امام موسی صدر در سخنانی در جمع دانشجویان از نقش آنها در سرنوشتسازی میگوید.
امام موسی صدر در این سخنرانی که در 1969/۱۲/4 در دانشکدۀ حقوق دانشگاه لبنانی ایراد شده، به نقش دانشجویان در ساختن آینده یا ساختن سرنوشت اشاره کرده است. بخشی از این سخنرانی پیش از این با محوریت موضوع جوانان منتشر شده بود که متن کامل آن را در ادامه میخوانید.با پوزش از تأخیر چهل دقیقهای، به اختصار آنچه را تا رسیدن به این سالن رخ داده است، برایتان بازگو میكنم. بهمحض ورود به ساختمان دانشگاه یكی از دوستان به ما گفتند: فضا ناآرام است. گویا او میخواست مرا منصرف كند و به وادی راحتطلبی و تنبلی بكشاند. در پاسخ به او گفتم: ناآرامی در فضای جامعه و در فضای علم، یا با تحرک زیاد است یا با حرارت رفتار کردن است؛ كه این همان چیزی استكه ما میخواهیم و دنبالش میگردیم. در اتاق رئیس دانشگاه جلسهای داشتیم و به گزارشی مختصر از مصیبتی كه رخ داده گوش فرادادیم. اینكه میگویم مصیبت، منظورم مصیبت به لحاظ كیفی است و نه كمّی. دانشجو محترم است، زیرا آیندهساز است و به شایستگی آیندهساز است، زیرا در حین تحصیل در جستوجوی آینده است و دنبال منافع فرزندان نسل كنونی و فرزندان ماست. پس باید محترم باشد.
سخنان مختلف همه را شنیدیم. مسائل گوناگونی وجود دارد كه پارهای از آنها را كه برای شما مهم است، بازگو میكنم. گفتیم كه اگر فردی كه دست به تعدی زده است، دانشجوست، امید ما این است كه كسی كه مورد تعدی واقع شده، او را ببوسد و به او بگوید: چون تو دانشجویی من از حق خود میگذرم. با این روش میتوان از سد و پلی كه از گذشته در برابر دانشجویان قرار داشت و آنان را بر اساس اندیشهای قدیمی طبقهبندی میكرد، گذشت و هزینه را پرداخت و صفوف دانشجویان را كه تنها امید ما هستند و به هیچ جناحی وابسته نشدهاند، تقویت كرد اما اگر فردی كه دست به تعدی زده است، از بیرون از محیط دانشگاه باشد، همۀ دانشجویان با رویكردهای مختلفشان وظیفه دارند که چنین تجاوزی را دفع كنند، زیرا تجاوز به هریک از دانشجویان به هر صورت كه باشد، تجاوز به همگان است و اگر یكی از شما میتواند كسی را از بیرون از محیط دانشگاه به داخلآن بیاورد تا به همشاگردیاش دستدرازی كند، همگان میتوانند كمک كنند و از بیرون دانشگاه كسانی را برای كمک به دوست ستمدیدهشان وارد دانشگاه كنند، زیرا دستدرازی به یكی از دانشجویان دستدرازی به همۀ دانشجویان و رئیس دانشگاه و علم است؛ دستدرازی به آیندهای است كه در انتظار ماست.
به هر روی با شما جوانان عزیزی كه در گرامیداشت اینجانب سنگتمام گذاشتید و همگی در این سالن گردهم آمدید من با شما و با خدای خویش پیمان میبندم كه إنشاءاللّه توان ناچیز خود را در خدمت به خواستههای برحق شما قرار دهم.
جناب رئیس دانشگاه با اهتمام و توجه و بذل محبت دربارۀ مسئلۀ مدارک معادل و دارندگان مدرک معادل و پیگیری مسئلۀ آنان در هیئت دولت سخن گفتند. از رئیس اتحادیه هم با تأكید تمام و محبت پدرانه خواستار همكاری همگان در مسیر این احقاق حق شدند. امیدواریم كه جوانان عزیز در چنین قضایایی از كمک خواستن از ما دریغ نكنند. من نیز افتخار همرشته بودن با شما را دارم، زیرا من نیز مدركی مشابه مدرک شما دارم.
من سخنانم را مختصر خواهم كرد تا وقت بیشتری برای گفتوگو و پرسش و پاسخ باقی بماند. نمیدانم كه آیا فضا برای طرح پرسشها، پس از سخنان من مناسب خواهد بود یا خیر؟ به هر حال، من آنچه وظیفۀ خود میدانم به شما عرضه میكنم و سپس، فرصت را به دانشجویان میدهم که پرسشهای خود را مطرح كنند. این کار بیشک به روشنتر شدن قضیه كمک خواهد كرد.
دانشجو چه کسی است و چه خصوصیاتی دارد؟
موضوع سخنرانی من نقش دانشجویان در آیندهسازی یا سرنوشتسازی است. من سخنرانی خود یا عنوان آن را با سخنی از آرزوها و دعاها و تضرعها پایان میبخشم، زیرا در این اوضاع و بهویژه، در برابر دانشجویان، جایی برای نصیحت و یا ارشاد نیست بلكه جای ابراز آرزوها و تضرعهاست. ایندو عنوان سیمایی یگانه به سخن میبخشد؛ سیمایی سرشار از اخلاص و شوق به خدمت.
با اینكه گویندۀ سخن دربارۀ این موضوع روحانی است، آنچه در این سخنرانی از آن سخن میگویم، از نگاه خاص و از نگرۀ تخصص خودم دربارۀ این موضوع است.
دوست دارم پیش از بیان توقعاتم از دانشجویان و آرزوهایم برای آنان، موضوع سخنرانی را روشن كنم. دوست دارم معنای واژۀ دانشجو را توضیح دهم. دانشجو كیست و چرا از دانشجو سخن میگوییم؟ خصوصیات دانشجو چیست؟ دانشجویی كه ما از او سخن میگوییم كیست؟
اگر میبینید كه آنچه را شما در مرحلۀ عمل انجام میدهید، من با بیانم یاد میكنم، معذرت میخواهم. دانشجو جوانی است كه دانش میآموزد. شایستگیهایی دارد: شایستگی جوانی و شایستگی یادگیری. شایستگی جوان چیست؟ تفاوت میان او و پیر چیست؟ با اینكه در منطق دینی، میخواهم برای خود توجیهی دست و پا كنم كه انسان پا به سن گذاشته هم اگر مؤمن و درستكار باشد، به تعبیر دین، به جوانان ملحق خواهد شد. اما تفاوت میان جوان و پیر این است كه جوان امتیازات مادی و معنویای دارد كه دیگران از آن برخوردار نیستند.
نخست: قدرت بیشتر جوان است و این كاملاً روشن است و قدرت همیشه قاعده و ابزار و سبب كامیابی است، زیرا هر تلاشی نیازمند نیرو است و هرچه نیرو بیشتر باشد، تلاش نیز بیشتر خواهد بود.
دوم: صبر و تحمل جوان در برابر سختیها بیشتر است و این هم یكی از عوامل پیروزی است. تلاش نیازمند تحمل سختیهاست، بهخصوص در حین تحول و تغییر، بهخصوص زمان رویارویی با محافظهكاران و سنتیها.
سوم: شكیبایی جوانان در برابر تمایلات و هوسها بیشتر است. شاید این امر عجیب بهنظر برسد، اما این حقیقت است. نیاز جوان به عناصر فریبنده و تمایلات بیش از دیگران است، اما صبر و توانایی و مقاومت او در برابر آنها نیز بیشتر است. میتوانیم مثال كوچک و روشنی ارائه كنیم. روزه را در نظر بگیرید كه خودداری از خوردن و آشامیدن در مدتی معین است. نیاز جوان و نیاز سلولهای بدن او به خوردن و آشامیدن بیشتر است، اما توانایی او نیز در خودداری از خوردن و آشامیدن در آن مدت معین بیشتر است. هرچند نیاز جنسی جوان بیشتر از دیگران است، اما شكیبایی او نیز بیشتر است و این چهبسا عجیب بهنظر برسد. مطالعۀ اجمالی انعطافپذیری جوانان این امر را ثابت میكند و پزشكان و تحقیقات آنان دربارۀ بدن انسان در دسترس شما قرار دارد. میتوانید از آنان بپرسید.
چهارم: فرصت روزانۀ جوان بیشتر است، زیرا فرد مسن در طی 24 ساعت شبانهروز، نیاز به استراحت بیشتری دارد. نیاز به برخی آمادگیها برای حضور در مجالس عمومی دارد. جوان حتی اگر شب نخوابد، روز میتواند در كلاس یا كارخانه و یا اداره حاضر شود و كارش را انجام دهد، درحالیكه شخص مسن اگر كم بخوابد و یا شببیداری بكشد و یا در معرض هوای سرد قرار گیرد، امكان حضور ندارد. كوچكترین مشكلی او را از كارش بازمیدارد. هرجا دیدید كه مردی مسن در اجتماعات حضور یافته است، مطمئن باشید كه وقت فراوانی برای آماده كردن خود به منظور شركت در آن مجلس صرف كرده است. به این ترتیب، درمییابیم كه با اینكه 24 ساعت شبانهروز برای پیر و جوان مشترک است، اما فرد مسن نمیتواند از بیش از سه چهار ساعت آن استفاده كند، درحالیكه جوان میتواند از بخش اعظم آن بهره گیرد.
پنجم: شور جوانان در هنگام لزوم بیشتر است و همین امر است كه احساسات روانی جوان را در برابر صبر و در برابر تمایلاتی كه یاد كردهایم، تثبیت میكند. ارتباطات جوان و تعهدات او در جامعۀ كنونیكمتر است، زیرا میان انسان مسن، كه دورهای از زندگی را در یک جامعۀ معین پشت سر گذاشته است، و جامعه، روابط و تعهداتی شكل میگیرد. این روابط و تعهدات دست و دل و اندیشۀ آنان را میبندد و آنان را بیشتر به جامعهشان وابسته میكند. در حالی كه جوانی كه در جامعهای زندگی میكند، هنوز ارتباطات و تعهدات محكمی با جامعهاش ندارد. بنابراین، پایبندی جوان به جامعهاش كمتر است. و همین امر به جوان كمک میكند که تلاش بینهایت خود را برای تحول و تغییر جامعه بهكار گیرد. این به معنای آن است كه موانع تحرک در برابر جوانان كمتر از دیگران است. دیگران وقتی كه میخواهند حركتی یا انقلابی یا تحولی و یا طرح تازهای برای نظم جامعه رقم بزنند، با منافع خود و خانواده و خویشاوندان و دوستانشان برخورد میكنند و باید به آنچه در فلان مجلس و فلان سالگفتهاند، پایبند باشند و هزاران بند و زنجیر آنان را زمینگیر كرده كه غالباً مانع تحرک و تغییر آنان میشود.
از این مهمتر، فرصتی كه جوان در طول عمر خویش دارد، بیشتر از دیگران است، یعنی جوان وقتی كه میخواهد برنامهریزی كند، میتواند برای بیست سال یا سیسال برنامهریزی كند، زیرا میداند كه فرصت درازی دارد. درحالیكه فرد مسن امكان چنین برنامهریزی درازمدتی ندارد، زیرا مطمئن نیست که مدت طولانی زنده باشد، مگر آنكه احساس كند كه بشریت یكی است و همانند آن دهقانی بیندیشد كه گفت: دیگران كاشتند و ما خوردیم، ما بكاریم و دیگران بخورند؛ و بدینترتیب، با كسانی كه پس از وی خواهند آمد، احساس یگانگی كند.
از حیث روحی نیز امكانات جوان بیشتر است، زیرا هرچیزی را ممكن میشمارد. این امر شاید مبالغه به نظر برسد، چراكه عملاً هر چیزی شدنی نیست. اما احساس جوان به اینكه هر كاری شدنی است، سرمایۀ عظیمی در مسیر تحرک و تلاش است. جوان در برابر خود هیچ چیزی را محال نمیشمارد و این نیز فرصتی است.
اما از حیث روانی، صفای نفس و قوای دِماغی جوان طراوت بیشتری دارد، كه به سرعت حافظه و سرعت اراده و سرعت فراگیری و سرعت یادآوری میانجامد. به این ترتیب، درمییابیم كه جوان از نیروی جسمی و روحی و مادی بهرهای دارد كه دیگران ندارند. از این روست كه كتابهای دینی از جوانی با تعبیر وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ
[1] یاد میكنند. یعنی وقتی كه میخواهند بگویند كسی به سن جوانی رسید، میگویند او همۀ نیروهای خود را به دست آورد. بنابراین، جوان در منطق طبیعی كسی است كه در عمر خود صاحب بیشترین نیروی روانی و روحی و جسمی و مادی است. از این رو، به میزانی كه جوان نیروی بیشتری داشته باشد، مسئولیتهایش بیشتر و انتظار و امیدی كه از او میرود، بیشتر است.
اما در عمل، در مقام روحانی باید بگویم كه بیشتر پیامبران و بلكه تمام آنان در سنین جوانی پیامبر شدند. ابراهیم و موسی و عیسی و محمد و بیشتر دیگر پیامبران در سن جوانی به پیامبری رسیدند. شک نیست كه در منطق دین، مقام نبوت بالاترین مقام است و زمانی كه انسان شایستۀ مقام پیامبری شود، شایستۀ همۀ مقامات است. بنابراین، انسان جوان در حقیقت محور امید زمین و آسمان است و در منطق ماده و منطق روح، مسئول آینده است. این گوشهای از تفسیر مفهوم جوان و جوانی بود.
اما دانشجو، كسی است كه تحصیل میكند و در فضای دانش زیست میكند و بیش از آنكه در فضای واقعیت زندگی كند، در فضای دانش زندگی میكند و چنانكه میدانیم جوانان میان واقعیت و حقیقت تفاوت قائلاند. طبعاً، در اثر این همزیستی با علم و نه با واقعیت، دانشجویان بیشتر به آرمانگرایی و اخلاص نزدیک میشوند، زیرا به اصطلاح دینی زندگی واقعی، سرشار از تاریكیهاست؛ سرشار از امور ناهمخوان با علم و سرشار از ظلم فردی و اجتماعی و تزویر و حقیقتپوشی است. درحالیكه دانشجو ساعتها با كتاب و استاد و آرا و نظریات و بررسیها و مباحثات سروكار دارد و میتوان گفت که بیشتر ساعتهای بیداریاش را با علم میگذراند.
اما علم چیست؟ پرتویی برای كشف حقیقت است. جوان بیش از آنكه در فضای واقعیت خارجی زیست كند، با حقیقت مجرد و محض زیست میكند و این امر بر آرمانگرایی و اخلاص او میافزاید. حتی اگر طبقۀ منحرفی از جوانان را دیدیم، اغلب در اخلاص آنان شک نخواهیم كرد و خواهیم دید كه آنان این مسیر را از روی رغبت صادقانه به كشف حقیقت و تلاش مثبت و سازنده انتخاب كردهاند، زیرا منافع دانشجویان در پیمودن این خطوط كمتر از دیگران است. آنان تعهدات و ارتباطات چندانی با جامعه ندارند، چنانكه در تفسیر مفهوم جوان گفتم.
بنابراین، جوان در مقام جوان، عنصری است صاحب نیروهای شگرف و در مقام دانشجو، عنصری است كه بیش از آنكه با واقعیت خارجی ارتباط داشته باشد، با علم و حقیقت سروكار دارد. دوم آنكه دانشجو در فضای علم جدید و متجدد زیست میكند كه این هم نكتهای اساسی است. حتی علما و هنرمندان و ادبا و خبرگان خارج از دانشگاه نیز در فضای علم سالهای گذشته زندگی میكنند، سالهایی كه دوران دانشجویی را در دانشگاه میپیمودند. اما دانشگاه همیشه با دانشجویان خود و در فضای علمی كه دائماً در حال نو شدن است، زیست میكند. در این وضعیت نیز تفاوتهای بزرگی با گذشته پدید آمده است، زیرا در گذشته سالها و بلكه دهها سال نیاز بود تا آرا و نظریات تغییر یابند، ولی در اوضاع كنونی هر روز و هر ماه و هر سال آرای جدیدی در زمینههای مختلف عرضه میشود.
دانشجو در فضای علمی بهسر میبرد و این علم هم همواره در حال نو شدن است. بنابراین، دانشجو در مقایسه با عالِمی كه در خارج از دانشگاه است و در وضعیت دانشجویی قرار ندارد، به حقیقت نزدیكتر است.
حال به موضوع اصلی این سخنرانی میرسیم. بدون هیچ تعارفی باید بگویم این است امكانات و سرمایۀ انسانی عظیمی كه دانشجویان دارند. بیتعارف، تنها تلاش ما این است كه آنان را در برابر مسئولیتهای خود قرار دهیم و از آنان خواهش و تمنا كنیم و آرزو و دعای خالصانه كنیم. جوان دانشجو ثروت و سرمایۀ هر جامعه است، زیرا جوان با امكاناتی كه دارد، سازندۀ آینده است و جامعۀ بدون جوان دانشجو جامعهای ابتر است و بلكه آیندهاش بیروح است و هرگاه تفاوتی میان حال و آینده نباشد، به معنای مرگ و جمود است. بنابراین، جوان بخش متحرک جامعه است و یا به تعبیر فلسفی قدیم و جدید، آنتیتز هر جامعهای است كه میتواند با قدرت و شایستگیها و امكاناتشآینده را بسازد.
این از نقش دانشجو در همۀ جوامع؛ اما در لبنان و جهان عرب و تمام مشرق، ارزش و ارج دانشجویان و امیدی كه به دانشجویانشان بستهاند، بیش از مناطق دیگر است. علت این امر آن است كه شرق بهطور كلی در زمانِ حال به سر نمیبرد، بلكه در بُعد احساسات خود در گذشتهاش بهسر میبرد و در بُعد عقل و مطالعه در جوامع دیگر بهسر میبرد.
امروز جامعۀ كنونی ما چه دستاوردی دارد؟ چه علمی را كشف كردهایم؟ چه صنعتی را پیشه كردهایم؟ چه نظریهای را به جهان عرضه كردهایم؟ چه خدمتی به صلح جهانی كردهایم؟ چه هدیۀ نفیس و نادری را میتوانیم به جهان بدهیم؟ بنابراین، جامعۀ كنونیمان از جهان میگیرد و چیزی به آن نمیدهد. و این وضع، معنایش با همۀ احترام به خودم و دیگران مرگ است. مرده كسی است كه میگیرد و چیزی نمیدهد. چگونه میگیرد؟ بیاراده از محیط خارج میگیرد، زیرا محیط و آب و هوا و ویروسها و زمین و خاک، همگی، بر جسد مرده تأثیر مینهند بیآنكه چیزی از میت برگیرند، درحالیكه انسان زنده كسی است كه داد و ستد دارد. اما آنكه میدهد و نمیگیرد، به تعبیر یكی از ادیبان بزرگ لبنان، فردی غریب و شگفتآور است.
جامعۀ كنونی ما دوگونه سرمایه دارد: سرمایۀ عاطفی كه از تاریخ برمیگیرد و از اینكه ما چنین و چنان بودهایم؛ فتوحات ما، اسلام ما، مسیحیت ما، ادیان ما، قهرمانان ما، علی ما، خالد ما و صلاحالدین ما، همگی گذشتۀ ما هستند. سرمایهای عاطفیاند كه میكوشیم آنها را به امروزمان بكشانیم تا به مدد آنها ناتوانی و ضعف و غربت و جمود و مرگ خود را درمان كنیم. اما سرمایۀ دوم ما از آنِ خود ما نیست و متأسفانه، آن را از جهان برمیگیریم كه عبارتاند از: علوم و اقتصاد و سیاست و تجربه و حتی سرنوشت.
به هر روی، نمیتوانیم جامعۀ كنونی خود را ــ به استثنای برخی فعالیتهای فردی و با حفظ احترام كسانی كه دستاوردهایی داشتهاند ــ در میان جوامع كنونی جامعهای زنده به شمار آوریم. بنابراین، مسئولیت جوانان ما در این جامعه بیش از مسئولیت جوانان در هر جامعۀ دیگری است. جوانان امریكا و فرانسه و اتحاد شوروی اگر برخیزند و بر مشكلات غلبه كنند و تلاش و فعالیت كنند، توقعی كه از آنان و انتظاریكه از رفتارشان و یا از نیت صادقانهشان میرود، این است كه جامعۀ بهتری را بسازند، درحالیكه ما از جوانانمان انتظار داریم، جامعهای بسازند و نه اینكه تلاش كنند جامعهای بهتر بسازند. (تشویق حضار)
هان ای جوانان،
شما سازندگان جامعهاید. بدون شما جامعهای وجود ندارد. ما گروه مهمل و بیكارهای از بشر در این منطقهایم؛ نه صاحب ملت و نه امت و نه جامعه. چیزی نداریم، جز آرزو دربارۀ آینده و تحقق این آرزوها به دست شما.
جوان عزیز،
با من بحث كن كه آیا میتوانی در جهان امروز با افتخار بگویی كه شرقی یا عرب یا لبنانی هستی؟ تو امروزه به تمدن بشری چه چیزی عطا میكنی؟
به خودت و به ما و به تاریخ خود رحم كن و بدان كه تو چونان پیامبری مسئول هستی. و خدا شاهد است كه این سخن مبالغه نیست. تو چونان پیامبر مكلفی كه جامعهای بنیان نهی و نه جامعهای برتر را. جامعۀ صحیحی را بنیان نِه و فضیلت جادوانگی از آنِ تو خواهد بود. تو آیندهسازی. ای آیندهسازان، برنامۀ شما برای جامعۀ آینده چیست؟ ابعاد جامعهای كه میخواهید بنیان نهید كدام است؟ مطالعات و بررسیهای شما و خدمات شما در آینده چیست؟
شما تنها هستههای تكاملاید و در اینجا بنا ندارم كه به تفسیر فلسفی تكامل بپردازم، زیرا بحثی داریم بر سر اینكه آیا تكامل به معنای بركندن لباسی و پوشیدن لباسی دیگر و به تعبیر دیگر، خراب كردن چیزی و ساختن چیزی دیگر است؟ یا اینكه به معنای جذب كردن وجود است، هرچه باشد؟ بنابراین، نارضایتی از وضع موجود، مقدمۀ ساختن آینده است و از رد و نفی وضع موجود نترسید (تشویق حضار)، زیرا اعتراض و نفی حقیقت وجود شماست. نفی امری بسیار مقدس است. مگر نه این است كه اسلام و هر دین دیگری در آغاز به لحاظ عقیدتی و اجتماعی از نقطۀ رد و نفی شروع شده است. به لحاظ عقیدتی اسلام با «لا إله إلا الله» و نفی همۀ خدایان آغاز شد. انسان خاستگاهها و خواستهها و انگیزههای متعددی دارد. گویی كه انسان بخشبخش است و نه موجودی واحد و یكدست. گویی كه انسان از پنجاه بخش دیگر ساخته شده بود، زیرا انگیزههایی كه محرک انساناند، مانند خدایان او را به پنجاه سمت و سو برمیانگیزانیدند. خودخواهی خدا بود، جن خدا بود، زمین خدا بود، قبیله خدا بود و عشیره و مقام خدا بود و تمام اینها چونان خدا پرستش میشدند و اسلام آمد و همۀ اینها را نفی كرد.
تعبیر اسلام دربارۀ گذشته كه آن را دورۀ جاهلیت دانسته است، نیز به معنای نفی گذشته است. در سیرۀ مسیح هم میبینیم كه او نخستین كسی است كه مقدسترین مقدسات یهود را نفی میكند. در سیرۀ آن حضرت میبینید كه میكوشید با همۀ سنتهای جامعهاش مخالفت ورزد. از این رو، با قدیسهای فریسی و دیگران ستیز میكرد و با شیوۀ آنان در استفاده از هیكل (معبد سلیمان) و طبقهبندی مردم جامعه مخالفت میكرد و هدایاشان را نیز رد كرد تا اینكه ناچار شدند دست به توطئه برضد او بزنند. پس از نفی نترسید. نفی مقدس است؛ نفی نقش الهی شماست و نقش علمیتان. شما نفی میكنید، ولی چه چیزی را نفی میكنید؟ نواقص جامعۀ ما را.
نواقص جامعۀ ما چیست؟ همۀ جامعۀ ما نقص است (تشویق حضار). این نواقص را ما میشناسیم و شما هم میشناسید. اما مسئله این است كه جامعۀ فعلی و یا آنانی كه از این نقصها بهره میبرند به خود اكتفا نمیكنند، بلكه سعی میكنند كه آثار مشكلات و دردها و مسائل و نواقص در دانشجویان نیز رخنه كند. این است اساس مشكل.
برادران، از خودم شروع میكنم؛ منِ روحانی تعدد فرقهها را نفی نمیكنم، اما فرقهگرایی را نفی میكنم (كف حضار). البته، بیماری ما تنها فرقهگرایی نیست، بلكه هرگونه طبقهبندی و جناحبندیای است كه به منفیگرایی در عرصۀ زندگی بینجامد. در جایی در تفاوت میان جامعه و مردم بیان كردمكه اعضای یک جامعه با یكدیگر تعامل و همكاری دارند و مجموعۀ آنها، یک واحد را تشكیل میدهند كه با برهمخوردن وضع افرادش، وضع مجموعه هم به هم میخورد، زیرا تواناییها و شایستگیهای افراد با هم متفاوت است، همانطور كه اقلیمها از جهت آب و هوا با هم متفاوتاند.
فرقهها پنجرههای تمدنی گشوده به روی تولید گستردۀ انسانها هستند كه آنها نیز با هم فرق دارند. تعامل میان فرد و فرد، اقلیم و اقلیم، گروه و گروه، فرقه و فرقه و حزب و حزب با همۀ تفاوتهایشان، راز شكلگیری جامعه است و هرآنچه مانع این داد و ستد و تبادل تواناییها و شایستگیها و امكانات شود، بیماری و آفت جامعه است. بنابراین، اگر من همكاری با فرقههای دیگر را برنتابم یا به دیگران یا وطندوستیشان تشكیک كنم و به آنان اعتماد نكنم یا تعامل با آنان را تضعیف كنم، چنین فرقهگراییای تعامل را كاهش میدهد و منجر به سستی جامعه میشود و جامعه را بیمار میكند. همچنین است حزبگرایی و منطقهگرایی. اگر تعلق خاطر به منطقه و اقلیم به تعصب دربارۀ آن بینجامد و همهچیز را برای اقلیم و منطقۀ خود بخواهی و به فكر مناطق دیگر نباشی، روح میهندوستی را تضعیفخواهی كرد و موجب بیماری جامعهخواهی شد. هرگونه طبقهبندی دیگر از جامعه نیز اگر چنین آثاری داشته باشد، مردود است. اجازه بدهید تا بگویم كه حتی طبقهبندی مدرن كه آن را طبقات اجتماعی مینامیم، اگر به منفیگرایی و تعامل نداشتن میان طبقات بینجامد، مردود است. این دین قرن بیستم و فرقهگرایی قرن بیستم است و شکلی جدید از اشكال جدایی فرزندان جامعه و كاستن روح اجتماعی در جامعه شده است. (تشویق حضار)
میخواهید وضع موجود را نفی كنید که جامعهای یكدست بنا كنید، اما محافظهكارانی كه از فرصت تصمیمگیری و منافع و بهرهمندی از وضع كنونی و آینده برخوردارند، خواهند كوشید که شما را دستهبندی كنند و فرقهگرایی را در میان شما بگسترانند. ولی شما تا جایی كه من میدانم، توانستهاید این دستهبندیها را نفیكنید و برادران یكدیگر و همشاگردی دانشگاهی باشید و بس؛ یعنی سازندگان آینده و نه كسانی كه به سوی دستهبندیها و بیماریهای گذشته كشیده شدهاند. (تشویق حضار) میخواهم از شما جوانان عزیز سؤال كنم. لطفاً مرا ببخشید، زیرا در مقام مهمان حق دارم از شما این را بپرسم. آیا شما فكر نمیكنید یكی از بیماریها و دستهبندیهایی كه تفكر قدیم میخواهد شما را با آن دستهبندی و وارد قالب آن كند، قالببندی چپ و راست است؟ موضوع را توضیح میدهم.
برادران،
از زمانهای سابق میگفتند: چپ و راست. چرا چنین میگفتند؟ زیرا به گمانم در مجلس عوام بریتانیا گروهی در سمت راست و گروهی در سمت چپ مینشستند. كسانی كه در سمت چپ مینشستند، با نظام موجود مخالفت و یا ضدیت میكردند. رفتهرفته برای این امر فلسفۀ علمی پروردند و گفتند: قلب متحرک تپندهای كه حیات میبخشد در سمت چپ است و بر این اساس، مردم را دستهبندی كردند. خدا هدایتشان كند. آنان چیزی را گفتند كه وظیفۀ خود میدانستند. اما شما دانشجویان، آیا فكر نمیكنید قالب راست و قالب چپ كه میكوشند شما را با این دو، قالببندی كنند، نه كار شماست و نه برساختۀ دست شما؟ آیا این نیز نوعی نشخوار گذشته نیست و موجب تأثیرگذاری بیماریهای موجود بر آیندهای نمیشود كه شما باید تنها سازندگان آن باشید؟ آیا این قالببندیها نشخوارگری گذشته نیست؟
شما میتوانید دستهبندیها و طبقهبندیهای دیگری را پیریزی كنید. مثلاً دستهبندی دانشجو و غیردانشجو، علم و غیرعلم، وحدت و تفرقه، پیشرفت و عقبماندگی، تحرک و جمود و زندگی و مرگ، و هر دستهبندی دیگری كه خواستید. شما میتوانید دستۀ جدیدی را شكل دهید و خود از پیشگامان و پرچمداران آن باشید. در میان خود نیز میتوانید دستههای جدیدی را تشكیل دهید كه با یكدیگر همكاری و همبستگی داشته باشند. چنین كاری عیبی ندارد. چرا به شما میگویم نفی كنید؟ زیرا به مجرد اینكه به چپ و راست گردن نهادید، بر شما لازم میآید كه به قاموس و ادبیات چپ و راست مراجعه كنید و مفهوم چپ و راست را از قوانینی برگیرید كه برساختۀ دست پیشینیانی است كه شما در پی نفی آنید تا مبتلا به منافع و مشكلها و بیماریهای آنان نشوید. بر این اساس، میتوانید جامعهای را كه میخواهید بسازید و مبنای شما هم پرهیز از منفیگرایی و نفی بیماریهای گذشته باشد كه مانع تعامل مثبت و وحدت جامعه است. مبنای دیگر شما ایمان محكم و استوار باشد، زیرا ایمان تنها عنصر پیونددهنده است. ما آدمیان با هم متفاوتیم و متغیر و هرگاه به همكاری و یا به هدفی ایمان آوردیم، میتوانیم یکپارچه و متحد شویم.
بر این اساس و با اینآرزوها كه به اجمال توضیح دادم، مطمئن باشید كه بیش از هر منطقه و كشور دیگری، حیات و وضعیت ما همان چیزی است كه شما بدان امید دارید. و مطمئن باشید كه منفیگرایی مشكل جامعۀ گذشتۀ شما و جامعۀ كنونی ماست و نه بتها؛ و بر شماست كه از این منفیگرایی و منفیبافی پرهیز كنید و بكوشید تا هر دستهبندی و هر سنت دیگری را نفی كنید، هرچند كه شكل و قالب آن زیبا و عجیب و متغیر و متحرک باشد. مهم این است كه اندیشهها و دستهبندیهای این قالبها را آشكار و سپس نفی كنید. آنگاه خواهید توانست جامعهای الگو و آرمانی بسازید. در دانشكدۀ شما چه چیزی مانع از آن میشود كه فعالیت اتحادیه و دیدارهایتان را به تجربهای آزمایشگاهی تبدیل كنید و از آن جامعهای نمونه بسازید كه مشابه جامعۀ آرمانیای است كه میخواهید در آینده بنیان نهید؟ چه مانعی وجود دارد كه نمیگذارد شما در دانشگاهتان، كه جامعۀ كوچک و آزمایشگاه آیندهتان است، كارها را بر اساس شایستگیها دستهبندی و توزیع كنید؟
شما با آرا و افكار خود، تجربۀ خود را داشته باشید و در عین حال، استقلال خود را حفظ كنید.
ای برادران،
امانت الهی و سرمایۀ فكریام كه ریشه در ایمان من دارد، بر من ایجاب میكند كه شما را اندرز دهم، به اینكه ایمانی كه عامل وحدت است و تضاد بدنها را برطرف میكند و ناسازگاری منافع را جبران میكند، همان ایمان یگانهای است كه شما را متحد میكند و هرچه امید ایمان بیشتر باشد، بلندپروازیهای انسان بیشتر خواهد بود. پس اگر در ایمان خود به تأمین ابزارهای مادی زندگی بسنده كنیم، با دستیابی به این ابزارها، حركت ما پایان خواهد یافت، اما اگر ایمان ما به بینهایت باشد، با هر دشواریای كه بر سر راه ما پیدا شود، ایمان ما هم نو خواهد شد.
[1] «زمانی که به قدرت رسید.» (یوسف، 22) و (قصص، 28)