سخنراني امام موسی صدر در حسينيه عمادزاده اصفهان كه ۵ اسفند ۱۳۵۰، در غروب روز عرفه و شب عید قربان به زبان فارسی ایراد شده است.
ارسله بالهدی و دین الحق لیظهره علی الدین کَلّه ولو کره المشرکون و الصلاة و السلام علیه و علی آل بیته و من تبعهم باحسان و علی کل من یسعی فی سبیل احیاء کلمتهم و رفع شأنهم و تعظیم شعائر هم الدین الی یوم الدین.
شب مبارکی است. غروب روز عرفه و شب عید اضحی، عید قربان. روزی که مسلمان را به یاد فداکاریها و گذشتها و تلاشها وتسلیم در مقابل اراده الهی میاندازد. مکانمان هم مکان مبارکی است، به نام حضرت اباعبدالله، سیدالشهدا، تأسیس شده و این مکان هم الهامبخش فداکاری و سعی و خدمت است. محضر هم محضر مبارکی است؛ محضر علمای اعلام و خطبای گرام و مؤمنان. و این حدیث مبارک را به خاطرم میآوردکه: هفت دستهاند که خداوند از آنها حمایت میکند و در سایه رحمت و عنایت خداوندی هستند، یوم لا ظلّ الا ظلّه. یکی آنان هستند که برای خدا دور هم جمع میشوند و برای خدا از هم جدا میشوند.
تصور نمیکنم هیچ عامل دیگری جز رضای خدا در این ملاقات بوده. زمان مبارک و مکان مبارک و لقاء مبارک، بهترین دیدارها را برای ما فراهم کرده است. دیداری که امیدوارم به مراتب اشرف و افضل باشد از اینکه آقایان مکرم از من دیدن کنند و یا من بازدید به جا آورم. این دیدار دیداری است که حتماً مورد رضا و عنایت خداست و سایه رحمت الهی بر سر ما گسترده است و به این دلیل، امیدواریم که نتایج و برکات فراوان هم در این ملاقات باشد.
ارادتمند که فردی از این طبقه هستم و کوچکی از این بزرگانم، لازم است فعالیتهایی را که در گوشهای از نقاط دنیا انجام دادهام و به عنایت الهی قدم برداشتهام، به عرض آقایان برسانم تا آن همبستگی حفظ شود. تا مشورت و نصیحت، ما را بهرهمند کند و از خطاها جلوگیری کند. جناب معزی، دوست عزیزم، فرمودند که از تجربههای من دیگران بهره ببرند و در کارت دعوت هم چنین چیزی نوشته شده است، ولی بنده خودم را کوچکتر میدانم و تصور میکنم که عرضه داشتن این تجربهها برای بهتر شدن آنها، خود اثری بسیار دارد.
بحث امشبِ بنده در سه قسمت به طور مختصر انجام میگیرد. یک بحث راجع به گذشتۀ شیعه در لبنان و یک بحث در کارهایی که در مدت اقامت بنده، یازده سال، به لطف و عنایت الهی صورت گرفته است و یک بحث اینکه در آینده چه کارها میشود کرد و چه آرزوها در ذهن شیعیان لبنان برای آینده پرورده میشود.
اما بحث اول، درباره گذشتۀ شیعیان، باید حضور آقایان عرض کنم که لبنان شاید یکی از قدیمترین منطقههای شیعهنشین جهان است. بعد از اینکه لشکر اسلامی، شام، پایتخت شامات را - در آن زمان سوریه و لبنان و فلسطین و اردن، همۀ این منطقهها را شامات میگفتند- وقتی که ارتش اسلامی شام را فتح کرد و مقاومت بیزانسها، مسیحیان شرقی فرو ریخت و ارتششان تسلیم شد و حاکم از طرف مسلمانها معین شد، دیگر فعالیت ارتشی در آنجا نبود. مسلمانانی که به تبلیغات علاقهمند بودند، هرکدام منطقهای را اختیار میکردند و تبلیغات و فعالیت و خدمت میکردند و گاهی در این منطقهها به مبارزات و مشکلاتی برمیخوردند. در کتاب الاستیعاب نوشته شده که این منطقه را منطقۀ «الدعوة والجهاد» مینامیدند.
یکی از اصحاب پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم و یا یکی از بهترین اصحاب پیغمبر که حضرت ابوذر باشد در این راه قدمهای زیادی برداشت. تصور میکنم که علت آن هم این بوده است که قبایل بنی غفار که ابوذر از آن قبایل بوده است در منطقهای نزدیک به شام زندگی میکرده و تجار مکه که به تجارت به شام میرفتهاند و یا تجار شام که به تجارت به مکه میآمدند و یا به یمن میرفتند، از بین قبایل بنی غفار عبور میکردند. از این جهت، غفاریها با عادات و لهجات شامیها آشنا بودند. ابوذر هم چنین وضعی را داشته است. حتی در قصهای که استیعاب نقل میکند گفته میشود که ابوذر مورد تعدی و تجاوز قرار گرفت، بعضیها گفتند به این مرد ظلم نکنید، برای اینکه قافلههای تجارتی که از میان قوم بنی غفار رد میشود و به شام میرود مورد خطر واقع میشود. ابوذر در آنجا فعالیتی کرد و خواه ناخواه اسلامی را که ابوذر (رضوان الله علیه) میخوهد ایجاد بکند، بر حسب مذهب شیعه است.
ابوذر به مدینه برگشت و همه میدانیم با خلیفۀ زمان اختلاف نظر پیدا کرد و صراحت و شدتش در مجلس عثمان مورد ناراحتی و نارضایتی عثمان قرار گرفت. اولین بار به او گفت «اِلحق بمکتبک». به دفتر کار خودت ملحق شو. مکتب ابوذر در شام بود و باز استیعاب نقل میکند که سلمان هم به آن منطقه رفته و عدۀ زیادی از اصحاب پیغمبر اکرم که مورد نارضایتی خاطر خلفای بعد بودند به آن منطقهها رفتند. بعد هم جنگ صفین در شیعه کردن آن منطقه اثر فراوان داشته است. اسرای آل بیت که خلفای اموی و یزید مایل بودند برای اینکه مردم را مرعوب بکنند آنان را در تمام نقاط کشورهای اسلامی بگردانند خود به خود اثر زیادی در تشیع مردم داشته است. این خود بحثی طویل است.
شیعه شدن آن منطقه خیلی زودتر از شیعه شدن عراق و یا شیعه شدن بقیه مناطق اسلامی بوده است. شیعیان جبل عامل- که در اصطلاح لبنانی به جنوب لبنان گفته میشود و در اصطلاح عراقی به همه شیعیان لبنان گفته میشود- مردمی باهوش، ادیب، متدین و محکم بودند. در روایتی که منسوب به حضرت صادق است از آنها تمجید شده است و برکات الهی شامل حالشان بوده. در کمتر شهر و دهی از دهات(و شهرهای) جبل عامل عالِم نبوده و یا مؤلف نبوده است. شیخ حر عاملی در کتاب أمل آلامل میفرماید که یک چهارم علمای شیعه از جبل عاملاند و یک چهارم کتب شیعه از جبل عامل است با وجود اینکه منطقه منطقه کوچکی است. شیخ حرعاملی میفرماید گویا این منطقه مورد عنایت خداست و شاید از کلمه «الی المسجد الاقصی الذی بارکنا حوله» میخواهد استفاده کند که این منطقه منطقهای مبارک است برای اینکه اطراف مسجد الاقصی است.
در هر صورت، شیعیان در لبنان و جبل عامل فعالیت فراوان داشتند و خدمات فراوان کردهاند و در ایران و هند و عراق هم اقدامات و فعالیتهای زیادی داشتهاند. متأسفانه تقریباً در هشتصد سال قبل در اثر اختلافاتی که بین ایوبیان، صلاح الدین ایوبی و فاطمیین که شیعه بودند درمیگیرد و به انقراض فاطمیین منتهی میشود حملات شدیدی در آن منطقه علیه شیعیان شروع میشود. بعد از آنکه شیعیان عصر طلایی خود را بر آن منطقه میگذراندند، فاطمیین در مصر و در قسمتی از شام، حمدانیین در شام و حلب، مرداسیین در سواحل و بنی عمار در لبنان که همه اینها شیعه بودند، بعد از این دورۀ طلایی بحرانهایی بسیار سخت برای شیعیان پیش میآید. بحرانهایی که در حدود هشتصد سال طول میکشد. در این مدت علما را میکشتند، کتابخانهها را آتش میزدند، همه را بیرون میکردند، خانههایشان را خراب میکردند، مدرسهها را تعطیل میکردند و تهمت شیعهگری در آن منطقه تهمت بسیار بزرگی بود.
هشتصد سال مدتی طولانی است. تصور نمیرود هر مذهبی اگر هشتصد سال مورد تعدی و تجاوز قرار بگیرد، مقاومت کند. بدون شک ایمان به ظهور حضرت حجت - سلام الله علیه و عجل الله فرجه - امید را همیشه در دل اینها زنده نگه میداشته و اینها باقی ماندهاند؛ گذشته از تعالیم عظیمه و عالیه تشیع. بعد از این هشتصد سال وضع شیعیان در لبنان و در سوریه وضع رقتآوری بود. بیسوادی فراوان، تربیت دینی کم، اخلاق عشایری منتشر و خونخواهیهای عشایری که از آثار جاهلیت است در این منطقه فراوان بود و به طور کلی مورد احتقار آن منطقه بودند و حتی اسمی را که آن منطقه برای شیعیان انتخاب کرده بودند، اسم احتقارآمیزی بوده است. گذشته از «رافضه» و «مخالفین» میگفتند «متاوله» و «متوالی» و این کلمه را با یک احتقاری بیان میکردند.
بعد از اینکه لبنان استقلال پیدا میکند، و رژیم حکومتی در آنجا رژیم مذهبی میشود، یعنی ائتلاف شانزده مذهب، کشور لبنان را به وجود میآورد، در لبنان شانزده مذهب مختلف در مقابل هم قرار میگیرند. شیعه و سنی و دروزی، یعنی بقایای اسماعیلیه (امامی) از آنطرف مسیحیها هم مذاهب مختلف دارند، کاتولیک پروتستان، مارونی، سریان، کلدان، ارمن و لاتین که مذاهب مختلف مسیحی هستند، این مذاهب در مقابل هم قرار میگیرند. وقتی این مذاهب در مقابل هم قرار میگیرند، آن وقت نقص و کمبود کاملاً حس میشود. برای اینکه «تعرفُ الاشیاءُ بِاضدادها» وقتی چیزی در مقابل چیز دیگری قرار داده شد، آن وقت کاملاً نقص آن حس میشود.
عقبماندگی شیعه در مقابل مذاهب دیگر، خطرش آنگاه بیشتر میشود که نگاه کنید و بدانید لبنان یک چهارسوق جهانی است. اولاً کشوری است در کنار دریای مدیترانه، که بین آفریقا و اروپا و آسیا قرار گرفته است. در درجه دوم، (وجود) مذاهب گوناگون و مختلف که در لبنان زندگی میکنند، سبب شده که این مذاهب هرکدام به کشوری، به ملتی به مذهبی وابستگی داشته باشند و رفت و آمد بکنند و در نتیجه از دنیا بیشتر باخبر باشند و دنیا به آنها بیشتر توجه داشته باشد.
بیش از نیمی از اهالی لبنان مهاجرانی هستند که در آفریقا و آمریکا و اروپا و آسیا زندگی میکنند و بعد از تجارت به کشور خودشان برمیگردند و در نتیجه بیشتر توجه دنیا را به کشورشان معطوف میکنند. در زمان ترکهای عثمانی هم یک منطقه از لبنان که به نام جبل لبنان معروف است، مورد حمایت هفت دولت استعماری قرار میگیرد که این هم باز مزید بر علت میشود و توجه دنیا را به این منطقه بیشتر جلب میکند. کشور کوچکی به صورت یک نمایشگاه جهانی درآمده است. کافی است که آقایان توجه داشته باشند که قدیمیترین دانشگاه در عصر جدید در لبنان تأسیس شده است. دانشگاه آمریکاییها در حدود ۱۱۰ سال قبل در لبنان تأسیس شده است.
این مذاهب روبهروی هم، وقتی که در معرض انظار عمومی دنیا قرار میگیرد، کاملاً عزت و ذلت یک مذهب در عزت و ذلت هم مذهبان تأثیر فراوان خواهد داشت. و به این دلیل، تمام مذاهب دنیا تلاش میکنند که در لبنان وضع مذهبی دوستانشان خوب باشد. شاید تعجب کنید وقتی که عرض کنم که روسها، کشور اتحاد جماهیر شوروی که کشوری کمونیستی است و به اصطلاح، بر حسب قانونش ضد دین است به ارتودکسهای لبنان علاقۀ فراوان دارند و کمکهای فراوان کرده و حتی در حدود سی میلیون تومان به ارتودکسهای لبنان پول داده که آنها مریضخانه مجهزی بسازند و وضعشان خوب باشد. همچنین دانشکده آمریکاییها بودجه سالیانهاش از میلیون تجاوز میکند، شاید به پنج میلیون تومان برسد که تمامش کمکهایی است که جمعیتهای خیریه مذهبی آمریکا به این مؤسسه میکنند.(و این،) دلیل بر تأثیر این وضع در مناطق مختلف است.
پس بنابراین، میشود گفت که این کشور در اثر وضع جغرافیاییاش و در اثر تقابل و روبهرو بودن مذاهب، مورد توجه و اهمیت و علاقه تمام جهان است. روزی که اسرائیل فرودگاه لبنان را آتش زد، تمام دنیا اعتراض کردند و پاپ آن روز را در تاریخ زندگی خودش به نام روز سیاه نامید. این مسائل کاملاً نشان میدهد که تا چه حد وضع این کشور مؤثر است.
سازمان ملل مرکز فعالیتش در لبنان است. شرکتهای تجارتی بزرگ، مؤسسات سیاسی و اجتماعی بزرگ، دفترهای مرکزیشان تمام در لبنان صورت میگیرد و در این حال، عقب بودن شیعیان بسیار اسباب سرشکستگی و تأثر میشود و پیشرفتشان هم موجب خوشوقتی و افتخار میشود. از این جهت است که تمام شیعیان جهان نسبت به مرحوم آیت الله آقای آسید عبدالحسین شرف الدین و نسبت به مرحوم آیت الله آقای آسید محسن امین- رحمة الله علیهما- توجه دارند.
علمای بزرگ دیگری هم در دنیا بودهاند ولی بیشتر به این دو نفر توجه دارند چون اینها در نظر شیعیان جهان عزیزند، چون کاری که آنجا شود، اثر زیادی دارد. البته این دو بزرگوار و آقایان دیگر در آنجا برای مبارزه با جهل و فقر و عقبافتادگی شیعیان اقدامات بسیار درخشان و مفیدی کردهاند ولی آنقدر عقبافتادگی زیاد بوده که باز هم زمانی که نسبت بیسوادی را مطالعه میکنیم، میبینیم بیسوادی در شیعیان لبنان چهل درصد است درحالی که بیسوادی در سایر مذاهب ده درصد و دوازده درصد و پنج درصد است و بعضی از مذاهب اصلاً بیسواد ندارند و اینها اسباب سرشکستگی و تأثر ماست.
شاید دهها ده در لبنان باشد که اصلاً مسجد ندارد. صدها ده در لبنان باشد که مسجد دارد ولی روحانی که برود آنجا اقدام بکند و وضع زندگیاش تأمین شده باشد، وجود ندارد. میتوانیم دههایی نام ببریم که ۵۰ سال پیش شیعه بودند و حالا مسیحیاند در منطقه جزین. دههایی نام ببریم که پنجاه سال پیش شیعه بودهاند و حال سنیاند؛ مثل دهی به نام کفریّا در شمال طرابلس. میشود دههایی را نام ببریم که وضع دینیشان درست نبوده است.
بنده خودم در دهی به نام کفرحونه برای نماز میت شرکت کردم و در آن ده دیدم در تشییع جنازه در جلو جنازه یک ارکستر موسیقی هست، روی تابوت عکس صلیب هست و وقتی که خواستند دفن کنند، به ذهنم آمد که مبادا دفنشان غلط باشد و رفتم مردم را پس زدم و دیدم میت را قفا خواباندهاند. پشت یقه گورکن را گرفتم و کشیدمش بیرون و پرتش کردم و خودم وارد قبر شدم و خودم او را دفن کردم. و در تمام این مدت گریه میکردم که این چه وضعی است! کی مسئول است و کی باید این مشکلات را معالجه کند؟ این وضع در اثر آن گرفتاریها وعقبافتادگیها و حرمان هشتصد ساله پیش آمده بود.
یک موضوع را هم باید بیفزایم که شیعیان به طور کلی در کشورهای اسلامی مورد تجاوز و مبارزه طولانی قرار گرفتهاند. علتش هم واضح است: شیعیان ولایت را رکنی از مذهب میدانند. حدیث مستفیض میفرماید که: «وما نودی بشیء مثل ما نودی بالولایة.» ولایت متابعت و سعی و تلاش برای حکومت حق است که در امیرالمؤمنین – سلام الله علیها - متجلی بود و بعد هم ائمه معصومین و هرکس که در این خط قدم بردارد. به این دلیل، شیعیان حکام و خلفای بنی امیه و بنی عباس و غیره را حکام جور میدانستند و از آنها به «ظلمه» تعبیر میکردند، همکاری با آنها را حرام میدانستند و قلم دادن دستشان را جرم میشمردند. حتی صفوان جمال که آرزو میکند خلیفه باقی باشد تا زمانی که شترهایش برگردند و پول از دولت بگیرد، همین مقدار هم مورد تصویب و علاقه حضرت قرار نگرفته است.
بنابراین، شیعیان از نظر عقیده یک عنصر خطرناک برای حکام در زمان گذشته شناخته میشدند. حکام هم ساکت نبودند و با اینها مبارزه میکردند، میکشتند و از دهاتشان کوچشان میدادند. دهها هزار شیعه را از کوفه به لبنان و مصر و جاهای دیگر تبعید کردند. بنی مخزوم را به شمال خراسان تبعید کردند اشعریها را به قم تبعید کردند، جعافره را به مصر تبعید کردند، حمادیه ودندشیه و شمص و اینها را به لبنان تبعید کردند. مبارزههای عجیب و غریب با شیعه میکردند.
گذشته از این مبارزههای حاد، مبارزه تبلیغاتی میکردند. یعنی تهمتهایی را به شیعه میچسباندند که اینها مخالفاند اینها رافضیاند، علی را خدا میدانند و وحی الهی را از آن علی میدانند و زمانی که ما در آخر نماز «الله اکبر» میگوییم، میگوییم «خان الامین» یعنی جبرائیل خیانت کرد و به جای اینکه وحی را به علی (ع) نازل کند، به حضرت رسول اکرم نازل کرد و البته ما روحمان هم از این مسائل خبر ندارد. از نظر سیاسی، تهمتهای زیادی زده شد برای اینکه شیعیان را بدنام کنند تا کسی رغبت نکند با ما تماس داشته باشد. این است که واقعاً مردم تقصیر نداشتند. رهبران سیاسی و علمای سوء در این مدت این کارها را انجام دادند.
بنابراین، در کشورهای عربی و در هرکجا که بروید میبینید نسبت به شیعه نظر شک و تردیدی دارند، چون نمیشناسند. و در لبنان هم همان وضعی که عرض کردم بوده است. میبینیم مصریان آنقدر به اهل بیت علاقهمندند که قسمشان تمام به اهل بیت است و از حضرت امیر به ابوالحسنین تعبیر میکنند و قسم میخورند. پیغمبر را جد السبطین مینامند. قبر امام حسین را که قبری هست که میگویند رأس الحسین آنجاست و قبر حضرت زینب را همانطور زیارت میکنند که ما قبرحضرت امام حسین را زیارت میکنیم و زمانی که میخواهند از حرم بیرون بیایند، عقب عقب میآیند و پشتشان را به حرم نمیکنند. با این همه علاقهای که به اهل بیت دارند، شیعه که بگویی، حالتی به آنها دست میدهد. برای اینکه نمیداند شیعه هیچ معنایی جز پیروی از اهل بیت ندارد. این وضع داخلی و آن هم وضع خارجی. اقداماتی هم شده، ولی هنوز آن اقدامات آن طور که لازم است، انجام نشده است.
خداوند عنایت کرد به بنده بعد از وفات مرحوم آیت الله آقای آسید عبدالحسین شرفالدین که در شهر صور بودند و وفات کردند. ایشان یک سال قبل از فوتشان اتفاقاً بنده را دیدند. چون نسبتی داریم، به دیدارشان رفتم و دستشان را بوسیدم و یک هفته پیش ایشان بودم و ایشان خوشش آمد و اظهار محبت کرد و گویا در مرض مرگش به مردم صور گفته بود که اگر توانستید فلان کس را بیاورید، بیاورید.
یکی دو سال گذشت، هستند که علمای زیادی از لبنان – در لبنان هم علمای بزرگی هستند - خواستند به آنجا بروند و اهل صور راضی نشدند و بالاخره به عنوان تجربه بنده رفتم و ماندم. در آن شهر فعالیتهایی کردیم. به مردم میگفتیم که دین همچنان که برای اصلاح شئون آخرت و اصلاح روابط بین انسان و خدا خوب است، برای بهتر زندگی کردن هم هست. شئون زندگی مردم را هم معالجه میکند. راه حل مشکلات مردم هم هست. راجع به این موضوع خیلی بحث کردیم. ضمناً به کارهای فقرا و بیماران و مستمندان هم اظهارعلاقهای نشان میدادیم. مثلاً با گدایی مبارزه کردیم و گدایی را در آن منطقه برانداختیم؛ چون اغلب گدایان شیعه بودند و دستشان را پیش دیگران دراز میکردند.
به فقیر واقعی رسیدگی کردیم و برایش حقوقی معین کردیم و بعد هم به مردم گفتیم ای مردم اینهایی که شما به آنها کمک میکنید، فقیر نیستند. اگر فقیری هم شناختید به ما بگویید، ما وضع او را اداره میکنیم. اگر هم میخواهید صدقه دهید و دفع بلا بکنید یا به ما بدهید و یا در صندوق صدقات بیندازید. در ظرف دو هفته گدایی به کلی از بین رفت. بعد، مدرسهای حرفهای ساختیم که جناب آقای معز نامی از آن بردند که در آنجا حرفههای مختلف آموزش داده میشود؛ دارالایتام است. این مدرسه هم برای معالجه فقر به وجود آمد.
مدرسهای برای تربیت دختران به وجود آمد که دختران، با حجاب در ظرف یک سال خیاطی، و طباخی، برودری دوزی، کارهای دستی و کمکهای اولیه که به مریض میشود و کلیه شئون مادری را به علاوه تعلیمات دینی را (میآموختندو) آموزش میدادیم. مدرسه پرستاری درست کردیم که پرستار متدین درست کند. این جور کارها مردم را خیلی تشویق و علاقهمند کرد.
از طرف دیگر، نوع تبلیغات دینی بنده، به لطف خدا و به برکات اهل بیت مورد قبول همه مذاهب قرار گرفت. همان طور که ما از بیدینی و نارضایتی مردم و به خصوص طبقة جوان نگران هستیم، سنیها و مسیحیها هم نگران هستند. هیچ فراموش نمیکنم در شبی رئیسالوزرای وقت که سنی بود و الان هم رئیس الوزرات به من گفت اگر جوانان شیعه را برای خاطر علی، به طرف اسلام دعوت میکنی، جوانان سنی را هم به طرف اسلام دعوت کن، برای خاطر محمد - صلی الله علیه و آله وسلم. - گفتم ما خدمتگزار محمد هستیم. اگر علی را هم احترام میکنیم، برای این است که بهترین شاگردان پیغمبر است. و همینطور درسهایی در مدارس سنیها میدادم. مسیحیها هم دیدند که جوانانشان از دین بیرون میروند.
دعوت به خدا مورد قبول همه است و آنها هم از ما دعوت میکردند، در دیرها و مدرسههای تربیت کشیش، در ندوهها در سالنهای سخنرانی در دانشکدهها، دانشکده امریکاییها، دانشکده بنده ژزوئیتها در همه جا به لطف خدا از بنده دعوت میکردند که صحبت کنم. رفته رفته به وضع لبنان آشنا شدم و از وضع شیعیان لبنان و وضع اسفآور آنها خبر پیدا کردم و دیدم که وضع شیعیان بد است و مثل گوشت قربانی وسط افتاده است و هرکس که میتواند میرباید.
فلان کشیش دهی به نام خود در طرف بعلبک گرفته و مردم را به سمت مسیحیت تربیت میکند. فلان کس در دهی به نام مجدل ترشیش از طرف سنیها مسجدی ساخته است و مردم را با فقه حنفی آشنا میکند. در مدرسهها فلان جوان شیعه، مسیحی شده است، فلان جوان شیعه دیگر حاضر نیست نسبت به تولی و تبری اقدامی کند. دیدیم وضع بد است. بنده هم هرچه قدر بدوم، در یک سال بنده - که از لطف خدا ماشین هم دارم - صد هزار کیلومتر راه میرفتم. ولی دیدم یک نفر به جایی نمیرسد.
دیگران چه کردند؟ دیگران سازمان منظمی برای روحانیت خود دارند. یعنی شانزده مذهب مختلف، پانزده تشکیلات مذهبی منظم در داخل کشورشان دارند. ما هم در اسلام مأموریم به تنظیم. خداوند در قرآن کریم در سوره الرحمن میفرماید: «وَالسَّماء رَفَعها و وَضع المیزان.» خدا آسمان را برافراشت و ترازو گذاشت. خدا کجا ترازو گذاشته است؟ «ترازو گذاشت»، کنایه از منظم بودن، دقیق بودن و موزون بودن همه چیز است. در آیه دیگر هست «قَد جَعَل اللهِ کلِّ شَئ قَدراً» «وَ اِن مِن شَیءٍ اِلّا عِندَنا خَزَائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ الّا بِقَدَرٍ مَعلُومٍ». همه چیز در عالم حساب دارد. «الشَّمسُ وَ القَمَرُ بِحُسبان» هر ذرهای، هرموجی، هر آبی، هر گردی، هر خاکی، همه چیز در دنیا حساب دارد. قرآن که میگوید «وَالسَّماءَ رَفَعَها وَ وَضع المیزانَ»، فوراً میگوید: «اَلّا تَطغَوُا فی المیزانِ وَاقیمُوا الوَزنَ بِالقِسطِ وَلا تُخسِرُوا المیزان.»
ای بشر! این دنیا دنیای منظم است و شلوغکاری به کار نمیخورد. اگر کسی بخواهد در این دنیا پیروز باشد، باید روی میزان حرکت کند، منظم و دقیق باشد وگرنه فراموش میشود و نابود میشود و همه کارهایش هم از بین میرود. کار منظم، کار روی حساب، درست میشود. این ستونها و سقفها در این حسینیه زیبا اگر روی حساب نبود، الان این سقفها پایین میریخت. این سقف میماند، چون روی حساب است، کاری که روی حساب نیست، هیچ نتیجهای ندارد، یا مقداری نتیجه دارد و از بین میرود.
همه مذاهب منظم هستند، چرا ما منظم نباشیم؟ گفتیم آقایان ما هم باید منظم باشیم. ما هم به یک سازمان مرکزی احتیاج داریم. برای اینکه اگر این سازمان مرکزی نباشد، بچههامان در مدرسه تعلیمات دینی نمیبینند. بچهای که در مدرسه تعلیمات دینی ندید، در خانه هم، تعلیمات دینی ندید، در کوچه هم تعلیمات دینی ندید، از کجا دیندار میشود؟ رفتم در مدرسهای و پرسیدم، دوازده امام را نمیدانستند، عید غدیر را نمیدانستند؛ عید قربان و عاشورا را نمیدانستند. اگر همچین مجلسی نباشد، این منطقههای دور و دراز که در لبنان است و شیعه هستند کسی برای آنها مبلغ نمیفرستد.
از این بالاتر، دهها هزار لبنانی شیعه در آفریقای غربی و در آمریکای شمالی و جنوبی و در لیبی و کانادا و استرالیا هستند. آنها در این منطقههای مسیحی اگر مبلغ نداشته باشند، از بین میروند. چه دخترهای شیعه که با مسیحیها ازدواج کردند و مسیحی شدند. چه پسرهای شیعه که با دخترهای مسیحی در برزیل و آرژانتین و مکزیک و پرو ازدواج کردند و مسیحی شدند. همه از بین رفتند و به طور کلی این جسم شیعه در حال آب شدن است.
مسئول این کارها کی است؟ گذشتگان ما در سختترین و بحرانیترین شرایط اسلام و تشیع را حفظ کردند، و حالا که به دست ما رسیده است، از دست برود؟ این درست نیست. گفتیم که ما هم باید تشکیلات داشته باشیم. البته این به ذهن خیلیها گران آمد. خیلی از مردمی که میدیدند بیتشکیلاتی شیعه محیط مناسبی برای صید آنها است و مردم را دنبالشان میکشند و از ما ا استفاده میکنند، برایشان گران تمام شد. آنها هم ساکت ننشستند و شروع کردند به تهمت زدن و فحش دادن که این از ایران آمده است، این جاسوس است، این با پیمان مرکزی هم دست است، این با اسرائیل هم دست است، این با امریکا هم دست است.
یکی از آنها میگفت که این سید موسی بچه بوده، آمریکاییها او را بردهاند آنجا و در آمریکا تربیتش کردهاند و بعد او را فرستادهاند. یکی میگفت سید موسی برادری دارد که سفیر ایران در اسرائیل است. هرچه بخواهید تهمت زدند. تهمت مالی، تهمت اخلاقی، تهمت سیاسی. چهار پنج سال حتی بنده در خطر مرگ بودم. دو مرتبه یا سه مرتبه مورد سوء قصد قرار گرفتم. اینها بود و از آن طرف ۹۵ درصد شیعیان مثل آتش به دنبال ما بودند و حرف ما را تأیید میکردند. هر چه میگفتیم میکردند.(میگفتیم) تعطیل کنید، میکردند، بیایید، میآمدند؛ تهمت میزدند، میریختند و هرچه میخواستیم تأیید میکردند. ما هم از داخل مورد مبارزه قرار گرفتیم و هم از خارج.
کشورهای عربی هم فکر میکردند که چه خبر است! چیزی آمده! پیش آمدی کرده! حتماً یک قصد سیاسی در میان است و گرفتار شدیم. با اینکه خدا شاهد است که مقصودی جز دین در پیش نبود. ولی به لطف خدا بعد از سه یا چهار سال مبارزه و خستگی فراوان، سازمانی به نام «المجلس الاسلامی الشیعی الاعلی» تأسیس شد. معنایش «مجلس اسلامی اعلای شیعیان» است. اسم اسلام را بردیم تا بگوییم ما هم مسلمان هستیم. اسلام در احتکار اهل سنت نیست. ما مسلمانتر از هر مسلمانی هستیم و باوفاتر به اسلام از هرکس دیگری هستیم.
این مجلس تأسیس شد. شکل مجلس را برای آقایان تعریف کنم، اگر علاقه دارید بدانید. روحانیان شیعه در لبنان که حدود نود نفر هستند، جمع میشوند و دوازده نفر روحانی انتخاب میکنند. این دوازده نفر که اسمشان «المجلس الشرعی» است، کلیه برنامههای دینی مدارس، برنامههای دینی رادیو و تلویزیون و روزنامهها، مناسبتها و اعیاد مذهبی، تبلیغات دینی در مناطق مختلف لبنان و خارج لبنان، اداره امور اوقاف و تنظیم شئون موقوفات و کلیه شئون مذهبی را به عهده دارد. و هر قانونی از مجلس بگذرد، اگر به امور دینی ارتباط داشته باشد ممکن نیست بدون موافقت آن از مجلس بگذرد. این اختیارات مذهبی این مجلس است.
در کنار این دوازده نفر یک کمیته اجرایی هم هست. یعنی پزشکان، مهندسین، تجار، مهاجرین، شهردارها، رؤسای مدارس و رؤسای جمعیتهای خیریه و اعضای هیئت مدیریه اتحادیههای کارگری و اتاق تجارت ونخبگان مردم هم جمع میشوند که در حدود هزار نفر نیستند و آنها هم دوازده نفر مدنی انتخاب میکنند که این دوازده نفر هم کمیته اجرایی ما هستند. چون مجلس شیعیان نه تنها مسائل مذهبی مورد علاقهاش است که یک مقدار هم مسائل اجتماعی مورد علاقهاش است. به چه دلیل؟ چون لبنان از شانزده مذهب تشکیل میشود و یک حالت ائتلافی دارد.
همانطور که آقای معزی هم گفتند، مثلاً ۹۹ نماینده داریم، نوزده نفر آنها باید شیعه باشند. از دوازده وزیر دو نفر باید شیعه باشند. رئیس مجلس شورای ملی باید شیعه باشد. مثلاً از هشتاد تا مدیر کل، باید دوازده نفر باید شیعه باشند. از استاندارها چه قدر شیعه باشد، و همچنین باید دستگاهی باشد که از اینها مراقبت کند، بگوید آقا این نصیب ما کم است، حصه ما زیاد است، آن را بدهید، آن را ندهید، بودجه به این منطقه کم داده شده. این جنبه هم هست و یک جنبه اجتماعی هم داریم. نوزده نماینده مجلس هم داریم که میشود ۴۳ نفر. دوازده روحانی و دوازده مدنی و نوزده نماینده؛ میشوند۴۳ نفر که در یک مجلسی جمع میشوند و رئیس مجلس شیعیان را انتخاب میکنند. که او رئیس مذهب و گوینده رسمی است که با کمال تواضع و خداوند لیاقت بدهد، خود ارادتمند هستم. که دو معاون انتخاب میکنم. یکی روحانی، که مفتی منطقه بقاع و بعلبک است، آقای شیخ سلیمان یحفوفی و یک معاون مدنی، آقای دکتر عدنان حیدر که طبیب است و بیمارستان مفصلی دارد. دبیر کل این مجلس هم طبیب نفسانی است به نام دکتر احمد زروی و بقیه.
این مجلس تأسیس شد. وقتی که از جای صحیح، یعنی از جایی که باید شروع شود، شروع شد، خداوند عنایت کرد و توانستیم به سرعت پیش برویم. هرچه مذاهب دیگر در ظرف دهها سال کسب کرده بودند، ما در مدت دو یا سه سال توانستیم همه را کسب کنیم. حالا بنده برای شما چندتا مثال عرض میکنم و امیدوارم که سبب خستگی خاطر آقایان نشده باشم. من حدود سه ربع است که صحبت میکنم و یک ربع دیگر هم حرف میزنم. طوری نیست که؟...
به مجردی که این مجلس تشکیل شد، ما به عنوان یک مذهب بزرگ در لبنان به دولت گفتیم ای دولت، این رادیو و تلویزیون و خبرگزاریها و روزنامهها برای همه ملت است یا برای بعضی از افراد است؟ گفتند برای همه ملت. اگر برای همه ملت است حصه و نصیب ما را هم بدهید. از این جهت، یک روز جمعه از مسجد برادران سنی ما و یک روز جمعه از مساجد شیعیان نماز پخش میشود. نماز و اذان. در اذان هم «اشهد ان علی ولی الله» گفته میشود. «حی علی خیر العمل» گفته میشود. برای اولین بار در تمام کشورهای عربی و این چیزی است که امیدوارم ذخیرهای باشد برای آخرت ما و کفاره گناهان ما باشد که پیش اهلبیت روسفید باشیم که ما در کشورهای عربی، سرتاسر - در عراق که هشتاد درصد از عربهای آنجا شیعه هستند چنین چیزی نیست - توانستیم «اشهد أن علی ولی الله» و «حی علی خیرالعمل» را بگوییم، آن هم از لبنان مترقیترین کشور عربی.
تمام مناسبتهای مذهبی از رادیو پخش میشود. هرچه بخواهیم بگوییم دعاهای حضرت امام زین العابدین، مدایح اهل بیت و قصاید درباره اهل بیت و شئون اهل بیت. هرچه خواسته باشیم رادیو در اختیار ماست. ماه رمضانها، در سحر یک ساعت به صبح مانده، بعد از اینکه گوینده اعلام میکند که برنامه صبح از رادیو لبنان، آیات «یا ایها المزمل قم اللیل الا قلیلا» را کسی میخواند تا به آن آیهای میرسیم «ان لک فی النهار صبحاً طویلا» تا آنجا خوانده میشود. آمادگی شب انسان برای مجاهدات روزش را خداوند به پیغمبر دستور میدهد. بعد هم صدای مسجدی شنیده میشود که مردم در آنجا نماز به جا میآورند و بعد هم این آیه: «قل یا عبادی الذین اسرفوا علی انفسهم لا تقنطوا من رحمه الله ان الله یغفر الذنوب جمیعا» که دعوت مردم به توبه است و بعد هم دعایی از حضرت امام زین العابدین و یک تکه از تاریخ اسلام به سبک شیعه و بعد هم مناجات و بعد هم ده دقیقه تفسیر قرآن که خود بنده میگویم و بعد هم قرآن و بعد هم اذان صبح با «اشهد ان علی ولی الله» و «حی علی خیر العمل».
خدا میداند آنقدر این مسائل جالب بود که در تمام کشورهای عربی صبحها میشنیدند و حتی به قراری که حضرت آقای لنکرانی استاد بزرگوار بنده و همه میفرمودند در عراق هم شنیده میشد و دلها خنک میشد و شیعهها از شنیدن این مسائل خیلی خوشوقت میشدند. از نظر معنوی راحت میشدند.
عاشورا را امسال برای اولین بار (لبنان) تعطیل کردند. سابقاً عاشورا تعطیل نمیشد. روضه خوانده میشد در محیطهای شیعه ولی رسماً تعطیل نمیشد. حالا تعطیل میشود و بحث میشود روی این مسائل مابه ۱۴۷مدرسه از مدارس دولتی معلم میفرستیم که تعلیمات دینی بدهد. البته برایمان گران تمام میشود. شاید ماهیانه ۲۵، ۲۶ هزار تومان خرج این کار میشود، ولی اگر این تعلیمات دینی ندهیم بچههایمان را به عهده کی بگذاریم؟ دولت مدارس را میسازد و ما معلم دینی میفرستیم که تربیت دینی کنند. در بعضی از مناطق روحانیان را فرستادهایم و در بعضی از کشورهای آفریقایی هم روحانی فرستادهایم. در پایتخت سنگال که کشوری است در آفریقای غربی که اسم پایتختش داکار است، یکی از علمای ما الان مشغول تبلیغات است. در غنا کشوری که به نام ساحل طلا معروف است، یک جوان آفریقایی که فارغ التحصیل مدرسههای ما است به نام شیخ اسحاق ابراهیم. در آنجا مشغول فعالیتهای مذهبی است و همچنین در نظر داریم برای مناطق دیگر هم این اقدام را بکنیم.
شروع کردیم به آمارگیری درباره موقوفات. خانههایی برای بیبضاعتها ساختیم. مدرسههایی برای یتیمها درست میکنیم. زمینه برای ساختمان یک دانشگاه آماده کردهایم. یک دانشکدهای به نام دانشکده علوم اسلامی را هم امسال در بیروت تأسیس کردیم و همچنین مشغول این تلاشها و اقدامات از لحاظ دینی هستیم و ضمناً از نظر اجتماعی هم دیگر نمیگذاریم حقوق شیعه پایمال شود. وقتی حکم مسئولین داده میشود، از دولت میخواهیم که حق ما را بدهد. برنامههای رادیو را هم ما تنظیم میکنیم و همه را ما میدهیم.
یک اتفاقی در جنوب لبنان افتاد که اسرائیلیها مشغول حمله کردن و تعدی کردن به جنوب لبنان شدند تا یک روزی که چند ده را زدند و خیلی از مردم فرار کردند. مدتها به دولت تذکر میدادیم که جنوب لبنان، جبل عامل را باید محافظت بکنی و این کار را نمیکرد. بنده از مردم تقاضا کردم که اعتصاب عمومی بکنند. روز سه شنبهای اعتصاب عمومی شد. تمام کشور، تمام دکانها، شیعه و سنی و مسیحی، ده و شهر بسته شد. حتی فرودگاه و حتی بندرگاه و حتی دانشگاهها. یک دکان باز نبود. مجلس و دولت همان روز، سازمانی به نام «مجلس جنوب» تأسیس کنند که شروع کرد به اسلحه دادن به مردم و تعلیمات نظامی دادن و مدرسه ساختن و جاده ساختن و برق کشیدن و اصلاح امور که نسبتاً بهتر شد. از نظر روحی مردم قوی شدند. حس میکنند که سری در سرها دارند.
وقتی مرحوم آیت الله بروجردی – رحمة الله علیه - در ده سال پیش فوت شد، ما در صور مجلسی بسیار کوچک گرفتیم ولی مرحوم آیت الله حکیم که فوت شد، رادیوی لبنان اعلام عزای عمومی کرد. موسیقی تعطیل شد، پرچمها نیمه افراشته شد و رئیس جمهور و کلیه وزرا و سفرا آمدند که به شیعیان تسلیت بگویند. اینها از نظر روحی برای ما خیلی افتخارآمیز است که مورد احترام قرار بگیریم و همچنین چیزهای دیگری هم هست که مسائل تابع اینهاست. روز عید مولود، روز عید غدیر رئیس بیاید و احترام بکند و به مذهب احترام گذاشته شود. این کارها نسبتاً ما را قدری به راه انداخته و امیدمان را بیشتر کرده است و طمعمان را هم زیادتر کرده است.
ما ملاحظه میکنیم که لبنان در حقیقت چارسوقی است، نمایشگاهی است، سرکوهی است که هر کاری در آنجا شود در جاهای دیگر بهتر انجام میشود. حوزه علمیه کوچکی بنده در صور دارم که ۴۳ نفر محصل در آن هستند که ده یا دوازده نفر از آنها آفریقاییاند. آنقدر از آفریقا برای ما نامه میآید که ما میخواهیم بیاییم و در آنجا درس عربی بخوانیم و تربیت اسلامی پیدا کنیم. و واقعاً میشود در مدت چهار سال ما یک آفریقایی را اینجا بیاوریم و تربیت اسلامی کنیم و مبلغی شیعه شود و او را بفرستیم. آقا تشریف داشتند در «معهد» و «معهد» ما را دیدهاند. در ظرف پنج سال شیخ اسحاق ابراهیم را فرستادهایم و به آنجا رفته و در غنا کار انجام میدهد.
خیلی آسان میشود در آفریقا و خیلی آسان در آمریکا و اروپا میشود فعالیت کرد، اگر ما بتوانیم اینها را اداره کنیم. چون میتوانیم آقازادهها و شاهزادههای آفریقا را بیاوریم و به آنها تعلیمات اسلامی بدهیم. ما امید داریم که بتوانیم این حوزه را در آینده توسعه دهیم و بتوانیم در آفریقا اثر فراوان بگذاریم. آفریقا در آینده مسیر دنیا را عوض میکند. چون تنها قاره خام و بکر است و هنوز از این کشور استفاده نشده است.
الان مسیحیها هزاران هزار مبلغ و هزاران هزار مؤسسه و هزاران درمانگاه و مدرسه برای تربیت مردم دارند. مسلمانان هم باید فعالیت کنند برای اینکه این مردمی که از جان و دل به اسلام علاقهمندند، به اسلام دعوت شوند. ما آرزو داریم که در آینده بتوانیم کارهای بیشتری بکنیم و امیدواریم که بتوانیم مریضخانهای در آنجا بسازیم برای شیعیان دنیا، که به جای اینکه برای معالجه بروند اسرائیل که متأسفانه سبب سرشکستگی ماست آقایانی که برای معالجه میروند اسرائیل - بدانند که با هر تومانی که به این کشور پول میدهند، یک تیر به قلب مسلمانان شیعه میزنند. جنوب لبنان که مورد تجاوز است و مردم آن کشته میشوند، شیعه هستند. و همهاش دروغ! چنین سطح علمی بالایی ندارند، همهاش تبلیغات است با تبلیغات دروغ - امیدوارم بتوانیم بیمارستانی به وجود آوریم که بیماران را معالجه کنیم و دانشکده پزشکی هم در کنارش به وجود بیاوریم. ما آرزو داریم که بتوانیم مجلهای ایجاد کنیم که از نظر ایدئولوژی جوانانمان را در اروپا و آفریقا و آمریکا تأمین کند و بتوانیم مرکز معلومات و کنگره و دبیرخانه برای شیعیان ایجاد کنیم.
ما میتوانیم افکار غلطی را که در ذهن مسلمانان دنیا از شیعیان هست، تصحیح کنیم. بنده به مصر رفتم و در کنگره مجمع بحوث اسلامی سخنرانی کردم و دیدند ما هم حرفهای خوب خوب میزنیم و ما هم مسلمان هستیم و ما هم از مبانی اسلام خبر داریم. سخنرانان درجه اول آنجا بودند؛ محمد غزالی و شیخ ازهر و... صحبت کردند. به ما هم گفتند راجع به هجرت پیغمبر صحبت کنیم و زمانی که صحبت کردیم، دیدند که خوب است.
یک بار ما را به جبهه جنگ در شهر سوئز بردند که کانال سوئز به این نام خوانده میشود. تمام علمای مسلمان بودند. وقتی که نماز جمعه را خواندیم، البته زمانی که علمای مسلمان جمع میشوند نماینده فلسطین پیشنماز میشود، به احتمال اینکه مسلمانهای دنیا به فلسطین عاطفه مخصوصی دارند. نماز جمعه را خواند و بعد از نماز جمعه و خطبهها، در شهر سوئز، شهری که یک نفر زنده در آن نمانده، شهر خراب، شهر خالی از مردم، تمام خانهها، مسجدها، تمام مدرسهها جز ارتشی و جز نظامی و جز بوی جنگ، چیز دیگری نیست، نظامیهای جوان نماز جماعت میخواندند واقعاً آدم منقلب میشد. بعد از نماز، یکی از افسران پیر آنها بلند شد و گفت ما به نصیحتهای شما احتیاج فراوان داریم و باید همه هیئتهای نمایندگی صحبت کنند.
نماینده افغانستان و پاکستان و هند و مالزی و چین و روسیه و آمریکا - آنجا هم مسلمان هست - صحبت کردند. گفتند نماینده لبنان، نماینده شیعیان لبنان هم صحبت کند و من هم صحبت کردم. ما این مکانها را مکان مبارزه میدانیم و خداوند عنایت کرد و بنده شروع کردم به صحبت کردن که یهودیها مردم دنیا را به دو قسمت تقسیم کردند و خودشان را دوستان و اقوام خدا میدانند و دیگران را درجه دو میدانند. شماها که اینجا مبارزه میکنید، از همه مسلمانان و از همه بشر دفاع میکنید. ناگهان وسط صحبتهایم متوجه شدم که این روحانیونی که هستند، همه در حال گریه هستند و منقلب شدهاند و افسران و نظامیان شعار میدهند و یک وضعی شد و به اصطلاح آقایان منبریان کربلا شد. بعد از آنکه حرفهایم تمام شد، نظامیان ریختند دور ما و ما را به خندقهایشان بردند و گفتند دست به این تفنگ و این توپ بزن و اینجا را مبارک کن، اینجا را فلان کن، عکس بگیرند... عجیب بود و میخواستند ما را آنجا نگه دارند و بالاخره صلح شد برای اینکه جمعه آینده بنده به آنجا بروم و نماز جمعه را بخوانم و خطبه را بخوانم که از رادیوی مصر پخش شد.
وقتی که واقعاً سرمان در سرها میآید، ما که به مذهب خودمان معتقدیم، عقیده داریم افکار و عقایدمان و مواضعمان و اجتهادمان از همه جلوتر است، فقط باید حرفمان را بزنیم. توفیق پیدا کردم بنده در آنجا پنج سخنرانی در دانشگاههای مصر کردم. سخنرانیهای جالب. بعد از سخنرانی سؤال میکردند شما شیعه هستید؟ میگفتم بله. میگفتند آیا شما علی را خدا میدانید؟ - خب آدم عصبانی میشود، ولی اگر عصبانی شود، نمیتواند حرفش را بزند - خیر، ما علی را خدا نمیدانیم. آیا شما میگویید وحی برای علی بوده است و به پیامبر نازل شده؟ خیر. به چه دلیل؟ گفتم من حاضر هستم خرج شما را بدهم و شما را به یک دهات ببرم، در ایران، عراق، لبنان، و مناطق شیعه. از هر بچهای بپرسی، میگوید الله ربی محمد نبیی علی امامی.
شما میگویید علی از تمام اصحاب پیغمبر افضل است؟ گفتم بله، مگر این کفر است اتفاقاً آقای باغوری یکی از علمای بزرگ سنی است که دوستان اهل بیت است، گفت وانا اشهد ان علیاً افضل الصحابة. گفتم اسلام برحسب تفسیر قرآن الایمان بالله و ملائکته و کتبه و رسله و الیوم الاخر. این اسلام است. کسی که علی را قبول دارد که کافر نمیشود. چرا ما را دور میکنید. هزار سال با ما مبارزه کردید، چه نتیجهای گرفتید؟ از بین رفتیم؟ میلیونها شیعه داریم، میلیونها کتاب داریم، میلیونها مؤسسات دینی داریم. این پرده را بردارید، از ما استفاده کنید، و ما را طرد نکنید، ما را تکفیر نکنید، بگذارید با هم همکاری کنیم. در مجلهای به نام روزالیوسف و مجلهای به نام الاذاعة و تلویزیون مقالاتی نوشته شد که در حدود ۳۰۰ یا ۳۵۰ هزار عدد در دست خودشان منتشر میشود.
در سفری در مراکش بودیم، وقت عاشورا بود. عاشورا در مراکش مفهوم مبهمی دارد از علاقمندان به اهل بیت هستند. اما نمیدانند عاشورا چیست، چون بنی امیه هم در زمان اندلس آنجا بودهاند. یک دسته شب عاشورا آتش روشن میکنند و جارو در خانه نمیبرند و بعضی از قبایل گریه میکنند. بعضی از قبایل جسارت است، سر گوسفند را سر چوب میگذارند. بعضی از قبایل شیرینی میدهند. معلوم نیست چه خبر است و چرا. خداوند فرصت داد و بنده در تلویزیون شرح دادم که عاشورا چه روزی است. پسر پیغمبر برای مبارزه با ظلم خروج کرد و کشته شد. به نام امام حسین این روز زنده است.
مردم زمانی که حقیقت را بفهمند، خوشحال میشوند. مردم همه کینه که ندارند، دلشان میخواهد حرف را بفهمند. این جور کارها هم اقدام شد برای خاطر اینکه آن صورت زشتی که متأسفانه از ما در دلها هست، تصحیح شود، هنوز هم خیلی کار داریم تا بتوانیم این مسئله را درست کنیم. خوشبختانه فرصتی پیش آمده، رئیس جمهور مصر مردی است سید و علاقهمند، البته شیعه نیست، ولی علاقمند است و میشود از فرصت استفاده کرد، ما امیدواریم خداوند نصرتشان بدهد بر یهود که دشمنان مسلمانها و دشمنان خدا و دشمنان انسانیت هستند، بشود از وجودش استفاده کرد از وجود سوریه و علویینی که الان حکومت را دارند، بشود استفاده کرد. و همچنین آرزوهایی دور و دراز در سر داریم، «گر بماندیم باز بردوزیم جامهای فراق چاک شده / ور بمردیم عذر ما بپذیر ای بسا آرزو که خاک شده.»
بنده نمیتوانم این مطالب را در یک منبر عرض کنم، یادم میرود، فراموش میکنم و شما را هم خسته نمیکنم. فقط آنچه آرزو دارم، این است که شیعیان ایران، ایرانی که مادر شیعیان جهان است، و پدر شیعیان جهان است، ایران است که نجف را حفظ کرده است، ایران است که مشاهد مشرفه و مقام حضرت زینب را در شام آباد کرده است، ایران است که هر گوشهای که بویی از تشیع بیاید حمایت میکند، جبل عامل را هم از نظر دور نداشته باشد. آنجا هم جزئی از شماست.
اگر آقایان آن سمت آمدند یا به مکه رفتند یا به فرنگ رفتند، فرقی ندارد، لبنان هم سر راه مکه و هم سر راه فرنگ. بیایند مؤسسات ما را ببینند و اگر بیایند ما را دلخوش میکنند و شیعیان لبنان را خوشحال میکنند. خدا میداند یک ایرانی که آنجا در مسجد میبینند، به قدری خوشحال میشوند، حس میکنند که بال و پر دارند، قدرت دارند، ریشه دارند، چون آنها نیم میلیون انسان در بین صد میلیون سنی هستند. وقتی ببینند در آن طرفهای مرز هم دوستانی دارند، از لحاظ روحی تقویت میشوند. من آرزو دارم که آقایان به آنجا بیایند و آنجا را ببینند و ما را تقویت بکنند و تجربهها را هم ببینند.
میتوانیم محصل بپذیریم و مدرسه درست کنیم، میتوانیم مجله درست کنیم، میتواینم کار کنیم و میتوانیم همکاری کنیم. همچنانکه میشود در اینجا و یا در عراق یا در مشهد فعالیتهای خیر و کارهای اصلاحی کرد، میشود در لبنان هم کرد و اثرش هم خیلی زیاد است چون همانطور که عرض کردم، چهارسوی دنیاست و از علمای اعلام و خطبای عزیز و گرامی هم خواهش میکنم ما را راهنمایی کنند و ارتباط را حفظ کنیم، برای اینکه اگر ما آنجا جدا بیفتیم اقلیت هستیم، تنهاییم، کوچکیم و در خطریم، ولی اگر وابستگی خودمان را حفظ کنیم قدرت بیشتری داریم و میتوانیم خدمت کنیم.
میتوانیم به اینجا هم خدمت کنیم، برای اینکه از آنجا خیلی آسانتر است که شما یک نفر را به آرژانتین یا برزیل به عنوان مبلغ بفرستید، از آنجا خیلی راحتتر میشود فرستاد در حالی که از اینجاها سخت میشود این کار را انجام داد. بنده به سخنانم پایان میدهم و به حرمت این شب مبارک و این مکان مبارک و این جلسه مبارک، از خداوند متعال درخواست میکنیم که ما را خدمتگزار اسلام و اهل بیت قرار دهد. ما را خدمتگزار حضرت ولی عصر قرار بدهد و نیت ما را پاک و عمل ما را مسدد و محکم قرار بدهد. خودش به ما الهام کند که کار بهتری کنیم. وضع روحانیت را در هر جایی که هستند، صحیح و با عزت و متحدالکلمه قرار بدهد.
و فرج حضرت امام زمان ما را هم برساند و مشکلات و گرفتاریهای مسلمانان را در جهان برطرف کند و به طور خاص، ای شیعیان مرتضی علی از شما خواهش میکنم که به این دعا پاسخ بدهید یادتان باشد که شما فرزندان و پیروان آن امامی هستید که بعد از اینکه یهود در مدینه خیانت کردند به امر پیغمبر، مولا در یک روز نهصد نفر از آنها را گردن زد، شما باید به وضع شیعیان و مسلمانان جهان در مقابل یهود علاقهمند باشید، در مقابل اسرائیل. نمیگویم کسی علیه یهود اقدام کند، اسرائیل دولتی متجاوز و جانی و مزاحم و طماع است. نباید بهشان کمک کرد. از خدا بخواهید که خداوند پرچم اسلام را در بیت المقدس که قبله دوم مسلمانان و حرم سوم مسلمانان و رمز جهانی شدن و خلود اسلام است، پرچم اسلام را از نو در آن منطقه برافرازید. و ما را توفیق بدهد که در راه جهاد و احقاق کلمه توحید و نشر تعالیم اسلام و تعمیق و توسعه افکار اهل بیت عصمت و طهارت و خدمتگزاری این مذهب موفق بدارد.
از آقایان بسیار تشکر میکنم، آقای عمادزاده، خداوند انشاءالله این مؤسسه را همیشه مرکز نشر نور و خدمت حضرت اباعبدالله قرار بدهد. از علمای بزرگ و خطبا که درشب عید وقتشان را صرف کردند و تشریف آوردند و به عرایض بنده گوش دادند، تشکر میکنم، باید بکنید آقایان. بنده سربازی هستم که در خط اول جبهه مشغولم. مطمئن باشید بیش از پنج یا سال جان من در کفم بوده است. البته کار خیلی شده است، ولی فداکاری هم خیلی شده است، خطر هم خیلی بوده: بنده یکبار صبح بلند شدم و دیدم بالای رختخوابم کسی آمده و کیف مرا برداشته، با اسلحه؛ این طورخطرها بر من خیلی گذشته است، ولی خداوند حفظ کرده است و حفظ خواهد کرد. تازه اگر نکند هم، فدای سر زندهها و خون ما از خون امام حسین و فرزندانش و اصحابش که رنگینتر نیست. مقصود من این است که سربازی که برمیگردد، البته مورد تقدیر و محبت و دعا و نصیحت رهبران و سروران و برادرانش قرار میگیرد. والسلام علیکم و رحمه الله.
......................
* فایل صوتی کامل این جلسه به پیوست مطلب برای دانلود منتشر شده است.