تفسیر امام موسی صدر از سوره قدر در کتاب «برای زندگی» با ترجمه مهدی فرخیان منتشر شده است.
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِإِنّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَـه الْقَدرِ * وَ ما أَدْراکَ ما لَيْلَـ‹ُ الْقَدْر * لَيْلَـ‹ُ الْقَدرِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ * تَنَزَّلُ الْمَلائِکَـ‹ُ وَ الرُّوحُ فِيها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ کُلِّ أَمْرٍ * سَلامٌ هِيَ حَتّي مَطْلَعِ الْفَجْرِ *
به نام خداوند بخشاينده مهربان
ما در شب قدرش نازل کرديم. * و تو چه داني که شب قدر چيست؟ * شب قدر بهتر از هزار ماه است. * در آن شب فرشتگان و روح به فرمان پروردگارشان برای انجام دادن کارها نازل ميشوند. * آن شب تا طلوع بامداد همه سلام و درود است. *
تفسیر سوره قدر
این سوره نزولِ قرآن کریم و تأثیر آن را در تاریخ بشر و حیات آدمی در همه جا وصف میکند. مفسران درباره شأن نزول این سوره میگویند که پیامبر اکرم در خواب دید یا به او الهام شد که پس از وفاتش، خلافت در دستان بنیامیه میافتد. بنیامیه خلفایی هستند که پس از پیامبر و چهار خلیفه اول به حکومت رسیدند. اولین حاکمِ بنیامیه معاویه بود. مورخان میگویند که عثمان هم با این خانواده نسبت یا پیوند داشت.
آنچه مهم است اینکه در ایام خلافت عثمان کارها به دست دامادش، مروان، بود و این مروان بن حَکَم بود که حکومت میکرد. از اینرو، برخی مورخان آغاز حکومت بنیامیه را از خلافت عثمان میدانند. به هر روی، خواه حکومت بنیامیه از زمان خلافت عثمان آغاز شده باشد و خواه پس از آن، پیامبر احساس کرد که خلافت به دست بنیامیه خواهد افتاد. درباره جزئیات این رؤیا در تفاسیر اختلاف هست، اما در اصل موضوع اختلافی نیست. در تفاسیر شیعه و در تفسیر الدر المنثور سیوطی و در تفاسیری که اکنون در دسترس فِرَق مسلمانان است، این رؤیا وجود دارد؛ رسول خدا دریافت که بنیامیه بر سرزمین او حکومت میکنند و از منبرش بالا میروند، و از این مسئله بسیار ناراحت شد. سپس این سوره نازل شد. چرا پیامبر از حکومت بنیامیه ناراحت شد؟ آیا سبب آن رقابتی نسبی بود که میان بنیامیه و بنیهاشم وجود داشت؟ طبیعتاً نه. زیرا که اسلام تعصب خانوادگی و قبیلهای و نژادی را از میان برده بود و مردم را چونان دندانههای شانه برابر میدانست؛ هیچ عربی بر عجم و هیچ سفیدی بر سیاه و سرخ برتری ندارد، مگر به تقوا. پیش از اسلام میان بنیامیه و بنیهاشم اختلاف شدیدی وجود داشت، اما پس از اسلام این اختلاف، خواه حق با بنیهاشم بود یا بنیامیه، نزد پیامبر به هیچ وجه محلی نداشت. او، پس از اسلام، بهشت را از آنِ کسی میدانست که از خدا اطاعت میکند و آتشی را از آنِ کسی که از خدا نافرمانی میکند، حال آن شخص از هر قبیلهای که باشد، مهم نیست. به همین سبب، قرآن به صراحت نام عموی پیامبر را میآورد: «تَبَّت یَدا أَبِی لَهَبٍ وَ تَبَّ» [۱] ابولهب عموی پیامبر بود و او چنین گمان نبرد که ابولهب از بنیهاشم است و شتم و نکوهش آنان در قرآنجایز نیست. اما اسم هیچ شخصی از بنیامیه در قرآن نیامده است تا تأکید شود که فرقی میان بنیامیه و بنیهاشم نیست، مگر در تقوا. بنابراین، پیامبر به سبب اختلاف میان بنیهاشم و بنیامیه اندوهگین نشد، بلکه سبب اندوهِ پیامبر این بود که بنیامیه گمان میبردند که اسلام وسیلهای برای حکومت کردن هاشمیهاست و اسلام بازیچهای است که پیامبر آن را برای حکمرانی و ملکداری آورده است. به همین علت یزید در شعری میخواند:
لَعِبَت هاشِمُ بِالمُلکِ فَلا
خَبرٌ جاءُ وَلا وَحیٌ نَزَلْ [۲]
هنگامی که عمر بن خطاب از دنیا رفت و عثمان خلیفه شد، ابوسفیان بر سر قبرهای قریش رفت. بر سر قبر حمزه ایستاد و به آن اشاره کرد و گفت: بلند شوای ابا عماره، آنچه بر سر آن با ما میجنگیدی، اکنون بازیچهای است در دستان فرزندان ما.
در فتح مکه، هنگامی که ابوسفیان را گرفتند و او را در گذرگاهی تنگ نگه داشتند و نیروهای اسلام از برابر او میگذشتند، به عباس گفت:ای عباس، کارِ برادرزادهات بالا گرفت. آنان گمان میبردند که اسلام وسیلهای برای حکمرانی و تحکم بر مردم است، نه اینکه دینی و رسالتی و اصولی باشد. این معنا از اسلام در ذهن آنان بود. به همین سبب، آنان از اسلام کینه به دل داشتند.
پیامبر میدانست که اگر آنان حکم برانند و بر خلافت دست یازند، دین را منحرف و از درون فساد و حق را ضایع میکنند. آیا میتوان خطری بیش از این تصور کرد که دشمن آدمی به درون وارد شود؟ حقیقت این است که اینگونه بود. اگر تاریخ را بررسی کنیم، درمییابیم که بنیامیه با تمام توان تلاش کردند اسلام را از میان ببرند؛ مسلمانان پاک، مانند حجر بن عدی و عمر بن حمد را کشتند و تبعید و آواره کردند. آنان به راحتی افراد را تبعید و آواره میکردند. از زمان معاویه خلافت را به پادشاهی و بیتالمال مسلمین را به اموال پادشاه بدل کردند. آنان سپاهی جیرهخوار تشکیل دادند، در حالی که تشکیل سپاه اسلام بر اساس رسالت و ادای واجب دینی بود؛ در هنگام نیاز بر هر مسلمانی واجب بود که به سپاه ملحق شود. آنان متعرض ناموس مردم شدند و کارهایی شگفتآور و نامعمول کردند؛ در زمان یزید امام حسین (ع) را کشتند و به شهر مدینه حمله کردند و عده بسیاری را در آن شهر به قتل رساندند. کوشیدند تا کعبه را ویران کنند و به مسجد بیحرمتی روا داشتند. ولید بن عبدالملک زن بدکارهای را فرستاد تا مردم را در نماز صبح امامت کند و در قصهای معروف قرآن را با تیر هدف قرار داد. این مسائل به شکل روشنی در تاریخ بنیامیه ثبت شده است. آنان خود از چهره خود پرده برداشتند و آشکارا گفتند:
لَعِبَت هاشِمُ بِالمُلکِ فَلا
خَبرٌ جاءَ وَ لا وحیٌ نَزَلْ
بنابراین، بنیامیه در نظر داشتند که اسلام را نابود کنند، و پیامبر بسیار متأثر شد که چگونه این همه تلاش و مشقت و آزارهایی که در راه دعوت به خود دید، همه از میان میرود؟
پس از ناراحتی پیامبر این سوره مبارک نازل شد. خلاصه سوره، بنابر تفاسیر، این است کهای پیامبر اندوهگین مباش، درست است که آنان هزار ماه، یعنی هشتاد و اندی سال، حکومت میکنند، اما نمیتوانند رسالت تو را از میان ببرند و دین تو پابرجاست. از اینروست که آیه شریفه میگوید: «إِنّا أَنزَلناهُ فِی لَیلَـ‹ِ القَدرِ» شب قدر چیست؟ این مسئله را از کنار هم قرار دادن این آیه و آیه «شَهرُ رَمَضانَ الَّذِی أُنزِلَ فِیهِ القُرآنُ» [۳] میفهمیم. از این دو آیه درمییابیم که شب قدر در ماه رمضان است. اما چرا شب «قدر»؟ زیرا در آن شب احکام به وسیله قرآن مقدر و مشخص و حدود حلال و حرام وضع و هر چیزی معین و چشمههای هدایت و راههای گمراهی نمایانده میشود.
«إِنّا أَنزَلناهُ فِی لَیلَـة القَدرِ وَ ما أَدراکَ ما لَیلَة القَدر» این آیه برای تعظیم این شب است. «لَیلَـ‹ِ القَدرِ خَیرٌ أَلفِ شَهرٍ» این شب از هزار ماه، یعنی دوران حکومت بنیامیه، برتر است. «برتر است» به چه معناست؟ یعنی تأثیر این شب بر تاریخ و بر حیات آدمی بیش از تأثیر هزار ماه است. به سخن دیگر، این شب همه آنچه در این هشتاد سال یا هزار ماه صورت دادهاند، نابود میکند.ای پیامبر، اندوهگین مباش. این مسئله موضوع اصلی است، شب قدر از هزار ماه برتر است. پیش از آنکه به وصف این شب بپردازیم، بحث دیگری وجود دارد. این بحث درباره نزول قرآن کریم است.
«إِنّا أَنزَلناهُ فِی لَیلَـ‹ِ القَدرِ» پس، قرآن در شب قدر نازل شده است. در سوره دیگری آمده است: «إِنّا أَنزَلناهُ فِی لَیلَـة مُبارَکَـة» [۴] همچنین، در جای دیگر میفرماید: «شَهرُ رَمَضانَ الَّذِی أُنزِلَ فِیهِ القُرآنُ» [۵] بنابراین آیات، قرآن در یک شب نازل شده است، در حالی که آثار تاریخی ثابت میکند که قرآن در طول بیست و سه سال بر پیامبر نازل شده است.
پیامبر چهل ساله بود که نزول قرآن با سوره علق آغاز شد: «إقرَأ بِاسمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ» [۶] این آیه نخستین آیهای است که بر پیامبر نازل شد و پس از آن نزول وحی تا آخرِ عمرِ پیامبر ادامه داشت. قرآن بیست و سه سال به صورت تدریجی نازل شد. پس، چگونه است که قرآن میگوید: «إِنّا أَنزَلناهُ فِی لَیلَـ‹ِ القَدرِ» در حالی که ما میدانیم که قرآن در مدت بیست و سه سال نازل شده است. در این باره آرای مختلفی میان مفسران وجود دارد. برخی میگویند مقصود از «إِنّا أَنزَلناهُ فِی لَیلَـ‹ِ القَدرِ» این است که نزول قرآن را در این شب آغاز کردیم. به سخن دیگر، قرآن به صورت تدریجی و در بیست و سه سال نازل شد؛ اما آغازِ نزولِ آن شبِ قدر بود. این نظر جمع بین این آیه و نزول تدریجی قرآن است.
برخی دیگر از مفسران میگویند پایان قرآن در شب قدر بود و قرآن کامل شد، یعنی اتمامِ نزول قرآن در شب قدر صورت گرفت. برخی از تفاسیر که به روایات هم استناد میکنند، میگویند تمام آیاتی که در طول سال بر پیامبر نازل میشد، در شب قدر، بار دیگر نازل میشد. به سخن دیگر، آیاتی که در طول یک سال بر پیامبر نازل میشد، در شب قدر، بار دیگر، بر قلب پیامبر وحی میشد. این کار برای این بود که مسلمانان آنچه داشتند، با آنچه وحی میشود، مطابقت دهند، تا خطایی در این مسئله رخ ندهد. پس بنابر روایات در این بیست و سه سال، در شب قدر، همه وحیِ یک سال گذشته بار دگر در شب قدر تکرار میشد.
نظر دیگر در اینباره، نظری است که استاد ما، علامه محمد حسین طباطبایی، صاحبالمیزان، نیز آن را پذیرفته است. ایشان معتقد است که قرآن دو نوع نزول دارد؛ نزول دفعی و نزول تدریجی. قرآن از نزول دفعی به «إنزال» تعبیر میکند و نزولِ تدریجی را «تنزیل» میخواند. به همین سبب، قرآن گاهی میگوید: «وَ نَزَّلنا عَلَیکَ الکِتابَ» [۷] و گاهی نیز از «أَنزَلنا» استفاده میکند. «إنزال» نزولِ دفعی و «تنزیل» نزولِ تدریجی است. علامه طباطبایی به برخی اصطلاحات و اشعار عربی و معانی باب تفعیل و افعال استناد میکند تا این مسئله را اثبات کند. ایشان میگوید کل قرآن کریم یک باره در شب قدر بر قلب پیامبر نازل شد و پیامبر همه چیز را دانست و به پیامبری رسید. اما پیامبر تکلیف نداشت که این قرآن را برای مردم بگوید و بخواند، بلکه قرآن به صورت تدریجی و آیهای پس از آیه دیگر نازل میشد و پیامبر مکلف بود که این آیات را قرائت کند. این مسئله مانند این است که شما به من کتابی دهید و بگویید که آن را نزد خود نگهدارم. سپس در صبح روز دوم به من بگویید که بخشی از آن را برای مردم بخوانم، تا بدین ترتیب همه کتاب خوانده شود. همه قرآن یک باره بر پیامبر نازل شد و پس از آن پیامبر مکلف بود که در مناسبات مختلف و در مواجهه با پرسشها با «تنزیل» آیاتِ قرآن پاسخ دهد.
استاد ما، علامه طباطبایی، به برخی آیات قرآن استناد میکند که اشاره دارد پیامبر پیش از قرائت، همه قرآن را میدانسته: «وَ لا تَعجَل بِالقُرآنِ مِن قَبلِ أَن یُقضی إِلَیکَ وَحیُهُ» [۸] همچنین، این آیه «ولا تُحَرِّک بِهِ. لِسانَکَ لِتَعجَلَ بِهِ إِنَّ عَلَینا جَمعَهُ وَ قُرآنَهُ فَإِذا قَرَأناهُ فَاتَّبِع قُرآنَهُ» [۹] از این آیات فهمیده میشود که پیامبر همه قرآن را میدانسته، اما مکلف نبوده است که این آیات را بخواند و توضیح دهد، مگر پس از امر خداوند. بنابراین، قرآن هم إنزال دفعی داد و هم تنزیل تدریجی. آنچه این نظر را تأیید میکند، برخی تفاسیر و روایاتی است که میگوید قرآن در شب قدر به بیتالمعمور یا آسمان دنیا، یا مراتبی که نزدیک به ذهن و درک شنوندهها قلمداد میشود، نازل شده است. حقیقت این است که قرآن بر قلب پیامبر نازل شد؛ قلبی که به تعبیر ادبی آسمان دنیاست. این نقطه اوج تفسیر بشری است، جسم آدمی زمین او است و اندیشهاش آسمان. آرزوهای آدمی و اندیشهاش والاتر از انسان است و او به سوی آنها در حرکت است. نقطه اوج اندیشه بشر حضرت محمد است. بنابراین، میتوان از او به آسمان دنیا تعبیر کرد. به دیگر سخن، قرآن از آن قله و نقطه اوج بر زمین نازل و به تدریج به انسان تقدیم شد. به هر روی، این نظر را گفتم و بیشک تنها یک نظر است و نمیتوان با قاطعیت گفت که حقیت است. شما نیز میتوانید درباره این موضوع تحقیق کنید و نظر خاصی در این مورد برای خود اختیار کنید.
بنابراین، «أنزلناه» در آیه «إِنّا أَنزَلناهُ فِی لَیلَة القَدرِ» یا بدین معناست که اولین آیه قرآن در شب قدر نازل شده، یا بدین معناست که آخرین آیه از قرآن در شب قدر نازل شده یا معنای آن این است که آیاتِ یک سال در شب قدر دوباره نازل شده است یا مقصود تنزیل تدریجی قرآن و نزول دفعی آن است. بیشک ضمیر «إنّا» در «إِنّا أَنزَلناهُ» برای تعظیم است، زیرا که گاهی ضمیر برای تعظیم به کار میرود؛ یعنی ما اسم را ذکر نمیکنیم و از ضمیر برای تعظیم استفاده میکنیم. در این آیه اسم قرآن نیامده و به جای آن ضمیر ذکر شده است: «بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحِیمِ. إِنّا أَنزَلناهُ فِی لَیلَـ‹ِ القَدرِ»؛ کلمه قرآن کجاست؟ برای تعظیم و تفخیم حذف شده است. «فِی لَیلَـ‹ِ القَدرِ»؛ شب قدر چیست؟ بنابر آنچه پیش از این گفتیم، شب قدر شب نزول قرآن است، زیرا در شب نزول قرآن همه چیز مقدر و مشخص و حدود و ثغور معین و راههای هدایت و گمراهی روشن میگردد. بر این اساس، چرا ما شب قدر را گرامی میداریم؟ زیرا بزرگترین شب در تاریخ انسان است و شبی است که هر چیزی در آن مشخص میشود. بنابراین، مانند روز ولادت پیامبر یا عید قربان یا عید فطر آن را گرامی میداریم. ظاهراً بسیاری از روایات دلالت دارند که شب قدر پس از پیامبر نیز ادامه یافته است. اگر شب قدر، فقط شب نزول قرآن بوده است، با پایان عمر پیامبر باید پایان مییافت.
بنابراین، باید شب قدر را به شکل دیگری نیز تفسیر کنیم، یا اینکه دو تفسیر از آن ارائه دهیم که این مسئله نیز مانعی ندارد؛ زیرا وجه اول تفسیر تنها از آیه «إِنّا أَنزَلناهُ فِی لَیلَـ‹ِ القَدرِ» فهمیده نمیشود، بلکه این مسئله (نزول قرآن در شب قدر) از آیه «إِنّا أَنزَلناهُ فِی لَیلَـ‹ِ مُبارکَـ‹ٍ إِنّا کُنّا مُنذِرِینَ فِیها یُفْرَقُ کُلُّ أَمْرٍ حَکِیمٍ أَمراً مِن عِندِنا إِنّا کُنّا مُرسِلِینَ. رَحمَـ‹ً مِن رَبِّکَ إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ العَلِیمُ» [۱۰] هم دریافت میشود. «إِنّا أَنزَلناهُ فِی لَیلَـ‹ِ مُبارَکَـ‹ٍ» وصف این شب است. «إِنّا کُنّا مُنذِرِینَ» یعنی در این شب به آدمی نسبت به خطاها و انحرافات و گمراهیها هشدار میدهیم. «أَمرٍ حَکِیمٍ» امر حکیم یعنی فرمانی محکم و استوار. «أَمراً مِن عِندِنا» اموری که از نزد ما هستند، یعنی نزد خداوند هستند و مقصود احکام شرعی است. زیرا پس از آن آورده است: «إِنّا کُنّا مُرسِلِینَ» و پیش از آن نیز گفته بود: «إِنّا کُنّا مُنذِرِینَ» و در ادامه نیز میفرماید: «رَحمَـ‹ً مِن رَبِّکَ إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ العَلِیمُ» این آیات تصریح دارد که در شبی که قرآن آن را مبارک میخواند، احکام الهی مشخص میشود، مانند روز قانون اساسی یا روز استقلال مردم و ملل. این تفسیر درست است، اما ممکن است این آیات معنای دیگری هم داشته باشد. این معنا باید پس از پیامبر هم باقی باشد، زیرا اگر فقط همان معنای اول مقصود باشد، پس از پیامبر این معنا رنگ میباخت. از همینروست که مفسران کوشیدهاند تا معنای دیگری برای شب قدر بیابند. بیشک معنای «لیلـ‹القدر» یا برای ارزش فراوان و «قدر» آن است، یا به سبب تقدیر و مشخص شدن حلال و حرام.
اما معنای متعارف دیگر این شب همان است که میگوید در این شب دعاها مستجاب و عمرها و روزی نوشته و نیکبختی و نگونبختیِ آدمی مشخص میشود. روایات بسیاری وجود دارد که میگوید دعا در این شب مستجاب میشود و توفیق درک این شب و تلاش برای آن اثر بسزایی در زندگی و سعادت دارد. حقیقت این است که اگر درباره این معنا که در نزد مردم متعارف است، روایاتی وارد شده باشد، ما هم این معنا را میپذیریم. اما میتوانیم این معنا را به شکل دیگر توجیه کنیم و به گونهای توضیح دهیم که به اندیشه اسلامی و به روایات و همچنین به منطق نزدیکتر باشد.
آدمی همیشه میاندیشد که عمر و روزی نتیجه عملکرد انسان در تنها یک شب نیست. امروز شخصی در اثر بیماریای که از مدتی پیش بوده، میمیرد. چه بسا اسباب مرگ از چهار یا پنج سال پیش یا از چند ماه پیش فراهم شده بوده و سبب مرگ او شده باشد. یعنی به سبب اتفاقات یک شب نمرده است. امروز، هر کدام از ما زندگی میکنیم، ولی فقط بر اساس کاری که در شب قدر کردهایم، زندگی نمیکنیم، بلکه بر اساس اعمالمان که پیش از شب قدر هم بوده، زندگی میکنیم. از مدتها پیش تحصیل و کار و مهاجرت کردهایم و به کاری مشغولیم و اکنون بر اساس نتیجه فعالیتهایمان خوشبخت یا بدبخت هستیم. اینگونه نیست که انسان در دورهای بدبخت باشد و ناگهان سعادتمند شود، یا در دورهای خوشبخت باشد و ناگهان بدبخت شود. این مسئله دور از ذهن است. بنابراین، باید تفسیر معقولی از شب قدر ارائه دهیم و، در عین حال، نباید از چارچوب متناسب با معنای قرآنی و اسلامی خارج شویم.
من دو معنا ارائه میدهم. معنای اول درباره موضوع استجابت دعا و تأثیر آن در حیات آدمی است که انشاءالله در جلسه آینده مطرح خواهم کرد. معنای دوم درباره معنای روزه است. روزه آن چیزی است که سرنوشت آدمی را مقدر میکند و روزه در دهه آخر ماه رمضان یا در هفته آخر این ماه کامل میشود و میبالد. در حقیقت، روزه رمز و راز شب قدر و سبب آن است. این معنا از آیاتی فهمیده میشود که میان روزه و قرآن پیوند برقرار میسازد: «شَهرُ رَمَضان الَّذِی أُنزِلَ فِیهِ القُرآنُ» همچنین از آیه روزه «کُتِبَ عَلَیکُمُ الصِّیامُ کَما کُتِبَ عَلَی الَّذِینَ مِن قَبلِکُم» [۱۱] هنگامی که قرآن در این آیات زمان روزه را ذکر میکند، میگوید: «شَهرُ رَمَضان الَّذِی أُنزِلَ فِیهِ القُرآنُ» قرآن همیشه ماه رمضان را با نزول قرآن قرین میسازد، تا میان نزول قرآن و روزه پیوند برقرار سازد. آیا میان این دو پیوندی هست؟ این مسئله را انشاءالله در شبهای آینده بررسی خواهیم کرد. امشب به همین مقدار بسنده میکنیم. این سوره یکی از مهمترین سورههای قرآن است و ائمه در بیشتر نمازها آن را میخواندند و بسیار به آن اهتمام داشتند. به همین سبب، تفسیر آن را با تفصیل بیشتری بررسی میکنیم. غفرالله لنا و لکم.
جلسه دوم تفسیر سوره قدر
در جلسه گذشته درباره سوره قدر گفتیم که تفسیرِ آیاتِ نخستین این سوره وجوه متعددی دارد. وجهِ نخستِ این تفاسیر از روایات گوناگونی دریافته میشود که درباره شأن نزول آن وارده شده است. خلاصه آن چنین است که پیامبر از طریق الهام یا از طریق رؤیای صادقه مطمئن شد که پس از او بنیامیه نود سال حکومت میکنند و از منبر او بالا میروند. پیامبر از این مسئله سخت اندوهگین شد. سببِ حزنِ پیامبر رقابت سنتی میان بنیهاشم و بنیامیه نبود؛ حاشا که پیامبر اینگونه باشد. پیامبر چیزی جز اسلام نداشت و به چیزی جز تقوا هم اهتمام نداشت. از اینرو، ابولهب تنها کسی است که در قرآن از او به بدی یاد شده و از بنیامیه در قرآن ذکری نیامده است. بنابراین، پیامبر در بند نژادپرستی و افکار قبیلهای نبود. پس چرا از حکمرانی بنیامیه اندوهگین شد؟ زیرا میدانست که اینان از اسلام کینه به دل دارند و اسلام را جنبشی هاشمی تلقی میکنند و باور ندارند که اسلام رسالتی آسمانی است و همه تلاش خود را برای نابودی اسلام به کار خواهند برد. تاریخ نیز بالفعل نشان میدهد که بنیامیه از زمان معاویه یا پیش از آن تا آخرین خلیفه عملاً برای نابودی اسلام سعی فراوان کردند؛ از جمله تلاش برای ویران کردن کعبه و تصرف و تاراج مدینه و اهانت به نماز و مسجد و مباح کردن خون و ناموس مسلمانان و تبدیل خلافت به پادشاهی و ایجاد سپاه جیرهخوار و غیر اینها. پیامبر از حکومت بنیامیه اندوهگین و این سوره نازل شد. خداوند میفرماید که ما قرآن را در شب قدر، که در ماه رمضان است، نازل کردیم. شبِ قدر شبی با عظمت است و تو چه دانی که چه شبی است. شبِ قدر از هزار ماه بهتر است. مقصود از هزار ماه دوران حکومت بنیامیه است. این دوران تأثیر عمیقی بر تاریخ مسلمانان داشته است، اما تأثیر این هزار ماه به اندازه تأثیر این شب، شب نزول قرآن، نیست. این شب شبِ قانونگذاری و شب رسالت است. به سخن دیگر،ای محمد: «إِنّا نَحنُ نَزَّلنَا الذِّکرَ وَ إِنّا لَهُ لَحافِظُونَ» [۱۲] تأثیر رسالت اسلام و رسالت قرآن در تاریخ بشری چندان است که این رسالت از دوران حکومت بنیامیه متأثر نخواهد شد؛ این هزار ماه نمیتواند بر این شب چیره شود.
آنچه گفتیم تفسیر نخست این آیات بود و از دیگر آیات و روایات شواهدی برای آن ذکر کردیم. پس، شب قدر بنابراین تفسیر یعنی شب نزول قرآن. چرا آن را شب «قدر» مینامند؟ یا «قدر» به معنای ارزش است، یعنی شبی که ارزش فراوان دارد؛ یا «قدر» به معنای تحدید و تقدیر و تعیین است، یعنی در این شب همه چیز مقدر و مشخص میشود و حلال از حرام و صحیح از فاسد دانسته و شناخته و حد و مرز امور تبیین میشود.
تفسیر دوم نیازمند مقدماتی است. ما قرآن را بر اساس اصطلاحات قرآنی تفسیر میکنیم و میفهمیم و قرآن، خود را تفسیر میکند. ما پس از بررسی دیگر آیات و روایات و اصول اسلامی، از شب قدر چه درمییابیم. این شناخت از شب قدر نیازمند پارهای مقدمات است.
مقدمه نخست: روزه که در ماه رمضان واجب است، در تفسیر شب قدر اهمیت دارد. روزه در اسلام چیست؟ روزه تقویت و تهذیب و تمرینی است برای انسان تا بتواند بر نفس و شهوات خود چیره شود. فیالمثل، میخواهیم به کودکی شنا بیاموزیم. ابتدا او را در برکهای کوچک رها میکنیم تا در این مکان کوچک و کمعمق با راهنمایی مربی شنا یاد بگیرد. پس از آنکه کودک شنا کردن در این مکان را آموخت، اجازه میدهیم در دریا هم شنا کند. ورزشکار نیز تمرین میکند. راننده هم ابتدا در محیطی ایمن تمرین میکند. تمرین مسئلهای اساسی در زندگی انسان است. روزه تمرینی است برای انسان در برابر محرمات و واجبات و هواها و شهوات. چگونه؟ آدمی هنگام روزه داشتن چه میکند؟ به آدمی میگویند از طلوع تا غروب روزه بگیر؛ دروازه، سیزده، پانزده یا هجده ساعت، تا فصل و مکان روزه چه باشد. روزه به چه معناست؟ یعنی نخور و ننوش، نزدیکی جنسی نکن و به زیر آب مرو و سیگار نکش و بر خدا و رسولش دروغ مبند، هر چند که خشمگین باشی یا در تنگنا افتاده باشی. من روزه میگیرم، به طور طبیعی گرسنه میشوم و احساس گرسنگی میکنم. در برابرم خوراکی هست و مراقبی هم در کار نیست. گرسنگی مرا به خوردن میکشاند، اما من نمیخورم. با این کار من تمرین میکنم که گرسنه باشم و نخورم؛ تشنه باشم و ننوشم؛ نیازمند زن باشم، اما با او نزدیکی نکنم؛ به سیگار عادت داشته باشم، اما سیگار نکشم؛ خشمگین میشوم و به تنگنا میافتم، اما به خدا و رسولش دروغ نمیبندم. تا چند ساعت؟ دوازده یا سیزده یا چهارده ساعت. چند روز؟ سی روز. آیا این مانند شنا کردن در برکهای کوچک یا رانندگی در جای خلوت نیست؟ من در این سی روز این توان را کسب میکنم که اگر در غیر ماه رمضان گرسنه بودم و غذای حلالی در دسترس نبود، نخورم، زیرا که در سی روز تمرین کردهام که گرسنه باشم و نخورم. تشنه باشم و ننوشم و از محرمات خدا دوری کنم. انسان بدینگونه در ماه رمضان میآموزد که در برابر شهوات ایستادگی کند. به سخن دیگر، بر نفس و اراده خود مسلط باشد.
از اینروست که قرآن میگوید: «وَ استَعِینُوا بِالصَّبرِ وَ الصَّلا›ِ» [۱۳] مقصود از «صبر» روزه است؛ یعنی اگر میخواهید در زندگی اجتماعی در اجتناب از محرمات موفق باشید، از روزه یاری جویید. بنابراین، آنچنان که در برکهای کوچک برای مواجهه با دریا تمرین میکنیم، در ماه رمضان نیز برای مواجه شدن با دریای جامعه تمرین میکنیم. قرآن میگوید: «إنَّ لَکَ فِی النَّهارِ سَبحاً طَوِیلاً» [۱۴] در رمضان تمرین میکنیم تا پس از آن وارد جامعه شویم و محرمات را ببینیم و از آنها دوری کنیم؛ شهوات را ببینیم و از آنها اجتناب کنیم. این است هدف روزه. اسلام میخواهد که مسلمان در جامعه حضور داشته باشد و منحرف نشود. انزوا و عزلتنشینی و حضور نداشتن در جامعه فضیلتی ندارد. در اسلام رهبانیت نیست.
مقدمه نخست این است که روزه تمرین است، روزه راهی است برای اینکه انسان اراده خود را در دست داشته باشد. به طور طبیعی، هر اندازه که روزه بهتر و خوددارانهتر و با اخلاص بیشتر و دربردارنده ابعاد بیشتر باشد، ثمرات آن بیشتر و بزرگتر خواهد بود. فیالمثل، به صورتی باشد که حضرت علی میفرمایند: «إذا صُمتَ فَلیَصُم سَمعُکَ و بَصَرُکَ و... و تَغُضُّ بَصَرَکَ عَمّا لایَحِلُّ النَّظُرُ إلَیهِ وَ السَّمعَ عَمّا لایَحِلُّ استِماعُهُ إلَیهِ» [۱۵] اگر ما بدین صورت روزه گرفتیم، دیگر فقط روزه امتناع از خوردن و نوشیدن نیست، بلکه چشم و گوش و قلب و جسم هم در حال روزه است. اگر روزه بدینشکل باشد، ما از این تمرین بسیار بسیار سود خواهیم برد و، اگر چنین نبود، مانند این سخن است که میگوید: «رُبَّ صائِمٍ حَظُّهُ مِن صِیامِهِ الجُوعُ وَ العَطَشُ» [۱۶] این گرسنگی و تشنگی نتیجه کوچکی است.
مقدمه دوم: قرآن میگوید که سعادت و شقاوت آدمی به دست خود اوست. آبا و اجداد و عشیره و زادگاه و وطن سعادت و شقاوت آدمی را رقم نمیزنند. تو، خود، سعادت یا شقاوت خود را رقم میزنی. این مسئله را از کجا درمییابیم؟ از قرآن. این کتاب آسمانی پس از سوگندهای فراوان میفرماید: «وَ نَفسٍ وَ ما سَوّاها. فَأَلهَمَها فُجُورَها وَ تَقواها. قَد أَفلَحَ مَن زَکّاها وَ قَد خابَ مَن دَسّاها» [۱۷] چه کسی کوشید و نجات یافت؟ «مَن زَکّا نَفسَهُ» یعنی شخصی که نفس خود را تزکیه و مهذَّب و پاکیزه کند. بنابراین، سعادت و شقاوت من در دست خود من است. قرآن کریم میگوید: «وَ أَن لَیسَ لِلإِنسانِ إِلّا ما سَعی» [۱۸] موفقیتهای تو نتیجه تلاشهای توست: «کُلُّ نَفسٍ بِما کَسَبَت رَهِینَـ‹ٌ» [۱۹] بنابراین، سعادت و شقاوت چیزهایی نیستند که از خارج بر من تحمیل شوند. من هستم که سعادت و شقاوت را رقم میزنم. این منطق قرآن است. این مسئله فقط ناظر به سعادت و شقاوت فردی نیست؛ بلکه شامل سعادت و شقاوت اجتماعی نیز هست. قرآن کریم به صراحت میگوید: «ظَهَرَ الفَسادُ فِی البَرِّ وَ البَحرِ بِما کَسَبَت أَیدِی النّاسِ» [۲۰] این ما هستیم که سعادت و شقاوت اجتماعی خود را رقم میزنیم. قرآن میگوید: «إِنَّ اللهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَومٍ حَتّی یُغَیِّرُوا ما بِأَنفُسِهِم» [۲۱] این آیه درباره سعادت اجتماعی است. مقصود از «ما» در این آیه حالتِ اجتماعی قوم است. این منطق قرآن است؛ میگوید کسی که میخواهد سعادتمند باشد، میتواند و کسی هم که میخواهد نگونبخت باشد، باز هم میتواند. این مسئله مبحثی طولانی که انشاءالله در مسئله جبر و تفویض یا تسخیر و تخییر بدان خواهیم پرداخت. در منطق قرآنی سعادت و شقاوتی خارج از فهم و سیطره انسانی وجود ندارد. انسان چگونه سعادتمند میشود؟ آنگاه که خود آینده خود را ترسیم کند و بر نفسِ خود مسلط باشد و سرنوشتش را به دست گیرد و در برابر شهوات و هواها تسلیم نشود و در برابر فشارها و فریبها کمر خم نکند و در برابر این و آن سر فرود نیاورد. این دو مقدمه را گفتم تا بر اساس آنها به نتیجه برسیم. ما در ماه رمضان تمرین میکنیم تا بر اراده و شهوات خود مسلط باشیم و چون بر شهوات و اراده خود مسلط شدیم، میتوانیم سعادت یا شقاوت خود را رقم بزنیم. در نتیجه، ماه رمضان ماهِ تعیین سرنوشت است. زیرا که از آغاز این ماه تمرین میکنیم و نتیجه این تمرین تسلط بر شهوات است. تو مختاری و میتوانی سعادت و شقاوت خود را تعیین کنی. بنابراین، میتوانیم بگوییم که سعادت و شقاوت انسان در ماه رمضان رقم میخورد. در چه مقطعی از ماه رمضان؟ در اواخر ماه رمضان، آنچنان که در احادیث آمده است. شبِ قدر نیز در هفته یا دهه آخر ماه رمضان واقع شده است، زیرا این تمرین در آن هنگام به اوج خود میرسد. پس، ماهِ رمضان ماهِ تعیین سرنوشت است، زیرا که با روزه سرنوشت خود را رقم میزنیم. در این ماه از صبر و نماز یاری میجوییم تا زندگی و سرنوشت و سعادت یا شقاوت خود را رقم بزنیم.
شبِ قدر شبِ تقدیر و تحدید و تعیین است؛ شبِ تعیینِ سعادت و شقاوت. این معنای شب قدر است و این معنا نزدیک به همان چیزی است که در تفاسیر متعددی ذکر شده است. در تفاسیر آمده است که از پیامبر سؤال شد آیا شب قدر به زمان پیامبر اختصاص دارد یا پس از او هم خواهد بود؟ پیامبر در پاسخ گفت که پس از من هم شب قدر خواهد بود. معنای نخستِ شبِ قدر یعنی شبِ نزول یکباره قرآن و نه بیشتر، اما این شب هر سال تکرار میشود. معنای دومی که از شب قدر گفتم متناسب است با روایاتی که میگوید شب قدر استمرار دارد و بهتر از هزار ماه است، زیرا سرنوشت انسان از این طریق و در این شب رقم میخورد. اما کدام شب؟ هر انسانی برای خود شب قدری دارد. بنابراین تفسیر، شبِ مشخصی مثلاً بیست و سوم یا بیست و هفتم رمضان، شب قدر نیست. در روزهای پایانی ماه رمضان تو به یاری تمرینی که کردهای، به مقامی والا میرسی و در این هنگام میتوانی سرنوشت را مقرر داری. این شب میتواند ۲۳ یا ۲۴ یا ۲۵ یا ۲۶ یا ۳۰ رمضان باشد. بنابراین منطق، این مسئله ممکن است.
در پایان تفسیر دوم باید بیفزاییم که این معنا از آیات قرآن فهمیده میشود. میبینید که آیات قرآن بر ماه رمضان تأکید دارند: «کُتِبَ عَلَیکُمُ الصِّیامُ کَما کُتِبَ عَلَی الَّذِینَ مِن قَبلِکُم» [۲۲] در ادامه این آیه میگوید: «شَهرُ رَمَضانَ الَّذِی أُنزِلَ فِیهِ القُرآنُ» [۲۳] گویا میان نزول قرآن و روزه پیوندی است. «شَهرُ رَمَضانَ الَّذِی أُنزِلَ فِیهِ القُرآنُ هُدیً لِلنّاسِ وَ بَیِّناتٍ مِنَ الهُدی وَ الفُرقانِ» [۲۴] این آیات اشاره دارد که روزه در این ماه، که ماه عبادت و علم و فرقان و جدایی حق از باطل است، با نزول قرآن پیوند دارد.
تفسیر سوم از معنای شب قدر این است که شبِ قدر، شبِ استجابت دعاست. این تفسیر بر چه اساسی است؟ اگر آیات قرآنی را درباره روزه بخوانید، آمده است: «کُتِبَ عَلَیکُمُ الصِّیامُ کَما کُتِبَ عَلَی الَّذِینَ مِن قَبلِکُم» در ادامه میگوید: «شَهرُ رَمَضانَ الَّذِی أُنزِلَ فِیهِ القُرآنُ» سپس در اثنای آیات روزه میگوید: «وَ إِذا سَأَلَکَ عِبادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعوَ›َ الدّاعِ إِذا دَعانِ فَلیَستَجِیبُوا لِی وَ لیُؤمِنُوا بِی» [۲۵] این آیه در میان آیات روزه و رمضان آمده است. این آیه چه ربطی دارد و چرا در این میان درباره دعا صحبت شده است؟ این مسئله به اعتبار یگانه پیوند میان رمضان و روزه و دعاست.
زمانهایی وجود دارد که خداوند فراهم میکند تا دعاها را استجابت کند. ماه رمضان یکی از این زمانهاست، زیرا روایات میگوید که دعاهای شما در این ماه مستجاب میشود، یا اینکه دعاها در شبهای ماه رمضان یا شبهای پایانی این ماه مستجاب میشود. میتوانیم بگوییم که تقدیر انسان و مقدرات و سعادت و شقاوت و خیر و شر و گرفتاریها و سختیهای او، همه در این ماه متأثر از دعاست، زیرا وقتی آدمی دعا میکند، خداوند با همین آیات پاسخ او را میدهد، نه به معنایی که ما از استجابت دعا در تصور داریم. این شب به سبب برآوردن حاجات انسان در سرنوشت و آینده او اثر دارد.
این معانی سهگانه را از شب قدر درمییابیم؛ اما معنای مشهور شب قدر این است که در این شب شرایط تغییر میکند و اعمال آدمی نوشته و روزی تقسیم میشود و این شب را مانند روز تقدیم بودجه دولتها به مجلس در نظر میآورند. من حقیقتاً این معنا را نمیفهمم؛ بر این اساس که سرنوشت انسان و روزی او و اعمال و رفتار او و سعادت و شقاوت و بیماری او به این پیوند ندارد. مثلاً اگر خدای نکرده شما بیمار شوید، بیماری شما غالباً به عوامل جسمی شما از اول عمر تا به امروز مربوط میشود. شما امسال در راحتی به سر میبرید و این راحتی ثمره تلاش بیست ساله شماست و نتیجه تنها یک شب نیست. لزومی ندارد که این معنای خرافهای و شایعی میان مردم را بپذیریم که در این شب ستارهها از حرکت بازمیایستند و آسمان بالا یا پیش میرود و گرفتاریها فرود میآید و فقط کافی است که شخص دعا کند و بگوید فلان چیز را طلا کن و آن طلا میشود. معنای شایع شب قدر این است که اگر کسی این شب را درک کند و در این شب به خدا بگوید که فلان چیز را طلا کن، آن چیز طلا میشود. من شخصاً این معنای رایج را نمیفهمم وای کاش که یک نفر این معنا را برای من توضیح دهد. این معنا نه با علم و نه با دین و نه با قرآن سازگار است و معنای شگفتانگیز است. حداکثر، سه تفسیری را که مطرح شد، درک میکنم. گرچه بیشک دانش آدمی محدود است و هر روز توسعه مییابد و بر آن افزوده میشود.
جلسه سوم تفسیر سوره قدر
سخن درباره تفسیر سوره قدر بود. بنابر ظاهر آیات قرآنی و روایات ائمه در اینباره به معنای شب قدر پرداختیم. سه تفسیر برای معنای شب قدر ذکر کردیم. اکنون در پرتو آنچه گفتیم، این سوره را مرور میکنیم.
«إِنّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَـ‹ِ الْقَدرِ» گفته است: «أَنْزَلْناهُ» نه «نَزَّلناهُ» درباره تفاوت میان «إنزال» و «تنزیل» پیش از این گفتیم که «إنزال» نزول دفعی و «تنزیل» نزول تدریجی است. شبِ قدر شبی است که همه آموزههای دینی قرآن یکباره و به اجمال بر قلب حضرت محمد (ص) نازل شد و او پیامبری شد که به شکلی مجمل از قرآن آگاه بود. او مکلف نبود که آیات قرآنی را برای مردم بخواند، مگر پس از امر خداوند. وقتی قائل به دو نوع نزول برای قرآن شدیم، این آیه را به صورت روشنتری درمییابیم: «إِنّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَـ‹ِ الْقَدرِ» یعنی همه قرآن یکباره در شب قدر نازل شد. اما مدت نزول تدریجی قرآن بیست و سه سال است. این تنزیل قرآن است و پیامبر در این مرحله با قرآن به مردم بشارت میداد و آنان را دعوت میکرد و آیات را به آنان میرساند. کسانی که گفتهاند قرآن یکباره نازل شده است، در تفسیر آیات به سختی افتادهاند؛ چگونه قرآن هم در مدت بیست و سه سال نازل شده است و هم در یک شب؟ عدهای از این مفسران گفتهاند که «إِنّا أَنْزَلْناهُ» یعنی ما نزول قرآن را در شب قدر به پایان رساندیم. مسئله دیگری که در این آیه نظر را جلب میکند، استفاده از ضمیر در «إِنّا أَنْزَلْناهُ» است؛ خداوند نفرموده: «إِنّا أَنْزَلْناهُ القُرآنَ» این مسئله نوعی تعظیم و بزرگداشت در زبان عربی است. وقتی میخواهیم کسی یا چیزی را بزرگ بداریم، میگوییم: حاضر شد، آمد، تشریف آورد، بیآنکه اسمی از او ببریم، زیرا ضمیر در بزرگداشت و تعظیم رساتر است. در این آیه مرجع ضمیر هم وجود ندارد، یعنی آن شیئی را که میشناسی و از او غافل نیستی، نازل کردهایم. بالطبع، این مسئله دلیل عظمت آن شیء و تعبیری ادبی و ظریف برای تعظیم است.
«وَ ما أَدْراکَ ما لَیْلَـ‹ُ الْقَدْر» «ما أَدراکَ» یعنی تو چگونه میتوانی آن را دریابی؟ تو از این شب چه میدانی؟ این تعبیر نیز برای تعظیم و بزرگداشت است. قرآن هرگاه بخواهد چیزی را بزرگ بدارد و به آن عظمت و جلال بخشد، از اسلوب سؤال استفاده میکند. فیالمثل میگوید: «الحاقَّـ‹ُ مَا الحاقَّـ‹ُ وَ ما أَدراکَ مَا الحاقَّـ‹ُ» [۲۶] و در جای دیگر آمده است: «القارِعَـ‹ُ مَا القارِعَـ‹ُ» [۲۷].
قرآن و عربها از این اسلوب برای آماده کردنِ ذهنِ شنونده و تعظیم موضوع استفاده میکنند تا بگویند این شیء مهم است و تو عظمت و بزرگی آن را نمیدانی.
«لَیْلَـ‹ُ الْقَدرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ» پیش از این معنای خیریت (برتر بودن) شب قدر را نسبت به هزار ماه گفتیم. گرچه بسیاری از مفسران تأکید دارند که خیریت از جهت فضیلت و مقام است، ما اینگونه تفسیر کردیم که خیریت از جهت تأثیر در تاریخ است؛ تأثیر شبِ نزول قرآن بر تاریخ بشر بیش از تأثیر هزار ماه است. هزار ماه به صورت کلی برای مبالغه در کثرت به کار برده شده است. از طرف دیگر، ممکن است مقصود از هزار ماه ایام حکومت بنیامیه باشد، چنان که در تفاسیر بسیاری این مسئله آمده است.
قرآن، پس از این آیه، این شب را به شکلی بسیار زیبا و شگفت وصف میکند تا به آدمی برای استفاده از این شبِ جاودان در تاریخ بشر توجه دهد: «تَنَزَّلُ الْمَلائِکَـ‹ُ وَ الرُّوحُ فِیها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ کُلِّ أَمْرٍ سَلامٌ هِیَ حَتّی مَطْلَعِ الْفَجْرِ» در این فعلِ «تَنَزَّلُ»، «تاء» مضارعه حذف شده است؛ یعنی «تَتَنَزَّلُ». اگر این فعل ماضی بود، باید به صورت «تَنَزَّلَ» میآمد. ملائکه در این شب به صورت تدریجی و به دفعات و مستمر به این عالم میآیند. «ملائکه» و «روح» چیستند؟ روح هم مذکر و هم مؤنث به کار برده میشود. طبیعتاً ما نمیتوانیم به یکی از معانی ملائکه و روح قطعیت پیدا کنیم، به خصوص اگر بر اسلوب رمزی تکیه کنیم. ما به ملائکه ایمان داریم و ایمان به ملائکه جزئی از ایمان اسلامی است، زیرا قرآن کریم در بیش از یک جا به این مسئله اشاره کرده است: «آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنزِلَ إِلَیهِ مِن رَبِّهِ وَ المُؤمِنُونَ کُلُّ آمَنَ بِاللهِ وَ مَلائِکَتِهِ وَ کُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ» [۲۸] ایمان اسلامی از ایمان به خدا و به ملائکه و به کتب و به رسل تشکیل شده است. در ادامه آیه آمده است: «لا نُفَرِّقُ بَینَ أَحَدٍ مِن رُسُلِهِ» [۲۹] ایمان اسلامی ایمان به همه پیامبران است. بنابراین، ایمان کامل ایمان به خدا و ملائکه و کتب و رسل خداست. ملائکهای که به آنان ایمان داریم، چگونه موجوداتیاند؟ بالطبع، ما مؤمنان، به ملائکه به هرگونه که بودهاند و به هرگونه که باشند، ایمان داریم؛ چنان که به خدا ایمان داریم و حقیقت خدا را نمیدانیم. ما صفات خدا را میدانیم، آثار صُنع خدا را میدانیم، اما حقیقت خدا را نمیدانیم. به همین صورت، ما به ملائکه ایمان داریم و حقیقت آنان را نمیدانیم، ولی آثار آنان و صفات آنان را میشناسیم. صفات و آثار ملائکه کداماند؟ میتوانیم صفات و آثار آنان را از قرآن دریابیم. از آغاز قرآن ملائکه با خدا سخن میگویند: «قالُوا أَ تَجعَلُ فِیها مَن یُفسِدُ فِیها وَ یَسفِکُ الدِّماءَ وَ نَحنُ نُسَبِّحُ بِحَمدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ قالَ إِنِّی أَعلَمُ ما لا تَعلَمُونَ» [۳۰].
از این آیه درمییابیم که ملائکه خدا را به ستایش تسبیح و تقدیس میکنند. همچنین، میدانیم که خداوند پس از آفریدن حضرت آدم به ملائکه گفت که بر آدم سجده کنید و آنان نیز سجده کردند. بنابراین، میدانیم که مقام ملائکه از آدمی پایینتر است. در قرآن کریم به دهها اشاره درباره کارهای ملائکه برمیخوریم. اگر به احادیث هم مراجعه کنیم، میبینیم مأموریت کارهای بسیاری به ملائکه داده شده است. آیا با این بررسی حقیقت ملائکه و افعال آنان و صفات آنان برای ما روشن میشود؟ من در پاسخ به این پرسش، آنچه را در ذهن دارم، بیان میکنم و ادعا هم نمیکنم که حتماً درست است. آنچه میگویم خلاصهای است که از قرآن و روایات درباره ملائکه دریافتهام. ملائکه، بنابر آنچه از قرآن و احادیث فهمیده میشود، کارگزاران و واسطهها و سربازان خاص خداوندند. به سخن دیگر، بخشی از کارهای هستی را انسان انجام میدهد و ملائکه بخشی دیگر را، که آنها را عوامل هستی مینامیم، مانند جاذبه، بادها، بارانها، تأثیرات خورشید، ابرها و غیر اینها. آیا قوه جاذبه از اعمال بشر است؟ طبیعتاً نه، جاذبه از عوامل هستی است. تأثیرات خورشید، پرتوهای آن، جزر و مد، وضعیت سیارهها، افق و رعد و برق نیز از عوامل هستی هستند. این نیروهای تکوینی بسیار که در هستی وجود دارند، این عوامل تکوینی و این آثار تکوینی افعال ملائکهاند. ملائکه چنان که یکی از مفسران، به گمانم طنطاوی، میگوید، خود عوامل تکوینی نیستند، بلکه ملائکه عوامل تکوینی را در اختیار میگیرند و مدیریت میکنند. به طور مثال، این مسئله مانند حاکمی است که وظایف دولت را به قوای مختلف میسپرد؛ قوه مجریه، مقننه، قضاییه یا قوای امنیتی. البته نمیخواهم تشبیه کنم، ولی ملائکه در جهان و آسمان و زمین، مانند این قوههایند. عواملاند، موجوداتی هستند که قوههای هستی را در اختیار میگیرند.
آیهای از قرآن کریم، که ملائکه را مصداق آن دانستهاند، میگوید: «فَالمُدَبِّراتِ أَمراً» [۳۱] ملائکه هستند که کارها را تدبیر میکنند. قرآن در چندین موضع به تدبیر امور اشاره میکند. همچنین، قرآن اشاره میکند که ملائکه «سلام» و «وحی» را نازل میکنند. حدیث شریفی میگوید که با هر قطرهای از قطرات باران دو مَلَک همراه است. اگر تأمل کنیم، قطره باران هنگام نزول دو نیرو و دو عامل به همراه دارد. عامل نخست این است که چرا قطره به زمین میآید؟ زیرا تحت تأثیر جاذبه است و جاذبه آن را به سمت زمین جذب میکند. نمیگویید چگونه ممکن است قطره به سمت بالا برود؟ اگر خوب ملاحظه کنید بالا و پایینی در عالم نیست، زیرا کره زمین اینگونه است. باران به این شکل فرود میآید و ابرها بدین شکل مستقرند. هیچ چیزی بالا و پایین ندارد. این همان چیزی است که منجر شد نیوتن قانون جاذبه را کشف کند. میگویند که او نشسته بود و مشاهده کرد سیبی از درخت جدا شد و به زمین افتاد. او اندیشید که چرا این سیب به زمین افتاد و به بالا نرفت؟ اگر به کرهای بودن زمین توجه کنید، میپرسید: چرا سیب به سمت زمین فرود میآید؟ این مسئله به این نظریه منجر شد که زمین جاذبه دارد و اشیا را به سمت خود میکشد. این نظریه وزن را نیز تفسیر میکند. چرا اشیا وزن دارند یا سنگین وزن هستند؟ وزن نیروی جاذبه است. جاذبه چیزی را به سمت خود میکشد و من وزن را احساس میکنم. در غیر این صورت، اگر آدمی از میان جاذبه خارج شود، دیگر وزنی ندارد. حتماً در مجلات و اخبار خواندهاید که کسانی که به فضا میروند، جاذبه را از دست میدهند. در فضا آدمی جاذبه را از دست میدهد، یعنی دیگر وزن ندارد و میتواند بالا رود، پایین بیاید، راه برود و پرواز کند. اینجاذبه است که به ما وزن میدهد و ما را به زمین میچسباند. پس هر قطرهای از باران به زمین فرود میآید، زیرا جاذبه زمین را به همراه دارد.
همچنین، نیروی دیگری وجود دارد که همان نیروی فشار جو است و قطره را به شکل کره درمیآورد. چرا قطره به شکل کره است و مربع و مکعب یا مستطیل نیست؟ مقداری آب را بردار و به زمین و آسمان و هوا پرتاب کن، میبینی که قطرات آب به شکل کره درمیآیند. چرا؟ زیرا فشار از همه طرف مساوی است و قطره را به شکل کره درمیآورد. بنابراین، با هر قطره باران دو عامل از عوامل تکوینی همراه است؛ یکی جاذبه که آن را به سمت زمین میکشاند و دیگری فشار جو که آن را حفظ میکند تا به زمین برسد. اگر این دو نیرو نبود، قطره در فضا پراکنده میشد و بارانی به زمین نمیرسید. پس، همراه هر قطره باران دو ملک است؛ یعنی این دو مَلَک از طریق نیروی جاذبه زمین و نیروی فشار جو بر قطرات باران اثر میگذارند. از آنچه گفتیم نتیجه میگیریم که کار ملائکه اداره هستی و عوامل تکوینی است. ملائکه در این دنیا و در آخرت کارهای فراوانی انجام میدهند و قرآن در جاهای مختلفی به این مسئله اشاره دارد.
میتوانیم ملائکه را به تدبیرکنندگان نیروهای هستی تفسیر کنیم. بار دیگر میگویم که مقصود من این نیست که ملائکه، خود، نیروهای هستیاند؛ بلکه میگویم نیروهای هستی در تصرف ملائکهاند و بدینگونه، معنای سجود ملائکه بر انسان را درمییابیم. سجود ملائکه بر انسان یعنی ملائکه نیروهای هستی را در اختیار آدمی قرار دادهاند. آدمی میتواند از این نیروها استفاده کند و بر آنها اثر گذارد و از طریق علم در آنها تصرف کند. این مسئله بحث دیگری است که در جای خود بدان خواهیم پرداخت. بنابراین ملائکه سربازان خداوند و کارگزاران قدرتِ او و عاملان حکم اویند، به هر نام که میخواهی آنان را بنام. ما حقیقتشان را نمیدانیم. این قدر میدانیم که برخی از آنان در حال سجده دائم و برخی دیگر در حال رکوع دائماند. خدا را فرمان میبرند و او را مصیبت نمیکنند. خداوند را به ستایش تسبیح و او را تقدیس و امور را تدبیر و اداره میکنند. بنابراین، همه کارهایی که در جهان روی میدهد، به جز افعال آدمی، کار و عمل ملائکه است. این چیزی است که از معنا و تفسیر ملائکه و صفات و اعمال آنها درمییابیم.
اما روح چیست؟ بنابر تفاسیری که در کتب تفسیر وارد شده است، روح بزرگترین مَلَک است و از همینروست که در جاهایی از قرآن بر «ملائکه» عطف شده است: «تَنَزَّلُ الْمَلائِکَـ‹ُ وَ الرُّوحُ» و «یَومَ یَقُومُ الرُّوحُ وَ المَلائِکَـ‹ُ» [۳۲] روح در این اصطلاح غیر از روح انسان است و معنای دیگری دارد؛ روح بزرگترین مَلَک است. روایات صفتهای فراوانی برای روح ذکر کردهاند. همچنین، در برخی روایات روح همان جبرئیل ذکر شده است. اما آنچه از این آیه و دیگر آیات استنباط میکنیم، این است که روح تعبیر یا کنایهای از اداره مستقیم خداوند است. افعالی وجود دارد که به واسطه ملائکه، کارگزاران خدا، صادر میشود و اعمالی نیز هست که خداوند مستقیم و بیواسطه انجام میدهد. مقصود از روح، که در این شب نازل میشود، عنایت خداوند و تصرف بیواسطه خداوند در هستی است. همان روح که خداوند در «آدم» دمید: «فَإذا سَوَّیتُهُ وَ نَفَختُ فِیهِ مِن رُوحِی فَقَعُوا لَهُ ساجِدِیَن» [۳۳] یعنی عطا کردن روح به «آدم» یا «مسیح» یا انسان. عطا کردن این روح بالاتر از آن است که در تصرف ملائکه باشد. نیروهای هستی همه در تصرف ملائکهاند و ملائکه، کارگزاران خداوند، در این نیروهای هستی تصرف میکنند. اما چیزهایی هستند که مهمتر از توانمندیهای ملائکه و بالاتر از ملائکهاند. ما میدانیم که ملائکه پس از دمیدن روح خدا در انسان، بر او سجده کردند. بنابراین، روح شریفتر از ملائکه است، زیرا ملائکه پس از دمیدن روح خدا در انسان بر او سجده کردند. نمیتوانیم بگوییم که روح از ملائکه است. میگوییم که روح تعبیری از اراده مستقیم خداوند است، یعنی آن چیزی که خداوند بیواسطه انجام میدهد. به سخن دیگر، اراده خداوند روح است و ملائکه کارگزاران خداوندند. طبیعتاً این تفسیر ادله فراوانی دارد. من آنچه از بررسی این آیات استنتاج کردهام، به طور خلاصه بیان میکنم و وقتی که به آیاتی میرسیم که مستقیماً درباره این موضوع است، به شکل گستردهتری به آن خواهیم پرداخت.
«تَنَزَّلُ الْمَلائِکَـهُ وَ الرُّوحُ» یعنی نیروهای الهی و سپاهیان الهی و اراده خداوند در این شب با زمین پیوند میخورند. شب قدر شبِ پیوند بیواسطه زمین و آسمان است.
«تَنَزَّلُ الْمَلائِکَـ‹ُ وَ الرُّوحُ فِیها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ کُلِّ أَمْرٍ. سَلامٌ هِیَ حَتّی مَطْلَعِ الْفَجْرِ» این نگارهای که در این سوره به تصویر کشیده شده است، شُکوه این شب را تبیین میکند؛ شکوهی که فراتر از ادراک ماست: «وَ ما أَدْراکَ ما لَیْلَـ‹ُ الْقَدْر» شبی که برتر از هزار ماه است. شبی که ملائکه و روح به امر خداوند به زمین میآیند و شبی که تا صبح در آن سلام و درود است. شب عظیمی است، آن را غنیمت شمارید. بنابر یکی از تفاسیری که گفتیم، شبِ نزول قرآن است؛ شب مشخص شدن حلال و حرام، شبِ مشخص شدن همه چیز، شب تشریع الهی و سعادت جاودانگی بشر، شب سلام؛ سلامی و آرامشی که جز با اجرای احکام الهی حاصل نمیشود، شبِ قانون الهی و قرآنی. بنابراین، اگر این شب را گرامی و خاطراتش را زنده نگه داشتیم، با این مناسبت پیوند میخوریم و در فضای آن به سر میبریم و عزم و تلاش و همت خود را بازمییابیم تا در این خط باقی بمانیم؛ خط سلام و صلح و خیر و فضیلت، خطی که بر اثر والایی مقام فراتر از ادراک ماست.
گفتیم که شب قدر بر اثر روزه و ریاضتهای معنوی شبِ کمال آدمی است. نیز گفتیم که این شب شبِ استجابت دعاست. به هر روی، شبی عظیم است که در آن از جلال و عنایت الهی و توجه ربانی چندان در آن است که در دیگر شبها نیست. نخستین عظمت این شب در کلمه «قدر» متجلی است. پس از این قرآن از عظمت این شب با این عبارت تعبیر میکند: «وَ ما أَدْراکَ ما لَیْلَـ‹ُ الْقَدْر» و شبی که برتر از هزار ماه است و شبی که ملائکه و روح به زمین نازل میشوند و شبی که تا سحرگاه همه سلام و درود است. این همه وصف و نتایج به سبب جایگاه این شب است. پس احیا و قدر دانستن این شب سودمند و ضروری است و این اعمال سببِ بازگرداندن درک و نشاط و شور دینی در امت است از همینرو، پیامبر اسلام احیای این شب را از برترین اعمال دینی میداند و دعا در این شب از پرفضیلتترین کارهاست. اما وقتی از پیامبر پرسیدند که آیا عملی هست که برتر از دعا در این شب باشد؟ پیامبر پاسخ داد که طلب دانش در این شب برتر از دعاست. این را برای جوانانی میگویم که دانش میاندوزند تا بدانند که درسشان و تعلمشان برتر از دعاست، زیرا دعای حقیقی در علم است. آنچه گفتیم خلاصهای از تفسیر سوره قدر بود که مقتضای وقت بیان کردیم. انشاءالله برادران قرآن را مطالعه و حفظ میکنند و تفسیری از آن ارائه میدهند، زیرا هر اندازه که آدمی درباره قرآن میاندیشد، بیشتر و بیشتر از آن درمییابد. غفرالله لنا و لکم والسلام علیکم.
پی نوشت ها:
[۱]. دستهای ابولهب بریده باد و هلاک بر او باد. مسد (۱۱۱)، ۱.
[۲]. هاشم ملک را به بازی گرفت اما نه خبری آمده و نه وحیای نازل شده بود
[۳]. ماه رمضان، که در آن قرآن نازل شده است. بقره (۲)، ۱۸۵.
[۴]. ما آن را مبارک شبی نازل کردیم. دخان (۴۴)، ۳.
[۵]. ماه رمضان، که در آن قرآن نازل شده است. بقره (۲)، ۱۸۵.
[۶]. بخوان به نام پروردگارت که بیافرید. علق (۹۶)، ۱.
[۷]. و ما قرآن را بر تو نازل کردیم. نحل (۱۶)، ۸۹.
[۸]. و پیش از آنکه وحی به پایان رسد در خواندن قرآن شتاب مکن. طه (۲۰)، ۱۱۴.
[۹]. به تعجیل زبان به خواندن قرآن مجنبان، که گرد آوردن و خواندنش بر عهده ماست. چون خواندیمش، تو آن خواندن را پیروی کن. قیامت (۷۵)، ۱۸-۱۶.
[۱۰]. ما آن را در مبارک شبی نازل کردیم. ما بیمدهنده بودهایم. در آن شب هر فرمانی بر حسب حکمت صادر میشود، فرمانی از جانب ما و ما همواره فرستنده آن بودهایم. رحمتی است از جانب پروردگارت و هر آینه او شنوا و داناست. دخان (۴۴) ۶-۳.
[۱۱]. روزه داشتن بر شما مقرر شد، همچنان که بر کسانی که پیش از شما بودهاند، مقرر شده بود. بقره (۲)، ۱۸۳.
[۱۲]. ما قرآن را خود نازل کردهایم و خود نگهبانش هستیم. حجر (۱۵)، ۹.
[۱۳]. از شکیبایی و نماز یاری جویید. بقره (۲)، ۴۵.
[۱۴]. کارهای تو در روز بسیار است. مزمل (۷۳)، ۷.
[۱۵]. اگر روزه گرفتی باید گوش و چشمت هم روزه باشد... و چشمت را از آنچه نظر به آن حرام است و گوشت را از آنچه گوش فرا دادن به آن حرام است، بپوشانی. مجلسی، محمدباقر، همان، ج ۹۳، ص ۲۹۵.
[۱۶]. چه بسیار روزهدارانی که بهرهشان از روزه جز گرسنگی و تشنگی نیست. مجلسی، محمدباقر، همان، ج ۸۴، ص ۲۰۷.
[۱۷]. و سوگند به نفس و آنکه نیکویش بیافریده -سپس بدیها و پرهیزگاریهایش را به او الهام کرده- که: هر که در پاکی آن کوشید رستگار شد، و هر که در پلیدیاش فرو پوشید نومید گردید. شمس (۹۱)، ۱۰-۷.
[۱۸]. و اینکه: برای مردم پاداشی جز آنچه خود کردهاند نیست. نجم (۵۳)، ۳۹.
[۱۹]. هر کسی در گرو کاری است که کرده است. مدثر (۷۴)، ۳۸.
[۲۰]. به سبب اعمال مردم، فساد در خشکی و دریا آشکار شد. روم (۳۰)، ۴۱.
[۲۱]. خدا چیزی را که از آن مردم است دگرگون نکند تا آن مردم خود دگرگون شوند. رعد (۱۳)، ۱۱.
[۲۲]. روزه داشتن بر شما مقرر شد، همچنان که بر کسانی که پیش از شما بودهاند مقرر شده بود. بقره (۲)، ۱۸۳.
[۲۳]. ماه رمضان که در آن قرآن نازل شده است.
[۲۴]. ماه رمضان، که در آن برای راهنمایی مردم و بیان راه روشن هدایت و جدا ساختن حق از باطل، قرآن نازل شده است. بقره (۲)، ۱۸۵.
[۲۵]. چون بندگان من درباره من از تو بپرسند، بگو که من نزدیکم و به ندای کسی که مرا بخواند پاسخ میدهم. پس به ندای من پاسخ دهند و به من ایمان آورند. بقره (۲)، ۱۸۶.
[۲۶]. آن روز بر حق چیست آن روز بر حق؟ و چه دانی که آن روز بر حق چیست؟ حاقه (۶۹)، ۳-۱.
[۲۷]. قارعه، قارعه چیست؟ قارعه (۱۰۱)، ۱ و ۲.
[۲۸]. پیامبر، خود به آنچه از جانب پروردگارش به او نازل شده ایمان دارد و همه مؤمنان، به خدا و فرشتگانش و کتابهایش و پیامبرانش ایمان دارند. بقره (۲)، ۲۸۵.
[۲۹]. میان هیچ یک از پیامبرانش فرقی نمیفهمیم. بقره (۲)، ۲۸۵.
[۳۰]. گفتند: آیا کسی را میآفرینی که در آنجا فساد کند و خونها بریزد، و حال آنکه ما به ستایش تو تسبیح میگوییم و تو را تقدیس میکنیم؟ گفت: من آن دانم که شما نمیدانید. بقره (۲)، ۳۰.
[۳۱]. سوگند به آنها که تدبیر کارها میکنند. نازعات (۷۹)، ۵.
[۳۲]. روزی که روح و فرشتگان به صف میایستند. نبأ (۷۸)، ۳۸.
[۳۳]. چون تمامش کردم و در آن از روح خود دمیدم، همه سجدهاش کنید. حجر (۱۵)، ۲۹.