کفر دروغ درونی و دروغ ذاتی است، چرا که خداوند هنگامی که انسان را آفریده، برای او و هر موجود و هر چیزی جهت خاصی در کاروان ابدی و ازلی هستی معین کرده است. پس همانگونه که هر چراغی برای نورافشانی و فایده داشتن با کارخانة برق ارتباط دارد، هر معلولی، خواه انسان یا هر حیوان یا چیزی، راهی به سوی علت دارد؛ حرکتی با قصد و هدف.
در منطق قرآن سه عنوان مختلف دروغ و کفر و نفاق مییابیم. دروغ از بدترین گناهان است، تا آنجا که در برخی احادیث کلید همۀ بدیها وصف شده است. بنابراین دروغگویی مقیاسها را وارونه و کلیة امور اجتماع را ویران میکند. چرا که روابط بشر با یکدیگر بر نیازهای واقعی و تواناییهای واقعی آنان بنا نهاده شده است؛ این نیازها و تواناییها چون به راستی ابراز شود میتواند تأثیرگذار باشد.
در برابر هر درخواستی، اجابتی است و در برابر هر توانایی، درخواستی از دیگران. در نتیجه کار میان افراد جامعة واحد به درستی پیش میرود و جامعه به درستی شکل میگیرد. اما دروغ این مقیاسها را وارونه میکند و تصویری غیرواقعی از نیازها و تواناییها ارائه میدهد و در نتیجه روابط میان انسانها دستخوش تنش میشود.
عنوان دوم که بدتر از دروغ است، کفر است. کفر دروغ درونی و دروغ ذاتی است، چرا که خداوند هنگامی که انسان را آفریده، برای او و هر موجود و هر چیزی جهت خاصی در کاروان ابدی و ازلی هستی معین کرده است. پس همانگونه که هر چراغی برای نورافشانی و فایده داشتن با کارخانة برق ارتباط دارد، هر معلولی، خواه انسان یا هر حیوان یا چیزی، راهی به سوی علت دارد؛ حرکتی با قصد و هدف.
ایمان در منطق قرآن فطری و ذاتی است، آن طور که از این آیات مبارکه میفهمیم که «فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا» [۱] ایمان فطرتی در نفس هر انسانی است، پس اگر انسان با این فطرت همساز شود در مسیر درست در این کاروان هستی قرار میگیرد و در نتیجه سببی برای وحدت هستی و وحدت جامعه و سببی برای حرکت به سوی خیر و هدف خلقت است. اما اگر انسان واقعیت ایمانش را انکار کند کافر است، یعنی منکرِ جایگاه وجودی خویش یا رویگردان از کاروان هستی است که به سمت ابدیت میرود. این بدان معناست که در این قافله استثناست؛ چنین انسانی نه تنها وحدت قافله را تضعیف میکند، بلکه در درون جامعه نیز تناقض به وجود میآورد؛ تناقضی میان نفس و اراده و ذاتِ آگاه خویش و جسمش که تابع قوانین الهی است.
کافر با نفس خویش و با جامعۀ خویش و با هستی در تناقض است. اما کفر به معنای ایمان به عقیدهای خلاف ایمان، بسیار نادر است، زیرا به تعبیر قرآن ایمان همان فطرت است و کافر نقضکنندۀ فطرت خویش است.
بنابراین، اگر به ندرت انسانی را در دیدیم که به ایمان طبیعی و فطری خود ایمان نداشت، به سنگ یا بت یا به خدایانی ایمان میآورد و اگر در آن ایمان معذور باشد، عقیدهاش به خطا رفته و در منطق قرآن قاصر است، نه کافر. کافر همان کسی است که ذات و ایمان خویش را منکر است و چون با آگاهی از ایمان روی گردان شد، در حالی که وجدان او را به سوی ایمان فرامیخواند،
------
[۱]. به یکتاپرستی روی به دین آور. فطرتی است که خدا همه را بدان فطرت بیافریده است... روم (۳۰)، ۳۰.