بیشک همه میدانیم که علم اقتصاد از علوم جدید است. اما آدمی میتواند از احکام گوناگون اسلام، مکتبی اقتصادی کشف کند. به بیان دیگر، با نگاه به مکاتب اقتصادی جدید، در مییابیم که اسلام راه روشنی در اقتصاد در پیش گرفته و همه احکام اقتصادی اسلام در این روش و مکتب جای میگیرد. پیش از این درباره برخی ابعاد اقتصادی اسلام و اصول کلی اقتصادی که از احکام کشف میشود، سخن گفتیم. امروز، میخواهیم از برخی مسائل اختصاصی اقتصاد سخن بگوییم، تا چشم انداز این مکتب اقتصادی را در برابر شما قرار دهیم و از احکام «راه» را کشف کنیم.
هنگامی که احکام اسلامی را در نظر میآوریم، میبینیم که این احکام دو قسماند: اصول و فروع. این تقسیمبندی آکادمیک و تنها برای احاطه به احکام و دقت و بررسی آنهاست. و تقسیمی حقیقی به شمار نمیرود. همه احکام اصلی و بنیادین هستند. پیش از این از ایمان سخن میگفتند. خواهش میکنم به این نکته توجه کنید، بسیاری از دوستان درباره این مسئله سخن میگویند و مسائل زیادی را بر آن مترتب میکنند. بر حسب سنت و از خردسالی از بزرگترها میشنیدیم که میگویند اصول دین سه تاست و اصول مذهب دو تا، و اصول دین و مذهب پنج تا. اصول دین و توحید، نبوت و معاد است و اصول مذهب امامت و عدل.
همه این تقسیمات آکادمیک است و در قرآن نیامده، و پیامبر نیز به آن عمل نکرده است. پیامبر نخست از اصول آغاز میکند؛ بگویید: لااله الا الله تفلحوا و پس از مدتی از نماز سخن میگوید.
در ابتدای قرآن آمده است:
ذلک الکتاب لاریب فیه، هدی للمتقین (بقره/۲)
این است همان کتابی که در آن هیچ شکی نیست. پرهیزکاران را راهنماست.
سپس متقین را توصیف میکند:
الذین یومنون بالغیب (بقره/۳)
آنان که به غیب ایمان میآورند.
ایمان به غیب یکی از اصول دین است، زیرا ایمان به غیب ایمان به امری غیرمادی و ایمان به روح است. پس از این آمده است:
ویقیمون الصلوه (بقره/۴)
بنابر تقسیم آکادمیکی که گفتیم نماز از اصول دین نیست، بلکه از فروع است. اما چه کسی میگوید این از اصول و آن از فروع؟ همه این تقسیمات را از جان و دل میپذیریم، اما باید گفت که این تقسیمبندیها بر ساخته علما (رضوان الله علیهم)، برای تعلیم و تبویب است، تا بتوانند کتاب را تبویب کنند. اما میان این امور تفاوتی نیست.
الذین یؤمنون بالغیب، و یقیمون الصلوه، این از فروع دین است. ومما رزقنا هم ینفقون این هم از فروع است. والذین یؤمنون بما انزل الیک و ما انزل من قبلک اما این از اصول است؛ نبوت عامه و نبوت خاصه. ما انزل من قبلک نبوت عامه است. و ما انزل الیک نبوت خاصه است. سپس میفرماید: و بالآخره هم یوقنون این آیه یعنی معاد، و معاد نیز از اصول شمرده میشود.
اگر به این تقسیمبندی توجه کنید، میبینید که از قرآن نیست، بلکه علما، برای ساده کردن مسائل، این تقسیمبندی را صورت دادهاند. اما این تقسیمبندی نباید باعث خطا در دیدگاه ما شود.
قرآن در جاهای گوناگونی اسلام را توصیف و قواعد را بیان کرده است. در قرآن ایمان به خدا و ملائکه و کتب و پیامبران خدا و روز آخرت آمده است. از همین رو میتوانیم بگوییم که اصول، عقاید، ایدئولوژی و ایمان، یعنی ایمان به خدا و ملائکه و کتب و پیامبرانش و روز جزا. هر چه دوست داری نامگذاری کن. دوست داری بگو اصول. میپسندی بگو فروع. من این اندازه میدانم که مسلمان باید به این مسائل ایمان داشته باشد. در قرآن امده است: «آمنوا».
این مسئله عمل است. مسئله عقیده و ایمان است. مسئله زندگی است و دلیل میخواهد. اگر کسی به تو بگوید: «خدا هست» و تو به او گفتی: چشم، این ایمان نیست، احترام و ادب است. ایمان به دلیل نیاز دارد، به اقناع نیاز دارد و به چشم انداز.
به هر روی اگر این تقسیمبندی را رها کنیم و تحقیق کنیم، میبینیم که اسلام قواعدی دارد. برخی از آنها را گفتیم، از جمله:
مما رزقنا هم ینفقون (بقره/۴)
مما رزقناهم تنها انفاق مال و اموال نیست. تندرسی را نیز خداوند داده است.
پس تندرست نیز باید از تندرستی خود انفاق کند. باهوش، با تجربه و عالم هم باید از هوش، تجربه و علم خود انفاق کنند.
در حدیث آمده است:
هل ادلک علی طریق الجنه؟
آیا راه بهشت را به شما نشان دهم؟
پیامبر این را میپرسد. گفتند: آریای رسول خدا. پیامبر گفت: فاضع الاخرق [۱] یعنی به تازه کار و ناآزموده حرفهای بیاموزید. این راه بهشت است. آیا بیش از راه بهشت چیزی میخواهیم. ناآزموده در برابر امی و بیسواد است. امی کسی است که نمیتواند بخواند و بنویسد، اما منظور از ناآزموده کسی است که حرفهای بلد نیست. عرب به چنین کسی «اخرق» میگوید. اگر به «اخرق» حرفهای آموختیم، این اسلام است و راه بهشت.
پس مسئله انفاق و زکات و بخشش، مسئلهای فراگیر است و فقط مربوط به مال و اموال نیست، بلکه شامل دانش، تجربه، تندرستی، جوانی و حتی پند هم میشود.
چه کسی گفته انفاق و زکات از اصول دین نیستند؟ بدون انفاق ایمانی وجود ندارد.
أرأیت الذین یکذب بالدین، فذلک الذی یدع الیتیم، ولایحض علی طعام المسکین (ماعون/۱-۲)
آیا آن را که روز جزا را دروغ میشمرد دیدی؟ او همان کسی است که یتیم را به اهانت میراند، و مردم را به طعام دادن به بینوا وانمیدارد.
در حدیث آمده است:
ما آمن بالله و الیوم الآخر من بات شبعاناً و جاره جائع [۲]
حتی اگر زکاتی بر ذمهاش نباشد. یعنی اگر من همه زکاتی که بر ذمهام دارم، بپردازم، ولی همسایهام گرسنه و من سیر باشم و من خودم را به نادانی بزنم، مؤمن نیستم. پس اصول به چه معناست؟ کسی که زکات نمیپردازد، انفاق نمیکند و امور نیازمندان را نادیده میگیرد، مسلمان نیست. در سوره بلد آمده است:
الم تجعل له عینین، و لساناً و شفتین، و هدیناه النجدین، فلا اقتحم العقبه و ما ادراک ما العقبه (بلد/۹-۱۲)
آیا برای او دو چشم نیافریدهایم؟ و یک زبان و دو لب؟ و دو راه پیش پایس ننهادیم؟ و او در آن گذرگاه سخت قدم ننهاده و تو چه میدانی که گذرگاه سخت چیست؟
در این آیات هدف از فضل و بخشش نعمتهای خداوند آمده است.
و ما ادراک ما العقبه، فک رقبه یعنی آزاد کردن؛ آزاد کردن فرد یا جماعتی.
امروز عبد (بنده) به معنای سنتی آن وجود ندارد. اما عبد هنوز هم هست. سرزمینهای فراوانی وجود دارد که در آنها عبد، یعنی انسانهایی که پست و حقیر شمرده میشوند، وجود دارند. به سخن دیگر در این سرزمینها، استعمارگران، فئودالیستها، ستم پیشگان و پادشاهان آنان را تحت سلطه خود قرار دادهاند.
او اطعام فی یوم ذی مسغبه (بلد/۱۴)
یا طعام دادن در روز قحطی.
اطعام به معنای سیر کردن است.
یتیماً ذا مقربه، او مسکیناً ذا متربه. (بلد ۱۵-۱۶)
خاصه به یتیمی که خویشاوند باشد، یا به مسکینی خاک نشین.
پس نخست اینکه مسئله زکات و انفاق مسئلهای فراگیر است. دوم اینکه این مسائل اساس و اصولاند، و بدون اینها ایمانی وجود ندارد.
در سوره مدّثر آیات دیگری میبینیم. گفتند:
ما سلککم فی سقر، قالوا لم نک من المصلین. ولم نک تطعم المسکین. وکنا نخوض مع الخائضین. و کنا تکذب بیوم الدین (مدثر/۴۲-۴۶)
چه چیز شما را به جهنم کشانید؟ میگویند: ما از نمازگزاران نبودیم، و به درویشان طعام نمیدادیم و با آنان که سخن باطل میگفتند هماواز میشدیم، و روز قیامت را دروغ میانگاشتیم.
در این آیات چهار مسئله مطرح شده است:
۱. «از نمازگزاران نبودیم.» با این بیان چگونه میتوان گفت که نماز از اصول نیست. در حالی که کسی که نماز نمیگزارد در «سقر» یعنی آتش است.
۲. «مسکینان را اطعام نمیکردیم.»
۳. با آنان که سخن باطل میگفتند همآواز میشدیم»؛ لهو، وقتگذرانی، سستی، تنبلی، تلاش نکردن و عمل نکردن، تهی کردن زندگی از کار و تلاش و بیعاری. بله، اینها همه از کفرند.
۴. «روز قیامت را دروغ میانگاشتیم» یعنی روز قیامت و معاد را قبول نداشتیم.
در ابتدای سوره مؤمنون آمده است:
قد افلح المؤمنون، الذین هم فی صلاتهم خاشعون، و الذین هم عن اللغو معرضون (مؤمنون/۱-۳)
به تحقیق رستگار شدند مؤمنان: آنان که در نمازشان خشوع میورزند، و آنان که از بیهوده اعراض میکنند.
به اهمیت جدیت در کار و دوری از کار لغو توجه کنید. جدیت به معنای دوری از لهوه اصلی از اصول دین است؛ دوری از باطل، دوری از کار عبث، دوری از اسراف، دوری از بیکاری، و دوری از وقتگذرانی. اینها همان ارکانی است که در سوره مدّثّر آمده است: نماز و زکات و دوری از لهو.
وقتی احکام اسلامی را بررسی میکنیم، در ژرفای احکام اسلام مسئله انفاق را میبینیم. انفاق اولاً اصل است، ثانیاً فراگیر. من نمیتوانم بگویم که مالی ندارم پس زکات از من ساقط است. اگر من مالی ندارم، اما تندرستی و نیروی جسمانی و تجربه و فرهنگ دارم و میتوانم از آنها انفاق کنم.
اگر با اندکی ژرف بینی به مسئله انفاق نگاه کنیم، درمییابیم که اسلام نمیپذیرد آدمی، بیشراکت دیگران، چیزی برای خود برگیرد.
خواهش میکنم به این عبارت توجه فرمایید: «مما رزقنا هم ینفقون.» یعنی همان هنگام که روزی خدا، چه مال، چه تندرستی و چه دانش، به تو میرسد، باید انفاق کنی. میخواهم این مسئله روشن شود تا به مناقشه مطرح شده برای مارکس برسیم.
نخستین قاعدهای که از احکام فهمیده میشود این است که آرزو و خواسته آدمی نباید زیادی در رزق و مال و مقام باشد، بلکه خواسته او باید گرفتن و عطا کردن باشد: «مما رزقنا هم ینفقون» این باید خواسته آدمی باشد، هدفش باشد، و این اصلی از اصول است.
به احکام اقتصادی دیگر میپردازیم. در کنار زکات و اهمیت آن، و انواع آن، از جمله زکات فطر، زکات مال، زکات گوسفند مسئله خمس را میبینیم.
فقه شیعه خمس را مطرح و بر آن تأکید کرده است. مسئله خمس در فقه شیعه با دیدگاه دیگر مسلمان که میگویند خمس تنها در غنائم جنگی وجوب دارد، متفاوت است. شیعیان میگویند که هر غنیمتی خمس دارد، حتی تجارت. بدین معنا که اگر حتی در تجارت سودی به دست آمد، خمس دارد. هر کسی که غنیمتی به دست آورد، و از چیزی سودی نصیبش شد، چه از دفینه، یا از معدن یا از دریا و یا از تجارت، باید از آن سود خمس بپردازد.
خمس گونهای از زکات است و احکام خاصی دارد. از اینکه میان ما و دیگران تفاوتی باشد و ما خمس داریم و دیگران زکات، نباید نگران باشید، خمس گونهای از زکات است.
زکات صدقه دادن مال است. مالیاتی که برای آزادی طبقات (رفع اختلاف طبقاتی) بر مسلمان واجب شده، زکات است. درباره زکات به طور مشخص بحثهای خاص و طولانی وجود دارد که به صورت مختصر و گذرا بدانها اشاره میکنیم.
زکات ار مکلف به فقیر میدهد. و فقیر کسی است که قوت یک روز و یا قوت یک سال خود را بالفعل و بالقوه ندارد. اما قوت هم نسبت به شرایط گوناگون، تفاوت دارد. امروز اگر کسی کرایه ماشین از شهر تا روستای خود را نداشته باشد، و به ناچار باید پیاده برود، فقیر شمرده میشود. زیرا شأن زندگی امروزه ایجاب میکند که با ماشین برود، در حالی که در گذشته ماشین داشتن و یا کرایه ماشین از شئون انسان عادی نبود. انسانها پیاده و یا با چهارپا سفر میکردند. در گذشته برق برای روشن کدرن خانه به کار برده نمیشد، در حالی که امروز از الزامات است. هر دوره و زمانی شأن خود را دارد. به دیگر سخن سطح یک زندگی عادی برای شهروندان متغیر است.
سطح زندگی عادی هر گونه که باشد، اگر کسی از آن پایینتر باشد، فقیر است. گاهی فقیر امروز از غنی هزار سال پیش زندگی بهتری دارد. پرسش این است که امروز، فقرا چه کسانی هستند؟ مثلاً چه میپوشند؟ امروز ما لباسهایی میپوشیم که ثروتمندان صد سال پیش نمیپوشیدند. (البته الحمدلله همه ما از فقرا هستیم) سطح زندگی تغییر میکند و معیار فقر هم تغییر میکند.
پس هنگامی که میگوییم زکات، منظورمان صدقهای است از جانب غنی به کسی که سطح زندگیاش پایینتر از سطح زندگی عادی است. هر اندازه که آدمی پیشرفت میکند، دایره فقر هم، که زکات بدان تعلق میگیرد، گستردهتر میشود. حدیثی برای شما نقل میکنم و بحث را در این باره پایان میدهم. کسی از امام صادق پرسید: من زکاتم را به فلانی میدهم ولی دیدم که گوشت میخرد. پس او فقیر نیست. در واقع این شخص خوردن گوشت را برای فقیری که به او زکات میداد، زیاد تلقی میکرد. طبیعتاً در آن زمان گوشت برای همه مردم فراهم نبوده است.
امام به او گفت: «به او انفاق کن، تا به خانوادهاش بدهد و آنها را به دیگر مردم بپیوندند.» [۳]
به دقت در این تعبیر توجه کنید. اختلاف در سطح خرج کردن است، نه اختلاف طبقاتی. در اسلام تو میتوانی به مردم انفاق کنی تا سطح زندگی مطلوب بالا برود. یعنی سطح زندگی این فقیر تا سطح زندگی سایرین بالا برود. به بیان دیگر درآمد او پایینتر از میانگین درآمد فردی جامعه نباشد. پس زکات فریضهای شامل و اساسی و پیشرفته است. راههای مصرف آن گوناگون است، اما هدف از آن بالا بردن سطح زندگی کسی است که سطح زندگی او از میانگین سطح زندگی دیگران پایینتر است، تا به حد آن میانگین برسد. به سخن دیگر زکات یعنی ایجاد مساوات و نزدیک ساختن سطح زندگی آدمیان در جامعه.
میدانیم که زکات انواعی دارد. در گذشته پولی را صدقه میدادیم، اما امروز میتوانیم زکات را به شکلی دیگر معنا کنیم، از جمله تأمین اجتماعی، خدمات درمانی، تحصیل رایگان، تربیت ایتام، ساختن هنرستانهای فنی، و اموری از این قبیل. میتوان زکات را به صورت پیشرفته به اجرا در آورد. این مسئلهای طولانی است و برخی پژوهشگران در این باره نوشتههایی دارند.
مسأله دوم: اگر اندکی تأمل کنیم میبینیم که اسلام برخی چیزها را حرام کرده و چیزهایی را نیز حلال دانسته است. اسلام ربا را حرام کرده است. ربا چیست؟
ربا بر دو نوع است: ۱. ربا در قرض؛ ۲. ربا در معامله.
ربا در قرض یعنی هر قرضی که سودی در پی دارد. مثلاً شخصی هزار لیره میگیرد و پس از مدتی هزار و صد لیره پس میدهد. من از تو مبلغی میگیرم، و همان مبلغ را به تو پس میدهم، اما اتاقی هم برایت میسازم. این هم ربا است. از تو ۱۰ لیره میگیرم و افزون بر آن طرح یک هواپیما برایت میکشم و یا به فرزندت درس میدهم و یا کاری ویژه برایت میکنم. اینها همه رباست. هر قرضی که سودی در پی داشته باشد، رباست. یعنی پول نقد و سرمایه زیاد نمیشود و اگر برای سرمایه سودی خواسته شود، حرام است. اما مال، سود غیر ثابت دارد؛ سودی که همراه با ریسک و خطر است. یعنی اگر مثلاً هزار لیره از تو گرفتم و با آن تجارت کردم و صد لیره سود به دست آمد، بنابر قرار داد، به تو سی یا چهل یا پنجاه لیره از سود میدهم. این نوع قرارداد را در لبنان «شریک مضارب» میگویند. اما اگر هزار لیره از تو گرفتم و تو بخواهی سود ثابتی از من بگیری، مثلاً هر ماه پنجاه لیره از من بگیری، حرام است. سود به سرمایه تعلق نمیگیرد.
اگر با سرمایه تو کار کردم و کار و سرمایه با هم جمع شد، تو میتوانی سود ببری. اما چه تفاوتی وجود دارد؟ تو صاحب سرمایه هستی و در هر دو صورت کاری نکردهای، و این منم که کار کردهام. فرق دو قرارداد در ثبات است. سرمایه نمیتواند درآمد ثابت داشته باشد. سرمایه میتواند، سود ببرد، به شرط آنکه در معرض ضرر باشد. یعنی تو به عنوان شریک مضاربه سرمایهات را میدهی، اما من ضرر میکنم. این ضرر متوجه تو هم هست. گاهی سرمایهات سودی نمیدهد و گاهی سود میدهد. این مسئله جایز است و اشکالی ندارد.
پس پول نقد نمیتواند درآمد یا سود ثابت داشته باشد، بلکه میتواند سود متغیر و همراه با خطر و ریسک داشته باشد. اما به من که با پول تو کار میکنم، میتوانی دستمزد مشخص ماهیانه بدهی و چه سود بکنی و چه ضرر بدهی، من این حق را دارم که مبلغ ثابتی از تو بگیرم. همچنین میتوانم سود متغیر بگیرم، یعنی اگر سرمایه را از تو گرفتم میتوانم سود را تقسیم کنم. بر من حلال است که از سود نیز بردارم.
میان سرمایه و کار تفاوتی هست؛ کارگر هم سود ثابت میگیرد و هم سود متغیر، اما سود ثابت به سرمایه تعلق نمیگیرد و فقط سود متغیر نصیبش میشود.
اگر سرمایه به ابزار تبدیل شد، مثلاً در گذشته از گاو استفاده میکردند، و یا از دستگاه شخمزنی، این ابزار نمیتواند نصیبی از سود ببرد، بلکه باید درآمد ثابت داشته باشد. باید برای گاو و یا دستگاه شخم مبلغ و اجرت ثابتی مشخص کرد.
با توجه به پیشرفتهایی که امروز حاصل شده است، میگوییم هر ابزاری؛ چه دستگاههای تولیدی، چه خودرو و یا هر ماشین حمل و نقل و یا هر ابزار تولیدی، حق مشارکت در سود ندارد و میتوان مزد ثابت به آن اختصاص داد. ولی سرمایه به خلاف ابزار است، سود ثابت ندارد و فقط میتواند در سود شریک شود. اما کار هر دو مزیت را دارد، هم میتواند دستمزد ثابت داشته باشد و هم میتواند در سود شریک شود.
بنابراین مهمترین نهادههای تولید سه چیز است:
- کار: هم میتواند دستمزد ثابت داشته باشد و هم میتواند در سود شریک شود.
- سرمایه: نمیتواند سود ثابت داشته باشد، زیرا سود ثابت ربا است. اما میتواند در سود شریک شود.
- ابزار: فقط میتواند اجرت ثابت داشته باشد و نمیتواند در سود شریک شود.
اینها عوامل سه گانه تولیدند. چرا از آنها سخن گفتیم؟ از این بحث مختصر در مییابیم که مهمترین عامل تولید در اقتصاد اسلامی کار است. پس عامل نخست تولید در اقتصاد اسلامی نه سرمایه است و نه ابزار. این مسئله نتایج اقتصادی بسیاری دارد که در آینده بدانها خواهیم پرداخت.
پی نوشت ها
۱. مجموعه ورام، ج۲، ص۱۹۰.
۲. وسائل الشیعه، ج۱۷، ص۲۰۹.
۳. کافی، ج۳، ص۵۵۶.