کنفرانس مجمع پژوهشهای اسلامی(مجمع البحوث الإسلامیة) هرساله در قاهره تشکیل میشد و در آن بسیاری از علما و دانشمندان اسلامی شرکت داشتند و دیدگاههای خود را درباره مسائل مختلف اسلامی بیان میکردند. ششمین کنفرانس این مجمع نیز در تاریخ ٣٠ مارس ١٩٧١ (١٠ فروردین ١٣۵٠) برگزار شد. مقاله پیش رو سخنرانی امام موسی صدر در این کنفرانس است.
١. ارزشها و مفاهیم انسانی
تعریف دقیق ارزشها و مفاهیم انسانی، سهل ممتنع است و، از همین رو، مکاتب فکری در تبیین و تعریف دقیق و تعیین ابعاد آن با یکدیگر اختلاف نظر دارند. بیشتر پرچمداران اندیشههای اجتماعی و رهبران جنبشها و حرکتها ادعا میکنند که ویژگی اصلی فعالیت آنان انسانمحوری و تلاشهای آنان بشردوستانه است. برای اینکه در پیچیدگیهایی که بر مفهوم انسانیت سایه افکنده است، گرفتار نشویم و در گرداب تفسیرهای لفظی و تعریفهای منطقی غرق نشویم، لازم است به واقعیت انسان و ابعاد وجود او توجه کنیم و از آنجا به مصدر مشتق از انسان، یعنی انسانیّت و معانی و ارزشهای آن و، همچنین، کارکرد و توان آن بپردازیم.
اول. انسان موجودی است عینی که با موجودات عینی دیگر، از نظر آزادی انتخاب، متفاوت است. بدینمعنا که رفتار و اعمال او ناشی از تأمل و ارادۀ اوست، گرچه به صورت نسبی.
دوم. انسان تا حد بسیاری از طبیعت و موجودات اطراف خود متأثر است.
سوم. انسان موجودی است اجتماعی که به میزان بسیار، بهطور خودجوش، با همنوعان خویش تعامل دارد.
چهارم. انسان اساساً مخلوقِ خداوندی است که آفرینندۀ جهان و هستی است. همین نسبتِ او با خداوند، خود ابعادی دارد که بر شخص انسان و همۀ پیوندهای او تأثیر میگذارد.
این چهار ویژگی، فصول کتاب انسان را تشکیل میدهد. بنابراین، ارزشهای انسانی همان کانونهای اصیلی است که در سرشت آدمی قرار داده شده است تا با تلاش خود آنها را رشد دهد. این رشد امری است رو به کمال و در آن رشد هیچ بخشی از وجود انسان به رشد بخشهای دیگر زیانی وارد نخواهد کرد و هیچیک از این کانونها در حرکتِ مستمرِ آدمی به سوی احوال برتر متوقف نخواهد شد.
اینها خطوطی هستند که برای کمالِ همهجانبۀ آدمی ترسیم شده و از ذات و سرشت او سرچشمه میگیرد. فطرتِ الهی و صبغه خدایی، که بشر بر اساس آن آفریده شده، همچون بذرها و استعدادهایی است که از ابتدای آفرینش در وجود او نهفته بوده است. لذا چنانچه فرد راه راست را طی کند، این استعدادها به ارزشها و مفاهیم واقعی تحول و تکامل مییابد.
٢. نظریات دیگراگر بُعدِ نخستِ وجودِ آدمی را انکار کنیم و معتقد شویم که انسان در این هستی پدیدهای است مانند پدیدههای دیگر و آزادی و اختیار او هم پدیدهای طبیعی و جبری به شمار میرود؛ یا اگر او را از موجودات طبیعی جدا کنیم و از نظر روحی یا جسمی با جهان مادیای که در آن زندگی میکند، متفاوت بدانیم و، در عین حال، او را، به مفهوم عرفی کلمه، مقهور تقدیر محتومش قلمداد کنیم؛ یا اگر او را فردی به شمار آوریم که در حکم یگانه بنیاد جامعه است و این جامعه هم چیزی جز مجموعهای از افراد نیست؛ یا بالأخره، اگر ارتباط انسان را با خدا نادیده بگیریم و به امتداد ابعاد انسان از ازل تا ابد بیاعتنا بمانیم و به اتصالِ او با همۀ مخلوقات دیگر، در تکوین و نقشها و سرنوشتش، توجه کافی نکنیم؛ و هر یک از این نظریات چهارگانه را بپذیریم، با انسانی دیگر و مفهومی دیگر از انسانیت روبهرو خواهیم شد.
نظریۀ اول همان چیزی است که اگزیستانسیالیستهای فرانسه و اصحاب فلسفۀ مشائیِ یونان، عملاً به آن رغبت بسیار نشان میدهند. جبریون به نظر دوم گرایش دارند. در فلسفۀ یهود و برخی از تندروهای تفویضی، آرایی شبیه به نظریۀ سوم وجود دارد. اما نظر چهارم، در حقیقت، دیدگاه مادیون و ماتریالیستها و، بهطور کلی، فلاسفۀ غرب است که بر ضد اسکولاستیک و تفکر دینی قیام کردند. از نظر این جماعت، یعنی تقریباً اکثر جامعهشناسان و فلاسفۀ معاصر، ماوراءالطبیعه و متافیزیک هیچ تأثیری در موجودات عینی ندارد.
٣. اسلام و انسانیتقرآن کریم بر هماهنگی کامل دین و انسانیت تأکید میکند: «فَأَقِم وَجهَکَ لِلدّینِ حَنیفاً فِطرَتَ اللهِ الَّتی فَطَرَ النّاسَ عَلَیها لا تَبدیلَ لِخَلقِ اللهِ ذلِکَ الدّینُ القَیِّمُ.» [۱] همچنین حدیث شریف «کلُّ مولودٍ یولَدُ عَلَی الفِطرَة» [۲] (هر زادهای، با فطرت زاده میشود) تعبیری است از اینکه اسلام مساوی با فطرت انسان است.
وقتی گفته میشود مفهوم اسلام همان تسلیم در برابر خدا بودن است، یعنی هرگاه چیزی یا کسی در جایگاه حقیقی خود در مجموعۀ خلقت قرار گیرد، آن چیز یا کس مسلمان است. بنابراین، جایگاهی که خداوند، انسان را برای رسیدن به آن آفریده است، همان انسانیتِ اوست و انسانیتِ او عین اسلامیتِ او نیز هست. انسان از این جایگاهِ طبیعی با خداوند و با همنوعان خود و موجودات دیگر در طبیعت و آفرینش رابطه برقرار میکند. پس اسلامِ انسان، انسانیتِ اوست. آیات کریمۀ زیر، از سورۀ بقره، گویای این حقیقت است:
«قولوا آمَنّا بِاللهِ وَما اُنزِلَ إلَینا وَما اُنزِلَ إلی إبراهیمَ وَإسماعیلَ وَإسحاقَ وَیَعقوبَ وَالأسباطِ وَما اُوتِیَ موسی وَعیسی وَما اُوتِیَ النَّبِیّونَ مِن رَبِّهِم لا نُفَرِّقُ بَینَ أحَدٍ مِنهُم وَنَحنُ لَهُ مُسلِمونَ. فَإن آمَنوا بِمِثلِ ما آمَنتُم بِه فَقَدِ اهتَدَوا وَإن تَوَلَّوا فَإنَّما هُم فی شِقاقٍ فَسَیَکفیکَهُمُ اللهُ وَهُوَ السَّمیعُ العَلیمُ. صِبغَـةَ اللهِ وَمَن أحسَنُ مِنَ اللهِ صِبغَـةً وَنَحنُ لَهُ عابِدونَ.» [۳]
۴. چه کسی دقایق و ویژگیهای انسان را ترسیم میکند؟ تبیین انسانیت و ارزشهای آن و تعریف جزئیات و دقایق آن، بهرغمِ ارتباط ذاتیاش با آدمی، از انسان ساخته نیست. این موضوع دلایلی دارد که مهمترین آنها عبارت است از:
اولاً، فهم فرد و جمع و احساس آنها، بیشک از خاستگاه اجتماعی و فرهنگی و اوضاع خاص و مصلحتهای دنیوی آنها متأثر است.
ثانیاً، فرد و جماعت دائماً در حال تکاملاند و لذا همواره از درک دقیق ابعاد وجودی انسان، که به سوی آن حرکت میکنند و برای رسیدن به آن تلاش میکنند، عاجزند.
بنابراین، اگر انسان بخواهد ساحتها و خصیصههای انسانیت و ارزشهای آن را تعریف کند، این عمل وی نسبی خواهد بود. این روش به تعدد تعریف انسانیت میانجامد و باعث میشود که اهداف و آرمانهای انسان در هالهای از اوهام و تخیلات قرار گیرد. اما الله، خالق انسان و آفرینندۀ هستی و زندگی، تنها مقام شایسته برای تعریف خصوصیتهای آدمی است؛ خصوصیتهایی که در حقیقت، ابعاد انسانیتِ واحدِ کامل است. این است مفهوم ضرورت آسمانی بودن و غیبی بودن و مطلق بودن دین.
برای تأکید بر صحت این سخن و پذیرفتن آرای علمای اسلام، رضوانالله علیهم، این اصل را یادآور میشویم که: «واجبات شرعی الطافی در واجبات عقلیاند.» و اصل دیگری که میگوید: «حکم عقل همان حکم شرع است.» بنابراین، این یک اصل است. در اینجا به پایان بررسی این نکتۀ اساسی میرسیم که اسلام همان انسانیت و ارزشها و مفاهیم انسانی است و انسانیت نیز همان اسلام.
۵. انسانی بودنِِ عقیدهاصل، در اعتقاد اسلامی، ایمان به خدای واحدِ یکتایی است که اسماءحُسنی [۴] و مَثَل اعلی [۵] از آنِ اوست؛ خدایی که نهزاده و نهزاده شده [۶] است. ایمانِ بدین معنا:
اولاً، انسان را از خضوع محض (عبادت) در برابر همۀ موجودات طبیعی و افراد همنوع خود، با هر مقام و منصبی، منزه میدارد و، در نتیجه، وجود انسان را در محدودۀ مادی محصور نمیکند.
ثانیاً، همۀ استعدادها و نیروهای آدمی را برای رسیدن به هدفی واحد به خدمت میگیرد و او را از خطر گمراه شدن و هرز رفتن و شرک و هر امر پراکندهکنندهای که حیات و فعالیتش را نابود میسازد، محافظت میکند.
ثالثاً، انسان را به سوی هدفی نامتناهی سوق میدهد و برای بلندپروازی و تعالیطلبیِ آدمی، مسیری طولانی و بیپایان ترسیم میکند که انسان میتواند، از گهواره تا گور و حتی پس از مرگ، در این مسیر طی طریق کند. پس مرگْ آدمی را از حرکت در مسیر کمالش متوقف نمیکند، بلکه به تعبیرِ حدیثِ شریف، این حرکت با فرزندِ صالح و تألیف کتاب علمی و صدقۀ جاریه، استمرار مییابد. اگر شخص سنتِ نیکویی را پایهگذاری کند و اگر پس از مرگ وی، تا روز قیامت، کسی یا کسانی به این سنت عمل کنند، آن شخص کاملتر میشود و پاداش بیشتری نصیب او میشود.
رابعاً، تکامل بیوقفه انسان را از نزاعها و تزاحم مصون میدارد، زیرا بیکرانگی و غیرمادی بودن مبنای جوهر تلاشها و فعالیتها و بخششهای وی است.
خامساً، نیروهای جمعی را، در یک هماهنگیِ رقابتآمیز، متحد میکند و مانع شرک جمعی میشود. شرکی که باعث تفرقه و اختلاف جامعه و به هدر رفتنِ توانِ افرادِ آن میشود: «وَلا تَکونوا مِنَ المُشرِکینَ. مِنَ الَّذینَ فَرَّقُوا دینَهُم وَکانُوا شِیَعاً.» [۷]
سادساً، معنای «لَم یَلِد وَلَم یولَد» [۸] تأثیر عنصر شخصی و رابطهها و انتسابهای گوناگون را از حوزۀ ارزشگذاری انسان دور میکند، زیرا مردم، مانند دندانههای شانه، با هم برابرند. هر کس فقط مالک دسترنج خویش است و جز حاصل سعی خود چیزی نخواهد داشت: «أن لَیسَ للإنسانِ الاّ ما سَعی.» [۹] تأثیر ایمان بر معاد و عدالتِ پروردگار در داوری و محاسبه و نیز در همین زمینه، تأثیر ایمان بر نگرش آدمی و هر کاری که میکند، چه خیر باشد چه شر، هرچند که این نیکی یا شرّ به اندازۀ ذرهای باشد، مطرح میشود. آری، تأثیر ایمان بر این عناصر، در عرصۀ ارزشهای انسانی، منعکسکننده این امور است:
اول. مقام والای انسانی، که مسئولیت همۀ کارهای کوچک و بزرگ و فعالیتهای پنهان و آشکار و مسئولیت همۀ گفتهها و ناگفتههای انسان را بر عهدۀ خودش میگذارد و انسان را در برابر همۀ اعمال و افکارش مسئول میکند. مسئولیت عبارت است از تأثیر انسان بر خود یا بر دیگران. بنابراین، مسئولیت برای انسان جایگاهی بلندمرتبه و به مثابۀ تکریم اوست.
دوم. اطمینان به اینکه تلاشِ آشکار یا پنهان او ضایع نخواهد شد و تأکید بر اینکه اگر کار و تلاشِ انسان خالصانه باشد، حتی وقتی به علت مانعی فراتر از قدرت فرد، نتیجۀ مطلوب حاصل نشود، مقبول و مأجور است: «وَمَن یَخرُج مِن بَیتِه مُهاجِراً إلَی اللهِ وَرَسولِه ثُمَّ یُدرِکهُ المَوتُ فَقَد وَقَعَ أجرُهُ عَلَی اللهِ.» [۱۰] علمای اسلام اتفاق نظر دارند که اگر کسی اشتباه هم رفته باشد، اجری برای او نزد خداوند محفوظ است.
سوم. از مطلبِ پیشین چنین نتیجه میشود که ایمان به معاد، ایفای وظیفه را برای آدمی در مأموریتِ اصلاح و تغییر جامعه آسان و پیشرفتِ فرد را در هر اوضاع و احوالی تسهیل میکند. انسان مؤمن، بدون توجه به نظر کسانی که از وضع موجود جامعه سود میجویند، برای وصول به هدفی متعالی تلاش میکند. او رضایت الهی را میجوید و از او پاداش کامل میطلبد.
چهارم. در اینجا نقش توبه را در تقویت تلاش انسانی و منع انسان از یأس و ترس از ناکامی در جبران مافات، فراموش نمیکنیم.
۶. انسانمحوریِ فرهنگ اسلامیمفاهیم کلیای که اسلام در راه تشکیل فرهنگِ اولیۀ اصیل برای انسان مسلمان و ایجاد نگرشی فراگیر درباره هستی و زندگی به او عرضه میکند، بر ارزشهای انسانی و حفظ آنها متمرکز است. چنانچه نظر اسلام را در خصوص انسان و زندگی و هستی و جامعه و مفاهیمِ کلی دیگری که دستِ علم و تجربه به آن نمیرسد و در حوزۀ نظری باقی میماند، پیگیری کنیم، عمق انسانگراییِ آن را خواهیم یافت. انسان در قرآن کریم گرامی است و از بسیاری از مخلوقات برتر. او را بهترین خالق در بهترین ساختار آفریده است. [۱۱] او به دست خدا خلق شده و جانشین او در زمین است. خداوند أسماء را به او آموخته [۱۲] و از روحِ خود در او دمیده [۱۳] است. به ملائکه دستور داده او را سجده کنند و خورشید و ماه و ستارگان و شب و روز را به تسخیر او درآورده است. [۱۴]
انسان تنها موجودی است که خداوند، او را به شرف علم آراسته و به او امکان برتری را بر نیروهای هستی و دیگر موجودات عطا فرموده است. انسان موجودی است پاکنهاد که دو راه خیر و شر [۱۵] بدو نشان داده شده و فجور و تقوا بدو الهام شده است [۱۶] تا در کشمکشی که به سبب بهرهمندی از اختیارِ خود احساس میکند، تکامل یابد. این ویژگیِ دیگر او، در میان همۀ موجودات، تنها به انسان اختصاص یافته و همین ویژگی است که او را از صف ملائکه فراتر میبرد.
اما دیدگاه اسلام درمورد مرگ و بیماری و بلایای طبیعی، بسیار لطیف و انسانی است. مرگ زینتِ زندگی است و همچون «گردنبندی بر گردنِ دختری جوان است» [۱۷] که آدمی را زیبا میسازد، زیرا وسیلۀ امتحان اوست و فرصتی است تا خداوند ما را بیازماید و معلوم دارد که کدامیک از ما عمل نیکوتر داریم. [۱۸]
مرگْ شتافتن به سوی پروردگارِ آمرزندهای است که آنچه نزد اوست، بهترین است و جاودانه است. مرگ پایان کار آدمی نیست. انسان میتواند از گذرگاه مرگ عبور کند، در حالی که از آنچه خدا به او داده است، خشنود و شادمان باشد، زیرا نزد پروردگار خویش، از روزی الهی ارتزاق میکند و، در عین حال، به آنانی که هنوز به او ملحق نشدهاند، [۱۹] بشارت میدهد. او میتواند اعمال جاودانه از خود بر جای نهد و فعالیتهای خود را ماندگار کند.
اما بیماری و مصیبت و از دست رفتن اموال و نفوس و فرزندان، آزمایش انسان است و باعث رشد استعدادها و تمرین صبر و بردباری اوست و، در عین حال، موجب شناخت انسان از ظرفیت حقیقی خویش؛ او متعلق به خداست و به سوی او باز خواهد گشت. از سوی دیگر، مصیبتها و بیماریها همچون حوادث طبیعی، انگیزهای تواند بود برای شناختِ عللِ آنها و دوری از نتایج فاجعهآمیزشان، تا انسان، در حد توان و امکان خود، بر آنها استیلا یابد. با این اوصاف، صحنۀ این امور همچون مدرسهای الهی است که موجب پیشرفت علم بشر میشود.
از نظر اسلام، آینده متعلق به انسانهای باتقواست [۲۰] و پیروزی از آنِ اولیای الهی خواهد بود و خواستِ خداوند این است که مستضعفان وارثان و فرمانروایان زمین گردند. [۲۱] نتیجۀ این دیدگاه، احساسِ خوشبینی و اطمینان به موفقیت و نجات است. هستی محرابی است بزرگ که در آن، همهچیز در برابر خدا سجده میکند و او را سپاس میگوید و برای او نماز میخواند و به درگاه او نیاز میآورد. همهچیز در این هستی بر اساس نظم و حساب آفریده شده و اندازه و قدر مشخص دارد. چنین دیدگاهی بر حرکات و فعالیتهای انسان اثر مثبت میگذارد.
٧. جامعۀ انسانی در اسلامساختاری که اسلام برای جامعۀ اهل ایمان پیشنهاد میکند، از مهمترین عناصر فرهنگی اسلام است و در حمایت کردن از ارزشهای انسانی بیشترین تأثیر را دارد.
از نظر اسلام، جامعه مانند پیکری واحد است. جامعه پیکری است بزرگ و یکپارچه که در آن درگیری و طبقات و گروهها معنا ندارد. جامعه از افراد، با استعدادها و تواناییهای متفاوت، تشکیل میشود. اما این اعضا با هم مرتبطاند و همکاری دارند و با یکدیگر مبادلۀ خدمات میکنند. هریک از این اعضا، در بخشش و تعامل و داد و ستد با دیگران کامل میشود و اوج میگیرد. جامعه از انسانها و برای آنان تشکیل میشود. بنابراین، نمونۀ بزرگی است از انسان؛ نه فقط از یک بُعد از ابعاد وجودی آدمی، و نه تنها از بُعد فردی یا بُعد اجتماعی، زیرا اگر چنین شد، یعنی اگر فقط یک بُعدِ او منظور و تقویت شد، آن بُعد وسیلهای میشود برای برتری و فشار شدید بر یک بُعد خاص و این به تحریف حقیقت انسان و مخدوش کردن چهرۀ حقیقی او میانجامد.
از نظر اسلام، جامعه مجموعهای است متشکل از انواع انسانها. در این جامعه، نه فردی صاحب امتیاز خاص است، نه طبقهای بر طبقات دیگر برتری دارد، نه عنصری نسبت به دیگر عناصر امتیاز دارد و نه گروهی نسبت به دیگر گروهها. حتی اکثریت بر اقلیت امتیازی ندارد، یا برعکس؛ بلکه جامعه فقط برای انسان است و بس. این جامعه برای همۀ انسانها تشکیل میشود و چنین نیست که تنها بعضی از ابعادِ وجودیِ آنان رشد کند. این جامعه فقط به فردیت توجه ندارد و تنها به مسائل اجتماعی نمینگرد، بهطوری که مسائل فردی را رها کند، و به جسمِ بدون روح، یا روحِ جدا از جسم، اصالت نمیدهد. بنابراین، در اسلام رهبانیت وجود ندارد. جامعه برای انسانهاست، همۀ استعدادهای افراد را رشد میدهد و برای تواناییهای مثبتِ همۀ افراد، فرصتِ رشد فراهم میآورد. از دیدگاه اسلام، تفاوت و گوناگونی ملتهای مختلفِ جامعۀ جهانی، برای معارفه و شناخت یکدیگر است و هدف آن تعامل و همکاری است و این تعامل و همکاری به تکامل انسان در عرصۀ جهان میانجامد؛ دقیقاً مانند تفاوت و تمایز افراد در درون یک جامعه. وابستگیِ بشر به آنچه در اطراف اوست و به او منسوب است، نباید با احساس برتری یا نژادپرستی همراه شود. کشور و قبیله و خویشان در خور پرستش نیستند و نمیتوان یکی از آنها را رشد داد و برای خدمت و کمک به آن، منافع و مصالحِ دیگر عناصر را نادیده گرفت.
ثروتْ در جامعۀ اسلامی، مانند همۀ امکانات دیگر، در اختیار انسان است و مالک و حاکمِ او نیست. ثروتْ امانتِ خدا در دست انسان است. پس، اصل و اساس انسان است، نه ثروت یا ابزار. به همین سبب، در اقتصاد اسلامی نیروی انسانی اولین و مهمترین عامل از عوامل تولید به شمار میرود. نیروی کار میتواند بدون قبول ضرر در سود شرکت کند، ولی مالکِ ابزار چنین حقی ندارد. همچنین، میتوان برای کار قیمت ثابتی در نظر گرفت، ولی تعیین سود ثابت برای سرمایه، ربا محسوب میشود و حرام است.
احکام اسلام در حوزۀ اقتصادِ اجتماعی، سرشار است از گرایشهای انسانمحور و، به همین سبب، قرآن از ثروت به «فتنه» تعبیر میکند، در حالی که ثروت زینت زندگانی دنیاست. و اینها همه برای این است که مال بر انسان مسلط نشود و ثروت در دست ثروتمندان دست به دست نگردد.
اما در مورد سلطه، اسلام هر نوع سلطۀ طبیعی و موروثی اشخاص را، جز بر افراد قاصر و ناتوان، رد میکند. تنها سلطه، سلطۀ الهی است، یا حکومتی که از تعهدات و پیمانها میان افرادِ جامعه نشئت میگیرد و امانت مردم است، و آن هم وقتی صحیح است که شروط صحت عقد، از جمله آزادی و بلوغ و آگاهی، فراهم باشد. اینجامعه جامعهای است که برای حفظ ارزشهای انسانی و رشد و تعالی آنها، زمینۀ بسیار مساعدی خواهد بود.
٨. اخلاق در اسلاماخلاق هدف بلند تعلیمات دینی و بخش اصلی در شکلگیری دین است. آنچه در اخلاق اسلامی مورد توجه است، مبارزۀ شدید با عواملی است که مانع پیوند انسان با دیگر موجودات میشود، مانند ترس، یا مبارزه با عواملی که مانع تعامل بین انسانها میشود، مانند بیرحمی و سنگدلی و دوری از مردم و غرور که موجب احساس خودبسندگی و مانع داد و ستد با دیگران میشود، و نیز کبر که مانع بهرهمندی از فیض الهی میشود و استفادۀ دیگران را از شخص مغرور مشکل میکند. اخلاق اسلامی شامل بنیان ارزشهای انسانی و راههای وصول به آنها و حفظ این ارزشهاست.
٩. احکام اسلامی، نگاهبان ارزشهااسلام نیازهای انسان را نادیده نمیگیرد و خواستار بیتوجهی به آنها یا مبارزه با آنها نیست و انسان را به هیچ شکلی از اشکالِ رهبانیت تشویق نمیکند. اسلام وسایل و راههای ارضای این نیازها را نعمت الهی میشمارد و اجابت آنها را با نیّت صحیح، عبادت میداند. اسلام برای این نیازها، حدودی وضع کرده تا از جامعیت انسان و ابعاد مختلف وجود او محافظت و از استعدادهای او حمایت کند، وگرنه خداوند همۀ موجودات زمین را برای انسان آفریده است. لذا تحریم زینتها، که خدا برای بندگانش خلق کرده و تحریم روزی حلال را نمیپسندد: «مَن حَرَّم زینةَ اللهِ الَّتی أَخرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطّبّیباتِ مِن الرّزقِ.» [۲۲]
از سوی دیگر، میتوان دستهبندی این نیازها را به حلال و حرام، تصوف اسلامی نامید. انسان برای ارضای حاجات خود اقدام نمیکند، مگر اینکه از رضای الاهی مطمئن باشد. با این روش، او از ورود به عرصۀ انحراف به سبب امیال خویش، که غالباً انعکاس جهان مادی اطراف اوست، مصون میماند. در حقیقت، این تصوف با تصوف معروف، که بر اساس بیتوجهی کامل به امیال به منظور تصفیۀ نفْس و کمال روح استوار است، فرق دارد. این تصوف انسان را از عادت به تبعیت از وضعیتی که نفْس از طریق امیال بر او تحمیل میکند، پاک و منزّه میدارد. آنچه از انسان خواسته میشود این است که در محیط خود فعال باشد نه منفعل، مؤثر باشد و عامل پویای ترقی و تعالی. حصول به این هدف، با غرق شدن در امیال ممکن نخواهد بود. علاوه بر موارد و علل حلال و حرام در احکام اسلام، آنچه بسیار جالب است، این است که اسلام از حلال و حرام به طیّبات و خبایث تعبیر میکند و این امر، در حقیقت، پاک دانستن انسان است و تکریم او.
عرضۀ احکام اسلام در این مختصر و بررسی تأثیرات آنها در حفظ ارزشهای انسانی، مشکل است. لذا، در پایان بحث، به ذکر چند مثال اکتفا میکنیم.
عبادات و واجبات و محرمات محدود به امکان و توان آدمی است و عُسر و حَرَج موجب رفع حکم میشود. اصل ضرر و ضرار نیز در احکامِ حقوق و معاملات به همینگونه است.
جهل، اجبار، اضطرار، اشتباه، فراموشی، هر کدام میتواند رافع مسئولیت باشد و تعهد را باطل کند.
کار، عبادت به شمار میرود و معاشرت و ایفای وظیفۀ خانوادگی و اجتماعی، همه، در چارچوب عبادات قرار میگیرند تا قداست و انسانمحوری را از دست ندهند.
روابط میان افراد و گروهها، به تمامی و در همۀ حالات، رنگ و جنبۀ انسانی پیدا میکند و این موضوع حتی در احکام جنگ نمایان است. آنچه گفته شد، نمونهها و عناوینی است از حمایت اسلام از ارزشها و مفاهیم انسانی، که آن را با کمال تواضع به این همایش گرانقدر تقدیم میدارم و تأکید میکنم که هر عنوان این مبحث، فصلی از فصول قرآن کریم است و یکی بودن اسلام با انسانیت و ارزشهای آن، بر گستردگی این بحث تأکید دارد و بررسی آن را در مجموعۀ علوم اسلامی، در قالب دایرةالمعارف کامل اسلامی، ضروری میکند. امیدوارم خداوند این تلاش مرا، که در بارگاهش کمارزش است، قبول فرماید؛ خداوندی که شرع اسلام را وضع کرد و انسان را آفرید. تقاضا دارم عذر مرا بپذیرید.
---
پی نوشت ها:
[۱]. «به یکتاپرستی روی به دین آور، فطرتی است که خدا همه را بدان فطرت بیافریده است و در آفرینش خدا تغییری نیست. دین پاک و پایدار این است.» (روم، ۳۰)
[۲]. کلینی، محمدبن یعقوب، همان، ج۲، ص۱۳
[۳]. «بگویید: ما به خدا و آیاتی که بر ما نازل شده و نیز آنچه بر ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و سبطها نازل آمده و نیز آنچه به موسی و عیسی فرستاده شده و آنچه بر پیامبران دیگر از جانب پروردگارشان آمده است، ایمان آوردهایم. میان هیچیک از پیامبران فرقی نمینهیم و همه در برابر خدا تسلیم هستیم. اگر به آنچه شما ایمان آوردهاید، آنان نیز ایمان بیاورند، هدایت یافتهاند. اما اگر روی برتافتند، پس با تو سر خلاف دارند و در برابر آنها خدا تو را کافی است که او شنوا و داناست. این رنگ خداست و رنگ چه کسی از رنگ خدا بهتر است؟ ما پرستندگان او هستیم.» (بقره، ۱۳۶-۱۳۸)
[۴]. «لِلّهَ الإسماءُ الحُسنی.» (طه، ۸)
[۵]. «وَللّهِ المَثَلُ الأعلی.» (نحل، ۶۰)
[۶]. «لم یَلِد وَلَم یولَد.» (اخلاص، ۳)
[۷]. «و از مشرکان مباشید، از آنان مباشید که دین خود را پارهپاره کردند و فرقهفرقه شدند.» (روم، ۳۱-۳۲)
[۸]. «نهزاده است و نهزاده شده.» (اخلاص، ۳)
[۹] «و اینکه برای مردم پاداشی جز آنچه خود کردهاند، نیست.» (نجم، ۳۹)
[۱۰]. «و هر کس که از خانۀ خویش بیرون آید تا به سوی خدا و رسولش مهاجرت کند و آنگاه مرگ او را دریابد، مزدش بر عهدۀ خداست.» (نساء، ۱۰۰)
[۱۱]. «خَلَقنَا الإنسانَ فِی أحسَنِ تَقویم.» (تین، ۴)
[۱۲]. «وَ عَلَمَ آدَمَ الأسماءَ کُلَّها.» (بقره، ۳)
[۱۳]. «وَنَفَختُ فیهِ مِن روحی.» (حجر، ۲۹)
[۱۴]. «وَسَخَّرَ لَکُم اللَّیلَ وَالنَّهارَ وَالشَّمسَ وَالقَمَر وَالنُّجومَ.» (نحل، ۱۲)
[۱۵]. «وَهَدیناهُ النَّجدَینِ.» (بلد، ۱۰)
[۱۶]. «فَألهَمَها فُجورَها وَتقواها.» (شمس، ۸)
[۱۷]. مجلس، محمدباقر، بحارالأنوار، چاپ دوم: بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۳ق، ج۴۴، ص۳۶۶.
[۱۸]. «الَّذی خَلَق الموتَ وَالحیاةَ لیبَلُوَکُم أیُّکُم أحسَنُ عملاً.» (ملک، ۲)
[۱۹]. «فَرِحینَ بِما آتاهُمُ اللهَ من فَضِلِه وَیَستَبشِرونَ بِالّذینَ لَم یَلحقوا بِهِم.» (آلعمران، ۱۷۰)
[۲۰]. «والعاقِبةُ للمُتّقین.» (اعراف، ۱۲۸)
[۲۱]. «وَ نُریدَ و أن نَمُسَّ علی الّذین استُضعِفوا فی الارض و نَجعَلَهُم أئِمَّة وَ نَجعَلَهُم الوارِثَینَ.» (قصص، ۵)
[۲۲]. «بگو چه کسی لباسهایی را که خدا برای بندگانش پدید آورده و خوردنیهای خوشطعم را حرام کرده است.» (اعراف، ۳۲)