مارکس برای نامشروع شمردن تجارت، بیانی مخصوص دارد که در آن به
وجود آمدن ارزش اضافی را در تجارت اثبات میکند. برای توضیح این
مسئله مطلبی را به عنوان مقدمه از کتاب کاپیتال نقل میکنم:
«معاملاتی که در بازار انجام میپذیرد به دو شکل دیده میشود:
شکل اول: شخصی کالایی را که احتیاج ندارد میفروشد و کالای مورد نیاز خود را تهیه میکند. مثلاً۲۰ متر پارچه را که نیاز ندارد در بازار میفروشد و یک دست لباس میخرد. معامله به این صورت است: کالا- پول- کالا.
شکل دوم: کاملاً با مورد قبل متمایز است. این شکل بدین صورت است: پول- کالا- پول. یعنی تبدیل پول به کالا و تبدیل مجدد کالا به پول؛ خرید برای فروش.
مشاهده میشود که در صورت اول هدف تهیه کالای مورد احتیاج است (یک دست لباس) با فروش کالایی که مورد احتیاج نیست (۱۰ متر پارچه). پول فقط نقش واسطه و وسیله تهیه مایحتاج را داشته است. در صورت دوم هدف تهیه پول است و برای این منظور پول کمتری به عنوان سرمایه به کار میافتد و کالایی که فقط ابزار ازدیاد سرمایه است، خریداری میشود و سپس با فروش آن پول بیشتری به دست میآید. در صورت اول پول بالاخره به کالایی تبدیل میشود که به عنوان ارزش مصرف یا شیء مفید استعمال خواهد شد. این پول در نتیجه خرید از سرچشمه خود دور گشته و یکسره خرج میشود. در صورت دوم خریدار پول خود را به جریان میاندازد تا در پایان دوباره آن را به عنوان فروشنده به دست آورد. این پول که بالاخره به منبع اصلی خود بازگشت میکند، به نظر میرسد که از ابتدا فقط به صورت بیعانه و مساعده به کار افتاده است.»
مارکس از این مقدمه نتیجه میگیرد که جنبش (شکل دوم معاملات یعنی پول- کالا- پول) با پول شروع شده و به پول ختم شده است. پس منظور از آن ارزش مبادله است و انتهای معامله یعنی دو مبلغ پول که از نظر کیفیت و سودمندی یکسان هستند، فقط از نظر کمیت با هم اختلاف دارند. مثلاً اگر کسی۱۰۰ پهلوی در برابر۱۰۰ پهلوی معاوضه کند، یک عمل بالنسبه غیرمفیدی انجام داده است. جنبش پول- کالا- پول علت و سبب دیگری غیر از اختلاف کمی دو مبلغ پول نمیتواند داشته باشد. در آخر کار مقدار پولی که از جریان خارج میشود، بیش از مقداری است که در ابتدا به گردش گذاشته شده است. شکل کامل این جنبش عبارتست از۱۰۰ پهلوی۱۰۰۰ -- کیلو پنبه ۱۱۰ -- پهلوی که منتهی به مبادله یک مبلغ۱۰۰ پهلوی به مبلغ بیشتر۱۱۰ پهلوی میشود. این مقدار افزونشده و این مازاد۱۰ پهلوی را ارزش اضافی مینامیم. پس نه تنها پولی که به عنوان مساعده به کار میافتد محفوظ میماند، بلکه ارزش اضافی که به وسیله ارزش ایجاد شده است، عاملی است که آن پول را به سرمایه تبدیل میکند. تحلیل استدلال فوق را با مقدمات زیر میتوان بیان و ارزش اضافی را اثبات کرد:
۱. در دو معاملهای که صورت گرفته هزار کیلو پنبه وجود دارد و برحسب ارزش واقعی آن خریداری و یا فروخته شده است.
۲. ارزش واقعی هزار کیلو پنبه یعنی درجه سودمندی و فایده مصرف آن تفاوتی نکرده است. پس به چه دلیل در معامله اول در برابر صد پهلوی قرار گرفته است و در معامله دوم در مقابل صد و ده پهلوی.
۳. درجه سودمندی و فایده پول در دو معامله فرقی ندارد. پس تفاوت پولها فقط در کمیت است، یعنی ده پهلوی در معامله دوم اضافه شده است.
بنابراین اضافه ده پهلوی بدون دلیل بوده و از اموال خریدار هزار کیلو پنبه غصب شده است و سرمایهدار (فروشنده) این مقدار را غصب کرده است. این مقدار پول افزوده شده «ارزش اضافی» خوانده میشود.
مارکس در آخر میافزاید که آخرین حد جنبش پول- کالا- پول که در مثال همان۱۱۰ پهلوی است، نخستین حد جنبش جدیدی است که حد نهایی آن از این مبلغ زیادتر است. دارنده پول که نمایندگی این جنبش را به عهده دارد، سرمایهدار میشود. جنبشِ دائمِ جلبِ سود پیوسته به وسیله گردش پول تجدید میشود. خرید برای گرانتر فروختن، فرمول کلی سرمایه آن طوری که در جریان خودنمایی میکند، است.
نقد:
وظیفه لازم و کافی ما در تحقیق و مطالعه این نظریه توضیح یک اصل است: آیا سودمندی کالا و ارزش مصرف آن در دو معامله پول- کالا۱۰۰ (پهلوی- ۱۰۰۰ کیلو پنبه) و معامله کالا- پول۱۰۰۰ (کیلو پنبه۱۱۰ - پهلوی) یکسان است یا نه؟ و سودمندی پول در دو معامله یکسان است یا متفاوت؟
با روشن شدن این اصل نقش تاجر در تولید روشن میشود و مشروع بودن تجارت که بزرگترین پایه سرمایهداری بوده و هست به دست میآید. نخست چند مثال ذکر میکنیم:
مثال اول: تاجر پنبه را از کشاورز مصری خریداری میکند و به کارخانجات پارچهفروشی منچستر در انگلستان میفروشد. آیا هزار کیلو پنبه در حالی که از دست کشاورز در مصر خریداری میشود، از نظر سودمندی و فایده مصرف با وقتی که به دست کارخانهدار انگلیسی داده میشود، یکسان و همانند است؟ این مسئله درست مثل آب در کنار چشمه و آب در بیابان خشک برای شخص تشنه است.
مثال دوم: هنوز در بسیاری از شهرها معمول است که یخ و برف را در زمستان در انبارهای مخصوصی برای تابستان ذخیره میکنند. چه تفاوتی از نظر سودمندی بین هزار کیلو یخ در زمستان و تابستان مییابند؟!
مثال سوم: کشاورزی که هنوز محصول خود را برداشت نکرده است، به علت تمام شدن محصول سال گذشته و اتفاقات زندگی مثل بیماری فرزندش به پول احتیاج مبرمی دارد. این کشاورز گندم خود را به صورت سلف میفروشد و علاوه بر تأمین احتیاجات خود، برای بالا بردن کیفیت محصول خود اقداماتی انجام میدهد. تاجر در آنجا گندم را ارزانتر خریداری میکند و گرانتر میفروشد.
مثال چهارم: در معاملات نسیه که جنس مورد نیاز تحویل گرفته میشود و پول در وقت دیگری پرداخت میگردد، به طور طبیعی فروشنده کالای مورد نظر را نقداً ارزانتر خریده است.
دقت و مطالعه در این چند مثال، راه ما را برای تحقیق در مسئله مورد بحث نزدیکتر میکند، چه با کمال وضوح سودمندی پنبه در بازار مصر و یخ در زمستان یا پنبه در بازار منچستر و یخ در تابستان تفاوت دارد. این سودمندی زیادتر با فعالیت فکری و عملی تاجر به وجود آمده است. در مثال سوم و چهارم سودمندی کالا تفاوتی نکرده، ولی سودمندی پول بسیار فرق دارد. یعنی پول برای کشاورز در مثال سوم دارای سودمندی بیشتری است و ترجیح میدهد همین پول را قبل از رسیدن محصول با شرایط مشکلتری به دست بیاورد.
اینک میتوانیم از بررسی خود نتیجه بگیریم که در دو معاملهای که فرض شد، یعنی پول- کالا و کالا- پول بر اثر فعالیت تاجر، سودمندی کالا تفاوت زیادی پیدا کرده است و در نتیجه پولی که در مقابل کالا در معامله دوم واقع شده است، زیادتر از پول اول است. همین طور در قسمتی از معاملات سودمندی پول در معامله اول زیادتر بوده است. بنابراین در معامله پول زیادتری قرار گرفته است تا جبران کاهش سودمندی را بکند. به این ترتیب اولین نقد را با توضیح کافی به دست آوردیم و در اینجا به جمله دیگر کتاب توجه میکنیم: «جنبش پول- کالا- پول علت و سبب دیگری غیر از اختلاف کمی دو مبلغ پول نمیتواند داشته باشد.»
از توضیحات بالا معلوم شد که با آنکه تاجر برای اختلاف کمی دو مبلغ، عامل این جنبش است، ولی طرف معامله به علت افزایش سودمندی کالا یا کاهش سودمندی پول به این معامله اقدام کرده است.
چند انتقاد دیگر
۱- تجارت امروز منحصر به خرید کالا به قصد فروش نیست، بلکه هزاران قسم معامله و تجارت در بازار جهان دیده میشود که توضیحات مارکس در موضوع ارزش اضافی به هیچ وجه به آنها مربوط نمیشود. ما در اینجا به ذکر چند نوع از آنها اکتفا میکنیم:
الف) کلیه کارهای حقالعمل کاری، کمیسیونری و دلالی امروز فصل مهمی از تجارت محسوب میشود و قوانین تجارت دنیا عموماً درباره آنها مقرراتی خاص دارد.
ب) فعالیتهای بنگاههای مسافربری و حمل و نقل، هوایی و دریایی و غیر اینها.
ج) بیمه و انواع آن، که از مهمترین و شایعترین تجارتهای امروز دنیاست.
د) مبادله اسناد تجارتی از قبیل برات و سفته و غیره.
ه) معاملات بانکی که خود به هزاران نوع میرسد، هرچند قسمت زیادی از آنها به علل دیگر مشروع نیست.
و) نمایشگاههای عمومی.
ز) معاملات حراج.
ح) کارگاههای دستی که جزء تولیدات صنعتی به شمار نمیآید.
خواننده محترم مشاهده میکند که اِشکال ارزش اضافی را در اینگونه تجارتها بدانگونه که از کتاب کاپیتال نقل کردیم نمیتوان وارد دانست.
۲- در این مبحث برخلاف مبنای «ارزش = کار» مارکس میتوان به سودمندی و ارزش مصرف پرداخت و اشکال ارزش اضافی را بر اساس آن وارد کرد. بدیهی است هرگاه نظریه خود او را در ارزش، موضوع بحث قرار دهیم، پاسخ اشکال روشنتر میگردد. زیرا سالهاست که اقتصاددانان درباره نقش تاجر در تولید بحث میکنند و بالاخره با تمام اختلافات، همه، به یک حقیقت معترفاند و آن فعالیت تاجر در راه مصرف کالاست. بنابراین کالای در حال مصرف تجسم کارهای تولیدکنندگان به اضافه کار تاجر است و وصف کالا در حالت دوم (کالا- پول) با حالت اول (پول- کالا) متفاوت است.
لازم به تذکر است که در تمام مباحث یادشده، منظور ما دفاع از تولیدکنندگان و فعالیتهای گوناگون آنان و همین طور تجار و همه معاملات آنان نبوده و نیست. بلکه یک حقیقت علمی غیرقابل انکار (امکان وجود سرمایه به طریق مشروع) که پایه مباحث آینده ماست، در نظر بوده است.