امام موسی صدر در این اثر به تشریح دیدگاه های اقتصادی سرمایه داری و سوسیالیستی میپردازد و در پایان، راه حل اسلام را برای رفع اختلاف طبقاتی و مشکلات اقتصادی جامعه با تاکید بر آیات و روایات، ارائه میکند. شادروان على حجتى کرمانى در سال ۱۳۵۴برای کتاب اسلام و مشکل اختلاف طبقاتى، نوشته امام موسى صدر، مقدمهای نوشته است. در اینجا مقدّمه مزبور و سپس مطالب آن کتاب کوچک را عرضه مى داریم.
مقدمه [۱]
اختلاف طبقاتى در اردوگاه سرمایه دارى مسئله اى نیست که بـر کسـى پوشیده و مخفى باشد، زیرا هرکس که کوچکترین بینشى از به نظام غیرانسانى و ظالمانه سرمایه دارى داشته باشد به این حقیقت بهروشنى آگاهى مییابد که اختلاف طبقاتى اساساً در بطن نظام مزبور نهفته و از موالید و ثمرات قهرى و طبیعى آن است.
به جوامعى که در رژیم سرمایه دارى به سر میبرند نگاه میکنیم ـ جوامعى که همه ذخایر فرهنگى و اخلاقى یک تمدن را تا آخرین قطره به مصرف رسانده و اکنون معیارى براى ارزیابى نیازهاى انسانى در اختیار ندارند و میلیونها کودک و مرد و زن گرسنه با شکمهای بادکرده و دستهای استخوانى بر جاى گذارده و در سایه شوم اقتصاد منحط و غیرانسانى خود شکاف عمیق و وسیعى میان تولید و توزیع انداخته اند، تا آنجا که طبق آمار سازمان کشاورزى و خواربار جهانى % ۸۰ کل غذا را %۲۰ از مردم و %۲۰ بقیه را %۸۰ از مردم مصرف میکنند؛ جامعههایى که از دو اردوى متخاصم متشکل است: اقلیّتى ثروتمند و پیشرفته که یکپنجم جمعیت زمین را تشکیل میدهند و مالک چهارپنجم ثروت روى زمین اند و اکثریتى گرسنه و عقب نگاه داشتهشده که در حال حاضر چهارپنجم جمعیت کره زمین را متضمّن است و فقط یک چهارم ثروت بشرى را در اختیار دارد؛ و بالاخره آن طرف صاحبان گنجینهها و سلاحهای منهدمکننده و این طرف انبوه نیمهخفتهها و نیمهگرسنهها و بیسوادها؛ آن طرف براى هر فرد ۳۰۷۰ کالرى بهطور متوسط در روز و این طرف براى هر فرد تنها ۲۱۴۰ کالرى. آمار و ارقام براى اثبات اختلاف طبقاتى در جناح سرمایه دارى آنقدر فراوان است که میتوان تنها براى ثبت آنها، منهاى شرح و بسط، کتاب مستقلى نوشت. اما همین مقدار براى نمایاندن فاصله مرگبار طبقاتى در نظام سرمایه دارى کافى به نظر میرسد.
در جناح و اردوگاه اشتراکى و رژیم سوسیالیسم ـ مارکسیسم طبقه به آن شکل که در رژیم سرمایه دارى وجود دارد، به چشم نمیخورد. اما نمیتوان از نظر دور داشت که در این نظام، حکومت کارگرى مالک مطلق است و این حکومت، علاوه بر آنکه همه منابع و وسایل تولید را بهدست دارد، داراى امتیازات نظامى و رهبرى نیز هست.
نتیجتاً محرومان و ستمدیدگانى که در انتظار از میان رفتن طبقات ممتاز بودند، مشاهده کردند که طبقه جدیدى، بهمراتب ممتازتر و مستبدتر از مالکان و سرمایهداران، بهوجود آمد و اساساً طبقات با شکلهای نوظهور و گوناگونى پابرجا ماند و مشکل اختلاف طبقاتى، که مارکسیسم مدعى حل آن بود، حل نشد و بالاخره آنچه ملموس و مشهود است در محیط القای مالکیت فردى و ملّى شدن سرمایههاى طبیعى و صنایع سرمایهداران طبقه ممتاز ادارى (بوروکراتها) و نظامى و سرمایه دارى دولتى، که اختیارات و امتیازات گردانندگان آنها بیش از سرمایهداران است، بهشدت رشد یافته است.
در این کتاب که به قلم علاّمه سید موسى صدر، رهبر شیعیان لبنان، نگارش یافته است، دو راهحل براى برانداختن اختلاف طبقاتى مورد پژوهش قرار گرفته که یکى همان راهحل انقلابى مارکسیسم است و دیگرى نظریه مسالمت آمیز «حداقل معیشت براى همه».
مؤلف، پس از بررسى و نقد این دو راه، راه سومى ارائه میدهد که مؤثرترین راه و، در عین حال، تنها طرحى است که قدرت دارد در شکلى انسانى و کاملاً منطقى و بهصورتى جدى و عملى و بهدور از هرگونه تظاهر و شعارهاى ریاکارانه، به اختلاف و فواصل ننگین و سهمناک طبقاتى خاتمه دهد و بهراستى جامعه اى یک طبقه و انسانى بسازد که معیار برترى در آن فضیلت انسانیّت باشد، نه چیز دیگر.
مطمئناً مطالعه دقیق این کتاب (با همه اختصارش) براى آن دسته از کسانى که تحت تأثیر تبلیغات مغرضانه و معاندانه دشمنان سرسخت اسلام قرار گرفته اند و ناآگاهانه و برخلاف واقع چنین پنداشته اند که احکام اسلامْ ایدهآلیستى است و این مذهب در صحنه حیات انسانى نقشى ندارد، مفید، مؤثر، آگاهکننده و، در عین حال، هشداردهنده و تنبهآور خواهد بود.
على حجتى کرمانى
تهران، ۲۰بهمن ۱۳۵۴
منشأ اختلاف
محیط مادى مجموعه عوامل مختلف و متنوعى است که افراد بشر را احاطه کرده و بهطور محسوسى در وضع قیافه، قواى بدنى، غرایز، عواطف و حتى افکار و اندیشه هاى وى مؤثر است. آب و هوا، طرز تغذیه، رطوبت هوا، مقدار فشار جو، درجه حرارت، مناظرى که در زندگى در مقابل شخص قرار میگیرد، آنچه در گوش او در ایّام عمر طنین میافکند، سطح زندگى، وضع خاصّ خانوادگى و، بالاخره، همه احوال و اوضاعى که به نام محیط، بشر را در دامن خود میپرورد، در تربیت روح و بدن انسان نقش بزرگى بر عهده دارد.
هرچند گروهى از فلاسفه مادى در تأثیر محیط مبالغه کرده و به ناروا معتقد شده اند که همه قواى انسانى فقط محصول محیط مادى اوست و مؤثرِ دیگرى در پیدایش آن وجود ندارد، ولى اصل این تأثیرها بهطور اجمال مورد قبول همه متفکرین و فلاسفه است. کشاورز در محیط ساده دهکده چشم به جهان گشوده و در زندگىْ جز دشت پهناور و افق بیکران در پیش چشم مشاهده نکرده است. او گشادهدستی ابر و باد و خورشید را احساس کرده و از امانت و خلوص زمین بهرهها گرفته؛ آرامش محیط، پاکى هواى ده، نظافت آب آشامیدنى او، اعصاب او را سالم بار آورده است. اینچنین شخصى را نمیتوان از نظر عواطف، افکار و قیافه با کارگرى مقایسه کرد که در محیط محدود کارگاه، صداى یکنواخت موتورها، کار ثابت و لایتغیّر با ماشین و افراد متراکم و مجتمع کارگرها و هواى سنگین و آلوده به گاز فضاى کارخانه به سر میبرد.
آیا میتوانیم ثروتمندى را که در آسایش و تنعّم زندگى کرده، هر خواسته اش تحقق یافته و در راه تحصیل ثروت بیشتر مطالعه اى جزئى و یک فعالیّت مختصر فکرى براى او کافى بوده است و مطّلعین و متخصّصین از هر رشته در خدمتش آماده بوده اند و طعم فقر و گرسنگى را نچشیده و رنجِ بیمارىِ بدونِ درمان را نبرده است، از لحاظ روحیه، عاطفه و ورزیدگى عضلات، با خارکنى مقایسه کنیم که هزاران جهاد در یک روز براى تأمین معاش فقیرانه خود متحمل میشود و همه کارش را با تلاشهای طاقتفرساى خودش انجام میدهد؟ و، بالاخره، جوانى که در محیط آزاد و بیبندوبار، در آغوش شهوات و در دریاى هوىوهوس غوطهور بوده، نمیتواند مثل محصّلى که زندگى را در محیط پاک و جدّى و منظّم آموزشگاه گذرانده است، فکر کند، کار انجام دهد و عواطف مشابه و اعصاب یکسان داشته باشد.
این اختلاف قواى بدنى و روحى و تنوع شکل بدن و روح و تفاوت عواطف و غرایز در همه آثار و شئون زندگى مشهود میشود.
کیفیّت معاش، عقاید دینى و اجتماعى، ادبیات و هنر، آداب معاشرت، تربیت اولاد، طرز انتخاب مسکن، لباس، غذا و کلیه فعالیتهای بشر تحت تأثیر شدید این اختلافِ محیطِ مادى قرار میگیرد.
این تفاوتها وقتى از یک نسل تجاوز کند، بهتدریج، شدّت میگیرد و خودبهخود این تفاوت جسمى و روحى، مادى و معنوى تبدیل به شکافهای عظیم صنفى، طبقه اى و ملى میشود و فاصلهها رفتهرفته فزون و فزونتر میگردد.
تأثیر انقلاب صنعتى اروپا
انقلاب صنعتى، توسعه روزافـزون سرمایـهدارى و تکـامل وسایـل ارتباط و، بالاخره، ایجاد تمرکز در همه شئون اجتماعات بشرى، اوضاع مساعدى براى تشدید این اختلاف و توسعه این شکاف در همه شئون و بهخصوص در زندگى مادى مردم بهوجود آورد.
سرمایه هاى کوچک، با مساعدت اوضاع و احوال، به سرمایه هاى بزرگ تبدیل شد و بهتدریج کمپانیها، کارتلها و تراستها را بهوجود آورد. قدرت دولتها در مقابل قدرت این سازمانهای اقتصادى ناچیز شد. سرمایههاى متوسط و ضعیف، که نتوانست وضعیت مساعدى تحصیل کند، به علت ناممکن بودن رقابت، بهتدریج، از بین رفت. اعضاى طبقات متوسط به طبقه اوّل مبدّل شدند یا در سلک طبقات ضعیف و محروم درآمدند. پیشرفت صنایع، توسعه بانکدارى، نظامهای عالىِ تولید، استعمار ممالک ضعیف و ایجاد بازارهاى جهانى و بالا رفتن سطح زندگى بهوسیله علوم و اختراعات، آنچنان سطح زندگى طبقات ممتاز را بالا برد که زندگى شاهانه گذشته را به خاطر میآورد و، درمقابل، فقر و فاقه مستمندان آنچنان جانگداز به نظر میآمد که هیچ شباهتى به زندگى ساده فقراى سابق نداشت.
گروهى، اطفالِ رنجور و گرسنه خود را به صحرا براى چرا فرستادند و جمعى براى سگ و گربه خود وسایل باورنکردنىِ زندگى فراهم ساختند. قیمت یک پالتوى پوست خانمى از طبقات ممتاز براى امرارِ معاشِ چند سالِ یک خانواده کافى بود و میتوانست سرمایه اى باشد براى یکى از هزاران کاسب جزء که همهروزه در محلات دورافتاده میبینیم. فراهم بودن همهچیز و سلامتى و خدمتگزارى علم براى طبقات ممتاز، امکان تحصیل را براى فرزندان آنها به بهترین شکلى آماده کرد و، در نتیجه، علم و صنعت و هنر هم در انحصار آنها در آمد.
فقدان وسایل و انحطاط سطح زندگى، فقر و مرض، امکان تحصیلات عالیه را از فرزندان طبقات پایین گرفت و وسیله معالجه بدن رنجور و اعصاب فرسوده آنها را، که از تغذیه نامناسب و آلودگى مسکن و لباس آنها شدت مییافت، برایشان فراهم نساخت و، درنتیجه، وقتى و فکرى و حالى براى علم و معرفت نیافتند.
رفته رفته جامعه به دو طبقه مشخص منشعب گشت: یک دسته صاحب همهچیز شد و دیگرى همهچیز را از دست داد. آینده این دو طبقه را هم، به علت فراهم بودن همان اوضاع و احوال، درست مثل گذشته آنها یا کمى شدیدتر باید دانست.
این شکافِ عظیم و این ظلم جانکاه، که نتیجه طبیعى سازمانهای اجتماعى بود، بزرگترین رنج روحى را براى وجدانهای بیدار و متفکران فراهم میکرد و بزرگترین خطر را نیز در مقابل طبقات مرفه بهوجود میآورد. در نتیجه، مطالعه درباره علاج این بلاى اجتماعى و این درد خطرناک شروع شد. براى درمان این درد و پر کردن این شکاف دو راه معروف و مهم اندیشیده شده است:
۱. الغای مالکیت فردى بر ابزار تولید؛
۲. تأمین حداقل معیشت براى همه.
راه اول یک رویه انقلابى محسوب میشود که بهوسیله مؤسّسان سوسیالیسم به دنیا عرضه شد و مارکس آن را تکمیل کرد و انقلاب اکتبر آن را در کشور اتحاد جماهیر شوروى اجرا کرد.
راه دومْ انقلابى نیست و در اکثر ممالک شرقى مغرب زمین به صورتهای گوناگون معمول است.
در این بحث سعى میکنیم، بعد از توضیح و نقد این دو رویه، راهحلى را که اسلام در نظر گرفته و اجرا کرده است، توضیح دهیم.
راهحل مارکسیسم
مکتب مارکسیسم یا سوسیالیسم علمى معتقد است که اگر ابزار تولید را از مالکیت طبقه سرمایهدارِ بورژوا درآوریم و آن را عمومى و ملى کنیم، این مشکل حل شده است.
این مکتب میگوید تنها عامل تعیینکننده نظام اجتماعى همان طرز تولید است و تنها موجب اختلاف طبقاتى، در رژیم سرمایه دارى، اختصاص مالکیت ابزار تولید به طبقه بورژواست.
این تسلّط بر وسایل تولید، از قبیل کارخانهها، بانکها، شرکتها، زمینهای زراعى، معادن و غیره، سبب شده که منافعْ در اختیار مالکان و مؤسّسان ابزار تولید درآید و شکاف طبقاتى عظیم بین این طبقه و طبقه کارگر (پرولتر) حاصل شود و هرگاه این تفاوت اصلى و عظیم از بین برود، رفتهرفته سطح زندگى براى همه مردم یکسان میشود و این یکنواختى در مزاج افراد، در قواى بدنى، فکر، اخلاق، فرهنگ، دین، ادب و هنر تأثیر خواهد کرد. درنتیجه، جامعه یک طبقهای بهوجود خواهد آمد که افرادش در همهچیز هماهنگى خواهند داشت و حتى در طرز تفکر و کلیه روبناهاى اجتماع نیز مساوى و مشابه خواهند بود. بنابراین، فقط و فقط باید مالکیت ابزار تولید و سرمایههاى بزرگ را الغا کرد.
ما در اینجا در مقام بحث در پایههاى این نظریه از جهات فلسفى و اقتصادى و حتى سیاسى نیستیم، و چون مشکلى را که درصدد پیدا کردن راهحل براى آن هستیم، مشکل اختلاف طبقاتى است، فقط به یک سؤال اکتفا میکنیم:
محیط مادى و اوضاع و احوال خارجى که به اعتقاد این مکتب، خالق فکر و ایده و کلیه روبناهاى اجتماع است و در نظر سایر متفکران عامل مؤثر در ایجاد آنهاست، چه بود؟ آیا فقط مالکیت ابزار تولید بود؟ آیا براى ایجاد وحدت طبقه، به جاى یکنواخت کردن هزاران عامل مؤثرى که محیط را تشکیل میداد و علت ایجاد طبقات گوناگون اجتماع بود، فقط یکسان کردن یک عامل، هرچند مهم باشد، کافى به نظر میرسد؟
مگر شما خالق ایده و فکر و پدیدآورنده جسم و روح و موجد نیروهاى بدنى و فکرى را فقط داشتن یک کارخانه و نداشتن آن میدانستید؟ یا میگفتید همهچیز و کلیه عواملْ محیط را بهوجود میآورد و این محیط مادى است که خالق و مؤثر است؟ بنابراین، شما، براى ایجاد طبقه واحد، باید کلیه عوامل متنوع محیط را یکسان کنید و اگر نتوانستید، دست از این مدعا بردارید.
به همین دلیل است که در داخل کشورهاى سوسیالیستى نتوانسته اید وحدت طبقه، یعنى وحدت فکر، ایده، عاطفه، غریزه، تمایل و نیروهاى بدنى ایجاد کنید. در چنین کشورهایى هرچند طبقه اى به نام بورژوا (سرمایهدار) یافت نمیشود، طبقات گوناگونى به نام افراد حزبى و افراد غیرحزبى، بوروکراتها (کارمندان)، مردم عادى، کشاورز، کارگر و جنگدیده نظامى وجود دارد که از هر نظر، مخصوصاً اوضاع زندگى مادى و سطح زندگانى با هم متفاوتاند.
تجمّل طبقه بوروکرات، حزبى و نظامیان تا آنجا میرسد که انسان را به یاد نظامهای فئودالیته و سرمایه دارى میاندازد.
افکار گوناگون و تمایلات مختلف، حتى در بعضى از تربیتشدهها و رهبران حزبى، دیده میشود، وگاه و بیگاه آنان به ارتجاع، تندروى، چپروى و خیانت متهم و اخراج میشوند.
روشـن است که عوامـلِ مـادیای که در ظهور اختـلاف طبقاتـی دخالت دارد، در این نظام باقى است و امکان زوال ندارد. با بقاى علّت چگونه میتوان انتظار داشت معلول رفع شود و مشکل ما حل گردد، گرچه یکى از عوامل مهّم اختلافْ یعنى اختصاص ابزار تولید مرتفع شد و از انحصار درآمد؟
عامل توارث نیز، با ریشههاى محکم خود، اختلافات عظیم بدنى، فکرى، هنرى، اخلاقى و حتى سلیقه زندگى را ماندگار میکند.
تئورى حداقل معیشت
کشورهاى مترقى سرمایه دارى، با یک سلسلهقوانین و اقدامات اصلاحى، یک حداقل معیشت، شامل غذا، لباس، مسکن، براى طبقات محروم و ضعیف در نظر گرفته و، به عقیده خود، این آلام اجتماعى را درمان کرده اند.
در برابر این نظریه باید گفت، شما با این تصمیم مسلماً توانسته اید از مرگ طبقات ضعیف و محروم جلوگیرى کنید. به این ترتیب، دیگر طفلى به چرا نمیرود، کسى از بیدوایى نمیمیرد، در زمستان از سرما هلاکت اتفاق نمیافتد، ولى آیا به این وسیله شکاف عظیم اختلاف طبقاتى را پر کرده اید؟ آیا این فاصله که بهتدریج توسعه مییابد، باز براى اجتماع مشکلى ایجاد نمیکند؟ آیا زندگى تجمّلى و افسانه اى طبقه ثروتمند، که براى ابد از دسترس طبقات محروم بهدور است، غضب و نارضایتى آنان را برنمیانگیزد؟
آیا این دسته از خلق خدا، که قوانین غلط اجتماعى آنان را محروم کرده و آنان هیچ نماینده اى در قوه قانونگذارى و قوه مجریه ندارند، باید براى همیشه یک زندگى مرفه را در احلام و آرزوهاى خود ببینند.
راه اسلام
دین اسلام، با واقعبینى، این اختلاف طبقاتـى را دیـده و بـراى آنچه از این اختلافْ خطرناک تشخیص داده، یعنى اختلاف در سطحِ زندگىِ مادى و نتایج و آثار آن، علاج اندیشیده و در سایر قسمتها با دستورات اخلاقى و تربیتى نتایج صحیحى از این اختلاف گرفته است.
تشریع خمس و زکات قانون مقدّسى است که براى تعدیل زندگى طبقات مختلف وضع شده است. شاید در نخستین برخورد چنین تصور شود که خمس و زکات در شمار مالیاتهای اسلامى محسوب است و عده اى از نویسندگان هم بهطور مسلّم به این رأى معتقد شده اند.
باید دانست که مالیات برحسب تاریخْ معانى متفاوتى داشته است. اگر مالیات را برحسب معنىِ معروف و تاریخى آن به وجوهى که «دولت براى اداره سازمانهای خود و حفظ مملکت از تجاوز و تأمین امنیّت داخلى و نظایر آن میگیرد» تعریف کنیم، بههیچوجه خمس و زکات را نمیتوان مالیات دانست.
مطالعه و دقّت در آیات خمس و زکات و ادله تشریع این احکام الهى بهخوبى مدعاى ما را روشن میسازد:
۱. «وَاعْلَمُواْ أَنَّمَا غَنِمْتُم مِّن شَیْءٍ فَأَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِی الْقُرْبَى وَالْیَتَامَى وَالْمَسَاکِینِ وَابْنِ السَّبِیلِ إِن کُنتُمْ آمَنتُمْ بِاللّهِ.» [۲]
۲. «إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاء وَالْمَسَاکِینِ وَالْعَامِلِینَ عَلَیْهَا وَالْمُؤَلَّفَهِ قُلُوبُهُمْ وَفِی الرِّقَابِ وَالْغَارِمِینَ وَفِی سَبِیلِ اللّهِ وَابْنِ السَّبِیلِ فَرِیضَهً مِّنَ اللّهِ وَاللّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ.» [۳]
از طرفى، روایات متعدّدى به مضمون حدیث شریف زیر وارد شده است. زراره و محمدبنمسلم، به سند صحیح از حضرت صادق، روایت میکنند که فرمود: «خداوند متعال در اموال اغنیا و ثروتمندان حقى براى فقرا به مقدار کفاف آنان قرار داد و اگر میدانست این مقدار کفاف فقرا را نمیدهد، فزونتر قرار میداد.» [۴]
با مطالعه و دقت در این سه دلیل و سایر ادله خمس و زکات روشن میشود که براى خمس شش مصرف و براى زکات هشت مصرف معین شده است. سهششم از خمس که به نام سهم سادات معروف است و عشر منافع میشود، براى یتیم، فقیر و ابنالسبیل اختصاص داده شده است و در زکات پنج محل و مورد مصرف را فقیر، مسکین، بدهکار، برده و ابنالسبیل تشکیل میدهد. سهم عاملین هم، درحقیقت، براى مخارج سازمان زکات است. سهم «مولفه قلوبهم» یک مصرف سیاسى است و سهم «سبیلاللّه» نیز بنابر تعریف جمعى از فقهاى بزرگ میتواند هر نوع کارِ خیر باشد و شامل مصارف سیاسى و دینى میشود و در هر حال مسلّم میشود که سهم سادات بهطور کامل و زکات بهطور غالب یعنى شش مصرف از هشت مصرف آن اختصاص به طبقات محروم اجتماع دارد و، بنابراین، از وجوهى نیست که به مصارف سازمانهای دولتى و امور عامه مسلمانان برسد و به همین دلیل اطلاق مالیات اسلامى بر آنها صحیح نیست. لازم است متذکر شویم که در نیم قرن اخیر دولتها در پاره اى از شئون مربوط به طبقات محروم به شکل بیمههاى اجتماعى کارگران، بهداشت مجانى، نوانخانهها و امثال آن مداخله و براى این منظور مالیات مطالبه میکنند و در این صورت میتوان اسم چنین مالیاتى را بر خمس و زکات اطلاق کرد.
در هر صورت، منظور مـا از ایـن بحث یک مناقشه اصطلاحى نیست بلکه مطلوب ما اثبات این حقیقت است که زکات و خمس براى رعایت و حمایت طبقات محروم وضع شده است. روایت گذشته با صراحت به این حقیقت گواه است.
براى تأکید و تأیید این استنباط اضافه میکنیم که در پاره اى از روایات دیده میشود که مولى امیرالمؤمنین بر قسمتى از اموال مسلمانان در ایّام خلافت مالیات قرار دادند، چنانکه از حدیث معتبر و صحیحى که زراره و محمدبنمسلم از حضرت باقر و صادق نقل کرده اند، استفاده میشود: «وَضَعَ أمیرُالمُؤمِنِینَ عَلَى الخَیلِ العِتاقِ الرّاعِیه فِی کُلِّ فَرَسٍ فِى کُلِّ عامٍ دِینارَینِ وَ جَعَلَ عَلَى البَراذِین دِیناراً.» [۵] (حضرت علی در هر سال بر هر اسبى دو دینار و بر هر الاغى یک دینار قرار داد.)
از مشاهده تعبیر «وَضَعَ» روشن میشود که مالیات خاصى در صورت لزوم مقرر میشده و براى تأمین هزینه سازمان حکومتى از اموال مخصوصى مطالبه میشده است. این مالیاتها در هنگام تعبیر و نقل به لفظ (وضع امیرالمؤمنین على...) نقل میشده نه مثل روایات و آیاتى که براى وضع و تشریع زکات و خمس وارد شده است. هرچند جماعتى از فقهاى بزرگ روایت یادشده را دلیل بر استحباب زکات گرفته اند، از ظاهر عبارتْ آنچه گفته شد بهدست میآید و، در هر صورت، در عبارات زکات و خمس کمتر چنین تعبیرى یافت میشود.
حـال ببینیم قانـون خمس و زکات بـراى حل مشکل مـا یعنى اختلاف طبقاتى چه تأثیرى خواهد داشت.
در دو آیه شریفه و روایتى که گذشت روشن شد که مورد مصرف خمس و زکات طبقات مستمند هستند، همانطور که مفهوم روایت گذشته این بود که مقدارى که اغنیا باید بپردازند بهطور حتم کفاف معیشت فقرا را میدهد. و اینک به چند روایت زیر توجه کنید:
۱. «عَن أبى بَصیر قَالَ سَألتُ أبا عَبدِاللّه عَن رَجُلٍ لَهُ ثَمانُمٍأه دَرهِمٍ وَ هُوَ رَجُلٌ خَفَافٌ و لَهُ عِیالٌ کَثیره لَهُ أن یَأخُذَ مِنَ الزَّکَوه؟ فَقَال یا أبا مُحَمَّدٍ أیَربَحُ فى دراهمِهِ مایَقوتُ بِهِ عِیالَهُ یَفضَلُ؟ قلت نَعَم. قالَ کَم یَفضَلُ؟ قُلتُ لا اَدرى. قال إن کانَ لا یَفضَلُ عَنِ القُوتِ مِقدارُ نِصف القُوتِ فَلا یَأخُذُ الزَّکَوهَ وَ إن کانَ أقَلَّ مِن نِصفِ القُوتِ أخَذَ الزَّکَوهَ، قُلتُ فَعَلَیهِ فى مالِهِ زَکَوه تَلزِمُهُ؟ قال بَلى. قُلتُ کَیفَ یَصنَعُ؟ قالَ یُوسِّعُ بِها عَلَى عِیالِهِ فى طَعامِهِم وَ کَسوَتِهِم وَ یَبقى مِنها شَیئاً یَناوُلُهُ غَیرُهُم وَ ما أخَذَ مِنَ الزَّکَوهِ فِضَّه عَلى عِیالِهِ حَتّى یُلحِقَهُم بِالنّاسِ.» [۶]
در این حدیث شریف مرد کفشدوزى که فقط هشتصد درهم سرمایه دارد فرض شده و در صورتى که از این سرمایه ناچیز اندکى بیش از قوت خانواده اش درآمد داشته باشد، اجازه گرفتن زکات به او داده شده است و در آخر روایت با کمال صراحت فرموده اند: آنچه از زکات دریافت کرد، براى توسعه و بالا بردن سطح زندگى خانوادگى خود مصرف کند تا با سایر مردم همسطح شود.
مشاهده میشود که پرداخت زکات به یک خانواده فقیر، هرچند کاسب باشد و قوتلایموت بلکه اندکى بیشتر داشته باشد، آنقدر ادامه دارد تا سطح زندگى آنان با سطح عادى زندگى مردم دیگر یکسان شود و اختلاف طبقه اى رفع شود.
۲. «موثّقه سَماعَه: قال: سَألتُ أبا عَبدِالله عَنِ الزَّکَوهِ هَل تَصلُحُ لِصاحِبِ الدّارِ وَ الخادِمِ؟ فَقال نَعَم...» [۷]
حضرت صادق پرداخت زکات را به مردى که آبرومند است و خانه و خادم دارد، تجویز میفرمایند. روایات بسیار به این مضمون وارد شده، یعنى داشتن خدم و حشم و خانه و حتى شتر، چنانکه در روایات اسماعیلبنعبدالعزیز آمده است، مانع از زکات نیست، در صورتى که درآمدش کفاف شأن او را نکند.
۳. «رِوایَه عَبدالرَّحمنِ بنِ الحَجّاجِ أبی الحَسنِ الأَوّل. قال: سَأَلتُهُ عن الرَّجُلِ یَکُونُ أبُوه أو عَمُّهُ أو أخُوهُ یَکفِیهِ مَئُونَتَهُ أیَأخُذُ مِنَ الزَّکوهِ فَیَتَوَسَّعَ بِهِ إن کانُوا لا یُوَسِّعُونَ عَلَیهِ فى کُلِّ مایَحتاجُ إلَیهِ؟ فَقالَ لابَأسَ.» [۸]
در این حدیث براى کسى که درآمد ثابتى از اقوام خود دارد، ولى در تنگناست زکات گرفتن بهمنظور توسعه زندگى تجویز شده است.
۴. روایات بیشمارى آمده است که با زکات میتوان حج بهجا آورد و میتوان به فقیرى آنقدر زکات داد تا غنى شود تا آنجا که در یکى از این احادیث (کافى ـ عاصمبنحمید از ابیبصیر) آمده است که شخصى به علت آنکه پیرمرد مستحقى گوشت و خرما میخرد و کمى با توسعه زندگى میکند از دادن زکات به او خوددارى کرده است. در مقابل، حضرت صادق با تأثر و تعجب به او متذکر میشوند که خداوند متعال حساب مخارج فقرا را از خوردن و آشامیدن و لباس پوشیدن و ازدواج و حتى صدقه دادن و حج کردن مقرر فرمود و آنگاه به مقدار کفایت این مخارج (و نه کمتر از این مقدار) بر اغنیا واجب کرد و در اموالشان حق فقرا را معین کرد.
اکنون که خواننده عزیز این روایات را با دقت مطالعه کرد، براى آنکه بهتر به مقصود اصلى از این بحث پى برَد، به نکته ذیل توجه فرماید.
در همه آیـات و روایاتِ زکات و خمس، نـام از فقیر و مسکین برده میشود و فقیر را چنین تعریف کرده اند: «کسى که وسیله امرار معاش و تأمین زندگى سالانه خود را نداشته باشد.»
ما میتوانیم ادعا کنیم که مفهوم و معنى فقیر هم، مثل اغلب مفاهیم عرفى، برحسب زمان و تغییرات زندگى بشر و تفاوت وضع معیشت عمومى و بلکه برحسب تفاوت مناطق و شهرها در یک زمان، متفاوت و متغیر است.
در روزگار یا شهرى که قوت غالب مردم نان جو باشد، فقیر کسى است که براى نان جو سالانه خود معطّل باشد. ولى اگر قوت غالب یک شهر برنج باشد و کسى دسترسى به برنج نداشته باشد فقیر محسوب میشود، هرچند بتواند نان گندم و یا جو هم تهیه کند.
فقیرى را در رشت دیدم که استرحام میکرد و میگفت: سه شب است نان گندم میخورم و به برنج دست نمییابم. همین نسبت در تمام شئون زندگى از لباس، مسکن، خوراک و حتى وسایل تفریح و تجمّل ثابت است و کسى که درآمد او کفاف زندگى عادى زمان را ندهد، جزو فقرا بهشمار میآید. درنتیجه، هرچه سطح زندگى مردمى بالا رود، معنى فقر در آنجامعه تغییر میکند و توسعه مییابد.
امروز اگر کسى پیاده مسافرت کند یا کفش نداشته باشد یا در یک زاغه یا چادر زندگى کند یا نان جوین بخورد و، بالاخره، لباس کرباس بپوشد از فقرا خواهد بود، در حالى که روزگارى پیاده سفر کردن معمول همه طبقات بوده است، کفش را فقط متجمّلین میپوشیدند، همینطور...
اکنون نتیجه عملى زکات و خمس و تعدیل طبقاتى را که اسلام طرحریزى کرده، مشاهده میکنید. از درآمد اغنیا و طبقه ثروتمند یکدهم خمس به طبقات خاصى از محرومین اجتماع و یکدهم و گاهى یکبیستم بهعنوان زکات به طبقات دیگرى از این مستمندان داده میشود. این ریزش و انتقال ثروت از طبقات بالاتر به طرف طبقات محروم آنقدر ادامه خواهد یافت تا این سرازیرى پر گردد و شکاف مسدود شود و تعادل در سطح زندگى این طبقات ضعیف با سطح عادى مردم حاصل شود و به اصطلاحِ روایتِ ابیبصیر «حتّى یلحقهم بالنّاس» (تا با سطح زندگى مردم مساوى شوند) و به اصطلاح روایات دیگرى، آنقدر این کمک مخارج ادامه مییابد که فقیرْ غنى شود.
بحث گذشته درباره معنى فقر بهخوبی تعادلى را که در اثر ایـن کمک مداوم و مستمر به طبقات ضعیف بهوجود میآید، نشان میدهد. بهخصوص که در روایات سماعه و تعدادى دیگر از روایات، مستحق زکات فقط کسى نیست که قوتلایموت نداشته باشد بلکه حتى میتواند شامل کسانى شود که خانه و نوکر دارند و این خود بهترین تأیید مدعاى ماست.
در روایت عبدالرحمانبنحجاج و روایاتى دیگر، گرفتن زکات براى توسعه زندگى و بالا بردن سطح معاش مجاز دانسته شده است.
در روایت عاصمبنحمید براى بهبود معیشت و بهتر زندگى کردن دستور پرداخت زکات داده شده و داشتن گوشت و خرما که زندگى خوب آن زمان بوده، مانع استحقاق زکات نبوده است تا آنجا که در ذیل همین روایت و روایات دیگر با کمال صراحت لفظ «سعهم» به کار رفته است که نشان میدهد حقوقى که بر اغنیا واجب است موجب توسعه معاش فقراست و اگر کافى نبود، بیشتر واجب میشد. بالاخره، هرچه سطح زندگى طبقات مرفه بالا برود با پرداخت این حقوق سطح زندگى طبقات ضعیف را هم بالا خواهند برد و تعادل منطقى و صحیح، که زاییده فکر نگارنده نیست بلکه روایات گذشته با صراحت بر آن گواه است، بهوجود میآید.
در اینجا بایـد توجه خواننـدگان را بـه حقیقتى جلـب کـنم. در دین اسلام دستور پرداخت زکات و یا خمس بهطور کلى صادر شده است و نتایج آن هم به عرض رسید. اجراى این حکم الهى و طریق عملى کردن این قانون مقدّس بر عهده زمان واگذار شده است تا به هر طریق که حاکم مسلمانان مصلحت دید آن را اجرا کند.
تصور میشود براى آنکه پرداخت زکات شکل زننده اى پیدا نکند و آبروى کسانى را نریزد و فقرا را از کار باز ندارد، میتوان زکات و خمس را به شکل بیمههاى اجتماعى کارگران درآورد. به این ترتیب، پرداختْ آبرومندانه میشود و ضررهاى بخشش رایگان به بار نخواهد آمد.
تأسیس کانونهایی براى تأمین معاش فقراى داراى نقص عضو و فراهم آوردن وسایل کار به فراخور امکان آنان از بهترین شکلهای پرداخت زکات است. بالاخره، بهداشت رایگان و وسایل ارتقای فرهنگ عمومى از عملیترین راههای مؤثر کمک به طبقات مستحق زکات شمرده میشود.
راه حلى که بهوسیله خمس و زکات براى تعدیل اختلاف طبقاتى در نظر گرفته شده، درحقیقت، بالا بردن سطح زندگى طبقات محروم است.
باید افزود که در دین اسلام راهحل دیگرى نیز وضع و تدوین شده است که درواقع براى جلوگیرى از ایجاد شکافهای عظیم اختلاف طبقاتى است.
قیود و محدودیتهایی که در این دین براى تحصیل ثروت تشریع شده از حرمت ربا (جلوگیرى از بانکدارى ربوى)، که اساس سرمایه دارى امروز دنیا را بهوجود آورده است، تحریم احتکار، جلوگیرى از معاملاتِ «جزاف» و «غَرر»، که احیاناً موجب ثروتهاى بیکران است وگاه سبب ضرر میشود و از این جهت به قمار شبیه است، و بعد از اینها قوانین ارث یکباره سرمایه عظیمى را به چند سرمایه کوچک مبدّل میکند. بنابراین، میتوان گفت غالباً ثروتهای افسانه اى بهوجود نمیآید.
این مطلبْ خود درخور مقالهای فنّى، مفصّل و دامنهدار است، که در دین اسلام سعى شده است از تظاهر به ثروتمندى جلوگیرى شود تا حتیالمقدور از ایجاد شکافهای عظیم و تجلّى آنها در روحیه افراد پیشگیرى شود.
ریختوپاش (تبذیر و اسراف) حرام گردیده و مُترَفینْ همهجا ملامت شده اند. یکى از اساتید بزرگ معتقد بود لباسِ شهرت یعنى لباسى که سبب مشهور شدن شخص شود به همین دلیل حرام شده است. چه، تظاهر به تجمّل خود سبب شهرت است.
تا اینجا اختلاف طبقاتـى از نظر سطح زنـدگى و کیفیت امـرار معاش مطرح بود و راه حل پیشنهادىِ دین مقدّس اسلام را مطالعه میکردیم. اکنون اختلافات دیگر مردم را، از قبیل اختلاف در قواى بدنى، فکرى، تفاوت در عواطف و اخلاق و استعداد فنى و هنرى بررسی میکنیم.
در این مورد، نهتنها در دین اسلام سعى بر رفع این اختلافات دیده نمیشود (برخلاف روش مارکسیسم)، بلکه از پاره اى کلمات بزرگان اسلام استفاده میشود که وجود این تفاوتها لازم و رحمت است. این تفاوتها سبب میشود که وظایف گوناگون اجتماع را هرکس برحسب استعداد خود بر عهده بگیرد و هیچ وظیفه اى زمین نماند. هرکس برحسب ذوق و تخصّص فکرى و علمى خود متعهد کارى میشود و جامعه از تخصص و تفاوت نیروى فکرى و هنرى و صنعتى او با دیگران بهره مند میگردد.
براى اینکه این تفاوتها کدورتى ایجاد نکند و سبب تفاخرى نشود و صمیمیّت یک جامعه که به اعضاى گوناگون نیازمند است به هم نخورد، دستورات اخلاقى بسیار وسیعى براى وظایف افراد خانواده نسبت به یکدیگر و نسبت به همسایه و دوستان و غیره داده شده است و براى تعاون و همکارى و جلوگیرى از هر نوع سوءتفاهم تأکیدات بلیغى به عمل آمده که خود درخور بحث مشروح و دامنهدار است.
پی نوشت ها:
[۱]. این مقدمه را شادروان علی حجتی کرمانی در سال ۱۳۵۴ بر کتاب اسلام و مشکل اختلاف طبقاتی؛ نوشتۀ امام موسی صدر، نوشته است. در اینجا مقدمۀ مزبور و سپس مطالب آن کتاب کوچک را عرضه میداریم.
[۲]. «و اگر به خدا ایمان آورده اید، بدانید که هرگاه چیزى به غنیمت گرفتید خمس آن را از آنِ خدا و پیامبر و خویشاوندان و یتیمان و مسکینان و درراهماندگان است.» (انفال، ۴۱)
[۳]. «صدقات (به معنی زکات) براى فقیران است و مسکینان و کارگزارانِ جمع آورى آن. و نیز براى بهدست آوردن دل مخالفان و آزاد کردن بندگان و قرضداران و انفاق در راه خدا و مسافران نیازمند و آن فریضه اى است از جانب خدا. و خدا دانا و حکیم است.» (توبه، ۶۰)
[۴]. کلینی، محمدبنیعقوب، همان، ج۳، ص۴۹۷.
[۵]. کلینی، محمدبنیعقوب، همان، ج۳، ص۵۳۰.
[۶]. کلینی، محمدبنیعقوب، همان، ج۳، ص۵۶۰.
[۷]. کلینی، محمدبنیعقوب، همان، ج۳، ص۵۶۰.
[۸]. کلینی، محمدبنیعقوب، همان، ج۳، ص۵۶۱.