یکی از باورهای قرآنی، ایمان به کتابها و پیامبران الهی است. قرآن کریم بسیار میکوشد تا در کنار نام پیامبران گذشته درنگ کند. قرآن تأکید دارد که اعتقاد به حضرت محمد (ص) بهتنهایی بسنده نیست. مسلمان، همچنین، باید به همه پیامبران پیشین ایمان داشته باشد.
سخنرانی امام موسی صدر در کلاس اعضای ارشد جنبش أمل که به صورت هفتگی برگزار میشد. در این کلاسها مباحث فرهنگی و اعتقادی و اقتصادی و سیاسی و نظامی، برای اعتلای سطح آگاهی کادرهای جنبش أمل مطرح میشد.
بسم الله الرحمن الرحیم
دربارۀ شناخت اسلام صحبت میکردیم و ایمان به خدا و ملائکۀ خدا. طبیعتاً مفهوم ملائکه را آنگونه که از قرآن میفهمیم، مطرح کردیم و به این نتیجه رسیدیم که ایمان به ملائکۀ خداوند همان حضور الهی و اثرگذاریِ الهی بر تحولات و حوادث و خلقت است یا همان که قیّومیت خدا نامیده شده است. بنابراین، پروردگار ما مانند ساختمانسازی نیست که بسازد و رها کند، بلکه او در فعلِ دائم است و در خلقِ دائم و در ابداعِ دائم. هر حادثه، کوچک و بزرگ، در این جهانِ هستی مخلوق خدا و موضع افاضۀ خداوند است، هرچند سلسلۀ علل و معلول را هم میپذیریم.
یکی از باورهای قرآنی، ایمان به کتابها و پیامبران الهی است. قرآن کریم بسیار میکوشد تا در کنار نام پیامبران گذشته درنگ کند. قرآن تأکید دارد که اعتقاد به حضرت محمد (ص) بهتنهایی بسنده نیست. مسلمان، همچنین، باید به همه پیامبران پیشین ایمان داشته باشد: «آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنزِلَ إِلَیْهِ مِن رَّبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ کُلٌّ آمَنَ بِاللّهِ وَمَلآئِکَتِهِ وَکُتُبِهِ وَرُسُلِهِ.» [۱] این معنا با عبارات دیگری هم آمده است: «لاَ نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِّن رُّسُلِهِ.» [۲] در برخی آیات دیگر، بهخصوص در سوره انبیا، تصریح شده است که هر پیامبری پیامبران پیش از خود را تصدیق میکند و به آمدن پیامبران بعدی بشارت میدهد.
برآیند این آموزه کوششی است برای ایجاد جبههای از پیامبران و مؤمنان که از ابتدای آفرینش آغاز میشود و تا پایان هستی ادامه مییابد؛ کوششی که در پی پیوند دادن مبارزه امروزِ ما با مبارزه انسانهای گذشته است و در پی آن است که میان دعوتِ گذشته و حالِ پیامبران پیوندی ناگسستنی به وجود آورد. این روش را قرآن و اسلام در همه امور همواره به کار بستهاند. حتی هنگامی که از مجاهدت و شهادت امام حسین (ع) یاد میکنیم، در زیارت مخصوص او، چنین میگوییم: «السَّلامُ عَلَیکَ یا وارِثَ آدَمَ صَفوَةِ اللهِ، السَّلامُ عَلَیکَ یا وارِثَ نوحٍ نَبِیِّ اللهِ...» [۳] تا ابراهیم (ع) و اسماعیل (ع) و موسی (ع) و عیسی (ع) و محمد (ص). امام حسین را وارث این خط نورانی میشماریم؛ خطی که از آغاز هستی شروع شده است، یعنی همان رسالت الهی که از آغاز بوده است.
این تلاش در رسالت پیامبران و کتابهای آسمانی و جانشینان پیامبران بهوضوح دیده میشود. هدف از این تلاش قرار دادن انسانها در یک مسیرِ بههمپیوسته و مداوم است تا هیچ انسانی، در هیچ زمان و مکانی، خود را غریب و تنها نیابد، بلکه خود را با کاروان هستی همراه ببیند و به درستیِ راهی که برگزیده است، یقین حاصل کند.
خاستگاه حقیقی این امر آن است که نبوتها و رسالتها یکی هستند. خدا یکی است. انسان یکی است. روابط انسان با دیگر موجودات، انسان با خودش، انسان با دیگر انسانها، انسان با آفریدگار، همه و همه، دارای نظام الهی یگانهای است که آن را اسلام نامیدهاند. اگر تفاوتی هست، در مراحل آن است، که به سبب تدریجی بودن رسالت و ارتقای آگاهی آدمی در طول تاریخ است.
پیامبران همه فرستادههای یک خدا برای یک انسان هستند، آن هم در فراخوانی با یک پیام که همان رسالت الهی و پیام تسلیم شدن خِرد و دل و پیکر آدمی در برابر خداست. ما از این نگاه به اسلامِ خویش مینگریم، همانگونه که ابتدای منشور جنبش محرومان (أمل) میبینید. یعنی این همان بُعد انسانیِ رسالت است در مقابل بُعد الهی آن؛ بُعد الهی رسالت در دعوتِ یکسان و بُعد انسانی آن در حرکتِ یکسانِ انسان است که از پگاه هستی تا واپسین لحظه آن و در همهجای زمین وجود داشته.
این یکی از مفاهیم بنیادین اسلام است و ثمرهاش در مرحلۀ اول گشودگی است در مقابل ادیان دیگر و احترام به آنها و ارتباط سهلِ بدون عقده با آنها و جدا نیفتادن از آنها. این نکتهای است سودمند که بهوضوح در قرآن کریم آمده است. یکی از دستاوردهای این نگاه، تکیه کردن بر مبانی ثابتشده پیشین است.
قرآن کریم، در آیات متعددی، احکامی را که در کتابهای پیشین آمده، یادآور شده است و بر آنها تأکید میکند: «وَلَقَدْ کَتَبْنَا فِی الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُهَا عِبَادِیَ الصَّالِحُونَ.» [۴]
در آیات دیگری، از مجازات و کیفرهایی سخن گفته شده که در تورات آمده است. بنابراین، با سلسلۀ یکپارچهای از امت خدا روبهرو هستیم؛ امتی که در برابر خدا تسلیم است و همۀ پیامبران الهی به همۀ آنها تعلق دارند، راهشان یکی است و هرآنچه در امت پیشین مقرر شده، در این امت نیز پابرجاست، مگر آنکه نسخ شده باشد، یعنی به صورت دیگری درآمده باشد. این مبحثی در علم اصول است: احکام دین پیشین جاری است مگر در صورت منسوخ یا ملغا شدن آن.
یکی از اصول بنیادین اسلام، ایمان به کتابها و پیامبران الهی است؛ یکی بودن دین و تحول تدریجی دین و راستگویی پیامبران و بشارت دادن آنان به پیامبران بعد از خود. بنا به تصریح قرآن، پیامبران گذشته در کتابهایشان به محمدبنعبدالله (ص) بشارت دادهاند. در آنچه از انجیل و تورات در دست است نیز بشارتهایی در مورد آمدن پیامبر اکرم، محمدبنعبدالله (ص) وجود دارد. از جمله در انجیل کلمه «فارقلیط» [۵] با تحریف آمده که آن را به روحالقدس ترجمه کردهاند، ولی در نسخه اصلی واژه «فیرقلیط «[۶] آمده که به معنای «احمد» است و از ویژگیهایی سخن میگوید که کاملاً بر اوصاف پیامبر اسلام منطبق است.
در انجیل متی داستانی ذکر شده که حضرت مسیح در گفتوگو با معترضان میگوید: اگر کسی را باغی بود و آن را به افرادی اجاره داد و آنان ضامن آن شدند، سپس از پرداخت اجارهبهای آن سر باز زدند و او نمایندهای را برای گرفتن مبلغ اجاره فرستاد و آنان به او اهانت کردند، باز دیگری را فرستاد و او را زدند، دیگر بار پسرش را فرستاد و او را کشتند، با آنان چه باید بکند؟ اعتراضکنندگان میگویند که باید آنان را تنبیه کرد، باغ را از آنان گرفت و به دیگران داد. مسیح میگوید: رسالت الهی به شما داده شد، اما شما کفر ورزیدید، سرپیچی کردید، پیامبران خدا را آزار دادید و کشتید. خداوند بهزودی این رسالت را از شما میگیرد تا آن را به امتی دیگر بسپارد.
سپس مسیح، به وصف امتی میپردازد که رسالت و ملکوت خدا را پذیرا خواهد شد و میگوید: آیا این مثل معروف را شنیدهاید که سنگهایی را که بناها دور میافکنند، دیگرانی در دیوار یا پایه بناهایشان به کار میبرند؟ این سنگی را که دور انداخته شده دیگری سنگ پایه قرار میدهد. حضرت، سرانجام، به آنان میفهماند که ای امت بنیاسرائیل که برای مدتی طولانی رسالت الهی بر شما فرود میآمد، اما به آن کفر ورزیدید، بهزودی پروردگار ما، ملکوت آسمان را و رسالت پیامبران را از شما خواهد گرفت و به امتی دیگر خواهد داد؛ امتی که در آن زمان ناچیز شمرده میشد و مردم به آن بیاعتنایی میکردند. طبیعتاً، در این منطقه، این ویژگی بر اعراب انطباق دارد و بدینسان انجیل بشارت میدهد که نبوت به اعراب داده خواهد شد. همچنین، اوصاف دیگری هست که جویندگان، آنها را در کتابهای آلاء الرحمن و تفسیر القرآن و الرحلة المدرسیة اثر شیخ محمدجواد بلاغی خواهند یافت. در کتاب الرحلة المدرسیة بحثی مفصل درباره بشارت به حضرت محمد (ص) در کتابهای مقدس انجیل و تورات آمده است.
پیامبر کسی است که حامل رسالتی از جانب خدای یگانه است. پیامبر فیلسوفی بزرگ یا مصلحی بزرگ نیست؛ او از روی هوای نفس سخن نمیگوید؛ چیزی از خود و از ادراکات خود به مردم نمیگوید؛ تنها آنچه به او وحی شده است، بازگو میکند. بحثهای کاملاً دقیقی درباره تفاوتهای پیامبران و رهبران مصلح وجود دارد؛ پیامبران و رهبرانی که از آغازِ خلقتِ آدمی ظهور کردند. پیامبر کیست؟ مصلح کیست؟
بر پیامبر است که آنچه به او وحی میشود، با دقت تمام و بدون هر نوع تحریف یا انحرافی به دیگران برساند. در غیر این صورت، وی در معرض انتقام الهی قرار خواهد گرفت. قرآن کریم این اصل را در این آیه بیان کرده است: «وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِیلِ. لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْیَمِینِ. ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتینَ.» [۷] بنابراین، پیامبر آنچه را به او وحی کردهاند، باز میگوید، حال آنکه مصلحان از آنچه خود درمییابند، سخن میگویند. حضرت محمد (ص) درس نخوانده بود و چیزهایی به او وحی میشد که نه خود و نه قوم او بدانها آگاه نبودند. این مسئله مهمی به دنبال دارد و نیاز به دین را روشن میکند.
آقای مالکبننبی در کتاب پدیده قرآنی، که از شما جوانان خواهش میکنم آن را بخوانید، چون کتابی علمی و ممتاز است، از جایگاه دانشمند ریاضیات سخن میگوید و رسالت محمد را اثبات میکند و، همچنین، ثابت میکند که آنچه بر محمد نازل شده، وحی است و گفتههای خود او نیست. همه پیامبران چنین بودهاند. شکی نیست که محمدبنعبدالله خاتم انبیا و آخرینِ این سلسله است. این برخی پیامدهای دین الهی است. لطفاً توجه فرمایید تا درباره نیاز انسان و بشر به دین خدا بحث کنیم.
همانگونه که میدانید، قوانین را حاکم، هیئت وزیران، شورای انقلاب، مجلس نمایندگان، مجلس امت یا مجلس ملت، کنگره و یا هرچه مینامید، وضع میکند و یا از طریق رفراندوم تصویب میشود. بنابراین، قوانینی که در این دنیا وضع میشود، محصول ذهن انسان و تابع منافع اوست. در بسیاری از جوامع، قانون تابع منافع اقلیت است؛ منافع صاحبان سرمایه، فئودالها و شخصیتهای بزرگ. از آن جمله لبنان ماست که قانون چون جامهای بریده و دوخته میشود تا اشخاصی معین بر تن کنند. اما برخی قیام کردند. قشر زحمتکش قیام کرد و حکومت را به دست گرفت و قوانینی وضع کرد که منافع اکثریت را در برابر اقلیت تأمین میکند. در هر حالت، چه قانون بر آمده از اکثریت و ضد اقلیت باشد، چه بر آمده از اقلیت و ضد اکثریت، نباید فراموش کرد که انسان آن را وضع کرده است و، بالأخره، منافعش را تأمین میکند.
بنابراین، هر قانونی با مصالح گروهی در پیوند است، چه قانونگذار آن فرد باشد و چه گروه، زیرا افراد تحت تأثیر فرهنگ و منافع و محدودیتهای خود هستند و فرهنگ نیز تحت تأثیر محیط. بنابراین، در میان قوانین موضوعه، هر قانونی بیتردید از تاریخ یا جغرافیای خاصی متأثر است. هر قانونی متأثر از مکان، اوضاع و احوال فرهنگ و مرحله تاریخی است. امروز، هر کدام از ما لباسی بر تن دارد، نوع هر کدام از لباسها متفاوت است. چرا؟ زیرا هر کدام از ما اوضاعی متفاوت با دیگری دارد، سلیقه متفاوت، امکانات مالی متفاوت، میراث و عادتهای خانوادگی و روستا و منطقۀ متفاوت. همینطور است انتخاب قوانین و وضع آنها؛ همانگونه که انتخاب لباس و خوراک و اهداف متفاوت است.
در یک کلمه، نمیتوان هیچ قانونی را در جهان مستقل از وابستگیهای زمینی و پیشینهها و فعل و انفعالهای زمینی دانست، مگر قانون آسمان. چرا قانون آسمان را میخواهیم؟ چون قانون آسمانی نه تحت تأثیر منافع اکثریت بر ضد اقلیت است و نه اقلیت بر ضد اکثریت. قانون آسمانی تحت تأثیر منافع این نسل در برابر نسل آینده یا گذشته نیست. قانون آسمانی تحت تأثیر منافع سرزمینی خاص در برابر سرزمین دیگر نیست. آسمان یعنی ارتقا؛ ارتقا از سطح تأثیر افراد و مناطق تاریخی و جغرافیایی. علت دعوت پیامبران این است.
انسانها نیازمند قانونی آسمانیاند که بتواند میان آنها داوری کند. وقتی هر کسی از منظر خویش به امور مختلف مینگرد، چگونه انسانها میتوانند بدون چنین قانونی با یکدیگر به توافق برسند؟ چگونه میتوان پیوندی سالم میان انسانها برقرار کرد، اگر بر امری مطلق یا ارزشها مبتنی نباشد؟ واحدهای انسانی، بدون وجود ارزشهای قطعی و مشترک، به شرکتهایی انتفاعی بدل خواهند شد، حتی رابطه انسان با برادرش تغییر میکند و بر اساس منافع برقرار میشود. بشر نمیتواند از قوانین آسمانی، یعنی قوانین مطلق و ارزشهای اخلاقی و قوانین پذیرفتهشده، بینیاز باشد، و جامعه بشری نمیتواند بدون قوانین آسمانی به زندگی همراه با همزیستی و همکاری دست یابد.
آسمانی بودن قانون به این معنا نیست که انسان از فکر کردن منع شده است، به هیچ وجه. مسائلی هست که باید بهتفصیل مطالعه کرد. حتی قانون آسمانی، در مراحل اجتهاد و استنباط نیاز به تفکر انسان دارد، زیرا قانون آسمانی، اگر با تفصیل و تبیین همراه نباشد، ممکن نیست که جامه عمل بپوشد. بنابراین، نیاز به اجتهاد یا نوعی دخالت انسانی در قانون آسمانی پدیدار میشود تا قانون برای افراد یا مسائل مختلف به کار گرفته شود و این نوعی دخالت انسانی است در قانون آسمانی، هرچند زمینه و بستر، آسمانی است و پایه و ستون و رکن، آسمانی است. نیاز انسانها به پیامبران نیز در همین نکته نهفته است. اگر قوانین آسمانی نبودند، انسان ناگزیر بود تا هزاران سال در دل تاریکی به جستوجو و تجربه برخیزد تا بتواند قانونی وضع کند. مالکبننبی نیز درباره تمدنها و خاستگاه الهی و وحیانی آنها در برخی کتابهای خود بحث کرده است.
به همین مقدار بحث درباره اصل سوم، ایمان به کتابها و پیامبران خداوند، اکتفا میکنیم. مبحث مبانی قرآنی اسلام و مبحث روز معاد را إنشاءالله جمعۀ آینده ساعت دوازدهونیم طرح خواهیم کرد. علی برکة الله، غفرالله لنا ولکم والسلام علیکم.
پی نوشت ها:
[۱]. «پیامبر، خود به آنچه از جانب پروردگارش به او نازل شده ایمان دارد. و همه مؤمنان به خدا و فرشتگانش و کتابهایش و پیامبرانش ایمان دارند.» (بقره، ۲۸۵).
[۲]. «میان هیچیک از پیامبرانش فرقی نمینهیم.» (بقره، ۲۸۵).
[۳]. ابن قولویه، جعفربن محمد، کامل الزیارات، تصحیح عبدالحسین امینی، چاپ اول: نجف اشرف، دارالمرتضویه، ۱۳۵۶ش، ص۲۰۶.
[۴]. «ما، در زبور پس از ـ تورات- نوشتهایم که این زمین را بندگان صالح من به میراث خواهند برد.» (انبیا، ۱۰۵).
[۵]. Periklytos.
[۶]. Parakletos.
[۷]. «اگر پیامبر پارهای سخنان را به افترا بر ما میبست، با قدرت او را فرو میگرفتیم، سپس رگ دلش را پاره میکردیم.» (حاقه، ۴۴-۴۶).