این ملت که از سرزمین خود رانده و آواره شده، از هزاران سال پیش در آن زندگی میکرده است و این خیال باطلی است که میگویند عربها پس از قرن هفتم و پس از فتح فلسطین ساکن این سرزمین شدهاند، زیرا عربهای فلسطین تنها فرزندان فاتحان، که شمارشان هم نسبتاً اندک بوده است، نبودهاند؛ بلکه آنان اصالتاً اهل فلسطین بودهاند و فلسطین از آنِ ایشان و هر کسی بوده که وطنش و محل سکونتش در آنجا بوده است.
در دیدار امام موسی صدر از آلمان، نشستی مطبوعاتی با امام موسی صدر در دفتر دانشگاه عربی بن، آلمان فدرال، در تاریخ دهم آگوست ۱۹۷۰ برگزار شد. امام موسی صدر متن این سخنرانی را به فارسی نوشته است، اما به علت ناقص بودن دستخطهای فارسی این سخنرانی، آنچه میخوانید، ترجمه از روی متن ترجمهشده به عربی است که به طور کامل موجود است.
اول. امیدوارم که این سفرم هدف خود را محقق کرده باشد و گامی بلند در راه بهبود روابط و همکاریها میان ملتهای آلمان و لبنان به صورت خاص و میان ملت آلمان و جهان عرب به صورت عام بوده باشد. این روابط و همکاریها برای هر دو طرف بسیار مفید خواهد بود، چنانکه مشارکت در خدمت به صلح و بهبود زندگی انسانها در همه جای جهان، ثمربخش است.
من در مقام روحانی که در خدمت دین خداست و معتقد است بهترین عبادات، خدمت به خلق خداست، میتوانم در تحقق این هدف با اخلاص نیت و شرافت مقصد و تلاشی پاک سهیم شوم.
دوم. ملت آلمان جایگاه بلندی در دل ما دارد. این ملت به اوج تمدن جدید به لحاظ کمی و کیفی رسیده است و معتقدم که سبب این رشد سریع صفات سهگانۀ این ملت یعنی برنامهریزی و تلاش جدی است.
مشرق عربی نیز با تاریخش که سرشار از رسالتهای الهی و انتشار علوم و سرزمین گسترده و غنی و معتدلش و با ملت بزرگش که امانتدار ارزشهای معنوی و تجربههای تمدنی بشری است و نیز با سرمایۀ انسانیاش که هزاران سال تجربۀ انسانی را در زمینۀ علم و اخلاق و عمل و فلسفه با خود دارد، جایگاهی ویژه در تاریخ بشر دارد.
این دو بال از بشر میتوانند تواناییهایشان را مبادله و در مسیر کمال و در خدمت خود و جهان حرکت کنند. بهویژه اینکه ما معتقدیم این همکاری هدف آفرینش را به تعبیر خداوند سبحان تحقق میبخشد که گفت: «یا اَیُّهَا النّاسُ اِنّا خَلَقْناکُمْ مِن ذَکَرٍ و اُنْثی وَ جَعَلْناکُم شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفوُا؛» یعنی اینکه هر ملتی، تواناییها و شایستگیهای ملتهای دیگر را بشناسد و با آنان داد و ستد کند.
لبنان به طور خاص محل همگرایی پیروان ادیان مختلف است که چونان برادرانی در یک وطن زندگی میکنند و محل گردآمدن گونههایی از فرهنگ و تمدن و جریانهای فکری گذشته و حال از شرق و غرب است. اینکشور زمینۀ ضرورت گفتگو میان اعضای پیکرۀ بزرگ انسانی را فراهم آورده و بستر ضروری دینی برای رفع تهمت تعصب و تفرقهافکنی میان انسانها و نیز بستر ضروری فرهنگی برای تسهیل گفتوشنود میان شرق و غرب و میان قارههاست.
این کشور تجارب انسانی غنیای دارد که بشریت میتواند از آن بهره گیرد و در تاریخش هیچ سرکوب و ستمی نه به یهودیان و نه به دیگران به چشم نمیخورد.
همکاری میان ما بسیاری از مشکلات ما و شما را حل میکند و خطرهایی را که بارها ما در برابر آن قرار گرفتهایم، از سر ما کوتاه میکند و به انسان و صلح یکجا خدمت میکند.
سوم. این همکاری:
الف. ملت آلمان و تمام ملتهای غربی را با حقیقت اعراب و تواناییها و امکانات گستردهشان برای بالا بردن سطح خود و مشارکت در ساختن تمدن فراگیر بشری آشنا میکند.
ب. تلاش هر کدام از دو طرف برای بدنام کردن و خلق تصویری نفرتبرانگیز از دیگری را نابود میسازد. این تلاش هنوز هم ادامه دارد و پابرجاست و مانع شناخت حقیقی و همکاری فراگیر و درست میان دو طرف شده است.
من در این دیدار میکوشم تصویری درست از وضع لبنان و خاورمیانه برای خدمت به حق و حقیقت و تسهیل همکاری میان دو ملت ارائه کنم. برای برادرانم (در لبنان) هم تصویری درست از آنچه در اینجا شاهد آن بودهام ارائه خواهم کرد.
چهارم. منطقۀ جنوب لبنان به صورت مداوم مورد بمباران اسرائیل قرار دارد و گشتیهای اسرائیل وارد این منطقه میشوند و مسئولان اسرائیلی به صورت مستمر این منطقه را تهدید میکنند و نیروهای اسرائیلی برای توجیه تجاوزات خود، که منطقۀ جنوب را به منطقهای متروکه تبدیل کرده و وضعی مصیبتبار پدید آوردهاست، حضور مقاومت فلسطینی و فعالیتهایشان را در این منطقه بهانۀ خود قرار داده است.
این بهانه بهانۀ نادرستی است و نیتها و اقدامات تجاوزگرانۀ اسرائیل را بر ضد لبنان در خود نهفته دارد؛ زیرا:
۱. کشورهای عرب همسایۀ اسرائیل موظف نیستند از مرزهای اسرائیل حراست کنند، زیرا پلیس اسرائیل نیستند و بلکه مسئول حقوقی و وجدانیِ حفظ مرزهای اسرائیل، خود اسرائیل است.
۲. وانگهی حضور فلسطینیها و نیروهای مقاومت فلسطینی در اراضی لبنان، که یکششم خاک لبنان را گرفتهاند، در اثر اقدامات اسرائیل است که سال ۱۹۴۸ آنان را آواره کرد و لبنان مسئولیتی در این زمینه ندارد.
۳. ما اسنادی در اختیار داریم که نشان میدهد اسرائیل به جنوب لبنان طمع دارد و نقشههای چاپشده از سوی مقامات اسرائیلی و بیانات مسئولان اسرائیلی و رفتارهای آنان این ادعا را تأیید میکند. وزیر دفاع اسرائیل گفته است: اگر چیزی به نام ملت تورات داریم، پس باید چیزی به نام سرزمین تورات هم وجود داشته باشد. ما معتقدیم مفهوم سرزمین تورات، چنانکه تبیین خواهم کرد، نزد سیاستمداران اسرائیلی مفهومی نادرست است، اما به زعم آنان شامل جنوب لبنان و مناطق زیادی از جهان عرب میشود.
وزیر دفاع اسرائیل در ۱۵/۷/۱۹۶۸ گفته است: پدران ما به مرزهای طرح تقسیم رسیدند، و نسل ما به مرزهای ۱۹۴۸ دست یافت. اما نسل جنگ شش روزه به کانال سوئز و اردن و بلندیهای جولان میرسد، زیرا پس از آتشبس کنونی، خطوط جدیدی گشوده خواهد شد که به اردن و شاید منطقۀ میانی سوریه امتداد یابد.
از اینگذشته میدانیم که دانشجویان اسرائیلی در حال مطالعه و بررسی پروژههای بهرهبرداری از آب جنوب لبناناند.
۴. مسئلۀ مقاومت فلسطین، مسئلۀ ملتی است که از سرزمین خود که هزاران سال در آن میزیسته، آواره شده است و اکنون که ارزش داراییهایش به دو میلیارد دلار میرسد، آرزویی جز بازگشت به خانه و کاشانۀ خود ندارد. این ملت بیست سال انتظار کشیده است، اما هیچکس در جهان با انصاف با او برخورد نکرده بلکه همه او را فراموش کردهاند. مؤسسات بینالمللی صدها مصوبه در مجمع عمومی سازمان ملل و شورای امنیت و شاخههای این سازمان صادر کردند، ولی حتی یکی از آنها را اجرا نکردند و، در نتیجۀ این وضع، این ملت تصمیم گرفت سرنوشتش را خود به دست بگیرد و هزینۀ سنگین بازگشتش را بپردازد که قربانی کردن یک نسل کامل است.
این ملت سرزمینی در دست ندارد تا ارتش نظامی را مجهز و بسیج کند. این ملت دولتی رسمی دارد تا وارد سازمان ملل متحد شود و یا برای حل مسالمتآمیز قضیه با کسی وارد گفتوگو شود.
این ملت، جز کشورهای عرب همسایه و از جمله لبنان، جایی برای خیزش ندارد؛ فرصتی برای کار و تأمین معاش خود ندارد و نمیتواند در صلح جهانی و تمدن بشری سهیم شود.
پنجم. وجود لبنان در جایگاه کشوری که مذاهب مختلف و عناصر متنوع با نظامی دموکراتیک و صلحطلب در آن زندگی میکنند برای دولتی نژادپرست و فرقهگرا خوشایند نیست.
چنین بیانات و تفسیرهای مطبوعاتی که همواره و، بهویژه، پس از حادثۀ فرودگاه بیروت عرضه میشود، آشکار است. روزنامههای اسرائیلی در داخل و خارج کوشیدهاند فتنهای فرقهای میان لبنانیها پدید آورند.
ششم. برای اینکه حقیقت ارتباط ملت فلسطین با سرزمین فلسطین روشنتر شود، باید به برخی حقایق توجه کنیم:
الف. در سال ۱۹۱۸ و پس از جنگ جهانی اول، جمعیت فلسطین ۷۰۰ هزار نفر بود که ۶۶۴ هزار عرب (۵۷۴ هزار مسلمان و ۷۰ هزار مسیحی) و بقیه یعنی ۵۶ هزار نفر یهودی بودند. یعنی هشت درصد جمعیت فلسطین یهودی بودند که دو درصدِ زمین فلسطین را داشتند. در سال ۱۹۴۶ و در نتیجۀ وعدۀ بالفور و اجرای آن از سوی دولت بریتانیا که قیمومیت فلسطین را برعهده داشت، شمار یهودیان به ۶۰۸ هزار نفر رسید و شمار ساکنان عرب به یک میلیون و ۲۹۳ هزار نفر. در سال ۱۹۴۷ جامعۀ ملل متحد تصمیم گرفت فلسطین را تقسیم کند. به دولت یهود ۱۴ هزار کیلومتر مربع اختصاص داد و به دولت عربی ۱۱هزار کیلومتر مربع.
پس از عقبنشینی نیروهای بریتانیایی از فلسطین در ۱۵ مه ۱۹۴۸ نیروهای نظامی و غیر نظامی صهیونیست، بخشهایی از سرزمین دولت عربی را اشغال کرد که مساحت آن به ششهزار و سیصد کیلومتر مربع میرسد و مشتمل بر حیفا و عکا و قدس جدید و برخی مناطق دیگر میشود.
در نتیجۀ این وضع، از یک میلیون و سیصد هزار نفر عرب فلسطینی، بیش یک میلیون تن به کشورهای مجاور پناهنده شدند. این مهاجرت گسترده در نتیجۀ تروریسم وحشی صهیونیستها بود. دهها کشتار بزرگ و از جمله کشتار دیر یاسین را در ۵ آوریل ۱۹۴۸ به راه انداخت و مردم روستای عمواس را قلع و قمع کرد و جنایتهای دیگری که کمیتههای بینالمللی از آن پرده برداشتهاند.
من در اینجا توجه را به نکتۀ مهمی جلب میکنم و آن این است که دولت یهود، طبق طرح تقسیم باید ۵۱۰ هزار نفر از مردم عرب را شامل باشد که بیشتر از شمار جمعیت یهودیای است که ۴۴۹ هزار و ۹۰۰ نفر بوده است. در نتیجه، دولت واحد در این سرزمین نمیتوانسته است طبقعقیدۀ صهیونیستها دولتی یهودی باشد، مگر آنکه تصفیۀ نژادی عربی صورت گیرد.
پس از جنگ ژوئیه و اشغال اراضی عربیِ دیگر از سوی اسرائیل، شمار پناهندگان عرب از یک میلیون و سیصد هزار نفر فراتر رفت.
ب. این ملت که از سرزمین خود رانده و آواره شده، از هزاران سال پیش در آن زندگی میکرده است و این خیال باطلی است که میگویند عربها پس از قرن هفتم و پس از فتح فلسطین ساکن این سرزمین شدهاند، زیرا عربهای فلسطین تنها فرزندان فاتحان، که شمارشان هم نسبتاً اندک بوده است، نبودهاند؛ بلکه آنان اصالتاً اهل فلسطین بودهاند و فلسطین از آنِ ایشان و هر کسی بوده که وطنش و محل سکونتش در آنجا بوده است. اکثریت قاطع ساکنان این کشور، عربهای سامی و عموری و کنعانی و عبرانی و آرامی و دیگر کسانی بودهاند که پیش از فتح فلسطین به دست مسلمانان عرب در قرن هفتم میلادی در آن سرزمین ساکن بودهاند. پس از قرن هفتم همۀ ساکنان غیر عرب فلسطین که اقلیتهای نژادی بودند، عرب شدند و این عربشدگی چارچوبی غالباً تمدنی و فرهنگی و تا حدی دینی داشته است، اما مطلقاً نژادی نبوده است. این حق عربهای فلسطین، همانند هر کشور دیگر است که وطن و سرزمین خویش را مطالبه کنند و این حق باید به طور تام و تمام به این ملت باز گردانده شود.
ج. آنچه ذهن ما را مشغولکرده، این است که محرومیت عربهای فلسطین از حقوق طبیعی قومیشان، نقض مستقیم اصل کلی و پذیرفتهشدۀ بینالمللی، یعنی حق تعیین سرنوشت ملتهاست.
همۀ تدابیری که اتخاذ شده، بر ضد ارادۀ این ملت بوده است که از دیر باز ارادهاش را آشکار کرده است. در دورۀ قیمومت انگلیس، ارادۀ این ملت در مواضع متعدد و مکرر مانند اجتماعات و تظاهرات و اعتصابات نشان داده شد و این ملت با نوعی انقلاب دائمی نشان داد که بر حفظ هویت و حقوق و میراثش مصمم است.
به رغم این، جنایتهای زیادی بر ضد ملت فلسطین صورت گرفت و کشورهای دیگر حقوق این ملت را پایمال کردند و از گوشسپردن به سخن این ملت سرباز زدند. این وضعیت و حوادث فراوان دیگر به روشنی نشانۀ آن است که دستگاه صهیونیستی قدرتمند و ثروتمندی در جهان وجود دارد که از شبکههای گستردۀ ارتباطات برخودار است؛ همپیمان قدرتهای استعماری است که صاحب برنامهها و خواستههای راهبردیاند و در حقیقت تجاوزی مستمر بر ضد ملت فلسطین جریان دارد.
این، بیماری جامعۀ جدید و مضحکهای تاریخی است که تجاوز بر ضد ملت فلسطین، خاستگاه محض استعماری دارد، آن هم در این دوره که جهان فریاد رهایی از استعمار را سر داده است.
از این گذشته، زشتترین انواع استعمار، ملتهای استعمارشده را به ماندن در سرزمین خود تشویق میکرد، اما از ملت فلسطین فقط حق و سرزمینش سلب نشده است، بلکه آنان را از سرزمینشان جدا کرده و به خارج پرتاب کردهاند تا به زیر چادرها پناه ببرند.
جهان اجازه دارد این تجاوز فضیحتبار صورت بگیرد و همچنان تا امروز اجازۀ این کار را میدهد.
د. به لحاظ تاریخی باید به یاد بیاوریم که عبرانیها در قرن دوازدهم پیش از میلاد به سرزمین کنعان هجوم بردند و بخشی از آن را اشغال کردند، ولی موفق نشدند آن را به طور کامل اشغال کنند؛ زیرا قبایل فیلستین که سرزمینشان را به نام خود نامگذاری کردند، همۀ تپههای مهم مشرف به دریا را تحت سیطرۀ خود داشتند. سپس دولت اسرائیل نخستین بار در سال ۷۲۲ پیش از میلاد و بار دوم ۵۸۶ پیش از میلاد برای مدتی کوتاه تأسیس شد.
بنابراین، اگر کسانی که از آن قرون گذشته فلسطین را ترک کردند، ادعای حق بازگشت دارند، چرا عربهای فلسطینی که تنها چند سال پیش از وطنشان رانده شدهاند، ادعای حق بازگشت نکنند؟ آیا میتوان حق بازگشت آنان را به سرزمین خود و اجدادشان نادیده گرفت؟
هـ. در باب بُعد دینی و مفهوم سرزمین موعود، باید به این توضیحات توجه کرد که ابراهیم پدر همۀ مؤمنان یهود و مسیحی و مسلمان است. نمیتوان وعدۀ خدا به فرزندان ابراهیم را تنها به یهودیان اختصاص داد و، در نتیجه، سرزمین مقدس را مختص آنان دانست، بلکه این سرزمین از آنِ همۀ آوارگان است.
اما سخن مسیح به انسان منحرف و ظالم از زبان یهود، که «پدر شما شیطان است»، ادعای وراثت خون و جسم را رد میکند.
میراث حقیقی همان رسالت و آموزههاست. مسیح میگوید: «آموزههای تو ای پرودگارم، تا ابد میراث من است.» بنابراین، نمیتوان میراث و سرزمین موعود را منحصر به قومی خاص دانست.
سرزمین خدا، باید سرزمین نور و رحمت باشد و نه امپراطوری مادی و خشونت دائمی. سیطرۀ یهودیان بر قدس و یهودیسازی این شهر مقدس، انکار رسالت مسیح استکه به مردم آموخت برادران دوستدار یکدیگرند.
اجرای وعدۀ خدا و پیشبینی پیامبرانش به مدد سلاح و بمب و ناپالم در اواخر قرن بیستم به معنای دگرگون جلوه دادن صفات خدا و اهانتی به یهودیان و مسیحیان و مسلمانان است. سیاست سرکوب و ستم و آوارهسازی که اسرائیلیها ضد اعراب در پیش گرفتهاند، درمان ستم و آوارگیای نیست که بیرون از جهان عرب کشیدند.
تأسیس دولت یهودی با ایمان خود یهودیها تناقض دارد، چراکه هر یهودی در نماز روزانهاش عبارتی به این مضمون را تکرار میکند: «هیچ پادشاهی برای ما جز تو و بیرون از تو ای جاودانه نیست.»
در کتاب ساموئیل آمده است: امروز پروردگارتان را رد میکنید که شما را از همۀ رنجها و شرورتان خلاصکرد، و به او میگویید برای ما پادشاهی نصبکن. جاودانه خدایتان همان پادشاهتان است.
بنابراین، بدانید و بنگرید که تا زمانی که پادشاه برای خود میخواهید، در نظر پروردگارتان، چقدر گناهکارید؟ «ما به گناهان خود گناه دیگری افزودهایم و آن این است که پادشاه دیگری جز او طلب میکنیم.» «آن جاودانه ما را بس است. جاودانه شریعت ماست، جاودانه پادشاه ماست و او همان است که ما را نجات میدهد.»
«برای خود بدون دستور و ارادۀ من پادشاهان و رؤسایی نصب کردند. خدایانی از جنس طلا و نقره برساختند و، از اینرو، برایشان فنا را مقرر ساختیم.»
دولت یهود بیشترین فاصله را با اصول دین یهود دارد. این دولت حادثهای غیر مترقبه در تاریخ دین یهود است، «و سِفر ملوک اول ۸/۱۸۱۰ تأکید میکند که مالکیت انسان بر روی زمین با مالکیت خدا بر آن منافات دارد.»
نظریۀ تأسیس دولتِ یهود، نظریۀ خاخامِ صهیونیست اِلسمبرگ است، اما اکثریت یهودیان و علمای دینی یهود به ویژه خاخام بزرگ ساتمار این نظریه را رد کردند. آنان معتقد بودند که دولت یهودی ماهیتی مجوسی دارد. این دولت پادشاهی قیصر است که با پادشاهی خدا منافات دارد.
این بحث را با آنچه در لِوْ از ۲۲ تا ۲۴ و خطاب به فرزندان قدیم و جدید اسرائیل آمده است پایان میدهم: «شما کسانی هستید که عدالت را قربانی میکنید و هرچیز افراشتهای را میسوزانید. شما کسانی هستید که صهیون را با خون و قدس را با جنایت بنا میکنید.»
اما از بُعد اسلامی، قدس نماد همگرایی اسلام با ادیان دیگر و اسراء و تعامل دین با فرهنگها و تمدنها و اشتمال اسلام بر همۀ ملتها و فراتر رفتن آن از مرز عربی است. و این به معنای آن است که یهودیسازی قدس و اهانت به مسجدالأقصی و کلیسای قیامت و شیوع فساد در قدس با ژرفای اسلام تعارض دارد و تلاش جانانۀ دائمی را میطلبد و، از اینرو، تا زمانی که یک مسلمان متعهد در روی زمین وجود دارد، تحقق صلح در جهان محال است.
هفتم. دوست دارم در پایان این سخن برخی اطلاعات را ارائه کنم که با عدالت و بیطرفیای که از ملت و دولت آلمان انتظار میرود، منافات دارد.
دولت آلمان بنا به بیانیۀ هیئت وزیران متعهد است که با کشورهای خاورمیانه به گونهای برابر و عادلانه رفتار کند. با این حال، پرسشهایی به نظر میرسد که باید مطرحکرد:
الف. دولت آلمان فدرال سالانه مبلغ ۱۴۰ میلیون مارک کمک اقتصادی به اسرائیل میکند. اسرائیل در سالهای ۱۹۴۹ تا ۱۹۶۷ هفت میلیارد دلار یعنی معادل درآمد سرانۀ ملی مصر و اردن و سوریه و لبنان در سال ۱۹۶۶ از آلمان دریافت کرده است. مجموع کمکهایی که کشورهای چهاردهگانۀ عربی از آلمان دریافت میکنند به ۱۴۰ میلیون دلار نمیرسد، با اینکه همۀ آنها از کشورهای در حال رشدند و جمعیتشان به ۱۲۰ میلیون نفر میرسد.
ب. اسرائیل شکایتی را تسلیم دادگاه آلمان کرده و خواهان ۷۲ میلیارد مارک غرامت کار مجانی اسیران یهود در پانصد شرکت آلمانی در ایام جنگ شده است.
آیا دولت اسرائیل وارث یهودیان جهان است؟
آیا اسیران جنگ تنها از یهودیان بودند؟
آیا از دیگر نژادها مانند اعراب و آلمانهای ضد نازی زندانی نشدند؟
آیا همانند این مصیبتها در تاریخ ملل دیگر رخ نداد؟
میدانیم که مطالعات ثابتکرده است جوخههای مشترک صهیونیستی ــ نازیستی این ستم و سرکوب را نسبت به همۀ مخالفان روا میداشتند.
از این گذشته، سازمانهای صهیونیستی کمکهای مالی عظیمی هر سال از ملت آلمان جمعآوری کرده که میان یک تا دو میلیون مارک در نوسان بوده است.
این کمکهای مردمی و دولتی و معاملات اسلحه، همگی در زمانی بود که میان آلمان و اسرائیل رابطۀ دیپلماتیک برقرار نبوده است؛ یعنی تا پیش از سال ۱۹۶۵.
در پایان از ملت و دولت آلمان میخواهم با اینکه روابط میان ما همیشه بسیار دوستانه بوده و هیچ ردپایی از استعمار و نزاع در تاریخ روابط ما به چشم نمیخورد، بیش از پیش عدالت را رعایتکند.