سیرۀ پاک او تأثیر نمیگیریم؟ چرا در کنار چشمه ایستادهایم و با اینکه احساس تشنگی میکنیم، از آن نمینوشیم: «بَلْ رَانَ عَلَی قُلُوبِهِم مَّا کَانُوا یَکْسِبُونَ» [۹] ما نیازمند کمی خودجوشی و تفکر عمیق هستیم. باید به این باور برسیم که وضعی که به آن خو گرفتهایم و آن را زندگی مینامیم، از نظر امام زندگی نیست. امام در جنگ صفین خطاب به اصحاب خویش فرمود: «المَوتُ فی حَیاتِکُم مَقهُورینَ وَالحَیاةُ فی مَوتِکُم قاهِرینَ.» [۱۰] (مقهور شدن در زندگیتان، مرگ است و پیروزمندانه مردنتان، زندگی است.)
این حقیقت است و نه سخنی از سر احساس. دوست دارید مفهوم این جمله را برایتان توضیح دهم؟ برادران! تفاوت میان مرگ و زندگی چیست؟ در نگاه سطحی، مرده حرکت نمیکند، حرف نمیزند، تأثیری در اطراف خود نمیگذارد، چیزی را نه به جلو میراند، نه به عقب میکشد و هیچ تعامل و داد و ستدی با دیگران ندارد. این طور نیست؟ حتی بستر و لباسها و کفن خود را نیز نمیتواند حرکت دهد. مرده این طور است. موجود زنده چطور؟ نماد زندگی، حرکت و پویایی و تأثیرگذاری بر محیط پیرامون است. در گذشته وقتی میخواستند بفهمند انسانی مرده است یا زنده (این مربوط به روزگار قدیم است و شما پزشکان امروزی از این روش استفاده نمیکنید) آینهای را جلو دهانش میگرفتند. اگر روی سطح آینه را بخار میگرفت، میفهمیدند که او زنده است وگرنه، معلوم میشد که او مرده است؛ چراکه مرده حتی نمیتواند کوچکترین تأثیری روی آینۀ مقابل دهان خود بگذارد.
بنابراین، نماد مرگ و زندگی و فرق میان این دو، در حرکت و حرکتآفرینی و تأثیرگذاری بر اطراف است. البته آنچه در اطراف بدن مرده است، در آن تأثیر میگذارد. چرا؟ اگر مردهای اینجا رها شود، میکروبها، سرما و گرما، حتی حشرات ریز هم میتوانند در آن تأثیر بگذارند و آن را فاسد و متلاشی کنند. میتوانند هرگاه بخواهند مکان و حالت او را تغییر دهند. بنابراین، حقیقت مرگ، بیتأثیر بودن در محیط و تأثیر گرفتن از آن است و حقیقت زندگی، تأثیرگذاری در محیط. این، مفهوم سادۀ مرگ و زندگی است.
حال ببینیم مفهوم زندگی از نگاه امام علی (ع) چیست. امام علی بن ابیطالب (ع) میفرماید: انسان مقهور انسانی است که دشمن بر او چیره شده است، یعنی ارادهاش را از او گرفته و سرنوشت او را خود رقم میزند و کم و زیاد میکند، چنین انسانی که دشمن ارادهاش را بر او تحمیل کرده، مرده است؛ یعنی آنچه در اطراف اوست در او اثر میگذارد، نه تنها دشمن، که هر آنچه در اطراف اوست، در او اثر میگذارد. جوانان گوش کنید: انسانی که تابع محیط و جامعۀ خود است و در برابر مُد ـهر اندازه که ناپسند باشد تسلیم است و جرئت حقگویی و راستگویی ندارد، شجاعت امر به معروف و نهی از منکر ندارد و از محیط خود میترسد، چنین انسانی مغلوب محیط است و هیچ تأثیری در محیط نمیگذارد و تنها از آن تأثیر میپذیرد. چنین فردی مردۀ حقیقی است. انسان زنده آن است که در پیرامون خود تأثیر میگذارد و سازندۀ جامعۀ خویش است. وضع خانه و امت و محیط خود را اصلاح میکند یا به اصلاح آن کمک میکند و در آن تأثیر میگذارد. چنین انسانی بر دشمن خود چیره میشود و سرنوشت آنان را رقم میزند و اجازه نمیدهد دشمنانش سرنوشت او را تعیین کنند.
انسان زنده اینگونه است. انسانی که علی (ع) میخواهد اینگونه است. و عجیب اینجاست که چنین انسانی حتی اگر در ظاهر بمیرد، باز زنده است. چرا؟ شما جوانان و دانشجویان کتابهایی را خواندهاید یا دارید که مؤلف آن از دنیا رفته است، ولی همچنان در شما تأثیر میگذارد و شما را متحول میکند. زندگی این است. حتی پس از مرگ و از ورای قبر و در گذر تاریخ طولانی، بر دیگران تأثیر میگذارد و از راه کتاب، از راه سخنان، از راه مسجدها و مؤسسهها، از راه تربیت و تأثیرگذاری، از راه مکتب فکری خود و از راه الگو بودن، جامعه را دگرگون میکند. انسان زنده این است، زیرا ملاک حقیقی زنده بودن، حرکت و تأثیرگذاری و دهش است.
اما انسان زندهای که با هر بادی همسو میشود... و آنگاه موجی از این سمت میآید... موج ترس میآید... یا موج فریب، کرنش، تهدید و عقبنشینی... در منطق امام، اینگونه زندگی کردن، زندگی نیست؛ مردگی است. ما باید خودمان به خودمان رحم کنیم. اگر ما به خودمان رحم نکنیم، چه کسی به ما رحم میکند؟ آیا میپذیریم که در زندگی فراموش شویم و ما را نادیده بگیرند و بدین ترتیب، جزو مردگان باشیم، پیش از آنکه مرده باشیم؟ آیا به این مردگی ادامه میدهیم؟ هرگز! فکر نمیکنم شما چنین سرنوشتی را بپذیرید. ما «علی» هستیم. نمیگویم هر یک از ما میتواند همۀ جهان را دگرگون کند. چنین ادعایی، خیالپردازی و آرمانگرایی دور و دراز است. باید واقعگرا باشیم. به اندازۀ محیط کوچک خودمان، به اندازۀ روح و جسم خودمان، به اندازۀ کسانی که پیرامون ما هستند و به اندازۀ دوستان و خویشان خود میتوانیم تأثیرگذار باشیم. میتوانیم تربیتکننده باشیم. میتوانیم حرکتآفرین باشیم. میتوانیم به موجودی زنده و دارای حیات تبدیل شویم. این است حیاتی که امام علی بن ابیطالب (ع) میخواهد. جای شگفتی نیست که شهادت ایشان در شب قدر رخ میدهد؛ شبی که سرنوشت انسان رقم میخورد و انسان، نتیجۀ روزه و شبزندهداری و دعا و تمرین و دیگر اعمال خود را میگیرد و میتواند بر نفس خود چیره شود و آیندۀ خود را سعادتمند سازد.
به همین اندازه بسنده میکنم و در پایان به درگاه خداوند متعال دعا میکنیم و از او میخواهیم که ما را به واقعیتهایی که در آن به سر میبریم، آگاه کند و ذرهای همت برای عمل کردن و بیرون آمدن از دایرۀ حرف زدن عطا کند... چه بسیار حرف زدیم و عمل نکردیم، چه بسیار مسئولیتها که به گردن گرفتیم ولی انجام ندادیم، چه بسیار تعهدها که پذیرفتیم ولی بدان پایبند نماندیم تا بدانجا که از پی هر آواز رفتیم و با وزش هر باد به این سو و آن سو شدیم. علی بن ابیطالب (ع) چنین انسانی را نمیخواهد. در شب بزرگداشت یاد او تلاش کنیم حتی به اندازۀ یک گام، حتی به اندازۀ ذرهای، به قول شما به اندازۀ سر سوزنی به سوی تأثیرگذاری در محیط و تأثیر نپذیرفتن از آن حرکت کنیم. سخنان خود را به پایان میبرم و برای شما و کمیتۀ تعلیمات آرزوی موفقیت و توفیق الهی میکنم و امیدوارم سال آینده برای ما سالی باشد که بتوانیم سرنوشتمان را خودمان رقم بزنیم و بتوانیم تقدیر زندگیمان را به دست بگیریم و بتوانیم راه فداکاری و جانفشانی را در پیش بگیریم تا عزت از دست رفته و سرزمینهای اشغال شده را باز پس بگیریم و از زندگی و کشور خود پاسداری کنیم.
بیایید در شب علی (ع)، شبی که از مرگِ علی زندگی ساخت، ما نیز از مرگ خود زندگی بسازیم. این کار بسیار آسان است. شهادت در منطق قرآن حیات است. قرآن کتاب شعر یا ادبیات نیست، کتاب حقیقت است. میفرماید: «وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیَاءٌ» [۱۱] آیا این حقیقت را انکار میکنید؟ منطق قرآن این است. حیات واقعی این است، زیرا وقتی انسانی شهید میشود، تأثیر میگذارد و میسازد و پیام خود را به دیگران و به امت بازتاب میدهد.
-----
پی نوشت:
[۱]. ر. ک: ابن شهر آشوب، محمد بن علی، پیشین، ج ۲، ص ۱۱۵.
[۲]. اشاره به این کلام امیرالمؤمنین (ع) است که فرمود: «وَاللَّهِ لَقَدْ رَأَیْتُ عَقِیلًا وَقَدْ أَمْلَقَ حَتَّى اسْتَمَاحَنِی مِنْ بُرِّکُمْ صَاعاً.» (به خدا سوگند [برادرم] عقیل را در شدت فقر و پریشانی دیدم که مقدار یک مَن [گندم] از بیتالمال شما را از من تقاضا میکرد.) ر. ک: شریف الرضی، محمد بن حسین، پیشین، ص ۳۴۶ ـ ۳۴۷، خطبۀ ۲۲۴.
[۳]. ر. ک: منبع پیشین.
[۴]. «محمد پیامبر خدا، و کسانی که با او هستند، بر کافران سختگیرند و با یکدیگر مهربان.» (فتح، ۲۹)
[۵]. «مباد که در حکم خدا نسبت به آن دو دستخوش ترحم گردید.» (نور، ۲)
[۶]. ر. ک: شریف الرضی، محمد بن حسین، پیشین، ص ۴۱۸، نامۀ ۴۵.
[۷]. ر. ک: پیشین، ص ۵۵، کلام ۱۱: «تَزُولُ الْجِبَالُ وَلَا تَزُلْ عَضَّ عَلَى نَاجِذِکَ أَعِرِ اللَّهَ جُمْجُمَتَکَ تِدْ فِی الْأَرْضِ قَدَمَک.»
[۸]. ر. ک: ابن ابیالحدید، عبدالحمید بن هبة الله، پیشین، ج ۱۸، ص ۷۲: «عَلِیٌّ مَعَ الحَقِّ وَالحَقُّ مَعَ عَلِیٍّ یَدُور مَعَهُ حَیثُما دارَ.»
[۹]. «کارهایی که کرده بودند، بر دلهاشان مسلط شده است.» (مطففین، ۱۴)
[۱۰]. شریف الرضی، محمد بن حسین، پیشین، ص ۸۸ ـ ۸۹، خطبۀ ۵۱.
[۱۱]. «کسانی را که در راه خدا کشته شدهاند، مرده مپندار، بلکه زندهاند.» (آل عمران، ۱۶۹)