بِسمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ * مِن شَرِّ مَا خَلَقَ * وَ مِن شَرِّ غَاسِقٍ إِذَا وَقَبَ * وَ مِن شَرِّ النَّفَّاثَاتِ فِي الْعُقَدِ * وَ مِن شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ *
به نام خدای بخشنده مهربان
بگو: به پروردگار صبحگاه پناه ميبرم. * از شر آنچه بيافريده است، * و از شر شب چون درآيد، * و از شر جادوگراني که در گرهها افسون ميدمند، * و از شر حسود چون رشک ميورزد. *
تفسير سوره فلق
«قُل اَعُوذُ بِرَبِّ الفَلَقِ» «فلق» به معنای پگاه و نیز شکافتن است. اگر پگاه را دیده باشید، نور سپیدهدم شب را میشکافد و صبح به یک باره پدیدار نمیشود. فلق اصطلاحاً به معنای پگاه است و قرآن نیز میگوید: «فالِقُ الإصباح» [۱] پس فلق نوری است که پس از تاریکی میآید. قرآن نیز به تو میگوید: «قُل اَعوُذُ بِرَبِّ الفَلَقِ»، پناه میبرم به پروردگاری که تاریکی را میشکافد. با توجه به «فالِقُ الحَبِّ وَ النَّوی» [۲] و با نظر به اینکه حیات نوری است پس از عدم و ظلمت، یعنی بگو پناه میبرم به پروردگار حیات؛ حیاتی که چونان نور ظلمت عدم را از میان میبرد. پس چرا پناه میبرید به جن، کسانی که خود آفریده و بندهاند، کسانی که در برابر پروردگارشان نه سودی در اختیار دارند و نه زیانی، نه مرگی و نه حیاتی و نه رستاخیزی.
«قُل اَعُوذُ بِرَبِّ الفَلَقِ» جهت دادن به عادت و تصحیح خطایی شایع است.
«مِن شَرِّ ما خَلَقَ» چه کسی شایستهتر از خالق هستی است تا از شر خلقش به او پناه آوری.
«وَ مِن شَرِّ غاسِقٍ إذا وَقَبَ» «غاسق» یعنی تاریکی مطلق. قرآن در جای دیگر میگوید: «أَقِمِ الصَّلو›َ لِدُلُوکِ الشَّمسِ إلی غَسَقِ اللَّیلِ» [۳] «غَسَقِ اللَّیلِ» یعنی تاریکی شب، و «وَقَبَ» یعنی فراگیر شدن. من پناه میآورم به خداوند، به پروردگار پگاه از شر همه مخلوقات و از شر شب تیره. شب نیز از مخلوقات است، اما چرا قرآن شب و تاریکی را به صراحت ذکر کرده است؟ زیرا شب پوششی است برای کسی که در قلبش مرض است و برای اشرار.
دزدیها و توطئهها و ایجاد مصیبتها و مشکلات، بیش از همه وقت، در شبهای تیره و تار روی میدهد. پس، مقصود از اینکه میگوییم از شر تاریکی آنگاه که فراگیر میشود، شروری است که در شب رخ میدهد و آدمی منشأ و زمان شکلگیری آن را نمیداند؛ در این هنگام پناه میبریم به پروردگار خالقی که شب و روز برای او یکسان است و کسی که «یَعلَمُ خائِنَـ‹َ الأَعیُنِ وَ ما تُخفِی الصُّدُورِ» [۴] و کسی که «لایَعزَبُ عَنهُ مِثقالُ ذَرَّ›ٍ فِی السَّماواتِ وَ لا فِی الأَرضِ» [۵] و کسی که شب را چونان روز میبیند و در تاریکی میبیند آنچه در روشنایی میبیند. به چنین پروردگاری پناه میبریم از شرور مخلوقات به طور عام و از شرور شب و تاریکی به طور خاص. تا اینجا موضوع روشن است، اما دو آیه بعد فقراتی اساسیاند که خواهش میکنم خوب به آنها توجه کنید.
«وَ مِن شَرِّ النَّفّاثاتِ فِی العُقَدِ» نخست معنای لفظی را توضیح میدهم. «نفاثات» جمع «نفّاثه» است. نفّاثه شاید صفت زنی باشد که در گرهها میدمد. «عُقَد» جمع «عقد›» است. پس «نَفّاثـ‹ٌ فِی العُقَدِ» یعنی زنی که بر گرهها میدمد. احتمال دیگر آن است که «نفّاثه» صیغه مبالغه، مانند علامـ‹ و فهّامه، باشد و بر مرد و زن یکسان اطلاق شود. در این صورت، نفّاثه یعنی کسی که بسیار میدمد. در حالت دوم معنای آیه چنین میشود که ما از شر مردان و زنانی که بسیار در گرهها میدمند، به خدا پناه میآوریم.
این فقره دو تفسیر دارد که تفسیر نخست بسیار شایع است. در این تفسیر، آیه به سحر و گره و جادوگری و ایجاد مشکل برای مردم معنا شده است. به اعتقاد ما سِحر چیره شدن بر احساس و شعور آدمیان است، چنان که قرآن در داستان موسای نبی و ساحرانی که در مقابل او هستند، میگوید: «فَإذا حِبا لُهُم وَ عِصِیُّهُم یُخَیِّلُ إلَیهِ مِن سِحِرهِم أَنَّها تَسعَی» [۶] «یُخَیِّلُ إلَیهِ» یعنی به خیال مردم آمد که طنابها و عصاهایی که ساحران آماده کرده بودند، حرکت میکنند، اما واقعاً حرکتی نداشتند. از اینرو، میگویند سحر چیره شدن بر اعصاب مسحور و مردم است. گویی که به اتفاقی واقعی مینگرند، در حالی که اصلاً اتفاقی نیفتاده است. در بسیاری از اوقات ساحر از تلقین استفاده میکند. میخواهم مثالی بزنم، هر چند شاید مثالی ناپسند باشد، اما مسئلهای است که رواج دارد. مردی ازدواج میکند، اما احساس میمیکند ناتوانی جنسی دارد. ناتوانی جنسی در بسیاری از افراد هست و امری طبیعی است که ناشی از اعصاب یا جسم یا مشکل دیگری است. پزشکان برخی از انواع ناتوانی جنسی را درمان میکنند، اما برای برخی از ناتوانیها هنوز درمانی نیافتهاند. بیشک، درمان این دسته از بیماریها هم پیدا خواهد شد، زیرا پزشکی پیشرفت خواهد کرد. این حالت نیز مانند همه بیماریها ناتوانی روانی یا بیماری عصبی است. اما این بیماری وقتی پیچیده میشود که بیمار یا تلقین به خود گمان میبرد که سحری برای او نوشته و گره زدهاند. چنین احساسی بر ناتوانیاش میافزاید، زیرا ریشه این بیماری غالباً ضعف اعصاب است. در این صورت است که به رمالان و جنگیران و گمراهان و گمراهکنندگان متوسل میشود و از آنان میخواهد تا گره را بگشایند. ما به این مسئله اعتقادی نداریم و میگوییم مرد مریضی است که با تلقین به خود گره کارش را کورتر کرده است. پس، راه درمانش این است که به پروردگار پگاه، به خداوند پناه بیاورد و باور داشته باشد که آدمی در برابر پروردگارش هیچ اختیاری ندارد و هیچ انسانی نمیتواند به دیگری آسیبی برساند، مگر آنکه خداوند بخواهد با این کار تلقینهایش درمان میشود، اما از نظر جسمانی و عصبی باید نزد پزشک برود تا او را معالجه کند.
قرآن کریم نیز به این عادت اشاره میکند، به افسونگرانی که در گرهها میدمند و مشکلاتی خیالی و غیرواقعی و تلقینی برای مردم ایجاد میکنند. قرآن میگوید: «بگو: پناه میآورم به پروردگار پگاه» تا از تلقینات و مشکلاتشان رها شوی. این افراد مشکلات بسیاری ایجاد میکنند. من خود در میان مراجعانی که دارم، با کسان بسیاری روبهرو شدهام که بدبختیهایی از این دست داشتهاند. خانوادهای را دیدم که زندگی و روابط بسیار خوبی داشتند، اما در اثر سخن ساحران و نوشته طلسمکنندگان، زندگیشان از هم پاشید و حتی به مرگ مرد خانواده انجامید. مصیبت این خانواده را هیچگاه فراموش نمیکنم و چه بسیارند چنین مصیبتها و سختیهایی. شک نداشته باشید که این مسئله تلقین است و ریشه و اصلی ندارد و هرگاه ترس داشتید، سوره ناس و فلق را بخوانید و مطمئن باشید که اگر به پروردگار پگاه پناه میآورید، نمیتوانند بر شما چیره شوند. انسان باید در ناتوانیها و بیماریها به متخصص مسئله که همان پزشک است مراجعه کند.
این توضیحات تفسیر نخست این آیه بود و روایات بسیاری نیز دربار آن وجود دارد. من پیش از این نیز گفتهام که تفسیری که میگویم، همه تفسیر آیات نیست. قرآن معانی بسیاری دارد و چه بسا ما پارهای از معانی آن را درنمییابیم. بیشک، قرآن معانی ژرفی دارد که در آتیه برای بشر روشن خواهد شد. من آنچه از قرآن میفهمم میگویم و آنچه پیش از این درباره قرآن نوشته شده است یا بعدها نوشته خواهد شد، انکار نمیکنم.
اکنون به تفسیر دوم آیه «النَّفّاثاتِ فِی العُقَدِ» میپردازیم که من آن را بیشتر میپسندم. تا همین امشب گمان میکردم این تفسیر از یافتههای خودم است، اما هنگامی که به تفسیر محمد عبده –رحمـ‹ الله علیه- مراجعه کردم، دریافتم که این معنی از آنِ اوست و او بر من و بسیاری از مفسران و غیرمفسران در این مسئله و بسیاری مسائل دیگر پیشی دارد، قَدَّسَ اللهُ نَفسَهُ. محمد عبده میگوید که «النَّفّاثاتِ فِی العُقَدِ» کنایه از سخنچینان و غیبتکنندگان و مفسدان و کسانی است که میکوشند با سخن و زمزمه و وسوسه، در کارهای مردم گره ایجاد کنند و آنها را پیچیده سازند و دوستی و برادری مردم را از میان برند. سپس میگوید نسبت به خبرچین هوشیار باش، او نزد تو و چیزی میگوید که تو گمان میبری در آن صادق است، زیرا سخنچینان روحیات تو را میشناسند. از اینرو، سخن یا اشاره یا گلهای از دوست تو میگیرند، سپس با برنامهای خاص آن را برجسته و بزرگ و برای تو بازگو میکنند. تو میبینی که این سخن از دوست تو است، زیرا بخشهایی از این نقل قول از کلام او گرفته شده است. سپس، نزد دوست دیگر تو میروند و از تو نزد او سخنچینی میکنند و از همین راه رشته دوستی تو و دیگران را پاره میکنند.
اینگونه میان زن و شوهر و میان دو برادر و میان دو دوست و میان مردم را به هم میزنند، سخنپراکنی میکنند و میان مردم اختلاف میافکنند. اینان خطرناکترین افراد بشر هستند.
غیبتکننده و دروغگو و سخنچین و منافق کسانیاند که روابط میان مردم را مخدوش میکنند. مردم جامعه بنابر پیمانها و تعهدهایی با هم زندگی میکنند. مردم جامعه بنابر پیمانها و تعهدهایی با هم زندگی میکنند. این پیمانها و تعهدها همان عقد برادری و دوستی و ازدواج و همکاری و معامله و امثال اینهاست. اینان با سخنان و وسوسهها و نَفَسها و دمیدنشان این رشتههای پیوند را میگسلند. اما چرا از این افراد با عبارت «النَّفّاثاتِ فِی العُقَدِ» یاد شده است؟ محمد عبده در توضیح این مسئله میگوید در زمان جاهلیت برای حل پارهای مسائل رمالان به طناب گرهی میزدند، سپس وردها و طلسمهایی بر آن میخواندند و به گره میدمیدند، دوباره آن را میگشودند و میگفتند این عقده و رشته از بین رفت و مشکل پایان یافت. آنان به این شکل به آن شخص القا میکردند که گره کارش باز شده است، اما در واقع گرهی در کار نبوده است، بلکه ترس و گره و ضعف اعصابی بوده است که با تلقین ایجاد شده بود و با تلقین هم از بین میرفت. و چون آنان در گره میدمیدند و آن را باز میکردند، خداوند هم کسانی را که سخنانشان مانند دمیدن در گره است به آنان تشبیه کرده است. آنان عُلقه و رشته دوستی و برادری را میان مردم پاره میکنند. ما به خداوند و به پروردگار پگاه پناه میآوریم از شر کسانی که میان مردم جدایی میافکنند. این شر یکی از خطرناکترین شرور بشری است. از اینرو، خداوند در آیه دوم گفته است: پناه میبرم به پروردگار پگاه از شر مخلوقات. شر مخلوقات همه را در بر میگیرد. اما همانگونه که گذشت در آیه بعد شب را به طور خاص ذکر کرده و در این آیه نیز «النَّفّاثاتِ فِی العُقدِ» را به طور خاص آورده است.
و اما نکته بعدی؛ پس از شر شب و شر دمندگانِ افسونگر حسادت را ذکر میکند: «وَ مِن شَرِّ حاسِدٍ إذا حَسَدَ».
حسد و خطرهایش بر شما پوشیده نیست، اما برخی نکات درباره حسادت وجود دارد که در ضمن حدیثی برای شما میگویم: «إنَّ الحَسَدَ یَأکُلُ الحَسَناتِ کَما تَأکُلُ النّارُ الحَطَبَ» [۷] حسد از پرفسادانگیزترین و بدترین و بزرگترین گناهان بندگان است. در حدیث آمده است که حسادتکننده چون کافر و منکر و معترض به خلق خداوند است، نمیتواند آنچه خداوند به بندگانش داده است، تاب بیاورد. خداوند به کسی نعمت داده است، اما من به جای اینکه تسلیم اراده خداوند باشم، حسادت میورزم، یعنی با قلب خود به کار خداوند و نعمتی که عطا فرموده اعتراض میکنم. پس یکی از شدیدترین گناهان و پرخطرترین آنها حسادت است.
آدمی نمیتواند حسود را نادیده بگیرد. زیرا دشمن معمولی، به طور طبیعی، در کمین آدمی مینشیند و این خطر بزرگی است، اما چنان که میدانید نمیتوان حسود را درمان کرد. با حسود چه میتوان کرد؟ اگر محبتت را افزون کنی، بیشتر حسادت میکند. اگر از نعمتی که خداوند به تو عطا کرده به او بدهی، باز هم حسادتش بیشتر میشود. اگر او را احترام کنی، شعلههای حسادتش فزونی مییابد. هیچ درمانی ندارد، مگر اینکه به پروردگار پگاه متوسل شوی تا تو را از شرش حفظ کند. در این باره دو بیت شعر بسیار زیبا دیدهام که متأسفانه حافظه من یاری نمیکند که دهها بیت آن را برایتان بخوانم.
این شعر از ابوالحسن تهامی است. این شاعر شعری در رثای فرزندش دارد که شاید بهترین رثا در زبان عربی باشد. در این رثا که با بیت معروفی آغاز میشود، حکمتها و پندهای بلندی وجود دارد:
حُکمُ المَنِیَّـه فِی البَرِیَّـه جاری
ما هذِهِ الدُّنیا بِدارِ قَرارِ
فَالعَیشُ نَومٌ وَ المَنِیَّـه یَقظَـه
وَ الَمرءُ بَینَهُما خَیالٌ ساری
بَینا یُرَی خَبَراً مُنَ الأَخبارِ
تا اینکه به این دو بیت معروف میرسیم، در این دو بیت هم فرزند متوفایش را خطاب میکند:
جاوَرتُ أَعدائِی وَ جاوَرَ رَبَّهُ
شَتّان بَینَ جِوارِهِ وَ جِوارِی
إنَّی لَأَرحَمُ حاسِدیَّ لِحَرِ ما
ضَمَّت صُدُورُهُم مِن الأَوغارِ
نَظَرُوا صَنِیعَ اللهِ بِی فَعُیُونُهُم
فِی جَنَّـه وَ قُلُوبُهُم فِی النّارِ [۸]
در بیت آخر اشاره میکند که بیشک چشمشان به دنبال نعمت خداوند است و به بهشت مینگرند، اما قلبشان آتش گرفته و در جهنم است.
نکته تربیتی مهم دیگری درباره «إذا حَسَد» وجود دارد که خواهش میکنم به آن توجه کنید. بسیاری از ما و، چه بسا بنا به طبیعت خود، حسد میورزیم و جای ملامت هم نیست، زیرا خلقت آدمی اینگونه است. برخی ارادهای ضعیف دارند، برخی دیدشان ضعیف است، برخی خوب حرف نمیزنند، برخی صدایشان آهسته است و برخی نیز به سبب وراثت یا محیط یا تربیت حسودند و در قلبشان حسادت هست. گناه چنین کسی که اینگونه آفریده شده است، چیست؟ باید خود را درمان کند، اما چگونه؟ باید حسادت را سرکوب کرد. اگر کسی حسادت ورزید اما حسادت را نادیده گرفت و به مقتضیات حسدش عمل نکرد، در این صورت، حسد کمرنگ و کمرنگتر میشود تا اینکه بمیرد. حسد آدمی را وامیدارد تا بر ضد کسی سخن بگوید، توطئه بچیند و مشکلاتی برایش ایجاد کند، اما اگر حسادت را نادیده بگیریم و از آن پیروی نکنیم، آهستهآهسته حسد کمتر میشود تا اینکه از میان میرود. حسادت با سرکوب کردنش از میان میرود، بر خلاف دیگر امیال آدمی. فیالمثل، اگر فطرت یا غریزه جنسی یا غریزه مدنیت در آدمی سرکوب شود، از بین نخواهد رفت، بلکه به عقل باطن راه مییابد و مشکلات و دشواریهای دیگری میآفریند. این مسئله در مورد اموری است که از طبیعت آدمی نشئت میگیرد، اما آنچه خارج از طبیعت آدمی است، اینگونه نیست. اگر بیماریهایی مثل حسد و ترس و بخل و وسواس را که مرضی در فطرت آدمی هستند، سرکوب کنیم، از میان میروند و پایان مییابند. از همینروست که در حدیث شریف رفع [۹] نیز از حسد یاد شده است، یعنی کسی که در قلبش حسادت دارد تا هنگامی که سخنی نگفته باشد و توطئهای نچیده باشد و کاری بر ضد کسی که به او حسادت میورزد، انجام نداده باشد، حسادتش کمرنگ و کمرنگتر میشود، تا اینکه از میان میرود. چنین کسی به سبب حسادتش عِقابی ندارد و بیشک خداوند او را میبخشاید و درمانش میکند. قرآن کریم نیز با عبارت «وَ مِن شَرِّ حاسِدٍ إذا حَسَدَ» به همین مسائل اشاره دارد. اگر کسی حسادت نورزد، شرّی برایش نیست. این مسئله به طور طبیعی بدینمعناست که حسادت شرّ و فساد و فتنه است و اگر حسود حسادت خود را عملی کند، باید از شرِّ او به خدا پناه ببریم. اما اگر حسود کاری نکرد، بدین معناست که شرّی ندارد.
قرآن کریم در چارچوبی تربیتی حسد را اینگونه درمان میکند و به حاسد هشدار میدهد که اگر به سبب حسادت کاری صورت دهی و سخنی گویی، هم عقاب خواهی شد و هم حسادتت فزونی مییابد و درمان هم نمیشود. اگر میخواهی از حسد رها شوی، ساکت شو! دردسر برای کسی ایجاد نکن و از خداوند بخواه که درمانت کند و شفایت دهد و طبیعتاً تو هم سلامتی خود را بازخواهی یافت. اما اگر حسادت را ادامه دهی و چیزی بگویی تا دلت خنک شود و آرام بگیری، نتیجه عکس خواهی گرفت و حسد تو افزون و افزونتر میشود.
بنابراین، «قُل أَعُوذُ بِرَبَّ الفَلَقِ» اشاره دارد به آفریننده مخلوقات و ایجادکننده نور، نورِ سپیدهدم پس از سیاهی شب و نور حیات پس از سیاهی عدم. «قُل أَعُوذُ بِرَبِّ الفَلَقِ مِن شَرِّ ما خَلَقَ» پناه میآورم به پروردگار سپیدهدم و نه به شخص یا جن یا موجود دیگر. به خدا پناه میآورم از شرِّ همه آفریدههایش و به طور خاص، پناه میآورم به خدا از شرورِ شبهنگام و از شرورِ سخنچینی و فساد و فتنه و از شرورِ جادو و کفر و در پایان نیز از شرور حسد. از شرور و خصوصاً این شرورِ سهگانه به خدا پناه میآوریم. در احادیث آمده است که بهترین راه برای رهایی از شرورِ خلق خدا و از شرورِ دمندگان در گرهها و از شرورِ حاسد و از شرورِ شبهنگام، خواندن سورههای فلق و ناس است، اما نه فقط خواندن با زبان، بلکه خواندن با قلب و عقل.
در حدیث آمده است که پیامبر هر شب در ابتدای شب این دو سوره را قرائت میکرد، و به یارانش، کسانی که از این شرور بسیار رنج میبردند، خواندن این دو سوره و تفکر در آنها را توصیه میکرد. اگر این دو سوره را با قلب و عقل و زبان بخوانیم، آرامش مییابیم و بنابر تفسیر یکی از مفسران بزرگ در پناه خدا احساس آرامش میکنیم، زیرا با آرامش در سایهسار پروردگار سپیدهدم و پروردگار مردم خواهیم بود و هیچ دستی بالاتر از دست خداوند نیست.
همه هستی مخلوق و در اختیار اوست و در برابرش ناچیز است. اگر پروردگار سپیدهدم و پروردگار مردم پشتیبان ما بود، هیچ کس نمیتواند به ما آسیبی برساند، اما به شرط اینکه با زبان و قلب و عقلمان به یاد خدا باشیم تا آرامش بیابیم و از همه شرور و آفتها در امان باشیم.
پی نوشت ها
[۱]. شکافنده صبح. انعام (۶)، ۹۶.
[۲]. شکافنده دانه و هسته. انعام (۶)، ۹۵.
[۳]. از هنگام زوال خورشید تا آنگاه که تاریکی شب فرا میرسد نماز را برپای دار. اسراء (۱۷)، ۷۸.
[۴]. نظرهای دزدیده را و هر چه دلها نهان داشتهاند، میداند. غافر (۴۰)، ۱۹.
[۵]. به قدر ذرهای در آسمانها و زمین از خدا پنهان نیست. سبأ (۳۴)، ۳.
[۶]. ناگهان از جادویی که کردند چنان در نظرش آمد که آن رسنها و عصاها به هر سو میدوند. طه (۲۰)، ۶۶.
[۷]. حسد نیکیها را از میان میبرد، چونان آتش که هیزم را از بین میبرد. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج ۸، ص ۴۵.
[۸]. حکم مرگ برای همه جاری و ساری است، این سرا سرای جای گرفتن نیست. / زندگی خواب و مرگ بیداری است، و آدمی میان آن دو چونان شبحی گذراست. / در حالی که میپندارد خبردهنده مرگ دیگران است، خود یکی از اخبار میشود (خبر مرگ او را میدهند.) / من همنشین دشمنانم شدم و او مجاور پروردگارش شد. فرق بسیار است میان همنشینی من و همنشینی او. / من بر آنان که بر من حسد میورزند دل میسوزانم، از بس که سینههاشان از کینه آکنده است. / به آنچه خدا نصیب من کرده است، نظر میافکنند. چشمشان در بهشت است و قلبشان در دوزخ.
[۹]. حدیث رفع از احادیث مشهور و حائز اهمیت در بعضی از مباحث اصول فقه. ترجمه حدیث چنین است: «امام صادق (ع) فرمود: رسول خدا (ص) فرمودند: نه چیز از من برداشته شده است: خطا و فراموشی، و آنچه بر آن وادار شوند و آنچه توان انجام دادنش را ندارند، و آنچه ندارند، و آنچه ندانند و آنچه به ناچار تن دهند و حسد و طیره (فال بد) و اندیشیدن در وسوسه در آفرینش تا وقتی که آن را به زبان نیاورند.» دایر›المعارف تشیع، ج ۶، ص ۱۶۷.