امام موسی صدر در یکی از روزهایی که برای پایان دادن به جنگِ لبنان در مسجد صفا تحصن کرده بود، در سخنانی میگوید که شمشیر ما سخن ماست.
جنگ داخلی در لبنان بالا گرفته بود و گفتوگوها هیچ نتیجهای نداشت. از این رو، امام موسی صدر از روز جمعه، 27 ژوئن 1975 (هفدهم جمادی الثانی 1395 قمری، ۶ تیر ۱۳۵۴) در مسجد صفای مجتمع آموزشی عاملیه در بیروت، دست به اعتصاب غذا زد و درخواستهای خود را که برای اتمام جنگ داخلی و همچنین بهبود وضعیت مردم بود، بیان کرد. متنی که در ادامه میخوانید، سخنرانی امام صدر در دومین روز تحصن است که در جلد ششم مجموعۀ گام به گام با امام منتشر شده است.در خانۀ خدا و پس از نماز، نمازی كه از زشتی و گناه بازمی دارد، پس از نمازی كه گناهان را می زداید و انسان را از آنها پاك می كند و در هنگام نزدیكی به خدا و در پیشگاه او و در كنار برادران ایمانیمان، در این لحظات دل های ما و عقل های ما، گرایش بیشتری به حقیقت و صفای بیشتری برای پذیرش سخن حق دارد؛ همان حقیقتی كه بدون آن نه زندگی داریم، نه وطن، نه خانه و نه خانواده. حقیقت و راستی، اساس روابط است. اگر راستی نباشد، همۀ پیوندهای موجود در جهان تخریب می شود.
اگر راستی در كار نباشد، انسان چطور می تواند با همسر خود خوشبخت باشد؟ اگر صداقت و راستگویی نباشد، انسان چگونه می تواند در برخورد با كسی كه از او چیزی می خرد یا به او چیزی می فروشد یا پزشكی كه برای درمان نزد او می رود یا مهندسی كه برای ساختن خانۀ خود با او مشورت می كند، توفیق یابد؟ یا در برخورد با حسابدار و خدمتكار و همسایه، چگونه می توان بدون صداقت به نتیجۀ مطلوب دست یافت؟
راستگویی موجب تحکیم روابط جهانی می شود و دروغگویی همۀ روابط را بی اعتبار و خدشه دار می كند. وقتی دوست و همسایه و معلم و پزشك را به درستی نمی شناسم، چگونه با آنان تعامل كنم؟ اگر آنان در سخنان خود صداقت نداشته باشند، چطور می توانم به آنان اعتماد كنم؟ با راستگویی می توان به توانمندی ها و نیازها پی برد.
شما اگر به درستی توانایی ها و نیازهای مرا بشناسید، آنچه می خواهم به من می دهید و آنچه می خواهید از من می گیرید؛ ولی اگر خدای ناكرده دروغگو باشم و قابلیت ها و داشته هایی را به دروغ به خود نسبت دهم، شما از من كاری می خواهید كه توانایی آن را ندارم، امّا ادعا كرده ام كه دارم و یا می خواهید چیزی به من بدهید كه خودم آن را دارم، ولی گفته ام که ندارم. بنابراین، دروغگویی همۀ روابط را خدشه دار می كند. دروغگویی، همۀ امور واقعی و برحق را در جهان هستی دگرگون می كند. از این رو، دروغ كلید همۀ گناهان است. در حدیث شریف آمده است: «گناهان در خانه ای قرار داده شده و كلید آن خانه، دروغ است.»
روابط بشری بر پایۀ راستی و صداقت استوار است. اگر انسان در بازنمودن آنچه می خواهد و آنچه از او می توان خواست، صادق و صریح و روشن نباشد، نظام جامعه آشفته خواهد شد و همۀ امور و مؤسسات گمراه خواهد ماند و همۀ روابط مغشوش خواهد شد و همه چیز به هم خواهد ریخت.
راستگویی معیار كمال انسان است و دروغگویی از ضعف و ناتوانی او ناشی می شود. چرا انسان دروغ می گوید؟ چون می ترسد یا چون طمع دارد. چرا انسان دروغ می گوید؟ چون از گفتن حقیقت هراس دارد و یا از گفتن غیر حقیقت سود می برد.
بنابراین، دروغگویی نشانۀ ضعف و ناتوانی انسان است. دروغگویی در هر كاری چه به شوخی و چه به جد، ناشی از فقر و سقوط انسان است.
ما در روابط اجتماعی خود سخنان بسیاری می گوییم كه در واقع به آنها اعتقاد نداریم. مثلاً یکی می گوید: «مشتاق دیدارتان بودم.» و طرف مقابل جواب می دهد: «من بیشتر.» در حالی كه هیچ كدام از آنان به دیدن دیگری اشتیاقی ندارد.
ما در مسائل و روابط عمومی خود به این بیماری مبتلاییم. اگر نیازهای خود را حقیقتاً و به درستی بازگو کنیم، دچار اشتباه و لغزش نمی شویم. برخی مردم می پندارند اگر نیازهایشان را بگویند، در برابر چشم دیگران كوچك می شوند. از این رو، حقیقت را وارونه جلوه می دهند و چیزی می طلبند كه به آن احتیاجی ندارند و یا برعكس ابراز بی نیازی می كنند در حالی كه سخت نیازمندند. نکتۀ مهم در اینجاست. صداقت و صراحت، درمان همۀ روابط بشری است.
در این دیدار نمی خواهم موعظه كنم، چون وضع جسمی ام اجازۀ ادامۀ صحبت به من نمی دهد و چند عزیز بزرگوار در انتظار من هستند و من در این اوضاع بغرنجی كه بر ما و بر كشور می گذرد، مشتاق دیدار آنان هستم.
ولی دوست دارم در برابر شما بگویم که اگر ما بخواهیم وطنمان را، كشورمان را كه متأسفانه ویران شده و فضیلت و بزرگواری در آن از بین رفته است، بازسازی كنیم، باید به راستگویی و درستکاری رو بیاوریم.
منظور از وطن چیست؟ خاك؟ كوهها؟ انسانها؟ نه.
وطن یعنی مجموعۀ روابطی كه دو میلیون نفر را به یك امت و یك شخص تبدیل می كند. اگر بخواهیم این روابط را اصلاح كنیم و بدین گونه كشورمان را بازسازی كنیم، باید در آنچه می گوییم، صداقت داشته باشیم و بدون هیچ شرم و هراسی نیازهایمان را مطرح كنیم. باید نیازهایمان را به دور از هرگونه شعار بیان كنیم. باید آشكارا و شفاف بگوییم چه می خواهیم و چه نمی خواهیم. با صراحت و صداقت و به دور از دروغگویی و دورویی و تعارف می توانیم كشور خود را دوباره بسازیم.
همانطور كه می دانید، وطن ما این روزها در اثر اوضاع و اسباب متعدد که مجال بازگویی آنها نیست، به مصیبت بزرگی دچار شده است. وطن ما عرصۀ خشونت شده است؛ به گونه ای كه در آن احقاق حق جز با توسّل به زور میسر نیست. در اداره ها كار تنها با زور پیش می رود. نفوذ و محبت و بزرگی و تسلط و اثرگذاری و همه چیز، به زور به دست می آید. زبانی كه امروز هموطنان با آن مورد خطاب قرار می گیرند، زبان گلوله است. به وضعیت فجیعی دچار شده ایم كه پیش از این وجود نداشته است. حق به جانب اسلحه است. اشخاص حقیر به زور اسلحه عزیز شده اند و از عزیزان، چون اسلحه ندارند، سراغی نمی گیرد. این فضای خطرناك است كه ما را طی این مدت به چنین وضعی انداخته است.
چگونه سزاوار است که شبانه بر سر شهروندان بمب های ویرانگر انداخته شود؟ به آتش كشیدن خانه ها چگونه توجیه پذیر است؟ كی با یكدیگر دشمن شده ایم؟ كی بر ضد یكدیگر اعلان جنگ كرده ایم؟ دشمنان هم با یكدیگر اینگونه تعامل ندارند.
در چنین محیطی كه حق با زور است و گلوله حرف اوّل و آخر را می زند و بمب ها بی پرده سخن می گویند و ترفندهای سیاسی با زور و خشونت پیش می رود، در این فضا چه باید می كردیم؟
آیا ما نمی توانستیم قدرت بیشتری به كار ببریم؟ چرا، ولی ما با این كار مشكلی بر مشكلات می افزودیم و در تخریب كشور شریك می شدیم و به فروپاشی آن كمك می كردیم. هموطنان نمی توانند با زور برادر یکدیگر باشند. بنابراین، باید تومار خشونت را در نوردیم و صفحه ای دیگر بگشاییم. آن صفحه صفحۀ حق و روزه داری و نماز و عبادت و تحصن است.
از این روست كه به برادران گفته ام اگر می خواهند این اقدام ما مؤثر افتد باید از خشونت دوری كنیم. ما خشونت نمی خواهیم؛ بلکه می خواهیم بر زورگویی و برتری جویی غلبه كنیم، نه بر طرف مقابل. می خواهیم بر زورمداری پیروز شویم. می خواهیم بر خود خشونت مسلط شویم. می خواهیم خشونت را نفی كنیم. می گوییم كشور ما نمی پذیرد كه در آن حق با زور باشد. ما این را نمی پذیریم.
بنابراین، ما از ابزارهای مسالمت آمیز استفاده می كنیم. من در تحصن هستم، یعنی غذا نمی خورم. البته برای جلوگیری از وخیم شدن وضعیت سلامتی ام و رفع شایبۀ خودكشی، آب می نوشم ولی چیزی نمی خورم.
برادران! با این شیوه است که می توان نیرو و وجدان و اندیشه را بسیج کرد و به این فجایع پایان داد. ما به كسانی كه دست به خشونت می زنند، می گوییم بس است. به كسانی كه با گلوله حرف می زنند، می گوییم که انسان با گرگ فرق دارد؛ هموطن با دشمن فرق دارد؛ لبنانی و فلسطینی با اسرائیلی فرق دارند. بس است.
در این دیدار می خواهیم اینها را بگوییم. این حرکت را آغاز کرده ایم و إنشاءالله پایان نخواهد یافت مگر آنکه بساط خشونت برچیده شود و با مردم به ملاطفت رفتار شود.
این، روش و خط مشی من است. كسی كه تصور می كند نزد سید موسی می رود تا شمشیر بكشد، به جایی دیگر تشریف ببرد. من شمشیر نخواهم كشید. شمشیر ما سخن ماست. قدرت ما حسن نیت ماست. سلاح ما، زبان صریح و حق گوی ماست: حداقل در این مرحله!
همۀ خواهش من از برادران حاضر و كسانی كه بعداً می آیند، همین است. اگر دیگران بیایند، قدرت ما بیشتر می شود و اگر هم نیایند، عدّۀ خودمان كافی است.
ما تحصن كرده ایم تا كشور را وادار كنیم از گناه دست بردارد؛ از زور دست بردارد؛ از شمشیر كشیدن به روی دوست و هموطن خودداری كند. اسلحه برای جنگ با دشمن است، نه جنگ با خودی. این خط مشی ماست.
چه می خواهیم؟ می خواهیم همگان را به این خط مشی ملتزم كنیم. این دستور ما نیست؛ دستور خداوند است. دستور مسجد و دین و مسیح و محمد و فاطمه زهراست كه امروز بیستم جمادی الثانی ولادت آن بانوی بزرگ را گرامی می داریم.
برادران! مطالبات ما همان گونه كه اعلام كردم، روشن و واضح است. می خواهیم خونریزی و ویرانگری در اطراف بیروت و به ویژه در شیاح متوقف شود. می خواهیم كابینه هرچه زودتر تشكیل شود. می خواهیم خواسته های محرومان هرچه زودتر برآورده شود. توسعه را می خواهیم، مسئله ای كه زمینه و علت اصلی همۀ این حوادث است.
همچنین می خواهیم دربارۀ آنچه رخ داده است، تحقیق شود. چه كسی لبنان را به این وضعیت انداخت؟ چه كسی لبنان، نماد گفت وگو و تعامل را به لبنان، عرصۀ دشمنان تبدیل كرد؟ چه كسی لبنان، نماد محبت ورزی را به كانون دشمنی تبدیل كرد؟ چه كسی مسئول است؟ باید بدانیم؛ چراكه هزار كشته و هزاران خانۀ ویران شده به ما تحمیل كرد. ما در این مدت ناخواسته وارد جنگ شدیم. می خواهیم بدانیم دشمن ما كیست، چه كسی این فاجعه را برای ما رقم زد، می خواهیم او را بشناسیم. می خواهیم چهرۀ او به جهان شناسانده شود.
و افزون بر اینها، خواستار برقراری آشتی هستیم. كدام آشتی؟ آشتی ملت با مسئولان؛ آشتی هموطنان با یكدیگر؛ آشتی صادقانه و شفاف، به طوری كه با آن بتوان كشور را ساخت و نیازها را مطرح كرد و به آن ها رسیدگی کرد. در اصول با یكدیگر اختلاف نداریم.
سخنانم را كوتاه كنم، چون عصر امروز باید بیانیۀ دیگری آماده کنم. امیدوارم این فرصت را كه شاید فرصتی طلایی در تاریخ لبنان باشد، غنیمت بشمارند.
ما از این هراس داریم كه كشورمان دچار اضمحلال شود. ما از این می ترسیم كه توطئه ای بین المللی به دنبال ضربه زدن به لبنان باشد. ما از این مسئله بیمناكیم. از این رو، مسجد را ترك نخواهیم كرد مگر پس از متوقف شدن این حوادث یا پس از فدا كردن جان خود. سرنوشت این است: یا مرگ یا زندگی شرافتمندانه و صادقانه و برحق.
دیروز می گفتیم ما این زندگی را با دست بردن به اسلحه حفظ خواهیم کرد، ولی حال که اسلحه به دست برخی از وحشیان درنده خو افتاده است، دیگر به دست گرفتن اسلحه مناسب شأن ما نیست.
راهی که در برابر ماست این است و خواهش من از شما این است كه با برخورد مسالمت آمیز و با ملاطفت و بدون اسلحه، با تحصن و شكیبایی و پایداری به موفقیت این اقدام كمك كنید تا بتوانیم وطن خود را و جنوب را و كارگران آبرومندی را كه از جنوب به شیاح می آیند، نجات دهیم. آنان در زیر بمباران دشمن به شیاح می آیند، ولی زیر بمباران، ناگزیر از شیاح به مناطق مرزی بازمی گردند؛ آن هم زیر بمباران كه؟ دوست؟ هموطن؟ هرگز چنین مباد! آیا زیر بمباران نیروهای امنیتی مجبور به بازگشت می شوند؟ هرگز چنین مباد! این چیزی است كه نخواهیم پذیرفت. این را نمی پذیریم و با تكیه بر قدرت كلمه، قدرت تحصن، قدرت فداكاری، و بدون اسلحه، و به دور از خشونت آن را دنبال می كنیم. از خداوند سبحان یاری و توفیق میجوییم. والسلام علیكم ورحمةالله.
نماز عصر را هنگام عصر می خوانیم. حال كه در مسجد متحصنیم نماز عصر را ساعتی دیگر می خوانیم. والسلام علیكم.