گفتگو با امام موسی صدر در برنامه تلویزیونی «سجل مفتوح». به نقل از روزنامه لبنانی الجریده مورخ ۲۱/۶/۱۹۶۹. در اين مصاحبه به اصول مبارزه در بحران لبنان، وظايف لبنانيها در برابر خطرهای موجود، وضعيت جوانان، اهداف و وظايف مجلس اعلای شيعيان پرداخته شده است.
جناب آقای صدر، چنانکـه همه میدانند، مـا اکنون در لبنـان و جهانِ عرب در اوضاع و احوال سرنوشتسازی به سر میبریم. در اینباره شما چه اصولی را پیشنهاد میکنید تا همه لبنانیها، با توجه به اهداف مشترک، بر گِرد آن جمع شوند و به لبنان خدمت کنند؟
o درباره این سؤال خاص، به اعتقاد من باید اصول ضروری برای هر تشکلی را پیشنهاد کنیم. هر تشکیلاتی، از جمعیت کوچکی در یک روستا گرفته تا جمعیت بزرگی مانند سازمان ملل متحد، بر اساس اصول معینی شکل میگیرد. اما مهم تحقق این اصول است و برای آنکه ما بتوانیم این اصول را تحقق بخشیم، باید اصولی را منطبق با واقعیتها مبنا قرار دهیم. بهویژه، اگر این واقعیتها با ریشههای عمیق تاریخی و جغرافیایی و انسانی و اعتقادی در پیوند باشد، بیتردید بهزودی در جان و روح مردم ریشه میدواند و مردم گِرد آن جمع میآیند.
لبنان دارای واقعیتی تاریخی است و تا قدیمترین اعصار امتداد دارد. تاریخ لبنان بسیاری از تمدنها و عظمتها و رسالتها و فرهنگها را در خود دارد. این تاریخی است که اگر هر لبنانی از آن مطلع باشد، از آن احساس سربلندی میکند، چرا که این تاریخ برای او یادآور عظمتها و تمدنها و رسالتهای بزرگی است که همواره هر لبنانی را واداشته و امروز هم وامیدارد تا نقش بزرگ خود را ایفا کند. از نظر جغرافیایی، لبنان جزئی از جهان عرب بهشمار میآید. از سویی، مرزهای آن به آسیا و آفریقا و اروپا گشوده و در کنار دریاست. این عوامل به هر لبنانی امکان تحرک میدهد و تحقق اهداف بلند او را آسان میسازد. از دیگر امتیازات نزدیکی به دریا، آب و هوای معتدل و سلامت بدن است. این امکاناتِ انسانی به عهده گرفتن رسالت انسانی را آسان میکند و بهگونهای آشکار این تواناییها را در لبنانیان مقیم وطن و به صورتی آشکارتر در لبنانیان مهاجر در نقاط مختلف جهان میتوان دید، زیرا این امکانات، بالفعل، لبنانیان را برای مهاجرت تشویق میکند.
از طرفی، لبنان صاحب فرهنگ و تمدنی است که از تمدنهای متنوع و فرهنگهای مختلف و اندیشههای گوناگون بهره گرفته است. از این رو، لبنان محل التقا یا نمایشگاهی از همه این تمدنهاست؛ در آینه تمدن لبنان میتوان تجربههای میلیونها و میلیاردها نفر از افراد بشر را دید. میتوان از این دستاوردهای بشری، که اکنون در لبنان فراهم آمده، بهگونهای جدی بهرهبرداری کرد.
در پرتو این واقعیاتِ درخشان در لبنان مجموعههای متعدد و اندیشههای متنوعی مشاهده میکنیم. هم میتوان از این رنگارنگی و تنوع در جهت تفرقه و پراکندگی جامعه سوداگری کرد، و هم میتوان از آن در مقامِ پایگاههایی برای تعاون و همیاری سود جست، زیرا هر گروهی برای خود تجربهای دارد و صاحب افکاری است. این گوناگونی وسیلهای است برای نزدیکی و شناخت و تبادل اطلاعات و افزایش تجربهها و، درنتیجه، شکلگیری تمدنی انسانی با بهرهمندی از همۀ تمدنها. این خصوصیت لبنان تحقق نقش و رسالت ساکنان آن را امکانپذیر میسازد، افزون بر این اگر ثمره این تجربهها به جهان عرضه شود، این کشور رسالت و نقش تاریخی خود را ایفا خواهد کرد.
شرط اساسی برای آنکه ما بتوانیم این اندیشهها و رنگها و تجارب متنوع را در کنار هم جمع آوریم و از آن برای تعاون و همیاری بهره ببریم، همان توجه به اصل احترام متقابل در میان مردم این کشور است که این پدیده جدیدی در لبنان نیست، زیرا در هر کشوری که چنین اندیشههایی نباشد، این امکان هست که از مسائلی اقلیمی و خانوادگی و یا هر وسیلۀ دیگری برای کشمکش و جدایی و نابودی بهرهبرداری کنند. در این کشور از این بابت هیچ ترس و نگرانی وجود ندارد، به این شرط که در جامعه اعتمادِ متقابل باشد. اعتمادِ متقابل جز با احترام متقابل حاصل نمیشود. شما باید به من احترام بگذارید و من نیز باید به شما احترام بگذارم. نه من شخصی را تحقیر کنم و نه او مرا کوچک کند. در غیر این صورت دیگر اعتمادی باقی نمیماند و، درنتیجه، کشور از هم گسیخته میشود و به گروهها و دستههای بیحاصل و ضعیف تقسیم میشود. بدینسبب است که معتقدم تبادل تجربیات و همکاری ملی و، درنتیجه، رشد و اقتدار کشور در گرو این است که من به دیگری اعتماد و اطمینان داشته باشم و او به من.
بنابراین، مسئله اساسی پذیـرش این حقیقت است، سپس اعتماد و اطمینان داشتن به یکدیگر برای ایجاد تعاون و همیاری و این همه از احترام متقابل ناشی میشود. با کمال تأسف، گاه این حقیقت به اشتباه مصالحه و سازش نامیده میشود، چیزی که آن را «نه غالب و نه مغلوب» در لبنان نام نهادهاند. اما این سازش و مصالحه اگر عملی گردد، خطرهایی دارد، زیرا روند سازش طبعاً موجب غلبه یک طرف بر طرف دیگر میشود و برای آنکه بخواهند طرفِ غالب را ساکت کنند، باید حق و حقوق بیشتری به او بدهند و چنانچه طرف غالب برحق نباشد، این کار خطرناک است. خطر دوم آن است که سازشها دائماً میان سران و به ضرر مردم صورت میپذیرد.
اینها خطر ناشی از مصالحه سازش است. اما اگر قبول کنیم که گوناگونی تفکرات و فرهنگها مسئله تعاون میان مردم را آسان میکند، بیشک، این تنوع وسیلهای برای تحکیم ارتباط میان افراد کشور خواهد شد، زیرا هرکس احساس میکند که از دیگران بینیاز نیست. بر این اساس، میتوان اصولی را تعیین کرد تا لبنانیها به گرد آن جمع آیند. به عبارتی کوتاه، به پذیرش حقیقت و احترام متقابل که اساسیترین شرط بقا و استمرار هر کشوری است، دست یابند.
جناب آقای صدر، در حال حاضر ما با خطرهای گوناگونی روبهروییم که لبنان و سلامت آن را تهدید میکند. مرزهای لبنان اکنون در معرض خطر و تجاوز دشمن است. وظیفه ما لبنانیها برای دفع این خطرها چیست؟
o طبعاً، این سؤال پاسخی طولانی میطلبد، اما من سعی میکنم تا حد امکان آن را خلاصه کنم. شاید پاسخ من به این سؤال برای شنوندگان و بینندگان شگفتآور باشد. من برای لبنان و یا هر کشور و هر امت دیگری خطر خارجیِ قابل ذکری سراغ ندارم. بلکه خطر اساسی همان خطرِ داخلی است. حتی دشمن همواره تلاش میکند از اختلاف و مسائل داخلی سوءاستفاده کند و بهوسیله آن به کشور ضربه بزند. منظور شما از خطر خارجی همان صهیونیسم است که اکنون گریبانگیر کشور شده و نمیتوان آن را کوچک شمرد و، چهبسا، که این خطر خود بزرگترین خطر در جهان باشد. اما مقصود من آن است که خطری که کیان یک امت یا کیان یک کشور و یا مردم را تهدید میکند، همان خطر داخلی است. خطر داخلی است که مهلک است. من بدین واقعیت اعتقاد دارم که امکان ندارد ملتی بر اثر خطر خارجی و دشمنان بسیار از میان برود. هرگز تاریخْ هیچ ملت و امتی را نشان نداده که به علت ظلم و ستم خارجی یا در نتیجه غلبه دشمن خارجی، تا هنگامی که آن مردم در کنار یکدیگر بوده و وحدت کلمه داشته و به مسئولیتهای خود آگاه بودهاند، از بین رفته باشد. مهم خطرِ داخلی است؛ خطر تفرقه. این چیزی بود که در پاسخ به سؤال اول گفتم. این خطر نتیجه تحقیر و بیاحترامی به یکدیگر و گروهگروه کردن مردم است. اینها مشکلاتی است که ما اکنون با آن مواجهیم.
خطر اساسی و داخلی خطر بیمسئولیتی و بیبندوباری و فساد است. وقتی که لبنان باید همچون جامعه جنگی باشد و هر چیزی در آن به مقاومت و پایداری و دفاع مرتبط باشد، متأسفانه، میبینیم هنوز برخی از مردم این کشور گمان میکنند در جامعهای بیخطر، آن هم در کمال راحتی و رفاه، زندگی میکنند. هنوز همان مجالس و محافل شبزندهداری و شادخواریها برقرار است. ما میخواهیم در این جهان زندگی کنیم و امکان ندارد انسان بدون تلاش و تحمل سختی بتواند در این جهان زندگی کند. با مسخرگی و بیبندوباری و غفلت از خطر نمیتوان در این جهان زندگی کرد. باید حد و حدودی برای این غفلت و فساد گذاشت. بدون شک، گوشهای از این کار بر دوش علمای دین و مصلحان جامعه است. گوشههایی هم بر دوش سازمانهای فرهنگی و تبلیغاتی، مجلات و روزنامهها و، بهخصوص، بخشی بر دوش دولت است، که اوضاع اجتماع را درک کند و مراکز فساد و بیخبری را محدود کند و فضایی آکنده از جدیت و پاکیزگی بهوجود آورد. شاید بحث و گفتوگو درباره خدمت سربازی اجباری که این روزها مطرح است و امیدواریم پذیرفته شود، خود وسیله معقولی برای ساختن جامعه در حال جنگ یا به تعبیر ما جامعه جدی و مقاوم، در نزد جوانان لبنانی درآید، زیرا ما خواهان جنگ نیستیم، بلکه میخواهیم از خود دفاع کنیم.
در برابر خطر خارجی ما میتوانیم فقط یک کلمه بگوییم و آن هم مقاومت تا مرگ است؛ مقاومتِ مطلق. یعنی اگر وسایل دفاع از خود برای ما فراهم باشد، دفاع میکنیم و اگر ابزار دفاع برای ما مهیا نگردد، میمیریم. مرگ ما شاید مانع اشغال کشور نشود، ولی موضع ما را بیان میکند. فرزندان ما و مردم ما در آینده میفهمند که پدرانشان جان فدا کردند. این یگانه راه برای بقای این کشور و هر کشور دیگری است و پایداری تنها حربه ما برای دفع خطر خارجی است. پایداری یگانه سلاحی است که مطلقاً راهی برای غلبه بر آن وجود ندارد. پس از آنکه ما این اصل را پذیرفتیم باید وسایل پایداری را نیز فراهم آوریم. وسایل پایداری عبارت است از مجهز شدن به سلاحهای دفاعی جدید و تشکیل جامعهای جدی و مقاوم و نیز بهبود وضع اجتماعی در مناطقی که در معرض تهدید دشمن قرار دارند، زیرا وضع این مناطق هنوز بهبود نیافته است و اهمال و سستی در این امر مهم و در این برهه حساس از تاریخ، جایز نیست. هر روز به قدر هزار روز است.
سربازی اجبـاری چیـزی است که مطلقاً نمیتـوان از آن چشم پوشید، چه برای از بین بردن فساد داخلی و ذوب کردن مردم لبنان در کوره وطندوستی صادقانه و چه برای دفاع در مقابل دشمن. سپس، به دستگاههای تبلیغاتی باید توجه کرد و، بالاخره، قبل از هر چیز و بعد از هر چیز باید با دولتهای برادر عربی هماهنگ شد. اینها کارهایی است که سیاستمداران و نظامیان و جامعه عرب صلاحیت آن را دارند و ما، همانطور که در بیانیه مجلس اعلای شیعیان گفتیم، خود را نیروهای وطندوست و قدرتمندی برای مطالبه و اِعمال فشار برای تحقق اهداف میدانیم. بنابراین، در مقابل این خطرها بر ماست که از خود مقاومت نشان دهیم و جو جامعه را برای مقاومت آماده کنیم. باید خود را برای ایستادگی و مقاومت بسازیم و برترین راه برای تقویت و تحکیم روحیه مقاومت و ایستادگی، تقویت ایمان به خدا و ایمان به مطلق و ایمان به ارزشهاست؛ ایمان به اینکه حق همیشه در جهان پیروز است، هرچند که موقعیتها دگرگون شود و روزها و سالها به درازا بکشد.
در برابر خطرهای داخلی به احتـرام متقابل نیازمنـدیم تا بتوانیم وحدت ملی را تقویت کنیم و به مبارزه با فساد بپردازیم. امروزه، فساد تنها به کاری اطلاق نمیشود که خلاف دین یا اخلاق است، بلکه فساد امروز هر عمل نادرستی است که در این کشور صورت میگیرد. هرگونه تبعیض و تعدی و بیتوجهی و بیبندوباری و سستی و اهمال است. هر خانهای که در آن چنین فسادهایی انجام میگیرد، درحقیقت خانهای تیمی برای دشمن در این کشور است. این نکتهای است که هرگز نباید از آن غفلت کرد. من در مقام روحانی درباره این موضوع سخن نمیگویم، بلکه من همچون هموطنی مخلص با شما در اینباره سخن میگویم. این کشور نمیتواند جامعهای جدی و در اوضاع جنگی باشد، در حالی که در شبانهروز این خانههای تیمی فعال باشد. این امر پذیرفتنی نیست.
جناب امام، آیا مجلس اعلای شیعیان هم مانند دیگر مجالسی که فقط پیروان خود را گرد آوردهاند و به امور آنان رسیدگی میکنند، فقط به وضع شیعیان میپردازد یا این مجلس اهداف دیگری هم دارد و از این مفهوم سنتی پای فراتر مینهد؟
o درحقیقت، من همه مجالس فرقهها و مذاهب و تجمعهایی را که به نام دین تشکیل میشود محترم میشمارم و در نظر من تَدین غیر از فرقهگرایی است. در حال حاضر، سه شعار وجود دارد: سکولاریسم و فرقهگرایی و اعتدال دینی، که ما اعتدال دینی را تدین مینامیم، تدین و ایمان به الله، که خداوندِ همه است. آزاداندیشی و گشوده بودن در مقابل دیگران کاملاً دینی است؛ هیچ دینی پیروانش را به کنار نهادن و حقیر شمردن دینِ دیگر فرانخوانده است. شکی نیست که «اَلخَلقُ کُلُّهُم عَیالُ اللهِ وَ أحَبُّ النّاسَ إلَیهِم أنفَعَهُم لِعَیالِهِ.» (همه مردم عیال خدایند و محبوبترین مردم نزد خداوند کسی است که به حال عیال او سودمندتر باشد.) خدمت به بندگان خداوند، از هر مذهبی که باشند، درحقیقت خدمت به خداوند تعالی است. از آنجا که خدا از خدمت بندگانش بینیاز است، پس خداوند با خدمت به بندگانش خدمت میشود.
این است نظر ما درباره مجالس دیگری که شما به آنها اشاره کردید. اما مجلس اعلای شیعیان، غیر از پرداختن به امور دینی همچون تعلیم و تربیت دینی در مدارس و تنظیم اوقاف، به هماهنگ ساختن تلاش جمعیتها و دیگر فعالیتهای سنتی مورد نیاز شیعیان در اوضاع کنونی و در هر موقعیتی نیز میپردازد، مثل بهبود بخشیدن به وضع شیعیان و سروسامان دادن به امور آنان و ارتقای معنوی و مادی آنان، به نحوی که همسطح دیگر لبنانیان شوند و بتوانند رسالت و نقش خود را بهخوبی ایفا کنند. گمان میکنم مقصود شما هم همین نکته است. به اعتقاد من بیشتر اهداف ما میهنی و ملی است. مثلاً سرلوحه اهداف ما مبارزه با بیسوادی است، چرا که با کمال تأسف شمار بسیاری از شیعیان لبنان از بیسوادی رنج میبرند. همچنین، مبارزه با بیخانمانی و بهبود بخشیدن به اوضاع و مناطق، البته به میزان مسئولیتهای خود ما.
اینها همه هدفهای عام و گستردهای است که فقط یک فرقه را در بر نمیگیرد، بهخصوص ما که همواره در محافل خود از اتحاد و تعاون دم میزنیم و مجلس اعلای شیعیان را پایگاهی نو برای تعاون میدانیم. همکاری با هر مذهب و گروهی که به نحوی از انحا توجیهپذیر باشد، مثلاً با مذاهب دیگر اسلامی، بر محور اهداف اسلامیِ ویژه و تعاون ما با دیگر فرقهها، حول محور اهداف دینی و ملی و اخلاقی و غیره صورت خواهد گرفت.
جناب آقای صـدر، بنابـر آنچه گذشت اهـداف مجلس اعـلای شیعیان چیست و زمینه تحقق عملی آنها، بهویژه در امور مهم ملی، چنانکه خودتان فرمودید، چگونه است؟
o طبعاً، تنظیم امکانات موجود در نزد شیعیان و ایجاد نوعی هماهنگی و گفتوگو و همکاری با دیگر فرقهها برای تحقق اهداف، هماهنگی و تقویت فعالیتها را با مسئولان آسان میسازد. به عبارتی دیگر، میتوانیم بگوییم که از این طریق قادر خواهیم بود همه تلاشهای مخلصانه خود و دیگر فرقهها را در راه مصالح و اهداف صحیح ملی منسجم و یکپارچه کنیم و به آنها سروسامان بخشیم. ما میتوانیم طرحهای ملی و مسائل عام را نیز به عهده بگیریم و برای خدمت به فرقه خود از آن بهره بگیریم. برای نمونه، اگر قانونِ خدمت سربازی اجباری تصویب شود، میتوان به سربازان در شش ماه نخست آموزش نظامی داد و در شش ماه دوم باسوادان آنان را برای مبارزه با بیسوادی یا آموزش کشاورزی یا مبارزه با امراض و تأمین بهداشت مناطق مختلف به روستاها گسیل کرد. البته، این امر به برنامهریزی کلی و اساسی نیازمند است. ما در آینده به کمک افراد مخلص دیگر فِرَق و نیز با همیاری مسئولان، مجلس اعلای شیعیان را پایگاهی برای خدمت به خداوند از راه بندگان او قرار میدهیم، و، البته، با استعانت از تجارب موجود در جهان.
جناب امام، آمارهای عمومی نشان میدهد که جوانان بیش از ۵۵ درصد جمعیت لبنان را تشکیل میدهند. اما تاکنون هیچ تشکلی برای جوانانِ پیشگام شکل نگرفته تا از این نیرو در راه اهداف کلان لبنان بهره گرفته شود. راهکار و نظر شما در اینباره چیست؟
o نحوه ایجاد تشکیلات میان جوانان امری است که باید به خودشان واگذار شود. یعنی جوانان باید خودشان گرد هم جمع شوند و برای تحقق اهداف مشترکشان تلاش کنند. اما آنچه درباره جامعه امروز به ما مربوط میشود این است که چگونه میتوانیم از استعدادها و نیروهای جوانان استفاده کنیم. جوانان برای حال و آینده نیروهای نهفته بسیاری در وجود خود دارند. اما استفاده از این نیروها به ارتباط جوانان با جامعه فعلی بستگی دارد، زیرا جوانان به سبب آنکه جدیدند، طبعاً چیزهای جدید میخواهند. آنان برای بهوجود آوردن اینجامعه موجود، زحمت نکشیدهاند و رنج نبردهاند و، به همین سبب، اینجامعه را دوست ندارند و چیز جدیدی میخواهند. روحیه انقلابی جوانان از همینجا نشئت میگیرد که ارتباط آنان با جامعه موجود و وابستگی به آن ضعیف است. ما دو نوع ارتباط و وابستگی داریم؛ یکی ارتباط عقلانی و دیگری ارتباط عاطفی.
در حال حاضر، میان جوانان و جامعه ارتباط عقلانی وجود ندارد. شاید در گذشته به سبب کندی روند پیشرفت بشر، چنین رابطهای وجود داشته، اما اکنون بر اثر سرعت پیشرفت در جوامع بشری، ارتباط عقلانی میان جوانان و جامعه ضعیف شده است، بهگونهای که حتی اگر پدری استاد دانشگاه یا فیلسوفی بزرگ هم باشد، فرزند جوان او بهسوی نقطهای در حرکت است که پدر و جامعه پدرش در آن نیستند. از این رو، باید برای حفظ ارتباط عاطفی میان جامعه کنونی و جوانان تلاش کنیم و این فقط از طریق تربیت در خانه ممکن است. ما نباید فراموش کنیم که در وظایف خود در خانه کوتاهی کردهایم. ممکن است هریک از ما پدر و مادرها فکر کنیم که اگر فرزندمان را به مدرسههای شبانهروزی یا مؤسسات خصوصی میفرستادیم یا برای او معلم خصوصی یا خدمتکار میگرفتیم تا ما خودمان به امور شخصی و اجتماعی رسیدگی کنیم، بهتر بود. اما این بهتنهایی اصلاً کافی نیست، زیرا این کار میان جوان و خانهاش فاصله ایجاد میکند و جوان دیگر نه ارتباط عقلانی خواهد داشت و نه ارتباط عاطفی، که نتیجهاش دور شدن او و بیتوجهی به اوست. گاهی میشنویم که جوانان خواهان از بین بردن سنتها و میراث گذشتهاند.
ما باید میان جوانان و خانواده او پیوند عاطفی برقرار کنیم. اما بهتر از همه اینها آن است که یک پیوند دینی پیشرفته و آگاهانه و گشوده بهوجود آوریم و این جز از طریق تربیتِ دینیِ آگاهانه و گشوده در همه قشرها و تمامی مؤسسات و مدارس و دانشگاهها ممکن نخواهد بود. بدین معنا که باید فضایی سالم و مناسب پدید آوریم تا جوانانمان را تربیت کنیم و در آینده از نیرو و استعدادهای آنان استفاده کنیم.
جامعه ما امروز به نیروی جوانان نیاز دارد، بهویژه آنکه به گمانم چنین جمعیت جوانی در هیچ نقطهای از جهان وجود ندارد و این نویدبخش خیر و نیکی است، زیرا نیروی کار جوان در اختیار داریم. اما مسائلی مانند گردهمایی و تشکّل را بهتر است به خودِ جوانان واگذار کنیم و برای آنان از خدا توفیق طلب کنیم. برای تلویزیون و بینندگان آن هم آرزوی توفیق داریم. من پوزش میخواهم که به سبب ضیق وقت فرصت پرداختن بیشتر به جزئیات را نداشتم.