امام صدر در سخنراني «اسلام و فرهنگ قرن بيستم» دوره ای كامل از اسلام شناسي، انسان شناسي، خدا شناسي، جهان شناسي، تاريخ علم در جهان اسلامي، ويژگي های فقه اسلامي و راه حل های اسلام برای مسائل قرن بيستم را ارائه مي دهد.
متن زیر سخنرانی امام موسی صدر در بنیاد هماندیشی لبنان (الندوه اللبنانیه) با عنوان «اسلام و فرهنگ قرن بیستم» است که در کتاب نای و نی منتشر شده و علی حجتی کرمانی آن را از عربی به فارسی ترجمه کرده است.
در آغاز سال گذشته، بنیاد هماندیشی لبنان (الندوه اللبنانیه) از مـن خواست در این مرکز تحت عنوان «اسلام و فرهنگ قرن بیستم» سخنرانی کنم. من نیز این دعوت را اجابت کردم. چراکه دریافتم موضوع پیشنهادی خود نشانه کارآییِ اسلام در این قرن و برهانی بر جاودانگی این آیین شریف است.
بنیاد هماندیشی لبنان، از مهمترین تریبونهای خاور عربی است که بزرگان اندیشه و هنر و سیاست در جهان بر فراز آن سخن میگویند. پرچمداران عالم و حقیقتپژوهان با حضور در این جلسات، یا با شنیدن خلاصهای از سخنرانیهای این مرکز، که از رادیو لبنان پخش میشود، یا با خواندن آنها در مجله الندوه و دیگر مجلات و روزنامهها، از محتوای آنها مطلع میگردند.
از این رو، کسی که در این مرکز سخن میگوید، فراروی خویش گوشهایی شنوا و دلهایی گشاده و ذهنهایی نقاد مییابد و خود را در میان طبقهای از رهبران فکری و علمی میبیند.
بنده این سخنرانی را ایراد کردم. شاید خواننده گرامی نتواند به درستی عمق حیرت شنوندگان این مطلب را در ذهن خود به تصویر کشد. چراکه ایشان، حتی مسلمانان آنها، چیزهایی از گذشته و امروز اسلام شنیدند که از معجزه برتر است. آنان دریافتند که خدمات اسلام به جهان قدیم و جدید از خدمات دیگر مکاتب افزون است. این واقعاً معجزه اسلام است که پس از گذشت چهارده قرن همچنان قدرتی دارد که میتواند فرهنگ و تمدنی جدید، کامل و دارای ارکان و اصول اجتماعی و اقتصادی محکم بیافریند. خلق چنین نهضت فرهنگیِ فراگیری که در این سخنرانی تصویری کوچک از آن را میبینیم، به نوبه خود معجزهای است که باید به فهرست معجزات اسلام افزوده شود.
این سخنرانی با سبک جدیدی تنظیم و ایراد شده که آن را از حیث دقت و حساسیت در جایگاه ویژهای قرار داده است. این سخنرانی حلقهای از سلسلهسخنرانیهای «مسیحیت و اسلام در لبنان» و همزمان با سخنرانی رئیس دانشکده پزشکی فرانسه، فرانسوا دی بری لاتور، با عنوان «مسیحیت و دانش جدید» ایراد شد.
مقصود از این سلسلهبحثها که بنیاد هماندیشی لبنان به تنظیم آنها همت گماشته، این است که عموم مردم به پژوهشهای گوناگونی که حاصل اندیشه اسلامی و اندیشه مسیحی است، گوش بسپارند؛ پژوهشهایی که دانشمندان و اندیشهوران متعهدِ هر دو مذهب مطرح میکنند تا جویندگانی که به این نوع مباحث میپردازند، شناختی حقیقی کسب و نوعی جدید از تاریخ ملل و نحل، که از نظر دقت و عمق و بیطرفی بر شیوههای پیشین برتری دارد، شکل بگیرد.
من در این سخنرانی دستاوردهای بزرگ اسلام را بیان کـردم و پرتوهایی بر میراث پر افتخار مشرقزمین افکندم و آن را با افتخار و فروتنی تمام تقدیم میکنم. از سوی دیگر، حملات و انتقادهای برخی غافلان یا متغافلان را به این سخنرانی یا این سلسلهسخنرانیها و به اهدافِ نزدیک و دور آن، باعث فزونی اجر و ثواب خود میانگارم.
بنده بـر این بـاورم که قـرار دادن متن این سخنرانی در بـرابـر دیدگان خوانندگان خود پاسخی کافی به تشکیکها و تأکیدی بر سلامت اهداف این سلسلهسخنرانیهاست و اینکه این مباحث بههیچوجه تلاشی برای از میان برداشتن مرزهای دین و برای درنوردیدن «نباید»ها و برای تحریف نیست؛ بلکه، کاملاً بهعکس، تلاشی است پیوسته در راه برجسته کردن اندیشه دینی و دستاوردهای فکری اسلام.
مایلم باز تأکید کنم که هدف از این سخنرانیهـا عبارت است از بازگشت نسل تحصیلکرده به بازشناسیِ کاملِ عقایدِ دینی و تمسک منطقی و ارزشمند آنان به حدود و اصول مذهبشان. اینکه میگویند هدف این سلسلهسخنرانیها نابود کردن مرزهای میان ادیان و یکسان کردن کتب دینی است، تماماً اتهامات ناروا و ظالمانهای است که به هیچ مدرک و سندی مستند نیست.
مرکز آموزش علوم اسلامی افتخار دارد که این سخنرانی را تقدیم کند و، همچنین، آرای اندیشهوران و توصیههای خیرخواهانه صاحبان خردِ روشن و باز را دریافت کند و ضمن گردآوری این آرا و نظریات ارزشمند و گوناگون، این موضوع را تکمیل کند و به محضر دانشمندان و وجدانهای بیدار و پژوهشگران تقدیم کند.
لبنان، صور، موسی صدر
محرم ۱۳۸۶/ مه ۱۹۶۶
دوستان گرامی،
رَأَیتُهُ فَرَأَیتُ النّاسَ فِی رَجُلٍ
وَ الدَّهرُ فِی ساعَهٍ وَ الأَرضُ فِی دار
(چون او را در آن ساعت و در آن خانه دیدم، توان گفت که جمله مردمان را در یکی مرد و جمله روزگار را در یکی ساعت و جمله خاک را در یکی خانه دیدم.)
این معجزه اگر در نظر شاعر عرب، ابنعباد، تحقق یافته باشد، ما نمیتوانیم آرزو کنیم که همیشه بهوقوع بپیوندد. بنابراین، جای تعجب نیست اگر من از دشواری وظیفهای که به عهدهام گذاشته شده، شکایت کنم. خلاصه کردن بحثی که در یک کتاب نمیگنجد، در یک سخنرانی و در یک ساعت.
این مشکلی است که همه دوستان دانشمندی که در این سمینار و در این سلسلهسخنرانیها شرکت کردهاند، با آن روبهرو بودهاند و همین مسئله سبب میشود که من شکایت خود را به عذرخواهی تبدیل کنم. بهویژه که هدف مقدس این سخنرانیها مطرح ساختن مسائل دینی برای فرزندان این میهن و همه افراد باایمان در جهان است، تا اطمینان یابند در عصری که تحولات فرهنگی و پیشرفتهای تمدن به اوج خود نزدیک شده است، حفظ ارزشهای والای اخلاقی و انسانی بهطور کامل امکانپذیر است.
اندکاند افرادی که کتابهایی مطالعه میکنند که مسئله تعارض میان وجدان خود و روزگارشان را حل میکند و یا به مطالبی گوش فرامیدهند که نگرانیهایشان را بابت دور شدن از معنویت و ذوبشدن در جریانهای مادی کاهش میدهد.
از همین رو، در این سمینار کوشش میشود تا نمونههایی به آنان ارائه شود و از این راه آنان را بهسوی زندگی پاک و شرافتمندانه انسانی رهنمون گردد. در همین هدف مقدس عذر کافی برای من وجود دارد. از بنیاد و مؤسس گرامی آن تشکر میکنم و از شما شنوندگان محترم پوزش میطلبم.
شیوه بحث
برای آنکه بحث مهمی که در پیش داریم بهطور کامل روشن شود، باید موضوعات زیر را توضیح دهیم:
۱. تعریف کلمه فرهنگ در این بحث؛
۲. فرهنگ اسلام یا اسلام فرهنگی؛
۳. دیدگاه اسلام دربارۀ فرهنگهای گوناگون؛
۴. ارائه نمونه روشنی از این دیدگاه.
۱. تعریف فرهنگ
برای آنکه از بحثهای طولانی دربـاره تعریف کلمه فرهنگ دوری کنیم، حداقل در این بحث، فرهنگ را زندگی عقلانی تعریف میکنیم. در این صورت این اصطلاح شامل حقوق و فلسفه و عرفان و علوم و هنر و ادبیات میشود.
۲. فرهنگ اسلام یا اسلام فرهنگی
بُعد فرهنگی اسلام مهمترین و اساسیترین بُعد اسلام است. تصادفی نیست که وحی الهی بر پیغمبر اسلامص با این آیات شروع شده است: «اقْرَأْ وَرَبُّکَ الْأَکْرَمُ. الَّذِی عَلَّمَ بِالْقَلَم. عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ یَعْلَمْ.» [۱]
مسلّم است که آغاز وحی الهی با این آیات، اهمیت و اساسی بودن بُعد فرهنگی اسلام را نشان میدهد. فرهنگ اسلام از دو بعد اساسی تشکیل شده است:
الف. مفاهیم؛
ب. تعالیم.
الف. مفاهیم اسلامی
در اسلام اولین پایه برای ایجاد شخصیت مسلمان همان مفاهیم اسلامی است، زیرا اسلام با توجه به سه رکن اساسی خود، عقاید و اعمال و اخلاق، مبانی اندیشۀ فرد مسلمان را با تمرکز بر مفاهیم اسلامی شکل میدهد. این مفاهیم پایه و اساس ایمان و عبادات و حقوق و ارزشهای اخلاقی اوست.
در نظر اسلام، خداوندِ جهان یگانه و از هر نظر یکتاست، دانا و دادگستر است، جامع همه کمالات و از هر نقصی منزه است. او ازلی و ابدی است، بینیاز از جهان و جهانیان است، همهکس و همهحال در برابر او یکسان است. همهچیز در جهان مخلوق اوست و او به هیچیک از آنها نیازی ندارد. میان او با هیچ چیزی و هیچ انسانی و هیچ حالتی نسبتی نیست. خداوند به هیچ صورتی و با هیچ اقدامی و با هیچ تحولی در جهان تغییر و تحول پیدا نمیکند.
این خداشناسی انسان را به فطرتش میخواند، تا نوای ضمیرش را، که او را به ایمان فرامیخواند، بشنود و دریابد. سپس، این دریافت او را بر آن میدارد تا در خلقت آسمان و زمین و اختلاف روز و شب و آفاق و انفس تدبر و تأمل کند، تا حق بر او روشن شود و با ایمان عقلی و قلبی زندگی کند.
این دیدگاه درباره آفریدگار جهان، مشخصات ایمانِ مسلمان را بهطورِ واضح نشان میدهد و حقیقت نماز و سایر عبادات را از نظر اسلام روشن میکند. عبادت در نظر اسلام برای راضی کردن خدا یا سود رسانیدن به او و نیز برای رفع غضب یا بزرگداشت او نیست. عبادتِ خدا اخلاص در بندگی او و رهایی از غیر اوست. عبادت در نظر اسلام سبب احساس انس و تقرب به خداوند جهان است و، درنتیجه، احساس برخورداری از نیرویی در انسان بهوجود میآورد که از تقرب و نزدیکی به خدا سرچشمه گرفته است. عبادت در اسلام حضور در پیشگاهِ الهی است. عبادت به معنای کسب صفات الهی است و این خود یعنی کمال به دقیقترین معنا و کاملترین صورت.
مفهوم خالق مفهومی از هستی را در ذهـن مسلمان بازمیتابـد که اسلام نیز همین مفهوم را به انسان معرفی میکند. هستی خلقت واحدی است سرشار از معنویت و زیبایی که نظم و هماهنگی بر همهجای آن حاکم است. جهان رو به والاترین اهداف حرکت میکند و بر اساس حق و عدالت استوار شده است. تمام ذرات آن حاکی از هماهنگی و همراهی کامل با آفریدگار و اطاعت مطلق از اوست. ما در قرآن کریم میخوانیم: «أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یَسْجُدُ لَهُ مَن فِی السَّمَاوَاتِ وَمَن فِی الْأَرْضِ وَالشَّمْسُ وَالْقَمَرُ وَالنُّجُومُ وَالْجِبَالُ وَالشَّجَرُ وَالدَّوَابُّ وَکَثِیرٌ مِّنَ النَّاس.» [۲] نیز میخوانیم: «وَإِن مِّن شَیْءٍ إِلاَّ یُسَبِّحُ بِحَمْدَهِ.» [۳]
خوب دقت کنید که این جهانبینی چه اثر بزرگی در روحیه انسان میگذارد، زیرا او احساس میکند که دستگاه عظیم آفرینش دست به دست او داده و با وی در راه حق همکاری و از جهاد و فعالیتهای مثبتش پشتیبانی میکند.
اسلام دربارۀ انسان هم دیدگاه خاصی دارد. از نظر اسلام انسان جزء ممتاز جهان آفرینش است. او از نظر اسما و صفات بر صورت خالق آفریده شده است. ذاتاً خیر است، زیرا سرشت او پاک است و فطرت او به دین حنیف میگراید. او، بر اساس خلقتش، میتواند راه راستی را که برای او ترسیم شده است، بپیماید. او حرکت میکند تا در کسب کمال آزاد و مختار باشد، نه آنکه راهی را جز تسبیح خدا نشناسد. انسان، در نظر اسلام، به مقام شامخ نمایندگی خدا در زمین مفتخر است و کلید اسرار آفرینش به او سپرده شده و راه کشف حقایق و وسیله دست یافتن به همهچیز به او تعلیم داده شده است. فرشتگان در برابر او سجده کردهاند و مقرر شده است که همه نیروهای طبیعیِ هستی مسخر او شوند.
یگانه راهی که او برای رسیدن به مقام خلافت خدا در زمین دارد، آن است که نیروها و استعدادهای شگرف خود را بالفعل کند و با دانش به حقیقتِ جهان هستی و نیروهای گوناگون آن واقف شود و قوانین آن را کشف کند.
اسلام، قوانین خود را با عنایت به این مفهوم انسانشناختی استوار کرده و روابط فرد را با خود و با جامعه و روابط همگی را با هستی بر همین مبنا نظم بخشیده است و، به این ترتیب، به انسان میآموزد که چگونه رفتاری شایسته برادر انسانی اوست. در عین حال، در روح مؤمن امید به آینده را پدید میآورد و او را به دیگران خوشبین میکند و به او اطمینان میدهد که حق و عدالت غالب است و دعوت به حق پیروز میشود، زیرا همه نیروهای جهان و افکار و قلوب انسانها یاور حقاند.
جامعه نیز در اسلام مفهوم خاصی دارد. جامعه در این تفسیر، از واقعیت انسان سرچشمه گرفته است؛ انسانی که اساس اجتماع و غایت آن است. به همین علت جامعه اسلامی رنگ انسانی دارد؛ نه رنگ فردی یا اصالت فرد، بهطوری که همه سازمانها و مقررات برای فرد تنظیم شده باشد؛ و نه رنگ اجتماعی یا اصالت جامعه، بهطوری که بهکلی فرد در آن فراموش شده است.
جامعه یکپارچه و بههمپیوسته است و نه گسسته. جامعه درگیر اختلافات افراد و دستههای متأثر از فعل و انفعالات محیط و عوامل طبیعی نیست. جامعه هم مانند خود انسان در عین تکثر وحدت دارد، و افراد گوناگون و دستههای متنوع همگی در یک مسابقه برای کسب رضایت خدا به یکدیگر کمک میکنند.
و بالاخره اسلام درباره کار که اگر با اخلاص قرین شود، عبادت است، برای دنیا و آخرت، جسم و روح، خیر و شر، پاکی و پلیدی، و امثال اینها مفاهیمی بهدست میدهد.
این مفاهیم پایه اول فرهنگ اسلام را تشکیل میدهد و در عقاید و رفتار و اخلاق مسلمان بهمنزله ریشه و اساس است.
ب. آموزههای اسلام
قرآن کریم و سیره پیغمبر بزرگ اسـلام دو منبع اصلی و پـراهمیت برای بالا بردن سطح فرهنگ مسلمانان در همه ابعاد است. عقاید و تشریع و اخلاق و ادبیات و هنر و ضربالمثلها و داستانهای آموزنده و قصص تاریخی همواره افکار و عقل مسلمانان را متحول و نفوس آنان را تربیت کرده است.
در این آموزهها به بحثها و نکات گوناگون اجتماعی و اقتصادی و فلسفی و غیر آن، حتی روانشناسی نیز برمیخوریم.
در احادیث شریف درباره مبارزه با حسد، که مرض اخلاقی محسوب میشود، آمده است که هرگاه حسودْ حسادت خود را اظهار نکند، گناه محسوب نمیشود: «وَمِن شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ.» [۴] همچنین، درباره وسوسه در خبر آمده است که با بیتوجهی با آن مبارزه کنید. همچنین، توبه و صدقه راه مبارزه با اضطرابهای روحی معرفی شده است. و بالاخره، راه مبارزه با عقدههای جنسی ازدواج در سنین اول عمر و نیز تحریم هر نوع فریبندگی و خودنمایی زنان ذکر شده است.
بحث و تفصیل بیشتر درباره این موضوعات ما را از روش مرسوم در اینگونه سخنرانیها دور میکند. اما، فقط به اختصار، به مثالهای قرآنی اشاره میکنیم و نظرها را به نکتهای بسیار جالب توجه میدهیم.
در قرآن کریم و سنت مَثَلهای بسیاری آمده که گاه اهداف تربیتی دارد و گاه برای اثبات پدیدههای دینی است. این مَثَلها گاه پدیدهای کیهانی را بیان میکند وگاه صحنهای را از کتاب عجیب خلقت به تصویر میکشد و از آنها برای اثبات عقیده یا عبرت و تربیت اخلاقی نتیجهگیری میکند.
این مثلها بههیچوجه از فرهنگِ زمانِ نزولِ خود و قرنهای بعد از آن تأثیر نپذیرفته و این خود بهترین شاهد است بر اثبات اینکه منبع فرهنگ و معارف قرآنْ خودِ خداوند است که از اطلاعات زمان بینیاز است. اکنون به چند مثال زیر توجه کنیم.
در سوره نمل آیه ۸۸ میخوانیم: «وَتَرَى الْجِبَالَ تَحْسَبُهَا جَامِدَهً وَهِیَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ صُنْعَ اللَّهِ الَّذِی أَتْقَنَ کُلَّ شَیْءٍ إِنَّهُ خَبِیرٌ بِمَا تَفْعَلُونَ.» [۵]
و در سوره یس آیه۴۰ نیز میخوانیم: «لَا الشَّمْسُ یَنبَغِی لَهَا أَن تُدْرِکَ الْقَمَرَ وَلَا اللَّیْلُ سَابِقُ النَّهَارِ وَکُلٌّ فِی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ.» [۶] در این آیه، روز مقدّم شمرده شده است و این ظاهراً با نظریه علمی خلقت زمین بهطور کامل تطبیق میکند، زیرا زمین مشتعل که از خورشید جدا شده، شبی نمیتواند داشته باشد، بلکه در آن حالْ روشن و در حالت روز به حساب میآید، و چون سرد و خاموش شد، روز و شب پدید آمد. از طرف دیگر، این عبارت که خورشید و ماه در مسیر و مدار خود شناورند، بهطور کامل با هیئت بطلمیوسی که معتقد به سیر فلک و سیر خورشید و ماه با فلکهای آنها بوده است، مباینت دارد.
نیز در سوره انعام آیه ۱۲۵ میخوانیم: «فَمَن یُرِدِ اللّهُ أَن یَهْدِیَهُ یَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلإِسْلاَمِ وَمَن یُرِدْ أَن یُضِلَّهُ یَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَیِّقًا حَرَجًا کَأَنَّمَا یَصَّعَّدُ فِی السَّمَاء.» [۷]
درباره این تمثیل و مقارنه لطیف و شگفتانگیز بین مثل و واقعیت علمی آن تأمل کنید.
در سوره ذاریات آیه ۴۷ میبینیم: «وَالسَّمَاء بَنَیْنَاهَا بِأَیْدٍ وَإِنَّا لَمُوسِعُونَ.» [۸] از این آیه بهدست میآید که فضا بهطور دائم در حال توسعه است و این حقیقت را جز در این اواخر که ریاضیدان بلژیکی، لومتر، نظریه امتداد هستی را اظهار کرد و این نظریه مورد قبول قرار گرفت، کسی نمیدانست.
اکنون میتوانیم اصول و پایههای اساسی این فرهنگ را بررسی کنیم.
نخست: ربّانیت
فـرهنگ ما میان آسمان و زمین پیوند برقـرار میکنـد، و آفـریده را خواه فرد باشد خواه گروه به آفریدگار خویش متصل میکند. این فرهنگ، به همین سبب، به ربّانیت و قداست و قدرت موصوف میشود و همه احساساتِ انسان را پاسخ میگوید.
اسلام میکوشد تا با این ویژگی پردهای بر عقل سلیم آدمی نکشد و انسان را از تفکر درباره خلقت و رویدادهای جهان و تلاش عقلانی برای شناخت قلمروهای گوناگون حیات بر حذر ندارد. فرهنگی است که بر اساس ایمان به اینکه خدا با هیچیک از افراد و موجودات جهان انتساب و قرابت و دوستی خاص ندارد، استوار است. تمام جهان، با همه خصوصیات و پدیدههایش، با همه افراد و جوامعش، در برابر قانون علت و معلول و مشیت پروردگار سر فرود میآورد؛ مشیتی که همه موجودات را زیر بال رحمت خود گرفته و هیچگاه مانع از ارتباط اسباب با مسببات و تأثیر علت در معلول نیست. در حدیث آمده است: «أَبیاللهُ أَن یَجرِی الأمور ألا بِأَسبابِها» (مشیت پروردگار بر این تعلق گرفته است که امور جهان از راه اسباب و علل جریان داشته باشد.) و نیز قرآن مجید میفرماید: «إِنَّ اللّهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ» [۹] و «ظَهَرَ الْفَسَادُ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ لِیُذِیقَهُم بَعْضَ الَّذِی عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُون.» [۱۰] و نیز «وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا. فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا. قَدْ أَفْلَحَ مَن زَکَّاهَا. وَقَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا.» [۱۱]
خداوند بر اساس همین اسلوب با پیغمبران خود رفتار کرده و غیر از موضوع معجزات، که فوق عادت و استثنائی است، برای اثبات مدعای آنان، هیچگاه برای پیغمبران و ایمان آوردن امت آنان، نوامیس طبیعت را درهم نریخته و یا ایمان را اجباری نکرده است؛ بلکه اراده کرده است که انبیا نخستین افرادی باشند که بر این اساس ایمان بیاورند و، سپس، دیگران را بهسوی آن بخوانند و در این راه ناهمواریها و ناگواریهایی را تحمل کنند که کوهها تاب و توان آن را ندارند.
خداوند ایمان سنتی و موروثی را نمیپذیرد، بلکه امر به تفکر و تدبر عمیق در عقیده میفرماید: «وَکَذَلِکَ مَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ فِی قَرْیَهٍ مِّن نَّذِیرٍ إِلَّا قَالَ مُتْرَفُوهَا إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءنَا عَلَى أُمَّهٍ وَإِنَّا عَلَى آثَارِهِم مُّقْتَدُونَ.» [۱۲]
دوم. ماندگاری
بدون تردید، هنگامیکه این فرهنگ تا جهان آفرینش و پروردگـار امتداد پیدا کند، سرانجام صنعت ماندگاری ابدیت پیدا خواهد کرد: «لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ» [۱۳]
ویژگی ثَبات و ابدیت فرهنگ اسلامی بر جمیع جوانب مذهب و بر عقاید و احکام و اخلاق پرتو میافکند و در تحقق یافتن اهداف رسالت نقش اساسی ایفا میکند، تا آنجا که سبب اطمینان قلب و آرامش روح و تقویت اراده و ارضای عواطفِ نامتناهی انسان میشود و او را به پیروزی و موفقیت میرساند؛ اعم از اینکه انسان به هدف برسد یا پیش از موفقیت، مرگ طومار حیاتش را درهم بپیچد؛ خواه موفق شود و خواه اشتباه کند و به راه خطا رود؛ چه در این راه مشهور شود و نامش بر سر زبانها افتد و چه در محاق اهمال و گمنامی بماند.
البته، این مطلبِ اساسی را نباید از نظر دور داشت که این چارچوب ربانی با وصف اینکه دارای امتیاز ابدیت است، مانع از آزادی فکر و اجتهاد نیست، زیرا همانطور که یادآور شدیم دامنه آن بهقدری پهناور است که سیر در ملکوت آسمانها و غور در اعماق زمین را در برگرفته است.
در اینجا برای روشن شدن مطلب ناگزیریم مثالی فقهی مطرح کنیم. این حوزه خطرناکترین و حساسترین حوزههاست، زیرا انحراف در آن بدعت است و بدعت گمراهی و ضلالت. فقها و مجتهدان اسلام سعی میکنند اجتهادها و نظریههای جدید را بر اصول ثابت و ازلی و فراگیر مستند کنند.
توضیح اینکه هرگاه مجتهدی در برابر موضوع جدیدی قرار گیرد، درباره آن اظهار نظر میکند، و آنگونه که مصطلح است رأی او مستفاد از اصول کلی و دلایل تفصیلی است. و او معتقد است که سیره بهروشنی نشان میدهد که رأی فقیه معتبر است. اعتبار سیره به نصِ قرآن کریم ثابت شده است و قرآن کتابی است که در آن شکی نیست و نه از پیش روی باطل بدو راه یابد و نه از پس.
بنابراین، مجتهد هیچگاه قانونگذاری نمیکند و از روی ظن هم فتوا نمیدهد: «إنَّ الظَّنَّ لاَ یُغْنِی مِنَ الْحَقِّ شَیْئًا.» [۱۴] مجتهد از روی علم فتوا میدهد و بر اساس علم و قطع و با دلایل علمی قطعی عمل میکند. (دلیل علمی یا قطعی عبارت است از دلیل ظنی که به سند ثابت میرسد.) به عبارت دیگر، فقها احکام را به دو دسته تقسیم کردهاند: واقعی و ظاهری. احکام واقعی احکامی هستند که در حقیقت وجود دارند و احکام ظاهری که آینهای است که از راه آنها میتوان به احکام واقعی رسید. احکام ظاهری همان نتیجه آرا و اجتهاد مجتهدان است. آنان بالفعل به یقین رسیدهاند که احکام ظاهری همان احکام خداوند در حق خودشان و مقلدینشان است.
همین مثالِ مختصر روشن میکند که تحلیل و تحقیق در مراحل گوناگون فرهنگ اسلامی در چه دایره وسیعی قرار گرفته است و، در عین حال، چگونه از پشتیبانی سلسلهقوانین ثابت آسمانی و ربانی که در این جهان لازم است، برخوردار است.
سوم: فرهنگ جامعالأطراف
بعد از بیان وسعت دامنه فرهنگ اسلامی و بههمپیوستگی و وزانت و متعادل بودن آن نیازی به ذکر این امتیاز که فرهنگ اسلامی جامعالأطراف است، نبود. اما نوشته یکی از دانشمندان بزرگ به دستم رسید. او استاد ژوپ در دانشگاه آکسفورد است و نام کتاب ارزشمندش الإتجاهات الحدیثه فیالإسلام. او معتقد است که تفکر شرقی بهطور عموم و خصوصاً تفکر اسلامی بسیار ساده است و قدرت ایجاد هماهنگی و تألیف و ترکیب ندارد.
ما در پاسخ تنها اکتفا میکنیم به آنچه مالک بن نبی، محقق معروف الجزایری، در کتاب وجهه العالم الإسلامی آورده است. وی میگوید: میراث فرهنگی ارزندهای که تمدن اسلامی آن را به جا گذاشت، خود شاهد و دلیلی است بر عظمت این فرهنگ در روزگار درخشان و طلاییِ مسلمین. از همین رو، آن تلاشها در همه موارد با قانونمندی همراه بوده است. قانونمندی مستلزم برخورداری از قدرت ترکیب است. پس نظریات قانونی وضع شد و فقها این قوانین و نظریات را بر اصول بنیان نهادند.
در آن هنگام که قوانین روم چیزی جز یک سلسلهقوانین سادۀ پراکنده و نامنسجم نبود، برای اولین بار در تاریخِ قانونگذاری، تشریع اسلامی بر مبنای نظامی فلسفی و دارای اصول و مبانیِ دقیق قرار داشت.
تحقیقاتِ ابوالوفاء دانشمند فلکشناس اسلامی، در علم فلک و اکتشافات وی در موضوع تغییر حرکت ماه و، همچنین، تحقیقات ابنخلدون در علم تاریخ و استنباطی که برای اولین بار در قوانین تاریخی و ارتباط آنها با انواع فعالیتهای جوامع داشت، از نمونههای بارز این مطلب است.
چهارم: پویایی
انسان، به مقتضای این سلسلهمفاهیم کلی، صاحب مقام خلیفهاللهی و جانشینی پروردگار در روی زمین است و این مقام و موقعیت را به سبب برخورداری از علم و اراده احراز کرده است. ماجرا را قرآن مجید اینگونه نقل میکند:
«وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلاَئِکَهِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَهً قَالُواْ أَتَجْعَلُ فِیهَا مَن یُفْسِدُ فِیهَا وَیَسْفِکُ الدِّمَاء وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَنُقَدِّسُ لَکَ قَالَ إِنِّی أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ. وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاء کُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلاَئِکَهِ فَقَالَ أَنبِئُونِی بِأَسْمَاء هَؤُلاء إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ. قَالُواْ سُبْحَانَکَ لاَ عِلْمَ لَنَا إِلاَّ مَا عَلَّمْتَنَا إِنَّکَ أَنتَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ. قَالَ یَا آدَمُ أَنبِئْهُم بِأَسْمَآئِهِمْ فَلَمَّا أَنبَأَهُمْ بِأَسْمَآئِهِمْ قَالَ أَلَمْ أَقُل لَّکُمْ إِنِّی أَعْلَمُ غَیْبَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَأَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا کُنتُمْ تَکْتُمُونَ. وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکَهِ اسْجُدُواْ لآدَمَ فَسَجَدُواْ إِلاَّ إِبْلِیسَ أَبَى وَاسْتَکْبَرَ وَکَانَ مِنَ الْکَافِرِینَ.» [۱۵]
الف. مفهوم خلیفه غیر از معنایی است که از آلت و وسیله فهمیده میشود. چون مثلاً مدادی که در میان انگشتان نویسندهای قرار گرفته و شعور و اراده از خود ندارد، یا نویسندهای که گفتار دیگری را حرفبهحرف بدون کوچکترین تغییری مرقوم میکند، استقلالی از خود ندارد. ولی خلیفه، یا به تعبیر دیگر نماینده، کسی است که بهطور مستقل و با اراده و اختیار، آرا و منویات شخص را طبق برنامه ترسیمشده و با اعتماد به اشراف و معرفت خاص خود و تصرفات حکیمانه، اجرا میکند.
پرواضح است که تحقق این مقام باید همراه با آزادیِ کامل در تصرفات بهوجود آید؛ همان آزادیای که فرشتگان آسمان از آن بیم داشتند و تأکید کردند که این انسان با این کیفیت و با اینکه راههای خیر و شر به روی او باز است، در آینده منشأ خونریزیها میشود.
ولی تنها اختیار و آزادی اراده نمیتواند برای انسان فضیلت ایجاد کند، بلکه همه کرامت و فضیلت انسان در این است که راه خیر و صواب را اختیار کند و پیمودن این راه فقط بهوسیله علم ممکن خواهد بود؛ همان علم و دانشی که عنصر اصلی و پایه اساسی مقام نمایندگی و خلیفهاللهی انسان در روی زمین است.
پس رسیدن به این رتبه بلند انسانی و تصرف در طبیعت و تسخیر نیروهای آن، در صورت شناسایی علل یا به تعبیر قرآن تعلم اسما، امکان دارد و هر گامی در راه معرفت حقایق و کشف قوانین طبیعت، در هر مرتبه و زمینه و مرحلهای که باشد، گامی است بهسوی هدف مقدسی که برای انسان ترسیم شده؛ پیشرفتی است در سیر تحقق کمال غایی و وصول به مرتبهای که انسان بدان منظور خلق شده است. خداوند پیمودن این راه را در سه مرحله مقرر فرموده است: فطرت و دعوت انبیا و مصائب و بلایایی که از کوتاهی یا قصور آدمی ناشی میشود که این موضوع را سال گذشته همینجا طرح کردم.
ب. فرهنگ اسلامی فرهنگی است که انسان را دائماً بهسوی پیشرفت و تحول عقلی در قلمروهای گوناگون پیش میراند، و هر مسئله جدید را با ذهن و قلبی گشوده میپذیرد و این کشف و شناخت را به مثابه سلوک الیالله و شناخت باریتعالی و کمال انسان میداند. چنین معرفتی هدفِ خلقت انسان است و کمال مطلق او. حرکت بهسوی آن واجب و عبادت و کمال است: «إِنَّمَا یَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاء.» [۱۶] خشیتْ ترس نیست، بلکه اثری از آثار ایمان و شناخت است: «شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ وَالْمَلاَئِکَهُ وَأُوْلُواْ الْعِلْمِ قَآئِمًَا بِالْقِسْطِ.» [۱۷]
پنجم: وحدت و یکپارچگی
یکی از ویژگیهای مهم فرهنگ اسلام آن است که هر فعالیت فرهنگی در هر زمینهای باید با دیگر اجزا و عناصر منظومه فرهنگی اسلام هماهنگ و منسجم باشد، و سمفونی آفرینش و تسبیح تمام موجودات را به گوش دانشمندان برساند. درباره این مسئله بیشتر توضیح خواهم داد.
ج. از تحقیق و توضیحی که درباره اسلام فرهنگی داشتیم و تعریفی که برای فرهنگ اسلام به دست دادیم، نگرش و موضع اسلام در قبال سایر فرهنگها روشن میشود.
همانطور که یادآور شدیم، اسلام هرگونه حرکت و تحول فکری مثبت را و تکامل عقلی صحیح را با آغوش باز پذیرا میشود و همه اینها را جزئی از رسالت انسان و فریضهای از فرایض او میشناسد.
اسلام بههیچوجه به سبب ترس از نابودی خود یا تضعیف مبانی دینی در میان پیروانش، در برابر تحولات و کوششهای فرهنگی روش محافظهکارانه به خود نگرفته است. بلکه هر پدیده جدید و تحول تازهای را به طرف پیکره بزرگ فرهنگی خود کشیده است، زیرا برای دین مقام و موقعیت اصیل و ثابتی قرار داده که هیچیک از علوم و قوانین، علم اخلاق و روانشناسی و فلسفه و حتی علوم الهی، هرچند که دایره آنها وسیع شود، نمیتواند جای آن را بگیرد. ما چنین موقعیت و مکانی را در قرآن کریم ملاحظه میکنیم، آنجا که خداوند خطاب به مردمان با ایمان میفرماید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اسْتَجِیبُواْ لِلّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُم لِمَا یُحْیِیکُمْ وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ وَأَنَّهُ إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ.» [۱۸]
از این آیه شریفه استنباط میشود که خداوند از ورای قلب مؤمن، او را در رفتارها و اخلاق و احساسات و همه کارهایش رهبری میکند. بنابراین، همۀ فعالیتهای فردِ با ایمان در مسیر رهبریهای الهی قرار گرفته است؛ رهنمودهایی که در زوایای دل انسان اثر میگذارد و با آن میآمیزد و وجدان او را بیدار و بیآلایش نگاه میدارد، تا اینکه جمیع این کوششها، با همه وسعت و بیکرانگی، از یک برنامه و روش انسانی و جهانیِ سلیم نشئت گیرد. بنابراین، راهنمایی و هدایت در سرمنشأ از یک سو، و در حرکت از سوی دیگر، چونان دو صورتی است که برای ترقی انسان بهسوی کمال، از هر راهی و در هر عرصهای، ترسیم شده است. برای زنده نگه داشتن چنین رهبری الهی است که ملاحظه میکنیم در اسلام عبادت بر بندگان فرض و واجب شده و ذکر و یاد خداوند بزرگترین عبادت بهشمار آمده است.
د. اکنون در مقابل آن صفحه از تاریخ قرار گرفتهایم که اسلام برای اولین بار با فرهنگهای غیراسلامی مواجه شد.
در قرن هشتم میلادی، درست اوایل قرن دوم هجری، دامنه فتوحات اسلامی از اسکندریه و جندیشاپور تا حرّان و هند و خراسان، که در آن روز مراکز مهم فرهنگ جهانی بهشمار میرفتند، کشیده شد. در آن موقع، بهسبب پیروزیها و موفقیتهایی که در زندگی اجتماعی نصیب مسلمانان شده بود، مذهب در میان آنان بسیار قوی بود. در چنین موقعیتی فرهنگهای بیگانه، با زمینههای گوناگون و متفاوت، به جوامع اسلامی راه یافت. در ابتدا با تردید و مخالفت مواجه شد، ولی بهطوری در دل جامعه اسلامی رو به تکامل گذاشت و با آماده بودن زمینههای مساعد گسترش و وسعت یافت که گویی منشأ آن فرهنگ اسلامی بوده و اسلام هم این ودیعه و امانت را برای جهان بشریت نیکو نگهداری کرد.
ما جریان مواجهه اسلام را با فرهنگهای بیگانه به اختصار بررسی میکنیم و از آن قانونی استخراج میکنیم که برای تعیین موضع خود در برابر فرهنگِ مدرنِ قرنِ بیستم به کار آید.
در اواخر قرن اول هجری یکی از فرمانروایان، با همکاری بعضی از دانشمندان اسکندریه، کتابهایی را که در علم شیمی نوشته شده بود، ترجمه کرد. پس از آن، نهضتِ ترجمه و انتقال علوم آغاز شد و در نیمه دوم قرن دوم هجری به اوج عظمت خود رسید. ابتدا دانشمندان غیرمسلمان این کار را آغاز کردند، اما مسلمانان و اعراب با سرعت شگفتانگیزی با زبان بیگانگان آشنایی پیدا کردند و به کار تألیف و ترجمه پرداختند.
در اینجا مناسب است اسامی برخی از کتابها و مؤلفان آنها را از مدارک معتبر نقل کنیم:
ـ استیفان قدیم اولین کسی بود که کتابهای شیمی را به عربی ترجمه کرد.
ـ ماسرجیس کتابی درباره منافع و مضار غذاها و کتاب دیگری درباره منافع و مضار داروها نوشت.
ـ عیسی فرزند ماسرجیس، کتابی درباره بوها و طعمها و کتاب دیگری درباره رنگها نوشت.
ـ تئوفیلبنتوما الرهاوی برخی از کتب جالینوس را ترجمه کرد.
ـ جورجیوسبنبختیشوع، طبیب مخصوص ابوجعفر منصور، و فرزندش بختیشوع و شاگردش عیسیبنشهلافا، و جبرائیل فرزند بختیشوع هرکدام کتابی درباره علم طب نوشتند.
ـ ابنمقفع و فرزندش محمد کتابهای منطقی و فلسفی ارسطو را از زبان پهلوی به عربی برگرداندند و فلسفه یونانی را وارد جامعه اسلامی کردند.
ـ خاندان نوبختی ترجمهکنندگان کتابهای نجوم بودند.
ـ ابوزکریا یوحنای ماسویه، که در اوایل قرن سوم رئیس بیتالحکمۀ بغداد بود، تألیفات بسیاری در طب و فلسفه داشت، از جمله کتابها و رسالههایی چون الکمال و التمام، الکامل، الحمام، رفع ضرر الأغذیه، الإسهال علاج الصداع، السدر و الدواء، محنه الطبیب، الصوت و البحه، ماءالشعیر، الفصد الحجامه، المرّه السوداء، علاج النساء اللاتی لایحلبن، القولنج، البرهان، البصیره، الجذام.
ـ کنکه یا منکه هندی مؤلف و مترجم در علم نجوم و طب.
ـ ابندهن مترجم کتاب استانکر (الجامع) و کتاب سندستاق (صفوه النجاح).
برخی کسانی که به زبان دیگران آشنا شدند و صدها کتاب در علوم گوناگون تألیف کردند، به این قرارند:
ـ عمربنفرحات (منجم و فیلسوف) و فرزندش محمد و علیبنزیاد تمیمی، اولین کسانی هستند که درباره رصدخانهها کتابی به عربی ترجمه کردند.
ـ ابویحیی بطریق و فرزند طبیب و فیلسوفش که به زبان لاتین مسلط بودند.
ـ محمدبنابراهیم فرازی.
ـ خاندان حنین و سرسلسله این خاندان، حنینبناسحاق، دانشمند بزرگ و معروف.
ـ قسطابنلوقای بعلبکی، دانشمندی بود که در علوم طب و فلسفه و هندسه و نجوم و موسیقی تألیفاتی دارد. او معاصر کِندی اولین فیلسوف عرب بود که ابنندیم دانش او را بر حنین ترجیح میدهد و در کتاب معروف خود، به نام الفهرست، ۵۴ کتاب در ترجمه و تألیف و شرح در علوم مزبور برای وی ذکر کرده است.
ـ حبیشبنأعصم دمشقی.
ـ عیسی فرزند یحییبنابراهیم و شاگرد حنینبناسحاق.
ـ حجاجبنمطر.
ـ سرجیس راسی (اهل صور یا بعلبک).
ـ ثابتبنقره حرانی، که خانواده او معروف به آلثابت بودند.
ـ عیسیبناسید و موسیبنخالد، معروف به ترجمان.
ـ سعیدبنیعقوب دمشقی.
ـ ابراهیمبنصلت.
ـ قویری و خاندان کرخی (سرسلسله این خاندان شخصی به نام شهدی بود.)
ـ ابنبکوی عشاری بطری.
ـ یحییبنعدی تکریتی که منطقدان بود.
و افراد بسیاری که برای رعایت اختصار از ذکر آنان خودداری میکنیم.
علاوه بر همه اینها، میبینیم که در بغداد مؤسسه بسیار بزرگی به نام «بیتالحکمه» تأسیس شد که دانشمندان در آنجا جمع میشدند و تمام وسایل، از کتاب و جز آن، برای انتقال علوم و ترجمه و تألیف در اختیار آنان گذاشته میشد. این تشکیلات در آن زمان نقش بزرگی در پیشرفت تمدن ایفا کرد. تاریخ بیتالحکمه را در زمان هارونالرشید ذکر کردهاند و مدرکی در دست نیست که ثابت کند پیش از هارونالرشید تأسیس شده باشد.
این تنها برحسب تصادف و اتفاق نبود که جامعه اسلامی به اشعار هومر و نمایشنامههای اوریپید و آشیل که از مفاخر فرهنگ و ادبیات یونانی بودند، توجه نشان داد. این جریان تأکید میکند که نهضت ترجمه و انتقال علوم در میان مسلمین با برنامه حسابشده و به رهبری زعمای اسلام صورت گرفته است و آنان مراقب بودند که فرهنگهای جدید با پیکره فرهنگ اسلامی انسجام داشته باشد.
ما هنگامی که موضعگیری پیشوایان اسلام را در برابر ورود فرهنگهای بیگانه از نظر میگذرانیم، ملاحظه میکنیم که اغلب آن را پذیرفته و در راه پیشرفت آن کوشیدهاند. کافی است در اینجا به موضع امام فقها، حضرت امام جعفر صادقع، توجه کنیم. آن حضرت شاگردان و پیروان خود را به آشنایی با فرهنگهای گوناگون تشویق میفرمود و عدهای را به تعلیم رشتههای تخصصی امر میکرد. مثلاً جابربنحیان را برای تحقیق در علوم طبیعی تعیین فرمود. جابر هم در این راه تا آنجا کوشش کرد که به پدر شیمی جدید ملقب شد. همچنین، هشامبنحکم و مؤمن طاق را برای تحقیق در فلسفه و علم کلام معیّن کرد.
بهطور کلی ما در سخن فقهای بزرگ و پیشوایان اسلام، مطالبی میبینیم که حاوی تشویق و ترغیب مردم به آگاهی از فرهنگهای جدید است. بیان احکام فقهی برای بسیاری از موضوعات نو و حتی گاه مناقشات و مناظراتی در بحثهای گوناگون و جدید، نظیر مباحثات امام علیبنموسیالرضاع با عمران صابئی، نمونههایی است از توجه و عنایت رهبران اسلامی به علوم و موضوعات روز.
ولی نباید از نظر دور داشت که عدهای از علما از بیم انهدام شخصیت اسلامی و تزلزل برخی از عقاید مذهبی، موضعی غیر از این داشتند. آنان در برابر فرهنگهای بیگانه یا بهطور کامل مردد و بیاعتنا بودند، یا بعضاً به مخالفت و مبارزه برمیخاستند. بعضی از آنان هم که قدرت بیشتری داشتند، زمامداران وقت را تحت تأثیر قرار میدادند و این معارضه را در دامنهای وسیعتر و با شدت بیشتر پیمیگرفتند. البته، این معارضه و مخالفت در سطحی بسیار محدود و موقتی صورت گرفته است.
افسانه معروفی که میگوید خلیفه دوم دستور داد کتابخانه اسکندریه را آتش بزنند و مردم شهر تا یک ماه از کتابها به جای هیزم تنورها استفاده میکردند، اساس درستی ندارد. از بررسی تاریخ اسکندریه و کتابخانه آن استنباط میشود که در حدود دو قرن پیش از سیطره مسلمانان بر آن سامان، کتابخانه تقریباً خالی از کتاب بوده و نیز معلوم میشود که کتابهای فراوان کتابخانه عظیم اسکندریه قبل از اسلام چندین بار طعمه آتش شده است. لذا هنگامی که مسلمانان وارد اسکندریه شدند، کتاب چندانی نیافتند.
مبارزه محدود این عده از علما دارای جهات و عوامل گوناگونی بوده است که به پارهای از آنها اشاره میکنیم:
۱. تردید در مبادی فکری و اعتقادی فرهنگ جدید؛
۲. تردید در هماهنگی و تناسب این فرهنگ با فرهنگ اسلامی و تعارض و منافات آن با پارهای از احکام اسلام؛
۳. ترس از هضم شدن شخصیت اسلامیِ عدهای از تازهمسلمانها و کسانی که در عقاید دینی خود هنوز مراحل ابتدایی را میگذراندند، در تمدن و فرهنگ جدید.
حقیقت این است که عذر اول و دوم در محکمه حق و علم محکوم است، زیرا میتوان با مراقبت و بررسی دقیقِ فرهنگ جدید نقاط ضعف آن را برطرف کرد و با تهذیب محتویات آن، هماهنگی و تناسب آن را با فرهنگ اسلامی نگهداشت. اما عذر آخر یعنی ترس از هضم شخصیت اسلامی مسئلهای مقطعی است و به دورهای کوتاه مربوط میشود، لذا نمیتواند عذر موجّهی برای همه احوال و زمانها باشد.
ما میبینیم علیع مباحث کلامی را در قالب اسلامی زیبا و جذابی ریخته و درباره آنها بحث و گفتوگو میکند. هنگامیکه حضرت از جنگ صفین مراجعت میکرد، پیرمردی بلند شد و چنین گفت: آیا اساس این جنگ و سرنوشت ما بنابر مشیت پروردگار و قضاوقدر صورت گرفته است؟ حضرت فرمود: آری، به خدا قسم تمام پستی و بلندیهایی که پیمودید، بنابر قضاوقدر پروردگار بوده است. پیرمرد گفت: آه که زحمات من بر باد رفت و اجر و مزدی نصیب من نمیشود.
حضرت فرمود: پیرمرد، آرام باش. شاید تو گمان کردی که این قضاوقدر حتمی و لازمالوقوع است، حال آنکه اگر چنین باشد، مسئله ثواب و عقاب و امر و نهی و تکلیف از بین خواهد رفت؛ وعده و وعیدهای خداوند به نعمتهای آخرت بیاثر خواهد شد و برای گناهکار و نیکوکار مجازات و پاداشی نخواهد بود. اینگونه عقاید متعلّق به بتپرستان و دشمنان خداوند است. ای پیرمرد، اوامر پروردگار بر اساس اختیار بندگان است و برای تحذیر نهی کرد و خداوند هرگز از روی اجبار و اکراه عبادت نمیشود و آسمانها و زمین و آنچه میان آنهاست، به باطل خلق نشده و عبث بودن دستگاه آفرینش گمان کافران است و وای بر آنان از عقوبت خداوند.
از بحثهای گذشته دو نتیجه مهم و اساسی گرفته میشود:
۱. اسلام بر ساختن فرهنگ اسلامی مؤمنانه برای مسلمانان اهتمام دارد.
۲. اسلام شرح صدر و ظرفیت وسیعی برای قبول و اقتباس فرهنگهای بشری و هضم آنها در خود دارد و کوششهای فرهنگی را رسالتی انسانی و یکی از واجبات زندگی شناخته است.
اسلام و فرهنگ قرن بیستم
هماکنون، با توجه به بحثهای گذشته، میتوانیم با وضوح و روشنی هرچه بیشتر، موضع اسلام را در قبال فرهنگ جدید بررسی کنیم و میراثهای علمی فرهنگ اسلامی را برشمریم.
فرهنگ اسلامی برای جهان بشریت ثروت و ذخایر بزرگ و ارزشمندی را ارمغان آورده و فرهنگ قرن بیستم از آن سرمایهها و ذخایر مهم بهرهمند است.
مسلمانان با کشف قطبنمای دریایی، جهان را از سواحل مالایا گرفته تا جزایر آزورس اقیانوس اطلس، به روی بشر گشودند. ما بر این مطلب اصرار و پافشاری چندانی نداریم که کاشف واقعی قاره آمریکا مسلمین بودند، ولی باید دانست که ابوریحان بیرونی اولین کسی است که در نظریات خود درباره زمین تصریح کرد که قاره بزرگی در طرف دیگر زمین وجود دارد.
نیز مسلمانان جغرافیای جهان را کامل کردند. از جمله افراد برجسته در این زمینه عبارتاند از: مسلمبنحمیر و جعفربناحمد مروی و ابنفضلان و ابنخرذازویه و جیهانی و مسعودی. اما ابوریحان بیرونی روشی کاملاً ابتکاری در علم جغرافیا و جوانب اساسی و مشهور قسمتهای مختلف زمین بهوجود آورد و از همین شیوه ابتکاری در کتاب تحقیق ماللهند استفاده کرد.
شیمی جدید، که از علوم طبیعی بهشمار میآید، از اکتشافات جابربنحیان و محمدبنزکریای رازی است که به پدر شیمی جدید معروف شدند. اما شیمی قدیم یا کیمیا که پیش از این دو دانشمند، از یونانی به عربی ترجمه شد، قسمتی از فلسفه است که شامل نظریههاست و سعی در ایجاد معجزات دارد. اما شیمی مادی که از شاخههای علم است، دستاورد دو دانشمند مسلمان مذکور است.
همچنین، مسلمانان تحولی در علم پزشکی و فن جراحی بهوجود آوردند. زهراوی، جراح مسلمان، اولین کسی بود که جنین مرده را از شکم مادر خارج کرد، و نیز جراحان مسلمان بودند که موفق شدند قسمتی از استخوانهای جمجمه انسان را با استخوانهای جمجمه سگ تعویض کنند و آنها بودند که داروهای شیمیایی ساختند و بیمارستانهای گوناگون تأسیس کردند و طریقه بیحس کردن را قبل از عمل جراحی به کار بستند و باغستانهای نمونهای برای تحقیق در علم گیاهشناسی ترتیب دادند.
ابوعلی حسنبنهیثم علم نورشناسی را بنیان نهاد و آن را علم مناظرومرایا نامید و کتابی در این موضوع تألیف کرد که متأسفانه، جز ترجمه لاتینی آن، که ویتلو در سال۱۲۷۰ میلادی ترجمه کرد، چیزی از آن در دست نیست. ابنهیثم موضوع خطای باصره را نیز کشف کرد و ساختمان چشم را از حیث عدسی بررسی کرد. او قوانین ریاضیِ آن را نوشت و قوانین شکستِ نور را شش قرن قبل از شنل و دکارت کشف کرد.
قطبالدین شیرازی نخستین کسی بود که تفسیر صحیحی از رنگینکمان، بر اساس قانون انعکاس و شکستِ نور، بیان داشت. ابنیونس اولین کسی بود که قوانین پاندول را، که اساس اختراع ساعت است، تشریح کرد. خواجه نصیرالدین طوسی نخستین کسی است که نظریات تازهای درباره دوایر فلکی اظهار داشت و هیئت بطلمیوسی را نقد علمی کرد. غیاثالدینجمشید کاشانی قوانین حساب و تسلسل اعداد را کشف کرد. این نیز مسلّم است که علم تسطیح از اکتشافات دانشمندان مسلمان است.
ابننفیس در حاشیهای که بر کتاب تشریح ابوعلیسینا نگاشته، گردش کوتاه خون را، سه قرن پیش از ویلیام هاروی، تقریباً واضح و روشن شرح میدهد و پروفسور بلاتام، استاد دانشگاه منچستر، نیز به این حقیقت اعتراف کرده است.
مسلمانان در علم هیئت نظریات پرارزشی مطرح کردهاند. از میان آنان فرازی و احمدبنمحمد نهاوندی در میان دانشمندانِ فلکشناس پیشکسوت شناخته شدهاند. در زمان مأمون، خلیفه عباسی، ستارگانی در علم ستارهشناسی نظیر سندبنعلی و یحییبنابیمنصور و خالدبنعبدالملک درخشیدند و نظریات این دانشمندان در مسائل خسوف و کسوف و اعتدالهای شمسی و ستارگان دنبالهدار و موضوعات فراوان دیگری در پدیدههای فلکی، در بالا بردن سطح معارف انسانی سهم بسزایی داشت.
کندی دویست جلد کتاب در موضوعات گوناگون مانند حساب و هندسه و فلسفه و طب و نورشناسی و علم پدیدههای جوّی تألیف کرد. خوارزمی پدیدههای فلکی را مورد مطالعه دقیق قرار داد، چندانکه تا این زمان کتاب حساب او از مصادر و منابع اصلی علوم فلکی بهشمار میآید و علم عدد هنوز به نام او مشهور است.
فرزندان موسیبنشاکر کشفیات پرارزشی از روی حرکات آفتاب و بعضی دیگر از ستارگان بهدست آوردند و درباره حجم زمین و تمایل محور آن بهسوی خورشید تحقیق کردند. کتاب جدول بتانی به لاتین ترجمه شد. این دانشمند چندین قرن یکی از بنیانگذاران علم هیئت در اروپا بود.
ابوالوفاء نیز خط مماس را کشف کرد که در حساب مثلثات و رصد فلکی کاربرد دارد.
ما نمیتوانیم موقعیت و نقش جمعیت اخوانالصفاء را در ترویج و انتشار معارف و علوم فراموش کنیم. آنان، در مرحله اول کوششهای علمی خود را در بصره در منزل پیشوای خود، زیدبنرفاعه، شروع کردند. سپس دامنه آن را در کشورهای گوناگون بسط دادند و کتابهای نفیس و ارزشمندی در ریاضیات و هیئت و نجوم و جغرافیا و موسیقی و مکانیک و فیزیک و شیمی و فیزیولوژی و زمینشناسی و بیولوژی و گیاهشناسی و حیوانشناسی و غیره تألیف و به جهان بشریت اهدا کردند.
حتی، در قرن شانزدهم، شیخبهایی برخی از قوانین انعکاسات صوتی را کشف کرد و آنها را در بعضی از مساجد اصفهان به کار برد. او از قوانین مربوط به فشار آب و همسطحی مایعات در ظروف مرتبط، در باغ معروف فین کاشان استفاده کرد.
اکنون وقت آن رسیده است که موضع اسلام را در قبال فرهنگ قرن بیستم بررسی کنیم، با در نظر داشتن این نکته که هرروز از عمر این قرن خود یک عصر و دوره است و سرعت پیشرفت تا آن درجه است که ما نمیتوانیم حتی مرحلهای از آن را با دوران اسلام قیاس کنیم. از همین رو، لازم است که مرزهای عمومی و خطوط اساسی این فرهنگ را در نظر بگیریم.
۱. قانونگذاری و حقوق
در این زمینه ما ملاحظه میکنیم که تشریع اسلامی دارای وسعت نظر ویژهای است که قدرت دارد تا آخر جوابگوی احتیاجات انسانِ عصر جدید خود باشد. پژوهشگرِ فقه اسلامی درمییابد که دامنه این علم بهحسب نیازمندیهای کل جامعه انسانی گسترده شده و توانسته احکام و مقرراتی ارائه دهد.
در عقود و معاملاتْ اصل حاکمیت اراده را میبینیم. حاکمیت اراده به این معناست که هر عقد و معاملهای، به هر شکل و صورتی، خواه در قدیمالأیام معمول بوده یا از ابتکارات و ابداعات عصر جدید باشد، مورد تأیید شریعت اسلامی است، مگر اینکه با قوانین ثابت و کلی اسلامی منافات داشته باشد.
اساسِ مُجری بودن این اصل در عقود و معاملات اسلامی این آیه شریفه است: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ أَوْفُواْ بِالْعُقُودِ.» [۱۹]
عقد بنابه رأی بسیاری از فقها عبارت است از هر معاهده و قراردادی که ممکن باشد بر آن عنوان عقد نهاد، و نه صرفاً قراردادها و معاملات و عقدهای مشهور و معهود سابق. آیه کریمه «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لاَ تَأْکُلُواْ أَمْوَالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْبَاطِلِ إِلاَّ أَن تَکُونَ تِجَارَهً عَن تَرَاضٍ مِّنکُمْ» [۲۰] بهطور صریح دلالت دارد بر صحت کلیه قراردادهای تجاری که بر اساس رضایت دو طرف صادر میشود. شرط اساسیای که برای صحیح بودن عقدها و قراردادهای جدید یا شکلهای جدید معاملات و عقود بهوجود آمده، عبارت است از اینکه غرری و جزاف و ربوی و احتکاری نباشد و طرفین معامله هم اهلیت و اختیار و صلاحیت داشته باشند و نیز عقد و معامله برای اموالی باشد که شارع اسلام مالیت هر دوی آنها را ملغا نکرده باشد.
اسلام شخصیت حقوقی را کـه از مزایای حقوق جدید شمـرده میشود، پذیرفته و فقها از آن به «جهت» تعبیر و آن را در شمار مالک زکات و خمس و وقف و بیتالمال عنوان کردهاند.
اسلام، همانطور که مالکیت شخصی را تأیید کرده، مالکیت دولت و مالکیت مسلمین و مالکیت شهر یا روستا یا مؤسسه را نیز میپذیرد. فقه اسلامی با هرگونه معاملهای که بر تصادف بنا نهاده شده باشد، به مخالفت برخاسته و، بدینترتیب، شعور عقلانی را در معاملات معتبر میداند.
باب شرط در فقه اسلامی راهی است برای بسیاری از تحولات، زیرا با شرط میتوان اغلب عقود یا ایقاعات را به اشکال گوناگونی درآورد و این اصل از گفته پیامبر گرامی اسلام گرفته شده که فرمود: «المُسلِمُونَ عِندَ شُرُوطِهِم فِیما وافَقَ کِتابَ اللهِ عَزَّوَجَلّ» (مسلمانان پایبند به شرطهای خود هستند، شروطی که با کتاب خدا موافق باشد).
تحول در عقد ازدواج و بیع و ضمان از نتایج اصل مزبور است. باب شرط در فقه اسلامی تا آن اندازه وسعت دارد که بهآسانی میتوان به استناد آن قوانین اجاره و کار و کارگر را تحول و بهبود بخشید، زیرا چنین قوانینی کاملاً انسانی و در اسلام وارد شده است. از همین رو، میتوان این قوانین را بر اساس آگاهی کارگران و اوضاع عمومی اقتصاد و با نظارت و اشراف دولت متحول ساخت. فقه اسلامی توانایی آن را دارد که جوابگوی نیازمندیهای حقوقی جامعه قرن بیستم باشد، حتی در زمینههایی که تصور میرود از حوزه نفوذ فقه اسلامی خارج است، مانند قوانین بازرگانی و مقررات بینالمللی عصر حاضر و غیر اینها.
۲. فلسفه
یکی از فلاسفه بزرگ و عظیمالشأن اسلامی صدرالدین شیرازی معروف به ملاصدراست که با کمال تأسف مجامع علمی غرب او را بهدرستی نمیشناسند. نخستین کسی که زندگی علمی این فیلسوف بزرگ را بررسی کرد، پروفسور گوبینو است. پروفسور هانری کربن استاد دانشگاه پاریس ملاصدرا را سنت توماس مسلمانان نامیده است.
ملاصدرا در فلسفه اسلامی مقامی بس رفیع دارد. میتوان وی را خلاصهای از فلاسفه قدیم و نمونه بارزی از فلاسفه جدید قلمداد کرد. صدرالمتألهین بنیانگذار حکمت متعالیه است که جامع فلسفه مشاء و حکمت اشراق و عرفان است. هنگامیکه فلسفه اسلامی را که متبلور در صدرالدین شیرازی است، با مکتبهای فلسفی قرن بیستم مقایسه کنیم، تفوق و برتری این مکتب را بر بسیاری از مکتبهای فلسفی جدید حس میکنیم، با توجه به این نکته که ملاصدرا از فلاسفه قرن هفدهم میلادی بوده است.
وی حرکت جوهری را در موجودات مادی از راه استدلال و برهان به اثبات رساند، و نیز ثابت کرد که منشأ و مبدأ حرکات چهارگانه کمّی و کیفی و وضعی و أینی، همین حرکت جوهری است.
مطابق این نظریه موجودات مادی در جوهر و تمام ذات خود در حرکتاند، یعنی هم در حرکتاند و هم عین حرکت.
فعلاً درصدد این نیستیم که آثار و نتایج این نظریه بدیع و ارزشمند فلسفی را شرح و بسط دهیم. اما دوست دارم که نظر شنوندگان گرامی را به این نکته جلب کنم که فیلسوف بزرگ ما با آرای علمی متعهدانه و برجسته خود، حتی از قرن بیستم هم پیش افتاده است. وی با این آرا و نظریات به همان نتیجهای رسیده بود که اینشتین در آرای فیزیکی خود بدان دست یافت و زمان را که پیش از این بُعدی موهوم و فرضی تصور میشد، جزئی از حقیقت موجودات دانست و آن را حرکت ذاتی و بُعد دیگری از موجودات به حساب آورد.
صدرالمتألهین از طریق علمی و برهانی و در پرتو فلسفه الهی به حقایقی دست یافت که توانست آرا و نظریات متضاد و کاملاً مخالف الکساندر ساموئل، فیلسوف رئالیست، و برگسون، فیلسوف ایدئالیست، را جمع کند و آنان را با یکدیگر آشتی دهد.
نیز ملاصدرا عقاید و نظریات تازهای ابـراز داشت که هریک از آنها از اصول و پایههای فلسفه است، مثل نظریه حدوث جسمانیِ نفْس و بقای روحانی آن. این نظریه پدیدههای نفسانی را تفسیر میکند و مشکل ارتباط جسم را با روح، و وحدت روح را در مراحل حس و خیال و عقل حل کرده است.
همچنین، در علمالنفس و مسئله ارتباط پدیدههای خارجی با عقل نظریه جالبی دارد که بسیاری از مشکلات و مبهمات مربوط به معاد جسمانی را حل میکند.
صدرالمتألهین نظریه اصالت وجـود را بهطور واضح تشریح و اصلاح کرده است؛ نظریهای که بعضی از فلاسفه آلمان، مانند کارل یاسپرس و هوسرل، از پیروان مکتب اگزیستانس، آن را از ابتکارات خود میدانند و به آن مباهات میکنند. مکتب این فلاسفه به اگزیستانسیالیسمِ ژانپل سارتر مبدل گردید که نه مکتب وجودی است و نه اصالت وجود، بلکه همان مکتب اصالت پدیده و فنومنولوژی است.
همچنین، ملاصدرا تقسیم موجود به هیولا و صورت یا ماده و صورت را به طرز علمی تشریح کرد. ما معتقدیم که تفوق و برتری این رأی بر اصل تضاد که در منطق دیالکتیک معروف است، هنگام مقایسه و شرح این دو نظریه روشن میگردد.
در خاتمه این بحث، مقتضی است یادآور شویم که مشرقزمین در زمینه فلسفه و عرفان جهان را در قرن بیستم منور ساخته است. ما در اینباره شواهد و دلایل فراوانی داریم. پروفسور هانری کربن میگوید: فلسفه شرق در موقعیتی قرار گرفته که قدرت دارد فلسفه اروپا را از خطر اضمحلال و نابودی برهاند. راستی که دنیای غرب به حکمت جاویدان که از مشرقزمین سرچشمه میگیرد، نیازمند است.
۳. تصوف
باید اذعان کرد که تصوف اسلامی یا تصوف مسلمانان به کمال خود رسیده است و میتواند قرن بیستم را از تعالیم و تجربههای فوقالعاده غنی خود، بهرهمند کند. مثلاً تصوفِ محیالدینبنعربی در سیروسلوک و مراحل معرفت و وحدتِ وجود، یا وحدتِ وجود و مراحل فنا، راستی به درجه بلند و رفیعی رسیده که من گمان ندارم هیچ مکتب تصوف جدیدی به این پایه و درجه رسیده باشد. تصوف اسلامی در کشف حقایق ادیان شرقی سهم بسزایی دارد و ما میتوانیم آن را کلیدِ ارتباط ادیان بدانیم.
۴. علم
علـم شاهکار درخشنده فرهنگ قـرن بیستم است. هرچنـد کـه پارهای از بحثهای گذشته ما بر محور آن دور میزد، ولی در اینجا مقتضی است موضع اسلام را درباره علم بهطور مستقل بررسی کنیم.
اسلام به همه علوم با دیده تقدیر و احترام مینگرد و آنها را راهی برای رسیدن انسان به هدفِ خلقت و کمال اصیل و شناخت خداوند و مقام خلیفهاللهی خود میشناسد و سیر در این راه را واجب مقدس تلقی میکند.
حقیقت این است که برای علم هیچ گناهی غیر از کشف حقیقت نیست و شخصِ باایمانی که از علم میهراسد و با آن به مبارزه برمیخیزد، باید در ایمانِ خود تردید و تجدیدنظر کند، زیرا ترس از کشف حقیقت، مفهومی جز این نخواهد داشت که چنین انسانی از معارضه دینش با حقیقت بیم دارد، حال آنکه ایمانِ عمیق و اساسی بر حرکت علمی تأکید میکند.
در اینجا مناسب میبینم به افراط و تفریطهایی که درباره موضع اسلام در قبال علوم جدید مشاهده میشود، اشاره کنم. مثلاً در آن هنگام که بشر در صدد تسخیر فضا برآمده بود، عدهای گفتند که چنین امری غیرممکن است، زیرا این دخالت در قدرت پروردگار است. گویا به پندار آنان خداوند در فضا قرار گرفته یا قلمرو حکومت او تنها فضاست. نمیدانم چه تفاوتی میان کره زمین و سیارههای آسمانهاست: «وَلِلّهِ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ.» [۲۱]
همین آرا و گفتار غیرمعقول است که زمینه را برای نفوذ و تأثیر کلمات بعضی از مادیگراها مساعد میکند که میگویند ما در راه تسخیر ماه نه ملائکهای دیدیم و نه به خدا برخوردیم.
نیز هنگامی که میشنوند که جمعی از دانشمندان برای ایجاد سلول زنده کوشش میکنند، میگویند این موضوع غیرممکن است.
در مقابل، دسته دیگری راه افراط پیش گرفتهاند و میگویند که قرآن مجید از همه علوم جدید خبر داده و این آیه شریفه را گواه مدعای خود میگیرند: «یَا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَالْإِنسِ إِنِ اسْتَطَعْتُمْ أَن تَنفُذُوا مِنْ أَقْطَارِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ فَانفُذُوا لَا تَنفُذُونَ إِلَّا بِسُلْطَانٍ.» [۲۲]
به نظر آنها این آیه بهطور صریح دلالت دارد بر امکان نفوذ بشر به اقطار آسمانها بهوسیله عقل. به عقیده ما این مطلب و استدلال نیز صحیح نیست، زیرا:
الف. این آیه مربوط به قیامت و روز حساب است.
ب. قرآن کتاب دین و تربیت است و ضرورتی ندارد که چنین کتابی به تفصیل متعرض کلیه امور علمی شود. قرآن مجید، در مقیاسی عمومی و تربیتی، انسانها را به سیر در ملکوت آسمانها و زمین و تدبر در جهان آفرینش و بدایع و صنع حق تشویق و ترغیب کرده است. پیشتر به این مطلب اشاره شد که قرآن کریم، هنگامیکه برای نمونه به پارهای از پدیدههای طبیعی اشاره میکند، بههیچوجه تحت تأثیر علوم و معارف رایج زمان خود قرار نگرفته است.
۵. ادبیات و هنر
ادبیات و هنر اسلامی، که جزئی از ادبیات و هنر مشرقزمین است، از نظر غنای فکری و زیباییِ صوری از ذخایر ادبیات و هنر جهان بهشمار میآید. بعضی از ادبا و هنرمندان جدید، امثال شاعر اسپانیایی، میکاییل اونامونو، و شاعر آلمانی، گوته، از آن الهام گرفتهاند. از سوی دیگر، تأثیر فراوانی را که هنر اسلامی بر معماری و نقاشی و تصویرسازی گذاشته است، هرگز نمیتوان فراموش کرد.
دامنه بحث و تحقیق درباره ادبیات و هنر وسیع و دامنهدار است. در اینجا لازم است نظر اسلام را درباره این دو قلمرو اساسی در مطالبِ زیر خلاصه کنیم:
الف. هنر نزد مسلمانان از مفهوم عام و جهانیِ «الله جمیلٌ و یُحِبُّ الجَمال» [۲۳] (خداوند زیباست و زیبایی را دوست دارد.) و زیبایی عمومی که در سراسر جهان هستی و در همه شئون آن تجلی کرده، سرچشمه گرفته است. ما در جامعه اسلامی ملاحظه میکنیم که هنر و زیبایی در همه امور زندگی مسلمانان، در خانهها، مساجد، بر شمشیرها و غلاف آنها، در قرآن و جلدسازی، در بازار و معابد عمومی، بهطور وسیعی جلوه کرده است. هنر هیچگاه اختصاص به طبقه ممتازی نداشته و هیچگاه تفنن به حساب نیامده و یا در حاشیه نبوده است. با کوچکترین بازدید از آثار و بناهای تاریخی و مساجد و بازارها و خانههای قدیمی که در شام و اشبیلیه و اصفهان وجود دارد، به این حقیقت پی خواهیم برد.
ب. منع مجسمهسازی در اسلام، هنر اسلامی را بهسوی نقاشی و معماری هدایت کرده و سبب پیشرفت در عرصههای دیگر هنر شده است.
ج. ادبیات و هنر عصر جدید در بسیاری از زمینهها به جایی از سوءاستفاده رسیده که هیچ دین و عقیده و هیچ انسان خردمندی به آن رضایت نمیدهد. آنها به صورت دو سلاح قتاله برای نابودی شخصیت انسان درآمدهاند. در این ملاحظات میتوانیم بهخوبی نظر اسلام را درباره ادبیات و هنر دریابیم.
صلح، مشکل بزرگ قرن بیستم
آیا اسلام میتواند مشکل بزرگ قرن بیستم را که صلح است، حل کند؟ چنین آیینی که پیروان خود را بهطور عموم امر به صلح میکند: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ ادْخُلُواْ فِی السِّلْمِ کَآفَّهً» [۲۴] و تحیت آنان را صلح و سلام قرار داده: «وَتَحِیَّتُهُمْ فِیهَا سَلاَمٌ،» [۲۵] آیا میتواند در قبال چنین مشکلی بیاعتنا باشد؟ در هر حال، این سؤالی است که باید در ضمن استقصای فرهنگ معاصر به آن پاسخ گفت.
«سلام» اسمی است از اسمای حُسنای پروردگار و صفتی است از صفات خداوند که در جهان هستی منعکس شده و در مخلوقات تجلی کرده است. خداوند سلام است و سلام از وی نشئت گرفته و بهسوی او باز میگردد: «اللَّهُمَّ أنتَ السَّلام وَ مِنکَ السَّلام وَ إلَیکَ یَعُود السَّلام.» [۲۶]
هستی، این محراب پهناور و وسیع برای سجود و تسبیح خداوند؛ اجتماع، این مجموع مرتبط و متنوع از فرزندان آدم؛ انسان، این موجود ممتاز و گل سرسبد وجود، همه مخلوق پروردگار و موصوف به صفت سلام الهیاند، و هریک از آنها نمونهای است از دیگری. بنابراین، صلح تکوینی و صلح فردی هرکدام راهی منطقی و معقول برای کوشش در راه صلح جهانی به ما ارائه میدهند. اختلافات نژادی و تفاوتهایی که در آرا و افکار جامعه جهانی ملاحظه میشود، نهتنها نمیتواند در راه تحقق صلح جهانی مانعی باشد، بلکه خود به جامعه کمال و جمال فطری میبخشد و شناخت و همکاری و تکامل و وحدت را تسهیل میکند. این تفاوتها و، به تعبیری، این تنوع، در جسم انسان، با همه خصوصیاتش، و در تصویری که اسلام از آفرینش به آن بخشیده، تجلی کرده است.
پس بدون هماهنگ کردن کوششهای فرهنگی و بدون اتخاذ روشی واحد و عمومی، صلح و سلام برقرار نمیشود، همانطور که با اصرار و اجبار بر یکسانسازی نظامها و آرا و تولیدات و عناصر دستیابی به صلح جهانی امکانپذیر نخواهد شد.
برادران عزیز، این بود اسلام شما و من، با اینکه با کمال فروتنی اذعان میکنم که حق مطلب را آنطور که باید ادا نکردهام، در عین حال، اگر بعد از این بیانات، از اسلامشناختی غیر از آنچه تا کنون داشتید، بهدست آوردید و متوجه شدید که این آیین مقدس قدرت آن را دارد که رهبری بشریت را بر عهده گیرد و فرهنگهای جدیدی را بهوجود آورد و، بالاخره، اگر در دل خود رغبت و تمایل صادقانهای به اسلام یافتید، من و این بنیاد وظیفه خود را انجام دادهایم.
پی نوشت ها:
[۱]. «بخوان، و پروردگار تو ارجمندترین است. خدایی که بهوسیله قلم آموزش داد، به آدمی آنچه را که نمیدانست بیاموخت.») علق، ۳ـ۵)
[۲]. «آیا ندیدهای که هرکس در آسمانها و هرکس که در زمین است و آفتاب و ماه و ستارگان و کوهها و درختان و جنبندگان و بسیاری از مردم خدا را سجده میکنند؟» (حج، ۱۸)
[۳]. «و هیچ موجودی نیست جز آنکه او را بهپاکی میستاید.» (اسرا، ۴۴)
[۴]. «و از شر حسود چون رشک میورزد.» (فلق، ۵)
[۵]. «و کوهها را بینی، پنداری که جامدند، حال آنکه بهسرعت ابر میروند. کار خداوند است که هرچیزی را به کمال پدید آورده است. هرآینه او به هرچه میکنید آگاه است.» (نمل، ۸۸)
[۶]. «آفتاب را نسزد که به ماه رسد و شب را نسزد که بر روز پیشی گیرد. و همه در فلکی شناورند.» (یس، ۴۴)
[۷]. «هرکس را که خدا خواهد که هدایت کند دلش را برای اسلام میگشاید، و هرکس را که خواهد گمراه کند، قلبش را چنان فرو میبندد که گویی میخواهد که به آسمان فرارود.» (انعام، ۱۲۵)
[۸]. «و آسمان را به نیرو برافراشتیم و حقا که ما تواناییم» (ذاریات، ۴۷)
[۹]. «خدا چیزی را که از آنِ مردمی است دگرگون نکند تا آن مردم خود دگرگون شوند.» (رعد، ۱۱)
[۱۰]. «به سبب اعمال مردم، فساد در خشکی و دریا آشکار شد تا به آنان جزای بعضی از کارهایشان را بچشاند، باشد که بازگرداند» (روم، ۴۱)
[۱۱]. «و سوگند به نفس و آن که نیکویش بیافریده سپس بدیها و پرهیزگاریهایش را به او الهام کرده که: هرکه در پاکی آن کوشید رستگار شد، و هرکه در پلیدیاش فروپوشید نومید گردید.» (شمس، ۷ـ۱۰)
[۱۲]. «بدینسان، پیش از تو، به هیچ قریهای بیمدهندهای نفرستادیم مگر آنکه متنعّمانش گفتند: پدرانمان را بر آیینی یافتیم و ما به اعمال آنان اقتدا میکنیم.» (زخرف، ۲۳)
[۱۳]. «در آفرینش خدا تغییری نیست» (روم، ۳۰)
[۱۴]. «و گمان نمیتواند جای حق را بگیرد.» (یونس، ۳۶)
[۱۵]. «و چون پروردگارت به فرشتگان گفت: من در زمین خلیفهای میآفرینم، گفتند: آیا کسی را میآفرینی که در آنجا فساد کند و خونها بریزد، و حال آنکه ما به ستایش تو تسبیح میگوییم و تو را تقدیس میکنیم؟ گفت: من آن دانم که شما نمیدانید. و نامها را بهتمامی به آدم بیاموخت. سپس آنها را به فرشتگان عرضه کرد. و گفت: اگر راست میگویید مرا به نامهای اینها خبر دهید. گفتند: منزهی تو. ما را جز آنچه خود به ما آموختهای دانشی نیست. تویی دانای حکیم. گفت: ای آدم، آنها را از نامهایشان آگاه کن. چون از آن نامها آگاهشان کرد، خدا گفت: آیا به شما نگفتم که من نهان آسمانها و زمین را میدانم، و بر آنچه آشکار میکنید و پنهان میداشتید آگاهم؟ و به فرشتگان گفتیم: آدم را سجده کنید. همه سجده کردند جز ابلیس، که سر باز زد و برتری جست. او از کافران بود.» (بقره، ۳۰ـ۳۴)
[۱۶]. «هرآینه از میان بندگان خدا تنها دانشمندان از او میترسند.» (فاطر، ۲۸)
[۱۷]. «الله حکم کرد ـ و فرشتگان و دانشمندان نیز ـ که هیچ خدایی بر پایدارنده عدل جز او نیست.» (آل عمران، ۱۸)
[۱۸]. «ای کسانی که ایمان آوردهاید، چون خدا و پیامبرش شما را به چیزی فراخوانند که زندگیتان میبخشد دعوتشان را اجابت کنید و بدانید که خدا میان آدمی و قلبش حایل است و همه به پیشگاه او گردآورده شوید.» (انفال، ۲۴)
[۱۹]. «ای کسانی که ایمان آوردهاید، به پیمانها وفا کنید.» (مائده، ۱)
[۲۰]. «ای کسانی که ایمان آوردهاید، اموال یکدیگر را به ناحق مخورید، مگر آنکه تجارتی باشد که هر دو طرف بدان رضایت داده باشید.» (نساء، ۲۹)
[۲۱]. «از آن خداست فرمانروایی آسمانها و زمین» (آل عمران، ۱۸۹)
[۲۲]. «ای گروه جنیان و آدمیان، اگر میتوانید که از کنارههای آسمانها و زمین بیرون روید، بیرون روید. ولی بیرون نتوانید رفت، مگر با داشتن قدرتی.» (رحمان، ۳۳)
[۲۳]. مجلسی، محمدباقر، همان، ج۶۲، ص۱۲۵.
[۲۴]. «ای کسانی که ایمان آوردهاید، همگان به اطاعت درآیید» (بقره، ۲۰۸)
[۲۵]. «و به هنگام درود، سلام میگویند» (یونس، ۱۰)
[۲۶]. مجلسی، محمدباقر، همان، ج۹۹، ص۲۵۳.